اندیشه های ماندگار

عناوین
    همت و جسارت
    آرامش مراقبه
    کودکانه بودن
    امید
    فروتنی
    ارتباطات
    گذشت
    کمال جسمانی
    داوری
    دعا

(( همت و جسارت ))
از فاوست
امروز با پرسه زدن تلف می کنید.
امروز را با پرسه زدن تلف میکنید ؛ تا این که فردا دوباره این
کار را از سرش گیرید و روز بعد مستی بیشتر .
هر تردید و دودلی یک تاخیر به دنبال دارد .
و روزها با تاسف از روزهای از دست رفته تلف می شود .
آیا شما فردی قاطع وجدی هستید ؟ اگر چنین است همین لحظه ها را در یابید .
جسارت مولد و آفریننده نبوغ , قدرت و اعجاز است .
تنها کافی است برخیزید و وارد میدان کارزار زندگی شوید , تا کار کامل شود و به پایان برسد .
(یوهان ولفگانگ گوته )
{ گوته , شاعره نمایشنامه نویس , رمان نویس آلمانی که به جای شخصیت پردازی ایده آلیستی دنیا ز انسان برای ایمان به خودش , عشق و علاقه اش را در جهت بسط و توسعه طلبی و به هم پیوسته اشیاء جستجو کرد . }
جهان تصدیق می کند که گوته در مجموعه شگفت انگیزی از فعالیتها , خلاقیتی واقعی و عظیم دارد او به عنوان نمونه مسلم یک شخصیت رنسانس , اهداف خود را در زمینه های نمایشنامه نویسی , رمانویسی , شاعری , روزنامه نگاری , نقاشی, سیاستمداری , استادی و علوم طبیعی دنبال کرد و آنها را تمام و کمال متحقق ساخت . از جمله دستاوردهای جهان شمول او در طول عمر هشتاد و دو ساله اش سی وسه جلد کتاب قطور و حجیم است که چهارده جلد آن به علوم اختصاص یافته است . نوشته های گوته بسیار متنوع است از جمله حکایتهای افسانه ای , رمان , نمایشنامه های تاریخی , بزرگترین اثرش ؛  « فاوست »  یکی از شاهکارهای ادبیات مدرن به شمار می آید .
پیام گوته برای زندگی امروز زمانه در آثار خلاقه او ,که در شیوه زندگی اشت نهفته است . گوته با مهارت در پیگیری اهداف کاملا مختلف و پرشور , قابلیتهای نهائی خویشتن را برای گذراندن یک زندگی متنوع به نمایش گذاشت . و تحت تاثیر نیروی خلاقه اش حیات باشکوهی را سپری کرد . ما میتوانیم در جهان امروز از عظمت و بزرگی گوته نکنه ها بیاموزیم . این بخش از  «فاوست» در کلیه کتابها و مقاله های مربوط به خودشکوفایی و اعتلای شخصیت انسانی مورد توجه قرار گرفته است . چه بسا شما هم سطر ششم آن را خواند و یا شندیه باشید : در جسارت دارای نبوغ , قدرت و اعجاز است . این عبارت در بسیاری از کتابها از جمله کتابی که من حدود بیست سال پیش نوشتم ذکر شده است وقتی تصمیم گرفتم کتابی درباره افکار ناب و خلاقه پیشواایان و فرزانگان عالم به رشته تحریر در آورم , متن کامل مقاله جهان مشمول «همت , جسارت » را در آن گنجاندم هر روز در حال نگارش این کتاب مطالب تازه را تلفنی در اختیار ناشرم گذاشتم و او هر بار گفت : دروین تو آدم عجیبی هستی , نمی دانم که چگونه هر روز این مطالب را گرد می آوری . آن ها را نمینویسی , یا خلق نمی کنی , تصور می کنم نخست مطالعات و تحقیقات را انجام میدهی و آنگاه برداشت خود را از آنچه این فیلسوفان و شعر انگاشته اند خلاقانه توصیف می کنی .به راستی توبه من الهام میبخشی ! و من در دل به این تحسین بیمورد می خندیدم و می گفتم : «پاسخ به این پرسش بسیار آسان است .» راز ظهرو این خلاقیت مداوم د ر وجودم آن است که : «تنها کافی است برخیزید تا کار کامل شود و به پایان برسد . این آخرین سطر مقاله « امروز را با پرسه زدن تلف کنید » است . اگجر من تصمیم بگیرم که امروز پرسه بزنم , آنرا از دست خواهم داد , و فردا نیز به همین ترتیب و سرانجام به خاطر از دست دادن انی روزهای گرانمایه تاسف خواهم خودر . وقتی گوته میپرسید که : « آیا شما فردی قاطع و جدی هستید ؟» پاسخ میدهم «آری من هستم . من انی لحظه را در مییابم و آنرا به چنگ می آوردم » و آنگاه از رهنمود نیروند فردی که هشتاد و دو سال از عمرش را با قدرتمندی و عظمت در رشته های فراوان کوشید پیروی می کنم .
هیچ گاه درباره به پایان رساندن هر چه سریعتر کارها و یا حجم و گستردگی آنها نیندیشید . تنها کافی است که از همین لحظه ها استفاده کنید و برخیزید ؛ خواه قصد داشته باشید نامه ای بنویسید و یا تلفن بزنید . همین کتاب را کنار بگذارید و به این لحظه ها چنگ بیندازید و جزء به آغاز کردن کار به هیچ چیز دیگر فکر نکنید . همین حالا تا جایی که این کتاب را خوانده اید علامت گذاری کنید , و پس از آغاز طرح موردنظرتان به مطالعه ادامه دهید . با این اقدام قابلیت های نهائی خویشتن را در حد کمال به انجام میرسانید و مفهوم این عبارت گوته بر شما آشکار می شود که :« جسارت دارای قدرت ت, نبوغ و اعجاز است .»
توماس ادیسون در وصف شگفتی بهره مندی از لحظه ها گفت : نبوغ یک درصد الهام و نودونه درصد کار و تلاش است . آن یک درصد شناخت افکار و احساسات شماست . برای شکوفایی نبوغ نهفته در درونتان ضرورت دارد که همت کنید و الهام خود را عینیت و فعلیت بخشید . من این کتاب و سایر کارهایم را درست بر طبق برنامه از پیش تعیین شده به پایان رساندم . به ناشر خود گفتم که در راز من برای انجام سروقت کارها این است که هر روز بدون توجه به دلایلی که برای انجام کارهای دیگجر وجود دارد و انقطاع و از هم گسیختگی های دیگر , در وقت مقرر نگارش مقاله بعدی را آغاز می کنم متعهد نمیشوم که آن را تمام کنم , فقط آغازش میکنم و این جسارت سبب میشود که را ه برای ظهور نبوغ , قدرت و اعجاز صاف وهموار شود . به مجرد اینکه پس از مطالعه و تحقیق , جنبه های خلاقه زندگیتان را که به خاطر برنداشتن نخستین گام جسارت آمیز آن ها را به تاخیر انداخته اید به شما یادآور میشود . سستی و کاهلی برای درگجیر شدن در کارها سبب میشود که در گرداب سکون و عدم تحرکح غوطه ور شوید و به ذهن خویش اجازه فعالیت ندهید . تمایل برای این دست و آن دست کردن کارها موجب میشود که اوقات گرانمایه امروز را نیز از دست بدهید . فن ارزشمند برداشتن نخستین گام یاری ام میکند نوشتن را که بسیار دوستش دارم به پایان برسانم , از لحظه های اکنون تمام و کمال بهره ببرم و سایر جنبه های زندگی ام را که به من شادمانی , و احساس کمال و تعادل مجدد ارزانی میکند فعال کنم . من و همسرم هنگام صحبت کردن درباره اوقات آینده که اغلب درباره سیاحت و گشت و گذار است و از مرحله سخن فراتر نمیرود , ناگهان به خود می آییم و به خاطر میآوریم که قدرت در نخستین گام متمرکز است و برخاستن , ذهن و بدن را برای تلاش گرم و مستعد میکند . به همین دلیل می گویم :                 « صحبت کردن بس است بیا همین حالا جای موردنظرمان را رزرو کنیم , من تاریخ سفر را بر روی تقویم تعیین کردم و ما قصد داریم به هر شکل ممکن , این کار را به مرحله اجرا گذاریم .» بسیاری از فعالیتهای خانوادگی ما با پیروی از این الگوی ذهنی متحقق شده است . زیرات ماهر دو از پرسه زدن اجتناب کرده و برای آنچه قصد داریم انجام دهیم نخستین گام را برمی داریم همین حالا!
تشویق به ازجابرخاستن و وارد مرحله اجرا شدن از جانب مردی عنوان میشود که به گونه ای شگفت آور اهل عمل بود . کلمه های ترغیب کننده گوته را با دقت مطاله کنید و آنها را در هر روز از زندگی به کارگیرید تا رویاها , طرح ها و نقشه ها و آرزوهای شما از محدوده فکر و سخن تجاوز کند و به صورت عینی متحق شود . برخیزید , آغاز کنید , رهنمودهای زیر را بیازمایید :
    پنج کار را نام ببرید که مدتها درباره اش فکر کرده اید و به دلایل مختلف قادر نبوده اید آنها را در زندگی به فعلیت در آورید. نوشتن این موارد بر روی یک تکه کاغذ , نقطه خروج از مرحله کلام و آغاز مرحله اقدام است .
« آرامش مراقبه »
سکوت را بیاموز
بگذار , ذهن آرام تو                  
گوش کند و بیاموزد            
فیثاغورث (  580 –  500  قبل از میلاد)
{ فیثاغورث , ریاضیدان و فیلسوف یونانی که به ریاضیات خصوصا در رابطه با وزن , اندازه و تئوری موسیقی علاقمند بود تمام گرفتاریهای انسان ناشی از آن است که قادر نیست تنها در اتاقی بنشیند , آرام گیرد و سکوت اختیار کند . }  (پاسکال)( 1662 – 1623 )
پاسکال دانشمند , فیلسوف , ریاضیدان و نویسنده فرانسوی که مقاله های او در زمینه هیدرولیک و هندسه محض بسیار مفید و موثر واقع شد .
این تنها بخش کتاب است که دو اندیشمند بزرگ به اتفاق مطلبی را برای شما تشریح میکنند . زندگی این دو شخصیت برجسته در بعد زمان بیش از هزارسال با یکدیگر فاصله دارد . در عین حال هر یک از آنان در دوران زندگی شان در زمینه ریاضیات و علوم مطلع ترین فرد شناخته شدند .
فیثاغورث که نوشته هایش حتی افکار افلاطون و ارسطو را تحت تاثیر قرار دارد و زمینه بسط و توسعه ریاضیات و فلسفه غرب نقش عمده و اساسی داشت . پاسگال , ریاضیدان , فیزیکدان و فیلسوف مشهور فرانسوی که قرنها پس از فیثاغورث میزیست یکی از پایه گذاران علوم جهان شناخته میشود . او مخترع سرنگ , فضار هیدرولیکی و نخستین ماشین حساب دیجیتال است و قانون فشار او هنوز در کلاسهای علوم سراسر دنیا تدریس میشود . با توجه به این که نظریه های این دو دانشمند از نیمکره چپ مغز که به ریاضیات و علوم گرایش دارد تراوش کرده است توصیه میکنم سخنان آنان را که در ابتدای این بخش آمد دیگر بار مرور کنید .
پاسکال گفت که : تمام گرفتاریهای انسان ناشی از آن است که قادر نیست , تنها در اتاقی بنشینید , آرام گیرد و سکوت اختیار کند . و فیثاغورث گفت : سکوت را بیاموز , بگذار ذهن آرام تو گوش کند و بیاموز.
این دو نفر از اهمیت سکوت و ارزش آرامش مراقبه در زندگی که در فرهنگ ما ابدا متداول نیست سخن میگویند تاکید میکنند که : اختصاص اوقاتی به تنهایی و سکوت در زندگی از ارزش فوق العاده زیادی برخوردار است .
بر طبق برآوردهای صحیح روزانه حدود شصت هزار فکر متفاوت از ذهن ما میگذرد مشکل اینجاست که همان شصت هزار اندیشه ای که دیروز در ذهن ما جاری شد , امروز و فردا نیز در آن فرآیند میشود . ذهن ما لبریز از گپ زدنهای فرسوده ذهنی است . در حالی که با استفاده از سکوت و فن آرامش مراقبه می توان به فضابین اندیشه ها وارد شد و به افکار بکر و تازه دسترسی پیدا کرد و در صلح و آرامش که از نظر غالب مردم پنهان باقی مانده غوطه ور گردید . در اینجا , پندار باطل جدایی فرو میریزد . بعلاوه چنانچه هر روز شصت هزار اندیشه متفاوت از ذهن بگجذرد , تقریبا وقتی برای ورود به فضای بین اندیشه ها باقی نمیماند , زیرا هیچ فضایی وجود ندارد !
