نویسنده: جمال محسن پور
کلیات: بحران های ملی و بین المللی: یک بحران میتواند بعد داخلی یا خارجی و یا هردو را داشته باشد. بحرانی که در داخل مرزهای ملی یک کشور اتفاق می افتد یک بحران داخلی است و نمیتواند لقب بحران بین المللی به خود بگیرد. اما زمانی که این بحران پای خود را از مرزهای ملی فراتر گذارد؛ یعنی جنبه ی بین المللی به خود بگیرد، بحران بین المللی نامیده میشود. چون تعداد زیادی از کشورها در آن آسیب میبیند. البته لازم به یادآوری است که ما وضعیتی را میتوانیم بحران بین المللی بنامیم که تعادل سیستم بین المللی یا تعادل سیستم های فرعی بین المللی را به هم بزند. منظور از به هم خوردن تعادل سیستم تغییر جای اجزای سیستم است و اجزای سیستم بین المللی همان دولت ها است.
در اینکه امروزه چرا بحران ها بسیار زود جنبه ی بین المللی به خود میگیرد باید گفت که وابستگی کشورها به همدیگر و رشد و گسترش تکنالوژی معلوماتی و ارتباطی سبب شده است تا بحران ها بسیار زود جنبه ی بین المللی به خود بگیرد.
جمع آوری اطلاعات درباره بحران های بین المللی
جمع آوری اطلاعات در مورد بحران ها در گذشته ها و تفاوت آن با روش تحلیلی را می توان قرار ذیل بیان داشت:
1. جمع آوری اطلاعات در مورد بحران ها و تجزیه و تحلیل آنها در گذشته ها صرفاً حالت توصیفی داشت و آن هم از طریق ارجاع به خاطرات شخصی پادشاهان، نوشته های ژورنالیستان، دست یافته های محققین و سیاستمداران صورت می گرفت.
2. در روش سنتی، رابطه ی بحران ها بصورت علمی و عینی بررسی نمی شد؛ چون جمع آوری اطلاعات صرفاً حالت توصیفی داشت و به محض اینکه بحران جدیدی رخ میداد، بحران قبلی به باد فراموشی سپرده می شد؛ یعنی هریک از موارد بحرانی در نوع خود بی همتا و بدون تشابه درنظر گرفته می شد. اما امروزه مطالعات بحران های بین المللی بر پایه ی روش استقرایی و قیاسی استوار است و امکان تشابه سازی بحران ها می تواند در شناسایی آنها به ما کمک کند.
3. بی توجهی در مفهوم بندی واژه ها و عدم تفکیک مفاهیم نظیر بحران (Crisis)، حاد (Critical)، اضطراری (Urgent) و غیره. حال آنکه بحران ویژگی هایی دارد که از مفاهیم دیگر متفاوت بوده و این ویژگی ها صفات مشخصه آن را معین می کنند.
تعریف بحران
بحران مثل هر واژه دیگر در حوزه علوم انسانی تعریف دقیق ندارد. با این حال، دو روش برای فهم بحران ها وجود دارد که هر روش تعریف خاصی از بحران ارائه کرده است.
1. روش سیستمیک[1]
2. روش تصمیم گیری[2]
الف) روش سیستمیک: بحران عبارت است از یک دسته حوادث و وقایعی که به سرعت حادث گردیده و تعادل نیرو را در سیستم کلی بین الملل یا سیستم های فرعی آن بیش از حد متعارف (متوسط) برهم زده و چانس و امکان تشدید تخاصم در سیستم را افزایش می دهد.
کاربرد روش سیستمیک: کنت والتز (پدر واقعگرایی جدید) با بررسی سیستم های دو قطبی و چندقطبی معتقد است که در سیستم های دوقطبی اسمترار و وجود و فشار بحران بوده و بروز بحران ها در آنها متناوبتر است. این امر به دلیلی است که در یک سیستم دو قطبی، به علت اسمترار نیروهای مقاوم طرفین در مقابل یکدیگر، احتمال اینکه هر حرکتی برای تولید یک بحران با واکنش جدی دیگر روبرو گردد، امکان توسل به چنین حربه ای را کاهش می دهد. اما در سیستم های چندقطبی، یک سیاستمدار می تواند برای پیشبرد یک هدف اش بحرانی را ایجاد نماید و با واکنش تند طرف مقابل هم مواجه نباشد.
والتز از این مقایسه به 2 نتیجه یا اصل ذیل می رسد:
1. شکل و ترکیب سیستم بین الملل بر تعدد و تنوع بحران ها تأثیرگذار است.
2. همین بافت مذکور، احتمال مواجهه و مقابل مستقیم میان بازیگران سیستم را تعیین می کند.
به لحاظ نظم، دو نوع سیستم وجود دارد:
1. سیستم های ذاتاً ناپایدار که با بروز یک بحران کوچک جنگ در می گیرد؛ یعنی پوتانسیل بروز بحران در این نوع سیستم ها بیشتر است.
2. سیستم های پایدار که بحران های پی در پی با مدیریت کابل و بدون توسل به جنگ مهار می گردند و پوتانسیل آن برای بروز بحران کم باشد.
ب) روش تصمیم گیری؛ در این روش، به تصمیم گیرندگان بین المللی توجه صورت گرفته و تحلیل نگرش و کیفیت تصمیم گیری و رفتار آنها مورد مطالعه قرار می گیرد. نوع واکنش تصمیم گیرندگان بستگی به ادراک آنان دارد. برای اینکه یک محقق بتواند وضعیت و کیفیت یک بحران را تشریح و تحلیل نماید، باید تعابیر خود را از دیدگاه کسانی که عملاً در تصمیم گیری بحران شرکت دارند، بررسی نماید و آنچه که فکت بین المللی است ولو اینکه به لحاظ ایدئولوژیک محقق آنرا درست نداند، تحلیل نماید. از این دیدگاه، بحران یک متغیر و محرک است که باعث کنش میگردد و محقق با کنش و واکنش مواجه هست.
در این روش، چهار عامل و عنصر را مورد استفاده قرار می دهیم:
1. عامل محرک یا Stimulus: نخستین اقدامی که یک دولت در ایجاد بحران به عمل می آورد.
مثل حمله طالبان به کونسلگری ایران در سال 1376 در مزارشریف
2. ادراک دولت تهدید شده یا Perception: تصمیم گیرندگان دولت مقابل چه درکی از وضعیت دارند.
مثل، ایران درک کرد که طالبان می خواهند امنیت ملی ایران را خدشه دار نمایند؛ به قدرت منقطه ای تبدیل شوند و ابرقدرتی ایران را در منطقه نمی خواهند. در نتیجه، می خواهند جنگ با ایران را شروع نمایند.
3. واکنش با Response: مطابق به درک، یک پاسخ می دهد.
مثل، ایران پس از حادثه مزار مانور عاشورای 2 را اجرا کرد و حدود 70 هزار نیروی آماده به سرحدات ایران با افغانستان فرستاد.
4. ادراک دولت بازیگر اول از واکنش بازیگر دوم: در این طرف، طالبان درک کردند که ایران آماده جنگ تمام عیار با افغانستان است و طالبان را به عنوان یک نیروی ضعیف می شناسد. اینها هم حدود 20 هزار نیرو به مرزهای هرات و نیمروز با ایران فرستاد.
تعریف بحران از دید روش تصمیم گیری: بحران عبارت است از وضعیتی که در آن هدف های عالی و اساسی واحد تصمیم گیرنده تهدید شود، زمان واکنش را برای اتخاذ تصمیم محدود کند و عناصر و عوامل تصمیم گیرنده را با بروز ناگهانی خود غافلگیر کند.
پس سه عامل در تعریف و تشخیص بحران از دیدگاه روش تصمیم گیری نقش عمده را دارند:
تهدید (Threat)، زمان (Time) و غافلگیری (Surprise)
این عوامل توسط مکعب بحران بخوبی تشرح شده می توانند.
مکعب بحران
تشریحات در مورد مکعب بحران و شرایط متفاوت بحرانی در مکعب
نقاط | تهدید | آگاهی | زمان تصمیم گیری | نقاط | تهدید | آگاهی | زمان تصمیم گیری | |
A | شدید | غافلگیرانه | کوتاه | E | شدید | پیش بینی شده | کوتاه | |
B | شدید | غافلگیرانه | بلند | F | شدید | پیش بینی شده | بلند | |
C | خفیف | غافلگیرانه | بلند | G | خفیف | پیش بینی شده | بلند | |
D | خفیف | غافلگیرانه | کوتاه | H | خفیف | پیش بینی شده | کوتاه | |
نقطه A: وضعیت کاملاً بحرانی یا Crisis Situation
بحرانی که در این نقطه و یا اطراف آن قرار دارد، منافع و اهداف حیاتی بازیگر را مورد تهدید قرار داده و سطوح بلند تصمیم گیری در مورد آن تصمیم اتخاذ می کنند. مدت زمان برای مشورت و اقدامات بوروکراتیک وجود ندارد و بازیگران با فقدان اطلاعات مؤثق و طرح از قبل آماده شده برای مدیریت مواجه هستند.
نقطه B: بحران نوظهور یا Innovative Situation
بحرانی که در این نقطه و یا اطراف آن قرار دارد، منافع و اهداف بنیادین بازیگر را مورد تهدید قرار می دهد، اما به دلیل اینکه وقت کافی در اختیار بازیگران است، طرح های زیاد مطرح می شود و همچنان سطوح میانی و خرد تصمیم گیری با مشورت با سطوح بلند اقدام می نمایند. در این نوع بحران ها، رسیدن به اجماع به دلیل موجودیت طرح های زیاد مشکل می باشد.
در سال 1946، انگلستان طی نامه ای برای آمریکا اعلان کرد که این کشور دیگر قادر نیست تا با دیگر کشورهای اروپایی و ترکیه همکاری اقتصادی نماید. این واقعه، برای آمریکا یک بحران بود به دلیل اینکه در صورت عدم همکاری به کشورهای نیازمند، امکان نفوذ کمونیزم در آن کشورها زیاد بود. با این حال، آمریکا برای تصمیم گیری و اقدام وقت کافی در اختیار داشت. به همین دلیل، طرح مارشال طراحی شد و از طریق همین طرح، کمک های آمریکا به اروپا انجام گرفت.
نقطه C: بحران کند یا بطئی یا Inertial Situation
در این نوع بحران، معمولاً سطوح میانه و خرد تصمیم گیری و در صورت نیاز با مشورت با سطوح بلند اقدام می نمایند. به دلیل اینکه وقت زیاد در اختیار تصمیم گیرندگان است، آنان می توانند به اقدامات بوروکراتیک و مشورت دست بزنند.
به دلیل اینکه تهدید خفیف است و زمان هم برای تصمیم گیری بلند، این موضوع طی اقدامات بوروکراتیک رد و بدل شده و طرح های زیاد مطرح می شوند. تا اینکه، بحران به فراموشی سپرده شده و سبب می گردد تا بار دیگر این بحران به شدت بیشتر و غیرقابل مدیریت ظهور نماید. سقوط خروشچف در 1984 برای آمریکا
نقطه D: بحران ویژه یا موردی یا Circumstantial Situation
در این نوع بحران ها، طرح از قبل تهیه شده و زمان برای مشورت وجود ندارد. اطلاعات باید زود بدست آیند.
هدف اساسی در مدیریت این نوع بحران ها این است که باید طوری مدیریت شوند تا به مرحله بعد صعود ننمایند. سرعت عمل در مدیریت این نوع بحران ها شرط اساسی است. مثل گروگانگیری اتباع یک کشور
نقطه E: بحران انعکاسی یا Reflective Situation
در این نوع بحران ها، تهدید شدید است، اما طرح برای مدیریت آنها از قبل وجود دارد؛ یعنی بازیگران با توجه به شاخص های رفتاری خاص، از قبل پیش بینی می کردند که با چنین بحرانی مواجه خواهند شد و به همین دلیل طرح هایی برای مدیریت آن ساخته بودند.
مدیریت این نوع بحران ها عین نقطه A است؛ یعنی منافع و اهداف حیاتی بازیگر را مورد تهدید قرار داده و سطوح بلند تصمیم گیری در مورد آن تصمیم اتخاذ می کنند. مدت زمان برای مشورت و اقدامات بوروکراتیک وجود ندارد. در این نوع بحران ها، به تصمیم گیرندگان سطوح میانی و خرد نیز نقش داده می شود؛ البته در مرحله تدوین طرح که قبل از بحران طراحی می شود.
طرحی که برای مدیریت این نوع بحران ها آماده می شود با منعطف “Flexible” باشد.
در 1948 برلین توسط روس ها محاصره شد و این یک وضعیت بحرانی را برای ایالات متحده آمریکا که اتباع این کشور و نیروهای طرفدار آن در برلین زیست داشتند، ایجاد کرد. با این حال، چون آمریکا از قبل وقوع چنین وضعیتی را پیش بینی کرده بود، پلی را ساخته بود که بعد از وقوع این بحران آن را شدت بخشید و اتباع و نیروهای طرفدارش با عبور از طریق این پل نجات یافتند.
نقطه F: بحران عمدی (بحران برنامه ای) یا Deliberative Situation
درجه تهدید در این نوع بحران ها شدید است و طرح از قبل آماده شده برای مدیریت آن وجود دارد. به دلیل اینکه بازیگر فرصت و زمان کافی برای مدیریت آن در اختیار دارد، امکان مشورت و بررسی جوانب آن نیر وجود دارد.
نکته: مدیریت بحران های نقطه B و F زمان کمبود طرح را جبران می نماید. در نقطه B تصمیم گیری در انحصار سطوح بلند است
در سال 1949، اتحاد شوروی به تسلیحات هسته ای دست پیدا کرد، اما آمریکا احتمال این را می دادند که در 1952 یا 1953 این امر اتفاق خواهد افتاد. در این زمان، جنگ های داخلی در چین آغاز شد و زمینه دخالت آمریکا را در امور این کشور محدود ساخت. اما زمینه روسیه در امور چین فراهم شد و تسلط ایدئولوژی کمونیزم افزایش یافت.
طرح آمریکاییان برای مقابله با این بحران، به نام NSC – 68 معروف است که طی آن بودجه نظامی آمریکا افزایش یافت و در اثر همین افزایش، جنگ کرد رخ داد.
نقطه G: بحران عادی یا Routinized Situation
در این نوع بحران ها، درجه تهدید خفیف و زمان برای تصمیم گیری بلند است و طرح هایی هم برای مدیریت آن از قبل وجود دارد. سیاستمداران همه روزه با این نوع وضعیت مواجه هستند. عموماً در نوع راه حل برای مدیریت آنها وجود داردک
1. استفاده از تجارب قبلی
2. با توجه به زمان و شرایط، طرح جدید ریخته می شود و برای راههای جدید نیز جستجو صورت می گیرد.
تمایل پیوستن چین به مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 1961 برای آمریکا از نوع بحران عادی بود.
نقطه H: بحران اداری یا Administrative Situation
در این نوع بحران ها، درجه تهدید خفیف و زمان برای تصمیم گیری کوتاه است. طرح از قبل تهیه شده وجود دارد و تصمیم سریع برای تهدید ضعیف
تصمیم گیرندگان احساس تهدید نمی کنند و به همین دلیل زود دست به اقدام نمی زنند و سبب می گردد تا این بحران فراموش شده و بعدها به سمت شدت بیشتر تهدید انتقال نماید.
در سال 1960، هواپیمای جاسوسی آمریکا که برای کسب اطلاعات بر فراز خاک روسیه رفته بود، نشست داده شد. آمریکا چندین پیش بینی داشتند:
1. عدم اعلان سقوط هواپیما
2. در صورت اعلان از سوی روسیه، اعلان آمریکا مبنی براینکه نقض فنی علت عمده نشست هواپیما بوده است و همین طور هم شد. وقتی روسیه خبر نشست دادن هواپیمای جاسوسی آمریکا را منتشر کرد، آمریکا اعلان کرد که هواپیما آنان به علت نقض فنی سقوط نموده است.
جیمز رابینسون اصطلاح بحران را به 2 طبقه تقسیم می کند:
1. اساسی و ماهوی (Substantive) که در آن محتوای یک سیاست ویژه، مسئله یا وضعیت مورد شناسایی قرار می گیرد.
2. شکلی و صوری (Procedural) که در آن تأکید بر روی خصوصیات عمومی بحران ها بدون غور در موضوع و ماهیت آن می باشد.
نردبان تشدید وضعیت (Escalation)
هرمن کان یک نردبانی از تشدید وضعیت را با 44 پله یا مرحله معین کرد که این مراحل از یک تحریک خیلی جزئی آغاز شده و به مرحله نهایی جنگ تمام عیار هسته ای ختم می شود.
انتقاداتی که بر نردبان تشدید وضعیت وارد آمده است، عبارتند از:
1. فقط برای مطالعه بحران هایی کمک کننده است که پوتانسیل تبدیل شدن به یک جنگ تمام عیار هسته ای را داشته باشد.
2. فقط بازیگرانی را در نظر می گیرد که توان هسته ای داشته باشد.
3. شرابط علمی لازم را برای محقق جهت تحلیل مراحل مختلف بحران در شرایط عمومی فراهم نمی کند.
یان تریسکا (Jan F. Triska)
یان تریسکا نوع عمل و تصمیم گیری رهبران اتحاد شوروی را در جنگ سرد به هنگام مواجهه با مخاطرات ناشی از بحران ها مورد مطالعه قرار داده و معتقد است که آنها در 7 وضعیت بحرانی برای تصمیمات متخذه خود، ریسک های مترتب را قبول می کنند. این وضعیت ها براساس اینکه محرک و آغازگر بحران کیست، متفاوت می باشد.
1. وضعیت اول بحرانی است که روسیه شوروی با یکی از همسایگان غیرکمونیست در آن درگیر اند. تمام کشورهای غیرکمونیست همسایه شوروی ضعیف بودند و برای اتحاد شوروی زیاد مهم نبود.
2. نوع دوم بروز یک جنگ داخلی در یک کشور غیرکمونیستی همجوار یک کشور کمونیستی است. سه دلیل برای این امر وجود دارد:
2.1. سبب می گردد که این انقلاب به آن کشور منتقل شود.
2.2. امکان دخالت غربی ها وجود دارد.
2.3. به دلیل هم مرز بودن، این جنگ به کشور کمونیستی هم تأثیرگذار خواهد بود.
3. نوع سوم تحریک جدی است که از سوی یک کشور غربی علیه اتحاد شوروی آغاز شده باشد.
4. نوع چهارم بحران واکنش یک کشور کمونیستی مستقل است که در قبال یک حرکت اتحاد شوروی از خود بروز می دهد. می توان 2 دلیل برای این امر بیان نمود:
4.1. این امر نشان دهنده اختلافات درونی در خانواده کمونیسم می باشد.
4.2. اختلافات درونی سبب نفوذ غربی ها می باشد.
5. نوع پنجم بحران رابطه چین کمونیست با یک کشور غیرکمونیستی است. چین برای شوروی نقش فرزند ارشد را داشت و از لحاظ اقتصادی، جمعیتی و ایدئولوژیک به مثابه بزرگترین پشتوانه شوروی بود.
6. نوع ششم بحران ناشی از مقابله بین قدرت های بزرگ شرق و غرب است. مثل تقابل چین و ایتالیا یا چین و بریتانیا
7. نوع هفتم بحران ناشی از مداخله نظامی غرب در هر نقطه از جهان است. گسترش غرب در جهان به معنای عدم نفوذ کمونیسم می باشد.
آنتونی واینر و هرمن کان برای بحران ها، 12 ویژگی یا خصوصیت ملموس ذکر کرده اند که عبارتند از:
1. بحران معمولاً یک نقطه چرخش در یک سلسله رویدادها و عملیات است.
2. بحران وضعیتی است که در آن ضرورت اتخاذ تصمیم و عمل در مغز طراحان و عوامل درگیر بسیار است.
3. بحران یک تهدید واقعی نسبت به هدف ها و مقاصد عوامل درگیر است.
4. بحران نتایج مهمی را درپی دارد که عواقب آن آینده روابط طرفهای درگیر را معین می کند.
5. بحران مولود تعاطی یک تعداد رویدادهاییاست که از ترکیب آنها شرایط جدیدی بوجود می آید.
6. بحران یک مرحله زمانی است که در آن عدم اطمینان درباره برآورد وضعیت و راهکارهای مهار آن افزایش می یابد.
7. بجران یک مرحله زمانی یا وضعیتی است که در آن کنترول رخدادها و تأثیر آنها کاهش می یابد.
8. بحران یک وضعیت اضطراری را بوجود می آورد که در آن تشویش و نگرانی عوامل تصمیم گیرنده افزایش می یابد.
9. در وضعیت بحرانی، معمولاً آگاهی ها و اطلاعات مورد نیاز تصمیم گیرندگان ناقص و غیرکافی است.
10. در وضعیت بحرانی، عامل زمان علیه عوامل درگیر عمل می کند.
11. در بحران، روابط بین عوامل درگیر دگرگون می شود.
12. در وضعیت بحرانی، اصطکاک بین عوامل درگیر افزایش می یابد.
کنت مایلر و ایرا ایسکو
خصوصیات بحران از دید روانی و اجتماعی عبارتند از:
1. بحران بیشتر یک وضعیت اضطراری و آنی است تا یک حالت مزمن (Chronic)، با وجود آنکه زمان غیرمشخص می باشد.
2. بحران موجب تغییر رفتار و سلوک می شود که اکثراً آثار پاتولوژیکی مثل یأس، کم بهره وری و… دارد.
3. بحران هدف های اشخاص درگیر را مورد تهدید قرار می دهد.
4. بحران یک وضعیت نسبی ادراکی است؛ یعنی رویدادی که ممکن است به وسیله یک طرف بحران تشخیص داده شود، برای طرف دیگر ممکن است غیرقابل تشخیص باشد.
5. بحران در ارگانیسم بدن فشار ایجاد می کند و موجب خستگی و تشویش می شود.
بحران در تعریف سنتی به عنوان یک نقطه عطف (Turning Point) در تحول و توسعه یک رویداد یا یک ارگانیسم معرفی شده است.
پوتانسیل در کشورهای جهان سوم برای بروز جنگ زیاد است. دلایل آن عبارتند از:
1. یک عده از افراد و تحصیلکردگان در کشورهای جهان سوم به خارج رفته اند و این امر سبب انقلاب توفعات روزافزون نزد آنان شده است و از آنجا که دولت ها در این کشورها از تأمین و رسیدگی به این توقعات عاجزند، مردم به ناچار دست به شورش و جنگ می برندو
2. تمایل به نفوذ در کشورهای جهان سوم از سوی قدرت ها که هریک سعی در بهره برداری از بحران های جهان سوم هستند.
2. بحران و جنگ محدود
تسلیحات و گسترش آنها در سطح جهان و همچنین تسلیحات هسته ای سبب گردیده تا کشورها به سمت جنگ های محدود تمایل پیدا کنند. با وجود تشتت آراء، جنگ محدود سه عنصر اصلی ذیل را دارا می باشد:
1. در جغرافیای محدود انجام شود؛
2. از تسلیحات محدود در آن جنگ استفاده شود؛
3. اهداف یک جنگ محدود باشد.
مهمترین عنصری که یک جنگ را محدود می کند، هدف محدود است؛ یعنی اهداف نظامی- امنیتی نیست؛ بلکه سیاسی یا اقتصادی یا اجتماعی است. مثل شورش مردم سوریه که هدف آنان اصلاحات است نه براندازی حکومت.
پس، برای محدودیت یک جنگ، باید هدف آن محدود باشد تا برای دستیابی به آن، با توجه به امکانات طرفین متخاصم، نیازی به درگیری در یک جنگ همه جانبه نباشد. بدین ترتیب، میزان نیرویی که در یک برای یک هدف محدود به کار گرفته می شود، نباید به اندازه ای باشد که طرف مقابل ناگزیر از واکنش غیرمترقبه و غیرعقلانی گردد.
بهترین شیوه در مدیریت بحران محدود، توسل به شیوه ها و اقدامات سیاسی است نه راه حل نظامی؛ یعنی مسئولیت تعیین چارچوب عملیاتی که نظامیان باید در آن محدوده عمل کنند، با رهبران سیاسی است. یعنی؛
1. اگر در مدیریت بحران، از گزینه نظامی استفاده شد، باید رهبری این عملیات برعهده سیاسیون باشد.
2. حجم عملیات نظامی متناسب به سطح جنگ باشد. به دلیل اینکه، اگر از عملیات نظامی وسیع صورت بگیرد، طرف مقابل نیز تحریک می گردد.
3. مدیران بحران نباید به دنبال برنده یا بازنده جنگ باشند. مثل یمن شمالی و جنوبی، فلسطین و اسرائیل، جنگ دو کره
در بحران های محدود، دخالت عوامل و نیروهای خارجی سبب می گردد تا مدیریت بحران مشکل شود. درک نیت عوامل بیرونی دشوار است و درک نادرست از نیات عوامل ممکن است سبب بحران ها شود. حمایت یا بیطرفی قدرت های بزرگ در جنگ های محدود از یکطرف سبب تغییر می گردد.
بررسی سوابق جنگ ها نشان می دهد که قدرت های بزرگ برای مداخله در جنگ های محدود برای حفظ منافع شان، به شیوه های ذیل عمل نموده اند:
1. میزان دخالت خود را در عملیات متخاصمی محدود می نمایند؛ طوری که موجب برخورد مستقیم و در نهایت نابودی آنها نشود.
2. استفاده از امکانات و ضوابط قانونی بین المللی مثل تحریم اقتصادی، سازمان ملل و … که دخالت خود را از طریق همین نهادها مشروع می نمایند.
3. بهره گیری از متفقین یا کشورهایی که نیابت از آنها وارد جنگ می شوند. به جای خود شان، یک کشور دیگر را وارد جنگ می کنند. مثل پاکستان به نیابت آمریکا در افغانستان
در جنگ سرد، یک نوع محدودیت برای قدرت های بزرگ جهت مداخله در جنگ های محدود بود، اما امروزه امکان دخالت این کشورها زیاد شده است.
3. بحران و انقلاب
در متون علمی، دو مفهوم “شورش”[3] و “انقلاب”[4] در عرصه روابط بین الملل به جای یکدیگر بکار برده می شوند. کشورها در صورت تمایل بعضی حرکت ها را انقلاب و بعضی دیگر را شورش عنوان می کنند.
تفکیک شورش و انقلاب
1. شورش به یک طغیان داخلی بر ضد دولت اطلاق می شود که سازمان یافته نیست و از رهبری قاطع برخوردار نمی باشد. در حالیکه، در انقلاب رهبری منسجم و منظم است.
2. ابعاد هنجاری و ارزشی؛ انقلاب به دنبال سرنگونی یک نظم و یا بی نظمی و ایجاد هنجارها و ارزش های جدید است؛ در حالیکه شورش ها به دنبال کسب امتیاز و رهبری سیاسی است.
3. انسجام؛ در انقلاب، انسجام به شدت وجود دارد (به دلیل ابعاد ارزشی)
4. انقلاب از حمایت توده ای برخوردار است.
حرکت انقلابی و انقلاب
حرکت انقلابی روندی است که منجر به انقلاب می گردد.
انقلاب حادثه ای است که اتفاق می افتد و دگرگونی انجام می شود. فرایند سقوط حکومت
علل انقلاب
1. فقر؛ متون غربی به علل انقلاب نگاه تقلیل گرایانه دارند و فقط به فقر توجه دارند. مثل مارکس ریشه انقلاب پرولتاریا را در فقر این طبقه می دانست.
2. اما در مطالعات فعلی، عوامل مختلفی سبب انقلاب می گردد که بعضی از آنها عبارتند از:
عدم اعتماد مردم نسبت حکومت یا سرخوردگی و سلب اعتماد افراد جامعه از هیئت حاکمه ای که در گزینش و انتصاب آن دخالت نداشته اند و از کنترول و تعویض آنها از طریق راههای مسالمت آمیز عاجزند.
ارسطو؛ توده های مردم به دلیلی انقلاب می کنند که فکر می شود با آنها با بی عدالتی رفتار شده است؛ رفتار همسان با گروههای ناهمسان و رفتار ناهمسان با گروههای همسان.
مائوتسه دونگ نیز علت انقلاب را بی عدالتی می دانست و بیان داشت که بزرگترین مسئله او در سال 1928 این بود که دهقانان را به این حقیقت هوشیار نماید که زندگی بهتری از آنچه که به آن خو گرفته اند، وجود دارد.
نقش رهبری در انقلاب مثل اکسیجن برای آتش است؛ یعنی در صورت عدم وجود رهبری حرکت در نطفه خفه می شود.
برای مدیریت انقلاب ها، استفاده از ابزار نظامی اشتباه است. به ندرت انقلابی اتفاق افتاده است که با اقدام نظامی سرکوب شود. پیروزی در انقلاب ممکن است به تأخیر انداخته شود. استفاده از ابزار نظامی برای مدیریت بحران ها، بیشتر در کشورهای جهان سوم اتفاق می افتد. این امر به دلیلی است که رژیم های موجود سعی در نفی وجود نارضایی ها، طغیان و عصیان توده ها دارند و آنها را تروریست می خوانند. به این ترتیب، با ایجاد محیط ارعاب و وحشت، مردم را حبس و شکنجه می کنند و تلاش در خفه ساختن نهضت مردمی دارند. وقتی این نهضت فراگیر شد، از نیروی نظامی استفاده می کنند.
4. بحران و اقتصاد
گاهی ریشه های بحران های بین المللی اقتصادی است. البته ضعف اقتصادی زمانی سبب یک بحران بین المللی می شود که سیاست های نامعقول و غلط در این مواقع اتخاد شود. تورم های حاد و پیچیده، بیکاری، کاهش تولید، عدم اعتماد به سیاست های دولت برای سیاستگذاری می تواند از جمله عوامل اقتصادی باشند که بحران درپی داشته باشند.
بحران اقتصادی 1929-1933 ایالات متحده که به کشورهای اروپایی و خاور دور نیز سرایت کرد و رکود اقتصادی و تورم را درپی داشت، سبب گردید تا آلمان نازی در صدد فضای حیاتی برای تأمین استقلال اقتصادی اش برآمده و جنگ دوم جهانی را شعله ور نماید.
تصمیم گیری در بحران
در ارزیابی تصمیم گیری در مدیریت بحران، باید نکات ذیل مورد توجه باشد:
1. تصمیم عبارت از بازده یک دستگاه سیاسی است که معرف ارزش های آن جامعه می باشد. تصمیم بیش از آنکه در مسائل اجتماعی مثل اقتصاد، سیاست و غیره مورد نظر باشد، در قلمرو روان شناسی مطرح است و روابط علت و معلولی روانی باعث می شود تا زمینه یک تصمیم فراهم شود.
2. تصمیم متضمن انتخاب است و وقتی معنی می یابد که راهکارهای چندگانه وجود داشته باشد.
3. عمل تصمیم گیری به افراد و اشخاص معین که برای این امر مأمور شده اند، بر می گردد و رفتار آنها در هنگام تصمیم گیری با توجه به علل و زمینه ها و مقاصد و اهداف آن مورد ارزیابی و تجزیه و تحلیل قرار می گیرند.
4. بطور کلی در هر تصمیم باید به 2 سوال پاسخ داده شود:
1. چه رابطه ای بین ارزش موضوع و میزان ریسک یا احتمال درگیری وجود دارد؟ (جنبه استراتژیک موضوع)
2. چه تناسبی بین مقاصد دنبال شده و وسایلی که در اختیار است، وجود دارد؟ (جنبه تاکتیکی موضوع)
5. زمان باید درنظر گرفته شود. تصمیم گیری در بحران به دلیل غافلگیری مسئولین امکان بررسی و تجزیه و تحلیل همه جانبه را برای دستیابی به راهکارهای مختلف که از بین آنها مطلوبترین انتخاب گردد، فراهم نمی آورد.
6. هیچ تصمیمی درست یا غلط نیست بلکه نتیجه تصمیم است که درست یا غلط است. پس باید از پیش فرض ها جلوگیری شود.
7. منافع ملی بار ارزشی دارد و استنباط هر تصمیم گیرنده متفاوت از دیگری است. تهدید علیه منالع ملی ممکن است بالقوه باشد یا بالفعل. با این حال، اهداف و منافع ملی همیشه مشخص نیست و ممکن است غیرملموس باشد.
8. خصوصیات تصمیم گیرنده
1. قدرت ادراک قوی
2. احساس و قدرت تصور که پیامدهای بحران را درک نمایند.
3. تجربه
9. درک واکنش حریف
10. به دلیل کاهش زمان برای تصمیم گیری، تصامیم غلط گرفته شود و روی همین دلیل، تلاش می شود بحث تطویل روند مدیریت بحران مطرح شود. یعنی بحران را به درازا می کشانند.
11. کشورهای جهان سوم علاقمند هستند تا بحران ها زود مدیریت شوند. اما کشورهای قدرتمند، مثلاً جلسه کارشناسان را تشکیل می دهند و بعد از آن، معاونین وزرای خارجه باهم تشکیل جلسه می دهند و بعد از آن، وزرای خارجه و سپس هم رؤسای جمهوری. به این ترتیب، روند مدیریت بحران را به درازا می کشانند و از این روند برای قدرتمندی شان استفاده می کنند.
تصمیم گیری در بحران های کوبا و کره
تصمیم گیری در بحران کره
روز شنبه 14 جون 1950، قوای نظامی کره شمالی بدون اعلان قبلی کره جنوبی را مورد هجوم قرار داد. در ایالات متحده آمریکا، یک گره کار کوچک در وزارت خارجه تشکیل شد و قرار شد آمریکا مسئله را در شورای امنیت مطرح کند که از این شورا، قطعنامه ای مبنی بر آتش بس و خروج نیروهای کره شمالی را در بعد از ظهر یکشنبه اعلام کرد و در عین زمان، یک گروه کارشناسان جهت مشوره به رئیس جمهور تشکیل شد و متعاقباً یک گروه 13 نفری با رئیس جمهور در این خصوص ملاقات کردند. تصمیم گیرندگان همه بر دخالت و کمک مستقیم نظامی برای نجات کره موافقت کردند و عملیات نظامی در 30 جون آغاز یافت. به این ترتیب، ایالات متحده خود را درگیر جنگی کرد که مدت 3 سال دوام یافت.
تصمیم گیری در بحران سکوهای موشکی کوبا
روز دوشنبه 15 اکتبر 1962، مقامات کاخ سفید اطلاع یافتند که روسیه شوروی تصمیم گرفته تا در خاک کوبا سکوهای پرتاب موشک های بالستیکی با برد متوسط را تعبیه نماید. برای تصمیم گیری، کندی یک گروه 15 نفری را به نام کمیته اجرایی شورای امنیت ملی تشکیل داد. در خلال تصمیم گیری، 5 راهکار مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت:
1. هیچ واکنشی به عمل نیاید؛
2. تنظیم یک شکایت برای سازمان ملل؛
3. استقرار وضعیت محاصره دریایی کوبا؛
4. انهدام سکوهای پرتاب موشک با توسل به بمباران موضعی دقیق؛
5. هجوم نظامی به کوبا با استفاده از نیروی زمینی.
پس از یک بررسی، تصمیم گیرندگاه به 2 دسته تقسیم شدند. یک گروه بر محاصره دریایی و نوعی قرنطینه کوبا و گروه دیگر حمله هوایی را پیشنهاد می کردند. بالاخره تصمیم گرفته شد تا استقرار محاصره دریایی کوبا انجام شود.
رئیس جمهور تصمیم خود را در تاریخ 22 اکتبر اعلام کرد و روسیه در 28 اکتبر موافقت کرد تا موشک های خود را از خاک کوبا مشروط به عدم تعرض آمریکا به کوبا تخلیه نماید.
مدیریت بحران ها
1. بحران و کاربرد دیپلماسی
در یک تعریف، دیپلماسی (Tact) عبارت از هنر و شیوه اداره امور بین المللی مانند مذاکرات سیاسی برای اتحاد، عقد قرارداد است.
در علوم سیاسی، دیپلماسی دارای 2 بعد است:
1. سیاست خارجی
2. اسم جمع برای کارگزاران و مقامات رسمی یک مملکت که مسئولیت اجرای تصمیمات مربوط به سیاست خارجی را دارا می باشد.
به این ترتیب، دیپلماسی مؤید وجود 2 جنبه سیاست خارجی است: یکی تدوین و دیگری اجرای آن در یک کشور.
دیپلماسی روشی است برای حل و فصل مسائل مربوطه به روابط خارجی دولت به وسیله مذاکره یا طریق مسالمت آمیز دیگر.
در تعریف دیپلماسی، سه نکته اصولی نهفته است:
1. دیپلماسی در امور مربوط به سیاست خارجی دولت است نه داخلی؛
2. دیپلماسی به وسیله گفتگو و مذاکره انجام می شود و زور در آن راه ندارد.
3. دیپلماسی فقط شیوه و روشی برای حصول نتیجه و اهداف مورد نظر است.
سیر تحول دیپلماسی
1. دیپلماسی محدود؛ دیپلماسی برای اولین بار در قرارداد وستفالی بصورت محدود میان چند کشور اروپایی بوجود آمد.
2. کنفرانس صلح پاریس سه تحول را در دیپلماسی درپی داشت:
· دیپلماسی چندجانبه میان سران کشورها
· برای اولین بار دیپلمات های متخصص شرکت کردند.
· برای اولین بار دیپلمات های زن وارد دیپلماسی شدند.
3. دیپلماسی بعد از جنگ جهانی دوم؛ جنگ جهانی دوم همزمان بود با استعمار زدایی و کشورهای جدیدی وارد. دیپلماسی در این دوره ایدئولوژی محور شد و کشورها بیشتر در 2 قطب شرق و غرب بررسی می شدند و دیپلماسی آنها در قالب همین دو قطب طراحی می شد.
4. پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی؛ دیپلماسی در این دوره سیاست محور بوده و دیپلماسی های مبتنی بر ایدئولوژی نقش خود را از دست دادند.
تعداد زیادی از کشورهای جدید به روابط بین الملل پیوستند و کمیت بازیگران روابط بین الملل اضافه شد.
5. گسترش روند جهانی شدن؛ روند جهانی شدن سبب افزایش تعاملات میان انسان ها شده و دیپلماسی در این عصر اقتصاد محور شد. دیپلماسی دگم و سیاست محور جای خود را به دیپلماسی لیبرالیستی و پلورالیستی و اقتصاد محور داد. عوامل زیادی در این تحول نقش داشته اند:
· ابزارهای جدید؛ تلفن، فکس، انترنیت و…
· افزایش گروه گرایی؛ بارزترین مثال گروه گرایی در روابط بین الملل ناتو، اتحادیه اروپا، اتحادیه کشورهای آفریقایی امروزه در قالب گروههای سیاست خارجی شان بحث می شوند. مقامات محلی هم در دیپلماسی دخیل اند.
. دخالت رسانه ها؛ مردم با بازیگران مختلف در روابط دیپلماتیک دخالت می کنند. دیپلماسی دولت- محور به دیپلماسی عمومی تبدیل شده اند.
نکته: دیپلماسی سنتی به دنبال توازن قدرت بود، اما دیپلماسی جدید به دنبال توازن منافع است.
دیپلمات باید سه خصوصیت داشته باشد:
1. درک انگیزه طرف مقابل
2. درک نیت طرف مقابل
3. تحلیل رفتار طرفین
در مواقع بحران های بین المللی، حتی دیپلمات های ورزیده هم تحت تأثیرات روانی قرار می گیرد و در نتیجه اقدامات دیپلماتیک هم تحت همین تأثیرات قرار می گیرد.
دیپلمات ها
1. به ناخدایی می ماند که با توجه به تجربه و توانایی خود سعی در کسب منافع ملی اش دارد.
2. دیپلمات خوب بودن قسمت اش ذاتی است.
2. بحران به عنوان یک آزمایشگاه کوچک سیاسی- نظامی
در یک بحران بین المللی، تمام خصوصیات سیاست بین المللی قابل مشاهده است. مثلاً ترکیب قدرت، ارزش ها، منافع ها، تهدیدات، بده و بستان ها و … که عوامل حساس و اصلی سیاست بین المللی هستند، در بحران بین المللی نیز وجود دارند. همیشه در سیاست بین الملل یک سایه ی وحشت از جنگ بالقوه وجود دارد و در بحران های بین المللی هم همینطور است.
بحران بین المللی وقتی ایجاد می شود که یک بازیگر تمهیداتی را برای قبولاندن خواسته هایش بر بازیگر انجام می دهد و بازیگر دیگر در مقابل او انجام می دهد.
قبل از هر جنگی یک بحران بوده است، اما لزوماً تمام بحران ها به جنگ منجر نمی شوند. رفتار بحرانی دستخوش دو عامل ارعاب و سازش است، اما جنگ در نهایت امر در حد نهایی تهدید و ارعاب قرار می گیرد. در حالت بحرانی، تهدید و ارعاب بصورت بالقوه برای ایراد فشار به طرف مقابل بکار می رود.
3. یک مدل بحرانی
یک نمونه بحران به شکل ذیل حادث می شود:
در زمانی که شرایط صلح بین دو کشور حاکم است، ناگهان در کشور الف اتفاقی می افتد که تغییرات اساسی در سیاست خارجی آن کشور را نیز درپی دارد و امتیازاتی که کشور ب از این کشور برخوردار بود، مورد تهدید قرار می گیرد. کشور ب موضع سختی اتخاذ می کند و درصدد خنثی کردن تهدیدات کشور الف می شود. اخطار از هر دو طرف تشدید می یابد و همزمان با آن، دو کشور اقدام به استقرار نیروهای نظامی در مرزهای یکدیگر می نمایند. در این مرحله که مقدمه بروز بحران است، اگر طرفین عقلانی عمل نمایند، می توانند مواضع خود را تعدیل نموده و از بروز بحران جلوگیری نمایند. اما اگر حاضر به مذاکره نشوند، تهدیدات جنبه فزیکی به خود گرفته و باعث بروز درگیری می شود. به این ترتیب، این درگیری محدود ممکن است برتری یکی بر دیگری را درپی داشته باشد و برای احتراز از گسترش جنگ، طرفین با توسل به دولت یا سازمان ثالثی تمایل به مذاکره را اعلام نمایند.
در مدیریت بحران ها، شناخت انگیزه ها، نیات و تحلیل هریک از طرفین از رفتار دیگری که جوهر اصلی سیاست بین المللی را تشکیل می دهد، نقش اساسی را ایفا می کند.
4. تاکتیک های برخورد با شرایط بحرانی
الف) استفاده از تئوری بازی های استراتژیک
با بهره گیری از تئوری بازی ها، می توان حرکات ارعابی یا سازشی را دسته بندی نموده و مدلی برای آن بوجود آورد.
مدل اعتبار- قبول مخاطره
در این مدل، یک بحران ساده حادث می گردد که در آن 2 بازیگر اصلی نقش ایفا می کنند؛ یکی به نام مهاجم (الف) و دیگری به نام مدافع (ب). فرض بر این است که مهاجم خواهان گرفتن امتیازی از مدافع است. برای گرفتن این امتیاز، کشور الف 10+ واحد بدست می آرود که در این صورت، کشور ب 10- واحد از دست می دهد.
در اینجا 2 حالت داریم:
1. بازندگی: تسلیم و یا جنگ که در هر صورت، کشور الف برنده و کشور ب بازنده است.
2. برندگی در عین بازندگی: دیپلماسی
یعنی؛ کشور ب با دادن امتیازی به ارزش 5+ به کشور الف، فقط 5- واحد ارزش می دهد.
ب) تاکتیک های افزایش اعتبار
1.ایجاد دگرگونی در احساس و برآورد حریف نسبت به ارزش هدفهای دنبال شده؛ برای این منظور ترتیباتی باید اتخاذ شود که حریف احساس کند منافع زیادی را باید قربانی یک جنگ احتمالی نماید.
2. کاهش تخمین نظری بهای خالص جنگ؛ افزایش مقدورات و قابلیت خودی، افزایش آمادگی رزمی خودی، عنوان کردن شعارهای سیاسی (ما از جنگ نمی هراسیم) و …
3. افزایش ارزش نظری موضوع مورد اختلاف یا افزایش بهای تسلیم و سازش؛ اشاره به ارزش های اخلاقی، تأکید بر مشروعیت و انصاف خودی در اتخاذ موضع، تأکید بر حق دفاع مشروع، اشاره به روابط و سنت های تاریخی، تعمیم دادن بحران به حوزه جهانی
4. افزایش ادعای ایستادگی در مقابل حریف؛ باعث می شود تا حریف از حجم اقدامات خود بکاهد:
ü جزء مقاومت و ایستادگی در برابر تهدید وجود ندارد.
ü اعلان اینکه عدم توانایی کنترول زیردستان در خصوص یک حمله
ü آزاد گذاری مردم و زیردستان برای
ü تفویض اختیارات از سطوح بلند تصمیم گیری به سطوح پایین تر
ü ترغیب کشورهای دوست برای میانجیگری که نترس و بی باک هستند.
ü دادن اولتیماتوم به رقیب
ü جلسات فوق العاده متواتر قوه مقننه برای تصویب قطعنامه ها علیه دولت مهاجم به نفع حکومت
ü اعلان عقلانیت و خردمندی مقامات بلندپایه
ü اشاره به اینکه حریف اعتقاد به راهی که می رود، ندارد.
ج) تاکتیک های کاهش ریسک
1. افزایش برآورد حریف از بهای خالص جنگ؛ افزایش قدرت و آمادگی رزمی، مبالغه در آمادگی و قدرت نیروها و …
2. کم بها دادن به ارزش هدف مورد نظر برای حریف؛ اشاره به ارزش های مورد قبول جامعه بین المللی، غیرمشروع جلوه دادن موضع حریف، بسیج کلیه امکانات سیاسی- دیپلماتیک، ترغیب و تشویق به توسل به میانجیگری کشورهای ثالث.