خلاصه كتاب: مقدمه: میلیاردها مورچه در سراسر جهان زیست میکنند که ما هر روز آنها را می بینیم ولی بدون توجه از کنارشان می گذریم.مورچه ها اجتماعی ترین موجود دنیا هستند وروحیه ایثار وبخشندگی مورچه را نمی توان در هیچ جانوری یافت،زیرا بزرگترین سعادت او خدمت به جامعه خویش است. بالاتر از همه ی اینها، مورچه یکی از خداشناسان ترین موجودات است.انچه در این کتابها میخوانید،مطالب حیرت انگیزی است که نویسندگانش کوشیده اند تا معیارهای علمی آ ن ها را ثابت نماید، و کاملا از عهده این کار بر آمده است.
عنوان:
زندگی مورچه ها
استاد محترم: مهدی یار احمدی خراسانی
تلخيص: سیده مطهره صباغ دارابی
آذر 1391
شناسنامه کتاب اسرارشهر مورچگان شناسنامه کتاب جامعه مورچگان
نویسنده:موریس مترلینگ تالیف:مهندس غلامرضا اربابی
مترجم:ذبیح الله منصوری تاریخ انتشار:1379
ویراستار:محمد رفیعی مهر ابادی ویراستار:راضیه مقتصد
چاپ:چاپخانه رخ چاپ:صنوبر
لیتوگرافی:فردوسی ناشر:انتشارات اربابی
حروف چینی:یوسفی تیراژ:10000 نسخه
تیراژ:5000 نسخه
ناشر:انتشارصفا
مقدمه
میلیاردها مورچه در سراسر جهان زیست میکنند که ما هر روز آنها را می بینیم ولی بدون توجه از کنارشان می گذریم.مورچه ها اجتماعی ترین موجود دنیا هستند وروحیه ایثار وبخشندگی مورچه را نمی توان در هیچ جانوری یافت،زیرا بزرگترین سعادت او خدمت به جامعه خویش است.بالاتر از همه ی اینها، مورچه یکی از خداشناسان ترین موجودات است.انچه در این کتابها میخوانید،مطالب حیرت انگیزی است که نویسندگانش کوشیده اند تا معیارهای علمی آ ن ها را ثابت نماید، و کاملا از عهده این کار بر آمده است.
موجودات عالم چگونه زندگی می کنند؟
زندگی انفرادی
زندگی اجتماعی
زندگی ظاهری جمعی و عملا منفرد
زندگی انفرادی:
این موجودات در بیشتر مراحل زندگی انفرادی و جدا ازهم زندگی میکنند و کوچکترین اتکایی به یکدیگر ندارند.مانند ماهی ها، مارها ،قورباغه ها.
زندگی اجتماعی:
این موجودات به کمک یکدیگر بنیادهای اجتماعی را پایه ریزی می نمایند و برای رفع احتیاجات اولیه و ثانویه در کنارهم ویار و یاور یکدیگرند.مانند زنبورها و مورچه ها.
زندگی ظاهری جمعی و عملا منفرد :
بیشتر مهره داران از جمله پستانداران، پرندگان.
زندگی گوزن ها و پرندگان مهاجر بهترین شاهد این ادعا است. باهم حرکت می کنند باهم آمیزش و سکونت و استراحت را انتخاب می کنند در یک مجموعه چند هزار نفری به سر می برند. ولی اگر به زندگی آن ها توجه و دقت نمایید تنهای تنهایند. در مقابل خطرات، کوچکترین همکاری و معاضدتی دیده نمی شود. بغل دسته ده ها و صدها گوزن قوی و مقتدر که اگر دسته جمعی تصمیم بگیرند شیر ژیان را هم می توانند از پا درآورند، پلنگی وحشی، مادر و فرزندی را نشانه می رود.آنقدر با او به جنگ و گریز می پردازد تا مادر در یک لحظه غافلگیر کننده، فرزند دلبند خود را از بیم جان رها می کند. زمانی نمی گذارد که دندان های تیز پلنگ، در بدن ضعیف و نحیف بچه گوزن فرو می رود. فریاد های استغاثه، ناله های جان گداز و سرانجام زوزه های بی رمق روی هزاران گوزن گردن کلفت و قدرتمند احمق! که با نگا ههای احمقانه صحنه را بر انداز می کنند کوچکترین اثری نمی گذارد.چنین صحنه های دلخراشی ماهیت این جمع منفرد را به سادگی به تماشا می گذارد.این واقعه و امثال آن هزاران بار تکرار می شود، تجربه ای اندوخته نمی شود و موجبات عکس العمل های دسته جمعی جز فرار را فراهم نمی سازد .
ساکنان شهر مورچه به سه طبقه تقسیم می شوند:
اول، ملکه ها که مورچه های ماده هستند و هر یک ده یا دوازده سال عمر می کنند. دوم، کارگران که خنثی می باشند یعنی نر و ماده ندارند و به عبارت صحیح تر فاقد جهاز تناسلی(اعم از مذکر یا مونث) می باشند.سوم، مورچه های نر می باشند که شماره آن ها از پانصد یا ششصد تا تجاوز نمی کند و بیش از پنج یا شش هفته زنده نمی مانند، چون در زندگی حشرات قانونی مهیجی وجود ندارد، همین که موجودات نر، وظیفه توالد و تناسل را انجام دادند، باید از بین بروند.
یک مورچه چگونه متولد می شود؟
فصل بارداری:
مورچه ها در دو فصل:1-انتهای بهار 2-اوایل پائیز که تقریبا درجه حرارت محیط، وضع متشابهی دارد باردار می شوند.
درنواحی گرمسیری در تمام سال عمل بارداری و تخم ریزی امکان پذیر است مگر در گرمای شدید. شکل باردار شدن، طرف شدن تعداد زیادی نر ها با یک ماده است.
بلوغ و مراسم عروسی:
علامت بلوغ در آوردن پر است. پر در آوردن شوق پرواز ایجاد می کند. و چون این موجودات ابتدا به ساکن باید پرواز کند، شور و ولوله ای عجیب در شهر به پا می شود، یعنی این ولوله و شادی، جشن عروسی همگانی است. تعطیل عمومی اعلام می گردد! کار به کلی متوقف می شود! اهالی شهر یا کلنی همه در این مراسم شرکت دارند. رفت و آمد و نشاط خاصی در همه آنها دیده می شود. معمولا نزدیک شهر بلندی معینی را انتخاب می کنند، تازه عروسها و تازه داماد ها را تا انتهای بلندی بدرقه می نمایند.
مورچه ماده در آن روز که به پرواز در می آید، به یک شوهر اکتفا نمی کند، بلکه در ظرف چند ساعتی که مشغول پرواز است، با پنج و شش شوهر جفت گیری می نماید. هر یک از این مورچگان نر، بعد از جفت گیری با مورچه ماده، روی زمین می افتد و بعد از چند ساعت به خواری و ذلت می میرد.
و اما مورچه ماده، بعد از اینکه وسائل محو و قتل چندین مورچه نر را به این طریق فراهم کرد، بارور می شود، از آسمان به زمین می آید و سعی می کند که زیر علف یا بوته ای پناهگاه پیدا کند. مورچه ماده بعد اینکه بارور شد به لانه مراجعت نمی نماید و گوئی که اصلأ لانه را فراموش کرده، و حتی اگر لانه او در همان نزدیکی محل فرود آمدن باشد، باز هم به لانه مراجعت نمی نماید. مورچگان نر هم که از اسمان به زمین افتاده اند، به طرف لانه خود نمی روند و اگر لانه آنها نزدیک باشد باز توجهی به لانه ندارند و با حالی فلاکت بار روی زمین می مانند تا وقتی که طعمه جانور دیگر شوند و یا لگدمال گردند و یا بر اثر عوامل طبیعی و جبری از بین بروند.
مورچگان نر که به لانه مراجعت نمی نمایند ممکن است که بیمناک باشند و بترسند که مبادا دیگران این موجودات بی فایده را به قتل برسانند، اما مورچه ماده که بارور شده و عنصر مفید جامعه است نباید بترسد و به خانه مراجعه ننماید. در صورتی که چنین نیست، و مورچه مزبور بعد از فرود آمدن به زمین و رفتن زیر علف ها یا سنگ ها، با یک حرکت بالهای خویش را از خود جدا می کند و بالها روی زمین می افتد.
در این حال، مورچه ماده، خیلی شبیه به عروسی است که بعد از انجام تشریفات عروسی، جامه تشریفات را از تن بیرون می آورد و دور می اندازد. بعد از جدا کردن بال ها، حشره ماده به وسیله شاخک های خود زمین را حفر می کند، و منظورش از حفر زمین این است که خانه ای برای خود بسازد و در آنجا سکونت اختیار کند و جامعه جدیدی به وجود بیاورد. از این ساعت به بعد، زندگی عجیب و مرموز، و حتی می توان گفت فجیع این مورچه ماده که باید به تنهایی جامعه جدیدی به وجود بیاورد آغاز می شود. چون در ایجاد جامعه جدید هیچ کس به او کمک نمی نماید، و کسی به او غذا نمی رساند.
غذای این مورچه ماده، در آن خانه(یا زندان)که به وسیله شاخکهای خود به وجود آورده، مقدار کمی ماده شیرین و عسلی است که در کیسه خود دارد و با این غذای اندک، باید مدت مدیدی زندگی نماید.
گاهی هم رطوبت زمین این حشره را تقویت می کند و شاید از امواج دنیا نیز استفاده هایی می نماید که بر ما معلوم نیست. چند روز می گذرد، و بعد تخم هائی از مورچه ماده خارج می شود و اطراف او پراکنده می گردد و بعد از مدتی، از یکی از تخم ها کرم کوچکی بیرون می اید و شروع به تندیدن پیله می نماید.
شک نیست که در این دالان زیرزمینی، جز مادر مادر کسی نیست که به آن کرم ها غذا بدهد و یا وسائل تقویت و (رسیدن) تخم ها را فراهم نماید. ولی غذایی که مادر در کیسه خود دارد عاقبت تمام می شود، مورچه ماده روز به روز نحیف می گردد تا بیش از اسکلتی از او باقی نمی ماند.
از وقتی که مورچه ماده به زیرزمین پناه برده، پنج و یا شش ماه می گذرد در این مدت، جز رطوبت و امواج نامرئی، از خارج کمکی به مورچه ماده نرسیده و غذای او تمام شده است. در این موقع، فصل دردناکی درتاریخ زندگی این حشره آغاز می گردد: مورچه ماده از فرط گرسنگی و برای اینکه بتواند به حیات خود ادامه بدهد تا نسل جامعه جدید مورچه را حفظ نماید، شروع به خوردن تخم های خود می کند و خوردن تخم ها به او نیروی جدیدی می بخشد و می تواند چند تخم دیگر بگذارد.
از این پس تا مدت نسبتأ مدیدی، زندگی مورچه ماده چنین دوام پیدا می کند که تخم های خود را می خورد و بدان طریق تخم های دیگری می گذارد و کرم هایی را که از تخم ها بیرون آمده می خورد و بدان وسیله کرم های دیگری تغذیه و تقویت می کند.
به عبارت جامع، این جانور فرزندان خود را می خورد برای اینکه بتواند فرزندان دیگری به وجود بیاورد، و باز هم آن ها را می خورد برای این که فرزندان جدیدی از او تولید شود. این فاجعه مدت یک سال طول می کشد، تا عاقبت بر اثر مساعی مادر، مورچه کارگر(که گفتیم خنثی هستند و مذکر و مونث نمی باشند) رفته رفته رشد پیدا می شوند ، و می توانند از لانه به خارج بروند و غذا تهیه نمایند و برای مادر و تخم ها و کرم ها غذا بیاورند.
از این پس، دیگر مادر توجهی به امر تغذیه خود و فرزندان خویش ندارد زیرا مورچه های کارگر، که از اولاد او هستند، این وظیفه را انجام می دهد و یگانه وظیفه مادر بعد از این تاریخ، همانا تخم گذاشتن است. بعد از آن، هفته به هفته، بلکه روز به روز، بر جمعیت لانه مورچه افزوده می شود و بزودی شهر بزرگی به وجود می آید.
مورچگان از نظر رنگ به چهار دسته تقسیم می شوند:
سیاه ، زرد، قرمز وسیاه، قرمز
زندگی قرمزها بیشتر به اعمالی وحشیانه می ماند و نوعی مورچه کشی و اسیرگیری در بین آنها رایج است.آنها دزدانه به مورچه های جوان و بی تجربه گیاه خوار حمله می کنند و آنها را به اسارت گرفته به شهر می برند.
دروازه شهر خویش را چنان آرایش می دهندکه تله ای برای مورچه های کم تجربه محسوب می گردد. بدین ترتیب که دروازه شهر را از دانه های گیاهی و یا گیاهان خشک شده می پوشانندو در زیر گیاهان خشک شده به کمین می نشینند و به محض شنیدن صدای پای مورچه ای به آن حمله می کنند و آنرا به زور به داخل شهر می کشند. شهر مورچه های قرمز از تونل های متعددی بناشده که بیشتر به درد جنگ و گریز و یا فرار و قایم شدن می خورد تا به درد زندگی و آرامش.
هنگام حفاری شهر مورچه ها لاشه های متعدد مورچه های گیاه خواری به چشم می خورد که پس از قتل آنها از ماده ای که در شکم آنهاست تغذیه می کنند.
مورچه های زرد بسیار تنبل،کم هوش و بی استعداد هستند.اگر زیاد از شهر دور شوند به ندرت قادرند به شهر برگردند و با پرسه زدن و به دست آوردن غذا چون دیگر حشرات زندگی می کنند از همین رو نسل آنها رو به انقراض است و بیشتر در مناطقی که تغییرات آب و هوا شدید نیست و گرم و معتدل است دیده می شوند.
مورچه های قرمز و سیاه که سرو سینه آنها قرمز است و دست و پای آنها سیاه است.بدون شک این ها دو رگه از سیاه و قرمز اندکه مادر سیاه و پدر قرمز ویا برعکس است. این نوع از مورچه ها هم مورچه های دیگر را به اسارت می گیرند و گاهی آنها را به بیگاری در شهر وامی دارند.در شهرسازی و تمدن داخلی این نوع از مورچه ها تمدنی پیشرفته به چشم می خورد.
مورچه های درنده و گوشت خوار و تهاجم آنها:
این مورچه ها به قدری خوفناک هستند که نه فقط مورچه ها از دست آن ها فرار می کنند بلکه خرگوش ها و پرندگان و حتی سوسمارها و مارها و افعی ها از دست آن ها می گریزند. مناطق زندگی این مورچه ها در آفریقای جنوبی و گویان ومکزیک و برزیل است، و انواع آن ها را علمای مورچه شناس به نام دوری لینی، جی تی نی لپتانی، لی نی و غیره می خوانند. این مورچگان، در زندگی مورچه های دیگر، به منزله طوفان و گردبار در زندگی ما می باشند. وقتی که سپاه این مورچه که گوشت خوار است به حرکت در آمد، هیچ چیز را در معبر خود باقی نمی گذارد. حرفه اصلی این مورچه ها چپاول است. برخلاف مورچگان معمولی، هرگز شهر نمی سازند و پیوسته صحراگرد هستند، همواره تخم ها و کرم های خود را از منزل به منزل دیگر منتقل می کنند.
سرعت حرکت این مورچه به قدری زیاد است که با سرعت حرکت یک اسب که با قدم های یورتمه دوندگی می کند برابری می نماید و به همین جهت در موقع چپاول، دسته های اکتشاف آن ها ده کیلومتر و پانزده کیلومتر و گاهی زیادتر پیشاپیش سپاه حرکت می کنند. این مورچه با اینکه به کلی نابینا است در موقع حمله، حتی انسان ها را هم وادار به فرار می نماید، تا چه رسد به حشرات و جانوران کوچک که به طور حتم اگر فرار نکنند معدوم خواهند گردید.
سپاهیان این مورچه (وهمگی سپاهی هستند) به نظم و ترتیب کامل در صحرا حرکت می کنند. گاهی در صد ستون به موازات یکدیگر حرکت می نمایند و افسران آن ها (مورچه های درنده گوشت خوار دارای افسر هستند) در طرفین این ستون ها قرار می گیرند و به واسطه جثه بزرگی که دارند، به خوبی از سایرین تشخیص داده می شوند.هروقت که سپاه این مورچه برای چپاول به حرکت در می آیند، دست کم چندین میلیون است، و ساکنان روستاهای آفریقای جنوبی و برزیل از پرواز دسته جمعی پرندگان و فرار خزندگان و جانوران کوچک، پیش بینی می کنند که مورچه درنده جلو می آید.
یگانه وسیله برای جلوگیری از تهاجم این مورچه آن است که اطراف قریه و یا خانه روستایی آتش بیفروزند،و گرنه حتی خندق های آب هم مانع از حمله این موچه نخواهد شد زیرا این موچه درنده و نابینا از آب هم ، می گذرد.هر جانوری که قدرت حرکت نداشته باشد، اعم از پرنده و پستاندار و خزنده، در ظرف مدت قلیلی توسط این مورچگان درنده قطعه قطعه گردید و صبح استخوان های آنها باقی می ماند.
در روستاها و خانه های روستایی افریقای جنوبی اگر نتوانند به وسیله آتش جلوی این مورچه ها را بگیرند، و نیز اگر نتوانند که فرار کنند، ویا بیماری داشته باشند که نتوانند او را حرکت بدهند، یگانه چاره اینست که پایه های تخت خواب را در وسط چهار طشت و یا چهار کاسه که پر از سرکه باشد جا بدهد و ضمنا مواظب باشند که سقف اطاق شکاف و بریدگی نداشته باشد زیرا اگر دارای شکافی بود، مورچه ها از سقف روی بیمار خواهند افتاد. اما اگر شکاف نداشت چون نابینا هستند راه خود را گرفته و از دیوار دیگر پائین می آیند و می روند.ولی بهترین وسیله برای احتراز از خطر این مورچه، آتش افروختن و یا فرار کردن است.
شاخک های آن ها به قدری قوی است که حتی بعد از اینکه از بدن جدا شد طعمه خود را رها نمی نماید. سابقا بومیان افریقای جنوبی برای بخیه زدن زخم ها، از شاخک های این حشره استفاده می کردند، به این طریق که مورچه ها را وا می داشتند که دو طرف زخم را گاز بگیرند و بعد سرشان را قطع می کردند و شاخک هاراکه به شکل بخیه در زخم ها باقی مانده بودند بعد از اینکه زخم بهبود می یافت ، بیرون می آورند.وقتی که این مورچگان درنده به یک قریه حمله می نمایند، در آنجا هر چیز را که می جنبد، به استثنای نباتات، می خورند. ولی این فایده را دارند که سایر حشرات را نیز معدوم می نمایند. ساکنان قریه، بعد از رفتن مورچگان، وقتی که به آبادی مراجعت می کنند می بینند که آبادی از هر نوع حشره و گزنده پاک شده است.
طبعا حمله مورچگان درنده را نباید با حمله موریانه ها اشتباه کرد چون گاهی در مناطق جنوب افریقا، موریانه ها هم به روستاها حمله می کنند.
تفاوتی که این دو نوع حمله دارد آن است که این مورچگان جانوران را می خورند و موریانه ها اشیای چوبی را بلع می کنند،و دیگر اینکه حمله مورچه درنده، ظاهری و علنی است، در صورتی که حمله موریانه پنهانی و زیرزمینی می باشد.
مورچگان درنده هنگام حرکت در صحرا و یا حمله، اگر به یک خندق آب برسند، خود را به شکل گلوله میسازند، وطوری به هم می چسبند کهیک گلوله بدون منفذ را تشکیل می دهند. در داخل یک گلوله، تخم ها و کرم ها قرارا داده شده و آن وقت به وسیله شنا، تخم ها و کرم های خود را به آن طرف آب می رسانند.
ولی از نهر ها و رودخانه های سریع السیر نمی توانند عبور نمایند زیرا سرعت جریان آب آن ها را با خود می برد و بالاخره غرق می نماید.شکارچیانی که در صحرا هنگام حمله این مورچه در خواب باشند، بعید نیست که بر اثر هجوم مورچگان به قتل برسند زیرا این مورچه دائما دسته های اکتشاف را به طرف خط سیر خود می فرستد که مبادا جنبنده ای از نظر او پنهان بماند.
وضع زندگی این مورچه صحرانورد، که همواره در بیابان زندگی می کند، و در سال ،چندین مرتبه مبادرت به تهاجمات عظیم می کند، یکی از موارد جالب توجه زندگی مورچگان می باشد. گاهی این تهاجمات به قدری دامنه دار است که در پایان هجوم، یک قبیله به کلی از بین می رود و دیگر بازگشت نمی کند. «بار» یکی از علمای مورچه شناس در گویان واقع در آمریکای جنوبی، بعضی از این مورچگان را دیده که لانه ساخته و شهرنشین شده اند. ولی در استرلیا و آفریقای جنوبی مورچگان مزبور همواره در جای مناسب برای نگهداری و پرورش تخم ها و کرم ها حلقه می زنند و روپوش بزرگی از اندام خود به وجود می آورند که شبیه به یک کره است. در داخل کره، درجه ی حرارت به قدری است که برای پرورش تخم ها و کرم ها مناسبت دارد.
نظام های حاکم بر جامعه مورچگان:
نظام کشاورزی،نظام برده داری،نظام استثمارگر و راهزن
نظام کشاورزی:
عده ای از مورچه ها با نگه داری مواد گیاهی و انبار کردن آنها زندگی می کنند. از برگ گیاهان گرفته تا دانه های گیاهی.تعدادی از دانشمندان حشره شناس اعتقاد دارند که این نوع مورچه ها در تکثیر گیاهان از طریق انتقال دانه ها به نواحی مساعد دخالت مستقیم دارند.این جامعه از مورچه ها بیشتر در عمق جنگل ها زندگی می کنند و برگ های درختان و گیاهان را قطعه قطعه نموده و به داخل شهر خود می برند.
نظام برده داری:
مورچه های قرمز رنگ،دارای نظام برده داری هستند ومورچه های دیگر را ربوده و آنها را در شهرهای خود به صورت فردی و جمعی به کار وامی دارند.برای این کار از تله های گوناگون استفاده می کنند.برای مثال مقداری از گیاهان مورد علاقه مورچه ها را در قسمتی جمع و پراکنده می سازند و خود در زیر آن انتظار می کشند.
نظام استثمارگر و راهزن:
تعدادی از مورچه ها از طریق راهزنی و خارج ساختن غذاهای مورچه های دیگر زندگی می کنند آنها در سر راه دیگر مورچه هایی که چیزی را به طرف شهر می برند قرار می گیرند و دو یا سه تایی بر سر مورچه حامل ریخته وبا کمی زدو خورد و جدال طعمه را از چنگ مورچه حامل درآورده وپا به فرار می گذارند.مورچه های حامل مدتی گیج و حیران به این طرف و آن طرف می دوند و سرانجام راه خود را میگیرند و می روند.
آناتومی مورچه ها
ساختمان بدن تمام مورچه ها به دو صورت است:
• ساختار درونی
• ساختار بیرونی
ساختار بیرونی بدن مورچه :
سر ، سینه، شکم ،دست وپا
سرهر مورچه از چند عضو بیرونی ، دهان،سر،چشمها و آنتن ها تشکیل شده است.دهان مورچه برخلاف دهان انسان که از بالا و پایین بازو بسته می شود از طرفین باز و بسته می شود.آرواره ها شباهت زیادی به انبردست دارند که برای برداشتن،به دهان گذاشتن و باربردن از آن استفاده می گردد.وظایف بویایی و شنوایی به عهده آنتن ها(شاخک) است.حس بینایی و شنوایی مورچه ها بسیار قوی تر از انسان است.چشم مورچه ها نیز رنگ های مادون قرمز را می بینند به همین دلیل در نور بی نهایت ضعیف زیر زمین هم قادر به دیدن هستند.
مورچه ها مانند دیگر حشرات دارای شش دست وپا هستند.
ساختار درونی بدن مورچه:
ساختار درونی مورچه بسیار ساده ودر عین حال کاراست.از دستگاه گردش خون،ریه ها،دستگاه تصفیه و غیره خبری نیست.دستگاه هاضمه وظیفه تقسیم غذا را به قسمت های مجزای بدن بعهده داردوفرامین ازمغز صادر می شود.
مقایسه مغز مورچه با مغز انسان
مساله بسیار مهم و جالب،بزرگی سر و حجم و وزن مغز مورچه است.یک انسان بالغ اگر به طور متوسط 70 کیلوگرم وزن داشته باشد مغزش 1 کیلوگرم است.در حالی که وزن مورچه 16 برابر مغز اوست.که در کل مغز مورچه تقریبا 4 برابر بزرگتر از مغز انسان است.
کارایی مغز مورچه،دلیل اجتماعی زندگی کردن او را توجیه می کند: بدون شک موجوداتی که مغز آنها قادر باشد: ضبط کند،به خاطر آورد،محاسبه نماید و نتایج محاسبه را به کار بندد معمولا می توانند اجتماعی زندگی کنند و یار و یاور همدیگر بوده و در غم و شادی یکدیگر شریک و سهیم باشند.
تحقیقات نشان می دهد که مغز مورچه ها دقیقا این چهار عمل را انجام می دهد .خاکریزهای بزرگی می سازند اما زمانی که سیل خانه مورچه های سرخ را دربر می گیرد این حشرات به یکدیگر وصل می شوند تا قایق نجاتی بسازند، رفتاری که اکنون دانشمندان به چگونگی آن پی برده اند این قایقهای نجات می توانند برای هفته ها بر روی آب شناور بمانند محققان برای بررسی این رفتار مورچه ها، تعدادی از آنها را جمع آوری کرده وآنها را به درون آب انداخته وانها دستهای یکدیگر را در کمتر از دودقیقه گرفته و ساختاری شناور را به وجود آوردند. قایق نجاتی که در نهایت از اتصال مورچه ها به هم ساخته می شود، قایقی کاملا سبک و شناور است تا اندازه ای که تلاش محققان برای غرق کردن آن با استفاده از قطعه ای چوب ناموفق باقی ماند.
جامعه مورچهها دارای سیستم تقسیم کار ٬ارتباط بین اشخاص و توانایی حل مشکلات پیچیده است.این ارتباطات در جوامع انسانی با مطالعه و در طول زمان بوجود آمده است. مورچه ها قویترین حیوانات خشکی می باشند، چرا که می توانند چند برابر وزن خود بار حمل کنند، مطالعه در زندگی مورچه ها دانشمندان را به شگفتی واداشته است، چون وقتی آن ها انبار غذای بعضی از مورچه ها را بررسی کرده اند، با کمال تعجّب دیده اند آن ها، به طور دقیق دانه های جمع آوری شده را به طور منظّم در کنار هم قرار می دهند؛ آنها دانه های گندم را از وسط به دو نیم می کنند تا هنگام رسیدن رطوبت سبز نشود، ولی دانه های خربزه را به جای نصف به چهار قسمت تقسیم می کنند، زیرا می دانند که دانه های خربزه (تخم خربزه) اگر به دو نصف تقسیم شوند، باز هم قابلیت سبز شدن را دارند و به محض تماس با آب رشد خواهند کرد و لانه ی مورچه ها را از بین خواهند برد .
وسایل ارتباط ویافتن راه
یکی از مسائلی کههمواره مورد توجه مورچه شناسان بوده،این است که مورچه با اینکه بینایی ندارد(زیرا چشم مورچه خیتی ضعیف است)چگونه در لانه یا در خارج از لانه دوست ودشمن خود را تشخیص می دهد.
دوشیزه دل فیلد انگلیسی که سالیان درازی از عمر خود را وقف این کار کرده(تا بداند این حشره چگونه دوست ودشمن را می شناسد و راه خودرا پیدا میکند)میگوید که حس شامه در مورچگان خیلی قوی است وهر چه هست مربوط به حس شامه می باشد0
اما این حس شامه،برخلاف ماکه نوع بشریم ،در بینی مورچه نیست بلکه مرکز حس شامه،شاخک های او ومخصوصا قسمت انتهایی شاخک می باشد0قسمت انتهایی شاخک های مورچه دارای عضو مخصوصی است که به نوبه خود به چندین بند قسمت می شود،وهفت بند اخر این عضو،مرکز حس شامه می باشد0
هریک از این بندها مخصوص بوئیدن یک رایحه است:مثلا رایحه خانه به وسیله بند اخر استشمام میگردد.رایحه کارگران بالغ(مورچگان خنثی) که به سن بلوغ(برای کارگرای)رسیده اند به وسیله بند ماقبل استشمام می شود.همچنین رایحه رد عبور مورچه های دیگر،که در رفقای خود روی زمین باقی میگذارند به وسیله بند سوم نرسیده به اخر بوئیده می شود.
وقتی که اخرین بند این عضو راقطع می کنند،مورچه دیگر نمی تواند منزل خود را پیدا کند چون نمی تواند بوی منزل خود را استشمام نماید ودر نتیجه وارد خانه دیگری می شود واز طرف سکنه محلی دیگر به قتل می رسد.
وقتی که بند مخصوص رایحه رد عبور مورچگان را قطع می کنند، مورچه دیگر نمیتواند راه خود را پیدا کند وسرگردان میشود.در یکی از بندها، حس بوییدن ملکه متمرکز گردیده به طوری که اگر آن بند را قطع کنند، مورچه دیگر قادر نیست که وجود ملکه را احساس کند وپس از آن هیچ توجهی به ملکه ندارد،به او غذا نمی دهد و درصدد نظافت او بر نمی آید. یکی دیگر از این بندها، مخصوص تشخیص دوست و دشمن است و اگر آن را قطع کنند، دیگر مورچه نمی تواند رایحه دوست و دشمن را تشخیص بدهد،انواع مختلف باهم مخلوط میشوند ، بدون اینکهباهم بجنگند. رایحه خانه،به نوبه خود به چند رایحه فرعی تقسیم می شوند وبدان وسیله مورچه هریک از ساکنان خانه را می شناسد.همچنین رایحه دیگری هم هست که بدان وسیله مورچه نژاد خود را می شناسد و این رایحه از موقع تولد تا مرگ با مورچه هست و هرگز از وی سلب نمی شود. اما ممکن است دوشیزه دل فیلد انگلیسی اشتباه کرده باشد،وتنها شاخک ها مرکز حس شامه نباشند.در مورچه نیز مثل حشرات دیگر، مرکز حس شامه در تمام بدن متفرق شده، واین حشره به وسیله تمام سوراخ ها و منافذ بدن خود، رایحه ها را استشمام می کند.
یک عده از علمای مورچه شناس استنباط کرده اند که مورچگان به همنوع خود کمک می کنند، کسانی را که مجروح شده اند مورد پرستاری قرار می دهند و حتی زخم آنها را می بندند، یعنی به وسیله نوار پانسمان می کنند و این نوار هم به وسیله خود آن ها بافته می شود.
ولی در برابر این دسته از مورچگان که به همنوع خود کمک می نمایند، در همان لانه دسته دیگری هستند که هیچ توجهی به بدبختی رفقای خود ندارند، در صورتی که اگر قدری کمک و همت کنند ممکن است آنها رااز غرق شدن نجات بدهند و یا از زیر آوار بیرون بیاورند.حتی دیده شده که مجروحین سخت را از لانه بیرون کرده و آنها را به حال خود باقی گذاشته اند تا بمیرند.
این تفاوت و رفتار، و این بی نظمی که در وضع زندگی مورچه ( از لحاظ کمک به مجروحین و ناتوانان) دیده می شود مورچه را شبیه به انسان می نماید، و به همان اندازه آنها را از دو حشره بزرگ اجتماعی دیگر، زنبور عسل و موریانه دور می کند.اما در زندگی مورچه، هم بی رحمی و هم رحم و مروت هست، وهم کسانی هستند که توجه و ترحمی به درماندگان ندارند و هم کسانی هستند که به معلولین کمک می کنند و آنها را نوازش می دهند و به آنها غذا می خورانند و زخم های آنها را می بندند و غیره.
اینجاست که ناچاریم اعتراف کنیم که مورچه به احتمال قوی، دارای اصول اخلاقی است و در زندگی این حشره، عینا مثل زندگی ما، نیکی و بدی وجود دارد.
اگر یک مورچه در خارج از لانه به جهانی مجروح و علیل شود، کسانی هستند که ممکن است با مهر و محبت او را به لانه ببرند و مورد پرستاری قرار بدهند و هرگاه ملکه مجروح گردد ده ها مورچه مدت چندین هفته او را نوازش می کنند و سعی می نمایند که جراحات او را معالجه نمایند، هرگاه ملکه مزبور بر اثر جراحت بمیرد تا چندین روز از کنار لاشه او جدا نمی شوند و کماکان آن را می لیسند و مثل این است که نمی توانند دل از او بکنند.
این ترحم و احسان که در زندگی مورچه و از طرف بعضی از آنها دیده می شود، بر خلاف قوانین کلی طبیعت است.چون در زندگی موجودات دیگر، غیر از انسان و مورچه و تا اندازه ای زنبور عسل و موریانه، رحم و عطوفت دیده نمی شود.ما انسان ها هم که رحم و عطوفت داریم، ناشی از اعتقادات مذهبی است، و می خواهیم بدین وسیله، سرمایه ای جمع کنیم که در آخرت به درد ما بخورد و یا بر طبق عقاید مذهبی در زمان حیات به ما پاداش بدهند.
امروز اگر اعتقادات مذهبی را از بین ببرید و عقاید دیگری را که ناشی از معتقدات مذهبی است نیز محو نمائید، به احتمال زیاد، رحم و عطوفت از بین نوع بشر رخت بر خواهد بست.ولی در زندگی مورچه، اگر رحم و عطوفت با آن مفهوم که ما برای آن قائل هستیم، واقعا وجود داشته باشد، اساس و بنیان ثابت تر ومحکم تری دارد. چون این حشره می داند که ادامه حیات او وابسته به ادامه حیات جامعه است و اگر جامعه از بین برود، او نیز از بین خواهد رفت و بنابراین بهتر این است که به همنوع خود ترحم نماید که مبادا جامعه از بین برود.
ارتش و جنگ های مورچگان
مورچه با اینکه عموما صلح جو می باشد اما به واسطه هوش بسیاری که دارد، در صدد بر می آید که بجای کار کردن متوسل بهجنگ شود، تا بتواند بدون زحمت زیاد از دست رنج دیگران استفاده نماید.تفاوتی که بین نژادهای مختلف مورچه وجود دارد به قدری زیاد است که است که اگر بخواهیم بعضی از انواع مورچه ها را با بعضی دیگر مقایسه کنیم، بدان می ماند که یک ملخ را با یک کرگدن مقایسه نمائیم و مابین نژادهای بشری این اندازه تفاوت نمی بینیم.طبیعی است که وقتی مورچگان از حیث نژاد این قدر با هم اختلاف داشته باشند، از حیث وسائل جنگ و اسلحه نیز با هم متفاوت باشند.
ولی به طور کلی سلاح آن ها عبارت از شاخک ها است، که از حیث شکل با هم فرق می کند، بعضی از شاخک ها بزرگ و برخی کوچک است.بعضی از شاخک ها به شکل گازانبر می باشد و برخی دیگر به شکل شمشیر دودم را دارد و بدان وسیله می تواند یک حشره را با یک ضربت نصف کند.شاخک های دیگری موجود است که به شکل اره (دندانه دار) به وجود آمده و بدان وسیله سربازان هنگام جنگ، سر یا تنه دشمن را اره می کند.بعضی از شاخک ها شبیه به یک نیزه خیلی تیز می باشد و سربازها با این سلاح، به یک ضربت سر دشمن را سوراخ می نمایند.
برخی از انواع مورچه ها دارای کیسه مخصوصی هستند که زهر نیرومندی در آن انباشته شده و این زهر که به شکل گاز مورد استفاده قرار می گیرد، به قدری موثر است که وقتی به طرف دشمن پرتاب می نمایند سربازان دشمن را از پا می اندازد و مفلوج و بی حرکت می کند.
در اروپا یک نوع مورچه هست که به نام علمی «نئومیرماروبیدا» خوانده می شود و ازحیث نیروی جسمانی ونیروی اسلحه، بر تمام مورچه های قاره اروپا ترجیح دارد و با این وصف، این حشره نیرومند هرگز به سایر مورچگان حمله نمی کند و پیوسته مشغول به کار خود می باشد، و مورچگان دیگر هم که اطلاع دارند که وی قوی است، در صد اذیت او برنمی آیند و با این حشره نمی جنگند. متاسفانه (برای مورچه ها) تمام زورمندان این طور صلح خواه نیستند و بعضی از آن ها با وجود اینکه ثروت دارند و نیرومند هستند، مثل بعضی از ملل بزرگ ما در صدد اذیت و آزار دیگران بر می آیند.
بدبختانه (برای مورچگان) شغل اصلی بعضی از انواع مورچه، جنگ است و همان طوری که رومی های قدیم حرفه اصلی خود را جنگ قرار داده بودند، این ها هم در فواصل تقریبا منظم، به همسایگان حمله ور می شوند وتمام نوزادان ملل مجاور را به اسیری می برند و آن ها را غلام خود می کنند.
مورچه نساج
مورچگان نساج، لانه های خود را به وسیله نساجی به وجود می آورند. رسم آنها این است که ابتدا مکان لانه را (بین درختان) در نظر می گیرند و بعد برگ ها را یکدیگر نزدیک می کنند. هرگاه بین برگ ها فاصله زیاد باشد و نتوانند آنها را به دست بیاورند، پل می سازند. به این طریق که یکی از مورچگان محکم به شاخه درخت می چسبند و مورچه دیگر خود را به او می چسباند و مورچه سوم به مورچه دوم می چسبد و به همین ترتیب.
معلوم نیست که مورچه نخستین که به شاخه درخت چسبیده، دارای چه نیروئی است که تمام این مورچه ها را نگاه می دارد. ولی بلاخره این پل به وجود می آید و مورچگان دیگر از روی آن می گذرند و برگ هایی را که آن طرف واقع شده به برگ های این طرف نزدیک می نمایند.
بعدا، یکی از مورچگان می رود و یک کرم (یعنی لارو) را که مشغول تنیدن است می آورد. این کرم که به تنیدن پیله خود مشغول بود ناچار است که از ایجاد پیله صرف نظر نماید و روی برگ ها که به هم نزدیک شده تار بتند.
این روش مورچه که به وسیله یک کرم در صدد بافندگی بر می آید، با روش ما که به وسیله کرم ابریشم و یا دوک های پارچه بافی مبادرت به نساجی می کنیم هیچفرق ندارد.ما هیچ یک از موجودات جاندار (غیر از انسان) را سراغ نداریم که بتواند به وسیله ابزار، کاری انجام بدهد،اما در زندگی مورچه این عمل را می بینیم.
هنگامی که مورچه ای مجروح می شود باز هم به وسیله ی همین ابزار، مورچه های دیگر درصدد بر می آیند که زخم آن مورچه را پانسمان کنند. لذا یکی از لاورها را می گیرند و آن را اطراف بدن مورچه مجروح می گردانند تا نوارهای آن روی زخم پیچیده شود.
مورچه هایی که مخزن آذوقه هستند
در سرزمین«کلرادو» واقع در آمریکا، یک نوع مورچه زندگی می کند که شاخه های فراوان دارد و درجه تمدن این مورچه هنوز به پای دیگران نرسیده و نمی تواند زراعت و نساجی کند و حتی قادر نیست که آذوقه برای روزهای مبادا در لانه ی خود ذخیره نماید.
غذای این مورچه از شیره مخصوصی است که بلوط مخصوصی که در «کلرادو» هست بیرون می آید. بعضی از این مورچه ها به قدری از این شیره می مکند که حجم شکم آن ها چند برابر می شود، آنگاه به لانه خود می روند و در آنجا مورچگان دیگر، سعی می کنند که بر حجم شکم آن ها بیفزایند، یعنی هرچه شیره مکیده اند در شکم آن ها خالی می نمایند.در نتیجه، مورچه های مزبور شبیه به انگور درشت تیره رنگ می شوند که پر از شیره است. آن ها به وسیله دست های خود از سقف لانه آویزان می گردند و حتی دو سه روز بعد از مرگ خود، هنوز به سقف آویزان هستند و دیگران هر وقت که بخواهند آذوقه خود را جمع آوری و ذخیره کنند، آن را در شکم مورچه که در واقع خیک جاندار است جا می دهند.
ما نمی توانیم بفهمیم که این مورچه به چه دلیلی این زحمت را تحمل می نماید و چرا در تمام عمر با آن شکم متورم، از سقف لانه آویزان می شود.آیا از این عمل نشئه و کیف مخصوصی را ادراک می نماید، و یا این عمل نشان بزرگی و اولویت و سروری است.هرگاه یکی از این خیک های جان دار برحسب تصادف از سقف لانه جدا شود و به زمین بیفتد کسی به کمک او نمی رود . آن قدر دست و پا می زند تا وقتی که بمیرد. عجب آنکه بعد از اینکه روی زمین افتاد، دیگر مورچگان نمی روند تا شیره او را بمکند، در صورتی که وقتی این مورچه از سقف لانه آویزان است برای خوردن شیره شکم او خیلی علاقه به خرج می دهند.ما عملا هیچ وسیله ای برای پاسخ به این سوالاتنداریم، کما اینکه برای فهم سایر مسائل مربوط به زندگی این جانور نیز دارای وسیله نمی باشیم. اگر کسی در زندگی ما نیز دقیق شود از این وقایع زیاد خواهد دید.یک نفر رئیس و فرمانده تاوقتی که بر مسند ریاست نشسته، وجودش عزیز است و همه به او احترام می گذارند. ولی همین که از ریاست افتاد صمیمی ترین دوستان وی ممکن است به او پشت کنند و اگر او را در خیابان ببینند ممکن است روی خود را برگردانند که مبادا ناچار شوند با او اظهار آشنایی نمایند.مادر زندگی کوچک و محدود خویش بارها این تجربه را کرده ایم و لذا بعید نیست که در زندگی این مورچه نیز، تا وقتی که خیک جاندار به سقف چسبیده، به جهاتی دارای عزت و احترام باشد و همین که به زمین افتاد یک باره آن منزلت و احترام از بین می رود.
اسرار وعجایب مورچه ها
قوای حیاتی مورچه به قدری زیاد است که اگر سر یک مورچه را قطع نمایید تا 20 روز دیگر زنده می ماند و در تمام این مدت روی دست و پای خود ایستاده و زمین نمی افتد. و انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده است راه خود را می گیرد و به طرف لانه می رودو در همان حال اگر یکی از رفقا به او برسد و درخواست غذا نماید بدون تاخیر در دهان او غذا می ریزد.مورچه هیچ نوع بیماری ندارد و به قدری در مقابل مرگ مقاومت می کند که اگر آنها را 8 روززیر آب نگه دارید بازهم زنده می مانند.اگر 100 روز به آنها غذا نرسد مشروط بر اینکه قدری رطوبت در لانه آنها وجود داشته باشد تا یکصد روز و زیادتر زنده می مانند.
دیده شده است که مورچگانی که گرسنه مانده اند در روز هفتادم و هشتادم و نودم هنوز مقداری از غذای خود را به وسیله کیسه در دهان دیگران ریخته اند که بتوانند رفقای خود را نجات بدهند. متوسط عمر مورچه ها 4 سال است و بلندترین صدا را در بین موجودات دارند. هرگز در لانه مورچه بین دو مورچه که از یک شهر هستند جنگ در نمی گیرد.آنها هرگز حس ملیت و برادری را فراموش نمی کنند.تنها چیزی که در مورچه اثر می کند سرما است که آنها را به قتل نمی رساند و فقط می خواباند و لذا قوای آنها را برای بهار سال دیگر، محفوظ می دارد.
نتیجه گیری
ما همه سعی میکنیم که از افراد بزرگ درس زندگی بگیریم ورمز و راز موفقیت آنها را بدانیم. اما فراموش میکنیم که گاهی بزرگترین درسهای زندگی از کوچکترین موجودات کنار ما گرفته میشوند. از رفتار مورچهها میتوانیم چهار درس مهم بگیریم که به ما برای داشتن زندگی بهتر کمک میکنند.
مورچهها هرچه از توانشان برمیآید را انجام میدهند. مورچهها چه مقدار غذا در تابستان جمع میکنند؟ هرچقدر که بتوانند! این الگوی خیلی خوبی برای کار است. هرچه که از دستتان برمیآید را انجام دهید. یک مورچه نگران این نیست که مورچه دیگر چقدر غذا جمع کرده است عقب نمیکشد و به این فکر نمیکند که چرا باید اینقدر سخت تلاش کند از حقوق کم خود هم شکایت نمیکند آنها فقط سهمشان را از کار انجام میدهند موفقیت و خوشبختی معمولاً ۱۰۰% به دست میآید یعنی همه آنچه که در توان دارید را به کار گیرید. اگر به اطرافتان نگاه کنید، افراد موفقی را میبینید که با هرچه در توانشان هست زحمت میکشند.
مورچهها همه تابستان به فکر زمستان هستند.. مورچهها میداننداوقات خوش تابستان برای همیشه نمیماند. بالاخره زمستان میآید.این درس خیلی خوبی است. وقتی زندگی خوب میشود نباید مغرور شوید و تصور کنید که هیچوقت زندگیتان با شکست روبهرو نخواهد شد.با دیگران با ملاطفت و مهربانی رفتار کنید. برای روزهای سخت پسانداز کنید و به فکر آینده باشید و یادتان باشد که اوقات خوب همیشه نیستند. اما انسان های خوب همیشه هستند.
مورچهها همه زمستان به فکر تابستان هستند. وقتی با سرمای طاقتفرسای زمستان مواجه میشوند، همیشه به خودشان یادآورمیشوند که این همیشگی نخواهد بود و بالاخره تابستان فرا میرسد.و با اولین اشعه های خورشید تابستان، مورچهها بیرون میآیند وآماده کار و تلاش و تفریح هستند. وقتی ناراحت و افسرده هستید و وقتی تصور میکنید مشکلات تمامی ندارند، خوب است که به خودتان یادآور شوید که این نیز میگذرد. اوقات خوش فرا میرسد و خیلی مهم است که همیشه رویکردی مثبت به زندگی داشته باشید.
مورچهها هیچوقت تسلیم نمی شوند. آیا متوجه شدهاید که چطور مورچهها همیشه به دنبال راهی برای رد شدن از موانع هستند؟ انگشتتان را در راه یک مورچه قرار دهید و آن را دنبال او بکشانید. مدام به دنبال راهی برای عبور از انگشت شما خواهد بود. هیچوقت یکجا نمیایستد و گیج نمیماند. هیچوقت دست از تلاش بر نمیدارد و عقب نمیکشد. همه ما باید یاد بگیریم که اینچنین باشیم. همیشه موانعی در زندگی ما وجود دارد و دست از تلاش برنداریم و به دنبال راههای جایگزین برای رسیدن به اهدافمان باشیم.
پس:
عقب نکشید- به فکر آینده باشید- مثبتاندیش باشید- تا منتهای توان خود تلاش کنید.و یک درس دیگر هم هست که میتوانید از مورچهها یاد بگیرید آیا میدانستید که مورچهها میتوانند شیئی با ۲۰ برابر وزن خود حمل کنند؟ شاید ما هم همینطور باشیم. ما میتوانیم سختیها را به دوش بکشیم و حجم کارهای سخت و زیاد را مدیریت کنیم . دفعه بعد که چیزی موجب ناراحتیتان شد و تصور کردید که قادر به تحمل آن نیستید، دلسرد نشوید. به آن مورچه کوچک فکر کنید ویادتان باشد که شما هم میتوانید وزن بیشتری را به دوش بکشید.