نویسنده: محمد حسين محقق
امام کاظم(ع) و نظارت فرهنگی برتوده هادوران امامت امام كاظم(ع)، پس از دوره گذار از بحران سیاسی بنی عباس، یكی از پر مخاطره ترین ادوار امامت ائمه(ع) است. امام كاظم(ع)،كه امانت دار میراث ارزشمند فرهنگی صادقین(ع) بود به دلیل اختناق شدید حاكم، امكان گسترش وتوسعه آن را نداشت واز طرف دیگر حفظ جان شیعیانی كه پرورش یافتگان دانشگاه بزرگ صادقین(ع) بودند، از هر اقدام دیگری بنا بر قاعده «الاهم فالاهم» مهمتر بود.
در این وضعیت بحرانی سیاسی كه امام(ع) درگیریهای فراوانی را با حاكمیت جور تجربه می كرد رسیدگی به وضعیت شیعیان و ساماندهی آنان به گونه ای كه انسجام تشكل اجتماعی آنان و نیز اعتقاداتشان در معرض خطر نباشد، كاری بس دشوار بود.
تحمل شرایط آن دوره و هدایت شیعیان در حالی كه كمترین ارتباط بین امام و پیروان ایشان وجود داشت،به لحاظ استراتژیك بسیار مهم و قابل توجه است.
مدیریت دوره بحران زده عصر امام كاظم(ع) مقوله ای است كه در نوشتار ذیل بدان پرداخته می شود.
تحمل شرایط آن دوره و هدایت شیعیان در حالی كه كمترین ارتباط بین امام و پیروان ایشان وجود داشت،به لحاظ استراتژیك بسیار مهم و قابل توجه است.
مدیریت دوره بحران زده عصر امام كاظم(ع) مقوله ای است كه در نوشتار ذیل بدان پرداخته می شود.
● مدیریت بحران چیست؟
مدیریت بحران (Crisis management) یعنی اداره جامعه یا گروهی در شرایط نامساعد و غیر عادی.«بحران به دوره ای اطلاق می شود كه در آن بازده بالفعل به طور محسوسی به زیر بازده بالقوه افت كند».(۱)البته این تعریفی به اعتبار فرایند و نتیجه است لیكن از همین تعریف می توان به صورت غیر مستقیم (روش پی بردن از معلول به علت) به تعریف اصلی آن رسید كه كم شدن ظرفیتها یا از دست رفتن آنهاست.
در رابطه با مدیریت نیز استفاده ای كه ما در مورد مسایل اجتماعی- انسانی می كنیم، یك تعبیر استعاری ادبی از معنای حقیقی آن در امور مادی و اقتصادی است. بر این اساس، مدیریت چیزی در حوزه اقتصاد است كه بنا بر تشابه عملیات در سایر حوزه ها به كارگیری شده است. با این رویكرد، مناسبتر آن است كه در حوزه مورد بحث، از واژه رهبری به جای مدیریت استفاده كنیم. در هر حال، مدیریت یا رهبری بحران سخت ترین نوع هدایت یك دستگاه است كه در شرایط حاكمیت آن، نمی توان از ابزار پیش برنده عادی بهره گیری نمود و بیشتر به تفكر خلاق متكی است؛ تفكری كه نمی تواند بر پایه اصول دیالكتیكی استوار باشد، زیرا هیچ گزاره پایه ای بالفعلی یا وجود ندارد و یا اگر وجود دارد، ثبات چندانی ندارد به گونه ای كه بتواند یكی از طرف های قیاس قرار بگیرد؛ لذا رهبر یا مدیر در این شرایط پر نوسان و بی ثبات باید از روش آفرینندگی كمك بگیرد و طبعاً باید از قدرت فكری سیاسی برخوردار باشد تا بتواند در موقعیتهای غافلگیرانه تصمیم مقتضی بگیرد؛ از این روی می توان گفت مدیریت بحران كار هر كسی نیست.
● رهبری امامان معصوم(ع) و رهبری بحران
گفته می شود نوع رهبری امامان ما عموماً از این قبیل بوده است؛ یعنی همواره در شرایط نامساعد و ناهموار قرار داشته اند.(۲) صائب عبدالمجید در ارتباط با نوع رهبری امامان معصوم(ع) در دوره عباسی می نویسد:
«یك جنبش غیر مسلحانه ای كه دامنه آن به عرصه های فكری- عقیدتی، فرهنگی، اخلاقی و دینی امتداد یافت كه هر چند بین مخفیكاری و كار علنی و شدت و ضعف نوسان داشت، لیكن هرگز متوقف نشد. حركتی بود كه رهبران صالحی آن را هدایت می كردند؛ خود و دیگر یارانشان بر آن خویشتنداری و استقامت ورزیدند و در سختی و راحتی، دشواری و آسانی نسبت به جلوگیری از آسیب دیدن آن، تا جایی كه توانستند از این دین حنیف پاسداری نمودند تا به دست بدعتگذاران و طاغیان و بیخردان از بین نرود. در واقع، این گونه جهادی كه آنان به خرج می دادند، تكمیل كننده بال دیگر آن یعنی جهاد مسلحانه در موقعیت خاصی بود كه امكانی برای دستیازی به جهاد سرخ نبود. از این رو، برای احیای مبانی، ارزشها و آموزشهای دین اسلام، شیوه های مختلفی را باید به كار می گرفتند همچون:
۱) مبارزه صامت، كه به شیوه صرفاً عملی صورت می گرفت، آراستگی به اخلاق كریمانه و ثبات و پایمردی بر حق، از آنان الگوی مجسمی می ساخت برای اقتدا، هرچند هیچ سخنی بر زبان نرانند.
۲) آموزش فرد به فرد به گونه نمونه گیری؛ یعنی بیان حكم استفتایی كه می تواند عموم مخاطبان را شامل گردد، چنان كه اغلب آنچه از این بزرگواران رسیده، از این باب است.
۳) نشستن بر كرسی تدریس و تبیین معارف دینی و پرورش شاگردانی كه خود منشأ نشر بسیاری از علوم و معارف می شدند، چنانكه در این زمینه شاگردان دو امام باقر و صادق(ع) سرچشمه خیر و بركت فراوانی برای جامعه شیعه شدند.
۴) موضعگیری صریح در مواقع احساس خطر جدی در برابر حكومت كه معمولاً این گونه اقدامها به قتل و یا حبس و آزارشان منتهی می گردید.
ایستادگی فكری، عقیدتی، فقهی، سیاسی یا اخلاقی در مقابل جریانهای منحرف؛ كه این بخش از جهاد در تمامی عمر شریفشان تداوم داشت. البته، همرزمان صالحی نیز به عنوان یاران خود داشتند كه تلاش بی اندازه ای در یاری حق و درهم كوبیدن باطل نمودند؛ لختی اگر می ایستادند دوباره به پا می خاستند و اگر چندی در سكوت می گذشت بسا یك بار لب به سخنی می گشودند كه به یك عمر سكوتشان منجر می گشت».
● بحران سیاسی در عصر امام كاظم(ع)
بنا به گواهی اسناد و دلالت پاره ای از روایات، امامت ایشان زمانی آغاز شد كه خفقان و ترور بر شیعیان اهل بیت(ع) به شدت حاكم بود، چنانكه امام صادق(ع) نتوانست امام بعد از خود را با صراحت تعیین نماید. این موضوع باعث مشكلاتی هم در شناخت امام(ع) گردید؛ و این در حالی بود كه ائمه مذاهب و فرق اسلامی دیگر، در كمال امنیت و آزادی به نشر تعالیم خود می پرداختند.
روایت زیر را كه مرحوم كشی نقل می كند، گویای همه این موارد است:
«هشام بن سالم می گوید: من و مؤمن الطاق موقع رحلت امام صادق(ع) در مدینه بودیم. مردم فكر می كردند كه عبدا… عهده دار امامت است، رفتیم و از او سؤالهایی كردیم دیدیم نه، او حامل علم امامت نیست. سرگردان در كوچه ها می گشتیم و نمی دانستیم چه كنیم؟
در همین اثنا، پیرمردی را دیدم كه به من اشاره می كند كه بیا. من او را نمی شناختم و ترسیدم مبادا از جاسوسان حكومت باشد، لذا به مؤمن الطاق گفتم از من فاصله بگیر كه او فقط با من كار دارد تا اگر مشكلی پیش بیاید تو گرفتار نشوی. هر طور بود، ناچار با آن شخص می رفتم و احساس می كردم چاره ای ندارم، تا این كه دیدم مرا به خانه امام موسی كاظم(ع) برد و خودش بیرون رفت. امام(ع) رو به من كرد و گفت: بیا داخل اتاق. وارد شدم امام(ع) گفت: نه سوی مرجئه، نه سوی قدریه، نه سوی زیدیه، نه سوی معتزله و نه هم سوی خوارج! سوی من، سوی من، سوی من!
گفتم: پدر بزرگوار شما درگذشت.
گفت: آری.
گفتم عبدا… خیال می كند جانشین ایشان است.
فرمود او می خواهد هیچ كس خدا را نپرستد.
گفتم: پس به كه باید مراجعه كنیم؟
فرمود: اگر خدا بخواهد تو را راهنمایی می كند.
گفتم: شما هستید؟
فرمود: من چیزی نمی گویم. با خود گفتم باز هم به چیزی نرسیدم، دوباره پرسیدم قربانت گردم شما بر خود امامی داری؟
فرمود: نه. آن وقت بود كه هیبت او بیشتر از پدر بزرگوارش كه بر او وارد می شدم مرا گرفت. گفتم اجازه می دهید از شما چیزی بپرسم؟
فرمود: بپرس تا بدانی، لیكن چیزی را فاش مساز كه اگر فاش سازی، سرت را می برند. بعد از امام(ع) سؤالهایی كردم، دیدم دریایی است. گفتم: فدایت گردم! شیعه تو و پدرت در گمراهی افتادند، اجازه بده آنان را ببینم و به شما راهنمایشان كنم، اما شما كه از من برای كتمان این امر پیمان می ستانی. امام(ع) فرمود: اگر رشد فكری و ایمانی در كسی دیدی، اشكالی ندارد اما تو هم از آنان پیمان بگیر كه فاش نسازند.»(۳)
هارون خلیفه مقتدر عباسی با حبس و قتل شیعیان و یاران امام صادق و كاظم(ع) چنان ایجاد نموده بود كه هیچ كس نمی توانست حتی ابراز تشیع بكند تا چه رسد به آن كه با امام(ع) مراوده داشته، فعالیت عقیدتی سیاسی كند.
در این دوره پر خفقان همه ساكت شده و راه تقیه شدید را در پیش گرفته بودند و این نوع موضعگیری بنا به دستور خود امام(ع) بود.(۴)هارون بارها امام كاظم(ع) را به استنطاق خواسته بود، اما چون چیزی دستگیرش نمی شد، امام(ع) را آزاد می كرد.
امام(ع) خود نقل می كند كه وقتی مرا بر هارون وارد كردند، سلام كردم و او جواب داد. بعد رو به من كرد و گفت: دو خلیفه برایشان خراج می آید. گفتم نه، ای امیر المؤمنین، از تو به خدا پناه می برم كه گناه مرا پاك كنی و سخنان بیهوده دشمنان ما را باور كنی. تو خود می دانی كه چقدر از زمان رحلت پیامبر(ص) بر ما دروغ بسته اند، تو نمی دانی؟ (این حدیث مفصل است و امام(ع) پس از آن كه به تعداد زیادی از پرسشها یا به عبارت روشنتر بازجوییهای هارون جواب قانع كننده داده و موقتاً از شر او خلاصی یافت).(۵)
● شیوه ها و محورهای مبارزاتی امام كاظم(ع)
چنان كه یاد شد امام(ع) در موقعیت خطیر و خطرناكی زمام امامت امت را به دست گرفت. خطیر از آن جهت كه مكتبی كه توسط پدر ایشان امام صادق(ع) گشوده شده بود اگر تداوم نمی یافت به فراموشی سپرده می شد و خطرناك از آن جهت كه علویون- عموماً زیدیه- از چندی پیش از روی كار آمدن عباسیان قیامهای خود را علیه امویها آغاز كرده و آن را علیه عباسیان نیز ادامه می دادند. مبارزان مسلح علوی چون در پناه اسلحه خود بودند، آسیب حكومت به آنان یا نمی رسید و یا كمتر می رسید، مگر زمانی كه در مصاف رویارو با دشمن قرار داشتند. در این میانه، آن كه و آنانی كه لبه تیز خصومت دستگاه حكومت متوجه شان می شد، ناحیه محوری قیامها یعنی ائمه معصومین(ع) و شیعیان شان بودند كه نقش هسته مركزی را در شناسایی هدف، هدایت جهاد و جذب نیرو داشتند.در این زمان، اگرچه قیامها اغلب توسط علویون زیدی انجام می گرفت، اما امام(ع) به عنوان مركز ثقل آن رهبری شیعه را برعهده داشت و سید و سالار آل ابی طالب به شمار می رفت و همه جریانهای شیعه و علویون از او تمكین داشتند(۶) و حكومت نیز بر این مطلب به خوبی آگاه بود؛ لذا می بینیم بیشترین لطمه ها نیز متوجه امام(ع) و نزدیكان ایشان بود.
از نظر امام صادق و نیز امام كاظم(ع) جریان حاكم یك جریان ناصادق، انحرافی و نیرنگ باز شمرده می شد و لذا خطر آن را برای اسلام از جریان اموی بیشتر می دانستند و مردم را نسبت به پیوستن به نهضتهای مقاومت و مبارزه تشویق و از هر گونه همكاری با آن منع می نمودند. اما با وصف حالی كه از شدت خفقان و ترور حاكم بر جامعه نمودیم، اكنون امام(ع) چگونه می توانست به ایفای نقش رهبری خود پردازد؟ تنها راهی كه برای امام(ع) و شیعه باقی می ماند، توسل به دو شیوه بود:
۱) یك- مبارزه منفی یعنی بریدن از حكومت و همكاری نكردن با آن به هر نوعی.
۲) دو- هدایت مبارزات، پشتیبانی از آن، تقویت عقبه جهاد، چاره جویی و طراحی شیوه های نو و ناشناخته اما در زیر سپر تقیه؛ كه همه اینها را در چند محور عملیاتی می توان چنین ترسیم نمود:
۱) برنامه ریزی فكری و آگاهی عقیدتی دادن و چاره جویی در مقابله با عقاید انحرافی چون شعوبی گری و نژادپرستی.
در انوار الاهیه (ص۹۱) از قول سید بن طاووس آمده است كه: یاران و نزدیكان امام(ع) در مجلس او حاضر می شدند و لوحه های آبنوس در آستین داشتند، هرگاه او كلمه ای می گفت یا در موردی فتوا می داد، آن را ثبت می كردند (توضیح آن كه این جلسات بسیار سری و پنهان از چشم دشمنان برگزار می شده است).
كشی در كتاب رجال خود در احوال هشام بن حكم می نویسد: چون در ایام مهدی عباسی بر یاران امام(ع) سخت می گرفتند و آنان را تحت تعقیب قرار می دادند، امام(ع) توسط پیكی به هشام دستور دادند به علت مخاطراتی كه وجود دارد، از سخن گفتن پرهیز نماید و او تا مرگ مهدی از سخن خودداری نمود.(۷)
۲) نظارت مستقیم بر پایگاههای توده ای و طرفداران خود و هماهنگی با آنان در پیش گرفتن مواضع سلبی و منفی در برابر حكومت به منظور ناتوان كردن حكومت از نظر سیاسی و بریدن از آن و تحریم ارتباط با آن و ارجاع مرافعات به محاكمشان.(۸)
داستان صفوان جمال كه شتران خود را به هارون برای حج كرایه می داد و اظهار كراهت امام(ع) از كار او یك دلیل بر این مطلب است.
امام به او می گوید: همه كارهای تو پسندیده است، جز یك كار و آن هم كرایه دادن شترهایت به این ستمكار، یعنی هارون. و چون او جواب می دهد كه كرایه می گیرم و خود با آنان نمی روم. امام(ع) می گوید: دوست نداری تا برگشتن از سفر زنده بماند تا كرایه تو را بدهد؟ می گوید آری. و امام(ع) می گوید: هركس بقای آنان را دوست داشته باشد از آنان است و هر كس از آنان باشد اهل آتش است.(۹)
اما در همین حال امام(ع) به علی بن یقطین پس از كسب اجازه وی برای استعفا از وزارت هارون، دستور می دهد: تو باید دردستگاه آنان باشی. امام(ع) به او می گوید: یك چیز را به من تضمین بده تا سه چیز را برای تو تضمین كنم. می پرسد: شما برای من چه تضمین می كنید؟ امام(ع) می فرماید: سوزش آهن را نبینی و كشته نشوی، به فقر و فاقه گرفتار نشوی، به زندان نیفتی. گفت: حال من چه چیزی را باید تضمین كنم؟ امام(ع) می فرماید: این كه اگر كسی از دوستان را دیدی پیش تو آمد، او را تكریم كنی.(۱۰)
۳) مقاومت امام(ع) در برابر معاندان. از جمله موارد بسیار بارز آن ایستادگی در برابر مكر هارون بود كه در حرم پیامبر برای اغوای مردم این گونه به پیامبر(ص) سلام می كرد: «السلام علیك یا رسول ا… السلام علیك یا بن عم» تا استحقاق خود را برای خلافت پیامبر (ص) با پسر عموی ایشان بودن به رخ مردم بكشد و آن را در نظر عامه توجیه كند؛ و امام(ع) بلافاصله به پیامبر (ص) بدین گونه سلام كرد: «السلام علیك یا رسول ا… السلام علیك یا ابتا» یعنی اگر تو پسر عموی پیامبر خود را می دانی و این را دلیل به دست گرفتن قدرت می دانی، پس بدان كه من در این جهت از تو لایق ترم زیرا من فرزند اویم.(۱۱)
و در جایی دیگر چون هارون بر امام(ع) خرده گرفت كه چرا خود را فرزند پیامبر می شمارید در حالی كه شما فرزند علی هستید امام(ع) پس از توجه دادن او به آیه قرآن كه عیسی را از ذریه انبیای سلف او می شمارد، از او می پرسد آیا عیسی پدر داشت؟ می گوید: نه. امام(ع) می گوید: بنابراین، نسب عیسی از ناحیه مادر به پیامبران قبل می رسد.
هارون به ناچار راه ملاطفت در پیش گرفت و گفت: هر نیازی داری رو كن تا برآورده اش كنم. من گفتم فقط از تو می خواهم به پسرعموی خود رخصت دهی كه به حرم جدش، پیش اهل و عیال خود برگردد. هارون گفت باشد تا ببینیم.(۱۲) این روایت نشان می دهد كه هارون در این بازجویی امام(ع) را از مدینه به بغداد خواسته بوده است.
ابن شهرآشوب مازندرانی حدیثی را نقل می كند كه در یكی از این ملاقاتهای اجباری، هارون پس از ناكامیهای بسیار، سرانجام از ترفند دیگری استفاده می كند و از امام(ع) می خواهد مرز فدك را مشخص كند تا به ایشان بازپس دهد. امام(ع) می گوید: تو آن را پس نمی دهی. می گوید: چرا، حدودش را بگو تا من بدانم. امام(ع) پس از اصرار زیاد و سوگندی كه هارون امام(ع) را می دهد، می گوید: یك حدش عدن است. رنگ هارون تغییر می كند و می گوید: بعدش. امام(ع) می گوید: حد دیگرش سمرقند است؛ حد دیگر آن آفریقا، رنگ او سیاه می گردد. امام(ع) می گوید: حد چهارمش هم سیف البحر پایان دریای ارمنستان. هارون می گوید: چیزی برای ما باقی نمی ماند، امام(ع) می گوید: من كه گفتم تو آن را به ما بر نمی گردانی. راوی می گوید از همین جا بود كه به قتل امام(ع) مصمم شد.(۱۳)
مدیریت بحران (Crisis management) یعنی اداره جامعه یا گروهی در شرایط نامساعد و غیر عادی.«بحران به دوره ای اطلاق می شود كه در آن بازده بالفعل به طور محسوسی به زیر بازده بالقوه افت كند».(۱)البته این تعریفی به اعتبار فرایند و نتیجه است لیكن از همین تعریف می توان به صورت غیر مستقیم (روش پی بردن از معلول به علت) به تعریف اصلی آن رسید كه كم شدن ظرفیتها یا از دست رفتن آنهاست.
در رابطه با مدیریت نیز استفاده ای كه ما در مورد مسایل اجتماعی- انسانی می كنیم، یك تعبیر استعاری ادبی از معنای حقیقی آن در امور مادی و اقتصادی است. بر این اساس، مدیریت چیزی در حوزه اقتصاد است كه بنا بر تشابه عملیات در سایر حوزه ها به كارگیری شده است. با این رویكرد، مناسبتر آن است كه در حوزه مورد بحث، از واژه رهبری به جای مدیریت استفاده كنیم. در هر حال، مدیریت یا رهبری بحران سخت ترین نوع هدایت یك دستگاه است كه در شرایط حاكمیت آن، نمی توان از ابزار پیش برنده عادی بهره گیری نمود و بیشتر به تفكر خلاق متكی است؛ تفكری كه نمی تواند بر پایه اصول دیالكتیكی استوار باشد، زیرا هیچ گزاره پایه ای بالفعلی یا وجود ندارد و یا اگر وجود دارد، ثبات چندانی ندارد به گونه ای كه بتواند یكی از طرف های قیاس قرار بگیرد؛ لذا رهبر یا مدیر در این شرایط پر نوسان و بی ثبات باید از روش آفرینندگی كمك بگیرد و طبعاً باید از قدرت فكری سیاسی برخوردار باشد تا بتواند در موقعیتهای غافلگیرانه تصمیم مقتضی بگیرد؛ از این روی می توان گفت مدیریت بحران كار هر كسی نیست.
● رهبری امامان معصوم(ع) و رهبری بحران
گفته می شود نوع رهبری امامان ما عموماً از این قبیل بوده است؛ یعنی همواره در شرایط نامساعد و ناهموار قرار داشته اند.(۲) صائب عبدالمجید در ارتباط با نوع رهبری امامان معصوم(ع) در دوره عباسی می نویسد:
«یك جنبش غیر مسلحانه ای كه دامنه آن به عرصه های فكری- عقیدتی، فرهنگی، اخلاقی و دینی امتداد یافت كه هر چند بین مخفیكاری و كار علنی و شدت و ضعف نوسان داشت، لیكن هرگز متوقف نشد. حركتی بود كه رهبران صالحی آن را هدایت می كردند؛ خود و دیگر یارانشان بر آن خویشتنداری و استقامت ورزیدند و در سختی و راحتی، دشواری و آسانی نسبت به جلوگیری از آسیب دیدن آن، تا جایی كه توانستند از این دین حنیف پاسداری نمودند تا به دست بدعتگذاران و طاغیان و بیخردان از بین نرود. در واقع، این گونه جهادی كه آنان به خرج می دادند، تكمیل كننده بال دیگر آن یعنی جهاد مسلحانه در موقعیت خاصی بود كه امكانی برای دستیازی به جهاد سرخ نبود. از این رو، برای احیای مبانی، ارزشها و آموزشهای دین اسلام، شیوه های مختلفی را باید به كار می گرفتند همچون:
۱) مبارزه صامت، كه به شیوه صرفاً عملی صورت می گرفت، آراستگی به اخلاق كریمانه و ثبات و پایمردی بر حق، از آنان الگوی مجسمی می ساخت برای اقتدا، هرچند هیچ سخنی بر زبان نرانند.
۲) آموزش فرد به فرد به گونه نمونه گیری؛ یعنی بیان حكم استفتایی كه می تواند عموم مخاطبان را شامل گردد، چنان كه اغلب آنچه از این بزرگواران رسیده، از این باب است.
۳) نشستن بر كرسی تدریس و تبیین معارف دینی و پرورش شاگردانی كه خود منشأ نشر بسیاری از علوم و معارف می شدند، چنانكه در این زمینه شاگردان دو امام باقر و صادق(ع) سرچشمه خیر و بركت فراوانی برای جامعه شیعه شدند.
۴) موضعگیری صریح در مواقع احساس خطر جدی در برابر حكومت كه معمولاً این گونه اقدامها به قتل و یا حبس و آزارشان منتهی می گردید.
ایستادگی فكری، عقیدتی، فقهی، سیاسی یا اخلاقی در مقابل جریانهای منحرف؛ كه این بخش از جهاد در تمامی عمر شریفشان تداوم داشت. البته، همرزمان صالحی نیز به عنوان یاران خود داشتند كه تلاش بی اندازه ای در یاری حق و درهم كوبیدن باطل نمودند؛ لختی اگر می ایستادند دوباره به پا می خاستند و اگر چندی در سكوت می گذشت بسا یك بار لب به سخنی می گشودند كه به یك عمر سكوتشان منجر می گشت».
● بحران سیاسی در عصر امام كاظم(ع)
بنا به گواهی اسناد و دلالت پاره ای از روایات، امامت ایشان زمانی آغاز شد كه خفقان و ترور بر شیعیان اهل بیت(ع) به شدت حاكم بود، چنانكه امام صادق(ع) نتوانست امام بعد از خود را با صراحت تعیین نماید. این موضوع باعث مشكلاتی هم در شناخت امام(ع) گردید؛ و این در حالی بود كه ائمه مذاهب و فرق اسلامی دیگر، در كمال امنیت و آزادی به نشر تعالیم خود می پرداختند.
روایت زیر را كه مرحوم كشی نقل می كند، گویای همه این موارد است:
«هشام بن سالم می گوید: من و مؤمن الطاق موقع رحلت امام صادق(ع) در مدینه بودیم. مردم فكر می كردند كه عبدا… عهده دار امامت است، رفتیم و از او سؤالهایی كردیم دیدیم نه، او حامل علم امامت نیست. سرگردان در كوچه ها می گشتیم و نمی دانستیم چه كنیم؟
در همین اثنا، پیرمردی را دیدم كه به من اشاره می كند كه بیا. من او را نمی شناختم و ترسیدم مبادا از جاسوسان حكومت باشد، لذا به مؤمن الطاق گفتم از من فاصله بگیر كه او فقط با من كار دارد تا اگر مشكلی پیش بیاید تو گرفتار نشوی. هر طور بود، ناچار با آن شخص می رفتم و احساس می كردم چاره ای ندارم، تا این كه دیدم مرا به خانه امام موسی كاظم(ع) برد و خودش بیرون رفت. امام(ع) رو به من كرد و گفت: بیا داخل اتاق. وارد شدم امام(ع) گفت: نه سوی مرجئه، نه سوی قدریه، نه سوی زیدیه، نه سوی معتزله و نه هم سوی خوارج! سوی من، سوی من، سوی من!
گفتم: پدر بزرگوار شما درگذشت.
گفت: آری.
گفتم عبدا… خیال می كند جانشین ایشان است.
فرمود او می خواهد هیچ كس خدا را نپرستد.
گفتم: پس به كه باید مراجعه كنیم؟
فرمود: اگر خدا بخواهد تو را راهنمایی می كند.
گفتم: شما هستید؟
فرمود: من چیزی نمی گویم. با خود گفتم باز هم به چیزی نرسیدم، دوباره پرسیدم قربانت گردم شما بر خود امامی داری؟
فرمود: نه. آن وقت بود كه هیبت او بیشتر از پدر بزرگوارش كه بر او وارد می شدم مرا گرفت. گفتم اجازه می دهید از شما چیزی بپرسم؟
فرمود: بپرس تا بدانی، لیكن چیزی را فاش مساز كه اگر فاش سازی، سرت را می برند. بعد از امام(ع) سؤالهایی كردم، دیدم دریایی است. گفتم: فدایت گردم! شیعه تو و پدرت در گمراهی افتادند، اجازه بده آنان را ببینم و به شما راهنمایشان كنم، اما شما كه از من برای كتمان این امر پیمان می ستانی. امام(ع) فرمود: اگر رشد فكری و ایمانی در كسی دیدی، اشكالی ندارد اما تو هم از آنان پیمان بگیر كه فاش نسازند.»(۳)
هارون خلیفه مقتدر عباسی با حبس و قتل شیعیان و یاران امام صادق و كاظم(ع) چنان ایجاد نموده بود كه هیچ كس نمی توانست حتی ابراز تشیع بكند تا چه رسد به آن كه با امام(ع) مراوده داشته، فعالیت عقیدتی سیاسی كند.
در این دوره پر خفقان همه ساكت شده و راه تقیه شدید را در پیش گرفته بودند و این نوع موضعگیری بنا به دستور خود امام(ع) بود.(۴)هارون بارها امام كاظم(ع) را به استنطاق خواسته بود، اما چون چیزی دستگیرش نمی شد، امام(ع) را آزاد می كرد.
امام(ع) خود نقل می كند كه وقتی مرا بر هارون وارد كردند، سلام كردم و او جواب داد. بعد رو به من كرد و گفت: دو خلیفه برایشان خراج می آید. گفتم نه، ای امیر المؤمنین، از تو به خدا پناه می برم كه گناه مرا پاك كنی و سخنان بیهوده دشمنان ما را باور كنی. تو خود می دانی كه چقدر از زمان رحلت پیامبر(ص) بر ما دروغ بسته اند، تو نمی دانی؟ (این حدیث مفصل است و امام(ع) پس از آن كه به تعداد زیادی از پرسشها یا به عبارت روشنتر بازجوییهای هارون جواب قانع كننده داده و موقتاً از شر او خلاصی یافت).(۵)
● شیوه ها و محورهای مبارزاتی امام كاظم(ع)
چنان كه یاد شد امام(ع) در موقعیت خطیر و خطرناكی زمام امامت امت را به دست گرفت. خطیر از آن جهت كه مكتبی كه توسط پدر ایشان امام صادق(ع) گشوده شده بود اگر تداوم نمی یافت به فراموشی سپرده می شد و خطرناك از آن جهت كه علویون- عموماً زیدیه- از چندی پیش از روی كار آمدن عباسیان قیامهای خود را علیه امویها آغاز كرده و آن را علیه عباسیان نیز ادامه می دادند. مبارزان مسلح علوی چون در پناه اسلحه خود بودند، آسیب حكومت به آنان یا نمی رسید و یا كمتر می رسید، مگر زمانی كه در مصاف رویارو با دشمن قرار داشتند. در این میانه، آن كه و آنانی كه لبه تیز خصومت دستگاه حكومت متوجه شان می شد، ناحیه محوری قیامها یعنی ائمه معصومین(ع) و شیعیان شان بودند كه نقش هسته مركزی را در شناسایی هدف، هدایت جهاد و جذب نیرو داشتند.در این زمان، اگرچه قیامها اغلب توسط علویون زیدی انجام می گرفت، اما امام(ع) به عنوان مركز ثقل آن رهبری شیعه را برعهده داشت و سید و سالار آل ابی طالب به شمار می رفت و همه جریانهای شیعه و علویون از او تمكین داشتند(۶) و حكومت نیز بر این مطلب به خوبی آگاه بود؛ لذا می بینیم بیشترین لطمه ها نیز متوجه امام(ع) و نزدیكان ایشان بود.
از نظر امام صادق و نیز امام كاظم(ع) جریان حاكم یك جریان ناصادق، انحرافی و نیرنگ باز شمرده می شد و لذا خطر آن را برای اسلام از جریان اموی بیشتر می دانستند و مردم را نسبت به پیوستن به نهضتهای مقاومت و مبارزه تشویق و از هر گونه همكاری با آن منع می نمودند. اما با وصف حالی كه از شدت خفقان و ترور حاكم بر جامعه نمودیم، اكنون امام(ع) چگونه می توانست به ایفای نقش رهبری خود پردازد؟ تنها راهی كه برای امام(ع) و شیعه باقی می ماند، توسل به دو شیوه بود:
۱) یك- مبارزه منفی یعنی بریدن از حكومت و همكاری نكردن با آن به هر نوعی.
۲) دو- هدایت مبارزات، پشتیبانی از آن، تقویت عقبه جهاد، چاره جویی و طراحی شیوه های نو و ناشناخته اما در زیر سپر تقیه؛ كه همه اینها را در چند محور عملیاتی می توان چنین ترسیم نمود:
۱) برنامه ریزی فكری و آگاهی عقیدتی دادن و چاره جویی در مقابله با عقاید انحرافی چون شعوبی گری و نژادپرستی.
در انوار الاهیه (ص۹۱) از قول سید بن طاووس آمده است كه: یاران و نزدیكان امام(ع) در مجلس او حاضر می شدند و لوحه های آبنوس در آستین داشتند، هرگاه او كلمه ای می گفت یا در موردی فتوا می داد، آن را ثبت می كردند (توضیح آن كه این جلسات بسیار سری و پنهان از چشم دشمنان برگزار می شده است).
كشی در كتاب رجال خود در احوال هشام بن حكم می نویسد: چون در ایام مهدی عباسی بر یاران امام(ع) سخت می گرفتند و آنان را تحت تعقیب قرار می دادند، امام(ع) توسط پیكی به هشام دستور دادند به علت مخاطراتی كه وجود دارد، از سخن گفتن پرهیز نماید و او تا مرگ مهدی از سخن خودداری نمود.(۷)
۲) نظارت مستقیم بر پایگاههای توده ای و طرفداران خود و هماهنگی با آنان در پیش گرفتن مواضع سلبی و منفی در برابر حكومت به منظور ناتوان كردن حكومت از نظر سیاسی و بریدن از آن و تحریم ارتباط با آن و ارجاع مرافعات به محاكمشان.(۸)
داستان صفوان جمال كه شتران خود را به هارون برای حج كرایه می داد و اظهار كراهت امام(ع) از كار او یك دلیل بر این مطلب است.
امام به او می گوید: همه كارهای تو پسندیده است، جز یك كار و آن هم كرایه دادن شترهایت به این ستمكار، یعنی هارون. و چون او جواب می دهد كه كرایه می گیرم و خود با آنان نمی روم. امام(ع) می گوید: دوست نداری تا برگشتن از سفر زنده بماند تا كرایه تو را بدهد؟ می گوید آری. و امام(ع) می گوید: هركس بقای آنان را دوست داشته باشد از آنان است و هر كس از آنان باشد اهل آتش است.(۹)
اما در همین حال امام(ع) به علی بن یقطین پس از كسب اجازه وی برای استعفا از وزارت هارون، دستور می دهد: تو باید دردستگاه آنان باشی. امام(ع) به او می گوید: یك چیز را به من تضمین بده تا سه چیز را برای تو تضمین كنم. می پرسد: شما برای من چه تضمین می كنید؟ امام(ع) می فرماید: سوزش آهن را نبینی و كشته نشوی، به فقر و فاقه گرفتار نشوی، به زندان نیفتی. گفت: حال من چه چیزی را باید تضمین كنم؟ امام(ع) می فرماید: این كه اگر كسی از دوستان را دیدی پیش تو آمد، او را تكریم كنی.(۱۰)
۳) مقاومت امام(ع) در برابر معاندان. از جمله موارد بسیار بارز آن ایستادگی در برابر مكر هارون بود كه در حرم پیامبر برای اغوای مردم این گونه به پیامبر(ص) سلام می كرد: «السلام علیك یا رسول ا… السلام علیك یا بن عم» تا استحقاق خود را برای خلافت پیامبر (ص) با پسر عموی ایشان بودن به رخ مردم بكشد و آن را در نظر عامه توجیه كند؛ و امام(ع) بلافاصله به پیامبر (ص) بدین گونه سلام كرد: «السلام علیك یا رسول ا… السلام علیك یا ابتا» یعنی اگر تو پسر عموی پیامبر خود را می دانی و این را دلیل به دست گرفتن قدرت می دانی، پس بدان كه من در این جهت از تو لایق ترم زیرا من فرزند اویم.(۱۱)
و در جایی دیگر چون هارون بر امام(ع) خرده گرفت كه چرا خود را فرزند پیامبر می شمارید در حالی كه شما فرزند علی هستید امام(ع) پس از توجه دادن او به آیه قرآن كه عیسی را از ذریه انبیای سلف او می شمارد، از او می پرسد آیا عیسی پدر داشت؟ می گوید: نه. امام(ع) می گوید: بنابراین، نسب عیسی از ناحیه مادر به پیامبران قبل می رسد.
هارون به ناچار راه ملاطفت در پیش گرفت و گفت: هر نیازی داری رو كن تا برآورده اش كنم. من گفتم فقط از تو می خواهم به پسرعموی خود رخصت دهی كه به حرم جدش، پیش اهل و عیال خود برگردد. هارون گفت باشد تا ببینیم.(۱۲) این روایت نشان می دهد كه هارون در این بازجویی امام(ع) را از مدینه به بغداد خواسته بوده است.
ابن شهرآشوب مازندرانی حدیثی را نقل می كند كه در یكی از این ملاقاتهای اجباری، هارون پس از ناكامیهای بسیار، سرانجام از ترفند دیگری استفاده می كند و از امام(ع) می خواهد مرز فدك را مشخص كند تا به ایشان بازپس دهد. امام(ع) می گوید: تو آن را پس نمی دهی. می گوید: چرا، حدودش را بگو تا من بدانم. امام(ع) پس از اصرار زیاد و سوگندی كه هارون امام(ع) را می دهد، می گوید: یك حدش عدن است. رنگ هارون تغییر می كند و می گوید: بعدش. امام(ع) می گوید: حد دیگرش سمرقند است؛ حد دیگر آن آفریقا، رنگ او سیاه می گردد. امام(ع) می گوید: حد چهارمش هم سیف البحر پایان دریای ارمنستان. هارون می گوید: چیزی برای ما باقی نمی ماند، امام(ع) می گوید: من كه گفتم تو آن را به ما بر نمی گردانی. راوی می گوید از همین جا بود كه به قتل امام(ع) مصمم شد.(۱۳)
پی نوشتها:
۱- فرهنگ اندیشه نو، جمعی از نویسندگان، ترجمه گروهی، به ویراستاری ع پاشایی، انتشارات مازیار- تهران، ۱۳۶۹، صفحه ۱۵۸.
۲- تاریخ الاسلام الثقافی و السیاسی، صفحه ۷۲۶
۳- ارشاد شیخ مفید، جلد دو، صفحه ۲۲۳؛ رجال كشی، صفحه ۳- ۲۸۲
۴- رجال كشی، صفحه ۲۷۰.
۵- برای آگاهی از متن كامل آن رجوع كنید به: احتجاج طبرسی، جلد دو، صفحه ۲- ۳۹۰؛ همچنین، ابن شعبه حرانی در كتاب تحف العقول، (صفحه ۴۲۶ تا ۴۳۰ نظیر این خبر را آورده است).
۶- رجوع كنید به: تاریخ شیعه، ترجمه دكتر سیدمحمد باقر حجتی، صفحه ۱۱۱.
۷- رجال كشی، صفحه ۱۷۲.
۸- رجوع شود به: عادل، ادیب، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ترجمه دكتر اسدا… مبشری، صفحه ۲۰۴ تا ۲۱۱.
۹- رجال كشی، صفحه ۴۴۱.
۱۰- رجال كشی، صفحه ۴۳۳.
۱۱- ارشاد شیخ مفید، جلد دو، صفحه ۲۳۵.
۱۲- احتجاج طبرسی، جلد دو، صفحه ۳۹۲.
۱۳- مناقب ابن شهر آشوب- جلد چهارم، صفحه ۱- ۲۲۰.
۱- فرهنگ اندیشه نو، جمعی از نویسندگان، ترجمه گروهی، به ویراستاری ع پاشایی، انتشارات مازیار- تهران، ۱۳۶۹، صفحه ۱۵۸.
۲- تاریخ الاسلام الثقافی و السیاسی، صفحه ۷۲۶
۳- ارشاد شیخ مفید، جلد دو، صفحه ۲۲۳؛ رجال كشی، صفحه ۳- ۲۸۲
۴- رجال كشی، صفحه ۲۷۰.
۵- برای آگاهی از متن كامل آن رجوع كنید به: احتجاج طبرسی، جلد دو، صفحه ۲- ۳۹۰؛ همچنین، ابن شعبه حرانی در كتاب تحف العقول، (صفحه ۴۲۶ تا ۴۳۰ نظیر این خبر را آورده است).
۶- رجوع كنید به: تاریخ شیعه، ترجمه دكتر سیدمحمد باقر حجتی، صفحه ۱۱۱.
۷- رجال كشی، صفحه ۱۷۲.
۸- رجوع شود به: عادل، ادیب، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ترجمه دكتر اسدا… مبشری، صفحه ۲۰۴ تا ۲۱۱.
۹- رجال كشی، صفحه ۴۴۱.
۱۰- رجال كشی، صفحه ۴۳۳.
۱۱- ارشاد شیخ مفید، جلد دو، صفحه ۲۳۵.
۱۲- احتجاج طبرسی، جلد دو، صفحه ۳۹۲.
۱۳- مناقب ابن شهر آشوب- جلد چهارم، صفحه ۱- ۲۲۰.
محمدحسین محقق
http://vista.ir/article/250196