معرفی کتب مدیریت

بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير

 

کتاب حاضردرشمارآخرین آثارقطعی استادشهید مطهری است وچاپ اول آن درسال1357 مقارن بافاجعه جمعه سیاه17شهریورمنتشرشده است که خطرات جدی ازسوی رژیم معدوم پهلوی برای آن متفکرشهیدداشت – مطالب این کتاب قراربودکه دریک اجتماع بزرگ مردمی درشب نیمه شعبان سال 1398 هـ ق درزمانی که اولین شعله های انقلاب اسلامی افروخته شدبصورت یک خطابه ایرادشودولی بعلت ممانعت پلیس آن اجتماع برگزارنشد وبعداً استادآن رابه صورت کتاب منتشرکردند.

فهرست وعناوين: صفحه
فصل 1-1-جنبشهاي اسلامي وتاريخ…………………………………………………………………………………………………………………..4
فصل1-2-سيد جمال الدين اسد آبادي…………………………………………………………………………………………………………………5
فصل 1-3-شيخ محمد عبده…………………………………………………………………………………………………………………………….9
فصل 1-4-عبدالرحمان الكواكبي……………………………………………………………………………………………………………………….10
فصل 1-5-اقبال لاهوري…………………………………………………………………………………………………………………………………10
فصل 2-1-حركت اصلاحي شيعي…………………………………………………………………………………………………………………….11
فصل2-2-نهضت اسلامي ايران………………………………………………………………………………………………………………………..12
فصل2-3-ماهيت نهضت………………………………………………………………………………………………………………………………..12
فصل 2-4-هدف نهضت…………………………………………………………………………………………………………………………………13
فصل2-5-رهبري نهضت………………………………………………………………………………………………………………………………..13
فصل2-6-آفات نهضت…………………………………………………………………………………………………………………………………..14
مطهري، مرتضي 1298-1358
نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير/مرتضي مطهري-ويرايش 2، تهران :صدرا،1366-112 ص
فهرستنويسي براساس اطلاعات فيپا.
عنوان روي جلد بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير .
چا پ سي ام :1384 ،5500 ريال
1-جنبشهاي اسلامي …تاريخ 2-حركتهاي اصلاحي شيعي
كتابخانه  ملي ايران 78/289-66 م
انتشارات صدرا
نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير
نويسنده : متفكر شهيد استاد مرتضي مطهري
چاپ سي ام : بهمن 1384 مطابق محرم 1426
تعداد:10000 نسخه
بهاء :5500 ريال
ليتوگرافي چاپ وصحافي:موسسه چاپ فجر«1001395»تلفن 3311976
ناشر: انتشارات صدرا «با كسب اجازه از شورا ي نظارت بر نشرآثار استادشهيد مطهري»
كليه حقوق چاپ ونشرمخصوص ناشر است
تهران : خيابان ناصرو خسرو ، مقابل دارالفنون ، كوچه دكتر مسعود .تلفن 33915130، دور نگار:3119796
قم: خيابان ارم . تلفن 7731522 ،دورنگار7747314
شابك :X-26-5600-964-X-26-5600-964-IsBN

فصل 1-1-جنبشهاي اسلامي وتاريخ :
کتاب حاضردرشمارآخرین آثارقطعی استادشهید مطهری است وچاپ اول آن درسال1357 مقارن بافاجعه جمعه سیاه17شهریورمنتشرشده است که خطرات جدی ازسوی رژیم معدوم پهلوی برای آن متفکرشهیدداشت – مطالب این کتاب قراربودکه دریک اجتماع بزرگ مردمی درشب نیمه شعبان سال 1398 هـ ق درزمانی که اولین شعله های انقلاب اسلامی افروخته شدبصورت یک خطابه ایرادشودولی بعلت ممانعت پلیس آن اجتماع برگزارنشد وبعداً استادآن رابه صورت کتاب منتشرکردند.
خطابه ای اکه ایرادنشد:خدایاتوخودآگاهی که آنچه ازناحیه ماصورت گرفت رقابت درکسب قدرت یاخواهش فزون طلبی نبودبلکه برای این بودکه بسنن توراکه نشانه های راه تواندبازگردانیم واصلاح آشکاروچشمگیردرشهرهای توبه عمل آوریم که بندگان مظلوم ومحرومت امان یابندومقررات به زمین مانده توازنوبپاداشته شوند.استادمرتضی مطهری درقبن خودفرموده که روح اصلاح خواهی دراکثریت قریب به اتقفاق مردم ماپدیدآمده است وبه من این الهام رابخشید که بحث خودرابه اصلاح واصلاح طلبی خصوصاً درصدساله اخیراختصاص دهم

