درس ها و معني هاي کوانتومي

برگردان: ابوالفضل حيدری

تصوير فرآيند فيزيکي که نظريه ي کوانتوم به ما مي دهد با آن چه تجربه ي روزمره انتظار آن را در ما بر مي انگيزد، تفاوتي ريشه اي دارد. غرابت آن چنان است که اين پرسش را مطرح مي کند که آيا دنياي زيراتمي، دنياي واقعي است يا اين که مکانيک کوانتوم چيزي نيست مگر شيوه اي مرسوم،هر چند غريب، که ما را به انجام اعمال رياضي قادر مي سازد.

شايد به پاسخ هايي برسيم که به طرزي خيره کننده با نتايج حاصل از کاربرد دستگاه اندازه گيري کلاسيکي در آزمايشگاه جفت و جورند، اما شايد نبايد عملاً به نظريه باور داشت. موضوعي که پيش آمده اساساً يک مسأله ي فلسفي است و فراتر از چيزي است که بتوان فقط با استفاده از منابع خود علم و بدون کمکي ديگر حل کرد. در واقع، اين پرسش کوانتومي فقط مثالي خاص، هر چند به طرزي نامعمول چالش انگيز، از نزاع فلسفي بنياديني بين واقع گرايان و تحصل گرايان است.

تحصل گرايي و واقع گرايي
تحصل گرايان نقش علم را در سازش داده هاي مشاهداتي مي بينند. اگر کسي بتواند پيش بيني هايي بکند که رفتار دستگاه اندازه گيري را به دقت و به طرزي هماهنگ تبيين کند، کار انجام شده است. در اين چارچوب، مسائل هستي شناختي ( واقعاً چه چيزي وجود دارد؟ ) تجملي بي ربط اند و بايد آنها را به کناري نهاد. دنياي تحصل گرايان، سرشار است از مقاديري که شماره اندازها نشان مي دهند و نشانه هاي روي فيلم هاي عکاسي.
اين ديدگاه پيشينه ي تاريخي درازي دارد. کاردينال بالارمينه ( 1 ) به گاليله اصرار مي کرد که او بايد منظومه ي کپرنيکي را فقط وسيله اي مناسب براي « نجات پديدارها »، و راهي مطلوب براي انجام محاسباتي بداند که تعيين مي کنند سيارات در کجاي آسمان هستند. گاليله نبايد تصور کند که زمين در واقع خورشيد را دور مي زند. بلکه بايد تصور کرد که کپرنيک از اين فرض فقط به عنوان يک دستگاه محاسباتي آماده استفاده کرده است. اين پيشنهاد نجات پديدارها براي گاليله جذابيتي نداشت؛ دانشمندان هم عموماً پيشنهادهاي مشابه را با رغبت نمي پذيرند. اگر کار علم فقط هم بسته کردن داده هاست و به ما نمي گويد که جهان فيزيکي در واقع چگونه است، دشوار مي توان پذيرفت که اين مشغله ارزش تمام وقت و تلاش و استعدادي را دارد که صرف آن مي شود. به نظر مي رسد دستاوردهايش کم تر از آن باشد که اين همه تلاش را توجيه کند. افزون بر اين، طبيعي ترين توضيح براي توانايي نظريه در نجات پديدارها، قطعاً وقتي است که با اوضاع و شرايط تناظري داشته باشد.
با همه ي اين احوال، ظاهراً نيلز بور غالباً از نظريه ي کوانتوم به شيوه اي تحصل گرايانه سخن مي گفت. زماني خطاب به يکي از دوستان خود نوشت:
« دنياي کوانتومي وجود ندارد. فقط توصيف فيزيکي کوانتومي انتزاعي وجود دارد. تصور اين که کار علم فيزيک يافتن چگونگي کارکرد طبيعت است، خطاست. علم فيزيک به آن چه مي توانيم درباره ي طبيعت بگوييم، مربوط مي شود ».
مي توان پي برد که اين ديدگاه به ظاهر تحصل گرايانه، توجه بور به نقش دستگاه اندازه گيري کلاسيک را ترغيب کرده است. ديديم که او در سال هاي آخر عمر خود به مباحث فلسفي بسيار علاقمند شد و درباره ي آنها بسيار نوشت. تفسير مجموعه ي نوشته هايش در اين زمينه دشوار است. استعداد بور در مباحث فلسفي بسيار کم تر از استعداد فراوانش در نقش يک فيزيکدان بود. به علاوه، او اعتقاد داشت – و نشان داد – که دو نوع حقيقت وجود دارد: نوع معمولي که مي توان آن را به روشني بيان کرد، و نوع ژرف که فقط با ابهام مي توان درباره ي آن سخن گفت. قطعاً مجموعه ي نوشته هايش را مفسران به شيوه هاي بسيار گوناگون تفسير کرده اند. برخي احساس کرده اند که، نوعي واقع گرايي مشروط وجود دارد که بور طرفدار آن است.
واقع گرايان، نقش علم را در کشف اين نکته مي دانند که جهان مادي واقعاً چگونه است. اين وظيفه اي است که هرگز به طور کامل تحقق نمي پذيرد. رژيم هاي فيزيکي جديد ( که مثلاً در انرژي هاي باز هم بالاتر با آنها روبرو مي شويم ) هميشه در انتظار بررسي اند و ممکن است ثابت شود که جنبه هاي بسيار نامنتظره اي در رفتار خود دارند. ارزيابي صادقانه ي دستاوردهاي علم فيزيک در بهترين حالت فقط مي تواند مدعي واقعيت نمايي ( تبيين دقيق دامنه ي گسترده، اما محدود از پديده ها ) و نه حقيقت مطلق ( تبيين کامل واقعيت فيزيکي و مادي ) باشد. فيزيکدانان نقشه سازان جهان مادي اند و نظريه هايي را مي پردازند که در مقياسي برگزيده کافي اند اما قادر به توصيف تمام وجوه آن چه جريان دارد، نيستند. ديدگاهي فلسفي از اين دست، کاميابي علوم فيزيکي را در درکي منسجم و پرمايه از واقعيت بالفعل مي داند. جهان واقع گرا را الکترون ها و فوتون ها، کوارک ها و گلوئون ها پر کرده اند.
عمل گرايي ( پراگماتيسم )، موضعي فلسفي است که به اين نکته ي فني اذعان دارد که علم فيزيک ما را قادر به انجام کارها مي سازد. اين ديدگاه فلسفي، تا موضع واقع گرايي که بر آن است که مي دانيم جهان عملاً چگونه است، پيش نمي رود. بلکه نوعي حد واسط ميان تحصل گرايي و واقع گرايي است. آدم عمل گرا مي تواند بگويد ما بايد علم را جدي بگيريم، اما نبايد آن قدر پيش برويم که آن را باور کنيم. با اين همه، تا حد زيادي، بديهي ترين تبيين از توفيق فن علم، قطعاً، اين است که علم بر فهم واقعيت نمايي طرز رفتار ماده مبتني است.
مي توان مدافعه هايي از واقع گرايي علمي را ارائه کرد. يکي از آنها، که قبلاً به آن اشاره شد، آن است که با استفاده از کار قابل اعتماد ابزارهاي فني که با توجه به تصوير ما از جهان مادي ساخته شده اند، درکي طبيعي از توفيق هاي پيش بينانه ي علم فيزيک و سودمندي بلندمدت آن ارائه مي کند. در عين حال، واقع گرايي توضيح مي دهد چرا تلاش علمي را ارزنده مي دانند و چرا اين تلاش موجب مي شود بسياري از افراد مستعد تمام عمر خود را صرف آن کنند، چون فعاليتي است که از نحوه ي وجود اشياء، معرفتي عملي به دست مي دهد.
واقع گرايي با اين اعتقاد دانشمندان در انطباق است که آن ها کشف کردن را تجربه مي کنند و فقط راه هاي بهتر براي انجام اعمال رياضي را فرا نمي گيرند، يا فقط تلويحاً در ميان خود موافقت نمي کنند که اشياء را به اين نحو بيينند. اين اعتقاد به کشف، جداً از تجربه ي مکرر سرسختي طبيعت در برابر انتظار دانشمندان ناشي مي شود.
فيزيکدان ممکن است با داشتن ايده هايي در ذهن خود به پديده ها نزديک شود، فقط براي آن که پي ببرد شيوه ي رفتار جهان مادي، آن ايده ها را نفي مي کند. طبيعت ما را به تجديد نظر وا مي دارد و اين امر اغلب در انجام کار، به کشف سرشت کلاً غيرمنتظره اي از رويدادي جاري مي انجامد. البته، ظهور نظريه ي کوانتوم نمونه اي است شاخص از آن تجديد نظر طلبي که واقعيت بر تفکر دانشمند تحميل مي کند.
اگر نظريه ي کوانتوم به راستي به ما مي گويد جهان زيراتمي چگونه است، آن گاه واقعيت آن، امري است بسيار متفاوت از عينيت ساده اي است که ما با آن به جهان اشياء روزمره نزديک مي شويم. اين نکته اي است که اينشتين پذيرش آن را بسيار دشوار يافت. او به نحوي پرشور و تب آلود به واقعيت جهان مادي باور داشت، اما نظريه ي کوانتوم متعارف را رد مي کرد، زيرا به نادرست تصور مي کرد که فقط « عيني » مي تواند « واقعي » باشد.
واقعيت کوانتوم ابهام آميز است و خصلتي متغير دارد. فيلسوف – فيزيکدان فرانسوي، برنار دِاسپانيا ( 2 ) ماهيت آن را پوشيده و کنايه آميز خوانده است. سخنان هايزنبرگ به راستي فلسفي ترين بازتاب آراي چهره هاي بنيان گذار نظريه ي کوانتوم است. او احساس مي کرد که جا دارد مفهوم قوه ( 3 ) را از ارسطو وام بگيرد. زماني هايزنبرگ نوشت :
در آزمايش هاي مربوط به رويدادهاي اتمي، با چيزهايي سروکار داريم که امر واقع هستند، با پديده هايي که به اندازه ي هر پديده ديگري در زندگي روزمره واقعي اند. اما اتم ها يا ذرات بنيادي چندان واقعي نيستند؛ آنها به جاي چيزها يا امور واقع، قوه ها يا امکان ها را تشکيل مي دهند.
الکترون در تمام اوقات مکان معين يا تکانه ي معين ندارد، بلکه اگر اندازه گيري قوه را به فعل تبديل کند، از اين امکان بالقوه برخوردار است که يکي از اين ها را نمايش دهد. من در اين تصور که اين نکته موجب مي شود الکترون به اندازه ي ميز يا صندلي « واقعي » نباشد، با هايزنبرگ مخالفم. الکترون فقط از نوع ديگري از واقعيت بهره مي گيرد که با ماهيت آن متناسب است. اگر بخواهيم نسبت به چيزها همان گونه که هستند معرفت داشته باشيم، بايد براي معرفت يافتن به آن همان گونه که بالفعل وجود دارند، براساس شرايط خود آن ها، مهيا باشيم.
چرا تقريباً تمام فيزيکدانان بر واقعيت الکترون ها، اگر اين واقعيت به نحو مطلوبي فهميده شود، اصرار دارند؟ من معتقدم دليل آن، اين فرض است که الکترون هايي وجود دارند، با تمام خواص دقيق کوانتومي که با آنها همراه است و نشانه هاي بزرگ معقولي از آزمايش هاي فيزيکي بروز مي دهند که در غير اين صورت براي ما مبهم مي بودند. اين امر، خواص رسانايي فلزات، خواص شيميايي اتم ها، توانايي ما در ساخت ميکروسکوپ هاي الکتروني و بسياري موارد ديگر را توضيح مي دهد. اين قابل فهم بودن ( نه عينيت ) است که سرنخ واقعيت است – اعتقادي که اتفاقاً با سنتي متافيزيکي هماهنگ است که از انديشه هاي توماس آکويناس ( 4 ) سر مي زند.
واقعيت پوشيده و مستوري که در ذات ماهيت الکترون ها نهفته است، در تفکر ما با توابع موج وابسته به آنها نمايش داده مي شود. هنگامي که فيزيکدان در اين باره مي انديشد که الکترون « چه مي کند »، اين، تابع موج مربوطه در ذهن او حضور دارد. بديهي است که تابع موج موجودي نيست که به اندازه ي حضور عيني توپ بيليارد دسترس پذير باشد، اما در تفکر کوانتومي، چنان هم عمل نمي کند که آدمي به راحتي با اين مفهوم تحصل گرايانه کنار بيايد که اين فقط دستگاهي محاسباتي است. به نظر مي رسد تابع موج شبح آسا، وسيله ي مناسبي است که حامل قوه ي مستور واقعيت کوانتومي باشد.

معقوليت
اگر مطالعه ي فيزيک کوانتوم چيزي به ما بياموزد، آن است که جهان سرشار از شگفتي هاست. هيچ کس پيش از آن تصور نکرده بود که شايد موجوداتي وجود داشته باشند که گاهي چنان رفتار کنند که گويي موج اند و گاه چنان که گويي ذره اند. اين درک را ضرورت بي رحم آزمايش تجربي عملي بر جامعه ي فيزيک تحميل کرد. همان گونه که زماني بور گفته است، جهان فقط از آن چه ما فکر مي کنيم عجيب تر نيست، بلکه از آن چه مي توانيم تصور کنيم نيز عجيب تر است. قبلاً يادآوري کرديم که حتي منطق را، آن گاه که بر جهان کوانتومي اِعمال مي شود، بايد تغيير داد.
شعار فيزيکدان کوانتومي مي تواند اين باشد « جباريت مفرط و بي دليل عقل سليم، نه ». اين شعار تکان دهنده پيامي را در دل خود دارد که بر عرصه اي گسترده تر از عرصه ي کوانتومي اِعمال مي شود. اين شعار به ياد ما مي آورد که ديده ي پيش نگر عقلاني ما بسيار نزديک بين است. پرسش غريزي که دانشمند بايد درباره ي تبييني پيشنهادي از وجهي از واقعيت بپرسد، اعم از آن که در حوزه ي علم باشد يا فراتر از آن، اينکه « آيا معقول است؟ »، نيست، زيرا در اين صورت چنان است که گويي احساس مي کرديم از قبل مي دانيم چه شکلي از خردمندي را بايد اتخاذ کرد، بلکه پرسش مناسب اين است « چه چيزي موجب مي شود که فکر کنيد چنين است؟ ». اين پرسش اخير، بسيار باز است و امکان شگفتي بنيادي را سلب نمي کند بلکه اصرار دارد که براي آن چه گفته شده است، شواهد پشتيباني وجود داشته باشد.
هر چند نظريه ي کوانتوم ما را ترغيب مي کند که برداشت خود را از آن چه معقول است انعطاف پذير نگه داريم، اما در عين حال ما را تشويق مي کند که تشخيص دهيم معرفت شناسي عمومي، راه مسلطي که در آن بتوانيم به کسب تمام معرفت اميد داشت، وجود ندارد. هر چند مي توانيم جهان روزمره را در وضوح نيوتوني آن بشناسيم، اما فقط در صورتي مي توانيم جهان کوانتومي را بشناسيم که آماده ي پذيرش عدم قطعيت هايزنبرگي آن باشيم. اصرار بر تبيين عيني ساده از الکترون ها فقط مي تواند به شکست انجامد. نوعي دوره ي معرفت شناختي وجود دارد: اين که چگونه موجودي را مي شناسيم بايد بر ماهيت آن موجود منطبق باشد؛ ماهيت يک موجود از طريق آن چه درباره ي آن مي دانيم آشکار مي شود. از اين دور باطل ظريف، گريزي نيست. مثال نظريه ي کوانتوم اين باور را ترغيب مي کند که اين دور ممکن است سالم باشد نه فاسد.

معيارهاي متافيزيکي
نظريه هاي موفق فيزيکي بايد عملاً توانايي خود را در انطباق با واقعيات تجربي نشان دهند. نجات نهايي پديدارها، دستاوردي ضروري است، هر چند ممکن است در اين ميان دوره هاي زماني مشکلي براي دستيابي به اين هدف پيش آمده باشد. ( مثلاً، هنگامي که ديراک، در آغاز با فاجعه ي به ظاهر تجربيِ پيش بيني حالت هاي انرژي منفي روبه رو شد ). ويژگي ثمربخشي پايدار به خصوص قانع کننده است، زيرا نظريه توانايي خود را در پيش بيني پديده هاي نو يا غيرمنتظره، يا ارائه ي فهمي از آن ها، اثبات مي کند ( تبيين ديراک از خواص مغناطيسي الکترون ها و پيش بيني پوزيترون ).با همه ي اين احوال، اين موفقيت هاي تجربي همواره به تنهايي معيار کافي براي پشتيباني جامعه علمي از نظريه نيستند. انتخاب بين تعبير غير علّي ( ناعليت انگاري ) نظريه ي کوانتوم و تعبير عليتي را نمي توان بر اين مباني انجام داد. بوهم پديدارها را، همانند بور، نجات مي دهد. مناقشه ي ميان آنها را بايد با دلايل ديگري حل کرد. تصميم گيري نه فقط به اندازه گيري هاي فيزيکي بلکه به داوري متافيزيکي هم بستگي دارد.

معيارهايي متافيزيکي که جامعه ي عملي در ارزيابي اهميّت نظريه در نظر مي گيرد، عبارت اند از :
( 1 ) ميدان عمل
نظريه بايد وسيع ترين گستره ي ممکن پديده ها را توجيه عقلاني کند. در مورد بور و بوهم، اين معيار، به دليل هم ارزي تجربي ميان دو مجموعه از نتايج، به رفع مناقشه ي ميان آنها نمي انجامد ( هر چند بايد يادآوري کرد که تفکر بوهمي بايد براي اثبات باور به اين که محاسبه ي تابع موج احتمال هاي اوليه را به درستي برآورده مي کند، تبيين هاي خود را با برهان هاي بهتري تکميل کند ).
( 2 ) صرفه اقتصادي
هر چه نظريه اي فشرده تر و ممسکانه تر باشد، جذاب تر است. نظريه ي بوهم، در اين جا، به دليل فرض موج نهان در کنار ذرات مشاهده پذير، امتياز کم تري مي آورد. بسياري از فيزيکدانان اين کثرت موجودات را وجه غيرجذاب نظريه مي دانند.
( 3 ) برازندگي
مفهومي که مي توان به آن خاصيت بي تکلفي را، که از فقدان تصنع بي مورد ناشي مي شود، افزود. اين مفهوم، بر اين پايه است که اغلب فيزيکدانان بزرگ ترين مشکل را با ايده هاي بوهم پيدا مي کنند. به خصوص، به کارگيري ضروري معادله ي شرودينگر در اين مورد خاص به مثابه ي معادله اي براي موج بوهمي، رنگ و بويي فرصت طلبانه دارد.
اين معيارها، نه تنها خارج از حوزه ي خود فيزيک قرار مي گيرند، بلکه ارزيابي آنها نيز موضوع داوري شخصي است. اين که اين معيارها برآورده شوند، موضوعي نيست که بتوان آن را به پيروي از تفاهم نامه اي رسمي تقليل داد. اين داوري اي نيست که بتوان آن را به کامپيوتر محول کرد. رأي اکثريت جامعه ي فيزيک کوانتوم به نفع بور و عليه بوهم، مثالي است نمونه وار از آن چه فيلسوف علم، مايکل پولاني ( 5 )، از آن به نقش « معرفت شخصي » در علم ياد کرده است.
پولاني که خود قبل از آنکه به فلسفه روي آورد، شيمي – فيزيکدان برجسته اي بود. تأکيد کرده است که هر چند موضوع علم جهان غيرشخصي فيزيکي است، اما فعاليت علمي، به ناگزير فعاليت اشخاص است. دليل اين امر آن است که [ فعاليت علمي ] شامل داوري هاي بسياري مي شود که مستلزم اِعمال مهارت هايي ضمني است که فقط اشخاصي که مدت ها در جامعه ي حقيقت جوي دانشمندان شاگردي کرده اند، مي توانند کسب کنند. اين داوري ها فقط به کاربرد نوع معيارهاي متافيزيکي که درباره ي آنها بحث کرديم، مربوط نمي شود. در سطح روزمره تر، شامل مهارت هايي نظير توانايي آزمايشگر به ارزيابي و حذف آثار « زمينه اي » قلابي مي شود که در غير اين صورت ممکن است نتايج آزمايش را آلوده کنند. کتاب راهنماي کوچکي وجود ندارد که به آزمايشگر بگويد چگونه اين کار را انجام دهد. اين چيزي است که از تجربه آموخته مي شود. بنا به گفته اي که پولاني اغلب تکرار مي کرد، ما همه « بيش از آن چه مي توانيم گفت، مي دانيم »، اعم از آنکه اين امر در مهارت ضمني دوچرخه سواري نشان داده شود، يا خبرگي در شناخت شراب، يا طراحي و اجراي آزمايش هاي موفق فيزيکي.

کل نگري
در فصل پنجم ديديم که اثر EPR نشان مي دهد که در جهان کوانتومي ناموضع رساني ذاتي وجود دارد. نيز، ديديم که پديده ي ناهمدوسي، آثار به طرز شگفت انگيز قدرتمندي را عيان مي کند که محيط عمومي مي تواند بر موجودات کوانتومي اِعمال کند. هر چند فيزيک کوانتوم، علم فيزيک بسيار کوچک هاست، اما به هيچ وجه از تبيين اتميستي واقعيت نيست.
فيزيک، متافيزيک ( ديدگاه وسيع تر ) را تعيين نمي کند، اما يقيناً آن را مقيد مي سازد، تقريباً همان گونه که پي هاي خانه، بنايي را که بر آنها ساخته مي شود، مقيد مي کنند، اما کاملاً معين نمي کنند، تفکر متافيزيکي، هميشه به نحوي کافي اين ابعاد کل نگرانه ي نظريه ي کوانتوم را به حساب نياورده است. نمي توان ترديدي داشت که اين ابعاد ضرورت دستيابي به تبييني از جهان طبيعي را ترغيب مي کنند؛ تبييني که هم در تشخيص اين که آجرهاي سازنده ي اين جهان طبيعي به راستي ذرات بنيادي اند و هم در تشخيص اين که ترکيب آنها نيز واقعيتي يکپارچه تر از آن چيزي است که تصوير ساده ي اجزاي تشکيل دهنده به تنهايي نشان مي دهد، موفق باشد.

نقش ناظر
اغلب اين سخن کليشه اي تکرار مي شود که نظريه ي کوانتوم، « آفريده ي ناظر » است. تأملّي ژرف تر، اين ادعا را به شدت محدود و کوچک مي کند. آن چه مي توان گفت، به شدت به تعبيري که براي فرآيند اندازه گيري انتخاب مي شود، بستگي دارد. اين موضوع اصلي است؛ زيرا، معادله ي شرودينگر مي گويد که سيستم کوانتومي، بين اندازه گيري ها، به شيوه اي کاملاً پيوسته و معين متحول مي شود. يادآوري اين نکته نيز ضروري است که تعريف کلي اندازه گيري، ثبت ماکروسکوپي و برگشت ناپذير سيگنالي که حاکي از وضعيت ميکروسکوپي امور است. اين رويداد ممکن است ناظري هم بخواهد، اما در حالت کلي به آن نيازي ندارد.
تنها در تعبير شعور، نقشي منحصر به فرد به افعال ناظر باشعور داده مي شود. تمام تعبيرهاي ديگر فقط به وجوه فرآيند فيزيکي مي پردازند، بي آنکه به حضور شخص متوسل شوند. حتي در تعبير شعور، نقش ناظر به انتخاب آگاهانه آن چه بايد اندازه گيري شود و سپس، ايجاد ناآگاهانه ي برآمد، در عمل محدود مي شود. فعليت را فقط مي تواند در درون حدود قوه اي کوانتومي که وجود دارد، تبديل کرد.
در تعبير نوکپنهاگي، آزمايشگر تعيين مي کند چه ابزاري به کار گرفته و بنابراين چه چيزي اندازه گيري شود؛ اما پس از آن، نتيجه در درون آن دستگاه با فرآيندهاي فيزيکي ماکروسکوپي تعيين مي شود. برعکس، اگر اين فيزيک جديد GRW باشد که در کار است، فرآيند کاتوره اي است که نتيجه ي علمي را به وجود مي آورد. اگر نظريه ي بوهمي درست باشد، نقش ناظر فقط کارکرد کلاسيک ديدن آن چيزي است که به وضوح در جريان است. در تعبير چند جهاني، اين ناظر است که واقعيت فيزيکي بر او عمل مي کند و مشابه هاي او را ايجاد مي کند تا در تمام آن دنياهاي موازي، که در گستره ي وسيع آن تمام برآمدهاي ممکن در اين جا يا جاي ديگر متحقق مي شوند، پايدار شود.
هيچ عامل مشترکي بين اين تعبيرهاي ممکن مختلف از نقش ناظر پيوند برقرار نمي کند. به نظر مي رسد، حداکثر، بتوان فقط از « واقعيتي که ناظر بر آن اثر مي گذارد » سخن بگوييم و بايد از صحبت درباره ي « واقعيتي که ناظر خلق مي کند » پرهيز کرد. آن چه را به معنايي بالقوه وجود نداشته باشد، هرگز نمي توان به وجود آورد.
اغلب در پيوند با شباهت هاي ادعايي با مفهوم مايا در تفکر شرقي، بيان مي شود که جهان کوانتومي « جهان در حال انحلال » بي بنيادي است، اما بايد در اين گفته ترديد کرد. اين نوعي نيم حقيقت است. « نهان بودن » کوانتومي که درباره ي آن بحث کرديم در کنار نقش کاملاً تأييد شده اي که قوه در فهم کوانتومي هست که بايد آنها را هم به همين سان در نظر گرفت. کميت هاي فيزيکي نظير انرژي و تکانه در نظريه ي کوانتوم هم، بسيار مانند کلاسيک، پايستارند. به ياد بياوريد که يکي از نخستين پيروزي هاي مکانيک کوانتوم، تبيين پايداري اتم ها بود. اصل طرد، ساختار ثابت جدول تناوبي را تقويت مي کند. به هيچ وجه تمام جهان کوانتومي در ابهام منحل نمي شود.

هياهوي کوانتومي
شايسته به نظر مي رسد که اين فصل را با هشداري درباره ي سلامتي عقل به پايان برسانيم. يقيناً نظريه ي کوانتوم عجيب و شگفت انگيز است، اما آنچنان نيست که براساس آن « هر چيزي مجاز باشد ». البته، هيچ کس چنين ادعاي گستاخانه اي را مطرح نمي کند، اما نوعي گفتمان جاري است که مي تواند به طرزي خطرناک به اتخاذ اين موضع کاريکاتور گونه نزديک شود. مي توان آن را هياهوي کوانتومي ناميد. مي خواهم بگويم هنگامي که به بينش کوانتومي متوسل مي شويم، بايد اعتدال در دستور کار باشد.
ديديم که اثر EPR توضيحي براي آگاهي از راه دور ارائه نمي کند، زيرا درجه ي درهم تنيدگي آن، چنان نيست که انتقال اطلاعات را آسان کند. شايد فرايندهاي کوانتومي در مغز با وجود ذهن آگاه آدمي ارتباط داشته باشند، اما در واقع عدم قطعيت کاتوره اي زيراتمي بسيار فرق مي کند با اِعمال اختيار از سوي فاعل.
دوگانگي موج – ذره پديده اي بسيار شگفت انگيز و آموزنده است که خصلت ظاهراً متناقض آن را بينش هاي نظريه ي ميدان کوانتوم براي ما حل کرده است. اما، اين امکان را به ما نمي دهد که هر جفت مفهوم آشکارا متناقضي را که به تصوير در مي آوريم، به اين ترتيب بپذيريم.نظريه ي کوانتوم مانند دارويي قدرتمند هنگامي که به درستي و مناسب به کار رود، شگفت انگيز و آن گاه که از آن سو استفاده شود و در راه خلاف و بد به کار رود، اثرش فاجعه بار است.

پي‌نوشت‌ها:

1. Cardinal Ballarmine
2. Bernard d’Espagnat
3. Potentia
4. Thomas Aquinas
5. Michael Polanyi

نويسنده : جان پاکينگورن
برگردان: ابوالفضل حيدري
منبع مقاله:پاکينگورن، جان؛ ( 1388 )، نظريه ي کوانتوم، ترجمه ي ابوالفضل حقيري، تهران: بصيرت، چاپ دوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *