نویسنده: حمید رحیمی
به جاي برخورد تحليلي با مسايل و موضوعات ، برخورد تركيبي صورت مي گيرد
اشاره
مهمترين دليل پيدايش نگرش وروش سيستمي ، كه دانشمندان اين رشته نسبت به آن توافق دارند، پيچيدگي هر چه بيشتر مسايل اجتماعي عصر جديد ،نارسايي و عدم كارآيي بر خوردهاي تحليلي ومكانيستي با اين مسايل بود.
مقدمه
در روش تحليلي (Analytic )عقيده بر اين است كه با شناخت اجزاء يك شي ء ، ميتوان به ماهيت و ويژگي هاي آن پي برد .به عبارت ديگر شناخت اجزاء ، شرط لازم وكافي براي شناخت ماهيت و ويژگي ها و رفتار موضوع يا شيء مورد نظر است.
در بينش مكانيستي و تحليلي روابط بين اجزاي موضوع يا شيء مورد مطالعه ، رابطه اي ساده ، خطي و يك طرفه است ، كه خود ناشي از خواص اجزائ تشكيل دهنده آن شيء ميگرديد. اين رابطه يك رابطه علي ( علت و معلول ) بود. براي شناخت روابط علي بين پديده ها ، آزمايشگاه ها ي مجهز تشكيل گرديدتا پديده ها جدا اازتاثيرعوامل محيطي ، كه مي توانست در روابط علي دخالت نمايد ، مورد بررسي و تحقيق قرار گيرند. قوانيني كه در نتيجه اين آزمايش ها تنظيم گرديداكثرا بدون در نظر گرفتن اثرات اساسي محيط در رفتار و خواص موضوع مورد مطالعه بود.
در اين نگرش ،تنها دانشي مورد قبول است كه كاملا عينيت داشته باشد ،به همين علت ارزش هاواهداف محقق اجتماع رادربررسي هاي علمي وارد نمي ساختند ومعتقد بودند كه بررسي هاي علمي بايد مسقل از ارزش ها(-free Value ) محقق باشد .پژوهشگر بايد قلب واحساس خود را قبل از آغازتحقيق،در آستانه آزمايشگاه به جاي گذارد وهمچون يك دوربين عكاسي از جريان آزمايش عكس بگيرد .چنين تصور ميگرديد كه احساس وقضاوت نظام ارزشي پژوهشگر ،همانند موتور وچرخ وشاسي يك خودرو قابل تفكيك است .(1)
حاصل اين تفكر در شئون وامور اجتماعي بعد ازرنسانس متجلي گرديد . به عنوان مثال درسازماندهي ومديريت سازمانهاي اجتماعي وصنعتي ،تقسيم كار به واحدهاي تخصصي ، با اين فرض صورت پذيرفت كه اگر كل كار يك سازمان يا واحد صنعتي به كارهاي بسيار ساده فيزيكي تجزيه گردد وهر كارگر يا كارمند ،وظيفه ساده ولي تكراري خودراباراندمان وكارآيي بالا انجام دهد،كارآيي نهايي نيز، مطلوب ومورد رضايت خواهد بود ، ولي پس از مدتي موجب نارضايتي،كاهش انگيزه واعتراض كارگران ويا توقف كار گرديد .
هر چند روش تحليلي خواهان كشف دقيق روابط وقوانين است ولي در سطوح نسبتا پيچيده ،مخصوصا علوم انساني ،موفقيت زيادي كسب نكرده است .علاوه براين بر اساس تلقي تحليلي از جهان كه براي شناخت شئء تجزيه آن را به اجزاي كوچك تر لازم مي داند ، پديده هايي چون حيات ورفتار جامعه را نمي توان توضيح داد . مثلا فقط با جدا كردن اجزاء موجود زنده وبررسي تك تك اعضاء آن نمي توان به شناخت حيات نائل گرديد زيرا كه اتخاذ اين روش ، ذاتا محو حيات موجود زنده را باعث مي گردد .(2)
قبول اصل عدم قطعيت هايزنبرگ (Hisenberg Uncertainly Principle) در فيزيك مدرن پايه هاي پوزيتيويسم كه گمان مي رفت تزلزل ناپذير است ضربه شديدي دريافت كرد . عدم امكان تعيين همزمان مكان وسرعت جسم تاييدي بود بر عدم قدرت دانش بشري براي رسيدن به دانش مطلق عيني كه مورد نظر طرفداران فلسفه تحليلي وپوزيتيويسم بود . هرروز با قبول وجود ذرات جديدي در درون فضاي نامرئي اتم ،همچون نوترينو(Neutrino) ، كوارك (Quark) و پارتون ( Parton ) نظريه ذرات نهايي غير قابل تجزيه ماده مورد ترديد بيشتر قرار گرفت ، هر روز آشكارتر مي شود كه ذراتي كه تصور مي گرديد عناصر تشكيل دهنده اتم در نتيجه جهان هستي اند فقط مفاهيم پيچيده ذهني هستند ، كه براي توضيح پديده هاي مشهود توسط بشر اختراع شده است .
انگيزه ها ودلايل گرايش به سوي رويكرد سيستمي ناشي از نارسايي هاي رويكرد مكانيستي وروش تحليلي بود . نارسايي هاي فوق ، همراه با تحولات اجتماعي جوامع بشري وپيچيدگي بيشتر مسايل وپديده هاي اجتماعي به تدريج ، از اوايل قرن بيستم ،زمينه را براي پيدايش تفكر سيستمي آماده ساخت .(3)
مفهوم وتعريف نگرش سيستمي :
نگرش سيستمي در برابر نگرش مكانيستي قرار دارد . در اين نگرش براي شناخت يك موجود يا مجموعه به جاي اين كه آن را به اجزاءو عناصرش تجزيه كنيم ، آن را جزيي از كل بزرگتر در نظر گرفته وبا توجه به نقشي كه در كل بزرگتر ايفاء مي كند به شناخت آن مي پردازيم . در اين نگرش ، براي شناخت مجموعه يا موجود مورد نظر به اجزاء وروابط بين اجزاي آن از يك سو وبه رابطه مجموعه يا موجود با محيط يا كل بزرگتري كه آن را در بر مي گيرد ، از سوي ديگر توجه مي كنيم . در چنين نگرشي مجموعه مورد بررسي يك ” سيستم ” خوانده مي شود .
ايكاف ( Ackoff ) از صاحبنظران وبانيان تفكر سيستمي در تعريفي از سيستم چگونگي رفتار سيستم را نيز مورد توجه قرار مي دهد :
1- كل مورد نظر يك ويا بيش از يك ويژگي يا كاركرد معين را دارا باشد .
2-هر يك از اجزاء مجموعه بتواند رفتار ويا ويژگي هاي كل مورد نظر را تحت تاثير قرار دهد .
به عنوان مثال يك مشاور در يك آموزشگاه مي تواند با رفتار هاي خود بر كل رفتارها وروابط بين دبيران ومديرو ساير عوامل اجرايي تاثير گذارد وبه عبارت ديگر در انسجام مجموعه وحركت به سوي آرمان اجتماعي آموزشگاه كه تعليم وتربيت است موثر باشد .
3- در كل مورد نظر ، زير مجوعه اي از اجزاء وجود دارد كه براي تحقق عملكرد معين وتعريف شده كل دريك يا بيش از يك محيط ، كافي است. وجود هر يك از اجزاء براي عملكرد مورد نظر لازم است ، ولي هيچ يك به تنهايي كافي نيست .
4- تاثير گذاري هر يك از اجزاء مجموعه بر رفتار وويژگي هاي مجموعه ، به رفتار وويژگي هاي حداقل يك جزء ديگر از همان مجموعه بستگي داشته باشد .( يعني هيچ يك از اجزاء نمي توانند مستقلا بر عملكرد مجموعه اثر بگذارد به عبارت ديگر اجزاي يك سيستم به هم پيوسته اند )
5- تاثير گذاري هر زير مجموعه از اجزاء بر آن مجموعه ، وابسته به رفتار حداقل يك زير مجموعه ديگر از همان مجوعه مي باشد . به عنوان مثال عملكرد خدمتگزار مدرسه بر فعاليت ورفتار آموزشي مدرسه اثر مي گذارد ولي اثر گذاري آن بر كل مدرسه از طريق اثر گذاري بر امور رفاهي ونظافتي صورت مي گيرد .(4)
اگر اجزاي يك مجموعه با هم داراي تعامل نباشند يك “توده ” ( Aggregation ) را تشكيل مي دهند نه يك سيستم را ،يعني يك نا سيستم ( non-system) را به وجود مي اورند . مفهوم سيستم در تعامل بين اجزاي فوق نهفته است ويژگي هاي اصلي يك سيستم (مانند كاركرد آن )حاصل تعامل بين اجزاء است نه عمل مستقل هر يك از اجزاء.
ب) نكته جالب ديگر اين است كه از بهترين اجزاي نمي توان بهترين كل يا سيستم را بوجود اورد . به عنوان مثال با بهترين قطعات خود رو هاي مختلف ، نمي توان خودرويي ساخت كه حداقل كار آيي را داشته باشد . علت آن نيز عدم تناسب وتعامل قطعات و جفت وجور نشدن قطعات ، يا به عبارت ديگر عدم رابطه مناسب وتعامل بين قطعات است . روابط تعاملي بيسن اجزاء بايد از قبل طراحي شود ، رابطه مناسب وكار ساز بين اجزاء از خود آنها مهم ترست زيرا عولكرد يك سيستم حاصل تعامل بين اجزاء انست نه عمل كرد مستقل آنها مثلا در مجموعه يك تيم فوتبالاگر مربي بهترين بازيكنان هر پست در جهان را گرد هم آورد ولي به صورت اجزاء منفرد عمل كنند چنين تيمي حتي به تيمهاي دسته سه جهاني نيز خواهد باخت ، هر چند بهترين مهره ها را در اختيار داشته باشد.
در نگرش سيستمي وظيفه بنيادي مدير عبارت است از مديريت بر :
1- تعامل يا ارتباط متقابل واحدها و اشخاصي كه مسئوليت آنها را بر عهده دارد.
2- تعامل واحد هاي تحت مسئوليت خود با ساير واحدهاي درون سازمان
3- تعامل واحدهاي تحت سرپرستي خود با سازمان هاي محيطي(5)
از مجموعه نكاتي كه در فوق به آنها اشاره شد، به اين نتيجه مهم سيستمي مي تو ان دست يافت كه مديران ، در كليه سطوح مديريت و سازمانها ، هيچ جزيي از نظام و سيستمي كه تحت نظر آنا ن است را نبايد تغيير دهند ، مگر آن كه تاثير اين تغيير بر عملكرد كل سيستم از قبل درك و فهميده شده باشد و سود مندي و فوايد آن بر ” كل ” قطعي شده باشد .
در نگرش سيستمي ، موضوع مورد مطالعه به عنوان جزيي از يك كل بزرگتر مورد بررسي قرار مي گيرد . هدف ، ماموريت و كاركرد نظام فراگير ابتدا شناخته مي شود و سپس رسالت يا كاركرد موضوع مورد مطالعه جزيي از نظام مذكور تعريف و تعيين مي گردد. آن گاه با توجه به رسالت تعريف شده ، اجزاي موضوع مورد مطالعه و روابط آنها تغيير داده مي شوند . به اين ترتيب ، تغييرات ، آثاري را در پي خواهند داشت كه از قبل تعريف گرديده اند .
در نگرش سيستمي ، به جاي برخورد تحليلي با مسايل و موضوعات ، برخورد تركيبي صورت مي گيرد . برخورد تحليلي به توصيف چگونگي كاركرد يك سيستم مي پردازد، در حاليكه برخورد تركيبي به فهم و تبيين و چرايي عملكرد يك سيستم پاسخ مي دهد. به عنوان مثال نگرش تحليلي، سرگذشت مبارزات سياسي و ااحزاب و چگونگي شكل گيري و عملكرد آنها را توصيف مي كند ولي نگرش سيستمي علت و دليل عدم توفيق مطلوب آنها را بيان ميكند. از جمله علت آن را مي توا ند فرهنگ فرد گرايانه و دليل آن را استراتژي هاي نا مناسب با اهداف كلان احزاب بيان نمايد . در نگرش تحليلي ، روش تغيير اين است كه كار هاي جاري را درست و موثرتر انجام داد و به اصطلاح كارآيي را افزايش داد ولي در نگرش سيستمي ، تاكيد بر اين است كه به جاي كار آيي اثر بخشي يك نظام يا سيستم را اافزايش داد. به عنوان مثال ممكن است يك گروه يا حزب سياسي در همه موارد بدون فوت وقت ، اعلاميه و بيانيه سياسي صادر كند ولي در تحقق اهداف اجتماعي و سياسي خود موفق نباشد ، ولي فرد يا گروهي با تشخيص و بيان درست مساله و نياز اصلي جامعه ، موفقيت غير منتظره اي به دست آورد. نگرش سيستمي با تاكيد بر تعريف درست هدف و رسالت ، مانع درست انجام دادن كارهاي نادرست ميگردد. اعتقاد دارد كه كار غلط را هر چه درست تر انجام دهيم سرنوشت فاجعه آميز تري در انتظار خواهد بود . نگرش سيستمي براين نكته وقوف دارد كه بهتر است كه كار درست را غلط انجام دهيم تا كار غلط را درست . اشتباه در انجام يك كار درست موجب ياد گيري و بهبود عملكرد در آينده مي گردد ( افزايش اثر بخشي ) ، در حالي كه اصرار برانجام درست يك كار نادرست هر روز ابعاد فاجعه را تشديد مي كند به عنوان نمونه نظام هاي پزشكي و درماني را در بسياري از جوامع در نظر بگيريد. اين نظامها هدف خود را بيشتر مراقبت از بيمار قرار داده اند ، تا مراقبت از سلامتي . هزينه مراقبت از سلامتي ( بهداشت ) با ره ا كمتر از مراقبت از مريض ( درمان ) است .
روش يا متدولوژي سيستمي :
بر اساس نگرش سيستمي در مقابله با مسايل اجتماعي ،سياسي واقتصادي ، مابامسايل مستقل وپراكنده مواجه نيستيم به طوري كه بتوانيم هر يك از آن ها را جداگانه طبق روش علمي حل نماييم . بلكه بر عكس با مجموعه اي از مسايل مرتبط مواجه ايم كه پديده اي پيچيده ، يا سيستمي از مسايل را تشكيل مي دهند .
در متدولوژي سيستم ها براي شناخت وحل مسايل جامعه وسازمان هاي اجتماعي ، ابعاد “ساختاري “(strructural) ، كاركردي(Functional) وفرايندي(Process) وآثار متقابل وپيچيدگي حاصل از تعامل آنها مورد مطالعه قرار مي گيرد .
برنامه ريزي تعاملي(Interactive Planning)، به عنوان روشي براي طراحي وضع مطلوب نظام هاي اجتماعي _فرهنگي ويافتن يا ابداع راه هاي نزديك شدن يا تحقق بخشيدن به آن ، متكي بر روش يا متدولوژي سيستمي است .
5- سازماندهي منابع وطراحي سازمان وسيستم هاي لازم براي اجراء كنترل ودريافت باز خورد براي اصلاح وتكميل برنامه ها در جريان عمل . توسعه ،ظرفيت وتوانمندي بالقوه شخص وسازمان وجامعه را افزايش مي دهد . توسعه از اين ديدگاه به آنچه شخص مي تواند با آنچه دارد انجام دهد،اطلاق مي شود ،نه تنها آنچه دارد ، به عنوان مثال دو نفر كه داراي امكانات مساوي هستند را در نظر بگيريد ،آن كه توسعه يافته تر است مي تواند كارهاي بيشتري رابا همان امكانات نسبت به شخص ديگر انجام دهد . اين روش ،ارتباط وانسجام بين افراد وبين واحدهاي سازمان از يك سو وارتباط وانسجام با سازمان هاي ديگر ومحيط را از طريق ايجاد تعامل بين آنها فراهم مي آورد . در برنامه ريزي تعاملي ، جريان اطلاعات وتصميم گيري ، يك سويه واز بالا به پايين نيست ، بلكه جرياني است مستمر وچند سويه از داخل سازمان ، با توجه به ويژگي هاي برنامه ريزي تعاملي ، كه بر اساس ملا حظات سيستمي شكل گرفته است ، كاربرد آن موجب توسعه وپيشرفت افراد ، گروه ها وجامعه خواهد بود وهمه اعضاء به نحوي در تصميمات وبرنامه ها تاثير گذارند و به صورت ماتريسي قدرت تحليل واجراء انجام مي گيرد وهرم تحكمي، فردي وقهرماني وجود نخواهد داشت ودر اين راستا گسترش اطلاعات وشفاف سازي ابعاد مسايل نقش كليدي دارد .(6)
كاربرد تفكر سيستمي در ايران :
تفكر سيستمي از اوايل دهه 1350در ايران به وسيله سازمان مديريت صنعتي ،به سازمان ها وپژوهشگران معرفي گرديد . سازمان مذكور سعي نمود روش سيستمي را در پروژه هاي اصلاح مديريت كشور به كار گيرد .هرچند چنين كاري با ساختار حكومتي واداري كشور منطبق نبود . (7)
يكي از اهداف انقلاب اسلامي ايران ، ايجاد ارتباط ، تعامل ، وحدت وهمبستگي بين اجزاي از هم گسيخته جامعه ايران بود . يوند وارتباط شهر وروستا ، استاد ودانشجو ، ارتش ومردم ، دارا وفقير ، دولت ومردم و….. يكي از اهداف انقلاب بود . اين يك هدف سيستمي بود . طرح هاي جهاد سازندگي با چنين هدف و نگرشي در ارديبهشت ماه 1358 تهيه وبه كنفرانس استانداران ارائه گرديد و پس از ارائه وتصويب رهبر كبير انقلاب در 26 خرداد 1358 به مرله اجرا گذارد ه شد .
نتیجه گیری
به طور خلاصه به كار گيري تفكر سيستمي ومشاركت در فرايند برنامه ريزي تعاملي موجب يادگيري شيوه هاي كار دسته جمعي ومردم سالارانه، افزايش ااحترام متقابل افراد ونظم پذيري آنان، افزايش انگيزه هاي موفقيت ، الفت وقدرت اجتماعي ( انگيزه براي خدمت به مردم )، زدودن فرهنگ فرد گرايانه ورشد سياسي وفرهنگي جامعه ، توسعه سازمان هاي مدني واصلاح دستگاه هاي اداري وتوانمدي بخش هاي مختلف جامعه خواهد شد ودر نهايت به رشد وتوسعه فرهنگي واجتماعي وسياسي كشور كمك خواهد كرد .
منابع وماخذ :
1- دكترمحمد حسين بني اسدي (شيرزاد ) ، توحيد وتفكر سيستمي ، 1357
2- برتالانفي ، نظريه عمومي سيستم ها ، تقوي، سپهر 1380
3- دكتر مهدي فرشاد ، نگرش سيستمي، 1362
4- دكتر محمد حسين بني اسدي ( شيرزاد ) ، توحيد وتفكر سيستمي، 1357
5- ايكاف . راسل ، برنامه ريزي تعاملي ، خليلي شوريني ، 1385
6- قراچه داغي . جمشيد ، متدولوژي سيستم ها ، 1380
7- بني اسدي ، همان .