واژه اصلاح
اصلاح یعنی سامان بخشیدن نقطه مقابل افساداست که به معنی نابسامانی ایجادکردن است – اصلاح وفسادیکی اززوجهای متضادقرآن است که مکرردرقرآن مطرح می شود زوجهای متضادیعنی واژه های اعتقادی واجتماعی که دوبه دودربرابریکدیگرقرارمی گیرندوبه کمک یکدیگربهترشناخته می شوند.
مثل – توحیدوشرک ،  اتحادواختلاف ، علم وجعل
بعضی ازاین زوجهای متضادازاین جهت درکناریکدیگرمطرح می شوند که یکی بایدنفی ووطردشودودیگری جامعه تحقق بپوشد- وازاکنون اگرواژه اصلاح به کارمی بریم مفهوم اصلاح درسطح اجتماع یااصلاح اجتماعی می باشد.اصلاح طلبی یک روحیه اسلامی است – هرمسلمانی به حکم اینکه مسلمان است خواه ناخواه اصلاح طلب ولااقل طرفداراصلاح طلبی است زیرا- اصلاح طلبی هم به عنوان یک شأن پیامبری درقرآن مطرح وهم مصداق امربه معروف ونهی ازمنکراست که ازارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است ونیزهراصلاح اجتماعی مصداق امربه معروف ونهی ازمنکرهست ارزش هرشخصیتی به میزان دخالتش دراصلاحات اجتماعی معتبرشناخته می شود این طرزتفکرهم به نظرمی رسد صحیح نیست ، زیراهرچنداصلاح اجتماعی جامعه خدمت است اماهرخدمتی لزوماً اصلاح اجتماعی نیست ماننداختراع داروی سل یاسرطان خدمت است امااصلاح نیست – پزشک خدمت می کند امااصلاح اجتماعی نیست زیرااصلاح اجتماعی یعنی دگرگون ساختن جامعه درجهت مطلوب – وکارپزشک این چنین نمی باشد – گذشته ازسیره روش ائمه معصومین که سراسرتعلیم وارشاد وجنبشهای اصلاحی است جنبشهای اصلاحی اسلامی ، برخی فکری ، برخی اجتماعی وبرخی دیگرهم فرکری بوده وهم اجتماعی مثلاً نهضت غزالی فکری بوداوفکرمی کردعلوم اسلامی واندیشه های اسلامی آسیب دیده انددرصدراحیاء علوم برآمد_ نهضت علوبین یانهضت سربداران نهضتی اجتماعی علیه حکام زمان بود- نهضت اخوان الصفاهم فکری بودوهم اجتماعی مافعلاً به برسی مختصری ازنهضتهای اصلاحی اسلامی درصدساله اخیرمی پردازیم که باماوزندگی فعلی پیوندنزدیک دراد ونتیجه گیری برای عصروزمان خودمان که درمتن نهضتی اسلامی واصلاحی هستیم می پردازیم .

فصل 1-2-سیدجمال الدین اسدآبادی:
بدون تردیدسلسله جنبان نهضتهای اصلاحی صدساله ایخر- سیدجمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی است – اوبودکه بیداری سازی رادرکشورهای اسلامی آغازکرد- دردهای اجتماعی مسلمین راباواقع بینی خاص بازگونمود- راه اصلاح وچاره جویی رانشان داددررابطه باسیدجمال فراوان گفته ونوشته شده ولی دررابطه باتز اصلاحی اوکمترسخن گفته ویانوشته شده است . خوب است بدانیم سیدجمال دردجامعه اسلامی راچه تشخیصی می داده وراه چاره راچه می دانسته وچه راههایی برای وصول به معرف های اصلاحی خویش انتخاب می کرده است ؟
نهضت سیدجمال هم فکری بودوهم اجتماعی – اومی خواست رستاخیزی هم دراندیشه مسلمانان بوجودآوردوهم درنظامات زندگی آنهادریک شهرکشوریاحتی یک قاره توقف نکردآسیا- اروپا وآفریقارازیرپاگذاشت – دربعضی کشورهاواردارتش شدبرای انکه تادل سپاهیان نفوذپیداکندبه کشورهای مختلف اسلامی مسافرت کردتاآنهاراازنردیک بشناسدماهیت جریانهاوشخصیتهای این کشرورهارابدست آورد.
سیدجمال مهمترین ومزمن ترین دردجامعه اسلامی رااستبدادداخلی واستعمارخارجی تشخیص دادوباایندوبه شدت مبارزه کرد. آخرکارهم جان خودرادرهمین راه ازدست داد- اوبرای مبارزه بااین دوعامل فلج کننده ، آگاهی سیاسی وشرکت مغادلانه مسلمانان رادرسیاست واجب ولازم شمردوبرای تحصیل مجدوعمت ازدست رفته مسلمانان وبه دست آوردن مقامی درجهان که شایسته آن هستندبازگشت به اسلام نخستین ودرحقیقت حلول مجددروح اسلام واقعی رادرکالبدنیمه مرده مسلمانان ، فوری وحیاتی می دانست . بدعت زدایی وخرافه شویی راشرط آن بازگشت می شمرد- اتحاداسلام راتبلیغ می کرد- دستهای مرئی ونامرئی استعمارگران رادرنفاق افکنی های مذهبی وغیرمذهبی می دیدورومی کرد.

امتيازات سيد جمال:
اولین امتیازاین بودتفاوت ودوگانگی وضع روحانیت شیعه وروحانیت سنی رابه خوبی درک کرده بود- دومی دانست روحانیت سنی یک نهادمستقل ملی نیست ودرمقابل قدرتهای استبدادی واستعماری قدرتی به شمارنمی رودووابسته به حکومتهایی است که خودقرنهاآن رابه عنوان اولی الامربه جامعه معرفی کرده است .
ولی روحانیت شیعه چنین نیست – روحانیت شیعه یک نهادمستقل است – یک قدرت ملی است – همواره درکنارمردم ودربرابرحکمرانان بوده است ازاین روسیدجمال درجامعه شیعه اول به سراغ علمارفت وبه آگاه سازی آنان پرداخت .
روش سیدجمال درقبال روحانیت شیعه تأثیرفراوانی داشت هم درجنبش تنباکوکه منحصراً وسیله علماصورت گرفت ومشتی آهنین بودبردهان استبدادداخلی واستعمارخارجی وهم درنهضت مشروطیت ایران که به رهبری وتأییدعلماصورت گرفت – درتاریخ سیدجمال به عنوان یک شخصیت مسلمان انقلابی آگاه هرگزدیده نشدکه روحانیت شیعه رابکوبدیاتضعیف نمایدباآنکه شخصاً دراثربرخی ناآگاهیهاصدمات وآزارهایی هم دیده است.
امتیازدوم : سیدجمال این است که به اصطلاح مردی تجددگرابودومسلمانان رابه علوم وفنون جدید، واقنباس تمدن غربی موی خواندوبابی سوادی وبی خبری وعجزفنی مسلمانان به پیکاربرخاسته بودومتوجه خطرهای تجددگرایی افراطی بود اومی خواست مسلمانان علوم وصناعی غربی رافراگیرنداماازاینکه به مکتبهای غربی بپیوندندآنهارابرحذرمی داشت .

امتيازات ديگر سيد جمال
سیدازهوش واستعدادبالاوخارق العاده ای برخورداربودکه به ندرت درمیان افرادبشرنظیروی داشت .
ازنفوذکلام وقدرت القاء وتلقین فوق العاده ای داشت گویاازنوعی هیپنوتیزم وسحرکلام برخورداربوده است درخطابه هایش که درمصرایرادمی کردگاه ولوله ایجادمی کرده مردم رابرحال ووضع خودسخت می گریانده وبه گاه به هیجان وامی داشت . فرهنگش فرهنگ اسلامی بوداساتیداودوشخصیت بزرگ بنام های مجتهدختم الفقهاء حاج شیخ مرتضی انصاری ودیگرحکیم فیلسوف وعارف بزرگ آخوندملاحسینقلی همدانی بوده اند- آشنایی سیدبافرهنگ اسلامی باعث شددربرابرفرهنگ جدیداروپایی خودباخته نشودوجذب آن فرهنگ نگردد.
آشنایی اوباجهان وزمان خودبودباتمام زبانهاانگلیسی فرانسه وحتی روسی آشنایی داشت .
جهان اسلامی راکه درراه نجات ورهایی آن کوشش کردازنزدیک می شناخت به غالب آن کشورهامسافرت کرده وبامردم آنجاازنزدیک تماس پیداکرده بودوبه ماهیت حرکتهاوازاشتباهاتی که برخی معلمان دیگردچارشده اند مصون ماند
اطلاعات وسیعش درباره اوضاع سیاسی واقتصادی وجغرافیایی کشورهای اسلامی بودوازجریانهاپشت پرده سیاست وازنیرنگهای استعمارآگاه بود.
دردهایی که سیدجمال درجامعه اسلامی تشخیص دادعبارتنداز:
1-استبدادحکام
2-جهالت وبی خبری توده مسلمان وعقب ماندن آنهاازکاروان علم وتمدن
3-نفوذعقایدخرافی دراندیشه مسلمانان ودورافتادن آنهاازاسلام نخستین
4-جدایی وتفرقه میان مسلمانان به عناوین مذهبی وغیرمذهبی
5-نفوذاستعمارغربی
سیدچاره دردهایی که تشخیص داده بودرادرامورذیل می دانست
1-مبارزه باخودکامگی مستبدان – چه کسی چگونه بایدواردمیدان شود؟
کاراساسی این بودکه مردم ایمان پیداکنند که مبارزه سیاسی یک وظیفه شرعی ومذهبی است تنهادراین صورت است که تارسیدن به هدف ازپای نخواهندنشست . وباید هم بستگی دین وسیاست رابایدبه مردم تفهیم کرد.
2-مجهزشدن به علوم وفنون جدیدک ظاهراً سیددراین زمینه هیچ اقدام عملی ازقبیل تأسیس وتشکیل مدرسه یاانجمنهای علمی انجام نداده – همان بودکه بدرخطابه هاونوشته های خودمردم رامی خوانده است.
3-بازگشت به اسلام نخستین ودورریختن خرافات وپیرایه هاوسازوبرگهایی که به اسلام درطول تاریخ بسته شده است – بازگشت مسلمانان به اسلام نخستین ازنظرسیدبه معنی بازگشت به قرآن وسنت معتبروسیره سلف صالح است . سیددربازگشت به اسلام تنهابازگشت ، به قرآن رامطرح نکرده بلکه طبق قرآن رجوع به سنت رالازم شمرده است .
4-ایمان واعتقادبه مکتب- سیددرنشریات وخطابه های خودکوشش داشت مسلمانان راعمیقاً مومن سازدکه اسلام قادراست به عنوان یک مکتب – یک ایدئولوژی مسلمانان رانجات ورهایی بخشدوبه استبدادداخلی واستعمارخارجی پایان دهدوبالاخره به مسلمانان عزت وسعادت ارزانی دارد- ومسلمانان بایدمطمئن باشند برای تأمین سعادت خودنیازبه مکتب دیگرندارندونبایدبه جانب مکتب دیگردست درازکنند- برهمین اساس درآثارونوشته های خودبه ذکرمزایای اسلام می پرداخت ازقبیل اعتباردادن به عقل وبرهان واستدلال وبیان می دارددین اسلام دین عمل وسختکوش جهادومبارزه است .
5-مبارزه بااستعمارخارجی اعم ازاستعمارسیاسی که درمسائل داخلی کشورهای اسلامی دخالت می کردوهم چنین استعماراقتصادی که منجربه کسب امتیازات ظالمانه وغارت کردن منابع مالی واقتصادی جهان می شدازنظرسیدهمبستگی دین وسیاست برای دوجبهه لازم بودجبهه استبدادداخلی وجبهه استعمارخارجی – کوشش فراوان داشت که شعورمذهبی مسلمانان رابرای مبارزه بااستبدادواستعماربیدارسازدوبرای این برنامه نسبت به هربرنامه اصلاحی دیگرحق تقدم قائل بود.
6-اتحاداسلام – سیدهشدارمی دادکه اروپاییان چون اعتقاددینی مسلمانان رااستوارترین پیوندمیان آنان می بینندمی کوشندتابانام مخالفت باتعصب این پیوندراسست کنندولی خودبیش ازهرگروه وکیش به تعصب دینی گرفتارند.
7-دمیدن روح چرخاشگری ومباره وجهادبه کالبدنیمه جان جامعه اسلامی :
سیدجمال می خواست مسیح وارباردیگرروح اسلام راستین رابه پیکرمسلمین بدمدوغیرت اسلامی آنان رابه جوش آورد اصل فراموش شده جهادراپیش کشیدوفراموش شدن این اصل راعامل بزرگی برای انحطاط مسلمین تلقی کرد.
چرامسلمانان بایدروح مجاهدگری خودراازیادببرد؟
سیدانگلستان رانه تنهاقدرتی استعماری بلکه دشمن طلبی مسلامانان می دانست ومعتقدبودکه هدف انگلستان نابودی اسلام است وفرمودانگلستان به این خاطردشمن مسلمانان می باشد که اینان ازدین اسلام پیروی می کنندودرصدداست باتوسل به نیرنگهاوحیله های گونانگون اسلام رانباود کندبه نظراودربرابرحکومته که مصصم به نابودی اسلام است مسلمانان راهی جزتوسل به زورندارند.
8-مبارزه باخودباختگی دربرابرغرب ، مسلمانان درقرن 13و19ازآنچه درغرب می گذشت بی خبربودندوکم و بیش ازآنچه درجهان پیشرفته غرب می گذشت آگاه می شدند سخت مرغوب یامجذوب می شدند وازانیکه شرق اسلامی بتوانددربرابرغرب مسیحی به نحوی چه به شکل رقابت چه به شکل مبارزه = قدعلم کندمأیوس بودند- می گویند ناصرالدین شاه دربازگشت یکی ازمسافرتهای فرنگ به صداعظم خودگفت – صدراعظم ماهرگزبه غرب نخواهیم رسید توفقط کاری بکن تامن زنده هستم صدایی ازکسی بلندنشود اماسیدجمال نه مجذوب تمدن غرب بودونه مرغوب همواره مسلمانان راهشدارمی دادترس ونومیدی رابه خودراه ندهند ودرمقابل ابوالهول استعمارغربی ایستادگی نمایند.