ذهن غالب انسانها شب و روز مملو از اندیشه های نامنظم و در هم بر هم است که میکوشند از هم سبقت بگیرند . این افکار شامل برنامه روزانه , نگرانیهای مالی , جاذبه های عینی , فهرست خرید سوپر مارکت برنامه تعطیلات , کارهیا متفرقه مربوط به فرزندان و هزاران نکته دیگر است . این شصت هزار اندیشه به طور معمول درباره فعالیتهای معمول و متداول روزانه است که با ایجاد یک الگوی ذهنی فضایی را برای سکوت باقی نمیگذارد .
این الگوی عقیده ما را مبنی بر این که تمام فضاهای خالی بین گفت و شنود ما باید به سرعت پر شود مستحکم میکند . برای بسیاری از افراد , سکوت به معنای گیجی و سردرگمی و یک نقیصه اجتماعی است . به همین دلیل آموخته ایم که با یک جهش این فضاها را پر کنیم و به مطالبی که این فضاها را پر میکند بی توجه باشیم . اوقاتی که در اتومبیل با سکوت میگذرد , ناموزون و ناهنجار به نظر میرسد و افراد حراف میدانند که چگونه این فضاها را با نوعی صدا پر کنند .
این اصل در مورد ما که در زمینه استفاده از سکوت هیچ آموزشی ندیده ایم و آنرا گیج کننده و دست و پا گیر تلقی میکنیم نیز صدق میکند . از این رو به گپ زدنهای ذهنی همانند گفتگوهای بیرونی ادامه می دهیم . غافل از این که استاد باستانی مان فیثاغورث تاکید میکند هر گاه به ذهنمان مجال دهیم که گوش کند و جذب نماید , آن گیجی ناپدید خواهد شد و کانون ورشن بینی و اشراق هدایتمان خواهد کرد . از سوی دیگر آرامش مراقبه بر کیفیت پر جنب و جوش روزانه ما نیز تاثیر میگذارد . تمرینهای روزانه مراقبه تنها ابزاری است که نیرو و راندمان مرا در سطح هشیاری بیشتر افزایش داده و روابط رضایتبخش تر و اتصال نزدیکتر به خدا را به من ارزانی کرده است .
ذهن انسان به یک حوض یا برکه شباهت دارد انواع تلاطم در سطح برکه مشاهده می شود . اما سطح , تنها بخشی از برکه است . عمق برکه و یا ذهن شما ساکن و بی حرکت است و در همین جاست که طبیعت برکه و یا ذات راستین ذهنتان آشکار می شود . با رفتن به زیر سطح به فضای خالی بین افکار دسترسی پیدا می کنید , این فضا به طور کامل خالی , ساکت و غیرقابل تقسیم است . هر چقدر سکوت را به دو نیمه تقسیم کنید , آنچه عایدتان میشود سکوت است . این پدیده اکنون نامیده میشود شاید این جوهره خداست که یگانگی است غیرقابل تقسیم است .
این دو بنیانگذار علم و دانش که هنوز یافته هایشان در دانشگاهها و مراکز علمی سراسر دنیا مورد توجه قرار می گیرد طبیعت عالم هستی را مطالعه کردند و تلاش و مساعی شان را به یافتن اطلاعاتی درباره رمز و راز انرژی , فشار , ریاضیات , فضا ,زمان و حقایق جهان هستی اختصاص دادند . اگر می خواهید از نظام هستی و یا از رمز و راز دنیای خودتان سر در آورید و از چگونگی عملکرد آن آگاه شوید , سکوت اختیار کنید و از تنها نشستن در یک اتاق و غرقه شده در لایه های ذهن تان نترسید .
نوای موسیقی در فضای بین نت ها ساخته می شود . بدون فضای خالی و سکوت بین نت ها , به جای موسیقی , سروصدای ناهنجار خواهید شنید , وجود واقعی شمانیز فضایی خالی و ساکت است که به وسیله گوشت و پوست احاطه شده است . برای نفوذ درکالبد خاکی خویش و کشف طبیعت خلاقه تان , ضرورت دارد که هر روز از سر صبر و تامل اوقاتی را با سکوت بگذرانید وب ه فضای شعف انگیز بین افکارتان وارد شوید . من هرگز نمی توانم با توصیف ارزش مراقبه , اهمیت آنرا به شما خاطر نشان کنم . ارزشمندی مراقبه تنها در سایه تمرین و مهارت آشکار میشود .
با نوشتن چند پاراگراف مختصر درباره ارزش مراقبه قصد ندارم که شیوه انجام آنرا به شما بیاموزم . کتابهای نظری و عملی , نوارهای کاست و ویدیویی برای تعلیم مراقبه همه جا در دسترس است . مقصودم تاکید بر این نکته است که مراقبه تنها به سالکان معنویت که روز ها و ساعتها در بحر اندیشه فرو می روند و از مسئولیتهای اجتماعی و کار و تولید بی نیازند اختصاص ندارد . تعالیم مراقبه , توسط افرادی که دین و ایمان را با استدلال پذیرفته اند و نیز نویسندگان قضیه های علمی و معتقدان قانون پاسکال نیز مورد توجه قرار گرفته است . شاید در حال تمرین تعالیم مراقبه , احساس پاسکال را هنگام نوشتن این عبارت تجربه کنید ؛ «من از سکوت ابدی این فضاهای بی کرانه خوف و وحشت دارم . »
رهنمودهای زیر یاریتان میکند که بر هراس خویش در برابر سکوت غلبه کنید , ساکت بودن را بیاموزید و بتوانید به تنهایی و در کمال سکوت در اتاقی بنشینید .
    توجه به عمل دم و بازدم را هنگام تنفس مدنظر داشته باشید . این کار یاریتان میکند که به وجود راستین و ساکت خویش توجه کنید .
    می توانید این کار را در وسط جلسه و هنگام گفت و شنود و حتی میهمانی انجام دهید . تنها کافی است که چند بار در طول روز عمل تنفس خود را کانون توجه قرار دهید .
    از همین امروز تک و تنها در اتاقی بنشینید و ذهنتان را مشاهده کنید و افکار مختلفی را که به ذهن شما وارد و خارج و به افکار دیگر منتهی می شود دنبال کنید . هشیاری شما نسبت به فعالیت دیوانه وار ذهنتان یاریتان میکند که از گامهای هذیانی افکارتان سبقت بگیرید .
    برای این که شیوه آغاز تمرینهای مراقبه را بیاموزید , کتابی را در این زمینه بخوانید و یا در یک کلاس مراقبه ثبت نام کنید . بسیاری از استادان و موسسه ها می توانند شما را برای هدایت در این مسیر یاری کنند . مرکز چوپرا برای زندگی بهتر , واقع در شهر لاجولا در ایالت کالیفرنیا به سرپرستی دوست و همکارم دیپاک چوپرا , آموزش مراقبه را در قالب خدمات گسترده اش عرضه میکند .
    نوارهای کاست و دیسک های فراوانی برای راهنمایی شما در دسترس است . من یکی از آنها را تحت عنوان « مراقبه برای تجلی » منتشر و در آن شیوه خاصی از مراقبه به نام « چاپا» را تشریح کرده ام .
    در این برنامه با صدای خودم یاریتان میکنم تا در مراقبه صبحگاهی و شبانه صدای خلقت را تکرار کنید . عواید حاصل از فروش این برنامه صرف امور خیریه میشود .
« کودکانه بودن »
مادام که همانند کودکان پاک و بی آلایش شوید , در بهشت پذیرفته نخواهید شد .
« عیسی مسیح یکی از چهره های بزرگ مذهبی جهان است که مسیحیان بر طبق روایات پیامبران عهد عتیق او را مسیح موعود نامیده اند »
اخیرا در حال آمادگی برای ایراد سخنرانی در شهری بسیار دورتر از محل زندگی ام با نگاهی مستقیم به آینه ای که روبه روی میزم قرار داشت با تجربه ای عجیب و باور نکردنی روبه رو شدم , آینه ای بزرگ تمام سطح دیوار را پوشانده بود و من در حال نوشتن یادداشتهایم , هر بار که سرم را بلند می کردم و به آینه مینگریستم , مشاهد نگاه متقابل این بدن بودم . سرانجام دست از کار کشیدم و من هم به او خیره شدم . فرامئوش نمیکنم که در آن لحظه به خود گفتم : « این پیرمرد چهره مرا به عاریه گرفته است .»
در حال خیره شدن به تصویرم در آینه , به آن موجود نامرئی که در درون هر یک از ما زندگی میکند اندیشیدم . موجودی بدون حد و مرز و یا شکل , بی آغاز و بی پایان , شاهد نامرئی و بی صدایی که از گذشت زمان مصون است . پیر نمیشود و یا تغییر نمیکند . برای کودک نامرئی درون که نمایانگر ابدیت است حد و مرز , شکل و قیافه , آغاز و پایان , فراز و نشیب معنا ندارد . این بخش از وجود به ما امکان میدهد که وحدتمان را با کل کائنات دریابیم و نهایتا به فردوس برین گام نهیم .
بهشت جایی نیست که حد و مرز , محیط , دیوار و یا حصار داشته باشد . فضایی فراتر از مرزبندی های جهان مادی است . طفل خردسالی که عیسی در مقاله فوق درباره اش سخن میگوید پیوسته در کنار ماست ؛ گذشت زمان در او بی اثر است , در عین حال همواره بر اعمال و رفتار ما نظارت دارد . وقتی به سست شدن پلکهای چشمانم , چروک شدن پوست و خاکستری شدن موی سرم مینگرم تردید نمیکنم که این پیرمرد چهره مرا به عاریه گرفته است ! کودک درون من , بخش تغییرناپذیر بی سن و ابدی وجودم درباره داوری , حصومت و کینه جویی چیزی نمی داند . او را با خشم و ستیز کاری نیست و با رقابت و مقایسه میانه ای ندارد . چرا؟ برای این که ظاهر را نمی بیند , تنها میداند که باید از سرعشق و هر با هر کس و هر چیز ارتباط برقرار کند . برای این که دست دردست او به قلمرو آؤمانهای عالی و عرصه معنویت الهی قدم گذارید , ضرورت دارد که با وارستگی از خشم , تنفر و خصومت و انتقامجویی و سایر پدیده های زمینی , از غلاف جسمانی خویش خارج شوید . من او را «صاحب اختیار» مطلق خطاب میکنم . او به هر چیزی مجال میدهد که خودش باشد و از هر نوع آلودگی مصون بماند . در برخورد با هر کس تنها حضور و تجلی خدا را در وی جستجو میکند . او از شکل , اندازه , رنگ , شخصیت و سن و سال بی نیاز است و اساسا به این تفاوتها و تمایزهای حقیر و بی معنی وقعی نمی نهد . در هیچ سوی مرزهای ساخته دست بشر اقامت ندارد و دارای هیچ هویت فرهنگی و یا قومی نیست , او جنگ و ستیز , برای این مرزبندی های مصنوعی را بی معنی می داند . در نتیجه این کودک نامرئی , بی سن و بی صدا همواره در صلح و آرامش به سر میبرد , و تنها مشاهده کنند است و از همه مهمتر منجی .
چند روز پیش , دو صبحگاهی خود را خیلی زودتر از روزهای پیش آغاز کردم , چنان سرحال و سرزنده بودم که در حال بازگشت به هتل و در پایان دویدنم توانستم از روی دیواری به ارتفاع سه فوت و نیم بپرم . همسرم که شاهد این ماجرا بود فریاد زد که : «تونمی بایستی این کار را می کردی . این قبیل کارها در پنجاه ساگلی ممکن است تو را دچار آسیب جدی کند » و من بی درنگ به او پاسخ دادم : « اما من همه چیز را فراموش کردم » آن موجود نامرئی و بی سن من برای یک لحظه فراموش کرد که در بدن من که نیم قرن از عمرش گذشته زندگی میکند . این فراموشی سبب شد که یک لحظه از کالبد فیزیکی من خارج شود و حرکتی نامتعادل با جسم من انجام دهد . عبارت عیسی مسیح که از عهد جدید نقل شده به ما توصیه میکند که هویت خود را به جسم , قومیت , زبان , فرهنگ , شکل , رنگ چشم و حد و مرزهای جغرافیایی نسبت ندهیم و تنها خود را کودکی که به این طبقه بندیها بی توجه است تلقی کنیم ؛ اشتباه نشود عیسی توصیه نکمرد که اعمال و رفتار کودکانه اختیار کنیم و نابالغ و بی نظم و عقب مانده باقی بمانیم . او به ما گوشزد کرد که چون کودکان به دیگران عشق بورزیم , پذیرایشان باشیم و از داوری و نصب برچسب بر روی هر کس و هر چیز بپرهیزیم .
