ارتباطات پشتيبان توسعه با رهيافتي اسلامي

 

ارتباطات و توسعه، حوزه‌ای از مطالعات ارتباطی است، كه به‌خصوص پس از جنگ جهانی دوم مورد توجه صاحب‌نظران و اندیشمندان و نیز كشورهای تازه استقلال‌یافته یا در حال توسعه قرار گرفت. این موضوع از آن روی اهمیت و گسترش یافت؛ كه تكنولوژی‌های جدیدارتباطی، اهمیّت فوق‌العاده‌ای به‌خصوص در توسعه اقتصادی پیدا كردند .
در دهه‌های 50 و 60، نوعی خوش‌بینی نسبت به تأثیر رسانه‌ها در توسعه به‌وجود آمد؛ كه عمدتاً براساس الگوهای غربی نوسازی ایجاد شده بود؛ اما پس از آن (از دهه 80 به بعد) به‌كمك تحقیقاتی كه در محتوای رسانه‌ها و حوزه ارتباطات بین‌الملل انجام شد این خوش‌بینی كم‌رنگ شد.
البته می‌توان گفت، اكثر صاحب‌نظران در تأثیرگذاری رسانه‌ها اشتراك نظر دارند؛ اما آنچه كه نظرات مختلف را از هم تفكیك می‌كند، نوع و ماهیّت تأثیر است.
بحث اساسی این است، كه آیا ارتباطات و رسانه‌ها تسهیل‌كننده‌ی توسعه هستند؛ یا تنها منجر به این مهم می‌شوند كه به‌عنوان یكی از اساسی‌ترین ابزارهای كشورهای توسعه‌یافته در مصرفی‌شدن كشورهای كمتر توسعه‌یافته عمل كنند.
واقعیّت این است كه رسانه‌ها، یکی از عوامل اصلی و اساسی توسعه سیاسی هستند؛ اما همین ابزار اساسی و بنیانی، كشورهای كمتر توسعه‌یافته را از نظر اقتصادی وابسته و مصرف‌زده كرده‌اند.
در بعد توسعه اجتماعی نیز در كشورهای كمتر توسعه‌یافته، از خودبیگانگی و از خودباختگی را درپی داشته‌اند و در ابعاد فرهنگی به اشاعه و سلطه فرهنگ كشورهای توسعه‌یافته (غربی) در كشورهای ذكر شده پرداخته‌اند.
حال سئوال اساسی این است كه ارتباطات، توسعه‌بخش است یا سلطه‌بخش؟
اكثر صاحب‌نظران و اندیشمندان در دهه‌های 50 و 60 دیدگاهی خوش‌بینانه به تأثیرات رسانه‌ها داشتند و حتی بر این باور بودند، كه با توسعه رسانه‌ها و بهره‌وری از آن ، توسعه و به‌خصوص توسعه اقتصادی رونق و سرعت خواهد گرفت. با این تصوّر كلی؛ كه گسترش وسایل ارتباط جمعی، به توسعه اجتماعی و توسعه اجتماعی، به توسعه اقتصادی منجر می‌شود.
به نظر مخالفان نظریات خوش‌بینانه، جریان یكسویه و عمودی پیام از سوی وسایل ارتباط جمعی با انعكاس گسترده اخبار یكسویه به سلطه امپریالیسم خبری انجامیده؛ که این امپریالیسم، با گسترش ابعاد دیگر پیام به سلطه ارتباطی یا سلطه ارتباطات در جهان انجامیده است و سلطه ارتباطات به‌همراه تولید و توزیع انبوه كالاها و مصنوعات فرهنگی دیگر، سلطه فرهنگی را در پی داشته است.
مطالعات موردی دانشمندان مختلفی چون دانیل لرنر، حمید مولانا، هنسون و نارولا و … در کشورهای در حال توسعه و تأثیر تکنولوژی‌های ارتباطی بر توسعه آن کشورها نیز خود گواهی بر اهمیت این موضوع است. مطالعات فوق نشان می‌دهند که در بسیاری از کشورهای مذکور، تکنولوژی‌های جدید ارتباطی تأثیر شگرفی بر توسعه گذاشته و آن‌ها را در مسیر بهبود وضع اقتصادی و سیاسی قرار داده است.
درک بهتر موضوع مورد تحقیق، بستگی به عواملی چون ارائه یک چارچوب نظری روشن دارد. در مرحله بعد، مرور کوتاه مطالعات موردی انجام‌شده در جوامع در حال توسعه کمک شایانی به نتیجه‌گیری و کاربردی کردن ارتباطات پشتیبان توسعه خواهد کرد.

توسعه Development
از توسعه و ارتباطات تعاریف متعددی ارائه شده، که هرکدام به جنبه‌ای از کارکردهای این مفاهیم اشاره دارند. به چه چیزی تکنولوژی جدید ارتباطی گفته می‌شود؟ چه کشورهایی کشورهای در حال توسعه و چه کشورهایی توسعه‌یافته تلقی می‌شوند. اصولا معیار و شاخص توسعه‌یافتگی و توسعه‌نیافتگی چیست؟ تأثیر رسانه‌ها و تکنولوژی‌های جدید ارتباطی در توسعه تا چه میزان است؟ سیر تفکر درباره این تأثیر چگونه بوده و الآن در چه مقطعی قرار گرفته است؟
همه این مفاهیم، مسائلی است که باعث شده مکاتب و نظریات مختلفی در باب ارتباطات پشتیبان توسعه نمود پیدا کند و هرکدام براساس نوع کارکردی که از وسایل ارتباطی دیده‌اند، به مسئله بنگرند. در همین راستا سعی می‌کنیم یک تعریف قابل قبولی از بین نظریات ارائه شده برای خود برگزینیم تا براساس همان تعاریف به نتیجه مورد نظر دست پیدا کنیم.
توسعه كه در لغت به‌معنای خروج از “لفاف و پوشش”، وسعت دادن، فراخ كردن، بهترشدن و قدرتمندشدن است، در اصطلاح دارای تعاریف و برداشت‌های گوناگونی است؛ كه هر برداشت آن در كنار نقاط مشترك، مرزهای اختلافی هم با سایر برداشت‌ها دارد. این مفهوم كه روزبه‌روز در حال تحوّل و وسیع‌تر شدن از نظر مؤلفه‌های تشكیل‌دهنده است، را می‌توان فرآیندی دانست كه متضمن بهبود مداوم در همه‌ی عرصه‌های زندگی انسانی، اعم از مادّی و معنوی و بهبود بنیان‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است؛ كه انسان در این فرایند، به حیاتی با عزّت نفس و اتكاء به خود، همراه با گسترش دایره‌ی انتخاب در محدوده‌ی پذیرفته‌شده دست می‌یابد. (کرباسیان؛ 1388، سایت پژوهه)
توسعه به‌عنوان فرآیندی چندبعدی كه همه‌ی ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را پوشش می‌دهد، نشان‌دهنده‌ی یك حالت است؛ یعنی شرایطی كه جامعه، به‌طور كیفی از امكانات كمّی خویش در جهت آرمانی كه برای خودش قائل است، به‌طور همه‌جانبه استفاده می‌كند.
“مایكل تودارو” در بیان ذوابعاد بودن توسعه، این پدیده را جریانی چندبعدی می‌داند؛ كه مستلزم تجدید سازمان و جهت‌گیری مجموعه‌ی نظام اجتماعی و اقتصادی كشور است و علاوه‌بر بهبود وضع درآمد‌ها، تولید آشكار، متضمن تغییرات بنیادی در ساخت‌های اجتماعی، نهادی و اداری و نیز طرز تلقّی عامّه و در بیشتر موارد، حتی آداب و رسوم و اعتقادات است. (علوی؛ 1386: 56 و نظرپور؛ 1378: 27 و عباسی؛ 1383: 25 و 26)
«استفاده وسیع از اصطلاحات توسعه، به‌عنوان یک چهارچوب، به‌مفهومی برای اطلاق به تغییرات بین‎المللی، ملّی، نهادی و فردی و همچنین کاربرد این اصطلاح به‌جای “پیشرفت”، پدیده‎ای است که به دوران پس از جنگ جهانی دوم تعلق دارد. اصطلاح توسعه در دهه 1940 و به‎ویژه در دو دهه 1950 و 1960 با مفاهیمی چون “رشد”، “نوگرایی”، “دموکراسی”، “خلاقیّت”، “صنعتی‌شدن” و پاره‎ای از تغییرات تاریخی و تکوینی مربوط به غرب، مترادف بود. اصطلاح توسعه که ابتدا توسط پژوهش‌گران و سیاست‌گذاران آمریکایی (و در میان آنان) محبوبیت یافت و سپس به‎سرعت به اروپا و به‎ویژه به کشورهای کمتر صنعتی جهان معرفی شد، علی‎رغم مفهوم نارسا و کمک آن در سطح جهان، به بحث عمده سازمان‎های بین‎المللی تبدیل شد.» (مولانا؛ 1371: 24)
سیدحمید مولانا یکی از نظریه‌پردازانی است که به موضوع ارتباطات و رسانه‌ها و نقش‌ آن‌ها در فرایند تغییر و نوگرایی توجه کرده است. او با نگاه انتقادی به مقوله توسعه و تاریخچه آن، آن‌را در مفهوم امروزی آن به‌معنای غربی‌شدن و اروپایی شدن می‌داند؛ که غرب بر کشورهای در حال توسعه تحمیل کرده و معیار و شاخص آن‌را نیز همان غربی‌شدن و صنعتی‌شدن قرار داده است. مولانا بعد از توضیح مطلب فوق می‌گوید: «به‌عنوان نمونه، این مفهوم توسعه به‎خوبی از گوتیرز روحانی اهل پرو که یک فعال اجتماعی نیز هست، ترسیم شده است: اصطلاح “توسعه” حاوی یک بار معنایی تحقیرآمیز است … و به‎تدریج می‎رود تا جای خود را به اصطلاح “رهایی” واگذار کند.‌ گوتیرز که یکی از سخنگویان اصلی جنبش الهیات رهایی‎بخش در آمریکای لاتین است، به رهایی از سلطه کشورهای سرمایه‎داری غربی و به رهایی از بردگی واقعی الیگارشی‎های ملی بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین اشاره می‎کند.» (مولانا؛ 1371: 33)
همین مسئله ما را به تأمل وامی‌دارد که آیا به‌راستی باید به‌دنبال توسعه باشیم یانه؟ مولانا در همین قسمت توقف نمی‌کند؛ بلکه سعی در این دارد نگاه بهتری نسبت به توسعه داشته باشد. «توجه او به موضوع فرهنگ و نقش فهم سنّت در جوامع در حال توسعه، نظریه‌ی مدرنیته، به‌ویژه نظریه‌های كلاسیك آن‌را به نقد كشیده و دیدگاه متفاوت او به فرهنگ و رسانه‌های جمعی و ارتباطات سنّتی، افق‌های نوینی را در موضوع مورد بحث، به‌ویژه بر اندیشمندان و سیاستگذاران جوامع در حال توسعه باز كرده است. نظریه او در مجموعه نگرش‌های ساختارگرا قرار دارد و ارائه‌دهنده الگوی وحدت‌گرا–رهایی‌بخش است.» (باهنر؛ 1387: 29 و 28)
با این همه، نمونه‌ای از تعاریف توسعه ما را در رسیدن به‌معنای واقعی آن یاری خواهد کرد:
مایکل تودارو: توسعه جریانی است که مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی، باورهای عامه‌ی مردم و نهادهای ملی و نیز رشد اقتصادی و کاهش نابرابری و ریشه‌کن کردن فقر مطلق است. (تودارو؛ 1377: 23)
میلتون فریدمن: توسعه یک روند خلّاق و نوآوری در جهت ایجاد تغییرات زیربنایی در سیستم اجتماعی می‌باشد. (خلیلیان؛ 1384: 36)
حسین عظیمی: توسعه فرایندی است که طی آن، باورهای فرهنگی، نهادهای اجتماعی، نهادهای اقتصادی و نهادهای سیاسی به‌صورت بنیادی متحوّل می‌شوند؛ تا متناسب با ظرفیّت‌های شناخته‌شده‌ی جدید شوند. (همان)
محمدجمال خلیلیان: توسعه، جریانی است که در آن، ابعاد گوناگون حیات فردی، اجتماعی، مادی و معنوی بشر (شامل افکار، باورها و رفتارها) به‌صورتی منسجم و هماهنگ با یکدیگر و متناسب با اهداف تکاملی انسان از اوضاع نامطلوب و عقب‌مانده به وضعیت مطلوب و پیشرفته تغییر یابد. (همان: 39)
تعاریف فوق و تعاریفی از این دست، در یک نقطه مشترکند و آن تغییر و تحوّل است. البته تغییر، دگرگونی‌های جزئی است که برای همگان قابل مشاهده باشد و تحوّل تغییرات کل ساختار اجتماعی را دربرمی‌گیرد؛ که شاید یک نسلی آن‌را ببیند و نسلهای دیگر نتوانند آن‌را مشاهده کنند. به‌نظر من آن‌چه توسعه را با چالش‌های فراوانی روبرو کرده، همین مسئله تغییر است؛ حال این تغییر در جهت مطلوب باشد یا نامطلوب؛ زیرا اولا؛ معمولا همه جوامع به تغییرات خوش‌بین نیستند و آن‌را تجربه‌ای ناآزموده می‌انگارند و به همین جهت در قبال آن مقاومت شدید نشان می‌دهند. ثانیا؛ تغییر همیشه از نامطلوب به مطلوب است؛ نه برعکس؛ ثالثا قرار است این تغییر از طریق یک عامل بیرونی و با الگو قرار دادن یک کشور پیشرفته و مدرن صورت بگیرد.
جامعه، ابتدا باید بپذیرد که فرهنگ موجود خودشان نامطلوب است و فرهنگ غیرخودی! مطلوب. این نامطلوب بودن فرهنگ خودی تاچه حد است؟ آیا همه جنبه‌های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و … جامعه باید تغییر کند، یا قمستی و اگر قسمتی، این قسمت‌ها را چه‌کسی باید تشخیص دهد؟ از همه این فروض ‌وضوح وابستگی عیان است. ثالثا؛ در توسعه همیشه تغییر ملاک نیست؛ بلکه حرکت، ارتقاء و تکامل نیز مهم است. برخی اوقات تغییر برای ارتقا از بخشی مطلوب به بخشی مطلوب‌تر است. اما آن‌چه از تغییر به ذهن متبادر می‌شود، همان دگرگونی است؛ یعنی گونه‌ای غیر از وضع موجود.
باتوجه به دلایل مذکور، در توسعه هم باید تغییر صورت بگیرد (البته به‌صورت یک امر درونی)، هم تحول و هم ارتقا و حرکت. چراکه صرف گنجاندن کلمه “تغییر” در تعریف توسعه، به روند توسعه در کشورهای در حال توسعه آسیب رسانده است. ما در تعریف توسعه باید دنبال چیزی باشیم که این تغییر، حرکت و تکامل را برساند؛ البته واژه عربی و فارسی توسعه به‌خوبی گویای این معنا هست؛ امّا واژه لاتین Development همچنان‌که در معنای لغوی آن نیز مشخص شد، در بطن خود این معنا را پروش نمی‌دهد.
نظریه‌ وحدت‌گرا-رهایی‌بخش که به‌عنوان یک مکتب انتقادی، بعد از مکاتب نوسازی و وابستگی، توسط برخی اندیشمندان کشورهای در حال رشد ارائه شد، تعریفی متفاوت از توسعه ارائه می‌دهد.
مولانا یکی از اندیشمندان مهم این مکتب، در تعریف توسعه می‌گوید: «توسعه، گستره کل فرایندها و ابزارهایی است که یک نظام اجتماعی، با استفاده از آن، به‌طریقی از شرایط زیستی خود که عموماً رضایت‎بخش نیست، فاصله می‎گیرد و به‌سوی شرایطی که از نظر انسانی مطلوب‎تر به‎نظر می‎رسد، به حرکت درمی‎آید» (مولانا؛ 1371: 35). این تعریف سعی می‌کند همه معایب تعاریف مکاتب دیگر را رفع کرده، تعریف جامعی از توسعه ارائه دهد؛ تا بتواند در همه کشورهای در حال توسعه به‌کار بسته شود. توجه به شرایط زیست‌محیطی کشورها، عدم دخالت مفاهیمی‌ چون غربی‌شدن یا آمریکایی شدن، عدم دخالت مادّیت در ارائه تعریف، در نظر گرفتن شرایط انسانی، عدم وجود کلمه تغییر در توسعه و در نتیجه توجه به کرامت انسانی و حرکت به‌سوی یک زندگی مطلوب (تکامل)، از جمله مزایای تعریف فوق است.
با دقت در تعریف فوق، با اینکه کلمه تغییر در تعریف فوق وجود ندارد، اما حرکت از نامطلوب به مطلوب بازهم در تعریف فوق وجود دارد. که اشکالات پیش‌گفته را به‌دنبال خواهد داشت. می‌توان با جبران نقیصه فوق، توسعه را این‌گونه تعریف کرد:
توسعه، گستره کل فرایندها و ابزارهایی است که یک نظام اجتماعی، با استفاده از آن، به‌طریقی از شرایط زیستی موجود خود، به‌سوی شرایط مطلوب‎تر و رضایت‌بخش‌تر، به حرکت درمی‎آید.
با پایه قرار دادن تعریف فوق و گذشتن از تعاریف دیگر، که نقطه مشترکشان در جنبه مادّی و تغییر خلاصه می‌شود، سخن خود را در باب ابعاد توسعه و شاخص‌های آن، پی می‌گیریم.

ابعاد توسعه
توسعه ابعاد مختلفی دارد؛ اما توسعه باید پایدار، همه‌جانبه، متوازن و درون‌زا باشد. برای رسیدن به چنین توسعه‌ای باید همه ابعاد توسعه را شناخت و براساس آن برنامه‌ریزی متقن و دقیقی پی‌ریزی کرد. اگرچه به اعتقاد ما همه انواع توسعه را می‌توان تحت عنوان توسعه فرهنگی یا حتی توسعه مذهبی (در مکتب تشیّع) بیان کرد؛ ولی دسته‌بندی موضوعات توسعه در ابعاد گوناگون، به شناخت بهتر موضوع کمک شایانی خواهد کرد. اکنون به توضیح مختصر ابعاد توسعه در ادبیات توسعه امروز می‌پردازیم:
1. توسعه اقتصادی؛ توسعه اقتصادی را در مجموع با توجه به تعاریف گوناگون، می‌توان فرایندی دانست كه در طی آن شالوده‌های اقتصادی و اجتماعی جامعه دگرگون می‌شود. به‌طوری كه حاصل چنین دگرگونی و تحوّلی در درجه‌ی اول كاهش نابرابری‌های اقتصادی و تغییراتی در زمینه‌های تولید، توزیع و الگوهای مصرف جامعه خواهد بود. امروزه توسعه اقتصادی تنها در چارچوب تئوری خالص اقتصادی مورد توجه نیست؛ بلكه بنابه گفته “میردال” رشد و توسعه اقتصادی یك مسأله اجتماعی-سیاسی و فرهنگی است.
البته بین رشد و توسعه اقتصادی تفاوت وجود دارد. رشد اقتصادی صرفاً بیان‌كننده افزایش تولید یا درآمد سرانه‌ی ملی در یك جامعه است و بیشتر، متّكی به ارقام كمّی است؛ لكن توسعه اقتصادی فرایند پیچیده‌تری است كه به مفاهیمی چون تغییر و تحولات اقتصادی نزدیك‌تر است؛ تا مفهوم رشد اقتصادی.
2. توسعه اجتماعی؛ این نوع توسعه با چگونگی و شیوه زندگی افراد یك جامعه پیوندی تنگاتنگ دارد و در ابعاد عینی، بیشتر ناظر بر بالابردن سطح زندگی عمومی از طریق ایجاد شرایط مطلوب و بهینه در زمینه‌های فقرزدایی، تغذیه، بهداشت، مسكن، آموزش و چگونگی گذراندن اوقات فراغت است.
3. توسعه سیاسی؛ توسعه سیاسی، فرایندی است كه زمینه لازم را برای نهادی كردن تشكّل و مشاركت سیاسی فراهم می‌كند؛ كه حاصل آن افزایش توانمندی یك نظام سیاسی است.
4. توسعه انسانی؛ توسعه انسانی روندی است كه طی آن، امكانات بشر افزایش می‌یابد. این نوع توسعه كه “مردم” را در محور فرایند توسعه قرار می‌دهد؛ نه صرف ازدیاد ثروت و درآمد را، عناصری همچون برخورداری از حیثیت و منزلت شخصی و حقوق انسانی تضمین‌شده و فرصت‌داشتن برای دست‌یابی به نقش خلّاق و سازنده را دربرمی‌گیرد. البته تأكید این نوع توسعه بر روی شاخص طول عمر، سطح دانش و سطح معاش آبرومند است. (ازکیا؛ 1380: 18 تا 22)
5. توسعه‌ی فرهنگی؛ این مفهوم، از اوایل دهه 1980 از طرف یونسكو در مباحث توسعه مطرح شده و از مفاهیمی است كه نسبت به سایر بخش‌های توسعه چون توسعه اقتصادی–اجتماعی و سیاسی از ابعاد و بار ارزشی بیشتری برخوردار است و تأكید بیشتری بر نیازهای غیر مادی افراد جامعه دارد. براساس این توسعه، تغییراتی در حوزه‌های ادراكی، شناختی، ارزشی و گرایشی انسان‌ها پدید می‌آید؛ كه قابلیت‌ها، باورها، رفتارها و كنش‌های مناسب توسعه است. باید توجه داشت كه توسعه فرهنگی به‌معنای گسستن از سنّت‌ها نیست؛ چراكه سنّت‌ها انباشت و ذخیره‌ی‌ تجارب گذشته یك جامعه است. پس توسعه فرهنگی را باید توسعه براساس گسترش سنّت‌ها و تجارب گذشته دانست و نه نفی آن‌ها.
توسعه فراگردی است كه در آن، سنّت‌ها و تجارب گذشته از نو و براساس نیازها و شرایط تازه بازاندیشی و بازسازی شده و توانایی‌های بالقوه انسان‌ها از این طریق شكوفا می‌شود. از این‌رو باید گفت كه مفهوم هویّت فرهنگی از مفهوم توسعه جدا نیست. توسعه فرهنگی با تأكید بر هویت فرهنگی، بهینه‌سازی شرایط فرهنگی و رشد كمّی و كیفی مسایل مربوط به خود را نوید داده و مبتنی بر پویش آگاهانه و خردمندانه در جهت حفظ هویّت ملّی و فرهنگی و استفاده از تمام نیروهای موجود جامعه، گام برمی‌دارد. برای تحقق این نوع توسعه كه بیش از سایر ابعاد توسعه، بر محور انسان بناشده، لازم است كه فرهنگ توسعه در جامعه نهادینه شود؛ بدین معنا كه سنّت‌ها، ارزش‌ها و آرمان‌های موجود در جامعه را كه می‌تواند عاملی برای تحقّق توسعه مورد نظر باشد، در جامعه تشویق و ترویج نموده و نهادهای مناسب با آن‌ها در جامعه ایجاد نماییم و در عین حال به پالایش عناصر نامطلوب در فرهنگ همّت گمارده شود.
آنچه در توسعه فرهنگی اهمیّت دارد، باور كردن سرمایه‌ انسانی است؛ كه مراد از این سرمایه، علم و دانش، قابلیت‌ها، تجارب و نهایتاً نظم و انضباطی است كه ابزارها و دستگاه‌های فرهنگی در جامعه پدید می‌آورند. از این‌رو سرمایه‌‌ی انسانی را نباید فقط در كمّیّت دانش‌آموزان یا دانشگاهیان جستجو كرد؛ بلكه سرمایه‌ انسانی به درجه توانایی علمی، فنی، حرفه‌ای و فكری یك كشور وابسته است.
برخی شاخص‌های توسعه فرهنگی را می‌توان از این قرار دانست:
1.    میزان گسترش كمّی و كیفی آموزش و پرورش؛
2.    آموزش عالی؛
3.    میزان ایجاد فضای مناسب برای پژوهش و آفرینندگی فرهنگی؛
4.    میزان توانایی در شكوفاسازی استعداد انسان‌ها؛
5.    سیاست‌گذاری مناسب در جهت نهادینه‌كردن بینش علمی و تحقیقی؛
6.    قانون‌پذیری؛
7.    نظم و انضباط.
لازم به توجه است كه توسعه فرهنگی شرط اصلی توسعه اقتصادی محسوب می‌شود؛ چراكه مردم برای درك دنیای جدید، داشتن قدرت بیان احساس‌های خود و شكل‌دهی به‌دنیای جدید، نیازمند آموزش مستمرّ هستند؛ كه شرط اصلی توسعه بوده و در فرایند توسعه فرهنگی محقق می‌شود. اما در عین حال باید توجه داشت كه نمی‌توان تحقّق توسعه اقتصادی را به‌معنای تحقّق توسعه فرهنگی دانست؛ چراكه آن‌چه در توسعه فرهنگی مهم است، تحقیق در ابعاد متعدد و وجوه متكثّر آن است و نه بعد فرهنگی در توسعه.
6. توسعه ملی؛ توسعه ملّی، فرایند توسعه‌ی همه جانبه‌ای است كه ابعاد گوناگون توسعه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی (دفاعی) و ارتباطات متقابل آن‌ها را در برمی‌گیرد؛ به‌گونه‌ای كه هركدام از ابعاد این فرایند، در ارتباط مستمر با ابعاد دیگر قرار داشته و در كنش و واكنش و تأثیر و تأثّر متقابل یكدیگر را كامل و یك پیكره واحدی به‌نام توسعه ملی را پدید می‌آورند. (نظرپور؛ 1378: 44 تا 48 و ازکیا؛ 1380: 19تا20).

شاخص‌های توسعه از دیدگاه اسلام
با توجه به ابعاد فوق، اگر بخواهیم در کشوری مثل ایران، همه ابعاد توسعه را در یک جا متمرکز کنیم، “توسعه معنوی و فرهنگی” از دیدگاه اسلامی بهترین گزینه است؛ چراکه اگر توسعه‌ اقتصادی را محور قرار بدهیم، اقتصاد به‌معنای غربی آن؛ یعنی «چگونگی استفاده از منابع كمیاب جامعه، به‌منظور تولید كالاهای با ارزش و توزیع بین افراد مختلف» (ساموئلسون؛ 1384: 6) مورد تأیید اسلام نیست. همچنانکه از تعریف فوق و تعاریف مشابه آن مشخص است، موضوع اقتصاد و علم اقتصاد، به‌معنای غربی آن، ثروت (کالاها، خدمات و منابع)، از حیث چگونگی تولید، توزیع و مصرف آن است. در حالی‌که اقتصاد در اسلام به‌معنای میانه‌روی در همه امور (مادی و معنوی) است. با این توصیف توسعه اقتصادی (به‌معنای مادی آن) در اسلام مد نظر نیست؛ بلکه آنچه اهمیت شایانی دارد در درجه اول توسعه معنوی؛ یعنی کمال انسان به حقیقت عبودیت ربانی است و در درجه دوم فرهنگ اجتماعی اسلامی است. آنچه که در آن برادری و رعایت حقوق نوع بشر مهم تلقی شده و پیوندهای اجتماعی به‌صورت مستحکم در آن جریان دارد. به‌همین جهت توسعه اقتصادی در اسلام نیز مشرف بر توسعه فرهنگی است؛ اما همه آن‌را در بر نمی‌گیرد. شاخصهای توسعه اقتصادی در از دیدگاه اسلام، تا حدودی دربرگیرنده توسعه معنوی و فرهنگی نیز هست. تعدادی از آن شاخص‌ها عبارتند از: (خلیلیان؛ 1384، 334 تا 339)
1. میزان توسعه نیروی انسانی؛ در صورتی می‌توان جامعه‌ای را از جهت نیروی انسانی توسعه‌یافته قلمداد کرد که از تخصص، دانش، خلاقیّت و اندیشه افراد یا از استعداد و نیروی فیزیکی و بدنی آن‌ها به‌گونه‌ای استفاده شود که هر فرد از کار و عملکرد خود در زندگی فردی و اجتماعی احساس خشنودی کند؛ یعنی با توجه به هزینه‌فرصتی که عمر و حیات او داشته ، در زندگی احساس غبن و خسارت نکند. هرچه تعداد این افراد در مقایسه با کل افرادی که می‌توانند چنین باشند، زیادتر باشد، میزان توسعه نیروی انسانی آن جامعه بالاتر است.
2. میزان استفاده بهینه از عوامل و منابع؛ هر جامعه‌ای برای تداوم حیات اقتصادی خود همراه با استقلال و عزّت، لازم است در درجه‌ی اول، نیازهای اساسی و حیاتی مردم خود را تأمین کند. [از جهت دیگر] استفاده از منابع و عوامل تولید، با بهترین و کارآترین شیوه و پرهیز از اتلاف و تضییع آن‌ها باید مدّ نظر قرار بگیرد. هرقدر منابع و عوامل تولید در جهت رسیدن به اهداف نظام اقتصادی اسلام بهتر استفاده شود و کمتر معطل و راکد بماند یا اتلاف و تضییع شود، رسیدن جامعه به توسعه‌ی مورد نظر اسلام شتاب می‌گیرد.
3. میزان هماهنگی سطح مصرف و رفاه جامعه با وضع عمومی اقتصاد؛ هماهنگی با وضع عمومی اقتصاد و آن‌چه بین مردم متعارف و متقاضی حدّ اعتدال است، بهترین معیار برای اتحاذ الگوی صحیح مصرف است؛ زیرا در بینش اقتصادی اسلام، استفاده از همه امکانات و وسایل برای رفع نیازهای مادی آن‌گاه شایسته و مطلوب قلمداد می‌شود که در جهت تعالی اخلاقی و معنوی بشر و رشد صفات و کمالات انسانی او باشد و این مهم، زمانی تحقق می‌یابد که همگان بتوانند از امکانات مذکور بهره‌مند شوند و فرصت‌های برابر در اختیار همه‌ی افراد جامعه قرار گیرد.
4. میزان حساسیت افراد جامعه نسبت به منافع ملّی؛ در تعارض بین منافع و مصالح فرد و جمع، از نظر اسلام، مصالح جمع تقدم و اولویت دارد. لازمه توسعه انسانی مورد نظر اسلام، تقویت تعهّد و مسئولیت‌پذیری افراد جامعه، همراه با افزایش کارآمدی و توان علمی آنان است.
5. میزان توفیق در رفع فقر و ایجاد رفاه نسبی؛ از دیدگاه اسلام، صرف نظر از آثار جانبی که ممکن است بر فقر یا ثروت مترتّب شود، فقر در اصل نامطلوب است و ثروت، چنان‌که از راه مشروع کسب شود و با رعایت موازین شرعی به‌طور درست و معقول مورد استفاده قرار گیرد، امری مطلوب و کمکی بر تقوا و دست‌یابی به سعادت دنیا و آخرت است.
عموم مردم کسی را که از ضروریات زندگی بی‌بهره است فقیر می‌نامند؛ ولی در اصطلاح روایات اسلامی، فقیر کسی است که دارایی و درآمد او از سطح متوسط جامعه پایین‌تر باشد و در نقطه مقابل، غنی کسی است که برای تأمین نیازهای ضروری و رفاهی خود نیازمند دیگران نباشد.
تا اینجا تا حدی روشن شد که در توسعه دنبال چه چیزی هستیم. در ادامه بحث سعی می‌کنیم با واکاوی مفهوم ارتباطات، تعریفی جامع از این مفهوم ارائه دهیم.
علاوه بر شاخص‌های فوق که صبغه اقتصادی دارند به شاخص‌های دیگری مثل موارد زیر نیز می‌توان اشاره کرد:
1. هویت فرهنگی؛ از دیدگاه اسلام هویت فرهنگی مهم‌ترین شاخصه یک جامعه اسلامی است. اگر در یک جامعه هویت نمود نداشته باشند و آن جامعه هویت خود را باخته باشد، نمی‌تواند موفقیت‌های چشم‌گیری در امور دنیوی و اخروی داشته باشد. هویت فرهنگی شاخصی است که با توسعه تقویت آن می‌توان بر بزرگترین مشکلات مادی و معنوی غلبه کرد و جامعه را خیلی سریع‌تر و پایدارتر به توسعه همه‌جانبه رهنمون کرد؛ البته نمی‌توان از این نکته غافل بود، که این شاخص قابلیت اندازه‌گیری کمی ندارد و فقط می‌توان از نتایج و بروزهای ظاهری استنباط کرد که این جامعه هویت فرهنگی دارد یانه؟ به‌طور مثال موفقیت یک جامعه در ابعاد مخلتف اقتصادی، سیاسی، نظامی، علمی و … که به‌صورت گسترده اتفاق بیفتد، نشان از هویت فرهنگی آن جامعه دارد؛ اما اگر در یک جامعه، این موفقیتها را شاهد نباشیم، ولو اینکه موانع درونی و بیرونی فراوانی در پیش رو داشته باشند، به این نتیجه می‌رسیم که این جامعه هویت فرهنگی لازم را در خود ندارد.
2. میزان گسترش علم؛ اگر در یک اجتماعی علم گسترش داشته باشد، آن جامعه از نظر فرهنگی یک جامعه توسعه‌یافته و فرهیخته است. در روایات فراوانی وارد شده که علم یاد بگیرید حتی اگر در چین باشد؛ یا علم را یاد بگیرید ولو از کافر و …. البته علم فقط صرف داشتن سواد نیست؛ ممکن است در یک جامعه تجربه عمومی پیرامون یک موضوع که به صورت سینه به سینه به آنها رسیده، بیش از علوم آکادمیک و دانشگاهی رشد داشته باشد، ولی بتوانند همان تجربه را در زندگی روزمره و اجتماعی خود، به‌کار ببندند.
3. پایبندی به نظم و قانون؛
4. اصلاح و بازبینی نوع نگرش اجتماعی؛
5. تغییر، تقویت، اصلاح و ترمیم باورهای جمعی نسبت به مسائل روز و موجود؛
6. تغییر رفتارهای اجتماعی؛
7. و …

ارتباطات Communication
واژه‌ی Communication از ریشه لاتین Communis به‌معنای اشتراك گرفته شده و معناهای گوناگونی مانند گزارش دادن، بیان نمودن، منتقل كردن، تماس گرفتن، منتشر كردن، شركت‌دادن، عمومی ساختن و پیوند دادن از آن استنباط می‌گردد. (معتمدنژاد؛ 1385: 25)
ارتباط در فارسی به دو معنا استعمال شده است. گاهی به‌معنای مصدری به معنای پیوند دادن و ربط دادن و گاهی هم به‌معنای اسم مصدری که معنای بستگی، پیوند، پیوستگی و رابطه از آن برداشت می‌شود. معادل‌هایی نظیر مبادله، مكاتبه، نقل و انتقال، وسیله نقل و انتقال و مشاركت نیز، برای Communication در فارسی شده است. (محسنیان‌راد؛ 1385: 42-41)
پژوهشگران ارتباطات میان واژه‌ی ارتباط به‌معنای مفرد (Communication) و واژه ارتباطات به‌معنای جمع (Communications) تفاوت قائلند و كلمه ارتباطات را معمولاً به‌معنای وسائل و روش‌های ارتباطی؛ اما ارتباط را به‌معنای فرایند انتقال پیام می‌دانند. (معتمدنژاد؛ 1385: 27-25)
در تعریف دکتر محسنیان‌راد «ارتباط عبارت است از فراگرد انتقال پیام از سوی فرستنده برای گیرنده، مشروط بر آن‌که در گیرنده‌ی پیام، مشابهت معنی با معنی مود نظر فرستنده پیام ایجاد شود». (محسنیان‌راد؛ 1385: 57)
ارتباط سنگ‌بنای جامعۀ انسانی است و انسان از دیرباز برای شناخت واقعیت به نظام‌های ارتباطی مناسب با مقتضیات زمان خود متوسل شده است. دوران اولیه ارتباط، به‌نحوه‌ی دیداری و شنیداری رقم خورد تا اینكه در قرن 16 میلادی با اختراع چاپ، انقلابی عظیم در این عرصه رخ داد و ارتباط، شكل تازه‌ای به‌خود گرفت. (دادگران؛ 1385: 12-11)
نخستین كسی كه به تبیین مفهومی این عنصر مهم زندگی بشری پرداخت، ارسطو، فیلسوف یونانی بود كه 2300 سال پیش در كتاب مطالعه معانی بیان(ریطوریقا)، دست به تبیین این مفهوم زد. به عقیده برخی صاحب‌نظران، وی اولین دانشمندی است كه برای ارتباط شبحی از یك مدل ارائه كرد. (محسنیان‌راد؛ 1385: 375)
البته واژه ارتباطات در دین اسلام متفاوت‌تر از واژه Communication در زبان لاتین است. حمید مولانا می‌گوید: «جالب است يادآور شويم كه مفهوم Communication در كاربرد لاتينش در ادبيات اسلامي جايي ندارد و زباني كه در متن اسلامي و در كشورهاي خاورميانه استعمال و ترجمه مي‌شود، اين اصطلاح به‌جاي مفهوم اجتماعي، معناي فني‌تري به‌خود مي‌گيرد. كاربرد ذره‌اي ارتباطات در يك متن غير اسلامي، بر جنبه‌هاي كمي و خطي روند تأكيد مي‌ورزد؛ نه بر مفاهيم فرهنگي و شناختي آن. هنگامي كه روند ارتباطات و تعاملات را در يك متن اسلامي مورد ملاحظه قرار دهيم، مي‌بينيم كه اصطلاح مزبور با كلماتي نظير برادري، همبستگي، اتحاد و تفاهم نزديكي دارد.» (مولانا؛ 1384: 190-189)

اهداف ارتباطات
«ارسطو» هدف از این فراگرد را اقناع و ترغیب دیگران دانسته و ارتباط را در راستای تغییر دادن نگرش‌ها ارزیابی می‌كند. آموزش دادن، تفریح كردن، اطلاع و آگاهی، تفهیم و فهماندن به دیگران نیز از جمله‌ی اهداف شمرده شده‌اند. (محسنیان‌راد؛ 1385: 375 و سورین و تانکارد؛ 1386: 274) هدف از ارتباطات از نظر دینی نیز می‌تواند اقناعی، ترغیبی، اطلاعی، آگاهی‌بخشی، تفهیم و از همه مهم‌تر، ابلاغی باشد.

ارتباطات پشتیبان توسعه
ارتباطات پشتیبان توسعه كه نخستین بار توسط “ارسكین چیلدرز” به‌كار برده شد، به‌خصوص برای پشتیبانی از نوعی برنامه توسعه خاص، طراحی شده است (بورن؛ 1379: 272).
سینگهال در تعریف این مفهوم اینگونه می‌گوید: «هرگاه از وسایل ارتباط جمعی برای حمایت از یك پروژه یا برنامه ویژه توسعه استفاده شود، آن‌را ارتباطات توسعه و یا ارتباطات پشتیبان توسعه می‌گویند» (روشنایی؛ 1384: 90)
باید دانست ارتباطات پشتیبان توسعه متأثر از دیدگاه‌های دانیل لرنر و ویلبرشرام بوده و آن‌را می‌توان ذیل دیدگاه‌های خوش‌بینانه نسبت به بحث ارتباطات و توسعه در نظر گرفت. (همان)
برای ارتباطات پشتیبان توسعه، از دو نوع ارتباط می‌توان بهره‌ برد؛ که هرکدام در نوبه خود، بسیار مؤثرند؛ ارتباطات سنّتی و ارتباطات جمعی. ارتباط سنّتی با ساده‌ترین وسایل ارتباطی و با کم‌ترین هزینه و البته با مخاطب محدود محقق می‌شود؛ اما «ارتباطات جمعي بدون رسانه‌هاي جمعي امكان‌پذير نیست. از اين‌رو مطالعه رسانه‌هاي جمعي و فرهنگ، برخلاف راهبرد تخصصي و جزئي به علوم اجتماعي بايد ميان‌رشته‌‌اي و كل‌نگرانه باشد.» (مولانا؛ 1384: 122)
برای رسیدن به توسعه‌ای پایدار، متوازن و همه‌جانبه باید از راه‌های مختلفی وارد عمل شد؛ چراکه اهمیت توسعه از نظر هیچ‌کسی دور نیست. در این راستا استفاده از فنون ارتباطات، تکنولوژی‌های ارتباطی و به‌ویژه تکنولوژی‌های جدید ارتباطی اهمیت بسیاری می‌یابد. در اهمیت پیوند بین ارتباطات و توسعه، می‌توان به هفت نقش در سطح خرد و کلان اشاره کرد: (مولانا؛ 1371: 179)
1. ارتباطات و توسعه در سطح كلان به‌عنوان تسهيل‌كننده هدف‌هاي ملي اقتصادي، سياسي و فرهنگي و همچنين تماميت اجتماعي شناخته مي‌شوند. ارتباطات و توسعه در سطح خرد به اهداف مشابه اما در سطح كوچك‌تر اجتماعي (محلي) چشم دوخته‌اند.
2. از بسيج، همانندسازي و مشاركت نيز برحسب ساختارهاي ملي سخن به‌ميان مي‌آيد. با اين‌همه، اين پديده‌ها در سطوح داخلي، اساسي‎تر، قابل مديريت‌تر و مؤثرترند.
3. به رشد اقتصادي معمولاً از زوايه برنامه‌ريزي ملي نگريسته مي‌شود. كاربرد فزاينده ارتباطات در سطح خرد، روستایيان و كشاورزان، هوشياري‌ای را مطرح مي‌كند كه براي برنامه‌ريزي رشد اقتصادي فردي و محلي مستعدند.
4. توسعه رسانه‌هاي ارتباطي، به‌ويژه گسترش زيرساخت در سطح ملي، پيش‌شرط اقتدار و امنيت است. چنين قابليّتي اتّكاء به خود را تضمين و در مسائل دفاع ملّي، احساس امنيت را، چه صوري و چه واقعي، تقويت مي‌كند. همين احساس در سطح روستا نيز ظاهر مي‌شود و آن هنگامي است كه رسانه‌هاي ارتباطي، حكم رابط مردم را پيدا مي‌كنند و باعث مي‌شوند تا جامعه به خود تكيه كند.
5. مشاركت فرهنگي و خودمختاري از نتايج ديگر ارتباطات و توسعه است. اين دو مقوله با همكاري در يك بافت متنوع فرهنگي يك پديده سطح خرد است. اما مشاركت فرهنگي از طريق پروژه‌هايي كه تكنولوژي و شيوه‌هاي ارتباطي را به خدمت مي‌گيرند، تسهيل مي‌شود.
6. زيرساخت ارتباطي براي بوروكراسي و اداره سازمان‌هاي دولتي و همچنين براي پروژه‌ها، منافع آشكاري دربردارد. در همين حال، اداره داخلي دولت و هم اداره پروژه‌هاي توسعه با همان شيوه‌هايي كه براي نيل به نيازهاي سطح خرد اتخاذ مي‌شود، تسهيل مي‌گردد.
7. و بالأخره برنامه‌ريزي اجتماعي و اجرايي پروژه‌هاي آموزشي، بهداشتي و رفاهي، چه در سطح كلان وچه در سطح خرد از طريق ارتباط تسهيل مي‌شود.

نظريات قدرت تكنولوژي اطلاعات در تحولات احتمالي آينده
محققانی مانند مک کلند (1967)، لرنر (1958)، اینکلس (1966) و راجرز (1969) مجموعه هنجارهای ارزشی شخصی را توصیف می‌کنند؛ که در انسان‌های مدرن درونی شده و در جوامع جهان سومی وجود ندارند و ادعا می‌کنند که نوسازی در جوامع جهان سوم، بستگی به تغییر شخصیت زندگی افراد دارد؛ که با مشخصه‌های ارزشی و نگرشی مردم اروپای غربی و آمریکای شمالی شباهت نزدیکی داشته باشد. نظریه نوسازی، بنیاد معرفت شناختی‌ای برای اولین نظریه‌های ارتباطات توسعه آماده می‌کند؛ این الگو از تحقیقات سیاسی که در ایالات متحده در میان دو جنگ جهانی صورت گرفت، نشأت گرفته است؛ در این میان، وسایل ارتباط جمعی به‌عنوان وسایل پرقدرتی در نظر گرفته می‌شوند؛ که به‌صورت کاملاً موفق، افکار، عقاید، نگرشها و همچنین رفتار افراد را در یک زمان کوتاه دستکاری می‌کنند. این تحقیقات، از سوی منابع قدرتمندی مانند دولت، ارتش، نیروی هوایی و سازمان سیا حمایت می‌‌شدند. جانبداری از تأثیرات قدرتمند رسانه‌ها با نظریه‌های ارتباطات و توسعه در دهه‌ی 50 و 60 ترکیب شد. (ملکوت؛ 2001)
در بحث پیرامون ارتباطات پشتیبان توسعه دو نوع نظریه کلی وجود دارد:
عده‌ای ارتباطات را در بخش تکنولوژی‌های ارتباطی سلطه‌بخش و راهی برای استعمار و استثمار کشورهای جهان سوم از طرف کشورهای صنعتی می‌دانند. این دیدگاه رسانه‌های ارتباط جمعی را به‌عنوان چماقی بر سر کشورهای در حال توسعه فرض کرده و گسترش آن‌ها را فقط جهت به زانو درآوردن جهان سوم می‌داند. کشورهای سرمایه‌داری که دسترسی بیشتری به رسانه‌ها و تکنولوژی‌های ارتباطی دارند، با تحریف وقایع و اطلاعات، پخش اخبار مثبت از خود و اخبار و اطلاعات منفی از کشورهای جهان سوم، هرآن، آن‌ها را بیشتر در عقب‌ماندگی نگه می‌دارند. «آرتور سي كلارك Arthur. C. Clarke (1981) تكنولوژي‌هاي جديد ارتباطي را عاملي براي تبديل جامعه پراكنده جهاني «به يك خانواده بزرگ حرّاف» عاري از اختلالات جاري سياسي و ايدئولوژيك توصيف مي‌كند. کلارک این تکنولوژی‌ها را «سلاح صلح» نامیده است. کارل دوچ (1963) از همین پدیده به‌عنوان عاملی با سرکوب بیشتر برای جایگزینی پلیس محلی و فعالیتهای نظامی جهت حفظ نظم یاد می‌کند.» (هنسون و نارولا؛ 1384: 17)
مركز مطالعات بين‌المللي MIT اولين مركز پژوهش ارتباطات بين‌المللي در دوران جنگ سرد بود. اين مركز براي تأكيد بر نقش رسانه‌هاي جمعي در توسعه اجتماعي جهان سوم بود. كه اهداف زير را دنبال مي‌كرد:
1-كمك به سرمايه‌داري آمريكا و دولت آن، در نتيجه سلطه آمريكا بر جهان سوم؛
2-استفاده از ارتباطات جمعي به‌جاي سلاح جهت نفوذ در كشورهاي جهان سوم و شوروي؛
الف) كنترل نخبگان و رهبران فكري جهان سوم از طريق رسانه‌هاي جمعي و اثرگذاري بر آنان؛
ب) واسطه‌گري و هدايت افكار
ج) اختلافات شرق و غرب (مولانا؛ 1384: 25- 13).
تقسیم کشورها به مرکز-پیرامون یا مرکز-اقمار-نیمه اقمار، از طرف اندیشمندان کشورهای توسعه‌یافته با هدف فوق انجام گرفته و سعی در استثمار(از قبل طراحی‌شده یا به‌عنوان یک فرایند) کشورهای اقماری یا نیمه اقماری داشته‌اند.
دیدگاه بدبینانه دیگری نیز وجود دارد، مبنی بر اینکه وسایل مدرن ارتباطی به‌جهت هزینه بالا و تکنولوژی پیچیده و پیشترفته نمی‌تواند مناسب کشورهای در حال توسعه بوده و بتواند جوابگوی نیازهای فوق‌العاده آنان باشد. «يكي از مسائل عمده در مقوله ارتباطات و توسعه اين است كه وارد كردن تكنولوژي‌هاي اطلاعاتي مدرن، هزينه‌هايي را بر دوش جامعه تحميل مي‌كند.» (مولانا؛ 1384: 123) «به‌همین دلیل، کشورهای در حال توسعه در اغلب موارد با استناد به این فرضیه که تکنولوژی جدید با نیازهای آنان متناسب نیست، از قبول آن خودداری می‌کنند.» (هنسون و نارولا؛ 1384: 17)
دیدگاه دوم بر استفاده از وسایل ارتباطی مدرن در جهت توسعه کشوهای در حال توسعه تأکید می‌کنند و قائل به این امرند که «ممکن است کشوهای در حال توسعه، بیش از کشورهای توسعه‌یافته از نوآوری‌های تکنولوژیک سود جویند. چون این‌گونه کشورها با فشارهای ناشی از سرمایه‌گذاری‌های ثابت در تکنولوژی‌هایی که اکنون از رده خارج شده‌اند، روبرو نبوده و نیازی به تقبّل هزینه جهت تبدیل سیستم‌های قدیمی به سیستمهای جدید تکنولوژیک ندارند.» (پیشین)
امروزه استراتژي تكنولوژي اجتماعي، در بسياري از كشورهاي در حال توسعه بر پذيرش تكنولوژي در جوامع روستايي و انتشار آن در ميان تمام اقشار اجتماعي استوار است. بر اين اساس، نظريه تكنولوژي اجتماعي نكات زير را مورد بررسي قرار مي‌دهد:
1-چگونگي تأثير تكنولوژي‌هاي جديد ارتباطي بر شيوه زندگي فردي، از لحاظ كيفيت زندگي، روابط و فعاليت‌هاي خانوادگي، روابط اجتماعي، نقش طبقه‌بندي جنسيّت، رشد آگاهي، بهره‌گيري از اوقات فراغت، ارزشهاي زندگي و كسب اطلاعات؛
2-چگونگي تأثير تكنولوژي‌هاي جديد ارتباطي، بر نظام اجتماعي از طريق افزايش يا كاهش شكاف ميان اطلاعات غني و اطلاعات ناقص، تغييرات در فعاليتهاي جوامع كوچك و منافع اقشار خاصي از اجتماع؛
3-چگونگي تكنولوژي جديد ارتباطي موجبات دخالت، دسترسي، مشاركت در سطوح مختلف ارتباطي هم در ميان استفاده‌كنندگان و هم مديران از طريق محتواي ارتباطات شيوه كنترل، دسترسي مديريت از طريق استفاده‌كنندگان و بالعكس؛ مشاركت در توليد را فراهم مي‌سازد. (هنسون و نارولا؛ 1384: 27و28)

ارتباطات پشتیبان توسعه با رویکرد اسلامی
مسئله مهمی که امروزه در بحث ارتباطات پشتیبان توسعه مطرح است، این است که وجود تکنولوژی‌های جدید ارتباطی، معضلی اساسی برای مسلمین در سکولاریزه کردن جامعه اسلامی به‌شمار می‌روند. سؤال اینجاست که آیا می‌توان تأثیرات منفی این پدیده مدرن را در جامعه اسلامی به تأثیرات مثبت تبدیل نمود، یا نه؟ اهمیت بحث در اینجا نمود بیشتری پیدا می‌کند که این تکنولوژی، دیگر در سطح نخبگان و حتی تبلیغ‌گران مشخصی نیست. در واقع می‌توان گفت، به‌واسطه تكنولوژي‌هاي جديد ارتباطي، اين علما يا دولت‌ها نيستند كه به همگرايي، وحدت و يا تفرقه امّت اسلامي دامن مي‌زنند؛ بلكه اين ملت‌ها، عوام، توده، افراد امّت و یا خارج از امّتند كه با همه سلايق به تفرقه دامن مي‌زنند. در نتیجه آسیب‌هایی از این دست می‌تواند به بحران‌هایی در جامعه اسلامی منجر بشود:
1. ورود معاندين به بحثها، به‌نام اسلام، تشیّع و تسنّن و حمله به طرف مقابل به‌قصد ایجاد فتنه و اختلاف؛ عدم شناخت معاند از مسلمان در فضای مجازی نمود بیشتری دارد؛ چراکه در آنجا معاند با ادعای خیرخواهی و دفاع از اسلام وارد عرصه می‌شود.
2. حركات ناشيانه برخی مسلمانان ناوارد قابل كنترل نيست؛
3. احتمالاً به دليل ناانصافي‌هاي برخی گروه‌هاي مختلف اسلامي نسبت به يكديگر و ندیدن مخاطب، کینه‌ها و خصومت‌ها تشدید شده و حتی به جنگ لفظی و در نتیجه جنگ الکترونیکی نیز کشیده شود؛
4. اين مسائل، احتمالاً به جنگ،‌ ترور، عمليات استشهادي و … عليه گروه‌هاي ديگر اسلامي منجر شود؛ كه فاجعه عظيمي در تاريخ خواهد بود؛ همچنان‌كه نمونه‌هایی از آن هم در عراق، پاكستان، افغانستان، ايران، عربستان و … قابل مشاهده است؛
5. دولتها و رسانه‌هاي غربي نيز به اين مسائل كمك خواهند كرد و آتش اين جنگ را شعله‌ورتر خواهند ساخت و همواره به‌دنبال تشديد اختلافات خواهند بود؛
6. تشتّت و اختلاف كشورهاي غربي با يكديگر و جدايي‌شان از همديگر هم به عدم مداخله آنان در امور مسلمين منجر نخواهد شد.
هرکدام از فرضیه‌های بالا در صورت تحقق، می‌تواند برای سالیان متمادی توسعه را در کشورهای اسلامی با تأخیر مواجه کند؛ با این‌وجود، آیا می‌توان از آسیب‌های مذکور در امان ماند و از این وسایل برای توسعه بیشتر جوامع اسلامی بهره برد؟ آنچه به‌نظر می‌رسد، این است که اگر استفاده از وسایل فوق‌الذکر برای همگان و نه افراد معدود و خاصی، میسّر باشد:
اولا تنها کسانی به بهترین نحو و کیفیت از این تکنولوژی‌ها برای تبلیغ اهداف خود، بهره‌مند خواهند بود، که یا به دولتها وابسته باشند و یا به یک شرکت سرمایه‌دار بزرگ؛ که توانایی پرداخت هزینه‌های گزاف آن‌را داشته باشد. این مسئله موجب ره‌گیری سریع مبلّغان پشت پرده شده و درنتیجه به رسوایی کسانی منجر خواهد شد که به‌نام مسلمین به ایجاد تفرقه پرداخته‌اند. (البته این شکل آرمانی و نه عینی قضیه است).
ثانیا وبلاگ‌ها و رسانه‌های کوچک در میان انبوهی از اشباع رسانه‌ها، گم خواهند شد و حتی بسیاری از آن‌ها به‌دلیل ضعف ساختار، بدون مخاطب خواهند بود؛ هم‌چنان‌که امروزه هم همین‌طور است.
ثالثا؛ وجود مشکلات فوق نمی‌تواند دلیلی بر فرار از واقعیّت موجود و در نتیجه خالی کردن صحنه برای معاندین باشد.
آن‌چه مهم است، قابلیت بسیار بالای تکنولوژی‌های مدرن ارتباطی در کنار وسایل سنّتی ارتباطات، در امر توسعه و فرهنگ‌سازی است. نیاز کشورهای در حال رشد به وسایل ارتباطی مدرن جهت توسعه پایدار، متوازن و درون‌زا غیر قابل انکار است. هنسون و نارولا با یادآوری این مهم، برای دوری از معایب وارده بر این تکنولوژی‌ها، راه‌کارهایی را ارائه داده‌اند که در آن، كشورهاي در حال توسعه در جهت ايجاد شالودۀ رسانه‌هاي بزرگ، چهار اولويت عمده را پيش رو دارند:
1. تناسب «تكنولوژي‌هاي جديد ارتباطي»،[1] با نيازها، امكانات و ميزان مهارتهاي فني افراد كشور؛
2. ارتقاء نوسازي سيستم‌هاي متداول تكنولوژيك، مانند تلگراف، خدمات پستي، تلفن يا راديو؛ براساس اين فرضيه، تكنولوژي، روش‌ها و آموزش‌هاي فنّي قديمي، به عقب‌ماندگي منجر مي‌شود؛
3. ايجاد يك زير بناي گسترده و منسجم ارتباطي. اين اولويت به ترتيب اقتضائات زير را به‌دنبال خواهند داشت:
1. اين تكنولوژي‌ها بايد از نظر اقتصادي مقرون به‌صرفه و قابل پياده كردن باشد؛
2. در اين راستا، نيازهاي آتي كشور بايد در جهت رشد و توسعه همه‌جانبه مورد تأكيد قرار گيرد؛
3. تحت چنين شرايطي، كارآيي پايين آمده و درصد ضايعات قابل پيشگيري، بالا خواهد بود. به هرحال روشها و سياستهاي قديمي و تكنولوژي‌هاي ناآزموده نمي‌تواند به رشد و توسعه تكنولوژي بومي كمك كند.
4. در مواردي، تكنولوژي پيشرفته به كاهش تعداد استفاده‌كنندگان منجر مي‌شود. بنابراين كشورهاي در حال توسعه بايد تلاش كنند تا از تكنولوژي‌هاي ارزان قيمت كه موجب تقويت تكنولوژي‌هاي موجود شده و در عين حال رشد مناسبي را فراهم مي‌آورند، استفاده كنند. (هنسون و نارولا؛ ‌1384: 18 و 19)
هنسون و نارولا در این دیدگاه، تکنولوژی‌های قدیمی و ناآزموده را در توسعه اجتماعی جوامع در حال توسعه، ناکارآمد جلوه می‌کنند. در نظر این‌دو «اشاعه تكنولوژي به‌وسيله عوامل زير ايجاد مي‌شود:
الف) ايجاد آگاهي نسبت به تكنولوژيهايي كه مناسب و مفيدند؛
ب) بازگو كردن اين نكته كه تكنولوژي‌هاي قديمي منسوخ‌اند؛
ج) تشويق مردم به تغيير ديدگاه خود در قبال تكنولوژيهاي جديد و قديم؛
د) تصميم گيري پس از تشخيص و ارزيابي نيازهاي آنان» (پیشین: 28 و 29)
به نظر می‌رسد این مقدار بدبینی نسبت به رسانه‌های قدیمی از روی عدم شناخت وسایل فوق باشد؛ چراکه با آمدن وسایل مدرن، وسایل قدیمی نه‌تنها از حیّز انتفاع ساقط نمی‌شود؛ بلکه برای در امان ماندن از آسیب‌های مخرب وسایل مدرن در توده‌سازی و … باید نقش وسایل قدیمی را جدی‌تر تلقی کرد. به‌عنوان مثال در دین مبین اسلام و علی‌الخصوص تشیّع، تأکید بر وسیله ارتباطی مسجد، هیئت، نماز جماعت، منبر، بازار و … به‌شدت می‌تواند مسلمانان را در مقابل تهاجم فرهنگی مصون بدارد.
در تحقیقی که دکتر خیری پیرامون تأثیر تلویزیون و مسجد انجام داده، همین مسئله به وضوح عیان شده است. او در این تحقیق پس از برشمردن معایب تلویزیون و آثار تخریبی آن بر روی هویت فردی و شکل‌دهی افکار توده، مسجد را اصل و تلویزیون را مشوّق این اصل قرار داده است. ایشان در خلاصه و نتیجه‌گیری بحث خود می‌گوید: «در اصول سیاست‌گذاری تلویزیون، باید تشویق خانواده‌ها به حضور در مسجد و آشنا کردن کودکان با مسجد و مشتاق کردن آن‌ها بدین امر نهفته باشد. آوردن مسجد به منزل از طریق تلویزیون به‌معنای بیگانه کردن نسل‌های آینده از مسجد است. در مسجد است که هم فضای مناسب برای هویت‌پذیری دینی فراهم می‌شود و هم از توده‌ای شدن افراد در جامعه ماشینی و صنعتی امروز جلوگیری به‌عمل می‌آید و …. تلویزیون ممکن است به این امور بپردازد؛ اما با تغییر کانال، حال و هوای مخاطب عوض می‌شود. ولی حال و هوای مسجد همواره ثابت است.» (خیری؛ آبان 1387: 55)
مولانا با تأکید بر این وسایل ارتباطی سنّتی، به نظریه وحدت‌گرا-رهایی‌بخش رسیده و مسئله فوق را در این نظریه تبیین کرده است. او «انقلاب اسلامي را نمونه‌اي برجسته و مناسب براي توضيح و تطبيق اين نظريه همگرا مي‌داند كه نشان مي‌دهد چگونه يك تحرّك اجتماعي در عصر نوگرايي از كانال‌هاي سنّتي صورت گرفته است؛ ولي ماهيت اين رخداد را در نزاع ميان فرهنگ رسمي دولت و نخبگان حكومتي كه مشوق و بيان‌كننده نفوذ غرب بود، از يكسو و فرهنگ سنّتي توده‌اي مردم كه ريشه در سنّت مذهبي و مليّت ايران دارد از سوي ديگر تعريف مي‌كند.» (باهنر؛ 1387: 58)
تلفيق تكنولوژي مدرن ارتباطاتي و مسجد در ايران در جهت اهداف آموزشي، رواج تعاليم مذهبي و بسيج سياسي، نمونه خوبي در دوران معاصر است. (مولانا؛ 1384: 57)
آنچه در تعریف توسعه عنوان شد، نهفته‌شدن مسئله “حرکت” و تکامل در درون این مسئله است. اگر بخواهیم مسئله ارتباطات پشتیبان توسعه را از منظری اسلامی بنگریم، باید ببینیم این حرکت و تکامل باید چگونه باشد؟ و در واقع حرکت از چه مبدئی به چه سمتی خواهد بود؟ با دقت در منابع اسلامی و دینی مشخص می‌شود که منظور از حرکت (و یا حتی تغییر)، حرکت (یا تغییر) فرهنگی است. یعنی باید ابتدا فرهنگ متحوّل شود و سپس سراغ مسائل دیگر رفت. با دگرگونی و حرکت رو به جلو هویت فرهنگی جامعه، همه ارکان اجتماعی و سیاسی نیز ارتقاء پیدا خواهند کرد. مولانا نیز بر این امر صحه گذاشته می‌گوید: «براي فهم بهتر اين روندهاي تكامل و تغيير اجتماعي و ارزيابي و شناخت كامل پيچيدگي‌ها و كاستي‌هاي اصطلاح توسعه، چارچوب تحليلي‌اي پيشنهاد مي‌كنيم كه مبتني بر يك جهان‌بيني محوري بوده و بر فرهنگ، به‌عنوان يك عنصر وحدت‌بخش در روند تغيير تأكيد كند.» (مولانا؛ 1384: 121)
او در مدل وحدت‌گراي جامعه و فرهنگ، در بیان یک چارچوب مفهومی برای ساختن فرهنگ و جامعه، جنبه‌هاي تغيير در رسانه‌هاي ملي براي ايجاد وحدت بين جامعه و فرهنگ را این‌گونه عنوان می‌کند:
1- محتواي فرهنگي: گسترش و قابليت دسترسي بخش بزرگي از مردم به محتواي فرهنگي، یکی از پیامدهای توسعه ملی است. گسترش آموزش و پرورش بارزترین نمونه است.
2- تفاوت‌گذاري: اصطلاح رسانه‌های جمعی، گمراه کننده است زیرا تفاوت محتوا و مخاطبان را به‌حساب نمی‌آورد.
3- سلطه: از تفاوت‌گذاري و ويژه‌سازي، سلطه به‌وجود مي‌آید؛ سلطه رسانه بر رسانه‌اي ديگر می‌تواند محتوای آن‌را هم تغيير دهد.
4- پلوراليسم فرهنگي (مولانا؛ 1384: 125-124)
سیدموسی صدر در تبیین این تغییر و تکامل، به‌سراغ قرآن رفته و جنبه‌های تغییر (اصلاح) را تحت عنوان ويژگي‌هاي محتوايي ودرونمايه‌اي آن‌ها در نه قسمت توضیح می‌دهد: (صدر؛ 1387: 33 تا 53)
1- واقع‌گرايي؛ «قرآن در روش اصلاحي خود، واقعيت‌ها و دوري از تخيلات و پندارها را حتي در جايي كه فرهنگ از مقوله احساس و عاطفه باشد، به عنوان يك اصل و قاعده مي‌شناسد».
2- ريشه‌گرايي؛ دو دليل براي حركت از لايه‌هاي زيرين به لايه‌هاي برين و عيني قرآن وجود دارد:
1. سير نزول آيات از آغاز بعثت تا انجام آن
2. تأكيد و سفارش قرآن بر مرجعيت و زيربنا بودن باورها و بينش‌ها در نظام فرهنگي
3- عقل‌گرايي؛ «اتخاذ راهبرد خردورزي از سوي قرآن، به‌عنوان نماد حركت اصلاح فرهنگ، نشان از يك ضرورت در روش تعامل با اجزاي فرهنگ دارد و بر اين ادعا گواهي مي‌دهد كه اصلاح فرهنگ، با تمام زوايا و ظرافت‌هايش، نمي‌تواند بدون بهره‌گيري از نيروي عقلاني خود انسان باشد. به تعبير ديگر، تقليد و تبعيت در ساحت كار فرهنگي امر نشدني است.» همان‌که ما در معایب تعاریف توسعه برشمردیم.
4- فطرت‌گرايي؛ «آن‌گاه که كار عناصر فرهنگ جامعه ديني گرفتار آسيب و آفت گردد، شيوه اصلاح و بازيابي آن‌ها نيز ناگزير بايد تابع همين ويژگي باشد.»
5- علم‌گرايي؛
6- تجددگرايي؛ «تصور عمومي اين است كه آموزه‌هاي ديني امور ثابت، هميشگي و تغييرناپذير است. اين تصور نسبت به باورها و ارزش‌هاي‌ ديني درست است؛ اما نسبت به تشريعات و هنجارهاي ديني به‌صورت مطلق درست نيست.»
مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (بقره/ 106)
هر آيه‌اى را كه [محتوى حكم يا احكامي است وقتى بر پايه مصلحت يا اقتضاى زمان] از ميان برداريم يا به تأخير اندازيم ، بهتر از آن يا مانندش را مي‌آوريم. آيا ندانسته‌اى كه خدا بر هر كارى تواناست؟!
«اين واقعيت، هنگامي در عرصه رسالت فرهنگي قرآن مورد ارزيابي قرار گيرد، حكايت از يك ضرورت در زمينه روش اصلاح فرهنگ مي‌كند و آن اينكه هر نوع تغيير يا جايگزيني در سطوح هنجاري و سنّت‌هاي اجتماعي بايد نسبت به واقعيت‌هاي آينده و پديده‌هاي پيش رو گشوده و باز باشد. اراده و اصرار بر ايجاد هنجارها و سنت‌هاي ثابت و تغييرناپذير، فرايند اصلاح فرهنگ را با چالش مواجه مي‌سازد.»
7- بهره‌گيري از معادله سود و زيان؛ «قرآن براي ترغيب و تشويق انسان‌ها به تغيير باورها يا پذيرش ارزش‌هاي متعالي يا دست برداشتن و رها ساختن سنت‌ها و هنجارهاي ناصواب، يا از روش اخلاص استفاده نمي‌كند، يا بسيار اندك استفاده مي‌كند؛ بلكه به‌جاي آن از يك معامله سخن مي‌گويد و از يك معادله مبتني بر سود و زيان شخصي بهره مي‌گيرد»
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ
اى اهل ايمان ! آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذابى دردناك نجات مي دهد ؟ (صف/10)
إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ
يقيناً خدا از مؤمنان جآن‌ها و اموالشان را به بهاى آنكه بهشت براى آنان باشد خريده؛ همان كسانى كه در راه خدا پيكار مي‌كنند ، پس [دشمن را] مي‌كشند و [خود در راه خدا] كشته مي‌شوند [خدا آنان را] برعهده خود در تورات و انجيل و قرآن [وعده بهشت داده است] وعده‌اى حق؛ و چه كسى به عهد و پيمانش از خدا وفادارتر است ؟ پس [اى مؤمنان!] به اين داد و ستدى كه انجام داده‌ايد، خوشحال و شاد باشيد؛ و اين است كاميابى بزرگ.(توبه/111)
8- تدريج و گام به گام؛ «آموزه‌‌هاي قرآن در دو مورد سياست تدريج و گام به گام را در پيش گرفته است» 1. ابلاغ و بيان نزول تدريجي قرآن
وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِيلاً
و قرآن را [ جدا جدا و ] بخش بخش قرار داديم تا آن را با درنگ و تأمل بر مردم بخوانى و آن را به تدريج [ برپايه حوادث ، پيش آمدها و نيازها] نازل كرديم . (اسراء/ 106)
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا
و كافران گفتند: چرا قرآن يك‌باره بر او نازل نشد؟ اين‌گونه [قرآن را به‌تدريج نازل مي‌كنيم] تا قلب تو را به آن استوار سازيم، و آن‌را بر تو با مهلت و آرامي خوانديم. (فرقان/ 32)
2. در مقام اجرا و تطبيق نسبت به عادت و سنت‌هايي كه با كشش‌هاي نفساني انسان گره خورده است.
9- تلقي واقعي از خود؛ برخلاف جامعه‌شناسان و پژوهشگران عرصه فرهنگ، كه از كنار ضعف‌هاي فرهنگي جوامع خود با سكوت رد مي‌شوند و با سكوت به تغيير مي‌انديشند؛ زيرا دلبستگي و پيوند عاطفي انسان با پيشينه‌اش و نقش فرهنگ در شكل‌گيري هويت و شخصيت جامعه را دليل مي‌آورند. قرآن معكوس عمل مي‌كند و كژي‌ها و كاستي‌ها را مورد توجه قرار مي‌دهد تا سنت‌ها و ارزش‌هاي پسنديده را جايگزين كند.
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ
آيا ندانسته‌اى كه فرمانروايى و حكومت آسمان‌ها و زمين فقط در سيطره اوست و شما را جز خدا هيچ سرپرست و ياورى نيست؟ (بقره / 170)
قَالُواْ أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاء فِي الأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ
گفتند: آيا به‌سوى ما آمده‌اى تا ما را از آيينى كه پدرانمان را برآن يافته‌ايم، برگردانى و [با نابود كردن ما] قدرت و حكومت در اين سرزمين براى شما دو نفر باشد؟ و ما به شما دو نفر ايمان نمي‌آوريم! (يونس/ 78)
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ
و چون به آنان گويند : از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد، مي‌گويند: [پيروى نمي‌كنيم] بلكه ما از آنچه پدرانمان را بر آن يافته‌ايم، پيروى مي‌كنيم. آيا [كوركورانه از گذشتگان پيروى مي‌كنند] و هرچند كه شيطان آنان را با اين پيروى به عذاب فروزان دعوت كند؟! (لقمان/ 21)

عناصر فرهنگی
حال در اینجا بحث این است که چه‌چیز فرهنگ باید متحول شود یا تکامل یابد؟ عناصر فرهنگی تنها مسائلی هستند که همه دانشمندان علوم اجتماعی به‌دنبال تغییر، تکامل یا گسترش آن‌ها هستند. نظرات مختلفی پیرامون این‌که چه‌چیزهایی عناصر فرهنگی هستند و چه‌چیزهایی نیستند وارد شده است. علامه مصباح یزدی عناصر اصلی فرهنگ را سه‌تا می‌داند:
1. باورها و عقايد مربوط به خدا، انسان، ارتباط انسان با خدا و جهان و طبيعت؛ (اصول دین)؛
2. خوب و بدهاست. اسلام يك سلسله خوب و بدهاي ثابت و ابدي را به ما ارائه مي دهد. اين بدان معنا نيست كه احكام در هيچ زمان و مكاني تغييري نمي كند. احكام اموري جزئي و متغيرند و منظور از ارزشهاي ثابت اصول ارزشي و مباني است.
3. عنصر سوم شيوه هاي رفتاري خاص برخاسته از آن بينشها و ارزشهاست.
آیت‌الله مصباح پس از برشمردن عناصر فوق می‌افزاید، اين سه، عناصر اصلي فرهنگ اسلامند؛ يعني آنچه را بايد بدان معتقد باشيم، خوب و بد و شيوه رفتار ما را مشخص مي كند. اين همان اصول دين، اخلاق و احكام اسلامي است. لهجه‌ها، لباسهاي گوناگون محلّي، كيفيت گويش‌ها و … ارتباطي با فرهنگ ندارد. اسلام معين نكرده است كه انسان با چه زباني سخن بگويد يا چه لباسي بپوشد. اسلام يك اصل كلي معين كرده و آن اين است كه انسان نبايد تابع دشمنان خدا شود و رنگ دشمن به‌خود بگيرد؛ بلكه بايد استقلال خود را حفظ كند. اينكه لباس يقه داشته يا نداشته باشد، مربوط به اسلام نيست. ممكن است كه اين مسأله زماني نشانه استقلال باشد؛ اما عنصر اصلي فرهنگ اسلام نيست. (مصباح؛ 1382: 104-103)
برای شروع ارتقاء، تکامل و اصلاح عناصر فرهنگی «با توجه به ماهيت “دعوت” كه فرايند مخاطب‌محور است و با توجه به عناصر “حكمت”، “موعظه” و “جدال احسن” كه بر خردورزي و اقناع تأكيد دارد، مي‌توان اين نتيجه را گرفت كه شيوه مورد سفارش قرآن در پروسه اصلاح فرهنگ، شيوۀ خردانگيزي؛ به تعبير ديگر انگيزش از درون است؛ اما نه هر انگيزشي؛ بلكه انگيزش بر پايه آگاهي و انتخاب؛ زيرا تكيه بر “حكمت” به‌عنوان سخني كه بيانگر حقايق روشن و انكارناپذير است و “موعظه” به‌عنوان سخن پندآموز و خيرخواهانه، و “جدال احسن” به عنوان سخني كه موانع ذهني مخاطب را به چالش مي‌كشد، بيانگر این واقعيت است كه دعوت بايد عقل و قلب مخاطب را تحت تأثير قرار داده و باورمند سازد، امري كه بستر انتخاب آگاهانه را فراهم مي‌كند. (صدر؛ 1387: 31)
در این راستا شناخت مخاطب و مخاطبین و زیست‌محیط فرهنگی آنان بسیار مهم است. رسانه‌های مدرن با توجه به این مسئله شروع به تغییر یا اصلاح وضع موجود به وضع مطلوب می‌کنند. به‌گفته مولانا «رسانه‌ها عملاً قادر به خلق جامعه نيستند؛ هرچند نقش مهمي ايفا كنند» (مولانا؛ 1384: 123) رسانه‌ها تنها می‌توانند، به‌عنوان مشوّق عمل کرده و با برجسته کردن نقاط مثبت فرهنگی و کم‌رنگ جلوه دادن نقاط ضعف فرهنگی به اصلاح وضع موجود مبادرت بکنند. بنابراین در اینجا تأکید بر فرهنگ رسانه‌ای نیست؛ بلکه رسانه فرهنگی و دینی مورد تأکید است.
چگونه می‌توان رسانه‌ای را فرهنگی-دینی کرد؟ هرکدام از دانشمندان دین و رسانه، برای فرهنگی کردن رسانه‌های مدرن، راهی را پیشنهاد کرده‌اند؛ که توجه به کارکرد رسانه در این زمینه می‌تواند راهگشا باشد. هرکدام از رسانه‌ها نسبت به مقتضای ذات خود، کارکردهای متفاوتی دارند. اگر این کارکردها را با زیست‌محیط فرهنگی جامعه یک‌جا جمع کنیم به این نتیجه می‌رسیم که ایدئولوژی حاکم بر جامعه، رفته‌رفته به ایدئولوژی رسانه منجر خواهد شد. تأثیر حاکمان، سرمایه‌داران، کارکنان، افراد ذی‌نفوذ و دیگر موارد بر رسانه قابل انکار نیست و همچنان‌که سورین و تانکارد از شوميكر و ريز نقل کرده‌اند، پنج دسته اصلي از اثر بر محتواي رسانه‌ها را به ترتيب می‌توان مطرح كرد:
. اثرهاي ناشي از فرد فرد كاركنان رسانه‌ها
. اثرهاي مربوط به رويه‌هاي رسانه‌ها
. نفوذهاي سازماني بر محتوا: (پولسازي مهمترين هدف)
. اثر و نفوذ خارج از سازمان رسانه‌اي: (گروههاي ذي‌نفع و خالقان شبه رويدادهای نفوذ) [نیرویی مثل بسیج را در ایران می‌توان یکی از گروه‌های ذی‌نفوذ دانست که با گستره میلیونی و مردمی خود می‌توانند بر رسانه‌ها نیز اثر گذاشته و محتوای آن‌ها را تعیین کنند]
. ايدئولوژي: (در آمريكا عقيده به نظام اقتصادي سرمايه‌داري مالكيت خصوصي و سودجويي و در هرچیزی می‌تواند باشد). (سورين و تانکارد، 1386؛353).
اگر این پنج دسته را بپذیریم، در جامعه‌ای مثل ایران می‌توان به‌راحتی تعیین محتوای رسانه‌ها را به‌سمت اسلامی شدن و در راستای توسعه واقعی قرار داد. اگر در سازمانی مثل صدا وسیما، در دفتر روزنامه‌ها و مجلات، گردانندگان اصلی سایت‌های اطلاعاتی کشور و … بتوان با اعضاء رابطه برقرار کرد و آن‌ها را با رسالت مهم خود آشنا کرد، می‌توان امیدوار بود که اکثریت مطلق کارکنان این رسانه‌ها به‌سمت توسعه علمی و اسلامی حرکت کنند. از طرف دیگر در ایران نفوذ بسیج را نمی‌توان در هیچ‌کدام از نهادها نادیده گرفت. حضور بیش از شش میلیون بسیجی فعال در پایگاه‌های بسیج، فرصت بسیار مغتنمی است که به آموزش توسعه در سطح بسیار گسترده‌ای از جامعه می‌توان پرداخت. بسیج از دو جهت می‌تواند در این زمینه نقش ایفا کند. یکی تأثیر بر کارکنان است؛ باز از دو جهت: یک: خود کارکنان بسیجی. دو: حضور نزدیک بسیج در همه ارگانهای دولتی و خصوصی. دیگری تأثیر دو مرحله‌ای بسیجیان بر دریگر افراد جامعه است. پتانسیل نیروی چند میلیونی بسیج این فرصت را فراهم کرده که اولا رهبران فکری، دسترسی خیلی آسانی بر مردم داشته باشند. ثانیا؛ تذکر آسیب‌های احتمالی رسانه‌های مدرن بر توسعه و فرهنگ جامعه به‌راحتی امکان‌پذیر است. مزیت دیگر بسیج، بازتاب نیازهای مردم به رده‌های بالای مدیریتی کشور و نیز رهبران فکری است. همه این اقدامات می‌تواند این نقش بسیج را پررنگ کند که ایدئولوژی جامعه و کارکنان را به‌سمت یک توسعه پایدار هدایت کند. در نتیجه سرمایه‌داران مخاطب‌محور که به‌دنبال خواسته مخاطبین خود هستند، ملزم به رعایت برنامه‌های توسعه در سطح جامعه بوده و از تخریب برنامه‌های توسعه خودداری کنند. علاوه‌بر اینکه بسیاری از سرمایه‌داراندر ایران نیز خود عضو بسیج هستند.
مطالعات موردی هنسون و نارولا در کشورهایی مثل هند، کشورهای همجوار هند، آمریکای لاتین و کشورهای عربی، مؤید این نکته است که رسانه‌های مدرن تا حدودی می‌توانند در توسعه نقش ایفا کنند. مطالعات مولانا نیز تقریبا همین مضون را در کتاب گذر از نوگرایی تأیید می‌کند. اما از این موارد خاص گذشته، انجام اقداماتی مثل برنامه‌های رادیو تلویزیونی آموزش کشاورزی در لهستان و طرح مدرسه رادیویی در ایران که توسط علی روشنایی و همکارانش با همکاری جهاد سازندگی در سطح کشور انجام گرفته گویای موفق بودن این طرح است.
دکتر روشنایی اهداف این طرح را این‌گونه برمی‌شمرد:
1.    افزایش دانش، اطلاعات و آگاهی‌های شغلی و فنی روستاییان و تغییر در رفتار و ایستار آنان در یک دوره زمانی معین؛
2.    آموزش حین کار و غیر حضوری جهت صرفه‌جویی در وقت و هزینه روستاییان؛
3.    سرعت بخشیدن به فرایند آموزشی و ایجاد تکاثر جذب؛
4.    ارائه آموزش‌های موضوعی از طریق نیازسنجی و نظرسنجی؛
5.    ایجاد نوعی فراگر ارتباطی که در آن پس‌فرست و بازخورد وجود داشته باشد؛
6.    مشارکت دادن مخاطبین در فراگرد ارتباط؛
7.    تغییر در نگرش‌ها و بینش‌ فراگیران؛
8.    ارتقای نسبی توان آموزشی رادیو از حیطه شناختی به حیطه‌های نگرشی عاطفی و روانی حرکتی. (روشنایی؛ 1384: 97)

خلاصه و نتیجه‌گیری
توسعه یکی از ضروریات امروز کشورهای در حال توسعه از جمله ایران است. تعاریف زیادی از توسعه انجام گرفته که اگر بخواهد به‌صورت دقیق در کشورهای اسلامی به مورد اجرا گذاشته شود، باید به فرهنگ بومی منطقه، نوع مذهب پذیرفته‌شده آنان و نیازهای مردم منطقه باید تعریف دقیقی از آن صورت بگیرد. ما در این مقاله تعریف پروفسور سید حمید مولانا را به دیگر تعاریف ترجیح دادیم. برای رسیدن به توسعه‌ای پایدار، متوازن، همه‌جانبه و درون‌زا از امکانات مختلف ارتباطی می‌توان بهره برد. ما در توسعه دنبال تکامل و ارتقاء فرهنگی هستیم؛ زیرا تا زمانی که فرهنگ ایستا و راکد است توسعه بخش‌های دیگر اتفاق نخواهد افتاد و اگر هم اتفاق بیفتد زودگذر و ناپایدار خواهد بود. از این جهت بهترین گزینه برای تکامل و گسترش فرهنگی استفاده از ارتباطات است. ارتباطات می‌تواند بهترین پشتوانه برای توسعه باشد، به‌شرطی که از همه ابعاد ارتباطات در این امر استفاده شود. در کشورهای در حال توسعه؛ به‌خصوص ایران، ارتباطات سنّتی و ارتباطات چهره‌به‌چهره از جایگاه والاتری برخوردار است. تکنولوژی‌های جدید ارتباطی، نه‌تنها به‌تنهایی در امر توسعه موفق نخواهند بود، بلکه به توده شدن جوامع، کرختی اجتماعات و بی‌تفاوتی انسان‌ها در مقابل اتفاقات روز منجر خواهند شد؛ مسئله‌ای که همه جامعه‌شناسان و روان‌شناسان اجتماعی صاحب‌نظر در این رشته عنوان کرده‌اند. فلذا برای در امان ماندن از این آسیب‌های فرهنگی این رسانه‌ها به‌خصوص در امور مذهبی، استفاده از ارتباطات چهره‌به‌چهره اهمیت فراوانی دارد. تکنولوژی‌های جدید ارتباطی نیز به‌عنوان رسانه مشوّق اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کنند. یعنی ما نه‌تنها قائل به کنار گذاشتن تکنولوژی‌های جدید ارتباطی نیستیم؛ بلکه برای سریع‌تر به ثمر رسیدن امر توسعه آن‌را ضروری می‌دانیم.
گروه ذی‌نفوذی مثل بسیج که در ایران از جایگاه خاصی برخوردار است و اعضای چندمیلیونی دارد می‌تواند در امر توسعه نقش بسیار بالاتری را ایفا کند. به‌عنوان نمونه طرح بسیج برای دور چهارم مجلس خبرگان رهبری تجربه خوبی است؛ که از این پتانسیل بومی در رسیدن به یک توسعه گسترده در امور مختلف جامعه به‌خصوص در امور مذهبی بهره‌برده شود؛ به‌شرطی که تکنولوژی‌های جدید ارتباطی نیز به‌عنوان مشوّق طرح به‌کمک آن بشتابند.
بسیج می‌تواند علاوه‌بر کمک به امر توسعه، بر اولویت محتوای رسانه‌ها نیز تأثیرگذار باشد. در الگوی دومرحله‌ای یا چند مرحله‌ای ارتباط نهاد بسیج، هم به‌عنوان رده پایینی از رهبران فکری و هم به‌عنوان پس‌فرست مخاطبان بر رسانه‌ها، جامعه و مردم تأثیرگذار باشد. اعتقاد ویژه بسیج به ولایت فقیه، مراجع دینی و مذهب می‌تواند در گسترش مذهب تشیّع و نمادهای مذهبی و مذهبی شدن جامعه اثرگذار باشد.
به‌اعتقاد ما توسعه اقتصادی از توسعه فرهنگی و توسعه مذهبی جدا نیست. تعطیل کردن یکی از ابعاد توسعه می‌تواند به نامتوازن پیش رفتن و در نتیجه شکست امر توسعه بیانجامد.
عنوان :  ارتباطات پشتيبان توسعه با رهيافتي اسلامي
كلمات كليدي :  ارتباطات، توسعه، شاخص هاي توسعه، ارتباطات پشتيبان توسعه، ارتباطات سنّتي، تكنولوژي هاي جديد ارتباطي، رسانه ها، نوسازي، وابستگي، اقتصاد
نوع مقاله : پژوهشي
موضوع مقاله : ارتباطات
نویسنده : داود بشير زاده
فهرست منابع و مآخذ
1. ازكیا، مصطفی (1380) جامعه‌شناسی توسعه. تهران. كلمه. چاپ سوم.
2. باهنر، ناصر (1387) دین و رسانه‌ها. تهران. مرکز تحقیقات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. چاپ دوم.
3. بورن، اد (1379) بعد فرهنگی ارتباطات برای توسعه. مهرسیما فلسفی. تهران. مركز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامه‌ای صدا و سیما. چاپ اول.
4. تودارو، مایکل (1377) توسعه‌ی اقتصادی جهان سوم. غلامعلی فرجادی. تهران. مؤسسه عالی پژوهش و برنامه‌ریزی.
5. خلیلیان، محمدجمال (1384) شاخص‌های توسعه اقتصادی از دیدگاه اسلام. قم. مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی.
6. خیری، حسن (آبان 1387) مقایسه فضای تبلیغی تلویزیون و مسجد. قم. ماهنامه علمی-ترویجی معرفت. سال هفدهم. شماره هشتم.
7. دادگران، محمد (1385) مبانی ارتباطات جمعی. تهران. مروارید. چاپ نهم.
8. روشنائی، علی (تابستان 1384) مقاله ارتباط جمعی، پشتیبان توسعه روستایی و معرفی طرح مدرسه رادیویی، فصلنامه تخصصی جامعه‌شناسی شماره 2.
9. ساموئلسن، هاوس نورد (1384) اصول علم اقتصاد. مرتضی محمدخانی. تهران. علمی و فرهنگی.
10. سورین، ورنر و تانكارد، جیمز (1386) نظریه‌های ارتباطات. علیرضا دهقان. تهران. انتشارات دانشگاه تهران. چاپ سوم.
11. سون، ویندال و دیگران (1384) كاربرد نظریه‌های ارتباطات (نظریه‌ها و مكاتب ارتباطات). علیرضا دهقان و ناصر ضرونچی. مشهد. کنکاش دانش. چاپ اول.
12. صدر، سیدموسی (تابستان و پاییز 1387) قرآن و شیوه اصلاح فرهنگ. مشهد. مجله پژوهش‌های قرآنی. شماره54 و 55.
13. عباسی، ابراهیم (1383) دولت پهلوی و توسعه اقتصادی. تهران. مركز اسناد انقلاب اسلامی. چاپ اول.
14. علوی، پرویز (1386) ارتباطات سیاسی. تهران. علوم نوین. چاپ دوم.
15. کرباسیان، قاسم (1388) سایت پژوهه:
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=35790
16. محسنیان‌راد، مهدی (1385) ارتباط‌شناسی. تهران. سروش. چاپ هفتم.
17. مصباح یزدی، علامه محمدتقی (1376) تهاجم فرهنگی. قم. مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی. چاپ اول.
18. معتمدنژاد، کاظم (1385) وسایل ارتباط جمعی. تهران. انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی. چاپ پنجم.
19. ملکوت، سرینیواس (2001) نظریه‌های ارتباطات توسعه. زهرا سخی.
http://www.hccmr.com/news-616aspx
20. مولانا، حمید (1371) گذر از نوگرایی. یونس شکرخواه. تهران. مرکز مطالعات و توسعه رسانه‌ها.
21. مولانا، حمید (1384) ارتباطات جهانی در حال گذار. تهران. سروش. چاپ اول.
22. نظرپور، محمدنقی (1378) ارزشها و توسعه. تهران. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. چاپ اول.
23. هنسون، جریس و نارولا، اوما (1384) تکنولوژی‌های جدید ارتباطی در کشورهای در حال توسعه. داوود حیدری. تهران. مرکز مطالعات و توسعه رسانه‌ها. چاپ چهارم.
[1]. (NCT) New Communication Technologies.

http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=38520

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *