انديشه‌ها و فلسفه‌های سياسی

اگزیستانسیالیسم، پلورالیسم، فمینیزم، بوروکراسی، آریستوکراسی، لیبرالیسم يعني چه؟

الف) اگزیستانیالیسم: از واژه Exist به معنی وجود مشتق است. از منظر این مکتب، در جهان هستی برای همه موجودات، ماهیتی در نظر گرفته شده است جز انسان. خدا طبیعت وجود انسان را ساخته است اما عظمت وزیباییها وخوبیها و… بالاخره همه هویت انسان، ساخته خودش میباشد. انسان عبارت است از صفاتی که ما باید بسازیم. بنابراین وجدان مشترک انسانی که همه آدم‏ها در آن شریک‏اند موهوم است و فقط وجود در همه مشترک است. در اخلاق، ملاکی نیست. ما ملاک را بعد ازعمل میسازیم. هر کس هر عملی را مشروط بر این که در آن حسن نیت داشته باشد، انجام دهد؛ در این صورت عملی اخلاقی انجام داده است. بالاخره از نگاه سارتر، مؤسس این مکتب، انسان در طبیعت وانهاده است. ناامید از عنایت خدا، نا امید از این که طبیعت سرنوشت او رابسازد، حتی ناامید از انسان!

ب ) پلورالیسم: Plural به معنی جمع و کثرت است. لذا گرایش پلورالیستی در قبال گرایش مونیستی(Monoistic) یا وحدت‏گرایی قرار دارد. اگر ما چند فرد یا چند گروه را برای انجام کاری پذیرفتیم؛ این را پلورالیسممیگویند. پلورالیسم در عرصه‏های گوناگون مطرح میشود. در همه این عرصه‏ها گاه به معنی پذیرش کثرت و نظرات مختلف در مقام عمل؛ یعنی، همزیستی مسالمت‏آمیز است. گاه نیز در جنبه نظری و علمی به کار میرود. به این معنی که تأمل به صحت همه دیدگاه‏های مختلف درزمینه سیاست، فرهنگ، اقتصاد یا دین شویم. بنابراین پلورالیسم دینی مثلاً در بعد نظری به معنای حقانیت ادیان متعدد است چرا که خوبیها و حقیقت‏ها در بین ادیان پخش شده است. در یک جمله کوتاه در نقد این نگرش میتوان گفت: تعالیم همه ادیان، چگونه ما را نهایتا به نقطهواحدی میرسانند؟ وقتی اسلام اولین مسأله و سخنش این است که خدا یکی است و راه رستگاری، پذیرفتن توحید است؛ این راه، چگونه با مسیحیتی که دعوت به تثلیث میکند یکی است؟ آیا دو خط که در دو جهت متقابل امتداد دارند ممکن است در یک نقطه با هم تلاقیکنند؟
ج ) فمینیسم: فمینیسم که از واژه Feme به معنی زن مشتق است به معنی عقیده به حقوق زنان و گرایش به دفاع از زن است. اولین هسته سازمان‏دهی شده این گرایش، در نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 1945 گذاردهشد. هر چند در این نشست، واژه‏هایی از قبیل مقام زن و حقوق بشر، ترنمی خوش داشت اما اینک که بیش از پنجاه سال از طنین‏افکنی آن ندای اولیه میگذرد آثار ناخوشایند آن در حرکت‏ها و تشکل‏های ایجاد شده در دنیا به خوبی به چشم میخورد. قبل از این حرکت سازمان‏دهیشده، در اوایل دهه 1910، پیشروان حقوق زنان در آمریکا، کلمه فمینیسم را به فرهنگ لغات غربی وارد کردند. در سال 1916 حزب ملی زنان فعالیت خود را آغاز کرد. با انقلاب صنعتی، نهضت‏های فمینیستی نیز فشار خود را در راستای اشتغال زنان در فعالیت‏های صنعتی افزایشدادند. بدون آن که برای کانون خانواده و نقش حیاتی آن به عنوان همسر و مادر، برنامه‏ای اندیشیده باشند. به نام آزادی زن و برابری او با مرد، جایگاه والای زن به عنوان مربی جامعه لگدمال شد و ارزش اقتصادی دادن به وقت و کار وی، جانشین ارزش نقش تربیتی او گردید. سیگارویژه زنان، حق انتخاب برای تنها زیستن و تشکیل خانواده یک نفره، ایجاد مرکز بحران تجاوز، عشق آزاد و… از ارمغان‏های دیگر این جریان بود.
د ) بوروکراسی: این عنوان بر قشر اداری هر سازمانی که نیازمند مدیریت وسیع است، گفته میشود و نیز منظور از آن حاکمیت این قشر به عنوان یک طبقه اجتماعی میباشد. سلطه سیاسی و اقتصادی این قشر، در نگرش بوروکراسی در جامعه،دائما رو به تزاید است و بسیاری، آن را نوعی حاکمیت طبقه‏ای گسترده و خطرناک میدانند. اما از نظر مارکسیست‏ها بوروکراسی یک طبقه نیست بلکه آلت طبقات حاکمه است.
ه ) آریستوکراسی: به معنای اشرافیت است و معمولاً آن قشر و دسته‏ای را نشان میدهد که دارای امتیازات فراوان هستند و از ثروت و نفوذ برخوردارند. در این نگرش مقامات عالی هم در اختیار این گروه قرار میگیرد و قدرت سیاسی دردست این قشر متمرکز میگردد.
و ) دموکراسی: لفظی است یونانی که از دو کلمه Demos (مردم) و Crotas(حکومت کردن) ترکیب شده است. دموکراسی به معنای اعمال قدرت به وسیله جامعه است. مونتسکیو میگوید: دموکراسی هنگامی برقرار میشودکه مردم حاکمیت و قدرت را در دست داشته باشند. ادعای دموکراسی جدید مشارکت همگانی، آزادیهای خصوصی و عمومی، تعدد ایدئولوژی، تصمیم اکثریت، تعدد نهادهای حاکم و… میباشد. در انواع دموکراسی میتوان به موارد مستقیم، پارلمانی و نیمه مستقیم اشاره کرد. نوع نیمهمستقیم بدین معنی است که هر چند امور به دست نمایندگان سپرده شده است، اما مردم در امور اجتماعی شرکت فعال دارند.
ز ) لیبرالیسم: واژه Liberal در لغت به معنای مختلف به کار رفته است: آزاد مرد در مقابل برده، روشنفکر، سخاوتمند، لاابالی، بیبند و بار و… اما در اصطلاح به یک گونه طرز تفکر در زمینه‏های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و دینی گفته میشود که تکیه اصلی آن بر آزادی هر چه بیشتر و توجه به حقوق طبیعی افراد است. این مکتب که اولین بار به عنوان یک حزب سیاسی در سال 1850 م در انگلیس مطرح گردید دارای اصول و ویژگیهایی است از قبیل:
1- فردگرایی: فرد و حقوق او بر همه چیز مقدم است. اگر دولت هم تشکیل شده است باید در خدمت خواسته‏های افراد جامعه باشد و نفع جامعه، موهوم است.
2- ارزش مطلق آزادی: تنها حد آزادی در نظر لیبرال‏ها، آزادی افراد دیگر است. دیگر هیچ مقوله‏ای از قبیل عدالت اجتماعی و اقتصادی، حفظ بنیان خانواده، اخلاق و… نمیتواند آن را محدود کند. همه باید قربانی این آزادی مطلق شوند.
3- انسان محوری و امانیسم: با توجه به نگرش مادی این اندیشه به عالم، آنچه اصل است، انسان است. به همین دلیل در وضع قوانین و ارائه خطوط اصلی سیاست و اقتصاد و فرهنگ، آنچه مهم و اصل است دیدگاه انسان و اراده اوست. برخلاف ادیان الهی و توحیدی که خدامحور هستند و مقنن اصلی را خداوند میدانند.
برای آگاهی بیشتر ر.ک:
1- پرسش‏ها و پاسخ‏ها، آیت‏الله مصباح یزدی، ج 4
2- اگزیستانسیالیسم و علم و اسکولاستیک جدید، محمد علی آشنا
3- فرهنگ سیاسی، دکتر بهروز شکیبا
4- مجله کتاب نقد، شماره 12، پاییز 1378

*http://www.porsojoo.com/fa/node/46074

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *