ثروت جديد
پايههاي قديم كاميابي فرو ريخته است. در تمام طول تاريخ بشر، منشأ كاميابي دستيابي به منابع طبيعي مانند زمين، طلا و نفت بوده است ناگهان ورق برگشته و دانش به جاي آنها نشسته است. اين عصر، عصر صنايع انسان ساخته بر پايه دانايي و تواناييهاي مغزي است. بيل گيتس، ثروتمندترين مرد دنيا، مالك چيزهاي ملموس نيست – نه زمين دارد، نه طلا، نه نفت، نه كارخانه، نه فعاليت صنعتي ديگر و نه ارتش و سپاهي. اين نخستين بار در تاريخ بشر است كه ثروتمندترين مرد دنيا فقط دانش دارد و بس.
كاميابي در عصر جديد
راه كاميابي در اقتصاد متكي به دانش وقتي پيدا مي شود كه به اين پرسش ها پاسخ داده شود :
●ملت ها چگونه بايد ساختار و سازمان خود را عوض كنند تا فضا و محيطي ايجاد شود كه بذر دانش در آن برويدو ببالد و راه را بر افزايش ثروت ملي بگشايد؟
●چه چيزي به ظهور كارورزاني مدبر و خطر ستيز مي انجامد كه همه چيز را متحول سازند و ثروت روينده ايجاد كنند؟
●ثروت متكي به دانش چگونه به وجود مي آيد؟ تخصص ها و مهارت هاي لازم كدامند؟
●منابع طبيعي و زيست محيطي در كجاي اين اقتصاد جديد دانش-پايه قرار مي گيرند؟
●نقش ابزار سازي در اقتصاد سرمايه داري متكي به دانش كه ابزار هاي مادي( سرمايه ) ديگر در كانون سيستم قرار ندارند چيست؟
●چه فرآيندي است كه بستر رويش ثروت شخصي قابل خريد و فروش مي شود؟ اساسا دانش از چه راهي براي اشخاص، شركت ها و جامعه، هرم ثروت جديد مي سازد؟
كاوش در اقتصاد متكي به دانش
چشم انداز اقتصادي در عصر جديد
دويست سال پيش، در پايان قرن هيجدهم و آغاز سده نوزدهم، انقلاب صنعتي به دوران 8 هزار سالهاي كه كشاورزي منشأ ايجاد ثروت بود پايان داد.
صد سال بعد، در پايان قرن نوزدهم و آغاز سده بيستم، با ورود برق به صحنه زندگي و ابداع تحقيق و توسعه صنعتي پيگير و منظم، انقلابي پديد آمد كه مورخان اقتصادي آن را انقلاب صنعتي دوم نام نهادهاند.
امروز سومين انقلاب صنعتي در جريان است. ميكروالكترونيك، رايانه، مخابرات و ارتباطات دوربرد، مواد مصنوعي، ربات و بيوتكنولوژي همه شئون زندگي را دگرگون ميسازند.
همان طور كه انقلاب صنعتي دوم اقتصاد محلي را به اقتصاد ملي تبديل كرد، انقلاب صنعتي سوم اقتصادهاي ملي را به سوي اقتصادي جهاني ميكشاند.
تاسيس حكومتي جهاني – چه مورد نياز باشد و چه نباشد- در آيندهاي نزديك متصور نيست. در نتيجه، جهان داراي اقتصادي جهاني خواهد شد بيآنكه حكومتي جهاني داشته باشد. اين يعني اقتصادي جهاني كه قوانين و مقررات مورد توافق و قابل اجرا نداشته باشد.
در قرن بيستم به دولتها بايد قدرت داده ميشد تا بتوانند نظامهاي اقتصادي ملي را اداره كنند. اقتصاد جهاني اين فرايند را معكوس ميسازد. دولتهاي ملي قدرت خود را براي اداره نظام اقتصادي از دست ميدهند.
به عنوان مثال كشورهاي تاريخي اروپا ناپديد ميگردند. يازده تاي آنها يكي شدهاند. كشوري كه پول رايج خاص خود را نداشته باشد استقلال كامل ندارد.
ايالات متحده اروپا ميتواند پيش از پايان قرن بيست و يكم تحقق يابد.
به تدريج كه قدرت، دسترسي و حيطه عمل دولتها كاستي ميپذيرد، نقش شركتهاي جهاني افزايش مييابد.
اما شركتها هم مانند كشورها درگير و دارند. ادغامهاي 4/2 تريليوني سال 1998 از ادغامهاي سال 1990 پنج برابر و از سال پر ادغام 1997، 50 درصد بيشتر است.شركتهاي جهاني نوظهور از همه شركتهاي ملي پيش از خود بزرگترند.
كساني كه دل به دريا ميزنند و محيط هاي نو و نشناخته را كشف ميكنند انگشت شمارند. درشرايطي كه هم كشورها و هم شركتها در معرض بيثباتي و تغييرند، شخص چگونه ميتواند بازي اقتصاد را با قدري توفيق و احساس امنيت انجام دهد؟ كشور من و كارفرماي من رغبت و توانايي خود را در كمك به من به سرعت از دست ميدهند. بازي را دست تنها چگونه انجام دهدم؟
منبع : كتاب ثروت آفرينان ( لستر تارو )