هر گاه بتوانیم خود را در کالبد یک کودک حس کنیم , به این واقعیت چشم خواهیم گشود که در درون هر فرد بالغ , کودکی آشیان دارد که مشتاقانه مسائل است شناخته شود . وجود این کودک پر است و وجود فرد بالغ به طور معمول تهی . حضور صلح و آرامش و عشق در کودک و بی نیازی او به قضاوت و داوری ازپر بودن او حکایت میکند وجود ترسی و اضطراب , پیش داوری و خشونت در فرد بالغ در تهی بودن او دلالت دارد . روشن بینی یعنی توجه به این که قلب کودک خردسال کانون سادگی و بی آلایشی است و همین خلوص و پذیرش مجوز ورود به بهشت موعود را در اختیار ما میگذارد . پس کودکانه بودن در انجام هر کار را , به عنوان یکی از اهداف زندگیتان مدنظر داشته باشید . یکی از خصوصیات نوابغ آن است که چون کودکان کنجکاوند . بچه ها و نوابغ , هر دو بدون راه دادن فکر شکست به ذهن و یا دل نگرانی از انتقاد و ملامت دیگران مشتاق اکتشاف و یافتن پدیده های بکر و پویا می باشند . به اعتقاد من در عبارت عیسی مسیح در صاف و بی آلایشی کلمه های عمده و کلیدی است . به ما گفته شده کامل و مهربان و از همه مهم تر ابدی باشیم . این کودک که در درون یکایک ما آشیان دارد ؛ پیر نمی شود و یا نمیمیرد ما باید به آن شاهد خاموش و آرام و آن عارف و صوفی ساده و تصوری که طبعا موجودی معنوی است متصل شویم . وقتی چنین کنیم , ضمن پیروی از سادگی و خلوص کودکان , رفتارهای بچه گانه را که از ورود ما به بهشت موعود جلوگیری می کند کنار مینهیم .
    تا حد ممکن برای مشاهده کارهای بجه ها وقت بگدارید . در طول این مدت به این نکته توجه کنید که کودک درون شما نیز مایل است با آنها بازی کند . هراکلیتوس , کتفکر عهد باستان یکبار گفت : در وقتی انسان جدیت به نزدیکترین فاصله می رسد . در مسیر دسترسی به فردوس برین ,  ت احد ممکن از صفات و خصوصیات کودکان نظیر عشق ورزیدن , کنجکاو بودن و بازیگوشی پیروی کنید .
    هنگامی که رفتاری جدی , سنگین و بی روح از خود نشان میدهید , به خود یادآور شوید که کودک نامرئی دورن به نمودی و رفتار نامتعال شما توجه دارد . آیا فکر می کنید که او نیز چون شما گرفته و عبوس است ؟ با این پرسش بی درنگ به این نکته پی خواهید برد که این شاهد درون که درگوشه ای به آرامی نشسته و پویش اندیشه و رفتار شما را نظاره میکند ابدا نمی توانند مانند آنچه مشاهده میکند باشد . سپس با خود پیمان ببندید که از رهنمودهای او پیروی کنید .
    درد ل بگویید : « دیگر نمی گذارم که فردی پیر و کهنسال در جسم من آشیان کند . » ممکن است موجودی که هر ساعت و هر روز به سن و سالش اضافه میشود جسم شما را کرایه کرده باشد . در عین حال آن شاهد نامرئی و زوال ناپذیر که همه چیز را زیرنظر دارد کودک گونه , بی آۀایش و با پیروی قاطع از این نگرش آماده است که در وقت مقرر به قلمرو بهشت برین وارد شود .
امید
بزرگترین خطری که بیشتر ما را تهدید میکند پایین و قابل دسترس بودن اهداف مان است و نه بلند بودن و غیرقابل حصول بودن آنها .                          میکل آنژ
میکل آنژبو ناروتی , نقاش , مجسمه ساز , معمار و شاعر دوره رسانس ایتالیا و شخصیت برجسته ای در تاریخ هنرهای تجسمی به شمار می آید .
پس از بیست و پنج سال حضور در برنامه های رادیویی و تلویزیون و تماسهای تلفنی با شنوندگان و بینندگان این برنامه ها , از جمله انتقادهای بسیار زیادی که از سوی مجریان برنامه هایم میستانم این است که من در شرایط حاد و بحرانی کنونی , مردم را بیش از حد امیدوار میکنم و این شیوه برخورد می تواند بسیار خطرناک و نگران کننده باشد . اما من با همه این ملامتها و عیبجویی ها نمی توانم درک کنم که چرا امید فراوان می تواند خطرناک باشد .
هنگامی که مردم درباره یک تشخیص پزشکی که امید هر گونه بهبودی را نفی کرده با من دردل میکنند , تشویقشان میکنم که دیدگاه خود را در این زمینه به کلی تغییر داده و امید کامل را به جای ناامیدی محض بنشانند . من اغلب در محافل مختلف درباره اصلی که معجزه را از زمان پیدایش زمین ممکن و میسر دانسته سخن به میان میآورم . توضیح می دهم که حاکمیت این اصل هنوز خاتمه نیافته و هنوز لابه لای کتابها موجود است . به مردمانی که گفته می شود به خانه بروند و در ا نتظار مرگ بنشینند و یا بیشتر از شش ماه فرصت زندگی کردن ندارند توصیه میکنم بر توسن امید و رستگاری سوار شوند و از قلمرو ترس و بیماری و موهامات بگریزند . همه روزه نامه های فراوانی از مردمانی دریافت میکنم که از امیدها و اهداف کوچکی که به اصطلاح صاحبان عقل وخرد به آنان توصیه کرده اند سرباز زده و از من به خاطر اظهار پیامهای امیدبخش در روزگار دشوار و فراز و نشیب های زندگیشان سپاسگزاری میکنند . این کسان به روشنی دریافته اند که وقایع و رخدادهای زندگی هر فرد تابعی از فکر اوست .
میکل آنژ که تا آخر عمر هشتادونه ساله اش به مجسمه سازی , نقاشی , نویسندگی و طراحی اشتغال داشت , در دودانی می زیست که نودسالگی , شصت سال بیش از حد انتظار عمر بود . او در کلام مشهورش درباره امیدها و اهداف بسیار بالا , به ما خاطر نشان میکند که یأس , ناامیدی و دودلی خطر آفرین است و نه امیدهای فراوان و هنگام ناامیدی هدفهای ما که مایه و محرک اصلی زندگی ما هستند , پیش از آن که بر روی آنها کار شود و بتوانند به فعلیت و عینیت در آیند از میان می روند و نابود می شوند .
این دیدگاه نه تنها برای غلبه بر بیماریهای جسمانی موثر است بلکه تمام شئونات زندگی اجتماعی ما را نیز در بر میگیرد . دنیا مملو از مردمانی است که دچار کوته فکری و اهداف کوچک و حقیرند این کسان بسیار مایلند کژاندیشی وئ تنگ نظری خود را به افرادی که به سخنانشان گوش میکنند تحمیل کنند . تسلیم شدن به معیارهای خرد و حقیر و انتظارات کوچک , نیرومندترین خطری است که موقعیت ما را تهدید می کند . به سخنان نغز و ارزنده میکل آنژ که بسیاری او را بزرگترین هنرمند همه دوران خطاب می کنند , گوش فرا دهید .
اوقاتی را که در لورانس به مجسمه داود مات و مبهوت نگاه می کردم هیچاه فراموش نمی کنم با نگاهی به این مرمر با غظمت و پرشکوه چنین به نظر می رسید که روح بزرگ میکل آنژ از میان آن فریاد می کشید و خطاب به همه جهانیان می گفت که : « بلند نظر باشید و هدفهای بزرگ تعیین کنید .» هنگامی که از وی پرسیدند چگونه به خلق چنین شاهکاری همت گماشته است .پاسخ داد که داود پیشاپیش در این مرمر حضور داشته و او تنها با تراشیدن حشو و زواید شرایط را برای خروج او فراهم کرده است و هنگام اندیشیدن و سخن گفتن درباره بلند نظری و تعیین اهداف بزرگ , بد نیست به کلیسای سیستین بروید و سقف آن را که مزین به نقاشی میکل آنژ است و او طی سالهای  1508  تا   1512  همه روزه در حال خوابیده آن را انجام داد نظاره کنید . کمتر هنرمندی در آن دوران این کار را ممکن و میسر می دانست . اما میکل آنز این طرح و طرحهای دیگر را با انرژی سرشار , استعداد فوق العاده و اهداف بلند به عهده گرفت و از این مصاف سربلند بیرون آمد .
مایه و محرک اصلی انسان عشق و افکار بزرگ اوست که وی را سوق می دهد به سوی شرایط گوناگون و قوای مختلف رانده و به آمال خویشتن جامه عمل بپوشاند . تمام نقاش ها , مجسمه ها و طرح های و سیصد غزل که از این هنرمند به جای مانده جملگی گویای این واقعیت است که عشق محرک و انگیزه دستیابی اناسن به درجات عالی و متعالی است . او که فرزند یک بانکدار ایتالیایی بود بخاطر امیدهای بلند , رویاهای بزرگ و عدم تحمل در برابر انتظارات کوچک به عنوان یکی از برجسته ترین رهبران رنساس در تاریخ انسان درخشید و آوازه هنرنمای اش در جهان پیچید .
سالها پیش که به اتفاق همسرم در دهکده ای در بالی به گشت و گذار مشغول بودم , به ما گفتند , پیرمردی که در کنار مدخل روستا نشسته ابر مس یازد و روستائیان اعتقاد دارند که این مرد در دوران خشکسالی می تواند با استفاده از هشیاری اش ابر تولید کند و موجب ریزش باران شود . من در آن روزها هنوز به اصول و قواعد ذهن و روح , آشنا نبودم و تحت تاثیر اطلاعات و آگاهی محیطی و خانوادگی ام این کار را خارج از حیطه هشیاری انسان می پنداشتم نمی دانستم که ذهن ما اقتداری عظیم دارد و هر گاه راه حکمت و هدایت برتر گشوده شود , کارهای به ظاهر ناممکن  ممکن می گردد . امروزه درباره چنین شرایطی به این حقیقت و افقم که : « در هیچ کس آنقدر نمی داند که بدبین شود .»
گاه من و بچه های خردسالم در چمن محیط خانه دراز می کشیم و ابرسازی می کنیم . البته همسایه ها ممکن است غرولند کنند و بگویند : « بچه های آقای  دایر به واقع دیوانه اند , آنان فکر می کنند که می توانند ابر بسازنند » اما من صرفا به این گونه بدبین ها وقعی نمی نهم و تنها به داد و فریاد بپه هایم توجه درام که می گویند : بابا , ابری را که ساختم , به ابر تو برخورد و آن را از صحنه خارج کرد . من در چنین طرزتفکری خطری مشاهده نمی کنم . به همین دلیل با این نقطه نظر میکل آنژ به همان اندازه که حدود پانصد سال پیش در زندگی اش موثر واقع شد , می تواند زندگی شما را نیز تحت تاثیر قرار دهد . هرگز به پند و اندرز افرادی که می کوشند با بدبینی هایشان شما را تحت نفوذ در آوردند گوش فرا ندهید . این کسان سبب می شوند که آرزوها , سوداها , جاه طلبی ها , آرمان ها و اهداف شما پژمرده شوند و در نطفه بمیرند . به توانیی خودتان برای دریافت عشقی که از داود و نقاشی های دیواری و منقوش بر سقف عبادتگاه سیستین پرتو می افکند ایمان داشته باشید . عشق کانالی نیرومند است که شما را با هنرمندی که در روح کیهانی یگانگی با سایر انسانها سهیم است , مرتبط می سازد . پیامی که میکل آنژ در ابتدای این مقاله با ما در میان گذاشت میوه و ثمره دستاوردهایش در طول زندگی است . پس اهداف بلند برگزینید , از که ته اندیشی و انتخاب انتظارات خرد و حقیر بپرهیزید ؛ همه را دوست بدارید و مراقب باشید که در دام این پندار پوچ و میان تهی که می گوید بلندپروازی خطر آفرین است فرو نیفتید . در حقیقت امیدهای بالا , شما را در دفع موانع و آفرینش شاهکارهای خودتان یاری میکند , خواه نقاشی روی دیوار باشد و یا تولید سبد میوه . با پیروی از رهنمودهای زیر می توانید توصیه های میکل آنژ را آویزه گوش کرده و طرح ها و نقشه های زندگیتان را از نو ترسیم کنید .
    از گوش فرا دادن و توجه به اندرزهای عالمانه افرادی که به محدودیتهای شما اشاره می کنند اجتناب کنید . این عبارت راهیانه را فراموش نکنید که :« وقتی درباره محدودیت مباحثه می کنید , تنهای چیزی که عایدتان می شود محدودیت است و دیگرهیچ .»
    هرگز اهداف کوچک انتخاب نکنید و یا حقیر و کوچک نیندیشید . شما تجلی الهی خدا هستید و از این جهت به نیرویی که معجزه ها را می آفریند مرتبط و متصل اید .
    با یادآوری جمله معرف آلبرت انیشتین که گفت :« روح های بزرگ همواره با مخالفت های خشونت آمیز ذهن های میانه حال روبه رو هستند .» امید را در خود زنده نگه دارید .
    هنگام عدم آمائگی در تحقق بخشیدن اهداف دلخواهتان در زندگی , میکل آنز هشتاد و نه ساله را که پانصد سال پیش با شور و اشتیاق به نقاشی , مجسمه سازی و نویسندگی اشتغال داشت به یاد آورید . در عالم خیال او را مشاهده کنید که به شما توصیه می کند می توانید هر آنچه را که خواستارش هستید بیافرینید و خطر بزرگ در داشتن اهداف حقیر است و نه امیدهای فراوان .
فروتنی
خلوت گزینی
« خوش به حال فردی که توجه و آرزویش به چند هکتار ملک پدری می شود و خرسند از این است که در سرزمین اجدادی اش , هوای وطن را تنفس می کند »
« شیرش توسط احشام و نانش به وسیله مزرعه اش تامین و جامه اش از پشم گوسفندانش                            یافته می شود .»
« درختانش در تابستان سایه بان اوست و در زمستان گرمابخش محفلش .»
« خوشا به حال فردی که ساعتها , روزها و سالهای زندگی اش با صلح و صفا سپری میشود .»
« بدنش تندرست , ذهنش آرام و روزهایش سرشار از آرامش است .»
« شب ها از خوابی آؤم بهره مند بوده و مطالعه توام با آرامش خاطر , برایش تفریحی شیرین و دلپذیر است , سادگی توام با آرامش و مراقبه بیشترین نتیجه را برایش به بار می آورد .
« پس بگذار پنهان و ناشناخته زندگی کنم.»
« و بدون زاری به دیار باقی بشتابیم .»
« به آرامی چشم از دنیا بربندم و هیچ سنگی نگوید که در کجا آرمیده ام .»                                 (اکسناندرپوپ (1744-1688)
{ اکساند رپوپ , شاعر بذله گوی انگلیسی , حاکم بلا منازع ادبی زنانه اش لقب گرفت و نمونه مجسم هنر و ادبیات مدرن انگلیسی به شمار آمد .} وقتی شعر معروف اکساند رپوپ را برای نخستین بار می خوانیم , به نظر می رسد که این شعر صرفاً به این نکته می پردازد که شادمانی از صلح و آرامش سرچشمه می گیرد . در واقع نه تنها این شعر, که بیشتر آثار این شاعر , که در قرن هجده ام در ویندسورفراست واقع د رحومه لندن می زیست , از این معنا تاثیر پذیرفته است . او به انحناء ستون فقرات و عفونت ریوی دچار بود به همین دلیل قدش در تمام طول زندگی از یک متر و سی سانتیمتر تجاوز نکرد و مدام از سردرد شدید رنج میبرد بیماری و عدم تناسب اندامش سبب شد که به دردهای جسمانی و روانی حساس شود , گوشه انزوا برگزیند و دردل طبیعت و فارغ از انبوه جمعیت و اغتشاش زندگی شعری , درباره صلح و آرامش به تامل و تعمق بپردازد و درباره آن شعر بسراید .}
دنیای طبیعی کنونی ما با دنیای سیصد سال پیش که توپ در آن دیده به جهان گشود تفاوت عمده و اساسی دارد و همین ویژگی پند و اندرز شاعرانه او را برای ما دلنشین تر و نافذ تر میکند . « و خرسند از این که در سرزمین اجدادی اش هوای وطن خود را تنفس میکند.» در دنیای امروز کنایه ای است از سوزش چشم ناشی از هوای مسموم , تنفسی هواد دودآلود و فرستادن آن به ریه ها و یاخته ها , در دنیای امروز معدودند افرادی که بتواند با دوشیدن شیر احشام شان , جیدن پشم گوسفندانشان و سوزاندن تنه خسک شده درختانشان به خودکفایی برسند و لبنیات و لباس و گرمای خانه خود را تامین کنند. تعداد انگشت شماری از انسانهای امروزی از این توانایی برخورددارند که :« با آرامش کامل ساعتها , روزها و سالهیا زندگی اش را سپری کنند .» و از جوش و خروش اجتماع فاصله بگیرند امروزه نابسامانی های زیست محیطی , استرس فزایند , و سروصدای انواع ماشین آلات نظیر بولدزر , کامیون , مته برقی و آژیر آمبولانس گریبانگیر مردمان جوامع متمدن شده و تندرستی جسمانی و روانی آنان را تحلیل می برد . اندرز شاعرانه پوپ که حدود سیصد سال پیش به زیب تحریر درآمد در وضعیت دنیای کنونی ما کاملا مصداق دارد . سه مصرع نخست این شعر نیاز ما را به تنفس هوای پاکیزه و یافتن خودکفایی در طبیعت و لذت بردن از خلوت گزینی و آرامش در طول روز کانون توجه قرار داده است . توصیه می کنم که بدون توجه به محل سکوتنتتان برای راه دادن این عوامل حیات بخش به زندگی از هیچ کوشی فروگذار نکنید . برای خروج از شهر و حضور در طبیعت وقت بگذارید و گاه به گوش کردن صدای اقیانوس و یا جویبار و یا بوییدن عط گلی بنشینید ؛ تماشای غروب آفتاب را نظاره کنید و در دل سکوت در آرامش و آسایش ژرف فرو بروید .
در بخش چهارم , پوپ در قالب شعر به ما اندرز می دهد که چگونه تفریح و سرگرمی را با ساده زیستی و آرامش مراقبه در هم آمیزیم و از خوابی آؤام لذت ببریم. در بخش دیگر این کتاب ه اهمیت آرامش مراقبه اشاره کرده ام . و به همین دلیل از توصیف آن در اینجا خودداری می کنم , توجه به اجزاء و عناصر یک زندگی شاد و سروروانگیز, یعنی مطالعه , استراحت , تفریح , و سادگی توصیه ای نیکو برای همه دوران بوده است , هنگامی که برای مطالعه مباحث موردعلاقه ام وقت می گذارم ؛ با استراحت , بازی تنیس و یا اختصاص اوقاتی به شنا و دویدن , فشار و تنش را از وجودم می زدایم و سادگی کودکانه را بخصوص پس از آرامش مراقبه , به خوبی حس میکنم و آنگاه قطعه شعر پوپ که میگوید: « سادگی توام با آرامش مراقبه بیشترین نتیجه را به بار می آورد .» به طور کامل در وضعیت من مصداق پیدا میکند .
شعر مشهور «تنهایی» اکتساندرپوپ به عوامل اساسی شادمان اشاره دارد . این شعر به ما گوشزد میکند که تا حد ممکن با طبیعت و محیط زیست عاری از تنش رابطه برقرار کنیم و با سیقل دادن روح از تنش , انقباض عضلانی , افسردگی روانی که جملگی مظاهر جامعه صنعتی و ماشین زده است , فضای روانی خود را پاک و مصفا می سازیم .
ترغیبتان میکنم که بدون توجه به میزان شلوغی و ازدحام و سروصدای زندگی روزانه , این اتدرز شاعرانه را آ ویز گوش و از آن پیروی کنید شخصا به دفعات در معنای ژرف و عمیق آخرین بخش این شعر که میگوید: « پس بگذار من پنهان و ناشناخته زندگی کنم.» غوطه ور شده ام .
به ندرت از این امتیاز بهره مند بوده ام که با پیشوایان مذهبی و فرزانگان الهی مصاحبت و معاشرت کنم . ماندنی ترین تاثیر این انسانهای تکامل یافته بر من این است که این کسان حس منیت و خودپرستی را فرونشانده و آرامش ژرف و عمیقی را بر خود حاکم ساخته اند . آنان ابدا مایل نیستند که از انوار الهی شان در حهت مقاصد دنیوی سود ببرند . ذهنشان هرگزبه کالبد فیزیکی شان معطوف نیست و تقریبا حضور این کالبد خاکی را از یاد برده اند , هیچ گاه در صدد نیستند که به خاطر موهبتهای عظیمی که نصیبشان شده برای خود اعتبار کسب کنند , بلکه همه موهبتها را به خدا نسبت می دهند . هنگامی که از فرانسیس مقدس , شفا دهنده بزرگ قرن بیستم پرسیدند که چرا جسم بیمار خود را مداوا نمیکند , پاسخ داد که قصد دارد همه بدانند این او نیست که به بیماران تندرستی ارزانی میکند به اعتقاد من برای این که میزان عظمت و شادمانی هر کس را محک بزنیم , باید ببینیم که برای مهار منیت خود تا چه اندازه توانایی دارد ؛ آیا می تواند در قبال انجام کاری نیکو در صدد کسب امتیاز نباشد و تشکر و تحسین کسی را طلب نکند و فارغ از جلب توجه دیگران و صرفا بر مبنای رای و مقصود باطنی خودکاری را به مرحله اجرا گذارد مضموم راستین پرهیزگاری و مقاومت در برابر وسوسه تحسین شدن و آموختن ایثار و بخشش بی نام و نشان , در فیلم کلاسیک : « وسوسه شکوهمند » به طرزی زیبا به تصویر کشیده شده است به مجرد این که از احساس نیاز به کسب مقام و منزلت دنیوی اجتناب کنیم , نوع تازه ای از آزادی را تجربه خواهیم کرد . شاعر این معنا را در آخرین قطعه اش گنجانده است :« به آرامی چشم از دنیا برمیبندم و هیچ سنگی نمی گوید که در کجا آرمیده ام .»
من مفهوم این قطعه شعر را در حضور بزرگان راستین حس کحرده ام ؛, به تصور من عیسی مسیح , بود اولائوتر و مظاهر این فروتنی بودند .
هنگامی که در برابر ما در میرا , استاد الهی هندی تبار , که در آلمان اقامت داشت نشستم و به چشمان سرشار از نور الهی اش نگریستم , وجودش چنان عادی از منیت و خودپرستی بود که بدون هیچ مقدمه ای با من ارتباط برقرار کرد ؛ به طور کامل حس کردم که او به خاطر موقعیت باورنکردنی اش در زهد و تقوا محتاج کسب امتیاز و یا شهرت نیست وقتی کارلوس کاستاندا از مصاحبت و معاشرت خود با ناگوآلها استادان بزرگ معنوی نوشت , از تواضع کاملا معمولی از هشیاری قابل ملاحظه ای برخوردار بودند . گرچه در عمق زندگی می کردند اما جلوه های تواضع و فروتنی در تمام اعمال و رفتارشان نمایان بود . ضمن حضور دائمی , تقریبا نامریی بودند این خصوصیات متضاد از آخرین قطع شعر پوپ نیز نتیجه گیری میشود . بیاموزید که ناشناخته و نامریی زندگی کنید و احساس نیاز برای مورد توجه قرار گرفتن را سرکوب کنید . چنانچه خود را هدایت یافته احساس کنید . می توانید در اوج صلح و آرامش و بزرگی به پیش بتازید .
اولین تماس من با استاد معاصرم , گوروبی که تقریبا به مدت یکساعت طول کشید با آرامش کالم توام بود . در تماس ما کلمه ها نقش نداشتند . او در خلال این مدت بدون هیچ چشمداشت و یا اندکی توقع تکنیک آرامش مراقبه برای متجلی ساختن آرزوها را به من آموخت . به طور کلی استادان بزرگ از ضرورت فروتنی و حفظ گمنامی آگاهند . هیچ کس از , لائوتزو, استاد کهن چین این آرمان را بهتر جمع بندی نمیکند . لائوتزو که بخشی از این کتاب به او اختصاص داده شده است به ما خاطرنشان می کند که : تمام رودخانه ها و جویبارها به دریا می ریزند , الکساندرپوپ , ضرورت دارد که از رهنمودهای زیر پیروی کنید :
اوقاتی از روز را به خلوت گزینی اختصاص دهید و در خلال این مدت جز غوطه ور شدن در سکوت به کار دیگر نپردازید . تا حد امکان سر و صداهای مزاحم محیط کار و زندگی را با پخش موسیقی کلاسیک سبک استتار کنید . «آثار موزارت» به شما حس توازن و آرامش می بخشد و تقریبا موجب افزایش کارآیی و کاهش اضطرابتان می شود .
برای حضور در طبیعت و گوش کردن به صدای حیوانات ونغمه پرندگان , آهنگ موج باد و تنفس عمیق و آهسته در هوای پاک وقت بگذارید , این اوقات برای بازیافت نشاط و سرزندگی دوران جوانی یک درمان واقعی است .
یوگا را از طریق نامنویسی در آموزشگاه و یا استفاده از نوارهای ویدیو بیاموزید و. آنگاه تمرین های آن را بخشی از برنامه روزانه تان قراردهید .
در کمالگمنامی و عدم احساس نیاز به سپاسگذاری , بخشش و ایثار به نیازمندان را سرلوحه رفتار خود قرار دهید , ترغیبتان میکنم که فیلم های :« وسوسه شکوهمند»و « برادر خورشید و خواهر ماه » را ببینید این دو فیلم دگرگونی و تحول فراسیس مقدس و تبدیل او به انسانی ایثارگر و فروتن را در قرن سیزدهم به نمایش می گذارد .
توصیف متافیزیکی هنری دیویدکارو را به یاد آورید که پیام « خلوت گزینی » را این گونه جمع بندی کرد : فروتنی مانند ظلمت روشنایی های بهشتی را آشکار می کند .»
ارتباطات
درخت سمی
از دوستم خشمگین بودم
خشم خود را شجاهانه با او در میان گذاشتم
خشم من فرو نشست و آرام شد
ازدشمن خود خشمگین بودم
این خشم را در اعماق ضمیر خود بر هم انابشتم , این خشم اوج گرفت و تمام جسم و جانم را                 تسخیر کرد .
هر صبح و شب , لرزان و هراسان نهال خشم را با اشکهایم آبیاری کردم
و با لبخندی های ظاهری و فریبکارانه بر این نهال نور تاباندم
و شب و روز رشد کرد تا یان که روزی به ثمر نشست و یک سیب نورانی بر روی آن ظاهر شد
و دشمن من این سیب را که می درخشید مشاهده کرد و او می دانست که این سیب از آن من است .
وقتی شب چون ابری سیاه همه جا را در برگرفت و او برای دزدی به باغ من آمد
صبح با خوشحالی دیدم که دشمن من در زیر درخت درازکش افتاده است .
ویلیام بلیک (1827-1757)
{ویلیام بلیک , شاعر , حکاک , نقاش و عارف انگلیس بود و اشعارش بیشتر به خاطر عرفانی بودن و نشانه های پیچیده اش شهرت یافت . ویلیام بلیک که یکی از قهرمانان من است , در طول عمر نقاش , هنرمند , عارف و شاعری کامل وتمام عیار بود . مردمانزمان او مقام و منزلش را درنیافتند و حتی عده ای وی را دیوانه خواندند . بلیک تمام عمر را با فقر و تهیدستی سپری کرد و در گمنامی رخت از دنیا بربست . امروزه او یکی از اصلی ترین و بزرگترین چهره های تاریخ ادبیات است و حکاکی های اصلی اش گنجینه های نادری است که ارزش آن میلیون ها دلار تخمین زده می شود .}
من شیفته اشعار حماسی وی هستم و در سراسر زندگیم بارها به آن اشاره کرده ام . برای این که تصمیم بگیرم چه بخشی از آثارش را در این کتاب بگنجانم وقت و نیروی زیادی را صرف کردم . خطوط زیر نخستین بخش مجموعه اشعار « حکایت های بی گناهی » اوست که در سال  1803  سروده شد و مشهورترین شعرش به شمار آمد :« روئیت دنیا در یک دانه شن , بهشت در یک گل وحشی , و نگه داشتن بی نهایت در کف دست و ابدیت در یک ساعت » این کلمه ها از نیروی ذهن بلیک در مشاهده خدا و بی نهایت حکایت می کند و ارزش و جایگاه نیروی تخیل و یگانگی عناصر هستی را از نظر وی نشان می دهد . در بخش های دیگر این کتاب درباره این مباحث نوشته ام از این رو در اینجا « درخت سمی » را به عنوان نمونه بزرگ دیگری از این « نابغه دیوانه » به شما و خود عرضه می کنم . ویلیام بلیک این اثر را با قلم خلاقه اش حدود دویست سال و اندی پیش هنگامی که رویدادهای اصلی انقلاب فرانسه درصد مایلی محل سکونت وی اتفاق می افتاد به رشته تحریر درآورد . « درخت سمی» حامل یک پیام اساسی باری حفظ و نگهداری روابط عاشقانه است کلمه «روابط» در اینجا نقشی عمده و اساسی به عهده دارد » « من از دو ستم خشمگین بودم خشم خود را شجاعانه با او در میان گذاشتم خشم من فرو نشست و آرام شد .» این قطعه شعر توصیه می کند هنگمی که از اطرافیانتان رنجش به دل  میگیرید , به جای انباشتن هیجانات منفی در زوایا و اعماق ضمیر باطن , شجاعانه آن را مطرح کنید و با تخلیه هیجانات به تصفیه درونی خویش بپردازید . به این ترتیب خشم و غضب به گونه ای سحرآمیز ناپدید شد و آرامش بی سابقه ای بر روحتات مستولی می گردد . در گذشته من در برابر هر رنجش سکوت اختیار می کردم و آن را در نهانخانه دل و ضمیر باطن آشیان می دادم . در نتیجه خشم , رنجش , کینه و خصومت بر روی هم تلنبار می شدند و انواع بیماری ها , تنگناها و ناملایمات را به من تحمیل می کردند . اغلب مساله ای را که رنجش مرا برانگیخته بود و در ذهن مرور می کردم , به آن شاخ و برگ می دادم و از آن یک غول شکست ناپذیر می ساختم . مادام که بی عدالتی این کسان بر فضای ذهن من حاکم بود بر این رنجش پر و بال می دادم و نیروی خود را که می توانست در جهت کارهای سازنده و مثبت صرف شود تلف می کردم اما پس از مدتی به این حقیقت واقف شدم که هر گاه بدون توجه به این که تا چه اندازه اظهار احساسات نهانی ام نزد فردیکه از او رنجش بر دل دارم غیرمعمول و ناهنجار به نظر می رسد , خشم و خصومتی را که بر روی هم تلنبار کرده ام به سطح آورم و احساسات راستین خود را با وی درمیان گذارم , آن سموم روحی که در اعماق ضمیر باطنم رسوب گذاشته بود راه خروج و کانال گریزی خواهد یافت و مرا از گزند بیماری ها , تنگناها و ناملایمات برخاسته از هیجانات منفی رها خواهد ساخت . پیام نهفته در عبارت « از دشمن خویش خشمگین بودم , این خشم را در اعماق ضمیر خود بر هم انباشتم . این خشم اوج گرفت و تمام جسم و جانم را تسخیر کرد .» به طور دقیق درسی بود که می بایستی یاد می گرفتم , و اقرار میکنم که هنوز هم که هنوز است بر روی آن کار میکنم . من در روابط گذشته ام , از میان افرادی که بیشتر از همه دوستشان داشتم , برای خود دشمن می تراشیدم , خشم و خصومت را در دل پنهان می کردم و با پرداختن به بازی های ذهنی , سناریوهای پیچیده و غیرقابل باوری را که تنها قربانی اش خود م بودم درست می کردم . تمایل من برای مخفی ساختن خشم و کینه و انتقامجویی سبب می شد که ردخت سمی موردنظر ویلیام بلیک چون ابری تیره بر سراسر زندگی ام سایه ای مرگبار و سیاه بیفکند , من این رنجش ها را با اشکهایم آبیاری می کردم و با خنده های ظاهری و فریبکارانه ام به آن انرژی می بخشیدم . در نتیجه , این دایره درد و رنجش هر روز وسیع تر میشد و میوه و ثمره ای تلخ و سمی به بار می آورد . آنقدر سمی کمه نهایتا افرادی را که به آن ما برچسب دشمن زده بودم از میان برمیداشت . پیام عبارت « آنان که در زیر درخت درازکش افتاده بودند .» بسیار عمیق و اساسی است به طوریکه نهتنها در مورد روابط شخصی شما , که در مورد هر کس در زندگیتان مصداق دارد . هر بار که شراره های خشم در درونتان جرقه می زند و رگ های گردنتان سیخ می شود تردید نکنید که به سوی باتلاقی زمینگیر کننده گام بر میدارید . برای گریز از این باتلاق مرگ آور ضرورت دارد که چند لحظه درنگ کنید و با اظهار دلخوری ها و رنجش های مکتوم در دل , این احساسات و هیجانات منفی را از قلمرو ذهن بیرون رانید و از فرد مقابل یک دوست بسازید . صرفا به او بگویید :« حس میکنم که قصد داری مرا آلت دست کنی و ترجیح می دهم که از این کار دست برداری .» این گفتار معقول و صادقانه چون آب یکه بر آتش بریزند , شعله های خشم را فرو مینشاند و از رشد درخت سمی در درون شما و فرد مقابل جلوگیری می کند . به همین ترتیب , چنانچه از اعضای خانواده , رنجش به دل گرفتید و خشمگین شدید , در کمال متانت و ادب احساسات خود را با طرف مقابل درمیان گذارید . در روابط با فرزندانم به تجربه دریافته ام که وقتی بر خشم و ناراحتی خود سرپوشی می گذارم , بر شدت و تاثیر آن می افزایم چرا که هر دوی ما با تلنبار کردن خشم در نهانخانه ذهن , درخت سمی را در درون پرورش می دهیم . اما وقتی کنار هم مینشینیم و نهانی ترین احساسات خود را با هم در میان می گذاریم و رنجش ها و دلخوری ها را مطرح میکنیم سرانجام با در آغوش گرفتن یکدیگر و اظهار عبارتی نظیر :« پدر دوستت دارم » دیگر بار دوستی وصمیمیت بین ما حاکم میشود .« خشم خود را شجاعانه با او در میان گذاشتم خشم من فرونشست و آرام شد » برای دستیابی به روابطی سرشار از خیر و برکت , بدنیست که عبارت فوق را به خاطر بسپارید و در زمان مناسب آن را در دل زمزمه کنید . تردیدی نیست در هر رابطه ای که پای دو نفر درمیان است , بحث و اختلاف نظر امری اجتناب ناپذیر است به اعتقاد من رد رابطه ای که دو طرف در مورد همه چیز اتفاق نظر دارند , وجود یکی از آنها غیرضروری است . فردی که از نظر روحی و اخلاقی بیشترین تفاوت را با شما دارد , مناسب ترین دوست شماست . به بیانی دیگر کسی که با رفتارو گفتارش خشم شما را بر می انگیزد و تعادل روحی شما را به کلی برهم میزند , دوست واقعی شما محسوب می شود . وقتی تحت تاثیر خشم از کوره در می روید و چراغ عقلتان به خمودی میگراید , فردی را که مولد و مسبب این خشم است استاد خود در آن لحظه به حساب آورید . آن فرد به شما می آموزد که هنوز بر اعصاب خود مسلط نیستید و نمی دانید که چگونه خشم خود را فرو نشانید و صلح و آرامش را به زندگیتان راه دهید . در میان گذاشتن احساسات و هیجانات نهانی خویش با دوست , فرزند ع محبوب و مادر همسرتان , تنها راهی است که زندگیتان را از صلح و آرامش سرشار می سازد . این کار را از موضع استقلال و صمیمیت انجام دهید و آنگاه محو و ناپدید شدن خشم و رنجش خود را شاهد باشید این کار امکان تولید و رشد درخت سمی را به  طور کامل برطرف میکند .
رهنمودهای ساده زیر یاری تان میکند تا آرمانهای ویلیام بلیک را به زندگی خود فراخوانید و از آنها پیروی کنید :
    هنگامی که وضعیت روحی خود را نامتعادل می یابید , با اظهار عبارتی نظیر :« آیا هر دوی ما می توانیم بدون هیچ گونه داوری صرفا احساسات خود را با یکدیگر در میان گذاریم .» سکوت خود را بشکنید .
    با عبارت « احساس میکنم ….» گفتار خود را آغاز کنید . تاکید کنید که واکنیش برانگیخته از عشق , بیشترین چیزی است که در آن لحظه نیازمندش هستید . مالک  احساس خویش باشید و به گونه ای آن را توصیف کنید که گویی آن احساس را با دوست مورداعتماد خویش در میان میگذارید .
گذشت
از کتاب تاجر ونیزی
عفو و گذشت زورکی نسبت ؛ عضو همانند قطره های لطیف باران بهشت می بارد . گذشت خیر و برکتی است دو جانبه که هم اعطاکننده و هم دریافت کننده را بهره مند میکند . گذشت نیرومندترین مولد نیروی جهان است تاجداری است که از تاج و تختش برتر است . تازیانه شاهانه که نشانه قدرت زودگذر اوست به شکوه و هیبت شاهی مرتبط است و در آن ترس و وحشت از پادشاهان قرار دارد . در حالی که عضو و گذشت از این چرخش تازیانه برتر است . گذشت در قلب شاهان بر تخت می نشیند و به خدا مرتبط میشود .
هنگامی که گذشت را چاشنی عدل وانصاف کنید , قدرت دنیوی و زمینی هم نیروی الهی را آشکار میکند.      ( ویلیام شکسپیر  1616-1564 )
{ویلیام شکسپیر شاعر و نمایشنامه نویس دوره الیزابت و دموکرات های افراطی , ستون قائم ادبیات انگلیس به شمار می آید .}
چگونه مقاله ای از مردی انتخاب کنم که به اعتقاد اکثریت قریب به اتفاق صاحب نظران بزرگترین نمایشنامه نویس در طول تاریخ است .هنگام مطالعه نوشته های شکسپیر در کلمه ها و عبارتهای غنی , مبتکرانه و بی نظیر زبان انگلیسی غوطه ور می شوید . اولین انتخاب من بخشی از داستان ها ملت بود که او استادانه با طرح یک پوشش ,  همه جویندگان حقیقت و هشیاری برتر را به تامل و تعمق وا میدارد . این پرسش به طور قطع چیزی نیست جز « بودن یا نبودن » با وجود این حس کردم که درباره برخورد با تضاد بین بخت و اقبال و رویارویی با در پای مسایل و تنگناها و در مخالفت با خاتمه دادن به آنها در جاهای مختلف این کتاب سخن گفته ام .
سرانجام تصمیم گرفتم با اشاره به مقاله ای از کتاب تاجر و نیزی , اهمیت عضو و گذشت را توصیف کنم حس میکنم این قطعه , عمیق ترین و کاربردی ترین مطالبی است که تاکنون درباره این ویژگی بشر به رشته تحریر در آمده است .
زیستن در پرتو عفو و گذشت و استفاده از آن در هر روز از زندگی راهی است برای مهار امیال نفسانی و پرورش عشق و شفقت , هنگامی که از دیگران رنجش به دل میگیریم , تلافی کردن , اولین اندیشه این است که به ذهن ما خطور میکند پلیدترین بخش وجود ما توصیه میکند که به  جای گذشت , انتقام بگیریم اما شکسپیر ویژگی عفو و گذشت را به خدا نسبت می دهد و میگوید « عضو همانند قطره های لطیف باران بهشت می بارد ؛ گذشت خیر و برکتی است دو جانبه که هم اعطاکننده و هم دریافت کننده را بهره مند میکند .« اولین خیر و برکت ناشی از عفو وگذشت نصیب ایثارکننده آن یعنی خود شما می شود . بخشودن را صرفا لطف و مرحمت به دیگران تلقی نکنید ؛ گذشت بار سنگین خصومت و کینه توزی را از دوش شما بر میدارد و فضای ذهنتان را برای اندیشه های مثبت و سازنده پاک و مصفا می سازد این پیام که چکیده ای از خرد و حکمت ادبیات روانشناسی است به ما توصیه میکند هنگام ارتکاب خطا و یا عدم دستیابی به معیارهای موردنظر, از خرده گیری مفرط و خشونت نسبت به خود بپرهیزیم و با نرمی و ملایمت با خود رفتار کنیم . هرگز شکست و یا رفتار نامطلوب را به موجودیت خویش نسبت ندهید و خود را به خاطر رفتاری که موجب ناامیدی و گیجی و سردرگمی تان شده عفو کنید آن ویژگی که شکسپیر در وصف آن میگوید :« شاه تاجگذاری که از تاج و تختش برتر است .» می تواند درباره شما نیز صدق کند هنگامی که اولین موهبت گذشت را دریافت میکنید و آن را درباره خود به کار میبرید , نیروی بالقوه عرضه آن را به فردی که آن را دریافت میکند به دست می آورید اگر شما قادر نباشید که عشق و دوستی راستین را تقدیم خود کنید , به طور قطع نمی توانید دوستی و مهربانی را به دیگران نیز روا دارید . اگر پولی در جیب نداشته باشید , طبعا نمی توانید به فقیر و مسکین کمک کنید . توسعه شفقت و مهربانی با پیروی از اندرز خردمندانه استاد من نیسا راگادان ماها راج دست یافتنی است :« بین پرهیزکار و گناهکار یک نیرو مبادله می شد ؛ پرهیزکار گناه میکند , گناهکار پاک و مطهر می شود . همه ماه حتی افرادی که قدیس خطابشان میکنیم دامنشان به گناه آلوده است . با درک این مفهوم ؛ آسان تر نور محبت را حس میکنید و دراین صورت است که می توانید آن را به دیگران عرضه کنید و در واقع مقصود شکسپیر از خیر و برکت دوجانبه توجه به همین معنا است .
تازیانه شاهانه در قطعه شعر فوق , سمبل قدرت زودگذری است که همه ما از آن ترس و واهمه داریم ؛ اما شاعر به ما گوشزد میکند که عفو و گذشت نافذتر از تازیانه در حال چرخش است . نگاه کردن در چشمان افرادی که از آنان رنجش به دل داریم و دفع تمایل برای یافتن راهی جهت تلافی و انتقامجویی از طریق قدرت زودگذر خویش یک خصلت خداگونه است . وقتی ما بدرفتاری و قصور دیگران را به دیده اغماض  مینگریم و رحم و شفقت خود را نثارشان میکنیم , به تعبیر شکسپیر به مقام و مرتبی می رسیم که :« قدرت دنیوی و زمینی هم نیروی الهی را آشکار میکند .»
ما اغلب در مقام والدین , افراد بالغ , مسئول و  یا به لحاظ حسن و سال و موقعیت اجتماعی از این توانایی برخورداریم که نمادی از قدرت زودگذر خود را به نمایش گذاریم . هنگامی سرپیچی از فرامین و نقطه نظرهایمان معترض میشویم و برای این بی حرمتی تاوان سنگینی را در نظر می گیریم . اغلب گذشت و رافت آخرین چیزی است که به ذهن ما خطور میکند من در چنین لحظه هایی به خود یادآور می شوم که خدا در تاریک ترین و هراس انگیزترین اوقات زندگی ام تا چه اندازه نسبت به من صبور و بخشنده بوده است حتی در اوقاتی که دیگران به دلیل خطاهایم مترصد عیبجویی از من بودند و مرا آماج تیرهای زهرآگین کینه توزی و انتقامجویی قرار می دادند , خدا مرا به حال خود وانگذاشت و رهایم نکرد این خصلت خدا گون , بخصوص هنگامی که با عدل و انصاف در می آمیزد , مفیدتر و کارسازتر می شود . در مقام پدر وقتی با قصور و نافرمانی و عدم رعایت برخی اصول و قواعد از سوی فرزندانم روبه رو می شوم , اندرز شکسپیر را به یاد می آورم و آن گاه گذشت را چاشنی عدل و انصاف میکنم به آنان می گویم که بسیار دوستشان دارم و از چارچوب رحم و شفقت به نتایج کارشان می نگرم , به همین دلیل وقتی این برخوردها تمام می شود , آنان خود را عزیز و دوست داشتنی حس کرده و هیچگاه ازنظر جسمانی و عاطفی آسیب نمی بینند .
مدار جهان برگذشت و بخشندگی می گردد. به همین دلیل بخشش و گذشتاز هر حیث در روابط شما تاثیر دارد . ایثار رحم و شفقت به افرادی که اسباب رنجش شما را فراهم کردند و بی عدالتی بر شما روا داشتند به معنای قربانی شدن نیست , این معنا را میرساند که :« من تو را درک میکنم , به تو توجه دارم , خطای تو را به دیده اغماض مینگرم اما رفتارت را دوست ندارم , نمی توانم آن را تحمل کنم و امیدوارم درک کنی که چنین رفتاری پذیرفتنی نیست . تفاوت در عدم نیاز به انتقامجویی و اثبات برتری است . هر گاه عفو و رحمت در دل تان آشیان کند , در قبال رفتار شرارت آمیزی که همه روزه میبینید و یا درباره اش می خوانید تعادل روحی خود را حفظ کرده و هرگز دچار پریشانی خیالی و نومید نمی شوید . به جای این که خشم و خصومت و انتقامجویی را در دل جای دهید , پرتو عشق و صمیمیت خود را به دیگران نثار میکنید وقتی عفو و گذشت در قلبتان مأوا میکند , در جهت آن چه به دنبالش هستید و نه آن چه از آن می گریزید , جذبش می شوید . برای مثال اگر مخالف پدیده گرسنگی در سطح جهان هستید به جای این که با خشم و خودخوری به سلامتی جسمانی و روحی خود لطمه بزنید و سستی و ناتوانی را به خود تحمیل کنید در جهت ارتقا تعلیم و تربیت و تغذیه مردم گام بر میدارید در واقع دوستی و شفقت شما را به سوی راه حل برانگیخته از عشق , هدایت می کند و نه یک واکنش برخاسته از خشم عفو و رحمتی را که نسبت به اطرافیان در خانه دل آشیان داده اید سبب می شود که به جای یافتن راهی برای تلافی ناجوانمردی ها ذهنتان را به عشق و صمیمیت و دوستی معطوف کنید .
شکسپیر در این قطعه الهام بخش به ما یادآوری میکند که :« عفو و گذشت نیرومندترین مولد جهان است »  به بیانی دیگر , شما هر چه نیرومند تر باشید , از طریق عفو و گذشت مجال بیشتری برای تجلی و ظهور نیرومندی خود به دست می آورید و نیاز کمتری به سلطه جویی و اقتدار طلبی حس میکنید .رهنمودهای زیر یاریتان می کند که آرمان های یکی از از متفکران بزرگ جهان را در زندگجی روزانه تان دخالت  دهید :
    وقتی خود را د رموقعیتی مییابید که باید عدالت را میزان رفتارتان قرار دهید , هر دو وجه شخصیت خود را به روشنی مشاهده کنید یک وجه شخصیت شما پادشاه مقتدری است که کیفر و مجازات میکند و وجه دیگر بازرگان رحیم و بخشنده ای است که بیش از هر متاع دیگر عشق و شفقت عرضه می کند با تمام وجود خواستار عدالت باشید و آن را با چاشنی رحم و مروت بیامیزید .
    بر خطاهای خود به خاطر بی عدالتی هایی که د رگذشته بر خود روا داشته اید قلم عفو بکشید و عشق و صمیمیتی را که سزاوارش هستید تقدیم خود کنید . از قضاوت خشم آلو و در مورد خویشتن بپرهیزید به این نکته توجه کنید که برای دستیابی به مقام و موقعیت کنونی تان الزاماً می بایستی این خطاها و اعمال نادرست را مرتکب می شوید با خود مهربان باشید و تمام جراحات احساسی را که به خود تحمیل کرده اید التیام بخشید .
    به مجرد بیان احساس خود درباره یک مطلب و برقراری عدالت از کنار آن نکته بگذرید . مقصودم این است که همین حالا رهایش کنید عبطه خوردن و یاد آوری رویدادهای ناگوار گذشته ذهنتان را مغشوش و مختل و احساس گناه را د روجودتان تثبیت می کند پس آن را به کلی از عرصه ذهن بیرون رانید .
    دشوارترین مسایلی را که از حل و فصل آن عاجزید به خدا واگذار کنید بگویید :« خدایا , عفو و گذشت در این موقعیت برای من بسیار دشوار است از این رو آن را به طور کامل به تو واگذار میکنم ./ تردید ندارم که تو مرا با مهربان ترین و انسانی ترین شیوه ممکن هدایت خواهی کرد .» این عمل شمار از گرداب سستی و عدم تحرک نجات می دهد , خشم تان را فرو می نشاند و یاری تان میکند که قدیس و گناهنکار را در حال تبادل نظر مشاهده کنید .
کمال جسمانی
هر اینچ از فضا در نزد من یک معجزه است
هر عضو و اندیشه من خوشامد میگوید ؛
نه یک اینچ و نه ذره ای از یک اینچ دارای خوشه و خلل نیست  .              والت ویتمن (1892-1819)
{والت ویتمن مقاله نویس , روزنامه نگار و شاعر آمریکایی به طور عمده درباره تقدس زندگی در تمام سطوح , حتی مرگ و مساوات می نوشت کالبد فیزیکی ما که از مولکول ها و اتم های فراوان تشکیل شده , مدام در حال تغییر و دگرگونی است در درون جسم و در مکان بی مکان یک شاهد و ناظر ابدی که همان طبیعت الهی و تغییرناپذیر ماست آشیان دارد . والت ویتمن از چشم انداز تقدس , به جسم خویش و تغییر مداوم آن می نگرد . او یکبار گفت :« اگر چیزی مقدس است , آن بدن انسان است » واکنش شما نسبت به این نقطه نظر چیست ؟ درباره قالب فیزیکی که در اشغال تان است چه احساسی را دارید , پاسخ شما به این پرسش کیفیت زندگی تان را از لحاظ مادی و معنوی نشان می دهد .}
به طور کلی نگرش شما درباره جسمتان بر اتم ها و مولکول های سازنده آن تاثیر می گذارد دکتر دیپاک چوپرا سخنران و نویسنده مشهور اغلب به مخاطبانش می گوید :« افکار شاد مولکولهای شاد می آفریند » عکس این قضیه نیز صادق است « افکار اندوهگین, مولکولهای عبوس و بیماری زا به وجود می آورد » بیماری مظهر و نمود تجلیات درونی ماست , سرگذشت بیماران سرطانی نشان می دهد که آنان در دوره ای از زندگی شان دچار نگرانی و ناامنی و کمبود محبت بوده اند : پس با جسم خود رد صلح وصفا باشید و اعضای مختلف , مایعات جاری و استخوان بندی آن را از طیف عشق لبریز کنید و به حرکتها , افکار , رویاها , محاسبه ها , عشق ها و تغییرات مداوم آن به دیده حیرت بنگرید . تمنای والت ویتمن آن است که این حالتاعجاز را هنگام تامل و ژرف اندیشی درباره تغییر مداوم و معجزه آسای جسم خویش کانون توجه قرار دهید .
جسم شما به بیکرانی از هوش و درایت اتصال دارد و از منابع نامحدودی که نامش اصول و مقررات خلقت است تبعیت می کند در نتیجه هیچ چیز در آن ناقص و بی حکمت نیست نمی توان صفات کوتاه , بلند , متوسط , تیروه و یا هز چیز دیگر را به آن نسبت داد . رنگ موی شما , تعداد باقیمانده و محل رویش آن , جملگی تابع نظم الهی است اندازه سینه شما به طور دقیق همان است که باید باشد رنگ چشمان و اندازه لبهایتان نیز از حکمت الهی تاثیر پذیرفته است از آن چایی که افکار شاد می تواند مولکولهای سالم بیافریند , میزان تندرستی شما از افکار حاکم بر ذهنتان پیروی می کند به هر حال , عملکرد بدن تابع یک نظام کامل و تمام عیار است شما عملا این جسم را اشغال کردید و در آن ظاهر شدید شکل , اندازه و هر بخشی از آن که گاه به غلط ناقص تلقی می شود جملگی برانگیخته از نظم کالم الهی است .
قلب شما , چند هفته پس از تشکسل جنین , در رحم مادرتان به تپش در آمد , و جسمتان , مستقل از عقید شما درباره آن , شکل گیری اش را آغاز کرد فرآیند شکل گیری بدن در نزد تمام افراد ساکن سیاره خاک سرشار از اعجاز و رمز و راز و افسون است هیچ کس قادر به توصیف آن نیست . بدن شما سفرش را از هیچ آغاز کرد و انگشتان دست و پایتان از یک قطره کوچک نطفه شکل گرفت . چگونه ؟ از کجا؟ از چه کسی می توان درباره عقل و حکمت نهفته دز این نطفه پرسش کرد ؟ اکنون شما در جسمی آشیان دارید که به اندازه تغییرات قابل ملاحظه اش در داخل رحم , مدام در حال تغییر است . دقت و تامل درباره این نکته ها یک ضرورت است شما , آن من نامریی , روح سرنشین این دستگاه و اشغال ککنده جسمی کامل و تمام عیار هستید جسم شما به منزله یک دوره تحصیلی برای رشد پیوستگی با خدا .
این جسم خانه خدای شماست و شناخت خدا هنگام حضور در این سیاره , در این جسم انجام می شود . یافتن هر چیز بد و تنفرانگیز در این خانه خدا به منزله لکه دار کردن عبادتگاهی است که میتوان در آنجا خدا را شناخت . هیچ کس نمی تواند تغییر مداوم جسم را مانع شود و یا ساختمان بنیادی آن را تغییر دهد . شما در چیزی زندگی میکندی که همه جا یک نیروی بالقوه نامیی را با خود یدک می کشد و هر کجا که ذاتش بخواهد آرامی برد . اگر بر عق و حکمت آفریدگار خویش یقین دارید , هیچ جزیی از جسم تان را سزاوار نفرت و انزجار ندانید .
جسم صرفا مرکبی است که روح توسط آن درجهان مادی ظاهر می شود به زیبایی و نیکویی آنچشم بگشایید و با آن همچون میهمانی رفتار کنید که چند صباحی به دیدارتان آمده و در آینده نه چندان دور ترک تان خواهد کرد مادام که در اینجا حضور دارید , شکرانه این موهبت را به جا آورید , از آن غافل نشوید و یا کسی و چیزی را یه جایش قرار ندهید . از جسمتان استقبال کنید و به آن مجال دهید که راهش را در پیش گیرد و نهایتا به مکانی که از آنجا آمد با زگردد . از سر تفریح و سرگجرمی جسم تان را در حال گذر از مراحل مختلف رشد مشاهده کنید و به هر جز آن به دیده حیرت بنگرید . هنگامی که انگشت پای شما به چیزی اصابت می کند و یا بریده می شود و یا درد ناشی از کشیدگی یک عضله آزارتان م یدهد و ساده ترین کار شما را با مشکل مواجه می سازد پس از چند لحظه درنگ به خود خاطرنشان سازید که تا چه اندازه باید شاکر و سپاسگزار انگشت ها و عضلات تان باشید . به خود گوشزد کنید که چگونه این اندام ها به طور خود کار وظایفشان را بدون کوچکترین خدشه و خلل انجام می دهند اگر درباره جسم خویش اندیشه ای مامواب به ذهن راه دهید و یا به این مخلوق الهی که مدام در حال تغییر است به دیده تنفر و حقارت بنگجرید با اراده جهانی از در مخالفت برآمده اید و تاوان این بی مهری را خواهید پرداخت جسم موهبتی است که دستگاه آفرینش به شما پیشکش کرده است آن را به عنوان هتلی که چند صباحی روح تان در آن اقامت می کند شایسته اخترام بدانید و از داشتن افکار اهانت آمیز درباره آشیانه روح جدا بپرهیزید درباره اندازه رنگ و بخش های فرسوده آن گله و شکایت نکنید این ناسپاسی موجب می شود که از شاه راه تندرستی و نشاط به دور افتید و به پرتگاه بیماری و ناتوانی سقوط کنید .
مادام که در برابر جسمتان شاکر باشید و به چشم حیرت به آن بنگرید , از آن غفلت نخواهید کرد . وقتی وجود درونی شما با شگفتی و حیرت , عظمت جزء جزء جسم تان را حس کنید و به این حقیقت واقف شود که نظام بدن از هر گونه خطا مصون است , آن را پاکیزه و تندرستی نگه خواهید داشت با این نگرش اگر موهای شما به جای روی سر در گوش , شانه و حتی بینیتان ظاهر شود ,آن را امری طبیعی می انگارید و اگر پوست اطراف استخوان هایتان شل , ول شود این فرآیند را تحسین میکنید و بر این تصور باطل که گوشت و پوست تان برای همیشه ماندگار است خط بطلان می کشید هر جسمی دستخوش مرگ و نیستی است ما در درون همین جسم ناپایدار , روح ابدی و فناناپذیر آشیان دارد جسم خود را مکانی تلقی کنید که از آنجا می توان جهان مادی را نگریست از چشم اندازه مقدس و شگفت انگیزی که در شعر والت ویتمن بارها مورد اشاره قرار گرفت این کار را انجام دهید .
رهنمودهای زیر یاری تان میکند تا عقل و خود والت ویتمن را در مشاهدات روزانه خود دخالت دهید :
    هرروز به منزلگاهی که روحتان در آن آشیان دارد مراتب سپاسگذاری خود را اعلام کنید . از کبد , نور چشم , لوزالمعده و اندامهای دیگر و خلاصه هر ذره از جسم خویش شاکر باشید و قدرش را بدانید صرفا بگویید : « خدایا تو را به خاطر اهداء این بدن که کامل و پیوسته در حال دگرگونی است سپاس می گویم »
    در مورد انتخاب شیوه رفتارتان با جسم خویش که اعجاز دستگاه آفرینش است آگاهی خود را افزایش دهید ضمن تامین ورزش , خوراک های و آشامیدنی های سودمند برای جسم تان , با مهر و محبت با آن حرف بزنید , به طور مثال « ای بدن حیرت انگیز, با آگاهی بیشتر از خلقت کامل ات از بدرفتاری با تو پرهیز کرده و تو را متبرک میکنم »
    به جای ناخشنودی از تغییرات پدید آمده در جسم تان , با شادی و خرسندی به آن واکنش نشان دهید . هیچ بخشی از جسمتان را ناقص و ناکارآمد تلقی نکنید . این نکته را زا یاد نبرید که خدا را با ماده معیوب کاری نیست و با نقص و خلل و خدشه میانه ای ندارد .
    جسمی که از آن مراقبت به عمل آید فرصت بیشتری برای پیشروی در مسیر الهی دارد . جهان مادی نیز از بعد نامریی الهی آفریده شده است خلوص و بی آلایشی فکر یاری تان میکند که همواره جسمی سالم و خالص داشته باشید . چنانچه گفتیم وضعیت بدن ما صرفا تجلی مادی آگاهی ماست وقتی مفاهیم و آرمانهای خود را عوض میکنیم , وضع جسمانی و شکل ظاهری ما نیز طبیعتا عوض می شود .
بعلاوه نگرش سرشار از سپاسگذاری و حیرت در برابر جسم در پیشرفت حیات معنوی ما نیز یک عامل مهم و تعیین کننده است .
داوری
اخیرا به کمک همسرم کتابی تحت عنوان « قول , قول است » به رشته تحریر در آوردم این کتاب ماجرای واقعی مادری است که بیش از بیست و هشت سال از دختر درحال اغمای خویش پرستاری می کرد ؛ هر دو ساعت به او غذا می داد , نظافتش می کرد , هر چهار ساعت به او انسولین می داد , باری پرداخت هزینه هایش پول گردآوری می کرد و هر شب در کنارش می خوابید بیست و هشت سال پیش ادواردا که د رآن زمان شانزده ساله بود , در حال رفتن به حالت اغماء به خاطر بیمرای قند , با عجز از مادرش تقاضا کرد :« مامان ممکن است مرا ترک نکنی ؟» مادرش , پاسخ داد « عزیزم هرگز تو را ترک نخواهم کرد قول می دهم ؛ قول , قول است » عشق و شفقت و تعهد چپنان در دل این مادر نافذ بود که آزاری و آسایش جسمانی در نظرش جلوه ای نداشت .
پس از گذشت بیست و هشت سال , ادواردا از مرحله نخست اغماء به مرحله نهم تغییر وضعیت داد در مرحله نخست ناگزیر بود چشمانش را ببندد اما در مرحله نهم به ظاهر صداها را تشخیص می داد , لبخند می زد و هنگام اندوه میگریست . او به طور عمده چشمانش را بی بست و گاه به ظاهر نسبت به یک محرک واکنش نشان می داد . اما تاثیر ادواردا بر روی ملاقات کنندگانش , شگفت انگیزترین بخش این ماجرا است . بعضی ها یان تجربه را شفای معجزه آسا خواندند و شماری هم عشق بی قید و شرط ادواردا را که از جسم بی حرکتش بر میخاست حس کردند .
من و همسرم به خاطر معاشرت با ادواردا , ازعشق و شفقت عمیقی برخوردار شدیم . بعلاوه من امکان یافتم که این ماجرای باورنکردنی را که از عشق و رافت و مهربانی سراشر است در سخنرانی ها و نوشته هایم مطرح کنم و در را ه کاهش بدهی های سنگین آنان گامی برمی دارم .
گر چه ادواردا جنبشی ندارد و اساسا از نظر حسی بی تحرک است و توسط بقیه مردم جهان معلول تلقی می شود ؛گرچه او هرگز صحبت نمی کند و به مراقبت مداوم نیاز دارد , اما یقین دارم از وظیفه ای که کائنات به عهده اش گذاشته سربلند بیرون آمده است ؛ او اکنون از طریق من , نوشته ها و سخنرانی هایم را با جماعت کثیری از مردم جهان ارتباط برقرار می کند و چه بسا اگر به جای اغما نمی رفت و تندرست بود , چنین فرصتی در اختیارش قرار نمی گرفت . شاید او بتواند به خاطر ترک کالبد خاکی و گسستن محدود یتهادر آفرینش معجزه در دیگران موثر باشد شاید کاینات این مشکل را به دلیل خاصی بر سر راه او قرار داده است . به هر حال همین قدر می دانم که زندگی ادواردا به اندازه زندگی سایر ساکنان سیاره خاکی ارزشمند است . اهداف زندگی الزاما حرکت کردن سخن گفت و یا راضا امیال نفسانی نیست بلکه حفظ تعادل است نیروی زندگی که در جسم در حال اغمای او جاری است با نیروی زندگجی موجود در هر جسم و در هر کرده , هر سنجاب و هر فندوقی که توسط سنجاب شکسته می شود تفاوت ندارد . زندگی ادواردا رسالتی به عهده دارد و او هر روز در مسیری که  عالم هستی در برابرش گشوده این رسالت را به مرحله اجرا می گذارد او شفقت و مهربانی و عشق بی قدی و شرط را به ما می آموزد او فرصتی را در اختیار ما نهاد تا زندگی را ارزشی بیکران ببینیم وانمود نمی کنم که در ک میکنم چرا این دختر جوان , بیش ار ربع قرن د رچنین حالتی زندگی کرده است . چیزهای زیادی وجود دارد که من ابدا آن ها را درک نمیکنم و از این وضعیت خرسندم .
من پس از معاشرت با او بار او تالیف کتاب «قول , قول است .» به این حقیقت چشم گشودم که ماجرای میمونی که با آن درخت سخن می گفت و داستان سنجابی که با کوه گفتگو می کرد در وضعیت من و شما نیز مصداق دارد میمون و سنجاب در برار کوه و درخت بی حرکت و بی صدا به این سو و ۀآن سو می جهند و توانایی خود را در این زمینه به رخ آنها میکشد ؛ غافل از این که این بی تحرکی و بی صدایی شکل دیگری از همان نیروی حیات است .
«حکایت» امرسون بینش شاعرانه ای را به نیروی زندگی ما هدایت میکند . توانایی ما برای پذیرفت نیروی زندگی , بدون این که به خاطر بعضی خصوصیات فیزیکی خود را نسبت به دیگران برتر بدانیم , درس بزرگ و ارزنده ای است که باید آن را در مسیر رشد معنوی بیاموزیم . برای به کارگیری این درس مهم در زندگی ضرورت دارد که از رهنمودهای ذیر پیروی کنید :
    از قضاوت درباره اهمیت یا ارزش دیگران بر اساس آنچه شما آن را طبیعی و عادی به شمار می آورید اجتناب کنید . در هر چیز و هر کس نشانه های خدا را ببینید . بدانید که هیچ کس در قلمرو نامریی روح از دیگران برتر نیست و کالبد خاکی ما در اشکال , اندازه ها و شرایط مختلف ظاهر می شود .
    نبوغ را در هر چیز و هر کس ببینید همان گونه که کوه با وجود حمل جنگل در پشت خود نمی تواند فندوقی را بشکند , هر مخلوق دیگر هم ضمن برخورداری از تکامل خاص خودش از بعضی کارها عاجز است به جای این که تحت تاثیر مجال ظاهری گمراه شوید ,برای یافتن خصایل ویژه هر چیز و هر کس کوش به خرج دهید .
    از عقل و خرد نهفته دراین عبارت پیروی کنید :« من خیلی چیزها را درک نمیکنم و این وضعیت را دوست دارم .»
    از قیاس و داوری درباره دیگران بر اساس معیارهای متداول دست بشویید . بینایی غالب مردم نباید موجب بی توجهی به افراد نابینا شود . اجتماعی بودن غالب مردم به مفهوم کم ارزشی افراد کمرو و گوشه گیر نیست .
دعا
خدایا , مرا وسیله ای نیرومند برای بسط و توسعه صلح و آرامش قرارده خدیا یاریم کن تا :
–    در دل های سرشار از کینه و خصومت بذر عشق و محبت بیفشانم .
–    در دل های افراد ستمدیده , عفو و بخشش
–    در دل های آکنده تر از دیده ایمان
–    در دل های سرشار از ناامیدی , امید
–    در دل های مملو از ظلمت , روشنایی
–    در دل های سرشار از غم و اندوه , شادمانی
اوه , خدای من کمکم کن تا :
همان گونه که به فکر تسلی غم و درد خود هستم , در تسکین اندوه دیگران بکوشم .
به همان ادازه که در اندیشه تفهیم نقطه نظرهایم هستم , به فهمیدن سخنان دیگران توجه کنم
چرا که آنچه دریافت میکنیم , ناشی از ایثار است
با عفو و بخشش , مشمول عفو و بخشش می گردیم
با مرگ حیات نفسانی , در حیات ابدی متولد میشویم
{فرانسیس مقدس که یک ایتالیایی بود شاخه فرانسیسکان راهبان را پایه گذاری کرد . او مذهب را در چارچوب سرور و شادمانی و عشق به طبیعت مشاهده کرد و تمام موجودات زنده را خواهران و برادران خود خواند .}
این دعای ساده ,یکی از معروف ترین و به یادماندنی ترین دعاها در تمام طول تاریخ است . این نیایش عمیق ترین آرزوی همه انسانها را الهی بودن در این کالبد فیزیکی توصیف می کند . فرانسیس مقدس در این دعا محتوای اصلی و اساسی وجود راستین ما را تشریح میکند . من دوست دارم این دعا را در دل زمزمه کنم و گاه آن را با صدای بلند بخوان . زیرا نیک می دانم معناو مفهوم این نیایش همانند تابش نور , ابرهای تیره و افکار بد را می زداید و مرا به غنای فکری و معنوی می رساند .
به اعتقاد من زمزمه این دعا به طور مستقیم ما را به فرانسیس مقدس ارتباط می دهد او یکی از الهی ترین افرادی است که تاکنون قدم بهسیاره خاک گذاشته است همان نبروی الهی و نامریی که در قرون دوازده و سیزده در درون او جاری بود , هستی ما را نیز لبریز می کند . اگر با فردی که یا دعا را نوشت احساس قرابت و نزدیکی میکنید ,شاید یه آگاهی از شرح حال زندگیش نیز راغب باشید و فیلم : در برادر خورشید , خواهر ما » را بخوانید ببینید.
همانطور که در جای دیگر این کتاب برشمرده ام , زندگی فرانسیس مقدس برای من همواره کانون خیر و برکت و الهام بوده است . من او را درمیان همان درختزاری که قدم می زد و در همان عبادتگاهی که فارغ از خودخواهی و دنیاپرستی معجزه های راستین خود را تحقق می بخشید دیده ام .
این دعا که سالهای و نسل های زیادی را پشت سر گذاشته مفهوم واقعی دعا را آشکار میکند . به اعتقاد بسیاری از مردم دعا یعنی بزرگواری خدا را بستانیم و از او التماس کنیم که دست نوازش برسرمان بکشد و از گنجینه بی کرانه کائنات , خواسته هایمان را به عطا کند . ترزای مقدس دعا را به طرزی کاملا متفاوت توصیف میکند . او به ما توصیه میکند :« تمام دعاهایتان را همسو و هماهنگ با خواست و مشیت الهی بخوانید.» و این به طور دقیق همان چیزی است که دعای فرانیسی مقدس نیز به آن تاکید دارد در این دعا به جای طلبیدن خواسته و یا تقاضا از خدا , آرزو میکنیم که ابزاری در دست او باشیم . این نگرش که نخستین گام به سوی روشن بیینیو مشاهده روح هستی در همه چیز و همه کس است , یک تحول بنیادی برای بسیاری از ما به شمار می آید .
درخواست از خدا برای کسب قدرت به منظور افشاندن بذر عشق در دلهای سرشار از کینه , امید در دلهای آکنده از ناامیدی روشنایی , در دلهای مملو از ظلمت , تقاظای رهایی از سیاهچال حقارت و داوری است .این دهایی است برای تبدیل شدن به عشق نیرومندی که ما آن را به خالق هستی نسبت می دهیم , خواندن این دعا سبب می شود که به یگانگی خویش با کل هستی پی ببریم و خود لایتناهی را که رد وجودمان جاری است حس کنیم .
اخیرا که در یک مسابقه تنیس شرکت کرده بودم , فرصتی یافتم تا معنای دعای فرانسیس مقدس را در عمل تجربه کنم . در این مسابقه دو نفر در برابر دو نفر رقابت می کردند . پس از مدتی کوتاه یکی از افراد طرف بازنده که ظرفیت باخت نداشت با لحن خشن و طعنه آمیز راکت را به زمین کوبید و زیرلب به وضعیت نامساد بازی اش دشنام داد و پس از تمام شدن بازی , بدمن این که با ما خداحافظی کند به سرعت از زمین تنیس خارج شد ؛ هنگامی که ما سه نفر زمین را ترک می کردیم , مشاهده کردم که دو نفر دیگر رفتار همبازی عصبانی را به باد ملامت گرفته و عمل ناهنجار اور ار سرزنش کردند . چیزی نمانده بد که من هم در مقام ملامت آن فرد به آن ها ملحق شوم . اما ناگهان دعای فرانسیس مقدس را که در یکایک یاخته های وجودم جاری است و به من گوشزد می کند ارتباط متقابل و هماهنگ خود را با همه عناصر و نیروهای حیات حس کنم به یاد آوردم . به همین دلیل هنگام خروج از محوطه بازی به فردی که به خاطر باخت رنجش به دل داشت نزدیک شدم , دستهایم را که دور کمرش حلقه زدم و به او گفتم :« همه ما لحظه های بد و ناگواری را پشت سر گذاشتیم .» با این رفتار قصد نداشتم برتری خود را به او اثبات کنم بلکه کلمه هیا فرانسیس مقدس , ایم مرد ساده خدا که هشتصد سال پیش و در قاره ای دیگر می زیست , در ذهن و رفتارم متجلی شد و به من گوشزد کرد که روح هستی را در همه چیز و همه کس مشاهده کنم .
وقتی به این حقیقت چشم بگشائیم که به عنوان جزء لاینفک یک کل شگفت انگیز هیچ گاه تنها نیستیم دیدگاه ما نسبت به دعا تغییر می کند و در برابر قدرتی که پیشاپیش به او اتصال داریم و مقدس ترین و بالاترین جنبه وجودمان است نیایش میکنیم . اگر خدا در همه جا حی وحاضر است ,پس مکانی نیست که او در آنجا حضور نداشته باشد . به بیانی دیگر همان انرژی آسمانی که کاینات را آفریده و گردش و چرخش کهکشان ها را نظم بخشیده , در یکایک یاخته ها یتن ما و سایر موجودات نیز جاری است با این برداشت , به جای استغاثه از خدا , برای محافظت در برابر خطاها و رویدادهای ناگوار , از او شهامت و جسارت طلب کنیم و به جای رهایی از درد و بیماری , راه های غلبه بر آن را می جوئیم و خلاصه آنچه را که از خدا تقاضا میکنیم , قدرت و پایبندی به اصول اخلاق یاست و دیگر هیچ , دیگر در این اندیشه نیستیم که چه چیز در این لحظه ها به یاری مان می شتابد و یا آنچه را که نیازمندش هستیم می دانیم . به تجربه دریافته ایم , بسیاری از نعمتهایی را که تاکنون در فکرش نبودیم و یا تقاضایش نکردیم تا چه اندازه درجهت خیر و صلاح ما بوده است . ویلیام شکسپیر یکبار گفت :» ما به خاطر بی خبری از شیوه کار عالم ,اغلب چیزهایی را طلب میکنم که به ضرر و زیان ماست , و کردگار یکتا به خاطر مصلحتمان از اجابت آن سرباط می زند »
دعای فرانسیس مقدس ما را به سوی اعمالی چون نوازش , درک, گذشت و ایثار , در هر روز از زندگی سوق می دهد , همه ما ذاتا به عنوان موجوداتی عالی و معنوی و تجلی بی همتای ذهن کیهانی از این قابلیتها برخورداریم و اغلب به سوی این گونه رفتارها گرایش می یابیم . در عین حال گاه از دیگران از جمله وجود یکتا و بی همتایی که او را خارج از وجودمان می پنداریم , تقاضا میکنیم که ما را مشمول لطف و رافت خود کند , درکمان کند , برخطاهای ما قلم عفو بکشد و گنجینه بی کران نعماتش را به روی ما بگشاید . با خواندن این دعا با فرکانس و موج زندگی و عشق و هوش نامتناهی همسو و هم جهت می شویم و با غلبه بر منیت و خود پرستی به وجود راستین خویش امکان می دهیم که هادی و راهنمای ما باشد و بر تمام جنبه های زندگیمان حکمفرمایی کند .
دعا ونیایش که یک آگاهی کاملا درونی و تقریبا کیهانی است , نیرویی باور نکردنی برای تغییر و تحول روحی ماست هنگامی که از طریق دعا , با هوش کیهانی رابطه برقرار میکنیم از او می خواهیم که در سایه پیروی از دعای فرانسیس مقدس قدرت و شهامت هدایت زندگی روزانه را به ما عطا کند .
روزی استادی از شاگردش پرسید : « اگر به من بگویی خدا در کجاست , به تو یک پرتقال می دهم » شاگرد که جوانی بسیار زاهد و با تقوا بود در پاسخ گفت :« اگر شما بتوانید به من بگویید خدا در کجا نیست , من دو پرتقال تقدیم تان میکنم » نتیجه اخلاقی این داستان آن است که : خدا در همه جاحی وحاضر است نیایش در برابر خدا یعنی نیایش به آن ذات نیرومند و ابدی که خودتان تجلی تابناک او هستید و او جزیی از وجود خودتان است بنابراین با غلبه بر تصور جدایی , به هوش بیکران متصل شوید واجازه دهید عشق الهی تن و آگاهی و هستی تات را لبریز کند و از جانب شما به هر سو ساطع شود.
سپس کلمه های الهی فرانسیس مقدس را در دل زمزمه کنید و آن را به رفتار و اعمال روزانه خود بیامیزیزد . رالف والدوامرسون درباره دعا توصیف ماندگاری به دست می دهد و من بسیار مایلم به عنوان حس ختام این مقاله به آن اشاره کنم . وی می گوید :« دعا برای دستیابی به خواسته و با آرزویی که بر دوگانگی طبیعت و هشیاری متکی باشد , از پستی و حقارت سرچشمه میگیرد .
به مجرد این که انسان به طبیعت واقعی خود پی ببرد و به واقعیت روحانی خویش واقف گردد . با خدا یکی خواهدشد و آن گاه بهجای التماس و استغاثه برای دستیابی به خواسته هایش , تجلی خدا را در همه رفتار و اعمال خویش مشاهده خواهد کرد در زیر پیشنهاداتی آمده که نتیجه تجربه های من است و چه بسا به حال همه کسانی که قصد دارند در راستای نقطه نظرهای فرانسیس مقدس قدم بردارند موثر باشد :
    هر گاه به هر دلیلی خود را با کسی در حال مباحثه و مجادله یافتید , خواه او عضو خانواده , دوست و یا افرادی ناآشنا باشد , پیش از هر گونه واکنش از خود بپرسید , در آیا پاسخ من از تمایلم برای اثبات برتری یان فرا می خواند , پاسخی بر مبنای مهربانی برگزینید .
    گرایش هایی را نسبت به زندگی دارید دقیق بنگرید و در هر جنبه ای از زندگیتان که پیش از این تنفر نشان می دارید , دوستی را جایگزین کنید بخصوص هنگامی که روزنامه می خوانید و اخبار تلویزیون را مشاهده میکنید , بکوشید با افشاندن عشق به جای نفرت بدون توجه به دشواری این کار به جزیی از راه حل  برای غلبه بر خصوصمت تبدیل شوید و از فقر و نکبت و مصیبت و بدبختی جهان بکاهید . غلبه بر این تفکر قالبی محتای جدیت است.
    به قلب خود مراجعه کنید و صادقانه تمام افرادی را که به نوعی اسباب تکدر خاطراتان را فراهم کرده اند به یاد آورید . آن گاه هر جا که با خشم و انزجار مواجه شدید , عفو و گذشت ایثار کنید , بخشودن سنگ زیربنای بیداری الهی است و همان چیزی است که فرانسیس مقدس در این دعا در باره آن سخن می گوید .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *