انقلاب های مردمی در کشورهای عربی سبب می شود مردم سوریه نیز با برگزاری تظاهرات بدون خشونت برخی خواسته های خود را که سال ها در دل داشتند مطرح نمایند. به جرأت می توان گفت در بین مردم سوریه کمتر کسی به چیزی جز اطلاحات دموکراتیک در کشور فکر می کرد. تقریباً چنین اتفاقی در اکراین هم به وقوع پیوست. مردم با استفاده از فرصت لغو توافقنامه تجاری با اتحادیه اروپا سعی داشتند به صورت آرام اعتراض خود را اعلام و برخی اصلاحات را مطالبه نمایند. اما در این بین اتفاقاتی به وقوع پیوست که روند تحولات را دچار تغییرات گسترده ای نمود. بحران سیاسی شدید اکراین، انقلاب های عربی خصوصاً حوادث سوریه را بیاد آورد. از جمله نقشی که غرب در این حوادث بازی می کند. در واقع آیا روند مشترکی بین حوادث اکراین و درگیری ها در سوریه وجود دارد؟ به منظور تطبیق برخی شرایط موجود در این دو کشور روند تحولات آن براساس موارد زیر به صورت دقیق تری بررسی می گردد:
•تحولات سیاسی و اجتماعی: اگر بخواهیم در ارتباط با تحولات سیاسی اجتماعی اکراین صحبت کنیم باید بگوییم در این کشور درگیری و انقلاب امری طبیعی است که همواره قابل پیش بینی می باشد. شاید اگر بخواهیم کمی افراطی تر نگاه کنیم بتوانیم بگوییم که اکراین نمونه ی بارز تئوری “انقلاب دائم” لئو تروتسكي می باشد. به بیان دیگر بستر اجتماعی اکراین به گونه ای است که گرایش های سیاسی در آن ریشه دوانیده و وضعیت این کشور را مستمراً در حالت “پیشاانقلابی” قرار داده، لذا درگیری در اکراین قطعه جدا ناپذیر از پازل تحولات اجتماعی و سیاسی بوده و تنها شدت و ضعف آن در زمان های گوناگون متفاوت است. شاهد این ادعا انقلاب نارنجی سال 2004 و یا انتخابات های زود هنگام و قبل از پایان عمر دولت ها بر اثر اختلافات سیاسی است. اما سوريه در منطقه مديترانه از موقعيت خاصى برخوردار است. مى توان گفت كه اين كشور سر پل ارتباط سه قاره اروپا، آسيا و آفريقا مى باشد. در بررسی تحولات سیاسی اجتماعی سوریه هرچند نميتوان مطالبات مردم سوريه را امري واهي خواند و اعتراضات اخير را يكسره به پاي توطئههاي آمريكا و رژيم صهيونيستي ريخت اما قطعاً مواضعي كه طي سالهاي اخير مقامات سوري در برخورد با رژيم صهيونيستي و آمريكا داشتهاند بر تشديد اين تحولات تاثيرگذار بوده است.
•عوامل تعیین کننده در روند تحولات: دو عامل تعیین کننده در روند تحولات سوریه و اکراین به وجود آمد که شیوه ی اعتراض های مردمی را تغییر داد و کار را از دست دولت ها خارج نمود؛ اول اشتباه اساسی بود که هر دو دولت مرتکب شدند. و آن هم غیرخودی خواندن مردم معترض و تاب نیاوردن در برابر اعتراض های صلح آمیز بود. دوم دخالت بیگانگان و دشمنان دولت اکراین و سوریه و تلاش آن ها برای برهم ریختن اوضاع بود. امری که اشتباه دولت مردان سوری و اکراینی آنرا تکمیل و زمینه را برای موفقیت دشمنانشان در برخی زمینه های سیاسی و اجتماعی فراهم ساخت.
•مناسبات فی مابین: رابرت فیسک، تحلیلگر ایندیپندنت معتقد است؛ «هیچ کس در خاورمیانه مانند بشار اسد، تراژدی خشونتبار اوکراین را با حرارت زیاد و نگرانی عمیق زیر ذرهبین قرار نمیدهد» شاید دلیل این امر شباهتهای قابل توجه بین دولت بحرانزده یانوکوویچ و مبارزه اسد با شورشیان تکفیری است. پیش از آغاز درگیریهای سوریه، اسد به اوکراین سفر کرده و ضمن انعقاد یک قرارداد تجارت آزاد با حمایت یانوکوویچ مواجه شد. وی اعلام کرد سوریه دروازه اوکراین به خاورمیانه است. مناسبات نزدیکتری مثل؛ تحصیل دانشجویان سوری در اکراین، آموزش ژنرال های کهنه کار سوری در کیف در زمان شوروری و یا تولد شهروندان اوکراینی از والدین سوری و اهل شوروی پیش از فروپاشی کمونیسم از مناسبات قدیمی بین سوریه و اوکراین است.
•مذهب: بدون شک نمی توان تحولات سوریه و اکراین را بدون در نظر داشتن عوامل مذهبی مطالعه نمود. سوریه کشوری اسلامی که هویت دینی برآمده از باورهای مردم بر آن حاکم است و اکراین کشوری مسیحی می باشد. این موضوع خود تفاوت بنیادی در مقایسه اتفاقات سوریه و اکراین ایجاد می نماید. در سوریه باورهای متفاوت بین اسلام گرایان(علویان، اسماعیلیان، شیعیان و اهل تسنن) و یا مدعیان دروغین اسلام(تکفیری ها و وهابی ها) سبب بروز اختلافات مذهبی و تفاوت های رویکردی شده و این امر با تحریک و حمایت سعودی ها، قطری ها و برخی دیگر از خارجی ها سبب ناآرامی و وقوع جنایات وحشتناک غیرانسانی گردیده است. اما در حوزه شرقی و غربی اکراین تفاوت بین مسحیت ارتدوکس و کاتولیک(غرب) گرایشات سیاسی را به سمت روسیه و یا اروپا از هم تفکیک نموده است. به بیان دیگر زمانی که در سال 2010 با برگزاری انتخابات زودهنگام قدرت در اختیار روس گرایان قرار گرفت غرب گرایان ناراضی بودند و زمانی که دولت در دست غرب باشد طرف مقابل همواره ناراضی است. تاریخ به خوبی گواهی می دهد که اگر اختلافات مذهبی در بین مسیحیان آشکار شود بسیار خانمان سوز است. از آنجا که غربی ها در اتفاقات سوریه همواره تبلیغ می کردند مسلمانان به دلیل افراطی گری در سوریه به سمت خشونت رفته اند در حالی که در مسحیت تساهل وجود داشته و نیازی به خشونت نیست. لذا چون اتفاقات اکراین عکس این موضوع را ثابت می کند مصلحت غربی ها اقتضا می کند که هرچه سریع تر موضوع اکراین فیصله یابد.
•زورآمایی آمریکا و روسیه: هر چند بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ابهت نظام کمونیستی فروریخته ولی روسیه همواره در تلاش است برای ایجاد موازنه ی قدرت در منطقه اجازه رخ نمایی به غربی ها را ندهد. این امر سبب بروز اختلافات اساسی بین آمریکا و روسیه و زورآزمایی در تحولات منطقه ای شده که بحران سوریه عمق اختلافات را به خوبی نشان می دهد. این بار در اکراین تضاد در منافع آمريكا براي حذف نشدن از قدرت و روسيه براي بازگشت به قدرت می باشد. لذا تحلیل گران معتقدند آمريكا در حال انتقام گيري از روسيه در اوكراين است. اگر به یاد آوریم که روسیه در سازمان ملل با بالا گرفتن دست خود به نشانه رای منفی ضمن خنثی کردن راهکارهای غرب پس از سالها قدرت خود را به رخ جهان کشید، می توانیم به راحتی بسیاری از اتفاقات اکراین را به انتقام گیری آمریکایی ها نسبت دهیم.
اکنون پس از کش و قوس های فراوان دولت اکراین سقوط کرده و دولت سوریه کماکان در جنگی فرسایشی به دنبال به دست گرفتن کامل امور است. بر این اساس آینده ی پیش روی این دو کشور بسیار مبهم است. مردم اکراین در فقر به سر می برند به ویژه در غرب کشور یعنی جایی که جمعیت اصلی تظاهرکنندگان به کیف آمدند. تبعیض، فساد اداری و فقر در سوریه هم به صورت قابل توجهی وجود دارد. در این میان دولت سوریه متهم به دیکتاتوری است ولی علی الظاهر تمامی نشانه های فرمالیته دموکراسی در اکراین دیده می شود. پس دلیل حمایت آمریکا و اروپا از سرنگونی دولت اکراین، برای حمایت از دموکراسی نیست. یعنی آمریکا و اروپا درانتخاب بین دموکراسی و سود، بر طبق عادت سود را ترجیح داده و دموکراسی را از یاد برده اند. چنین چیزی در سوریه هم اتفاق افتاد، جایی که اروپا و آمریکا سعی دارند با ابزار زور و قدرت منافع خود را دنبال نمایند. و نکته ی آخر اینکه پوتین زخم خورده از اوکراین، چگونه در سوریه تلافی خواهد کرد؟