آرمان سیدجمال الدین اسدآبادی:
آرمان اصلحای سیدوجامعه ایده آلش – درجامعه ای اسلامی خلاصه می شودکه وحدت برسراسرآن حاکم باشد. اختلافات نژادی ، زبانی ، منطقه ، منطقه ای ، خرقه ای ، براخونت آن هافائق نگرددووحدت معنوی وفرهنگی آنهاراآسیب نرساند روحیه مجاهدگری به مسلمانان بازگردد.
احساس عزت وشرافت نمایند- زیربارظلم واستبدادنروندآگاه وعالم وواقف به زمان واشنابه علوم ومتون وصنعت عصرخودباشندواسلام حاکم همان اسلام نخستین باشد.

فصل 1-3-شیخ محمدعبده :
پس ازسیدجمال دومین شخصیت که نامش به عنوان مصلح درجهان تسنن بالخصوص درجامعه عرب بوده می شود شیخ محمدعبده شاگردومریدسیدجمال است – عبده روح وزندگی خودرامدیون سیدجمال می دانست – عبده همان دردهایی که سیدجمال تشخیص داده بوداحساس می کرد- چیزی که عبده رازاسیدجمال متمایزمی سازدتوجه خاص عبده به بحران اندیشه مذهبی مسلمانان دراثربرخوردباتمدن عربی ومقنقیان جدیدجهان اسلام است به عبارت دیگرعبده پس ازجداشدن ازسیدجمال وبازگشت به مصرآنچه اندیشه اوراآزادمی داردودرجستجوی راه حلی برای آن بودمسئله ((اسلام ومقنقیان زمان )) بود.
عبده برخلاف سیدجمال آن نوع مسئولیتی رااحساس می کردکه یک عالم دینی احساس می کندازاین رودرچی کشف ضوابطی بودکه جلوافراط وتفریط رابگیردومسائلی رامنندفقه مقارن ازمذهب چهارگانه : دخالت دادن مبانی فلسفی حقوق دراجتهاد، ایجادنظام حقوقی جدیددرفقه که پاسخگوی مسائل روزباشد ، وهم چنین اینکه اصل شورادراسلام همان اصل دموکراسی است که غرب قرنهابعدطرح کرده است رابیان نمود.
عبده مانندسیدجمال درپی آن بودکه ثابت کنداسلام توانایی داردکه به صورت یک مکتب ویک ایدئولوژی ، راهنماوتکیه گاه اندیشه جامعه اسلامی قرارگیردوآنهاربه عزت وسعادت اخروی برساندوعبده نیزباتعصبهای فرقه ای میانه خوبی نداشت .
عبده باسیدجمال دردوجهت اختلاف داشت .
یکی اینکه سیدانقلابی فرکرمی کردوعبده طرفداراصلاح تدریجی بودودیگراینکه سیدمبارزه بااستعماررادررأس برنامه های خودقرارداده بودومعتقدبوداول بایدریشه ام الفسادراکندودورانداخت ولی عبده معتقدبودکه آموزش وتربیت دینی جامعه تقدم داردبرآموزش وپرورش سیاسی آنهاوبرهرحرکت سیاسی

فصل 1-4-عبدالرحمان الکواکبی:
سومین قهرمان اصلاح درجهان نی عرب شیخ عبدالرحمن کواکبی است – اهل سوریه وصفوی نژاداست وبه یک واسطه ازپیروان سیدجمال به شمارمی رود – درسال 1271درسوریه بدنیاآمدوبیشترعمرخودرادرسوریه گذراندواواخربه مصرآمدودرسن 50سالگی (سال 1320)هـ ق درگذشت
کواکبی یک مفکراسلامی ضداستبدادبودبااستبدادترکان عثمانی که برسوریه حکومت می کردندسخت مبارزه می کردازکواکبی دواثرباقی مانده است یکی بنام طلبایع الاستبداد ودومی بنام ام القری می باشد.
کواکبی مانندسیدجمال ، آگاهی سیاسی رابرای مسلمانان واجب ولازم می شمردومعتقدبودرژیم سیاسی که مثلامشروطه باشدیاچیزدیگربه تنهایی قادرنیست جلواستبدادرابگیرد.
شعوروآگاهی سیاسی واجتماعی مردم ونظارت آنهابرکارحاکم است وقتی چنین شعوری وچنین احساس وآگاهی درتوده مردم پیداشدآنوقت است که اژدهای سیاه استبداددربندکشیده می شود البته به آن معنی نیست که نبایدبه رژیم کارداشت ورژیم هرگونه بودبلکه به معنی این است که رژیم خوب آنگاه مفیداست که سطح شعورسیاسی مردم بالارودلذاکواکبی مانندسیدجمال وبرخلاف عبده ، معتقدبودکه شعورسیاسی رابااستمرارازشعوردینی آنهابایدبیدارکردونیزبه همبستگی دین وسیاست سخت پایبندبودومخصوصاً دین اسلام رایک دین سیاسی می دانست ومعتقدبودکه توحیداسلام اگردرست فهمیده شودومردم مفهوم حقیقی کلمه توحیدیعنی لااله الاالله رادرک کنندبه استوارترین سنگرهای ضداستبدادی دست می یابند ومی گویدکه این کلمه افضل ذکرهادراسلام شمرده شده وبنای اسلام نیزبرآن بناشده است ، این است که معبودبحقی جزخدای بزرگ نیست ومعنی عبادت ، فروتی خضوع است – کواکبی دررابطه بانظم وآزادی برای آزادی حق تقدم قائل است ودررابطه دین وسیاست ویادین وآزادی ، دین راعامل باارزش تحصیل آزادی واقعی وبیدارکننده احساس سیاسی می شمارددررابطه باعلم وآزادی یاعلم ویساسیت معتقداست همه علوم الهام بخش آزادی نیستندوازنظرآگاهی اجتماعی دارن دریک درجه نمی باشند. لهذامستبدازبرخی علوم نمی ترسدبلکه خودمروج ومشوق آن علوم است اماازبرخی علوم سخت وحشت داردزیرابه مردم آگاهی می دهدواحساس آزادیخواهی ومبارزه رادرافرادبرمی انگیزاند.

فصل 1-5-اقبال لاهوري:
اقبال لاهوری یک قهرمان اصلاح درجهان اسلام بودکه اندیشه های اصلاحی اش ازمرزخودش نیزهم گذشت ازجمله مزایای اقبال این است که فرهنگ غرب رامی شناخته است وبااندیشه های فلسفی واجتماعی غرب آشنایی عمیق داشته تاآنجاکه درخودغرب به عنوان مفکرویک فیلسوف به شمارآمده است . ودیگرانیکه باهمه آشنایی وشناسایی فرهنگ غرب ، غرب رافاقدیک ایدئولوژی برخورداروبهره مندندلهذااقبال درعین دعوت به فراگیری غلوم وفنون غرزی ، ازهرگونه غربگرایی وشیفتگی نسبت به غرب مسلمانان رابرحذرمی داشت .
اقبال اجتهاد راموتورحرکت اسلام می شماردوبرخلاف سایرپرورش یافتگان فرهنگ غرب شخصاً معنویت گراست وهم چنین مردعمل ومبارزه واندیشه بودعملاً بااستعماردرگیری داشت ویکی ازپایه گذاران وموسسات کشوراسلامی پاکستان است ازمزایادیگراقبال می توان به قدرت شاعری اواشاره نمودواوفلسفه ای به نام فلسفه خودی دراداومعتقداست شرق اسلامی هویت واقعی خودراکه هویت اسلامی است ازدست داده وبایدآن رابازیابداومی گویدهمانطورکه فرداحیانادچارتزلزل شخصیت می شودویاگم کردن شخصیت می شود ، ازخودفاصله می گیردوباخودبیگانه می گردد.  جامعه نیزاین چنین شده است . اقبال اندکی مانندسیدجمال ونه درحداو، شعاع اندیشه وفعالتهای اصلاحی اش ازمرزهای کشورخودش گذشته وکم وبیش درهمه جهان اسلام اثرگذاشته
نقص که درکاراقبال است دوچیزاست
الف)اقبال بافرهنگ اسلامی عمیقاً آشنایی ندارددررابطه بافلسفه اسلامی وعلوم معارف اسلامی مطالعاتش سطحی است .
ب) برخلاف سیدجمال به کشورهای اسلامی مسافرت نکرده وازنزدیک شاهداوضاع جریانهاوحرکتهاونهضتها نبوده است وازاین رودرارزیابیهای خوددرباره برخی شخصیتهای جهان اسلام وبرخی حرکتهای استعماری جهان اسلام دچاراشتباهات فاحش شده است .بعنوان مثال درکتاب احیای نکردنی دراسلام – نهضت وهابیگری رادرحجازوجنبش بهائیت رادرایران اصلاحی واسلامی پنداشته است که خودخطای بزرگی می باشد.

فصل 2-1-حركت هاي اصلاحي شيعـي :
آنچه تاكنون گفتيم مربوط به حركات اصلاحي در جهان تسنن بود، هرچند كه سيد جمال سلسله جنبان نظريه اصلاح، خود ايراني و شيعه است. در شيعه نهضت هاي اصلاحي، خصوصاً ضد استبدادي و ضد استعماري بيشتر و اساسي تر صورت گرفته است. در تاريخ جهان تسنن جنبشهايي مانند جنبش تنباكو به رهبري رهبران دين كه منجر به لغو امتياز تنباكو در ايران شد و يا انقلابي مانند انقلاب عراق كه عليه قيموميت انگليس بر كشور اسلامي عراق بود و منجر به استقلال عراق شد و يا قيامي مانند قيام مشروطيت ايران كه رژيم سلطنتي استبدادي ايران را مبدل به رژيم مشروطه كرد و يا انقلاب ايران، مشاهده نمي كنيم. اين انقلاب ها همه به رهبري روحانيت شيعه مانند: حاج ميرزا حسن شيرازي، آقا ميرزا محمد تقي شيرازي، سيد عبدا… بهبهاني، ملامحمد كاظم خراساني، سيد محمد طباطبايي و ساير بزرگان شيعه صورت گرفت.
چرا با اينكه در جهان تسنن سخن از اصلاح و مبارزه عليه استعمار و استثمار بيشتر به ميان آمده، علماي اهل تسنن كمتر توانسته اند نهضتي را رهبري كنند؟
اين جهت به نظام خاص روحانيت شيعه و روحانيت سني مربوط است. نظام روحانيت سني، بصورت بازيچه اي در دست حكام خود كه آنها را در «اولي الامر» معرفي كرده، درآمده است.
شخصيتي مانند عبده اگر بخواهد منصب افتاء را احراز نمايد بايد خديو عباس ابلاغ آن را صادر نمايد. روحانيت سني يك روحانيت وابسته است و قادر نيست عليه آن قدرتي كه وابسته به آن است قد علم كند و توده مردم را به دنبال خود بكشاند. اما روحانيت شيعه در ذات خود يك نهاد مستقل است از نظر روحي به خدا متكي بوده و از نظر اجتماعي به قدرت مردم. روحانيت شيعه از دستگاه حاكمه مستقل بوده و بر خلاف روحانيت سني، استعداد انقلابي شدن داشته است.
شخصيت هاي شيعه اي نظير آيت ا… بروجردي، علامه شيخ محمد حسين كاشف الغطاء، علامه سيد محسن عاملي و سيد شرف الدين عاملي و بخصوص علامه نائيني داراي انديشه‌هاي اصلاحي در بعضي زمينه ها بوده اند.

فصل 2-2-نهضت اسلامي ايران:
در هيچ يك از كشورهاي اسلامي، نهضتي به عمق و وسعت نهضت اسلامي ايران كه از سال 1342 آغاز شد، وجود ندارد. مردم ما در متن جريان نهضت قرار دارند و بيشتر نيازمند به تحليل و بررسي هستند. به هر حال تحليل اين نهضت چه براي مردم معاصر و چه براي آيندگان تاريخ كه بخواهند درباره آن قضاوت نمايند، هم اكنون امري ضروري و حياتي است كه به نظر مي رسد ومسايل ذيل بايد مورد بررسي قرار گيرد:
–    ماهيت نهضت
–    هدف نهضت
–    رهبري نهضت
–    آفات نهضت

فصل 2-3-ماهيت نهضت :
هرگز ماهيت انقلاب اسلامي صدراسلام با ماهيت انقلاب كبير فرانسه و يا انقلاب اكتبر روسيه يكي نيست. تشخيص ماهيت يك نهضت از راههاي مختلف ممكن است صورت گيرد: از راه افراد و گروه هايي كه بار نهضت را به دوش مي كشند، از راه علل و ريشه هايي كه زمينه نهضت را فراهم كرده است، از راه هدفهايي كه آن نهضت تعقيب مي‌كند، از راه شعارهايي كه به آن نهضت قدرت، حيات و حركت مي‌بخشد و…
نهضت كنوني ايراني به صنف و طبقه خاصي از مردم ايران اختصاص ندارد. در اين نهضت همه مردم يكسان شركت دارند. اين نهضت يكي از صدها واقعيت هاي عيني تاريخي است كه بي پايگي نظريه مفسران مادي تاريخ و طرفداران ماترياليسم تاريخي را بر ملا مي كند.
اين نهضت، نهضتي است از تيپ نهضت پيامبران، يعني برخاسته از «خدا آگاهي»، كه ريشه اش در اعماق فطرت بشر است و از ضمير باطن سرچشمه مي گيرد و طرفدار حق و حقيقت است و دشمن باطل و پوچي. انساني كه بيداري خدايي پيدا مي كند و ارزش‌هاي متعالي انساني برايش به صورت هدف در مي‌آيند، طرفداري اش از عادل و دشمني‌اش با ظالم از عقده هاي رواني و شخصي ناشي نمي شود، بلكه اصولي و مسلكي است. وجدان اسلامي بيدار شده جامعه ما، او را در جستجوي ارزش هاي اسلامي برانگيخته است.
و اما آنچه از نظر ريشه اي، در اين نيم قرن در جامعه اسلامي ايران رخ داد، عبارت است از:
استبدادي خشن و سلب هر نوع آزادي- نفوذ استعمارنو، از جنبه هاي مختلف- دور نگه داشتن دين از سياست- كوشش براي بازگرداندن ايران به جاهليت قبل از اسلام و احياي شعارهاي مجوسي و ميراندن شعارهاي اصيل اسلامي (تغيير تاريخ هجري محمدي به تاريخ شاهنشاهي يك نمونه آن است) – تغيير فرهنگ اسلامي- تبليغ و اشاعه ماركسيسم دولتي- كشتارهاي بي‌رحمانه ، شكنجه ها و زندان براي متهمان سياسي- تبعيض و ازدياد روزافزون شكاف طبقاتي- تسلط عناصر غيرمسلمان بر مسلمانان در دولت و ساير دستگاه ها- نقض آشكار قوانين ومقررات اسلامي در همه زمينه هاي فرهنگي و اجتماعي- مبارزه با ادبيات فارسي اسلامي به نام مبارزه با واژه هاي بيگانه- بريدن پيوند با كشورهاي اسلامي و پيوند با كشورهاي غيراسلامي (همانند اسرائيل) و… كه اين امور و امثال اينها در طول نيم قرن وجدان مذهبي جامعه ما را جريحه دار ساخت و به صورت عقده هاي مستعد انفجار درآورد. در اين بين روحانيت آگاه و شجاع و مبارز ايران در اين شرايط بپا خاست و نسل به ستوه آمده از ناهنجاريهاي پنجاه ساله و سرخورده از غرب مآبي و شرق گرايي و آشنا به تعاليم نجات بخش اسلام، با تمام وجود و هستي خود، نداي روحانيت را لبيك گفت و از چنين ريشه هايي بود كه نهضت اسلامي ايران مايه گرفت.

فصل 2-4-هدف نهضت:
يك نهضت اسلامي نمي تواند از نظر هدف محدود باشد، زيرا اسلام در ذات خود يك «كل تجزيه ناپذير» است و با به دست آوردن هيچ يك از آن هدف ها (اهداف تعريف شده در ماهيت نهضت)‌پايان نمي پذيرد. هدف امروز نهضت مرحله نفي و انكار و درهم كوبيدن استبداد و استعمار است و فردا كه به سازندگي و اثبات رسيد، اهداف ديگري را دنبال خواهد كرد.
در هر دوره اي هر نهضتي يك سلسله هدفهاي فرعي و جزئي خاص خود نيز دارد ولي اهداف كلي در چهار جمله بيان شده است:
الف- نَرُدَّ المعالمَ مِنْ دينكَ: نشانه هاي محو شده راه خدا را بازگردانيم، يعني بازگشت به اسلام نخستين و راستين، بدعت ها را از ميان بردن و سنت هاي اصيل را جايگزين كردن. ب- نُظهِرَ الاِصلاحَ في بِلادِكَ: يعني تحولي بنيادين در اوضاع زندگي خلق خدا ج- يأمَنَ المظلومونَ مِنْ عبادِكَ : يعني اصلاحي در روابط اجتماعي انسانها  د- تُقامَ المُعطَّلَةُ مِن حُدودِكَ: يعني تحولي ثمر بخش و اسلامي در نظامات مدني و اجتماعي جامعه.
هر مصلحي كه موفق شود اين چهار اصل را عملي سازد، به حداكثر موفقيت نائل آمده است.

فصل 2-5-رهبري نهضت:
هر نهضتي نيازمند به رهبر و رهبري است. بديهي است كه افرادي مي توانند عهده‌دار چنين رهبري اسلامي بشوند كه علاوه بر شرايط عمومي رهبري، واقعاً اسلام شناس باشند، در متن فرهنگ اسلامي پرورش يافته باشند و با اهداف، فلسفه اخلاقي، اجتماعي، سياسي و معنوي اسلام كاملاً آشنا باشند و همچنين با قرآن، سنت، فقه و معارف اسلامي آشنايي كامل داشته باشند و از اين رو تنها روحانيت است كه مي‌تواند نهضت اسلامي را رهبري كند.
اين فرهنگ غني و عظيم اسلامي است كه مي تواند و بايد پشتوانه نهضت واقع شود و هم علماي اسلامي متخصص در اين فرهنگ عظيم و آگاه به زمان هستند كه مي‌توانند و هم بايد نهضت را رهبري نمايند. برخي درباره ضرورت انتقال رهبري نهضت اسلامي از روحانيت به طبقه به اصطلاح روشنفكر اظهار عقيده كرده اند و حال اينكه جامعه امروز ايران جامعه اي است مذهبي.
در پاسخ اين روشنفكران محترم بايد عرض كنيم كه اولاً اسلام در ذات خود يك «حقيقت» است نه يك «مصلحت» ، يك «هدف» است نه يك «وسيله» و تنها افرادي مي توانند از اين منبع انرژي بهره گيري نمايند كه به اسلام به چشم «حقيقت» و «هدف» بنگرند نه به چشم «مصلحت» و «وسيله». اسلام صراط مستقيم انسانيت است. انسان پيشرفته همان اندازه نجات و سعادت از اسلام مي‌گيرد كه انسان ابتدايي مي‌گيرد. آنكه به اسلام به چشم يك وسيله و يك مصلحت مي نگرد، اسلام را به درستي نشناخته و با آن بيگانه است. پس بهتر آنكه آن را به همان كساني وابگذاريم كه به آن به چشم حقيقت و هدف مي نگرند و نه به چشم مصلحت و وسيله، آن را مطلق مي‌بينند نه نسبي. خيال كرده‌ايد هر مدعي روشنفكري كه چند صباح با فلان پروفسور صبحانه صرف كرده است قادر خواهد بود اسلام راستين را از اسلام دروغين بازشناساند و به سود جامعه از آن استفاده نمايد؟! نهضت اسلامي ايران مفتخر است كه در حال حاضر رهبري آن را مراجعي آگاه و شجاع و مبارز بر عهده گرفته اند كه نيازهاي زمان را تشخيص مي‌دهند، با مردم همدردند، سوداي اعتلاي اسلام دارند، يأس و نوميدي و ترس را كه از جنود ابليس است به خود راه نمي دهند. رهبري اين نهضت يعني امام خميني(ره) حسنه اي است كه خداوند به قرن ما و روزگار ما عنايت فرموده و مصداق بارز و روشن اِنّ الله في كلّ خَلفٍ عُدواً يَنفونَ عنهُ تحريفَ المُبطِلين است.

فصل 2-6-آفات نهضت:
نهضت ها مانند همه پديده هاي ديگر ممكن است دچار آفت زدگي شوند. وظيفه رهبري نهضت است كه پيشگيري كند و اگر احياناً آفت نفوذ كرد با وسايلي كه در اختيار دارد و يا بايد در اختيار بگيرد، آفت زدايي نمايد، در غير اين صورت آن نهضت عقيم و يا به ضد خود خواهد و اثر معكوس خواهد بخشيد.

انواع آفت ها:
1- نفوذ انديشه هاي بيگانه: انديشه هاي بيگانه از دو طريق نفوذ مي‌كنند:
الف- از طريق دشمنان: هنگامي كه يك نهضت اجتماعي اوج مي‌گيرد و جاذبه پيدا مي كند و مكتب هاي ديگر را تحت الشعاع قرار مي دهد، پيروان مكتب هاي ديگر براي رخنه‌كردن در آن مكتب و پوسانيدن آن از درون، انديشه هاي بيگانه را كه با روح آن مكتب مغاير است وارد آن مكتب مي‌كنند و آن را از اثر و خاصيت مي‌اندازند و يا كم اثر مي‌كنند. نمونه اش را در قرون اوليه اسلام ديده ايم (تحريفات، اسرائيليات، مجوسيات، مانويات و…) . ب- از طريق دوستان و پيروان: آگاهي پيروان خود مكتب به علت ناآشنايي درست با مكتب، مجذوب يك سلسله نظريات و انديشه هاي بيگانه مي‌گردند و آگاهانه يا ناآگاهانه آن نظريات را رنگ مكتب مي‌دهند و عرضه مي‌نمايند. نمونه اين جهت نيز در جريانات قرون اوليه اسلاميه ديده مي‌شود. مانند: نظريات فلاسفه يوناني، آداب و رسوم ايراني، تصوف هندي و… .
2- تجددگرايي افراطي: پرهيز از افراط و تفريط و گرايش به اعتدال در هركاري خالي از دشواري نيست. برخي آنچنان عوام زده هستند كه تنها معيارشان سليقه عوام است و عوام هم گذشته گر است و به حال و آينده كاري ندارد. برخي ديگر كه به مسايل روز توجه دارند و درباره آينده مي انديشند، متأسفانه سخاوتمندانه از اسلام مايه مي‌گذارند، سليقه روز را معيار قرار مي‌دهند و به نام «اجتهاد آزاد» به جاي آنكه اسلام را معيار حق و باطل زمان قرار دهند، سليقه و روح حاكم بر زمان را معيار اسلام قرار مي دهند. مثلاً: مَهر نباشد چون زمان نمي‌پسندد، تعدد زوجات يادگار عهد بردگي زن است، اجاره و مضاربه و مزارعه يادگار عهد فئوداليسم است و… اسلام دين عقل و اجتهاد است، اجتهاد چنين و چنان حكم مي كند. به هر حال تجددگرايي افراطي كه هم در شيعه و هم در سني وجود داشته و دارد و در حقيقت عبارت است از آراستن اسلام به آنچه از اسلام نيست و پيراستن آن از آنچه از اسلام هست به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان كردن، آفت بزرگي براي نهضت است و وظيفه رهبري نهضت است كه جلو آن را بگيرد.
3- ناتمام گذاشتن: متأسفانه تاريخ نهضت هاي اسلامي صدساله اخير، يك نقيصه را در رهبري روحانيت نشان مي دهد و آن اينكه روحانيت، نهضت هايي كه رهبري كرده تا مرحله پيروزي بر خصم ادامه داده و از آن پس ادامه نداده و پي كار خود رفته و نتيجه زحمات او را ديگران و احياناً دشمنان برده اند. مانند انقلاب عراق كه با پايمردي روحانيت شيعه به ثمر رسيد، اما روحانيت از ثمره آن بهره برداري نكرد و نتيجه اش را امروز مي‌بينيم و يا مشروطيت ايران را روحانيت به ثمر رسانيد، اما آن را ادامه نداد و بهره برداري نكرد. نهضت اسلامي ايران در حال حاضر در مرحله نفي و انكار است. مرحله نفي و انكار به دنبال خود مرحله سازندگي و اثبات دارد.
4- رخنه فرصت طلبان: رخنه و نفوذ افراد فرصت طلب در درون يك نهضت از آفتهاي بزرگ هر نهضت است. وظيفه بزرگ رهبران اصلي اين است كه راه نفوذ و رخنه اينگونه افراد را سد نمايند. هر نهضت مادام كه مراحل دشوار اوليه را طي مي كند، سنگيني اش بر دوش افراد مؤمن مخلص فداكار است، اما همين كه به بار نشست و يا نشانه هاي بار دادن آشكار گشت، سر و كله افراد فرصت طلب پيدا مي شود و پاي علم نهضت سينه مي زنند تا آنجا كه تدريجاً انقلابيون مؤمن و فداكاران اوليه را از ميدان بدر مي كنند. اين جريان تا آنجا كليت پيدا كرده كه مي گويند: «انقلاب فرزند خور است» ولي انقلاب فرزند خور نيست، غفلت از نفوذ و رخنه فرصت طلبان است كه فاجعه به بار مي آورد. در دوره عثمان، فرصت طلبان جاي شخصيت هاي مؤمن به اسلام را گرفتند، طريدها وزير شدند و كعب الاحبارها مشاور، و اما ابوذرها و عمارها به تبعيدگاه فرستاده شدند و يا در زير لگد مچاله شدند. نهضت را اصلاح طلب آغاز مي‌كند نه فرصت طلب و هم چنين آن را اصلاح طلب مؤمن به اهداف نهضت مي‌توانند ادامه دهد نه فرصت طلب كه در پي منافع خويش است. به هر حال مبارزه با رخنه و نفوذ فرصت طلبان علي رغم تظاهرات فريبنده شان يكي از شرايط اصلي ادامه يك نهضت در مسير اصلي است.
5- ابهام طرح هاي آينده: تجربه نشان داده كه روشن نبودن طرح آينده ضايعات اساسي به بار مي‌آورد. قطعاً نهضت بايد طرح هاي روشن و خالي از ابهام و مورد قبول و تأييد رهبران ارائه دهد تا جلو ضايعات گرفته شود.
6- ششمين آفتي كه يك نهضت خدايي را تهديد مي‌كند، از نوع معني است؛ از نوع تغيير جهت دادن انديشه هاست، از نوع انحراف يافتن مسير نيت هاست. نهضت خدايي بايد براي خدا آغاز يابد و براي خدا ادامه يابد و هيچ خاطره و انديشه غيرخدايي درآن راه نيابد تا عنايت و نصرت الهي شاملش گردد و اگر نه بار غيرت خدايي به صد خار پريشاندلش مي نمايد. آنكه نهضت خدايي آغاز مي‌كند بايد جز به خدا نينديشد، توكلش بر ذات مقدس او باشد و دائماً حضور ذهني داشته باشد كه در حال بازگشتن به اوست. خداوند وضع و سرنوشت مردمي را عوض نمي كند، مادامي كه آنها خود را و آنچه به انديشه ها و رفتارهاي خودشان مربوط است، تغيير ندهند.

شرايط موفقيت مصلح:
در هر بردگي اميد رهايي از طرف مالك هست مگر بردگي از نوع طمع كه اميدي از جانب مالك به رهايي نيست، در اينجا اختيار رها شدن به دست برده است نه مالك. آنكس كه مي‌خواهد امر خدا را بپا دارد، بايد از اين اسارت رها باشد. «حريّت و آزادي معنوي» شرط توفيق مصلح ديني است. همچنانكه يك زبون ملاحظه كار توفيق اصلاح خدايي نمي‌يابد و همچنانكه يك گرفتار بيمار موفق به مداواي جامعه خود نمي‌گردد، يك اسير و بنده مطامع نفساني نيز موفق نخواهد شد ديگران را از اسارت هاي اجتماعي يا معنوي باز دارد.
والسلام
خلاصه کنندگان: مجتبي رفعت – مجتبي قزويني

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *