مطهری و آسيب شناسی فرهنگ دينی

مطهري يكي از شخصيت‌هاي كم  نظير تاريخ معاصر تشيع است كه آثار و نوشته‌هايش در ميان علما، و شيعيان از طراوت و تازگي خاصي برخوردار است سخن درباره اين متفكر شهيد زياد گفته شده است اما با اين همه،
به نظر مي‌رسد مطالعه و تحقيق درباره احيا، فكري و اعتقادي ايشان، نياز جدي امور ما در نحوه پاسخگويي و مواجهه با مسايل جديدي است كه در حوزه و قلمرو و تفكر دينداري عرضه مي‌شود.
پيدايش نهاد مرجعيت و ظهور شخصيتي كم نظير بنام سيد جمال الدين اسدآبادي در تاريخ معاصر روحانيت مبدأ تحولات اجتماعي و سياسي و فكري زيادي در عالم تشيع شد. تفكر سيد جمال و نوع نگاه و تفسير ايشان از دين و قلمرو آن، در نهضت مشروطيت توسط عده‌اي علما، تراز اول.
چون مرحوم صاحب كفايه و نائيني خود را نشان داد با انحراف نهضت مشروطه از مسير اصلي خودش و شكست علما، در اين مسئله، سبب شد علما، در مقام عمل خود را از صحنه سياسي و اجتماعي بازنشسته اعلام كنند به كارهاي سابق و اصلي خود يعني تبليغ و تدريس و تربيت محصل علوم ديني بپردازند اگر چه در اين دوران تاريخي شخصيت‌هاي چون كاشاني و مدرس در صحنه سياسي و اجتماعي روز حضور فعال دارند لكن بايد گفت كه اين جريان غالب حوزه و روحانيت نبوده است. (1)
حاكميت اين نوع نگاه در مشي سياسي و اجتماعي علماء سبب شد گرايش‌هاي اخباريگري در قالب ولايت‌ها شكل بگيرد كه شديداً موانع جدايي دين از سياست و نفي دخالت در مسايل سياسي و اجتماعي بودند به نوعي امام در نامه‌اي به كاشف الغطاء مي‌فرمايد: «حالا محتاجيم زحمت بكشيم تا اثبات كنيم كه اسلام هم قواعد حكومتي دارد(2)»
از طرفي ديگر انحطاط هر چه بيشتر جوامع مسلمين در جهان امروز بستر ديگر تاريخي است كه مرحوم شهيد مطهري در آن بزرگ شد و تحصيل كرد.(3). بنابراين مشكل نسل او انحطاط جوامع مسلمين وغيبت دين از زندگي اجتماعي و سياسي انسان‌ها بود. اگر عده‌اي روشنفكر غير ديني بودند كه در طرح مشكل انحطاط مشكل را خود دين و حضور منفي آن در زندگي انسان مي‌دانستند. ولي مطهري مشكل انحطاط از نگاه غيبت دين در زندگي انسان‌ها مي‌ديد. چرا دين اسلام علاوه در اعتقاد و ايمان قلبي ما به تكامل و جاودانگي آن در پاسخگويي به نياز‌هاي بشر، آزمون موفقي داده شده است و آن تمدن برخاسته از تعليمات اين دين كه يكي از تمدن بزرگ و مهم جهان انسانيت بشمار مي‌آيد. اينجاست كه مرحوم مطهري سخن از احياء تفكر ديني به ميان مي‌آورد.
اگر چه در نظريه احياء تفكر ديني مرحوم مطهري متأثر از اقبال است كه ايشان پيش‌تر از مرحوم مطهري بحث احياء تفكر ديني را مطرح كرده است(4) اما احيائي كه مرحوم مطهري بدنبال آن بود متضمن ويژگي‌هاي خاصي است كه آن را از مبحث فكر ديني و ارائه مدلي جديد از دين بود بر اساس اين مدل دين سه ركن اصلي دارد: تجربه ديني، نظام اعتقادات ديني (معرفت ديني)، عمل يا سلوك دين. در اين تلقي بنيان اصلي دين تجربه ديني است و نظام اعتقادات ديني به نحوي بنيان عمل و سلوك ديني نيز نيل به ساخت تجربه‌هاي ديني است(5)
اما فرآيند احياءگري در نظر مرحوم مطهري به آن فربهي كه اقبال مطرح مي‌كردند نبود احياءگري آنان به نوعي اجتهاد در اصول را هم در نظر مي‌گرفت چه بسا در اين نظام اعتقادات ديني مدل اقبال برخي از ثابتات گذشته جاي خود را به ثابتات جديد بدهند يا بكلي كنار گذاشته شوند. اما در مدل مطهري فهم سنتي از دين در بخش ثابتات اعتقادات ديني پذيرفته مي‌شود. در فهم و تفسير جزئيات است كه بايد به فهم جدي از آن دست يافت. بنابراين احياءگري وي در چارچوب نظريه اجتهاد در فقه شيعه است و لذا فقه وسنت فقهي را جدي مي‌گيرد و به نقد فقه و فقهاء مي‌رسد(6). ايشان اگر چه از انحصاري‌گري حوزه‌ها در فقه و اصول منتقدند اما انتقاد ايشان از اين انحصار گرايي در اين راستا است و به نوعي آفت زدائي از اين تفكر است كه در فرآيند احياء‌گري بايد اين حصار گشته شود يعني حضور علوم ديگر در مجموعه معرفتي و معارفي ما به كار ‌آمدي تفكري فقهي و اجتهاد مي‌انجامد كه بعدي از فرآيند احياء‌گري است كه ايشان مي‌كوشيد بدان دست يابد. مطهري با خلوص نيت اعتقاد داشت كه دين اسلام توان پاسخگويي به نيازهاي امروز بشر دارد از اين رو است كه مسئله خاتيت و اسلام و مقتضيات زمان يا مسئله حجاب و نظام حقوق زن در اسلام و عدل الهي. براي ايشان مهم و ضروري مي‌شود و يكي از محورهاي مطالعاتي ايشان قرار مي‌گيرد. در نظر ايشان آنچه دين از اين توان به فعليت انداخته است آفت‌هايي است كه آن را گرفته است و مسئله احياء تفكر ديني در واقع آفت زدائي تفكر ديني از آفت‌هايي است كه حضور جدي آن را از صحنه‌هاي زندگي به دور انداخته است و ما را در بازگشت به متون اسلامي علي الخصوص قرآن و نهج‌البلاغه با مشكل روبرو كرده است.
مرحوم مطهري بعد از طرح احياء تفكر ديني در سال 1340 در سال 1341 به طرح مشكل اساسي در سازمان روحانيت مي‌پردازد.
در اين سخنراني كه به صورت مقاله درآمده است در مجموعه ده گفتار به چاپ رسيده است در صدد اين است كه احياء تفكر ديني و حضور زنده آن در زندگي انسان‌ها بدون اصلاح و آفت‌زدائي از سازمان روحانيت قرين موفقيت نخواهد بود روحانيت به عنوان رهبر ديني مسلمين، اقتدار معنوي زيادي در ميان توده مردم دارند هر گونه حركت اصلاحي در قلمرو تفكر ديني بدون هماهنگي با روحانيت و آمادگي آنان، گمان نمي‌برد موفقيت زيادي كسب كند به همين خاطر يكي از مهمترين آفت تفكر ديني را، آفت‌هايي مي‌داند كه بدنه حوزه‌هاي علميه را در برابر سئوالات عصر جديد منفعل و غير كارآمد مي‌كند (9) از جمله آفت مهم و اساسي حوزه و روحانيت را در نظام آموزشي حوزه‌ها مي‌داند خود ايشان است نه نتيجه پرورش در سيستم آموزشي حوزه‌ها، نمونه‌اش تدريس زبان عربي در حوزه‌هاست كه علي‌رغم زمان زيادي كه صرف آموزش و يادگيري آن مي‌شود اما نتيجه قابل توجهي بدست يك طلبه نمي‌آيد، يا محوري شدن حوزه‌هاي علميه در علوم فقه و مفعول ماندن علوم ديگر است(10)
يكي ديگر از آفت‌هاي مهم در بدنه حوزه‌ها را مسايلي صنفي حوزه مي‌داند از جمله مسايلي صنفي آفت‌ساز حوزه‌ها، وابستگي مالي حوزه‌ها به مردمان كوچه و بازاري است كه روي آن حساسيت زيادي نشان مي‌دهد اگر چه اين مسئله را عده‌اي براي حوزه و روحانيت يكي نوع امتياز تلقي كرده‌اند، اين كه روحانيت در اثر همين نكته توانسته است هميشه در طول تاريخ خود در مقابل حكومت جبار بايستد و مقاومت كند، اما مرحوم مطهري ضمن اذعان كه، نكته مثبت اين وابستگي مالي حوزه معتقدند: وابستگي مالي حوزه‌ها به مردم سبب شده است كه روحانيت در تبيين و تبليغ دين سليقه و عقيده عوام را رعايت كنند. عوام هميشه  با آنچه در گذشته با آن خو گرفته زندگي مي‌كند هر چيز تازه‌اي را بدعت يا هواي و هوس مي‌خواند اينجاست روحانيت نمي‌تواند در تحولات پيشرو و قافله‌سالار باشد و همواره سكوت را بر منطق، سكون را بر تحرك، نفي را بر اثبات ترجيح دهد زيرا موافق طبيعت عوام است.(12)
5ـ مطهري در سال 50ـ48 كتاب علل گرايش به مادي‌گري را منتشر كرد. وي در اين نوع از مطالعاتش، در پي آسيب شناسي ديني و الهياتي و اعتقادي و فرهنگي جامعه كنوني بود چرا جريان حاد مكتب‌هاي الهياتي از چنين رونق و جذابيت برخوردار نگشته است و به تفكر ديني اقبال نمي‌شود.
(1/5) در نظر مطهري، نارسائي، مفاهيم كليسا در معرفي خدا يكي از علل اصلي و بنيادين دين گريزي جامعه بشري امروز است تصوير انساني از خدا گاه منضحك و غير واقعي كه در كتب مقدس آمده است آيا مي‌تواند براي انسان‌هايي كه از رشد عقلاني بالا برخوردارند اقناع‌آور باشد يا اين تصور از خدا كرد كه ميان چشم راست خدا تا چشم چپش شش‌هزار فرسخ فاصله است، مي‌توان يك نظام اعتقادي پذيرفت.
مشكل آن وقت مضاعف مي‌شود كه خشونت كليسا ضميمه اين مسئله باشد مكمة نفتيش عقايد و قوانيت و آئين دادرسي خاص آن برپا مي‌شود، تعداد قربانياني كه در اثر خشونت كليسا سوخته و يا محكوم به مجازات‌هاي سنگين شدند رقم بالايي است(4)
بنابراين دانشمندان و محققان جرأت نداشتند بر خلاف اصول علمي معتقد كليسا بينديشند و سخن بگويند، يا به بهانة مبارزه با جادوگري چه جناياتي در تاريخ بنام كليسا ثبت شده است.
(2/5) از ديگر علل و عواملي كه مرحوم مطهري در اين كتاب ياد مي‌كند «نارسائي مفاهيم فلسفي، غرب است ايشان در اين كتاب از نظام فلسفي هگل ياد مي‌كند كه كاملترين و آخرين نظام فلسفي در غرب است هگل وقتي درباره علل نخستين بحث مي‌كند توصيه مي‌كند كه دنبال علت فاعلي نرويم» زيرا از طرفي ذهن به تسلسل راضي نمي‌گردد و ناچار علت نخستين مي‌خواهد و از طرفي چون علت نخستين را در نظر گرفتيم معما حل نگشته و طبع قانون نمي‌گردد و اين مشكل باز باقي است كه علت نخستين چرا به خدا موجب سلب آزادي انسان مي‌گردد. نظام‌هاي فلسفي غرب در رابطه با خدا و ماورائ‌الطبيعه علي رغم ادبيات حجيم و پيچيده‌اي كه دارد از تحليل آن بي توانند و اين، يكي از زمينه‌هاي لازم فكري و ذهني مناسب، براي مادي گري، و بي خدائي است، از اين روست كه ايشان معتقدند گام اول مبارزه در اين راه، عرضه كردن يك مكتب الهي است كه پاسخگوي نيازهاي فكري و انديشمندان بشر شد. در نظر ايشان حكماي اسلام، با الهام از قرآن و كلمات رسول اكرم (ص) و ائمه اطهار توانسته‌آند مكتب مستدل و محكمي بوجود آورند كه در معرفي خدا، و توان ارائه يك نظام اعتقادات عقلاني، آن مشكلات كه در نظام مفهومي كليسا و نظام‌هاي فلسفي غرب بود نداشته باشد و لذا توجه و رويكرد ايشان به فلسفه اسلامي مشاء، علي الخصوص حكمت متعاليه از اين منظر قابل توجيه است ويكي از انگيزه‌هاي تأليف كتب اصول فلسفه در پاسخگوئي به همين مسئله بوده است و همچنين نگارش مقدمه‌اي بر جهان بيني الهي (انسان، قرآن و انسان، ايمان، جامعه و تاريخ، حيات اخروي) براي همين هدف بوده است.
(3/5) سومين عاملي كه ايشان در اين كتاب بحث مي‌كند محيط اخلاقي و اجتماعي نا مساعد است. (19) خدا محوري و زندگي متدينانه، مستلزم يك نوع زمنيه‌ي خاص فرهنگي و اجتماعي است. انساني كه اسير شهوات و مادي گري است آن زمينه لازم، براي رويكرد به خدا و دين را نخواهد داشت. ايشان معتقد بودند كه جوامع امروز به فساد اخلاق مبتلايند. در چنين زمينه‌هاي بذر خدا خواهي و دين ورزي رشد نمي‌كند، لذا بحث فلسفه اخلاق و مسئله امر به معروف و نهي از منكر اخلاق جنسي، مسئله حجاب براي ايشان مهم و ضروري مي‌شود. و آثاري مهم در اين رابطه از ايشان به يادگار مانده است.(12)
(4/5) از جمله عواملي كه ايشان ياد مي‌كند: نارسائي مفاهيم اجتماعي و سياسي است(21) در واقع منظور ايشان اين است كه در فلسفه سياسي براي توجيه حكومت مطلقه و استبداد حكومت‌هاي مستبد از خدا مايه گذاشته‌اند و از اين طريق حقي براي مردم قايل نشده‌اند بنابراين دولت مي‌تواند بر روي حقوق سياسي اجتماعي انسان پا بگذارد و اين حق اوليه و طبيعي و الهي دولت است. در نتيجه، اين تلقي پيش مي‌آيد كه ميان اعتقاد به خدا و حكومت استبدادي يك نوع ملازمه‌اي است، فلذا براي اين كه از حقوق و آزادي سياسي و اجتماعي برخوردار باشيم بايد به انكار خدا قايل شد. بنابراين بحث امامت و رهبري(22) و مبحث، عدالت، حقوق مردم(23) و حاكميت يكي از موضوعات تلاش علمي و فلسفي وي قرار مي‌گيرد.
(5/5) عمل ديگري كه در آسيب شناسي فرهنگ ديني از منظر مرحوم مطهري قابل مطرح است در رابطه با معرفي و تبليغ دين است كه ايشان از آن بنام (هرج و مرج تبليغي) ياد مي‌كند در اين رابطه ايشان روي سه مسئله انگشت مي‌گذارد.

1ـ اظهار نظر غير متخصص (24)
آفت مهم دخالت غير متخصص در امر تبليغ، ضعف منطق تبليغ خواهد بود. اين مسئله خود مشكلات عديده‌اي را ببار مي‌آورد يعني تبليغ تبديل به ضد تبليغ مي‌شود، مثل ديوانه‌اي كه سنگي به داخل چاه مي‌اندازد، چند نفر عاقل لازم است تا اين سنگ را از چاه خارج كنند. از اين رو نظر ايشان معطوف مي‌شود به مباحث تبليغ و روش تبليغ، معرفي علوم اسلام، نقد سازمان روحانيت.
2ـ  زندگي يا خداپرستي(25)
گاهي تبيين و تبليغ ما از دين به گونه‌اي است گويا رسالت دين حذف غرايز بشر از زندگي است از آنجا كه زندگي بدون وجود غرايز ممكن پذير نيست. بنابراين انسان مجبور است يا دين را بپذيرد و يا زندگي را، حال آن كه رسالت دين محو غرايز نيست بلكه تعديل و اصلاح و رهبري آن‌هاست.
لذا يكي از محورهاي مطالعاتي ايشان را رابطه بين دين و دنيا تشكيل مي‌دهد، كه در مجموعه بيست گفتار(26) سيري در نهج‌البلاغه(27) و در ضمن مباحث آشنائي با قرآن آمده است.
3ـ جاذبه و كشش ماترياليسم در مقطعي از زندگي معاصر از ناحيه خاصيت انقلابي و پرخاشگري و مبارزه طلبي كه داشت مي‌باشد نه از آن جهت كه از تعاليم قوي و مستدلي برخوردار است، اما در عوض مفاهيم ديني در عصر ما از هر گونه حماسه‌اي تهي گشته است، يعني مادر تبيين و تبليغ دين به گونه‌اي عمل كرده‌ايم كه خدا خواهي مساوي است با مسالمت جوئي و عافيت طلبي ساكت و ساكن و بي تفاوتي بودن، از مبارزات آزادي خواهانه و ظلم ستيزان پيامبران و پيروان آنان و آيات و روايات در اين رابطه آمده است غفلت كرده‌ايم و حتي مفهوم چون تقيه ‌كه نوعي تاكتيك در مبارزه بي امان تشيع بود مفهوم ضد خود را گرفته است(28)
اين جاست كه نوع جديد از مطالعات ايشان شروع مي‌شود عبارتست از: بازنگري در مفاهيم ديني چون زهد، تقوا، توكل، عدل، فطرت، عبادت، وحدت، انقلاب، قيام، تقيه، غيبت و جهاد و شهادت، تاريخ زندگي ائمه، و علي‌الخصوص توجه به نهضت عاشورا و نماياندن جنبه‌هاي حماسه‌اي اين واقعه عظيم انساني، فلسفه تاريخ و نهضت‌هاي اسلامي، در نظر مرحوم مطهري لازمه هر حيات اجتماعي، آگاهي، جنبش و همبستگي است. يك مكتب موفق و پيشرو بايد اين سه لازمه هر حيات اجتماعي، آگاهي، جنبش و همبستگي است. يك مكتب موفق و پيشرو بايد اين سه ويژگي را داشته باشد. بدين جهت يك سري از مطالعات ايشان در اين راستا معني مي‌يابد.(29)
6ـ يكي از آفات مهم روش شناسي مطالعات ديني سنت زدگي است وقوف بر تفكر سنتي اگر چه شرط لازم پاسخگوئي به سئوالات زمان است لكن تأكيد افراط گرايانه بر آن، شخص را از فهم درست و واقعي پديده‌هاي عالم و سؤالات جديد بشر را محروم مي‌سازد. بدون شك بدون شناخت جنس و نوع سؤالات زمان خود نمي‌توان به دفاع از انديشه‌ ديني برخاست. سنت زدگي سبب مي‌شود كه عالم ما نتواند با عالم جديد مواجهه جدي دداشته باشد پديده‌هاي جديد و سئوالات جديد بشري بي پايه، فاقد اهميت و گاهاً شيطاني عنوان كند. مرحوم مطهري از اين آفت با عنوان‌هاي چون تحجر گرائي، جريان جمود، عوام زدگي اشعري‌گري و اخبارگري ياد مي‌كند و خطر آن را خيلي جدي مي‌داند در واقع اين عناوين به نوعي اشاره‌اي به صورت‌هاي مختلفي از سنت زدگي است در عالم انديشه كلامي بوجود آمده. اخبارگري نوعي از سنت زدگي كه در عالم فقه و حديث خود را نشان داد. كلمه تحجرگرائي و عوام زدگي هم مفهومي است كه شامل هر يك از اين صورت‌هاي سنت زدگي مي‌شود.
اين طيف آرا، پيشينيان را مقدس و نقد ناپذير مي‌انگارند لذا هر روشي كه اين حريم را بشكند مطرود واقع مي‌شود يكي از روش‌ فهم كه طول تاريخ تفكر اسلامي داستان و ماجراي فراز و نشيبي دارد نقش عقل در فهم متون ديني ماست. اشعريان، اهل حديث، اخباري‌ها به خاطر همين مسئله نقش عقل در فهم و تفسير قرآن و سنت ناديده مي‌انگاشتند. حالا اين كار اينان ريشه در دغدغه خلوص ديني‌شان دارد يا احتراز از التقاط انديشه‌هاي ديني با مفهوم نوين است يا در روحيه عافيت طلبانه و سهل‌انگار را نه و تقليد گذشتگان دارد، يا نه مهم نيست مهم اين است كه اينان با اين كارشان مفاهيم ديني و اسلامي را از هر گونه تحرك و پويائي ارتباط بخشي با انسان امروز تهي مي‌كنند.
7ـ دومين آفت مهم روش شناختي كه در آثار مرحوم مطهري به تواتر (لفظاً و معناً) آماده است سنت زدائي يا به تعبير خود ايشان «التقاط» است (30) اين روش از مطالعات در مقابل افراط گرائي سنت زدگي و در عكس‌العمل به آن، جانب تفريط را پيش گرفته است و از اهميت تفكر سنتي غافل مانده‌اند، كه علاوه بر عوامل گوناگون اجتماعي و شخصيتي، فرعي است از يك علت اصلي و محوري ريشه گرفته است و آن خود باختگي فرهنگي و غفلت از سنت فرهنگي خودي است(32)
دهه 30 در تاريخ ايران يكي از دوران‌هاي سرنوشت‌ساز تاريخ معاصر ايران است. ظهور تفكر مذهبي جداي حوزه‌هاي علميه كه در قالب انجمن‌هاي اسلامي مهندسين و پزشكان فعال بودند. يكي ازاين تحولات مهم در اين سده تاريخي است. اين جريان مذهبي نوظهور در نظر مرحوم مطهري بيش از آن كه بيانگر تعاليم دين باشند مبلغ ديني‌اند كه التقاطي است. رهبران اين جريان كه تحصيل كرده غرب بودند و متأثر از آن فرهنگ قرار گرفته بودند مي‌كوشيد اسلام از ديدگاه علمي مطرح كند و كتاب مطهرات در اسلام: عشق و پرستش، ذره‌اي بي انتها، راه طي شده، منابع مهم و اساسي اين خط فكري است.
اين جريان مذهبي علي‌رغم نيت خيرخواهانه كه داشتند و در مطرح كردن دين در آن فضاي ضد ديني، عمل موفقي به شمار مي‌رفت اما به خاطر اصالت دادن به تجربه‌ها، از فهم و تبيين مسايلي چون وحي، ماورالطبيعت، خدا، ملائك عاجر مي‌ماند در ميان روشنفكران غرب هم «فريد وجدي، تا حدي سيد قطب و محمد قطب و سيد ابوالحسن ندوي» چنين مسير را دنبال كرده‌اند كه مرحوم مطهري در جلد 5 اصول فلسفه و روش رئاليسم و به طور مفسل وارد نقد مباني فكري و معرفتي اين جريان مي‌شود. ديگر جريان فكري التقاطي كه در ادبيات ديني به عرضه ظهور يافت و باري خودش طرفداراني قابل توجهي پيدا كرد.
خط التقاط با شرق بود كه در قالب جريان‌هاي سياسي و مذهبي «سازمان مجاهدين خلق (منافقين) «فرقان»، آرمان مستضعفين و جنبش مسلمانان مبارز، مي‌توان مشاهده كرد و سبب پيدايش ادبيات جديدي در تاريخ انديشه‌ ديني ما شد كه كتاب «تكامل» و «راه انبياء، راه بشر» برداشتي از فلسفه تاريخ از ديدگاه قرآن، مالكيت، كار و سرمايه، نقدي بر انتقال از سرمايه‌داري به سوسياليسم علل كندي و ناپيوستگي فئوداليسم در ايران محصول اين ادبيات در تفكر ديني‌اند.
مرحوم مطهري در برابر اين موج جديد بنام التقاط آثار زيادي از خود بجا گذاشت. عبارتست از اصول فلسفه و رئوش رئاليسم ج5،(1350)، شناخت (1356)، نقدي بر جهان بيني5 ج، فلسفه تاريخ، علل گرايش به مادي گري (1350)، اقتصاد اسلامي، نقد ماركسيسم (1356)، پيرامون انقلاب اسلامي، نهضت‌هاي اسامي درصد سال اخير (1355) و نيز آشنائي با علوم اسلامي در 3 جلد يكي از زمينه‌هاي فكري و ذهني نگارش اين كتاب بود.
8ـ آنچه برخي از آثار اخير مرحوم مطهري بر مي‌آمد ايشان در كار آفت زدائي از تفكر ديني، قدم بزرگي برداشته است. ستاد مطهري معتقد است: در اثر تحولات علمي و تكنولوژيكي كه در زندگي امروز بشر افتاده است يك سلسله ترديد‌ها و سؤال‌ها و شبهاتي را به وجود آمده كه در قديم نبود و جديد است همانطوري كه خيلي از شبهات قديم در زمان ما ارزش خود را از دست داده و قابل طرح نيست. تأمل در اين مسايل جديد كلامي و تحليل مباني معرفتي آن‌ها و نيز تدبر روي آورد و روش لازم در تحليل آن‌ها، نياز به تأسيس علم جديد است، در واقع تجديد علم در نظر ايشان تنها در مسايل نيست بكله در روش و مباني و ادله نيز تجدد مي‌پذيرد يعني ما در مقام اثبات و دفع شبهات نياز به علم مستقلي داريم كه جدا از كلام سنتي ماست و از روش و مباني تازه‌اي برخوردار باشد، اين سخن به نوعي تأكيد بر ناكار آمدي نظريه و نظام‌هاي الهياتي سنتي در جواب دهي به سؤالات عصر جديد است. به عبارت ديگر متكلم در تبليغ دين با توجه به تحولات نوين تكنولوژيكي بشر به ابزارهاي تازه‌اي تمسك مي‌جويد به احياء و بازسازي انديشه و حيات ديني در جامعه بر مي‌آيد.(33)

منابع:
1ـ رك: تحول گفتمان فقه سياسي شعيه ، نجمه كديور
2ـ رك: نامه‌اي از امام به كاشف الغطاء
3ـ انسان و سرنوشت، مجموعه آثار، ج1، ص433 ـ 435

5ـ رساله دين شناخت ، احمد نراقي، 1378 طرح نو، ص 9ـ8
6ـ دين شناسي معاصر، مجيد محمدي، نشر تطره، 1367، ص 12،17، اسلام و مقتضيات زمان، ج1، ص14
7ـ رك: مجموع آثار، ج2، ص63
8ـ ده گفتار، انتشارات صدرا، ص 188
9ـ همان، ص 238
10ـ همان، ص 126
11ـ همان، ص 249، 250،241
12ـ همان، ص 242،250،55
13ـ علل گرايش به مادي گري، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1375، ص 69
14ـ همان، ص 79، نقل از تاريخ دين دوراست، ج18، ص 250
15ـ همان، ص 80
16ـ همان، ص
17ـ همان ، ص 88
18ـ همان، ص 222، اصول فلسفه، ج 5، ص9
19ـ همان، ص 25، 235
20ـ فلسفه اخلاق، 1366، تعليم و تربيت (سخنراني52، 59، 4، تاريخ انتشار 67، حماسه حسيني (56ـ48، تاريخ انشتار 64) بيست گفتار امر به معروف و نهي از منكر، رك: ده گفتار، ص 72ـ48 و حماسه حسيني، ج2 ص 181ـ7
21ـ علل گرايش به مادي گري، ص
22ـ كتاب امامت و رهبري، مجموعه آثار، ج 4، ص 841 به بعد
23ـ سيري در نهج البلاغه، ص 117ـ101
24ـ علل گرايش به مادي گري، ص 214 ـ 209
25ـ همان، ص 318ـ209
26ـ بيست گفتار، انتشارات اسلامي، چاپ هفتم، 1361، صفحات 79ـ60ـ170و160
27ـ سيري در نهج‌البلاغه، انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1354، ص 310ـ275
28ـ عل گرايش به مادي گري، ص246ـ239
29ـ پيرامون انقلاب اسلامي، انتشارات صدرا، 1358، ص193
30ـ اسلام و مقتضايات زمان، ج 1، انتشارات صدرا، ص 111 به بعد
ـ ده گفتار، ص 88ـ 85 و 83
ـ مجموعه آثار، ج2، ص67
ـ مجموعه آثار، ج 4 ص 961ـ958
ـ علل گرايش به مادي‌گري، ص 31، نهضت‌هاي اسلامي، ص 74 و پيرامون انقلاب اسلامي، ص162، جهان‌بيني توحيدي، ص 83
31ـ علل گرايش به مادي گري، ص 4 و 223
ـ اصول فلسفه، ج 5، ص 7،9،183
ـ نقد ماركسيسم، مجموعه آثار، ج13، ص 497، علل گرايش به مادي گري، ص 31، نهضت‌هاي اسلامي، ص 74، پيرامون انقلاب اسلامي، 162، جهان بيني توحيدي، 831
32ـ اسلام و مقتضيات زمان، ج1، ص14
33ـ وظايف اصلي و وظايف فعلي، حوزه‌هاي علميه، مجموعه آثار، ج14،نشر صدرا، 1370، ص49

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *