چكیده: حضور اهل بیت(علیهم السلام) در اولین اربعین شهادت امام حسین(علیه السلام) بر سر مزار آن حضرت در كربلا از مسائلی است كه در قرون اخیر برخی محققان شیعه درباره آن تشكیك كرده اند. در مقابل، برخی دیگر از اندیشمندان، درصدد رد این تشكیك و اثبات اربعین اول شده اند. این نوشتار ابتدا به دلایل منكران اربعین اول پرداخته و در ادامه به پاسخ گویی آن ها می پردازد، سپس با استفاده از قراین و شواهد دیگر، دیدگاه موافقان اربعین اول را تأیید می كند.
مقدمه
یكی از مباحث مهم تاریخ عاشورا كه در این فصل درباره آن بحث و بررسی صورت گرفته، حضور اهل بیت(علیهم السلام)در كربلا در اولین اربعین شهادت امام حسین(علیه السلام) بر سر مزار آن حضرت و دیگر شهدای كربلاست. در میان شیعه، مشهور است كه اربعین روزی است كه جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به زیارت قبر امام حسین(علیه السلام)نائل شد و در همان جا بود كه اهل بیت(علیهم السلام)هنگام بازگشت از شام نیز به زیارت مزار امام(علیه السلام) آمده و جابر را ملاقات كردند. هم چنین در این روز سر امام حسین(علیه السلام)به بدن ملحق شده و دفن شد. اما در مقابل این شهرت، برخی اندیشمندان متقدم و معاصر شیعه، ورود اهل بیت(علیهم السلام) را در روز اربعین سال 61 ق انكار كرده اند كه دیدگاه ها و دلایل انكار آنان و نیز ادله و قراینی كه برخی محققان معاصر برای رد دلایل منكران اقامه كرده اند، بررسی و مطالعه خواهد شد. سپس در ادامه، قراین و شواهد تاریخی و روایی این موضوع را به منظور اثبات چنین شهرتی بیان خواهیم كرد.
«اربعین» در متون و نصوص دینی
واژه اربعین از اصطلاحاتی است كه در متون دینی، حدیثی و تاریخی كاربرد زیادی دارد و بسیاری از امور، با این عدد و واژه، تعریف و تحدید شده اند. مثلاً كمال عقل در چهل سالگی، آثار چهل روز اخلاص، آثار حفظ چهل حدیث، دعای چهل نفر، دعای برای چهل مؤمن، قرائت دعا عهد در چهل صبح، عدم پذیرش نماز شراب خوار تا چهل روز، گریه چهل روز زمین، آسمان و فرشتگان بر امام حسین(علیه السلام)، استحباب زیارت اربعین و … از جمله مواردی است كه جایگاه و ارزش والای این واژه و عدد را در معارف اسلامی بیان می دارد.2
با این همه، در احادیث، تنها استحباب زیارت اربعین درباره امام حسین(علیه السلام) وارد شده است و چنین سفارشی درباره هیچ یك از معصومان(علیهم السلام) پیش و پس از سیدالشهدا(علیه السلام)وجود ندارد. بنابراین از نظر تاریخی و حدیثی، هیچ پیشینه ای را نمی توان برای اربعین و اعمال مربوط به این روز تا پیش از حادثه عاشورا تصور كرد و این ویژگی و امتیاز، تنها از آنِ امام حسین(علیه السلام)است.
استحباب زیارت اربعین در روایات و گزارش های تاریخی
مهم ترین دلیل بزرگداشت اربعین سیدالشهدا(علیه السلام) روایت مرسله ای از امام عسكری(علیه السلام)است كه فرموده است: نشانه های مؤمن، پنج چیز است كه یكی از آن ها زیارت اربعین است.3افزون بر این، امام صادق(علیه السلام)زیارت اربعین را به صفوان بن مهران جمّال تعلیم داده است كه در آن به بزرگداشت اربعین تصریح شده است.4اما درباره منشأ اهمیت اربعین در منابع كهن شیعه، باید گفت كه به این روز از دو جهت توجه شده است. یكی از جهت بازگشت اسرا از شام به مدینه و دیگری به سبب زیارت قبر سیدالشهدا(علیه السلام) توسط جابر بن عبدالله انصاری، یكی از اصحاب برجسته رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام).
شیخ مفید، شیخ طوسی و علامة حلّی(قدس سره) در این باره می نویسند:
روز بیستم صفر روزی است كه حرم امام حسین(علیه السلام) از شام به سوی مدینه بازگشتند. هم چنین در این روز، جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برای زیارت امام حسین(علیه السلام) از مدینه به كربلا آمد و او اولین كسی بود كه قبر امام حسین(علیه السلام) را زیارت كرد.5
جابر بن عبدالله انصاری;3 نخستین زائر قبر امام حسین(علیه السلام)
منابع تاریخی زیارت قبر امام حسین(علیه السلام)6 را توسط جابر دو گونه، گزارش كرده اند. گزارش نخست از طبری شیعی است كه زیارت جابر را همراه با عطیه عوفی، به طور مسند و با تفصیل گزارش كرده، اما در آن، سخنی از ملاقات وی با اهل بیت امام حسین(علیه السلام)به میان نیاورده است. گزارش دوم از سید ابن طاووس است كه زیارت جابر را بدون همراهی عطیه و به اختصار، بیان كرده و به دنبال آن، ملاقات جابر را با اسرای اهل بیت(علیهم السلام) كه از شام بازگشته اند، آورده است. ابتدا گزارش طبری و سپس گزارش ابن طاووس را بررسی می كنیم.
عماد الدین طبری (متوفای 525 ق) در بشارة المصطفی به سندش از عطیة بن سعد بن جناده كوفی جدلی7 نقل كرده كه گفت: با جابر بن عبدالله به قصد زیارت امام حسین(علیه السلام)حركت كردیم، چون به كربلا رسیدیم جابر به سوی فرات رفت و غسل كرد، سپس پارچه ای به كمر بست و پارچه ای به دوش انداخت و عطر زد، سپس ذكرگویان به سوی قبر امام(علیه السلام) رفت. وقتی نزدیك قبر شد، گفت: دستم را بگیر و روی قبر بگذار. من دستش را روی قبر گذاشتم. جابر خود را به روی قبر انداخت و آن قدر گریه كرد كه بی هوش شد. بر او آب پاشیدم تا به هوش آمد. آن گاه سه بار گفت: ای حسین! سپس گفت: دوست پاسخ دوستش را نمی دهد. بعد ادامه داد: تو چگونه جواب دهی در حالی كه رگ های گردنت را بریدند و بین سر و بدنت جدایی انداختند. گواهی می دهم كه تو فرزند خاتم پیامبران و پسر سرور مؤمنان و هم پیمان تقوا و از نسل هدایت و پنجمین نفر از اصحاب كسایی; فرزند سرور نقیبان و پسر فاطمه(علیها السلام) سرور زنانی و چرا چنین نباشی كه سالار پیامبران با دست خویش غذایت داده و در دامان متقین تربیت شده ای و از سینه ایمان، شیر خورده ای و از دامان اسلام برآمده ای. خوشا به حالت در حیات و ممات. اما دل مؤمنان در فراق تو ناخرسند است و شك ندارد كه آن چه بر تو گذشت، خیر بوده است. سلام و خشنودی خدا بر تو باد. شهادت می دهم كه تو همان راهی را رفتی كه برادرت یحیی بن زكریا پیمود.
آن گاه نگاهی به اطراف قبر افكند و گفت: سلام بر شما ای جان های پاك كه در آستان حسین(علیه السلام) فرود آمدید. گواهی می دهم كه شما نماز را بر پا داشته و زكات پرداختید، امر به معروف و نهی از منكر كردید و با ملحدان جهاد نمودید و خدا را پرستیدید تا آن كه مرگ شما را فرا رسید. سوگند به خدایی كه محمد(صلی الله علیه وآله) را به حق فرستاد، ما در راهی كه رفتید، شریك شماییم.
عطیه گفت: به جابر گفتم: چگونه با آنان شریكیم در حالی كه نه [با آنان] دشتی پیمودیم و نه از بلندی و كوه بالا رفتیم و نه شمشیر زدیم، اما اینان سر از پیكرهای شان جدا شد، فرزندان شان یتیم گشتند و همسران شان بیوه شدند؟
جابر گفت: ای عطیه! از حبیبم رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدم كه می فرمود: هر كس گروهی را دوست دارد در عمل آنان شریك است. سوگند به آن كه محمد(صلی الله علیه وآله) را به حق به پیامبری فرستاد نیت من و نیت یارانم همان است كه حسین(علیه السلام) و اصحابش داشتند. مرا به سوی خانه های كوفیان ببر. چون مقداری راه رفتیم، به من گفت: ای عطیه! به تو وصیتی بكنم؟ گمان نكنم پس از این سفر، دیگر تو را ببینم. دوست دار خاندان محمد(صلی الله علیه وآله) را دوست بدار تا وقتی در دوستی باقی است، دشمن خاندان محمد(صلی الله علیه وآله) را تا زمانی كه دشمن است، دشمن بدار، هر چند اهل نماز و روزة بسیار باشد. با دوست دار آل محمد(علیهم السلام) مدارا كن; او هر چند به سبب گناهانش بلغزد، اما گام دیگرش با محبت این خاندان ثابت می ماند. دوست دار آل محمد(علیهم السلام)به بهشت می رود و دشمنان شان به دوزخ.8
اما سید ابن طاووس جریان زیارت جابر را این گونه، گزارش كرده است:
چون اهل بیت حسین(علیهم السلام) از شام به عراق آمدند، به راهنمای كاروان گفتند كه ما را از كربلا عبور بده. آنان چون به قتل گاه رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از بنی هاشم و مردان خاندان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را ملاقات كردند كه برای زیارت قبر حسین(علیه السلام)آمده بودند. همه شروع به گریه و ناله نمودند و بر صورت های شان سیلی می زدند و به گونه ای عزاداری و نوحه سرایی می كردند كه جگرها را آتش می زد. زنان منطقه عراق نیز نزد اهل بیت(علیهم السلام) آمده و آنان نیز چند روزی عزاداری كردند.9
آیا اهل بیت(علیهم السلام) روز اربعین در كربلا حضور داشته اند؟
یكی از مسائل مبهم و پیچیده در تاریخ عاشورا تعیین زمان حضور اهل بیت امام حسین(علیه السلام) در كربلا بعد از شهادت ایشان است، زیرا اغلب منابع حدیثی و تاریخی در این باره به صراحت گزارش نكرده اند كه آیا این حادثه، روز بیستم صفر سال 61 اتفاق افتاده است یا پس از آن؟ آن چه بسیاری از منابع كهن از آن سخن گفته اند، این است كه در این روز، سرِ امام حسین(علیه السلام)به بدنش ملحق شده است كه در ادامه نوشتار به این گزارش ها خواهیم پرداخت. هم چنین گزارش شده است كه بیستم صفر روزی است كه خاندان امام حسین(علیه السلام) از شام به مدینه بازگشتند. اما در این باره، قول دیگری است كه اربعین را روز ورود اسرا از شام به كربلا دانسته است. سید ابن طاووس(رحمه الله) در این باره می نویسد:
در غیر كتاب مصباح آمده است كه اهل بیت(علیهم السلام) روز بیستم صفر از شام به كربلا رسیدند.10
این ابهام و پیچیدگی در این حادثه، سبب شده است كه در قرون متأخر، در میان اندیشمندان شیعه دو نظر عمده در این باره، بهوجود آید : 1 دیدگاه منكران ورود اهل بیت(علیهم السلام)به كربلا در اربعین اول، 2 دیدگاه موافقان این امر. پیش از پرداختن به شناسایی و معرفی طرفداران دو دیدگاه و نقد و بررسی دلایل آنان، لازم است دو موضوع، روشن شود: یكی، تاریخ ورود اسرا به شام و دیگری، مدت اقامت شان در شام.
تاریخ ورود اسرا به شام
درباره تاریخ ورود اسرا به دمشق، منابع تاریخی چند گونه گزارش كرده اند:
اول: برخی منابع همراهی اسرا را با سر امام(علیه السلام) در ورود به شام گزارش كرده اند. ابن حبّان (متوفای 354 ق) در این باره نوشته است:
… سپس عبیدالله بن زیاد، سر حسین بن علی(علیهما السلام) را همراه با زنان و كودكان اسیر از خاندان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به شام روانه كرد.11
شیخ صدوق(رحمه الله) (متوفای 381 ق) نیز نگاشته است:
ثم امر [عبیدالله] بالسبایا و رأس الحسین(علیه السلام) فحملوا الی الشام.12
به گزارش خوارزمی در جریان ملاقات سهل بن سعد با سكینه، دختر امام حسین(علیه السلام)هنگام ورود اهل بیت(علیهم السلام) به شام، وقتی سهل از سكینه می خواهد كه هر تقاضایی دارد اجابت می كند، سكینه به سهل می گوید كه از حمل كنندة سر امام(علیه السلام)بخواهد تا سر را جلوتر از اهل بیت(علیهم السلام) حمل كنند تا نگاه شامیان به سر معطوف شود و از توجه و نگاه به اهل بیت(علیهم السلام)منصرف شوند.13 این جریان حاكی از همراهی سر امام(علیه السلام) با اهل بیت(علیهم السلام)در ورود به شام است.
ابوحنیفه دینوری (متوفای 382 ق)، ابن اثیر و سبط ابن جوزی نیز بر این باورند كه اسرا به همراه سرِ امام(علیه السلام) به شام رفته اند.14
سید ابن طاووس به نقل از امام سجاد(علیه السلام) نوشته است:
مرا بر شتری حمل كردند كه ناهموار راه می رفت در حالی كه سرِ حسین(علیه السلام) بر نیزه و زنان خاندان ما پشت سر من سوار بر استرهای استخوانی می آمدند و بچه های كوچك و بزرگ پشت سرِ ما و گرداگرد ما نیزه ها بود.15
وی در جای دیگر درباره پاسخ یزید به نامه عبیدالله مبنی بر كسب تكلیف وی درباره اسرا، نوشته است: یزید در پاسخ نامه عبیدالله بن زیاد، امر كرد كه سر حسین(علیه السلام) و كسانی را كه با وی كشته شده اند، همراه با زنان و خاندان حسین(علیه السلام) نزد وی بفرستد.16
دوم: این كه سرِ امام(علیه السلام) پیش از رسیدن اسرا به دمشق، به آن جا رسید. ابن اعثم و خوارزمی این قول را بیان كرده اند.17
سوم: اهل بیت(علیهم السلام) بعد از مدتی از فرستادن سرِ امام(علیه السلام) به شام، رهسپار شدند، اما هنگام ورود به شام، به حمل كنندة سر، ملحق شدند. این قول از شیخ مفید و طبرسی است.18
البته احتمال دارد كه اهل بیت(علیهم السلام) همراه با سر امام(علیه السلام) وارد دمشق شده باشند، اما سرِ امام(علیه السلام) زودتر به دربار یزید برده شده باشد كه این احتمال، همان قول اول است و قول دوم نیز بر آن حمل می شود.
از آن چه نوشته شد می توان نتیجه گرفت كه اگرچه برخی گفته ها حاكی از همراه نبودن اهل بیت(علیهم السلام) با سرِ امام(علیه السلام)در ورود به شام است، اما قوت قول اول، یعنی همراهی سرِ امام(علیه السلام) با اهل بیت در ورود به دمشق با توجه به تعدد ناقلان آن، بیشتر است. اكنون باید دید كه اهل بیت و سرِ امام(علیه السلام) چه روزی وارد دمشق، شده اند؟
ابوریحان بیرونی در رخدادهای ماه صفر نوشته است:
فی الیوم الأوّل، ادخل رأس الحسین(علیه السلام) مدینة دمشق; روز اول ماه صفر، سرِ حسین(علیه السلام) وارد دمشق شد.19
قزوینی (متوفای 682 ق) نگاشته است:
روز اول ماه صفر، عید بنی امیه است، چون در آن روز، سر حسین(علیه السلام) را به دمشق وارد ساختند.20
كفعمی (متوفای 905 ق) نیز می گوید: روز اولِ صفر، سرِ حسین(علیه السلام) به دمشق وارد شد.21
اما در برابر این گزارش ها، نقل عماد الدین طبری است. او شانزدهم ربیع الاول (66 روز پس از عاشورا) را روز ورود اهل بیت امام حسین(علیه السلام)به دمشق می داند.22
گزارش ابوریحان با توجه به تقدم زمانی وی بر طبری از یك سو و دقت وی در ثبت گزارش های تاریخی از سوی دیگر، بر نقل طبری مقدم است، علاوه، براین، گزارش قزوینی و كفعمی نیز مؤید این قول است.
مدت اقامت اهل بیت(علیهم السلام) در شام
گزارش های تاریخی درباره مدت اقامت اهل بیت(علیهم السلام) یا مدت عزاداری آنان در شام، متفق نیست. برخی همانند ابن اعثم، شیخ مفید و به پیروی او، شیخ طبرسی، با تعبیر عامی از مدت زمان اقامت اسرای كربلا سخن گفته اند: «و اقامو ایّاما»23 یا «فَاَقامُوا اَیّاماً24; چند روز اقامت داشتند»، اما برخی دیگر، به مدت اقامت یا عزاداری اهل بیت(علیهم السلام)در شام تصریح كرده اند:
محمد بن جریر طبری (متوفای 310 ق)، خوارزمی (به نقل از ابومخنف)، ابن عساكر و ابن كثیر مدت برپاداشتن عزاداری را در شام توسط اهل بیت(علیهم السلام) و زنان خاندان معاویه، سه روز می دانند.25
قاضی نعمان مغربی (متوفای 363 ق) مدت اقامت اهل بیت(علیهم السلام) را در شام یك ماه و نیم نوشته است.26
سبط ابن جوزی (متوفای 654 ق) می نویسد: همسران یزید برای حسین(علیه السلام) سه روز عزاداری كردند.27
سید ابن طاووس (متوفای 664 ق) مدت اقامت اهل بیت(علیهم السلام) را در زندان دمشق به مدت یك ماه پذیرفته است.28
عماد الدین طبری (زنده تا 701 ق) می نویسد : اهل بیت(علیهم السلام)هفت روز عزاداری كردند.29
مجلسی می نگارد كه اهل بیت(علیهم السلام) هفت روز عزاداری كردند و روز هشتم یزید آنان را خواست و بعد از استمالت و دل جویی از آنان، ترتیب بازگشت شان را به مدینه فراهم كرد.30 وی در جای دیگر نوشته است كه زنان خاندان ابوسفیان برای اهل بیت(علیهم السلام) سه روز عزاداری كردند.31
صرف نظر از قول قاضی نعمان كه تنها قائل به اقامت یك ماه و نیم اسرا در شام است و هیچ كس پیش و پس از او، چنین دیدگاهی را بیان نكرده و هم چنین دیدگاه ابن طاووس كه قول به یك ماه ماندن اهل بیت(علیهم السلام) را در شام با تعبیر «قیل» بیان كرده است، گزارش های دیگر حاكی از آن است كه خاندان امام(علیه السلام) پس از آزادی، از سه روز تا یك هفته بیشتر در شام اقامت نداشته اند، بهویژه با توجه به این امر كه اقامت بیشتر آنان، نه تنها به هیچ رو به سود یزید نبود، بلكه سبب بروز انقلاب و شورش مردم بر ضد دستگاه حاكم می شد، از این رو یزید با شتاب، درصدد استمالت و دل جویی از اهل بیت(علیهم السلام) برآمده، آنان را رهسپار مدینه كرد. بنابراین، باید پذیرفت كه اقامت اهل بیت(علیهم السلام) در شام، حداكثر بیش از ده روز نبوده است.
منكران ورود اهل بیت(علیهم السلام) در اربعین اول
با توجه به آن چه درباره زمان ورود اهل بیت(علیهم السلام) به دمشق و مدت اقامت آنان در شام نوشته شد، برخی از اندیشمندان نتوانسته اند ورود اهل بیت(علیهم السلام) را به كربلا در اربعین اول بپذیرند و به دلایلی، آن را بعید یا حتی محال دانسته اند كه در ذیل، دیدگاه آنان مطرح می شود:
1 اگرچه از گذشته در میان اندیشمندان شیعی مشهور شده است كه ابن نمای حلی (متوفای 645 ق) در كتاب مثیرالاحزان و سید ابن طاووس در كتاب لهوف نیز قائل به ورود اهل بیت(علیهم السلام) در بیستم صفر سال 61 شده اند32 و برخی پژوهشگران معاصر نیز در مقام پاسخ گویی به این شبهه و رد نظر مخالفان، بر این نكته تأكید كرده اند،33 اما چنین پنداری درست به نظر نمی رسد، زیرا هیچ كدام از این دو اندیشمند، در عبارات هایشان به آمدن اهل بیت(علیهم السلام) به كربلا در روز بیستم صفر تصریح نكرده اند، بلكه تنها ورود اهل بیت(علیهم السلام) به كربلا و ملاقات با جابر را گزارش كرده اند،34 حتی ابن طاووس(رحمه الله)در اثر دیگرش به نام الاقبال بالاعمال الحسنه (كه تا نُه سال مانده به آخر عمرش، یعنی تا سن هفتاد سالگی مشغول نگارش و تدوین آن بوده است)35 پس از نقل قول شیخ مفید(رحمه الله) و شیخ طوسی(رحمه الله) و قولی كه اربعین را روز ورود اسرا از شام به كربلا می داند، ورود اهل بیت را به كربلا در روز بیستم صفر سال 61 به صراحت نفی می كند. وی در این باره می نویسد:
در [كتاب] مصباح [المتهجد] دیدم كه اهل بیت حسین(علیهم السلام) همراه علی بن حسین(علیهما السلام) در روز بیستم صفر، به مدینه رسیدند36 و در غیر مصباح یافتم كه آنان به هنگام بازگشت از شام، در همان روز به كربلا رسیدند و هر دو قول (از جهت زمانی) بعید به نظر می رسد، چرا كه عبیدالله بن زیاد (كه لعنت خدا بر او باد) نامه ای برای یزید نوشت و برای فرستادن اسیران به شام از او اجازه خواست و او تا زمانی كه پاسخ یزید را دریافت نكرد، اهل بیت(علیهم السلام) را به شام نفرستاد كه البته این كار، بیست روز و یا بیشتر طول كشید. هم چنین گزارش شده كه هنگامی كه اهل بیت(علیهم السلام) را به شام بردند، آنان یك ماه در جایی بودند كه از گرما و سرما مصون نبودند و صورت جریان آن است كه آنان پس از اربعین، به عراق و یا به مدینه رسیدند. اما عبور آنان از كربلا زمان بازگشت ممكن است، اما در روز بیستم صفر نبوده است، چرا كه آنان طبق آن چه روایت شده است جابر بن عبدالله انصاری را ملاقات كردند و اگر جابر به عنوان زیارت از حجاز آمده باشد، رسیدن خبر به او و آمدنش به كربلا، بیش از چهل روز نیازمند است.37
چنان كه ملاحظه می شود ابن طاووس اصل آمدن اهل بیت را به كربلا نه در كتاب لهوف و نه در كتاب اقبال نفی نمی كند، هم چنان كه عبارت اخیر سید در اقبال، قرینه واضح بر آن است كه وی در كتاب لهوف نیز حكم به ورود اهل بیت(علیهم السلام) را در اربعین (چنان كه به وی نسبت داده اند) نداده است، چرا كه اگر وی چنین دیدگاهی داشت، در كتاب اقبال كه سال ها بعد از لهوف تألیف شده است، بیان می كرد كه من از گفته خود در كتاب لهوف برگشته ام و نظر نهایی من در این باره، آن چیزی است كه اكنون می گویم.
بنابر این، ابن طاووس و ابن نما از منكران ورود اهل بیت(علیهم السلام) به كربلا در روز بیستم صفر سال 61 هستند.
2 علامه مجلسی (متوفای 1111 ق) نیز از منكران ورود خاندان امام حسین(علیه السلام) به كربلا در روز اربعین است. وی در این باره نوشته است:
در اخبار، علت استحباب زیارت اربعین بیان نشده است. مشهور اصحاب علت استحباب را، بازگشت اهل بیت حسین(علیهم السلام)در آن روز (بیستم صفر) به كربلا در زمان برگشت شان از شام و ملحق كردن علی بن حسین(علیهما السلام)سرهای شهدا را به اجساد مطهرشان بیان كرده اند. اما قول دیگر در این باره آن است كه اهل بیت(علیهم السلام) در این روز به مدینه بازگشتند. هر دو قول جداً بعید است، چرا كه این مدت زمان (چهل روز) برای این دو امر (حضور در كربلا یا در مدینه) گنجایش ندارد، چنان كه این امر از اخبار و قراین پیداست. اما این امر در سالی دیگر بوده است، این نیز بعید است.38
3 میرزا حسین نوری (1254 -1320ق) نویسنده مستدرك الوسائل، در كتاب لؤلؤ و مرجان بعد از نقل عبارت سید ابن طاووس در لهوف مبنی بر آمدن اسرا به كربلا، به نقد آن می پردازد كه در ادامه نوشتار، به تفصیل دلایل وی نوشته خواهد شد.
4 شیخ عباس قمی (متوفای 1359ق) نیز به پیروی از استادش محدث نوری، منكر حضور اهل بیت(علیهم السلام) در روز اربعین در كربلا شده است.39
5 ابوالحسن شعرانی (متوفای 1352ش) نیز از دیگر منكران ورود اهل بیت(علیهم السلام) به كربلا در بیستم صفر است.40
6 استاد شهید مرتضی مطهری خبر ملاقات جابر با اهل بیت(علیهم السلام) را منكر شده و می فرماید كه تنها كسی كه این مطلب را نقل كرده، سید ابن طاووس در لهوف است و هیچ كس دیگر به جز ایشان، نقل نكرده، حتی خود سید در كتاب های دیگرش متعرض آن نشده است و دلیل عقلی نیز با آن سازگار نیست.41
شایان توجه است كه اگر مقصود استاد از خبر ملاقات، در خصوص روز اربعین است چنان كه گفتیم ابن طاووس حتی در كتاب لهوف نیز چنین چیزی را نگفته است.
7 محمد ابراهیم آیتی از دیگر محققانی است كه مسئله ورود اهل بیت(علیهم السلام) را به كربلا در روز بیستم صفر سال 61، افسانه ای تاریخی می داند كه نمی توان برای آن سند قابل اعتمادی به دست داد.42
8 دكتر سید جعفر شهیدی نیز از دیگر منكران این حادثه است.43
موافقان ورود اهل بیت(علیهم السلام) به كربلا
در مقابلِ منكران، برخی اندیشمندان قائل به حضور اهل بیت(علیهم السلام) در كربلا در اربعین اول شده اند یا دست كم از ظاهر كلام شان، چنین استفاده می شود:
1 ابوریحان بیرونی (متوفای 440 ق) می نویسد:
و فی العشرین ردّ رأس الحسین(علیه السلام) الی مجثمه حتی دفن مع جثّته و فیه زیارة الاربعین و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام;44 در روز بیستم (صفر)، سرِ حسین(علیه السلام) به بدنش ملحق و در همان مكان دفن گردید. و زیارت اربعین درباره این روز (بیستم صفر) است و آنان (چهل نفر) اهل بیت او بودند (كه) پس از بازگشت از شام (قبر امام(علیه السلام) را زیارت كردند.)
چنان كه ملاحظه شد، بیرونی، افزون بر دلیل مشهور برای نام گذاری زیارت اربعین به این نام، دلیل دیگری را بیان كرده و گفته است این زیارت را اربعین گویند، زیرا چهل تن از اهل بیت امام حسین(علیه السلام) روز بیستم صفر موفق به زیارت قبر سیدالشهداء(علیه السلام) شدند.
2 شیخ بهائی (متوفای 1030 ق) می گوید:
روز نوزدهم45 صفر، زیارت اربعین اباعبدالله الحسین(علیه السلام)است… در این روز كه چهل روز از شهادت امام(علیه السلام)می گذشت، روز ورود جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت قبر حضرت است و آن روز با روز ورود اهل بیت امام(علیهم السلام) از شام به كربلا یكی شد، در حالی كه آنان آهنگ رفتن به مدینه را داشتند.46
3 سید محمد علی قاضی طباطبائی
وی در قالب پاسخ گویی به شبهه های محدث نوری كه منكر وصول اهل بیت(علیهم السلام) به كربلا در روز اربعین است، به اثبات امكان ورود اهل بیت(علیهم السلام) در اربعین سال 61ق پرداخته است كه در ادامه نوشتار به پاسخ های وی نیز اشاره خواهد شد.
4 میرزا محمد اشراقی معروف به ارباب (متوفای 1341 ق)
وی پس از بیان گزارش طبری در بشارة المصطفی درباره زیارت جابر می نویسد:
در این خبر معتبر، مذكور نیست كه زیارت جابر در روز اربعین بوده یا روز دیگر و نیز ذكر نشده كه زیارت جابر در سال اول شهادت بوده یا بعد، لیكن مذكور در كتب شیعه، تحقق دو امر است. در هر حال، ورود اهل بیت(علیهم السلام) را به كربلا در روز اربعین، بسیاری ذكر كرده اند، از عامه و خاصه … و در سیره و تاریخ محفوظ است كه بعد از سال شهادت، اهل بیت(علیهم السلام) مسافرتی به عراق ننموده اند.47
بررسی دلایل محدث نوری درباره انكار حضور اهل بیت(علیهم السلام) در كربلا در اربعین اول
محدث نوری با ایراد هفت اشكال48 بر دیدگاه سید ابن طاووس، ورود اهل بیت(علیهم السلام) را به كربلا در اربعین اول، منكر شده است كه چون انكار این امر به طور مبسوط توسط وی صورت گرفته و دیگران در این باره از وی پیروی كرده اند، در ذیل، این اشكال ها به اختصار و با اضافات و تغییراتی همراه با پاسخ آن ها، آورده می شود:
اول: عدم تناسب زمان با حوادث: از حوادثی كه در مدت چهل روز اتفاق افتاده است، یكی نامه عبیدالله به یزید برای كسب تكلیف درباره اسراست كه حدود بیست روز یا بیشتر طول كشیده است، و دیگری مدت اقامت اهل بیت(علیهم السلام) در شام كه برخی منابع، یك ماه49 و برخی دیگر، یك ماه و نیم50 نوشته اند. بنابراین، مدت زمانی كه صرف كسب تكلیف از یزید و رفتن اهل بیت(علیهم السلام) به شام و اقامت در آن جا و سپس بازگشت آنان شده است، با حضور در كربلا و ملاقات با جابر در روز بیستم صفر از جهت زمانی ناسازگار است، از این رو نمی توان پذیرفت كه اهل بیت(علیهم السلام)روز اربعین سال 61 در كربلا حضور داشته اند.
نقد: شواهد تاریخیِ زیادی وجود دارد كه برخی افراد، فاصله بین كوفه تا شام را حدود ده روز و حتی كم تر از چهار روز طی كرده اند. قاضی طباطبائی، این مؤیدها و شواهد را تا هفده مورد، گرد آورده51 و آن چه را محدث نوری در این باره گفته است، صرف استبعاد دانسته و مسئله را از فرض امتناع كه محدث نوری در پی اثبات آن بود، خارج ساخته است. البته برخی شواهد تاریخی كه این محقق آورده، قابل خدشه و حتی غیرقابل پذیرش است، اما در مجموع، امكان این امر را اثبات می كند.
اما مسئله اقامت بیست روزه اهل بیت(علیهم السلام) در كوفه به منظور كسب تكلیف عبیدالله از یزید، باید توجه داشت كه در این باره، منابع كهن، سخنی از نامه ابن زیاد به یزید و كسب تكلیف او درباره اسرا و سرهای شهدا به میان نیاورده اند، بلكه در برخی تصریح شده است كه ابن زیاد گزارش انجام مأموریتش را در نامه ای نوشته و به همراه سرِ امام حسین(علیه السلام)به شام فرستاده است،52 چنان كه در برخی دیگر، تنها به اصل آمدن پیك از سوی یزید مبنی بر امر كردن عبیدالله به فرستادن اهل بیت(علیهم السلام)به شام، اشاره شده است.53
بنابراین، آن چه درباره اجازه ابن زیاد از یزید ادعا شده، از نگاه گزارش های تاریخی نامعلوم و نامشخص است، زیرا طبری كه واقعه كربلا را از افرادی هم چون امام باقر(علیه السلام)، حصین بن عبدالرحمان و هشام كلبی (شاگرد ابومخنف) نقل كرده، در هیچ كدام، سخنی از اجازة عبیدالله از یزید به میان نیاورده است; تنها در گزارش وی از عوانة بن حكم، به چنین مسئله ای اشاره شده كه این خبر به دلیل اشكال های بسیاری كه دارد، مخدوش و غیرقابل پذیرش است.54
دوم: عدم بیان این جریان در منابع تاریخی كهن: طبری55 و شیخ مفید56 (كه هر دو، گزارش عاشورا را از ابومخنف نقل می كنند) و بعدها نیز طبرسی57 (متوفای 548 ق)، خوارزمی (متوفای 568 ق)،58 ابن اثیر (متوفای 630 ق)، سبط ابن جوزی و عماد الدین طبری59 متعرض چنین حادثه ای نشده اند. محدث نوری در این باره می افزاید :
و نشود كه ایشان در سیر خود، به كربلا روند و جابر را ملاقات كنند و چند روزی عزاداری كنند و شیخ مفید آن را در محل معتمدی ندیده باشد یا دیده و در این مقام اشاره به آن نكند.60
نقد، اولا: عدم تصریح به وقوع این جریان، غیر از تصریح به عدم وقوع آن است، بنابراین نمی توان از عدم تصریح مورخان، انكار آنان و در نتیجه، عدم وقوع آن را نتیجه گرفت، چرا كه برخی حوادث و قضایای تاریخی به علل گوناگون كه در این جا جای پرداختن به آن نیست در منابع تاریخی منعكس نشده است.61
ثانیاً: چنان كه نوشته خواهد شد برخی مورخان و اندیشمندان، به حضور اهل بیت(علیهم السلام)در كربلا تصریح كرده اند، از جمله بیرونی، ابن نما، سید ابن طاووس و شیخ بهائی;
ثالثاً: كلام شیخ مفید به گونه ای است كه حاكی از حذف برخی حوادث تاریخی است:
فسار معهم فی جملة النعمان، و لم یزل ینازلهم فی الطریق و یرفق بهم كما وصّاه یزید و یرعونهم حتی دخلوا المدینة; آنان (اهل بیت(علیهم السلام)) همراه نعمان شدند و پیوسته نعمان آنان را در راه فرود می آورد و (چنان كه یزید سفارش كرده بود) با آنان مدارا و رعایت حال شان را می كرد تا آن كه وارد مدینه شدند.
تعبیر «حتی دخلوا المدینة» حاكی از آن است كه در این بین، حوادث دیگری بوده كه شیخ مفید، متعرض آن ها نشده است. البته این امر یا به سبب شیوه اختصار نویسی وی در كتاب ارشاد و یا به این علت است كه مبنای ایشان در گزینش اخبار تاریخی، اخبار متواتر و یا دست كم اخبار مستفیض درباره یك حادثه است و چون خبر متواتر یا مستفیضی در این باره به دست وی نرسیده، از آوردن آن صرف نظر كرده است.
سوم: اخبار بازگشت اهل بیت(علیهم السلام) به مدینه در بیستم صفر: چنان كه گذشت ، شیخ مفید(رحمه الله)در مسارّ الشیعه و بعد از وی، شیخ طوسی(رحمه الله) در مصباح المتهجّد و علامه حلی(رحمه الله)در العدد القویه62 و منهاج الصلاح63 و كفعمی در كتاب مصباح،64 نه تنها اشاره به جریان ورود اهل بیت(علیهم السلام) به كربلا نكرده اند، بلكه تصریح كرده اند كه روز بیستم صفر اهل بیت(علیهم السلام) از شام به مدینه بازگشتند.
نقد، در منابع یاد شده، هیچ تصریحی بر عدم حضور اهل بیت(علیهم السلام) در كربلا نشده است، بنابراین، ممكن است گزارش هایی از حضور اهل بیت(علیهم السلام) در كربلا وجود داشته (همانند گزارشی كه ابوریحان نقل كرده) كه یا به دست آنان نرسیده و یا رسیده است، اما به دلایلی به آن استناد نكرده اند.
افزون بر این چنان كه اشاره شد ابوریحان و بعد از او شیخ بهائی، تصریح كرده اند كه روز اربعین، اهل بیت(علیهم السلام)در كربلا حضور داشته اند.
چهارم: عدم بیان دیدار جابر با اهل بیت(علیهم السلام) در روایت: كتاب های بشارة المصطفی، مقتل الحسین خوارزمی و مصباح الزائر كه جریان زیارت جابر را در روز اربعین گزارش كرده اند، از ملاقات وی با اهل بیت(علیهم السلام) سخنی به میان نیاورده اند، در حالی كه اگر چنین حادثه ای اتفاق افتاده بود، به یقین گزارش می شد.
نقد، اولاً: چنان كه اشاره شد، برخی از منابع، به زیارت قبر امام حسین(علیه السلام) توسط اهل بیت(علیهم السلام) اشاره كرده اند;
ثانیاً: به نظر می رسد كه یا جابر بن عبدالله انصاری، دست كم دوبار موفق به زیارت قبر امام(علیه السلام) شده است، یك بار با عطیه عوفی كه طبری، خوارزمی و ابن طاووس در مصباح الزائر آن را گزارش كرده اند، و بار دیگر كه ابن نمای حلی و سید ابن طاووس گزارش گر آن هستند، و یا چون بنای سید ابن طاووس (همانند شیخ مفید) بر اختصار و گزینش حوادث بوده و آن چه از دیدگاه وی اهمیت داشته، مسئله دیدار جابر با اسرا (نه چگونگی آمدن جابر به كربلا) بوده است، از این رو جابر، اهل بیت(علیهم السلام) را دیدار می كند، اما خبری از همراهی وی با عطیه نیست.
پنجم: حركت اهل بیت(علیهم السلام) از راه سلطانی: محدث نوری بر این باور است كه مسیر حركت اهل بیت(علیهم السلام) از كوفه به شام، یا از راه سلطانی بوده است و یا از راه بادیه. وی برای اثبات حركت آنان از راه سلطانی، دلایل و شواهد ذیل را می آورد:
1 اگرچه اصل مقتل ابومخنف در دست نیست و آن چه موجود است، دست خوش تغییراتی شده و آن را از اعتبار و اعتماد انداخته است، ولی آن چه نسخه های متعدد این كتاب بر آن متفق هستند، آن است كه اهل بیت(علیهم السلام) را از راه تكریت و موصل و نصیبین و حلب كه راه سلطانی است، به شام برده اند. این راه غالباً آباد و از دهكده های بسیار و شهرهای آباد می گذرد و از كوفه تا شام حدود چهل منزل دارد و قضایای متعدد و برخی كرامات، از قبیل قضیه راهب قِنَّسْرِین و نیز كراماتی از سر مبارك در ایام سیر از آن راه رخ داده، چنان كه قطب راوندی65 (متوفای 573 ق)، ابن شهرآشوب66 (متوفای 588 ق) به نقل از خصائص نطنزی، و سبط ابن جوزی67 (متوفای 654 ق) نوشته اند، كه نمی توان همه آن ها را نادرست دانست، بهویژه آن كه در برخی از آن ها، انگیزه ای برای جعل وجود نداشته است.
2 عماد الدین طبری در كتاب كامل بهائی ضمن گزارش حركت اسرا، از نام چند شهر چنین یاد می كند كه مؤیّد راه سلطانی است: «در آن سیر، به آمِد و موصل و نصیبین و بعلبك و مَیّافارقین و شیزر عبور نمودند». هم چنین وی ماجراهایی را در منازل، نقل كرده است.68
بنابراین با توجه به مسیر حركت و در نظر گرفتن كم ترین مدت زمان توقف اهل بیت(علیهم السلام)در شام، بازگشت در اربعین اول، از محالات و ممتنعات است.
محدث نوری درباره احتمال حركت اسرا از راه بادیه می گوید: اما اگر بپذیریم كه مسیر حركت از بیابان بوده است، باز هم بازگشت در اربعین اول ممتنع است، چرا كه حد فاصل بین كوفه تا شام مستقیماً 175 فرسنگ (1050 كیلومتر) است. ورود اهل بیت(علیهم السلام) به كوفه روز دوازدهم محرم و در كاخ پسر زیاد، روز سیزدهم بوده است. بنا به گفته ابن طاووس در اقبال، رفتن قاصد از كوفه تا شام و بازگشت وی به كوفه، كم تر از بیست روز امكان ندارد. مسئله اعزام پیك و بازگشت او را مورخانی هم چون ابن اثیر نیز در كامل آورده اند.69 اما احتمال فرستادن كبوترِ نامه رسان نیز قابل تصور نیست، چون در آن دوره، این كار معمول نبوده و نخستین بار این كار، توسط نورالدین محمود بن زنگی در سال 565 ق صورت گرفته است.
بنابراین، مدت اقامت یك ماهه در شام (چنان كه ابن طاووس نوشته است) و طی كردن هشت فرسنگ (حدود 50 كیلومتر) در شبانه روز، مستلزم آن است كه 22 روز در راه باشند كه در مجموع بیش از چهل روز طول كشیده است. البته این مدت برای قافله ای كه زنان، كودكان و ضعیفان را به همراه دارد، میسّر نبوده، در حالی كه حضور در كربلا، بیش از زمان یاد شده را می طلبیده است.
نقد، در پاسخ این اشكال باید گفت كه یكی از مسائل مبهم و نامشخص در تاریخ عاشورا، تشخیص مسیر حركت كاروان اهل بیت(علیهم السلام) از كوفه به دمشق است. منابع تاریخی متقدم، هیچ خبر معتبری كه مسیر حركت كاروان اسرا را از كوفه به سوی شام مشخص كند، گزارش نكرده اند، اما با مراجعه به منابع تاریخی كهن و نقشه های جغرافیای این منطقه می توان به این نتیجه رسید كه در آن زمان، در مجموع، سه مسیر برای رسیدن به شام وجود داشته است:
مسیر اول، مسیر سلطانی و آباد بوده كه از كنار برخی شهرها می گذشته است. این همان راهی است كه محدث نوری با استشهاد به گفته عماد الدین طبری از آن سخن به میان آورده است. هم چنین یكی از محققان معاصر، با بررسی و مطالعه این مسئله، مسیر حركت كاروان اهل بیت(علیهم السلام) را به شام از این راه، چنین نوشته است:
تكریت، موصل، لبا، كحیل، تل اعفر، نصیبین، حرّان، معرة النعمان، شیزر، كفرطاب، حماة، حمص و دمشق.70
فرهاد میرزا، از شهرهای این مسیر، با تفصیل بیشتری چنین یاد كرده است:
حَصّاصَه، تكریت، اعمی، دیر عروة، صَلیتا، وادی الفحلة، وادی النخلة، أرمینیاء، لینا، كُحَیْل، جُهَیْنَه، مَوْصِل، تل اعفر، سِنجار، نَصیبَیْن، عین الوردة، رَقّه، جَوسَق، بِشْر، بسر، حلب، سرمین، قِنَّسرین، مَعَرّة النعمان، شَیْزَر، كفرطالب، سیبور، عَقْر، حَماة، حِمْص، بعلبك و دمشق.71
بنابر این مسیر، كاروان اسرا برای رسیدن به دمشق از راه تكریت به شمال عراق رفته و سپس وارد ایالت جزیره (شمال عراق كنونی و شمال شرقی سوریه) شده است، پس از آن از راه موصل به نصیبین رفته و در نوار مرزی كنونی تركیه و سوریه، به حرّان رسیده اند. سرانجام با طی كردن مسیر 1500 كیلومتر و در نهایت، عبور از مناطق غربی سوریه و پشت سر گذاشتن مناطق و شهرهایی همانند حلب، معرة النعمان، حماة و حمص، وارد دمشق شده اند.
مسیر دوم، مسیر مستقیم كوفه به شام است كه از منطقة بادیة الشام می گذرد. این مسیر را اگرچه محدث نوری احتمال داده است، اما عبور كاروان اهل بیت(علیهم السلام) از این راه با قراین و شواهد تاریخی، هم سو و موافق نیست، چنان كه با این جمله از سخنان حضرت زینب(علیها السلام)خطاب به یزید، سازگار نیست:
اَمِنَ العدل یابنَ الطُلَقاءِ تخدیرُكَ حرائرك و امائك و سوقُك بناتِ رسول الله(صلی الله علیه وآله)سبایا قد هتكت ستورهُنَّ و ابْدَیْتَ وجوهَهُنَّ تحدّوا بهنّ الاعداء من بلد الی بلد و یستشرفهُنَّ اهلُ المناقلِ…;72 ای فرزند آزاد شدگان! آیا از عدالت است كه زنان و كنیزانت را در سرایت در پشت پرده جای دهی، اما دختران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را (در میان نامحرمان) به صورت اسیر حاضر نمایی كه به پوشش آنان تعرض شود و صورت هایشان نمایان باشد و دشمنان، آنان را از شهری به شهر دیگر ببرند و مردم آنان را ببینند… .
بدیهی است كه اگر مسیركاروان اسرا از صحرای سوزان و بدون آبادی بادیة الشام بود، حضرت زینب(علیها السلام)می بایست از تشنگی و گرسنگی طفلان امام(علیه السلام) و دیگر همراهان و مسائلی از این قبیل، انتقاد و شكایت كند، نه از گذشتن از شهرها و قرار گرفتن در معرض دید بیگانگان به عنوان اسیر.
هم چنین در گزارش ابن اعثم و خوارزمی درباره مسیر حركت از كوفه به شام، تصریح شده است كه اسرای اهل بیت(علیهم السلام)همانند اسیران ترك و دیلم، از شهری به شهری برده شدند.73
مسیر سوم، مسیر معمول و مرسوم بین كوفه و شام است; یعنی مسیری كه از ساحل غربی رود فرات و از شهرهایی چون انبار، هیت، قرقیسیا، رقّه و صفین می گذرد. این راه، همان راهی است كه سپاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن را برای جنگ با معاویه پیمود.74 هم چنین لشكریان معاویه (در رویارویی با سپاه امام حسن(علیه السلام)) برای رسیدن به مَسْكِن، از این راه عبور كردند. این مسیر نه به درازی و طولانی مسیر سلطانی است و نه مشكلات مسیر كویر بی آب و سوزان را دارد. بنابراین، به نظر می رسد انتخاب این مسیر میانه، از احتمال بیشتری برخوردار باشد. البته شواهد موجود و كراماتی كه در خصوص سر امام(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام) در شهرهای حلب، قنسرین، حماة، حمص و دیر راهب نقل شده است، به این دلیل كه مشترك بین دو مسیر سلطانی و میانه است، نمی تواند شاهدی برای یكی از دو راه به شمار آید، اگرچه در صورت قوت آن ها دلیلی دیگر، بر منتفی بودن مسیر حركت كاروان از راه بادیة الشام است.
از آن چه گذشت، روشن شد كه اگرچه احتمال رفتن اهل بیت(علیهم السلام)به شام از مسیر اول منتفی نیست، اما دلایل متقن و شواهد محكم بر این امر وجود ندارد. بنابراین، دیگر نوبت به محاسبات مسافت بین دو منطقه شام و عراق و بررسی طول این مسیر نمی رسد، هم چنان كه احتمال مسیر سوم به سبب كوتاهی و معمول و مرسوم بودن آن، بیشتر است. افزون بر این چنان كه در پاسخ اشكال اول محدث نوری گذشت یكی از محققان معاصر، شواهد تاریخی زیادی آورده است كه برخی از افراد، فاصله بین كوفه تا شام را حدود ده روز و حتی كم تر از چهار روز طی كرده اند، از این رو اگرچه حركت كاروان اسرا (آن هم با شرایط خاص خود)، كندتر از طی كردن مسیر توسط یك نفر بوده است، اما دیگر نمی توان محال بودن طی كردن مسیر كوفه به شام را توسط اسرا در مدت ده روز یا در نهایت، اندكی بیشتر، از منكر آن پذیرفت.
ششم: چرا جابر اولین زائر شمرده شده است؟ ششمین استدلال محدث نوری آن است كه اگر اهل بیت(علیهم السلام) و جابر در یك روز، بلكه در یك زمان به زیارت قبر امام حسین(علیه السلام)نائل شدند، پس چرا جابر به عنوان نخستین زائر امام(علیه السلام) دانسته شده و آن را از مناقب وی شمرده اند؟
نقد: از ظاهر سخن ابن طاووس استفاده می شود كه جابر زودتر از اهل بیت(علیهم السلام) به كربلا رسیده باشد :
فوصلوا الی موضع المصرع، فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاری و جماعة من بنی هاشم و رجالاً من آل رسول الله قد وردوا لزیارة قبر الحسین(علیه السلام)، فوافوا فی وقت واحد، و تلاقوا … .
بنابراین، جابر پیش از اهل بیت(علیهم السلام) به كربلا رسیده است، اما گویا وی از عبارت «فَوافَوْا فی وقت واحد»، هم زمانی ورود اهل بیت(علیهم السلام) را با جابر به كربلا برداشت كرده است، در حالی كه با ملاحظة دو تعبیر «فوصلوا» و «فوجدوا»، روشن می شود كه تعبیر «فوافَوْا…» ناظر به اجتماع آنان برای گریه و عزاداری در یك زمان است، نه هم زمانی حضور آنان در كربلا. از این رو ممكن است جابر پیش از ایشان، به كربلا رسیده باشد و گروهی از بنی هاشم پس از جابر و پیش از ورود اهل بیت امام حسین(علیه السلام) به كربلا رسیده باشند.
هفتم: فرجام اسرا: محدث نوری در آخرین دلیلش، سه نكته را بیان كرده است:
1 در شام سخنی از بازگشت به كربلا نبوده است، چرا كه پس از پشیمانی ظاهری یزید، وی خاندان امام(علیه السلام) را بین اقامت در شام یا رفتن به مدینه مخیّر كرد كه اهل بیت(علیهم السلام) بازگشت به مدینه را برگزیدند و در آن جا اصلا سخنی از رفتن به كربلا نبود;
2 هیچ قدر مشتركی بین راه شام به مدینه و شام به عراق وجود ندارد، چنان كه كسانی كه این راه ها را رفته اند به این امر (عدم وجود راه مشترك) معترف هستند;
3 با پلیدی ذاتی و خبث باطنی كه در یزید وجود داشت، بعید بود كه اگر آنان درخواست بازگشت به كربلا را می دادند، او بپذیرد.75
پاسخ: استبعادهایی كه در این دلیل بیان شده است، استوار به نظر نمی رسد. اما درباره نكتة اول و سوم، چنان كه در منابع تصریح شده است، یزید از رفتار خود با اهل بیت(علیهم السلام)اظهار پشیمانی كرده، تقصیر كشتن امام و یارانش را بر عهده ابن زیاد می گذارد. یكی از پیامدهای این ندامت آن بود كه اهل بیت(علیهم السلام) را آزاد گذاشت كه در شام بمانند یا به مدینه بروند و چون آنان رفتن به مدینه را اختیار كردند، به فرستادگان خود كه اسرا را همراهی می كردند، دستور داد كه با آنان خوش رفتاری كرده، هر جا و هر زمان كه خواستند فرود آیند، با آنان موافقت كنند.76 بنابراین اگر اهل بیت(علیهم السلام)در دمشق چنین تقاضایی را از یزید كرده باشند، طبیعی است كه یزید با توجه به تغییر اوضاع و شرایط و در نتیجه دگرگونی رویه و رفتارش نسبت به اسرا، ناچار باید این درخواست را می پذیرفت، هر چند این سازگاری با پلیدی ذاتی او مطابق نباشد، هم چنان كه اگر اهل بیت(علیهم السلام) پس از خروج از دمشق، از مأموران یزید خواسته باشند كه آنان را به كربلا ببرند، می بایست آنان طبق فرمان یزید (چنان كه ابن سعد نوشته است) اطاعت كنند. بنابراین اگر در شام سخنی از كربلا رفتن به میان نیامده است چنان كه اشاره شد یا به این سبب بوده است كه اهل بیت(علیهم السلام) پس از خروج از دمشق، چنین درخواستی كرده اند و اساساً چنین درخواستی در شام مطرح نبوده و یا اگر نزد یزید چنین تقاضایی را مطرح كرده اند، چون مدینه مقصد نهایی بوده است و كربلا به منزلة یكی از منازل بین راه به حساب می آمده; سخنی از رفتن به كربلا به میان نیامده است و یزید (با توجه به تعبیر ابن سعد) اجازه فرود آمدن در كربلا را نیز صادر كرده بود. بنابراین، پرسش یزید از اهل بیت(علیهم السلام) ناظر بر محل اقامت دائمی است، از این رو منافات ندارد كه قاصد مدینه، از كربلا عبور كند.77
از آن چه گفته شد، درخواست اسرا مبنی بر رفتن به كربلا، چه در دمشق بوده باشد و چه در خارج آن، هیچ اشكالی در پی ندارد.
اما این كه قدر مشتركی بین راه مدینه و عراق وجود ندارد، باید بررسی كرد كه مسیر بازگشت اسرا از كدام راه بوده است؟ در این باره باید گفت منابع تاریخی سكوت كرده اند. البته برخی اندیشمندان شیعه هم چون ابن نما و ابن طاووس كه به ملاقات اهل بیت(علیهم السلام)با جابر در كربلا تصریح كرده اند، گویا بر این باور بوده اند كه مسیر شام به مدینه، از عراق می گذشته است، چنان كه گفته اند چون كاروان اهل بیت(علیهم السلام) از عراق عبور داده شد، اهل بیت(علیهم السلام) به راهنما گفتند كه ما را به كربلا ببر.78 این در حالی است كه طبق گزارش جغرافی دانان متقدم، اصلا راه شام به مدینه (یا به طور كلی حجاز) از راه شام به عراق، از ابتدای مسیر جدا بوده است، چنان كه ابن خردادبه (متوفای حدود 300 ق) مسیر كوفه (كه نزدیك كربلا است) به دمشق را در قرن چهارم چنین نوشته است:
حیره، قطقطانه، بقعه، ابیض، حوشی، جمع، خُطی، جُبّه، قلوفی، رواری، ساغده، بقیعه، اعناك، اذرعات، منزل، دمشق.79
و نیز همو و ابن رسته مسیر دمشق به مدینه را چنین نگاشته اند:
منزل، ذات المنازل، سَرغ، تبوك، مُحْدَثَه، اقرع، جُنَینه، حِجر، وادی القری، رحبه (رحیبه)، ذِی المَروة، مرّ، سویداء، ذی خُشُب، مدینه.80
اگرچه اكنون هیچ نام و نشانی از منازل و مناطق یاد شده در منطقة عراق و شام وجود ندارد و نیز بر روی نقشه های جغرافیایی اثری از آن ها به چشم نمی خورد، اما چنان كه از این دو گزارش استفاده می شود، تنها نقطه مشترك بین دو مسیر كوفه و مدینه، مكانی به نام «منزل» است و از آن جا، راه مدینه از كوفه جدا می شود. از این رو اگر نپذیریم كه اهل بیت(علیهم السلام) از همان شهر دمشق و دربار یزید، قصد رفتن به كربلا را داشته اند، ممكن است آنان از این نقطه مشترك، قصد رفتن به كربلا را كرده اند. بنابراین اگر از سخن ابن نما و ابن طاووس چنین برداشت شود كه آنان مسیر مشترك طولانی برای مسیر شام به مدینه و كربلا قائل شده اند، نمی تواند تعبیر این دو اندیشمند در این باره درست باشد، مگر آن كه گفته شود كه اساساً اهل بیت(علیهم السلام) از همان راهی كه به شام برده شدند، به عراق بازگشته اند كه البته این احتمال، در صورتی می تواند بر واقع منطبق باشد كه اهل بیت(علیهم السلام)یا از همان دربار یزید، مسئله رفتن به مزار امام حسین(علیه السلام) را نزد وی مطرح كرده و از او در این باره موافقت گرفته باشند و یا دست كم تا پیش از ترك تنها نقطه مشترك مسیر كوفه و مدینه، یعنی اقامت گاه «منزل»، به صورتی موافقت او را احراز كرده باشند، در غیر این صورت، منطقی به نظر نمی رسد كه اهل بیت(علیهم السلام) بدون هیچ انگیزه ای از راه عراق به مدینه بازگردند.
شواهد دیگر
از مجموع آن چه نوشته شد، امكان حضور اهل بیت(علیهم السلام) در اربعین سال 61ق بر مزار امام(علیه السلام) اثبات شد، اما آیا در خارج و واقع نیز چنین حادثه ای اتفاق افتاده است؟ در پاسخ باید گفت: چنان كه نوشته شد برخی نویسندگان، همانند ابوریحان بیرونی و شیخ بهائی، تصریح كرده اند كه حضور اهل بیت(علیهم السلام) در روز بیستم صفر بوده است. افزون بر این، قراین و شواهد دیگری برای اثبات این مسئله وجود دارد كه می توان به آن ها استناد كرد كه عبارت اند از: محل دفن سر امام(علیه السلام)،الحاق سر امام(علیه السلام) به بدنش توسط امام سجاد(علیه السلام) در روز اربعین و وجه استحباب زیارت اربعین.
1. محل دفن سر امام(علیه السلام): در این كه سر امام حسین(علیه السلام) كجا دفن شده است، منابع تاریخی شیعه و سنی گزارش های گوناگونی آورده اند تا آن جا كه شش قول در این باره گفته شده است:
قول اول: سر به بدن ملحق شده است. این قول مشترك میان شیعه و سنی است. علمای شیعه، از جمله شیخ صدوق (متوفای381 ق)، سید مرتضی (متوفای 436 ق)، فتال نیشابوری (متوفای 508 ق)، ابن نمای حلی، سید ابن طاووس (متوفای 664 ق) شیخ بهائی و مجلسی این قول را بیان كرده اند.
شیخ صدوق و پس از او، فتال نیشابوری در این باره می نویسند: علی بن حسین(علیهما السلام)همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسین(علیه السلام) را به كربلا بازگرداند.81
سید مرتضی در این باره می گوید: روایت كرده اند كه سر امام حسین(علیه السلام) با جسد در كربلا دفن شد.82
ابن شهر آشوب(رحمه الله) بعد از نقل سخن فوق از سید مرتضی، از قول شیخ طوسی نقل كرده است كه به همین سبب (ملحق كردن سر امام(علیه السلام) به بدن و دفن آن) زیارت اربعین (از جانب امامان(علیهم السلام)) توصیه شده است.83
ابن نمای حلی نیز نگاشته است : آن چه از اقوال بر آن می توان اعتماد كرد، آن است كه بعد از آن كه سر امام(در شهرها گردانده شد، به بدن بازگردانده شد و با جسد دفن شد.84
سید ابن طاووس نوشته است: اما سر حسین(علیه السلام)، روایت شده كه سر برگردانده شد و در كربلا با جسد شریفش دفن شد و عمل اصحاب بر این معنا بوده است.85
مجلسی، یكی از وجه های استحباب زیارت امام حسین(علیه السلام) را در روز اربعین، الحاق سرهای مقدس را به اجساد توسط علی بن حسین(علیه السلام) بیان كرده است.86 وی در جای دیگر بعد از نقل اقوال دیگر در این باره می نویسد: مشهور بین علمای امامیه آن است كه سر امام(علیه السلام)همراه بدن دفن شده است.87
برخی اندیشمندان اهل سنت نیز این قول را بیان كرده اند:
ابوریحان بیرونی (متوفای440 ق) در این باره می نویسد:
و فی العشرین ردّ رأس الحسین(علیه السلام) الی مجثمه حتی دفن مع جثّته…; در روز بیستم (صفر)، سرِ حسین(علیه السلام) به بدنش ملحق و با آن دفن گردید.88
قرطبی (متوفای 671 ق) می نویسد:
امامیه می گویند كه سرِ حسین(علیه السلام) پس از چهل روز به كربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و این روز نزد آنان معروف است و زیارت در آن روز را زیارت اربعین می نامند.89
قزوینی نیز نگاشته است: روز اول ماه صفر، عید بنی امیه است، چون در آن روز، سر حسین(علیه السلام) را به دمشق وارد ساختند و در روز بیستم آن ماه، سر ایشان به بدن، باز گردانده شد.90
مناوی (متوفای 1031 ق) نوشته است: امامیه می گویند: پس از چهل روز از شهادت، سر به بدن بازگردانده شد و در كربلا دفن شد.91
قول دوم: در كنار قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام);92
قول سوم: مسجد رقه در كنار فرات;
قول چهارم: بقیع نزد قبر مادرش فاطمه(علیها السلام);
قول پنجم: دمشق;
قول ششم: قاهره.93
بررسی و تأمل در این اقوال، این نتیجه را در بردارد كه دیدگاه اول، یعنی الحاق سر به بدن، مشهور و مورد اعتماد و عمل علمای شیعه است، از این رو این قول قابل اعتنا و پذیرش است و بنا بر گزارش های تاریخی چنان كه اشاره شد این الحاق در روز بیستم صفر سال 61 بوده است.
2. الحاق سر به بدن: این مسئله از بازگشت اهل بیت(علیهم السلام) به كربلا جدا نیست، زیرا چنان كه گفته شده است بنا بر قول مشهور، این كار توسط امام زین العابدین(علیه السلام)صورت گرفته است94 و هیچ گزارش تاریخی وجود ندارد كه امام سجاد(علیه السلام) در زمان دیگری به كربلا آمده باشد، بنابراین، حضور اهل بیت(علیهم السلام)بر قبر امام(علیه السلام) نیز باید روز اربعین اتفاق افتاده باشد.
3. وجه استحباب زیارت اربعین: درباره وجه استحباب زیارت اربعین، دو امر بیان شده است. یكی، روایت امام عسكری(علیه السلام)است كه در آن، زیارت اربعین یكی از علایم مؤمن دانسته شده، و دیگری تعلیم زیارت اربعین به صفوان بن مهران جمال توسط امام صادق(علیه السلام)است. پرسشی كه در این باره مطرح است آن است كه آیا وجه و انگیزه استحباب می تواند تنها عامل حضور یك صحابی بر قبر امام حسین(علیه السلام) در روز اربعین باشد یا در این روز باید وقایع دیگری اتفاق افتاده باشد؟ بنابراین، الحاق سرِ مطهر امام حسین(علیه السلام) به بدن و حضور اهل بیت(علیهم السلام) (كه در میان آنان امام معصوم، یعنی امام سجاد(علیه السلام) حضور داشت) برای الحاق سر به بدن و زیارت قبر حضرت تنها می تواند وجه استحباب زیارت اربعین را توجیه كند، چنان كه مجلسی یكی از وجوه محتمل استحباب زیارت اربعین را همین موارد، بیان كرده است،95 و شیخ طوسی نیز وجه توصیة امامان(علیهم السلام)را به زیارت اربعین، مسئله الحاق سر به بدن دانسته است.96
جمع بندی و نتیجه گیری
از مجموع آن چه گذشت شد روشن شد كه اگرچه از نظر اخبار تاریخی و حدیثی، اثبات حضور اهل بیت(علیهم السلام) در روز اربعین بر سر مزار سیدالشهداء(علیه السلام) چندان آسان نیست، اما با توجه به قراین و شواهدی كه برای حضور اهل بیت(علیهم السلام) در كربلا در بیستم صفر سال 61 بیان شد، پذیرفتنی است كه اهل بیتِ امام حسین(علیه السلام) در این روز موفق به زیارت مزار سیدالشهدا(علیه السلام)شده اند.
كتاب نامه
1. آیتی، محمد ابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، مقدمه علی اكبر غفاری، چاپنهم: تهران، نشر صدوق، 1375.
2. ابن ابی طاهر طیفور، ابوالفضل احمد، بلاغات النساء، تعلیق بركات یوسف هَبُّود، بیروت، مكتبة العصریه، 1422ق.
3. ابن اثیر، اسد الغابه، بیروت، دارالفكر، 1409ق.
4. ، الكامل فی التاریخ، تحقیق مكتب التراث، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408ق.
5. ، الكامل فی التاریخ، چاپ دوم: بیروت، دارالكتب العلمیه، 1415ق.
6. ابن اعثم كوفی، ابومحمد احمد، كتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، 1411ق.
7. ابن حبان، محمد بن احمد ابی حاتم تمیمی بستی، الثقات، حیدر آباد، مؤسسه الكتب الثقافیه، 1395ق.
8. ابن خردادبه، مسالك و ممالك، ترجمة سعید خاكرند، چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و انتشارات تاریخی، 1371.
9. ابن رسته، احمد بن عمر، الاعلاق النفیسه، ترجمه و تعلیق حسین قره چانلو، چاپ اول: تهران، امیركبیر، 1365.
10. ابن سعد، محمد، الطبقات الكبری، بیروت، دارصادر، [بی تا].
11. ، «ترجمة الحسین(علیه السلام) و مقتله»، «تراثنا»، ش 10، 1408ق.
12. ابن شهرآشوب، ابوجعفر محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، تحقیق یوسف بقاعی، بیروت، دارالاضواء (افست ذوی القربی)، 1421ق.
13. ابن طاووس، سیدرضی الدین علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنه، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، چاپ اول : قم، مكتب الاعلام الاسلامی، 1416ق.
14. ابن عساكر، ابوالقاسم علی بن الحسن، ترجمة الامام الحسین(علیه السلام)، تحقیق محمد باقر محمودی، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه، 1414ق.
15. ابن قولویه قمی، ابوالقاسم جعفر بن محمد، كامل الزیارات، تحقیق جواد قیومی، چاپ اول: قم، مؤسسة نشر الفقاهه، 1417ق.
16. ابن كثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل، البدایة و النهایه، تحقیق علی شیری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408 ق.
17. ابن مطهر حلی، رضی الدین علی بن یوسف، العدد القویه، تحقیق سید مهدی رجایی، چاپ اول: قم، مكتبة آیة الله مرعشی نجفی، 1408ق.
18. ابن نما حلی، نجم الدین محمد بن جعفر، مثیرالاحزان، نجف، مطبعة الحیدریه، 1369ق.
19. اشراقی (ارباب )، میرزا محمد، الاربعین الحسینیه، چاپ دوم: [بی ج]، اسوه، 1379.
20. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقیق حسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، [بی تا].
21. ، لواعج الاشجان، [بی ج]، مكتبة بصیرتی، [بی تا].
22. امینی، محمد امین، الركب الحسینی فی الشام و منه الی المدینة المنوره، چاپ اول: قم، كوثر غدیر، 1381.
23. بهائی عاملی، محمد بن حسین، توضیح المقاصد، قم، مكتبة آیة الله مرعشی نجفی، 1407ق.
24. بیرونی خوارزمی، ابوریحان محمد بن احمد، آلاثار الباقیة عن القرون الخالیه، بیروت، دارصادر، [بی تا].
25. پاك نیا، عبدالكریم، «اربعین در فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام)»، نشریه «مبلغان»، ش 52، 1383.
26. تستری (شوشتری)، محمد تقی، قاموس الرجال، چاپ اول: قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1424ق.
27. تقوی دامغانی، رضا، اربعین در فرهنگ اسلامی، چاپ اول: تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1368.
28. حرّ عاملی، محمد بن حسن، امل الآمل، تحقیق سید احمد حسینی، بغداد، مكتبة اندلس، 1404ق.
29. خوارزمی، ابوالمؤید موفق بن احمد المكی (اخطب خوارزم)، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، چاپ اول: قم، دارانوار الهدی، 1418ق.
30. خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، [بی جا، بی ن]، 1413ق.
31. دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، قاهره، داراحیاء الكتب العربیه، 1960م.
32. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، چاپ نهم: بیروت، مؤسسة الرساله، 1413ق.
33. راوندی، قطب الدین سعید بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، قم، مدرسة الامام المهدی (عج)، [بی تا].
34. سبحانی، جعفر، شخصیت های اسلامی شیعه، تحقیق و نگارش مهدی پیشوایی چاپ دوم: قم، توحید، 1373.
35. سبط ابن جوزی، تذكرة الخواص، تقدیم محمد صادق بحرالعلوم، تهران، مكتبة نینوی الحدیثه، [بی تا].
36. سید ابن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، چاپ اول: قم، الانوار الهدی، 1417 ق.
37. ، مصباح الزائر، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث.
38. سید مرتضی، رسائل المرتضی، تقدیم سید احمد حسینی، قم، دارالقرآن الكریم، 1405ق.
39. شهیدی، سید جعفر، زندگانی علی بن الحسین(علیه السلام)، چاپ ششم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374.
40. ، زندگانی فاطمه زهرا(علیها السلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367.
41. صدوق، ابوجعفر محمد بن بابویه قمی، الامالی، تحقیق قسم الدرسات مؤسسة البعثه، قم، مؤسسة البعثه، 1407ق.
42. طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن احمد، المعجم الكبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی، چاپ دوم: قاهره، مكتبة ابن تیمیه [بی تا].
43. طبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، اِعلام الوری بأعلام الهُدی، تحقیق مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)لاحیاء التراث، چاپ اول: قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، 1417ق.
44. طبرسی، ابومنصور احمد بن علی، الاحتجاج، تحقیق سید محمد باقر خرسان، نجف، دارالنعمان، 1386ق.
45. طبری، عماد الدین ابوجعفر محمد بن ابی القاسم، بشارة المصطفی، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، چاپ اول: قم، مؤسسة النشر الاسلامی،1420ق،
46. طبری، عماد الدین حسن بن علی، كامل بهائی، تهران، مكتبة المصطفوی، [بی تا].
47. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوك، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1409ق.
48. ، المنتخب من ذیل المذیل، بیروت، مؤسسة الأعلمی، 1409ق.
49. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، تحقیق حسن مصطفوی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348.
50. ، تهذیب الاحكام، تحقیق حسن موسوی خرسان، چاپ چهارم: تهران، دارالكتب الاسلامیة، 1365.
51. ، رجال الطوسی، تحقیق جواد قیّومی اصفهانی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1415ق.
52. ، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسة فقه الشیعه، 1411ق.
53. فرهاد میرزا معتمد الدوله، قمقام زخّار و صمصام بتّار، تهران، اسلامیه، 1377ق.
54. قاضی طباطبائی، سید محمد علی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)، چاپ سوم: قم، بنیاد علمی و فرهنگی شهید آیت الله قاضی طباطبائی، 1368.
55. قاضی نعمان تمیمی مغربی، ابوحنیفه، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، تحقیق سید محمد حسینی جلالی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، [بی تا].
56. قرطبی، محمد بن احمد، التذكرة فی امور الموتی و امور الآخره، دارالكتب العلمیة، [بی تا].
57. قزوینی، زكریا محمد بن محمود، عجائب المخلوقات و الحیوانات و غرائب الموجودات، (چاپ شده در حاشیة كتاب «حیاة الحیوان» دمیری)، [بی ج]، [بی ن]، [بی تا].
58. قمی، شیخ عباس، الدمع السجوم (ترجمة نفس المهموم)، تهران، اسلامیه، 1374 ق.
59. ، سفینة البحار، چاپ دوم: تهران، دارالاسوة، 1416ق.
60. ، منتهی الآمال، تحقیق ناصر باقری بیدهندی، چاپ اول: قم، نشر دلیل، 1379.
61. كفعمی، ابراهیم بن علی ، المصباح، قم، منشورات رضی و زاهدی.
62. كلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، الفروع من الكافی، تحقیق علی اكبر غفاری، تهران، اسلامیه، 1363.
63. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، چاپ دوم: بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
64. ، جلاء العیون، چاپ اول: تهران، رشیدی، 1362.
65. محمدی ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، چاپ اول: قم، دارالحدیث، 1421ق.
66. مطهری، مرتضی، حماسة حسینی، قم، صدرا.
67. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، تحقیق مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، مؤسسة آل البیت، 1413ق.
68. ، المزار، تحقیق سید محمد باقر ابطحی، قم، مدرسة الامام المهدی(علیه السلام)، 1411ق.
69. ، مسارّ الشیعه (چاپ شده در جلد 7 مؤلفات شیخ مفید)، تحقیق مهدی نجف، چاپ دوم: بیروت، دارالمفید، 1414ق.
70. مناوی، عبدالرؤوف، فیض القدیر، چاپ دوم: بیروت، دارالمعرفة، 1391ق.
71. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، چاپ دوم: [بی ج]، مؤسسة العربیة الحدیثه، 1382 ق.
72. نوری طبرسی، میرزا حسین، چشم اندازی به تحریفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، تحقیق مصطفی درایتی، چاپ اول: قم، انتشارات احمد مطهری، 1379.
73. نیشابوری، محمد بن فتال، روضة الواعظین، چاپ اول: بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1406ق.
——————————————————————————–
پی نوشت ها
1 دانشجوی دوره دكتری تاریخ.
2. برای آگاهی بیشتر در این باره، ر .ك: رضا تقوی دامغانی، اربعین در فرهنگ اسلامی، و نیز عبدالكریم پاك نیا، «اربعین در فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام)»، نشریه مبلغان، ش 52، 1383 ش 21، ص 33.
3. شیخ مفید، المزار، ص 53; محمد بن حسن طوسی، مصباح المتهجد، ص 787 788; محمد بن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 215; سید ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنة، ج3، ص 100. (از این پس به اختصار، «الاقبال» نوشته می شود.) متن روایت چنین است: «علامة المؤمن خمس: صلاة الاحدی و الخمسین، و زیارة الاربعین، و التختم بالیمین، وتعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم; نشانة مؤمن، پنج چیز است: (خواندن) پنجاه و یك ركعت نماز (هفده ركعت واجب و سی و چهار ركعت مستحبی)، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست كردن، پیشانی به خاك مالیدن و بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم». درباره انگشتر به دست راست كردن باید گفت كه این مسئله، سفارش ائمه معصومین(علیهم السلام)است كه در واقع، نوعی مبارزه با سیره خلفای بنی امیه است، چرا كه به گفته زمخشری نخستین كسی كه انگشتر به دست چپ كردن را شعار خود قرار داد و بر خلاف سنت عمل كرد، معاویه بود. (علامه عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 10، ص 210). هم چنین شیعه، بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم را در نمازهایی كه واجب است حمد و سوره آن بلند خوانده شود (صبح، مغرب و عشا)، واجب و در نمازهایی كه واجب است حمد و سوره آن اخفاتی خوانده شود (ظهر و عصر)، مستحب می دانند و این امر نیز به دستور و سفارش ائمه(علیهم السلام) بوده است، زیرا چنان كه فخر رازی گفته است اخفات در بسم الله را بنی امیه رواج دادند تا آثار علی(علیه السلام) را نابود كنند. (جهت آگاهی بیشتر درباره تفسیر این روایت، ر. ك: سید محمد علی قاضی طباطبائی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)، ص390 به بعد).
4. شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 788- 789; همو، تهذیب الاحكام، ج6، ص 113- 114; سید ابن طاووس، همان، ج3، ص 101- 103; مجلسی، بحار الانوار، ج 98، ص 331 -332.
5. شیخ مفید، مسارّ الشیعة (چاپ شده در جلد 7 مؤلفات شیخ مفید)، ص 46; شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 787; رضی الدین علی بن یوسف مطهر حلی، العدد القویه، ص 219.
3 . جابر بن عبدالله بن عمرو بن حزام (حرام) بن ثعلبه انصاری از اصحاب برجسته رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، امیرالمؤمنین(علیه السلام) و چهار امام بعدی بوده است و در جریان عقبه دوم كه كودكی بیش نبود، همراه پدر در جمله هفتاد تنی بود كه با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بیعت كرد و در بیعت رضوان (شجره) شركت داشت. (ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الكبیر، ج2، ص 180 181) كشّی درباره او نوشته است: «جابر از پیشتازان گرد آمده اطراف وجود علی(علیه السلام) و جزء گروه هفتاد نفر (در پیمان عقبة دوم) و آخرین كس باقی مانده از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و از پیروان اهل بیت(علیهم السلام) بود. وی در حالی كه عمامة سیاه بر سر گذاشته بود، در مسجد می نشست و صدا می زد: یا باقر العلم! و تكیه زنان بر عصایش در كوچه های مدینه و مجالس آنان می گشت و می گفت : علی(علیه السلام) برترین بشر است، هر كس نپذیرد، كافر است. ای گروه انصار! فرزندانتان را بر محبت علی تمرین دهید، هریك از آنان این محبت را نپذیرفت، درباره نطفه اش از مادرش سؤال كنید. وی چون پیر شده بود، حجاج با او كاری نداشت.» (ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج1، ص 38، ح 78 و ص 41، ح 87 و 88 و ص 44، ح 93 و ص 124 125، ح 195). آیت الله خویی(رحمه الله)درباره وی می نویسد: «جابر از یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و از بهترین یاران امیرالمؤمنین(علیه السلام) و از جمله شرطه الخمیس بود. (معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، ج4، ص 330). كلینی با سند صحیح خود از امام باقر(علیه السلام)این سخن را درباره وی روایت كرده است كه هیچ گاه جابر دروغ نگفته است (همان، ص334). گزارش های تاریخی درباره تعداد غزوه هایی كه جابر شركت داشته است، یكسان نیست. طبرانی معتقد است كه وی در سیزده غزوه شركت داشته است (همان، ج2، ص 182). شیخ طوسی(رحمه الله) گفته است كه جابر در جنگ بدر و هجده غزوه دیگر، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را همراهی نموده است. (رجال الطوسی، ص 31 32). به گفته ابن اثیر، جابر در هفده غزوه شركت كرده است و به سبب منع پدرش، در جنگ بدر و اُحُد حضور نداشت. اما كلبی معتقد است كه جابر در احد شركت داشته گفته شده كه وی در هیجده جنگ شركت جسته و در جنگ صفین نیز علی را همراهی كرده است. (اسد الغابة، ج1، ص 257). در عظمت علمی جابر همین بس كه ذهبی وی را فقیه و مفتی مدینه در زمان خود معرفی نموده است (شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص190). جابر از راویانی است كه عده زیادی از وی نقل حدیث نموده اند. برخی، تعداد احادیث وی را تا 1540 حدیث نوشته اند. (ذهبی، همان، ج3، ص 194). جابر در سال 78 ق (رجال الطوسی، ص 32) در حالی كه بیش از نود سال داشت، چشم از جهان فروبست.
7. عطیة بن سعد بن جنادة عوفی جدلی قیسی، یكی از تابعان و محدثان و مفسران بزرگ شیعه است كه توفیق همراهی جابر را در زیارت قبر امام حسین(علیه السلام)داشته است و او را می توان به عنوان دومین زائر امام(علیه السلام) دانست. او از اهل كوفه بود و در زمان خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام) دیده به جهان گشود. مادرش كنیز رومی بوده است. درباره انتخاب نامش روایت شده است كه وقتی عطیه متولد شد، پدرش از امیرالمؤمنین خواست كه نامی برای فرزندش انتخاب كند. حضرت فرمود: «هذا عطیة الله; او هدیة خداوند است». از این رو نام او«عطیّه» گذاشته شد و حضرت صد درهم از بیت المال برای او مقرر كرده و به پدرش سعد داد. او در جریان قیام عبد الرحمن بن محمد بن اشعث بر ضد حجاج بن یوسف ثقفی همراه عبدالرحمن بود و پس از شكست سپاه ابن اشعث، به فارس گریخت. حجاج به محمد بن قاسم ثقفی حاكم فارس، نوشت كه عطیه را فراخوان و به او تكلیف كن كه علی را لعن كند. اگر او از لعن علی سرباز زد، چهارصد ضربه شلاقش زده و موی سر و ریشش را بتراش. عطیه چون حاضر به لعن علی(علیه السلام) نشد، ضربات شلاق و تحمل اهانت را در راه دوستی با امیرالمؤمنین(علیه السلام) به جان خرید. هنگامی كه قتیبه، حاكم خراسان شد، عطیه نزد او رفت و تا هنگامی كه عمر بن هبیره حاكم عراق شد، در خراسان اقامت داشت آن گاه طی نامه ای از ابن هبیره درخواست كرد تا به كوفه بازگردد. ابن هبیره با درخواست وی موافقت كرد و او در كوفه اقامت گزید تا آن كه در سال 111ق بدرود حیات گفت. (محمد بن سعد، الطبقات الكبری، ج6، ص 304; محمد بن جریر طبری، المنتخب من ذیل المذیل، ج8، ص 128). عطیه تفسیر قرآنی دارد كه در پنج جزء گرد آوری شده است. وی می گوید: من قرآن را سه بار با دید تفسیری و هفتاد بار با نگاه قرائتی، بر ابن عباس عرضه داشتم (شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج6، ص 296، ماده عطا).
8. عمادالدین ابوجعفر محمد بن ابی القاسم طبری، بشارة المصطفی، ص 125 126. خوارزمی نیز این جریان را با تفاوت هایی گزارش كرده است(ر.ك: ابوالمؤید موفق بن احمد مكی (اخطب خوارزم)، مقتل الحسین، ج2، ص 190 191). سید ابن طاووس نیز زیارت جابر را با تفصیلی دیگر به نقل از «عطا» آورده است: (ر.ك: مصباح الزائر، ص 286). به نظر می رسد مراد از عطا، همان عطیّه باشد، چنان كه محدث نوری نیز این احتمال را داده است (میرزا حسین نوری طبرسی، چشم اندازی به تحریفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، ص 236). محقق قاضی طباطبائی نیز بر این امر (یكی بودن عطیه با عطا)، دلیل آورده است (سید محمد علی قاضی طباطبائی، همان، ص 203 208).
نكته شایان توجه در این باره آن است كه علامه سید محسن امین پیش از نقل خبر عطیه، می گوید كه من این خبر را از كتاب بشارة المصطفی و غیر آن نقل می كنم و بعد از نقل خبر یاد شده، اضافاتی درباره ملاقات جابر با اهل بیت(علیهم السلام)و این كه این حادثه در اربعین اتفاق افتاده، آورده است كه در كتاب بشارة المصطفی موجود نیست (اعیان الشیعه، ج4، ص 47 و لواعج الأشجان، ص 240). این امر، حاكی از آن است كه وی چنان كه خود گفته آن اضافه را از كتابی غیر از كتاب طبری آورده است. در این میان، برخی محققان معاصر (قاضی طباطبائی، همان، ص 182 به بعد; جعفر سبحانی، شخصیت های اسلامی شیعه، ج2 ، ص 79) برای این كه اثبات كنند این قسمت زیادی نیز از كتاب بشارة المصطفی است به توجیهاتی متوسل شده اند كه قابل پذیرش نیست، از جمله آن كه نسخة بشارة المصطفی ناقص به دست ما رسیده است و احتمال دارد كه در نسخه كامل كتاب یاد شده این زیادی باشد، چنان كه شیخ حرّ عاملی گفته است كه این كتاب، هفده جزء دارد (امل الآمل، ج2، ص 234) ولی آن چه اكنون از كتاب طبری با تصحیح و تحقیق، چاپ شده، یازده جزء است. بنابراین، امكان دارد این حدیث تقطیع شده به دست ما رسیده باشد و آن قسمت اضافی كه علامه امین آورده است، از نسخه ای كاملی بوده است كه در دست رس وی بوده است.
احتمال دیگری كه داده شده آن است كه محدثان پیش از طبری، روایت را تقطیع كرده و طبری قسمت مربوط به ملاقات جابر را با اسرا نیاورده است. (قاضی طباطبائی، همان، ص 215 به بعد).
در پاسخ چنین توجیهاتی باید گفت كه اولاً: در بسیاری از موارد، ناقص بودن نسخه كتابی كهن، به سبب از بین رفتن صفحات اول یا آخر آن هاست، نه آن كه از وسط كتاب، صفحاتی از بین رفته باشد، آن هم ادامة یك خبر!، ثانیاً: علامه مجلسی (متوفای 1111 ق) كه معاصر شیخ حر عاملی (متوفای 1104ق) بوده است و طبیعتاً در زمان وی نسخه بشارة المصطفی هفده جزء داشته، این خبر را بدون هیچ زیادی دیگری از بشارة المصطفی نقل كرده است كه این امر خود قرینة واضحی است كه خبر یاد شده در بشارة المصطفی كامل و بدون كاستی به دست ما رسیده است. بنابراین، علامه امین این قسمت اضافی را از غیر كتاب طبری آورده است كه آن هم برای ما مجهول است و چه بسا ایشان قسمت یاد شده را از كتاب های معاصران خود گزارش كرده است. اما احتمال تقطیع توسط محدثان پیش از طبری، تنها یك احتمال است و قرینه و شاهدی بر این ادعا وجود ندارد.
9. اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 114. این گزارش را ابن نمای حلی نیز به اختصار نقل كرده است: مثیرالاحزان، ص 86.
10. الاقبال، ج3، ص 100.
11. محمد بن حبان بن احمد ابی حاتم تمیمی بستی، الثقات، ج2، ص 312 «ذیل مدخل : یزید بن معاویه».
12. الامالی، مجلس 31، ح 3، ص 230.
13. مقتل الحسین(علیه السلام) ،ج2، ص 68.
14. الاخبار الطوال، ص 260; الكامل فی التاریخ، تحقیق مكتب التراث، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408ق، ج2، ص 576 و تذكرة الخواص، ص 260 و 263.
15. الاقبال، ج3، ص 89.
16. اللهوف، ص 99.
17. كتاب الفتوح، ج5، 127- 129; مقتل الحسین(علیه السلام)، ج2، ص 62.
18. الارشاد، ج2 ، ص 118; اعلام الوری، ج 1، ص 473 و مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص 130.
19. ابوریحان محمد بن احمد بیرونی خوارزمی، آلاثار الباقیة عن القرون الخالیه، ص 331.
20. زكریا محمد بن محمود قزوینی، عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات، ص 45.
21. مصباح كفعمی، ص 510.
22. عماد الدین حسن بن علی طبری، كامل بهائی، ج2، ص 293.
23. ابن اعثم، كتاب الفتوح، ج5، ص133.
24. الارشاد، ج2، ص 122 و إعلام الوری بأعلام الهدی، ج1، ص 475.
25. طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج 4، ص 353; خوارزمی، همان، ج2، ص 81 ; ابن عساكر، ترجمة الامام الحسین(علیه السلام)، ص 338; ابوالفداء اسماعیل بن كثیر دمشقی، البدایة و النهایه، ج 8 ، ص 212.
26. ابوحنیفه قاضی نعمان بن محمد تمیمی مغربی، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج3، ص 269.
27. سبط ابن جوزی، تذكرة الخواص، ص 262.
28. الاقبال، ج3، ص 101.
29. كامل بهائی، ج2، ص 302.
30. بحار الانوار، ج 45، ص 196 و جلاء العیون، ص 409.
31. همان، جلاءالعیون، ص 405.
32. به نظر می رسد چنین نسبتی به سید از این جا ناشی شده است كه از یك سو شیخ مفید و شیخ طوسی گفته اند كه روز اربعین روزی است كه جابربن عبدالله به كربلا آمد، و از سوی دیگر چنان كه نوشته خواهد شد برخی منابع، تصریح كرده اند كه الحاق سرِ مطهر امام حسین(علیه السلام) به بدنش، روز بیستم صفر بوده است كه توسط اهل بیت(علیهم السلام)انجام شده است، و از سوی سوم، چون در هیچ یك از منابع تاریخی كهن، سخنی از آمدن اهل بیت(علیهم السلام)به كربلا در زمان دیگر به میان نیامده است، از این رو از سخن سید چنین برداشت شده كه ملاقات اهل بیت(علیهم السلام) با جابر روز اربعین بوده است. اما باید توجه داشت كه شیخ مفید و شیخ طوسی كه به حضور جابر در روز اربعین در كربلا تصریح كرده اند، نه تنها به ملاقات اهل بیت(علیهم السلام)با جابر اشاره نكرده اند، بلكه تصریح كرده اند كه در روز اربعین اهل بیت(علیهم السلام) از شام به سوی مدینه رهسپار شدند، نه آن كه به كربلا رسیدند، و ابن طاووس و ابن نما نیز كه به ملاقات تصریح كرده اند، هیچ اشاره ای به این كه این ملاقات روز اربعین بوده است، نكرده اند، چنان كه به این نكته، محدث قمی نیز اشاره كرده است (منتهی الآمال، ج2، ص 1015).
33. سید محمد علی قاضی طباطبائی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)، ص 21.
34. عبارت ابن نما در این باره چنین است: «و لما مرّ عیال الحسین(علیه السلام) بكربلاء، وجدوا جابر بن عبدالله الانصاری(رحمه الله) و جماعة من بنی هاشم قدموا لزیارته فی وقت واحد، فتلاقوا بالحزن و الاكتیاب و النوح علی هذا المصاب المقرح لاكباد الاحباب». (مثیر الاحزان، ص 86).
ابن طاووس نیز در این باره نگاشته است: «و لما رجع نساء الحسین(علیه السلام) و عیاله من الشام و بلغوا العراق، قالوا للدلیل مُرْ بنا علی طریق كربلاء، فوصلوا الی موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاری(رحمه الله) و جماعة من بنی هاشم و رجالا من آل رسول الله(صلی الله علیه وآله) قد وردوا لزیارة قبر الحسین(علیه السلام)فوافوا قی وقت واحد و تلاقوا بالبكاء و الحزن و اللطم و اقاموا الم آتم المقرحة للاكباد و اجتمع الیهم نساء ذلك السواد فاقاموا علی ذلك ایاماً». (اللهوف، ص 114).
35. سید ابن طاووس، الاقبال، ج3، ص 370.
36. شایان توجه است كه تعبیر شیخ طوسی در مصباح در این باره، «رجوع» است نه وصول كه ابن طاووس گفته است. عبارت شیخ در این باره، چنین است: «و فی الیوم العشرین منه كان رجوع حرم سیّدنا أبی عبدالله الحسین بن علی بن ابی طالب(علیهما السلام) من الشام الی مدینة الرسول». بدیهی است كه رجوع و بازگشت غیر از وصول و رسیدن به مدینه است، از این رو برداشت ابن طاووس از كلام شیخ طوسی نادرست به نظر می رسد. بنابراین، این كه سید ابن طاووس رسیدن اهل بیت(علیهم السلام) را به مدینه به شیخ طوسی نسبت داده و سپس آن را بعید شمرده، موضوعاً منتفی است.
37. ابن طاووس، همان، ج3، ص 100 101 و مجلسی، بحار الانوار، ج 98، ص 335 – 336.
38. بحار الانوار، ج 98، ص 334.
39. منتهی الآمال، ج2، ص 1014 1015.
40. الدمع السجوم (ترجمة نفس المهموم)، ص 269.
41. مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص30.
42. محمد ابراهیم آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، ص 139 141.
43. وی با طرح چند پرسش در این باره در این موضوع تردید كرده است: «آیا كاروان مستقیماً از دمشق به مدینه رفته است یا راه خود را طولانی ساخته و به كربلا آمده است تا با مزار شهیدان دیداری داشته باشد؟ آیا یزید با این كار موافقت كرده است؟ و اگر كاروان به كربلا بازگشته، آیا درست است كه در آن جا با جابر بن عبدالله انصاری كه او نیز برای زیارت آمده بود، دیداری داشته؟ آیا در آن جا مجلسی از سوگواران بر پا شده؟ و چگونه حاكم كوفه بر خود هموار كرده است كه در چند فرسنگی مركز فرمان فرمایی او چنین مراسمی برپا شود؟ و بر فرض كه این رویدادها را ممكن بدانیم، این اجتماع در چه تاریخی بوده است؟ چهل روز پس از حادثة كربلا ؟ مسلماً چنین چیزی دور از حقیقت است. رفتن و برگشتن مسافر عادی از كربلا به كوفه و از آن جا به دمشق و بازگشتن او با وسایل آن زمان، بیش از چهل روز وقت می خواهد، تا چه رسد به حركت كاروانی چنان و نیز ضرورت دستورخواهی پسر زیاد از یزید درباره حركت آنان به دمشق و پاسخ رسیدن ، كه اگر همه این مقدمات را در نظر بگیریم، دو سه ماه وقت می خواهد. فرض این كه كاروان در اربعین سال دیگر (سال 62) به كربلا رسیده، نیز درست نیست، چرا كه ماندن آنان در دمشق برای مدتی طولانی، به صلاح یزید نبود. به هر حال، هاله ای از ابهام، گرد پایان كار را گرفته است و در نتیجه دست كاری های فراوان در اسناد دست اول، باید گفت كه حقیقت را جز خدا نمی داند» (سید جعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا((علیها السلام))، ص 261). در بررسی و نقد دیدگاه محدث نوری، به این پرسش ها پاسخ داده خواهد شد.
44. بیرونی، آلاثار الباقیة عن القرون الخالیه، ص 331.
45. معرفی روز نوزدهم صفر به عنوان روز اربعین، مبتنی بر محاسبه روز عاشورا به عنوان مبدأ اربعین است، اما با توجه به آن كه هیچ كس به جز شیخ بهایی، روز نوزدهم را اربعین ندانسته است، محاسبه از روز بعد (یازدهم محرم) است، چرا كه چنان كه مرحوم سید در اقبال متذكر شده است شهادت امام حسین(علیه السلام)در ساعات آخر روز عاشورا رخ داده است، از این رو این روز به حساب نمی آید. البته امكان دارد محرم سال 61، 29 روزه بوده است كه با احتساب روز عاشورا، باز هم قول مشهور تأیید می شود.
46. توضیح المقاصد، ص 6 7.
47. میرزا محمد اشراقی (ارباب)، الاربعین الحسینیه، ص 205.
48. میرزا حسین نوری طبرسی، چشم اندازی به تحریفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، ص 232- 243.
49. ابن طاووس، الاقبال، ج3، ص 101.
50. ابوحنیفه نعمان بن محمد تمیمی مغربی، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج3، ص 269.
51. سید محمد علی قاضی طباطبائی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)، ص 33 -133.
52. ابن اعثم، كتاب الفتوح، ج5، ص 127 و 586.
53. محمد بن سعد، «ترجمة الحسین(علیه السلام) و مقتله»، مجله تراثنا، 1408ق، شماره 10، ص 190.
54. ر.ك: محمد تقی تستری (شوشتری)، قاموس الرجال، ج12، ص 37.
55. طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج4، ص 353- 354.
56. شیخ مفید، الأرشاد، ج2، ص 122.
57. ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، اِعلام الوری بأعلام الهُدی، ج1، ص 476.
58. مقتل الحسین(علیه السلام)، ج2، ص 82.
59. كامل بهائی، ج2، ص 302.
60. محدث نوری، همان، ص 233.
61. چنان كه شیخ مفید، خود از پرداختن به جزئیات جریان سقیفه و مسأله بیعت با ابوبكر، به سبب شرایط حاكم بر عصر خویش، خودداری كرده است: الارشاد، ج1، 189.
62. ص 219.
63. این اثر، تلخیص كتاب مصباح المتهجد است كه محدث نوری در كتاب دارالسلام از آن نقل می كند.
64. شیخ ابراهیم بن علی عاملی كفعمی، المصباح، قم، منشورات الرضی و الزاهدی، ص 489 و ص 510.
65. قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج2، ص 578.
66. ابوجعفر محمد بن علی بن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 67.
67. تذكرة الخواص، ص 264.
68. كامل بهائی، ج2، ص 291- 292. طبری در كتاب یاد شده، از مسیر بازگشت اهل بیت(علیهم السلام) سخنی نگفته است، اما به اختصار، مسیر حركت آنان از كوفه به شام و برخی از حوادث بین راه را آورده است.
69. ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج3، ص 437.
70. سید جعفر شهیدی، زندگانی علی بن الحسین(علیه السلام)، ص 62.
71. فرهاد میرزا معتمد الدوله، قمقام زخّار و صمصام بتّار، ج2، ص 548 -550.
72. ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص 35; خوارزمی، مقتل الحسین، ج2، ص 72; مجلسی، بحار الانوار، ج 45، ص 134 و ص158 و ابو الفضل احمد بن ابی طاهر طیفور، بلاغات النساء، ص 39 (با تفاوت هایی در عبارات).
73. ابن اعثم، همان، ج 5، ص 127 و خوارزمی، همان، ج2، ص 62.
74. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص 134 و محمد محمدی ری شهری، موسوعة الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، ج 6، فصل 6، ص 55.
75. چشم اندازی به تحریفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، ص 229 243.
76. محمد بن سعد، ترجمة الامام الحسین(علیه السلام)، چاپ شده در «تراثنا»، ش 10، 1408ق، ص 193 و ابن عساكر، همان، ص 340.
77. در این باره ر. ك: محمد امین امینی، الركب الحسینی فی الشام و منه الی المدینة المنورة، ج6، ص 308309.
78. عبارت ابن نما در این باره چنین است: «و لما مرّ عیال الحسین(علیه السلام)بكربلاء…» (مثیر الاحزان، ص 86).
ابن طاووس نیز چنین نگاشته است: «و لما رجع نساء الحسین(علیه السلام) و عیاله من الشام و بلغوا العراق، قالوا للدلیل مُرْ بنا علی طریق كربلاء…» (اللهوف، ص 114).
79. ابن خردادبه، مسالك و ممالك، ص 84 .
80. همان، ص 140 و احمد بن عمر بن رسته، الاعلاق النفیسه، ص 214.
81. شیخ صدوق، الامالی، مجلس سی و یكم، ص 232; فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 192 و مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص 140.
82. رسائل المرتضی، ج3، ص130.
83. مناقب آل ابی طالب، ج4، ص85 و مجلسی، بحار الانوار، ج44، ص 199: «قال الطوسی(رحمه الله): و منه زیارة الاربعین».
84. نجم الدین محمد بن جعفر بن نما حلی، مثیرالاحزان، ص85 .
85. سید ابن طاووس، اللهوف فی قتلی الطقوف، ص 114.
86. مجلسی، بحار الانوار، ج 98، ص 334.
87. همان، ج45، ص 145.
88. بیرونی، الآثار الباقیة عن القرون الخالیه، ص 331.
89. محمد بن احمد قرطبی، التذكرة فی امور الموتی و امور الآخره، ج2، ص 668.
90. زكریا محمد بن محمود قزوینی، عجائب المخلوقات و الحیوانات و غرائب الموجودات، ص 45.
91. عبدالرؤوف مناوی، فیض القدیر، ج1، ص 205.
92. ابن قولویه قمی، كامل الزیارات، ص 84; كلینی، الكافی، ج4، ص571 572; ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحكام، ج6، ص35 36 و ابن شهرآشوب، همان، ج4، ص 85 .
93. سبط ابن جوزی، تذكرة الخواص، ص 265 266; سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج1، ص 626 627 و همو، لواعج الاشجان، ص 247 250; محمد امین امینی، همان، ج 6، ص 321 337. قاضی طباطبائی ضمن اشاره به اقوال در این موضوع و دفاع از قول به الحاق سر به بدن، اقوال دیگر را در این باره نقد و بررسی كرده است. ر.ك: تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)، ص 303 به بعد.
94. مجلسی، بحار الانوار، ج 45، ص 145 و همو، جلاء العیون، ص 407.
95. مجلسی، بحارالأنوار، ج98، ص 334.
96. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج4، ص85.
منبع مقاله: فصلنامه تاریخ در پژوهش ، شماره 5