زندگینامه محمد اقبال لاهوری: ولادت: علامه محمّد اقبال لاهوری، شاعر و متفکر مسلمان شبه قاره هند، در شهر «سیالْکوت» پنجاب به دنیا آمد. بیشتر کسانی که شرح حال او را نوشتهاند، در تاریخ ولادت او اختلاف نظر دارند. اقبال، خود در شرح حال مختصری که در سال 1907. م به پایاننامه دکتریش ضمیمه کرده، ولادت خود را در 3 ذیقعده 1294. ه در شهر سیالکوت پنجاب نوشته است. جاوید اقبال فرزند علامه اقبال، تاریخ تولد او را 1877. م دانسته است.
پدر و مادر
پدر اقبال «شیخ نورمحمّد» مردی متدین بود که همیشه آرزو داشت پسرش آموزشهای دینی را فرا گیرد. او با این که به کار دوزندگی مشغول بود، بیشتر اوقات خود را در مصاحبت اهل سلوک میگذراند، و با شعر و ادب عرفانی آشنا بود. او خصوصا به شخصیّت «مُحیِی الدین اِبن عربی» ارادت تمام داشت و در خانه کتابهایی مانند فصوص الحکم و فتوحات مکیّه را مطالعه میکرد. آشنایی اقبال با مقدمات عرفان نظری و الفاظ و اصطلاحات خاص آن، از همین روزگار شروع شد. مادر اقبال «امام بیبی» نام داشت که به همراه شیخ نور محمّد، پدر اقبال، شخصیّت او را بر اساس بینشی اسلامی بنا نهادند.
تحصیلات مقدماتی
اقبال لاهوری در سن چهار سالگی فراگیری قرآن را در مکتب خانه، تحت نظر «مولانا غلام حسن» آغاز کرد و پس از یک سال، به تشویق «سیدمیرحسن» که از دوستان پدر اقبال بود، یادگیری ادبیات اردو، فارسی و عربی را نزد او شروع کرد. اقبال این زبانها را در مدارس قدیمه آنجا و به روش سنتی فرا گرفت و با مقدمات علوم اسلامی و معارف قرآنی آشنا شد. سپس برای تحصیلات بالاتر به مدرسه مبلغان اسکاتلندی که در سیالْکُوتْ تاسیس کرده بودند، وارد و به آموختن اصول و مبادی علوم جدید مشغول شد. در این مدرسه نیز استاد و راهنمای او سیدمیرحسن بود که به تشویق و مساعدت او به این مؤسسه فرهنگی راه یافت. سیدمیرحسن مردی دانشمند بود که هم از علوم قدیمه و شعر و ادب فارسی و اردو و عربی بهره تمام داشت و هم با دانشهای جدید و افکار سیاسی و اجتماعی زمان به خوبی آشنا بود.
تحصیلات تکمیلی
اقبال پس از گذراندن دوران تحصیلات متوسطه، در سال 1895. م به لاهور رفت و در دانشکده دولتی آن شهر به ادامه تحصیل مشغول شد. در این دانشکده وی تحصیلات خود را در زبانهای فارسی و عربی، ادبیات انگلیسی و ادبیات جدید کامل کرد و مقدمات فلسفه غرب را فرا گرفت. اقبال، در دوره فوق لیسانس علاوه بر تحصیل فلسفه، به مطالعه اصول علم اقتصاد و حقوق نیز اشتغال داشت. استاد او در فلسفه دانشمند شرق شناس مشهور، «سِر توماس آرِنوُلْد» بود که در طول این دوران، نسبت به شاگرد خود، دلبستگی خاصی یافته بود و راهنماییها و تعلیمات او، در پرورش استعدادهای ذهنی و فکری اقبال تأثیر بسیار داشت.
نبوغ شاعری
اقبال از آغاز جوانی شعر میگفت و در مجالس شعرخوانی شرکت میکرد. او در جوانی اشعارش را نزد شاعر معروف اردوزبان شهر سیالکوت متخلص به «داغ» میفرستاد. این استاد پس از چند بار تصحیح اشعار وی، به او نوشت: «اشعار تو نیازی به تصحیح ندارد.» اشعار اقبال در همان زمان در بعضی مجلات محلی منتشر میشد. مقام معظم رهبری نیز درباره نبوغ شعری اقبال میفرمایند:
اقبال با این که در محیط فارسی زندگی نکرده بود و در مهر فارسی هرگز نزیسته بود و با فارسی زبانان هیچ گاه معاشرت نداشت، ظریفترین و دقیقترین و دست نیافتنیترین مضامین ذهنی را در قالب اشعار بلند (وبعضی بسیار عالی) درآورده و عرضه کرده، که این به نظر من نبوغ شعری است.
سیر تحوّل مضامین اشعار اقبال
ابتدای شاعری اقبال با سکب قدیمی غزل بود. امّا از آنجا که در نخستین سالهای سده 20. م در شبه قاره هند، جریانهای فکری و حرکتهای آزادیخواهی و استقلالطلبی شدت تمام داشت و طبعا طیف جوان و روشنفکر را به سوی خود میکشید؛ شعر اقبال نیز که در این دوران، نخست رنگ صوفیانه و عشق عرفانی داشت با درگیر شدن در کوششهای مسلمانان برای تجدید حیات ملی و حفظ حقوق خود در مقابل اکثریت هندو مذهب، به تدریج رنگ سیاسی ـ اجتماعی گرفت. منظومههای «تصویردرد» و «ناله یتیم» در حقیقت تصویر اوضاع دردناک مسلمانان هند و منظومه «فریاد به حضور سرور کائنات» فریاد دادخواهی و تظلم آنان به پیشگاه رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله بود.
شکل و قالب اشعار اقبال
عصر اقبال، عصر قصیده سرایی نبوده، از این رو اقبال لاهوری در اشعارش در بیشتر قالبهای شعر فارسی به استثنای قصیده کار کرده و برای هر موضوعی قالب مناسبی برگزیده است. او در مثنوی از لحاظ شکل و قالب بیشتر به سبک و شیوه مولانا جلال الدین بلخی توجه داشته، و در غزل سرایی بیشتر به حافظ شیرازی و غزلهای جاودانیش نظر داشته است. اگر خواسته باشیم سبک اقبال را که سبکی مخصوص به اوست به یکی از سبکهای متداول نزدیک و شبیه گردانیم، میتوان آ را به سبک عراقی نزدیکتر دانست؛ زیرا وی از جنبههای صوری بیشتر به حافظ و از نظر محتوا به مولوی نزدیک است.
شهرت شاعری
زمانی که اقبال در دانشگاه لاهور پاکستان تحصیل میکرد، زبان اردو جانشین زبان فارسی شده و برای ترویج آن چندین محفل تأسیس شده بود. در همان روزها در شهر لاهور انجمنی ادبی تشکیل شد که عدّهای از شخصیّتهای ادبی مشهور عضویت آن را پذیرفتند. اقبال، منظومه معروف خود (به زبان اردو) درباره «هیمالیا» را در یکی از جلسات این انجمن خواند. این منظومه در یکی از نشریات اردو زبان به نام «مخزن» منتشر گردید، و همین امر موجب آن شد که اقبال در سراسر محافل ادبی کشور شناخته شود. در آغاز، انتشار اشعار اقبال منحصر به نشریه «مخزن» بود ولی بعدها با دیگر نشریات نیز همکاری کرد و این باعث شهرت شاعری او شد.
سفر به اروپا
سِرتوماس آرِنُولد انگلیسی که استاد اقبال لاهوری در دانشگاه لاهور بود، نبوغ و استعداد اقبال را شناخت و او را برای ادامه تحصیل در انگلستان تشویق کرد. اقبال به توصیه این استاد در سال 1905. م برای کسب تحصیلات عالی به اروپا رفت. او در اروپا با افقهای جدیدی مواجه شد و در قلمروهای گستردهای گام برداشت. اقامت او در اروپا سه سال به طول انجامید. این مدّت در توسعه و تکامل فکر او نقش بزرگی ایفا کرد. اقبال در دانشگاه «کَمْبِریج» به عنوان دانشجوی نمونه در رشته فلسفه پذیرفته شد. او در آن جا برای اخذ درجه دکترا، رسالهای به نام «توسعه و تکامل ماوراءالطبیعه در ایران» تهیه و تقدیم کرد، سپس در سال 1907. م به آلمان رفت تا در دانشگاه مونیخ به ادامه تحصیل بپردازد. او در 4 نوامبر 1907. م توانست از آن دانشگاه نیز مدرک دکترا بگیرد.
غربستیزی
اقبال لاهوری از اندیشمندان بزرگ مسلمانی است که با فرهنگ مخرب غربی به مقابله برخاست. مسأله غربستیزی، در نوشتهها و سرودههای اقبال به فراوانی مشاهده میشود. به طوری که صرفنظر از نامهها و نوشتههای وی، حدود دو سوم کلام منظوم اردو و فارسی او به غربستیزی ارتباط دارد؛ از این رو غربستیزی در اقبالشناسی، موضوع بسیار گسترده و مفصلی است. بزرگترین اثر غربستیزی او به فارسی، مثنوی «پس چه باید کردای اقوام شرق» است. اقبال، بر خلاف برخی مصلحان، فقط به غرب معاصر نمیتازد، بلکه غرب را حتی از عصر افلاطون و ارسطو نقد میکند.
استعمار و غربستیزی اقبال
شرایط اجتماعی و سیاسی مسلمانان در دورانی که اقبال در آن میزیسته، حکایت از تسلط سرمایهداران غربی بر ملل مسلمان دارد. چنین شرایطی در شکلگیری اندیشههای اقبال به خصوص، غرب ستیزی او مؤثر بوده است. با مطالعه اطلس جغرافیایی کشورهای اسلامی، با رنج درونی اقبال به خوبی آشنا میشویم. در آن دوران افغانستان با سربازان مهاجم انگلیس مشغول مبارزه بود. الجزایر و سوریه در اشغال فرانسه، اندونزی در اشغال هلند، قسمت شمال ایران زیر نفوذ روس و قسمت جنوبی آن تحت سلطه انگلیسی، کشور عراق اسما تحت حکومت عثمانی و رسما در اشغال نیروهای انگلیسی بود. و بسیاری از دیگر کشورهای مسلمان نیز در اشغال استعمارگران بود. اقبال، یکی از علتهای استعمار مسلمانان را، استعمارگری غربیان میدانست، و از این رو پیوسته با این اندیشه به مبارزه برمیخاست.
روی گردانی غرب از دین
اقبال با سفر به اروپا از نزدیک با زندگی و فرهنگ اروپایی آشنا شد. در نظر او فرهنگ غرب با جداسازی و تفکیک دو حوزه زندگی انسان یعنی زندگی مادی و زندگی روحانی، از جنبه روحانی آن چشم بسته و تنها به جنبه مادی آن پرداخته و در دنیاپرستی و مادیات غوطهور شده است. اقبال که با آیین و راه و رسم زندگی اسلامی آشنا بود، راه رسیدن به کمالات را در صفای روح و باطن میدانست. او معتقد بود که غربیان با پیشرفت تکنولوژی نه تنها به کمالات انسانی نایل نیامدهاند بلکه خود و جهان خویش را از لحاظ فرهنگ، اجتماع و سیاست به نابودی و هلاکت کشاندهاند.
از این روست که میگوید:
دانش افرنگیان، تیغی به دوش
در هلاکْ نوع انسان سخت کوش
آه از افرنگ و از آیین او
آه از اندیشه ی لا دین او
علم حق را ساحری آموختند
ساحری نی کافری آموختند
فقدان معنویت غرب
اقبال با اشاره به مفاسد گوناگون غربیان در کشورهای اسلامی، آن را ناشی از فقدان معنویت در میان آنان میداند. رفتار خشن و بیرحمانه غرب با مسلمانان و کشورهای زیرسلطه آنان، مانند: ویران کردن خانهها و مساجد، کشتارهای دسته جمعی، جلوگیری از تحصیل مسلمانان، غارت منابع طبیعی، و بیحرمتی نسبت به اعتقادات مسلمانان، اقبال را میرنجاند. او تعجب میکرد که چرا در جهان اسلام باز هم عدهای از روشنفکران از روی غفلت و بیایمانی، جذب فرهنگ غرب میشوند.
غربستیزی اقبال از دیدگاه شهید مطهری
استاد شهید، مرتضی مطهری درباره غرب ستیزی اقبال میگوید: «از جمله مزایای اقبال این است که فرهنگ غرب را میشناخته و با اندیشههای فلسفی و اجتماعی غرب، آشنایی عمیق داشته، تا آن جا که در خود غرب به عنوان متفکر و فیلسوف به شمار آمده است. او با همه آشنایی و شناسایی فرهنگ غرب، آن را فاقد یک ایدئولوژی جامع انسانی میدانسته است، برعکس معتقد بوده که مسلمانان تنها مردمی هستند که از چنین ایدئولوژی برخوردار بوده و بهره دارند؛ از اینرو اقبال در عین دعوت به فراگیری علوم و سرمایه غربی، از هرگونه غربگرایی و شیفتگی نسبت به «ایسم»های غربی مسلمانان را بر حذر میداشت.
مذمت فرهنگ غرب نه علوم غرب
اقبال لاهوری کسی نبوده که تنها با دیدن شبحی از اروپا به انتقاد بپردازد. او اروپا را از نزدیک دیده و شناخته است و به علوم جدید بسیار علاقمند بوده و جوانان مسلمان را به فراگیری علوم غربی تشویق میکرده است. او علوم غرب را مخرب نمیدانست بلکه فرهنگ و تمدن اروپایی «یعنی مجموع شئون زندگی اروپایی را، هم برای بشریّت و هم برای مردم اروپا خطرناک میشمرد؛ از این رو مشرق زمینیها و مخصوصا مسلمین را پرهیز میداد که تحت تأثیر تمدن اروپا قرار نگیرند. او میگفت: «این فرهنگ و تمدن نیم مرده اروپایی چگونه میتواند کشورهای ایران و عرب را حیات نوین بخشد، هنگامی که خود به لب گور رسیده است.» یا میگفت: «بزرگترین عیب فرهنگ اروپا این است که میخواهد با عقل، به تنهایی بدون این که با وجدان و با ایمان، پیوندی داشته باشد، فقط با نیروی عقل، کشتی بشریّت را از مهلکه، نجات بخشد.»
فلسفه خودی یا بازگشت به خویشتن
اقبال در سال 1915 م. منظومه فارسی «اسرار خودی» و سه سال پس از آن منظومه «رموز بیخودی» را سرود. آن چه در این دو منظومه مرکز و محور اندیشههای او بوده، نظریه «خودی» است که از این زمان به بعد، وی در تمامی آثارش به نوعی به تبیین این اصل پرداخته است. او معتقد بود که جامعه مانند فرد، روح و شخصیّت دارد و مانند آن احیانا دچار تزلزل شخصیّت میشود. هر جامعهای که ایمان به خویشتن و کرامت ذات خویش را از دست دهد محکوم به سقوط است. اقبال عقیده داشت که جامعه اسلامی در حال حاضر در برخورد با فرهنگ غربی دچار بیماری تزلزل شخصیّت شده و هویت خود را از دست داده است. نخستین کار لازمی که مصلحان باید انجام دهند، باز گرداندن ایمان و اعتقاد این جامعه به «خود» واقعی او، یعنی فرهنگ و معنویت اسلامی است.
روش شناسی اقبال
در روششناسی اقبال روی سه مسأله میتوان تأکید کرد: 1) اهمیت تجربه بیرونی؛ به نظر اقبال قرآن توجه به اختبار و تجربه را یکی از مراحل ضروری زندگی روحی بشر میداند و به همه میدانهای تجربه بشری با اهمیت یکسان مینگرد و همه را در شناختن حقیقت و واقعیت نهایی که علایم آن در باطن و ظاهر تجلی میکند، سهیم میداند. بنابراین او روش تجربی علوم و تقدیس طبیعت را امری اسلامی و اساسی تلقی میکند که مورد غفلت مسلمین قرار گرفته است.
2) اهمیت تجربه باطنی؛ اقبال در عین تأکید بر تجارب بیرونی، تجربه باطنی و آگاهی معنوی را نیز نوعی تجربه میداند که همچون همه تجارب دیگر، حق وجود و متبوعیت داشت. اقبال ضمن تشریح اهمیت تجربه دینی در پیشگاه معرفت، اهمیت الهام را که در فلسفه او جایگاه والا دارد، مورد بحث قرار میدهد. به عقیده او فکر و الهام و به تعبیر دیگر اندیشه و شهود نقیض یکدیگر نیستند و از لحاظ روش شناختی، مقام و منزلت تجربه عرفانی در حقیقت نازلتر از مقام و منزلت سایر آزمایشات بشری نبوده است و به دلیل اینکه محسوس و مشهود نیست نمیتوان آن را بیاعتبار تلقی کرد. از این رو تجربه دینی اصولاً حالتی از احساس و تجربه است که سیمای معرفتی دارد. اقبال در کنار عقل چوبین پای، الهام و عشق را مطرح میکند که روزگار میداند شورِ عشق، خودش، دارای معرفت حقیقی است و عقل جز اطلاع چیزی ندارد. لذا علاج درد انسان فقط در بصیرت و الهام است.
3) رد عقل گروی محض: به نظر اقبال عقل گرایی ضدتجربی مناسبتی با قرآن ندارد و قرآن کاملاً به طبیعت ناظر است. عقل با هزاران اندیشه به تنهایی نمیتواند انسان را راهنمایی کند. از این رو سعادت و هدایت انسان در گرو محبت و عشق به خدا است چه عشق، با تکنیک خاص خود و هنر ممتازی که دارد به خوبی از عهده راهنمایی انسان برمیآید. به نظر اقبال شناخت واقعی حقیقت جهان از راه عقل نیرنگ است و به وسیله آن نمیتوان به حقیقت و هدف رسید. زمانی که اجتماع و حیات زندگی انسان در معرض خطر تهدید عقل و عقل گروی قرار میگیرد، سپاه عشق است که در مقابل آن دفاع میکند.
شعاع جهانی اندیشههای اقبال
اندیشههای اصلاح طلبانه و استقلال خواهی اقبال، نه تنها در کشور خود تأثیر گذاشت و به استقلال کشور پاکستان منتهی شد؛ بلکه کم و بیش جهان اسلام را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. شهید مطهری دراین باره میفرمایند: اقبال در اشعار و مقالات و سخنرانیهای خود همواره کوشش دارد مجدها، عظمتها، فرهنگها، لیاقتها، شایستگیهای امّت مسلمان را به یاد آنها آورده و آنان را به خویشتن مؤمن سازد. این که اقبال، قهرمانان اسلامی جامعه اسلامی را از لابهلای تاریخ بیرون میکشد و جلو چشم مسلمانان قرار میدهد، به دلیل این است که میخواهد آنان را با خویشتنِ خویش آشنا سازد؛ از این رو اقبال حق عظیمی بر جامعه اسلامی دارد. اقبال اندکی مانند سید جمال، ونه در حد او، شعاع اندیشه و فعالیّتهای اصلاحیش از مرزهای کشور خودش گذشته و کم و بیش در همه جهان اسلام اثر گذاشته است.
اقبال منادی وحدت اسلامی
در زمان حیات اقبال، کشورهای اسلامی، به ملیّتپرستی و قومگرایی متمایل شده بودند. این تمایلات آنان، از فضای سیاسی و اجتماعی اروپا نشأت گرفته بو. در چنین وضعیتی، نفوذ استعمار در این کشورها، قومگرایی و نژادپرستی را شدت بخشیده و وحدت مسلمانان را از هم گسسته بود. در آن زمان اقبال با الهام از افکار واندیشههای سیاسی سیدجمال الدین، نجات مسلمانان را در وحدت کشورهای اسلامی میدانست. در نظر او، منشأ پیوستگی و اتحاد مسلمانان، اسلام و قرآن است نه قومیت و ملی گرایی. وی در کنگره اسلامی فلسطین در بیت المقدس به سال 1932. م با استناد به آیات قرآن طرحی بر مبنای عشق به خدا و رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله ، اطاعات از قرآنو برادری مسلمانان ارائه داد تا به این وسیله بتوان تیرگیهای عالم اسلام را به روشنی مبدّل کرد.
عشق به ایران و ادبیات فارسی
اقبال لاهوری ایران را بسیار دوست میداشت و با این که هرگز نتوانست به این کشور قدم گذارد؛ اما در اشعارش مردم ایران را مورد خطاب قرار داده و به این وسیله عشق و ارادت خود را به آنان ابراز میکرد:
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
ای جوانان عجم، جان من و جان شما
یا
مَحرم رازیم با ما رازگوی
آن چه میدانی از ایران باز گوی
اقبال با این که سالها در کشورهای اروپایی به تحصیل پرداخته بود و به زبان انگلیسی احاطه کامل داشت، اما زبان فارسی را به عنوان زبان شعر خود برگزید، که این حاکی از دلبستگی عمیق او نسبت به این زبان است.
دلایل گرایش اقبال به ایران
کشور ایران از سالیان دور از فرهنگ غنی اسلامی بهرهمند بوده و عرفا و ادیبان بسیاری را به جهان اسلام معرفی کرده است. اقبال، عشق و ارادت خود به ایران و ایرانیان را ناشی از وجود عارفان و شاعرانی نظیر مولانا، حافظ و جامی بیان میکند:
گهی شعر عراقی را بخوانم
گهی جامی زند آتش به جانم
و یا
مرا بنگر که در هندوستان دیگر نمیبینی
برهمن زادهای رمز آشنای روم و تبریز است
یا
تنم گلی ز خیابان جنت کشمیر
دل از حریم حجاز و نو از شیراز است
از سوی دیگر رسایی و گسترش معانی و جذابیت زبان فارسی، اقبال را به سوی خود جذب کرده بود او خود گفته است:
گرچه هندی در عذوبت خوشتر است
طرز گفتار دری شیرینتر است
علاقه به اهل بیت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
اقبال به اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله علاقه و ارادتی خاص داشته و به زبان فارسی، اشعاری آموزنده در مدح آنان سروده است. بیاعتنایی مرحوم اقبال به فرهنگ و تمدن خشک غرب، ناشی از عشق عمیق و ارتباط روحی او با اهل بیت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به ویژه با ساحت مقدس رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله بوده است. او خود میگوید: «درخشندگی علوم غربی عقلم را خیره نساخت و بصیرتم را از بین نبرد؛ زیرا چشمم را از آبهای نهفته سرزمین مدینه شستشو کرده و آن را به منزله سرمه چشمم قرار دادهام.»
هر که عشق مصطفی سامان اوست
بحر و بر در گوشه ی دامان اوست
و یا
هست دین مصطفی دین حیات
شرع شد تفسیر آیین حیات
ویژگیهای اشعار اقبال
اشعار اقبال، برانگیزنده روح پویایی و نهضت و جنبش است و او این مفاهیم را به صورتهای گوناگون در اشعارش مطرح میکند. سخن از موج دریا و ترجیح التهاب و پیچ و تاب آن بر ساحلِ آرمیده و ضرورت مبارزه در زندگی از همین دیدگاه است.
او وقتی همگان را به نهضت و کوشش و همّت دعوت میکند شعرش از حیث مضمون، ترکیب الفاظ و موسیقی کَلامْ، زنده و پرتوان و هیجانانگیز میشود و خون را در رگها به جوش میآورد. چنان که خودش نیز میگوید: «مصرع من قطره خون من است.» و در نتیجه شعر او پویایی و شور و حالی خاصّ پیدا میکند.
شعر وسیله بیان اندیشهها
آن چه که به اشعار اقبال لاهوری رنگ و بویی خاص میدهد، آراء و افکار دینی و سیاسی اوست. و آن چنان که خود مدعی است، شعر برای او هدف نبوده، بلکه برای بیان مقصود خود ـ که بیداری و آگاهی ملل مسلمان است ـ زبان شعر را برگزیده و نه تنها خود را شاعر نمیداند، بلکه از این که او را شاعر خطاب کنند ناخشنود است:
نه بینی خیر از آن مرد فرو دست
که بر من تهمت شعر و سخن بست
و یا
نغمه کجا و من کجا، ساز سخن بهانهای است
سوی قطار میکشم ناقه ی بی زمام را
و این چنین است که اشعار اقبال، تنها ادبیات محض و بیان مضامین ادبی نیست، بلکه سرشار از حکمت و عرفان، دین و اخلاق، و تلمیحات تاریخی و قرآنی است.
انتقادات
گروهی از روشنفکران به این مسئله که اقبال مفهوم ابرانسان نیچه را مقبول دانسته خرده گرفتهاند. باور به مفهوم اَبَرمرد در توصیفات اقبال در مورد خودمحوری، خود بودن و احیاء تمدن اسلامی بازتاب یافتهاست. تشویق اقبال به بازگشت اسلام به صحنه سیاست و ضدیت با تمدن غرب و رد دستاوردهای فرهنگی و علمی غرب از دیگر مسائل مورد انتقاد گروههایی از اندیشمندان است. چندین تن از دانشوران توصیفات شاعرانه او از زندگی کاملاً مطابق با قوانین اسلام را غیرعملی دانسته و آن را بیاعتنایی و بیاحترامی به جوامع گوناگون با میراث متنوع فرهنگی بشر میدانند. در نظر بسیاری پافشاری اقبال بر یگانگی اسلامی و جدایی فرهنگی از دیگران به همزیستی جوامع بشری لطمه میرساند.در حالیکه در حوزه زبانی اردو از او به عنوان شاعری بزرگ یاد میشود ولی باور عمومی بر اینست که اشعار اردوی اقبال نسبت به آثار اولیه فارسی او ضعیفترند و الهامبخشی، نیرو و سبک لازم را دارا نیستند.
آثار و تألیفات
اقبال به جهت آشنایی کامل با سه زبان اردو، فارسی و انگلیسی، آثار منظوم و منثور زیادی در زمینههای مختلف در هر سه زبان به رشته تحریر درآورده است. از تألیفات فارسی او میتوان به مثنوی اسرار خودی و رموز بیخودی، پیام مشرق، زبور عجم، جاوید نامه، مثنوی مسافر و نیز مثنوی «پس چه باید کردای اقوام شرق» را نام برد.
از آثار انگلیسی او میتوان به «احیای فکر دینی در اسلام» و «رشد مابعدالطبیعه در ایران» که رساله دکترای اوست اشاره کرد.
ناله یتیم نخستین اثر اقبال بود و وی آن را در سال ۱۸۹۹ در جلسه سالیانه انجمن حمایت الاسلام در لاهور خواند.
آثار اقبال به طور کلی عبارتاند از :
• علمالاقتصاد
• اسرار خودی (منظوم، فارسی)
• رموز بیخودی (منظوم، فارسی)
• پیام مشرق (منظوم، فارسی)
• بانگ درا
• زبور عجم (منظوم، فارسی)
• جاویدنامه (منظوم، فارسی)
• پس چه باید کرد ای اقوام شرق (منظوم، فارسی)
• احیای فکر دینی در اسلام (انگلیسی)[۸]
• توسعهٔ (سیر) حکمت در ایران (انگلیسی)[۹]
• مثنوی مسافر
• بال جبرئیل
• ضرب کلیم
• ارمغان حجاز
درگذشت
علامه اقبال لاهوری در روز 21 آوریل 1938 م. در سن 61 سالگی بر اثر بیماری، از دنیا رفت. و در مجموعه باستانی لاهور به خاک سپرده شد. او قبل از وفاتش، در آخرین اشعاری که سروده، این چنین گفته است:
سرود رفته باز آید که ناید
نسیمی از حجاز آید که ناید
سرآمد روزگار این فقیری
دگر دانای راز آید که ناید
هرچند کسالت و بیماری اقبال طولانی بود، اما روزهای آخر حیات وی، همزمان با آرامش و اسایش روحی او بوده است.
نشان مرد مؤمن با تو گفتم
چو مرگ آید تبسم بر لب اوست