برگرفته از منابع مختلف نوشته شده توسط شهید دکتر مصطفی چمران و مهندس مهدی چمران: تولد،تحصیلات: دکتر چمران از 15 سالگی در درس تفسیر قرآن آیت الله طالقانی در مسجد هدایت حاضر می شد. و در دوره ی دانشجویی در جلسات درس فلسفه و منطق شهید مرتضی مطهری شرکت می جست در زمانی که مسلمان و متدین بودن به قهقرایی گرایی و ارتجاع تعبیر می شد. از اعضای فعال انجمن اسلامی دانشجویان بود. در آن ایام دانشگاه مرکز دستجات سیاسی کمونیست(توده ای ) بود و تنها نمازخانه ی دانشگاه تهران، اتاقی محقر در دانشکده فنی بود که عده ای معدود از دانشجویان با ترس و لرز از تمسخر و ترور سیاسی چپ ها در آن نماز می گذاردند. چمران از آن جمله افرادی است که با حضور مداوم خود توانست به آن نمازخانه محقر رونق بخشید. به طوری که پس از مدتی اولین دانشکده ای که نیروهای مذهبی و ملی درکنار هم توانستند پایگاه توده ای ها را در سازمان صنفی دانشجویان درهم فروریزند. به واقع دانشکده فنی دانشگاه بود. بعد از کودتای 28 مرداد وتشکیل نهضت مقاومت ملی توسط جمعی از مردان دین و سیاست، او نماینده دانشکده فنی در آن نهضت بود. در حادثه خونین 16 آذر سال1333 که دژخیمان شاه دانشجویان را به گلوله بستند و سه تن از آنها در راهروی دانشکده فنی پیشاپیش ورود نیکسون به قربانی فرستادند. او نیز در همان صحنه جراحت مختصری برداشت. در همان سالها مفصل ترین و رساترین مقاله در مورد واقعه 16 آذر نگاشت. این مقاله بعدها در نشریه ای به همین نام در آمریکا نیز منتشر شد.
علاوه بر استعداد تحصیلی و علمی ممتاز از ذوق هنری عرفان سرشار برخوردار بود. خط خوش و نقاشی زیبا، بیان و نوشتارهای منسجم و لطیف از همان اوان جوانی اورا از دیگران ممتاز می ساخت. در ورزش های میدانی و همچنین کشتی هم در هم ردیفان خود سر آمد بود. به تختی علاقه داشت و پس از مرگ او به یاد آن قهرمان مقاله ای با عنوان (جهان پهلوان تختی) منتشر کرد. پس از فراغت از تحصیل در پایه لیسانس درهمان دانشکده به عنوان مربی مشغول به کار می شود. تا آنکه به عنوان شاگرد ممتاز دوره برای ادامه تحصیل تا مقطع دکتری به وی بورس تحصیلی خارج از کشور تعلق می گیرد. او پس از پشت سر گذاشتن دوره فوق لیسانس مهندسی برق با درجه ممتاز از دانشگاه تکزاس آمریکا برای تحصیل در دوره دکتری به دانشگاه برکلی راه می یابد. و این دوره را نیز با بهترین درجه ی علمی، در میان برجسته ترین دانشجویان از سراسر دنیا و زیر نظر مشهورترین اساتید در رشته ی الکترونیک و فیزیک پلاسما (مهندسی گرافت هسته ای) در ظرف زمانی سه سال پایان می رساند. توانمندی علمی و تحصیلی ممتاز او از این رو اعجاب بر انگیز بود که چه در دوران لیسانس و چه درمقطع فوق لیسانس و دکتری همواره در اوج مبارزات سیاسی- اعتقادی به سر می برد و در این صحنه ها نیز سرآمد بود. و این امر همواره تحسین دوست و دشمن را برمی انگیخت.در آمریکا نیز هزینه زندگی را عمدتا با اشتغال در کسوت معاون آموزشی و تحقیقاتی تامین مینمود. چراکه در اثر مبارزات سیاسی ضد رژیم، ساواک بورسیه تحصیلی او را قطع کرده بود.
فعالیت های سیاسی در آمریکا
یکی از فرازهای زیبای زندگی سیاسی- اجتماعی وی تاثیر و نقش برجسته اش در شکل گیری تشکل ای دانشجویی ضد رژیم و به خصوص انجمن های اسلامی دانشجویان در امریکا بود، چون تا آن زمان عمدتا کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در کشور های اروپایی متمرکز بود و فدراسیون دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا در کالیفرنیا به تازگی در حال شکل گیری بوداولین حرکت مهم سیاسی وی و دوستانش در آن زمان سال 1340 به دست گرفتن کنترل سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا بود. سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا به دلیل نقش به سزا و قابلیتهای ویژه ی فردی وی درنهمین کنگره ی خود درسال 1962 اورا غیابا به عنوان نخستین عضو دائمی و افتخاری کنفدراسیون در امریکا برگزید. وی علاوه بر فعالیت در انجمن اسلامی دانشجویان حضور در سایر مجامع سیاسی ملی ضد رژیم شرکت فعال داشت. از آن جمله می توان به حضور وی در مجله ی ملی آمریکا که به همت او و دوستانش چاپ و منتشر شد اشاره کرد. سخنرانی های او در جمع دانشجویان و محافل جبهه ملی انجمن اسلامی و… همچنین انتشار مقالاتی مثل(انقلاب) حکومت علی و مانیفست دموکراسی نیز در زمره همین حضور و بروز فعال سیاسی به حساب می آیند. در اعتصاب غذایی که در داخل عبادتگاه سازمان ملل متحد به مناسبت دستگیری و محاکمه آیت الله طالقانی و یاران او ترتیب داده شده بود شرکت فعال داشت.از همان محل درنامه ای به برادرش چنین نوشت:
“با آخرین رمق حیاتم این سطور را می نویسم” در تظاهرات بزرگ و گسترده ی دانشجویان ایرانی در آمریکا، پس از کشتار 15 خرداد و همچنین در تظاهراتی که در سال 1343 هنگام مسافرت شاه به آمریکا در مقابل هتل محل اقامت او ترتیب داده شده بود حضور و شرکت فعال داشتم. در این ماجرا پس از آنکه نهایتا سفارت ایران نتوانست تظاهر کنندگان را بفریبد، چند صد نفر مزدور ساواکی از ایران به آمریکا آمدند و به صف های تظاهرات کنندگان یورش بردند.
عزیمت به مصر و فراگیری دورهی چریکی
این روح لطیف و این مرد اراده و همت والا پس از قیام خونین 15 خرداد باور داشت شکست مبارزات قانونی و پارلمانی به همه مظاهر مادی پشت نهاد و همراه با بعضی از دوستان مومن و همفکر خود برای فراگیری فنون جنگ های پارتیزانی و آماده سازی برای نبرد مسلحانه رویاروی رژیم پهلوی به مصر رهسپار شد. او درست زمانی که اعضای نهضت مقاومت فلسطین به تازگی برای آموزش در چنین دوره هایی کادرهای خود را به مصر اعزام می داشتند به مدت دو سال سخت ترین دوره های چریکی و جنگ پارتیزانی را می آموزد. و سپس خود مسئولیت آموزش جنگ های چریکی به مبارزین ایرانی را بر عهده می گیرد. به علت بینش عمیق مذهبی، او معتقد بود که ناسیونالیسم و ملی گرایی منهای مکتب عقیدتی اسلامی در بین مسلمین ایجاد تفرقه و تشتت می نماید. به همین دلیل با موج ملی گرایی در آن دوران در کشور های عربی جایگزین اتحاد و انترناسیونالیسم شده بود شدیدا مخالف بود. و نهایتا همین مخالفت ها و درگیری ها و سپس مرگ عبد الناصر سبب شد که مبارزین ایرانی پایگاه خود را به لبنان منتقل سازند.
هجرت به لبنان:
در سال 1346 دکتر چمران برای مدتی از مصر به آمریکا بازگشت و مقدمات هجرت بزرگ خود را به لبنان فراهم آورد. اواخر سال 1349 بنا به دعوت امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان وارد سرزمین پر ماجرای لبنان شد به جمع آنان پیوست و از همکاران نزدیک وی شد. در دست نوشته های وی می خوانیم:
” من در آمریکا زندگی خوشی داشتم، از هر نوع امکاناتی برخوردار بودم، ولی همه لذات را سه طلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومان و مستضعفین زندگی کنم، با فقر و محرومیت آنها آغشته شوم، قلب خود را برای دردها و غم های این دل شکستگان باز کنم. دائما در خطر مرگ، زیر بمباران های اسرائیل به سر آوردم، لذت خود را در آب دیده یافتم و تصمیم گرفتم تنها آسمان را در سکوت و ظلمت شب پناهگاه آه های سوزان خود کنم.”
او که با فکر و اندیشه ایجاد پایگاه های مبارزاتی به لبنان آمده بود در همان آغاز کار به جنوبی ترین نقطه ی لبنان (شهر صور) کنار مرزهای اسرائیل رفت و مدیریت مدرسه صنعتی جبل عامل – برج شمالی در فاصله کلیومتری صور و در جوار اردوگاههای فلسطین را بر عهده گرفت. در این هنرستان فرزندان شیعی لبنان آموزش می دیدند. همان هایی که بعد ها کادر اصلی صف مقدم مقاومت شیعی در مقابل اسرائیل از بین آنها بیرون آمدند. همین جوانان بودند که بار ها در طول تهاجمات سبعانه اسرائیل به جنوب لبنان به زیباترین و شجاعانه ترین شکل ممکن جنگیدند. بدون شک نام این مدرسه و این جوانان در تاریخ مبارزاتی لبنان به عنوان نمونه های شجاعت، ایثار و اعتقاد ثبت شده است. از آنجائیکه در لبنان تنها شیعیان بودند که هنوز مسلح نشده بودند و نمی توانستند هنگام مورد تجا وز قرار گرفتن از حقوق حقه خود دفاع نمایند. این در شرایطی بود که تهاجمات اشغالگران اسرائیلی عموما متوجه مناطق شیعه نشین و جنوب لبنان بود. با این مقدمه از میان اعضای حرکه المحرومین که تشکیلات مردمی حامی مجلس اعلای شیعیان بودرا راه اندازی و سازماندهی کرد. در 29 شهریور ماه 1357 هجری امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان که استوانه محکم و پشتوانه قوی برای لبنان ومنطقه بود ربوده شد. این اتفاق درست در آستانه پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران بود. انقلابی که شیعیان لبنان بیشترین جاذبه، کشش، و نزدیکی به آن را یافته بودند. در آن ایام دکتر چمران از یک سو در آتش درد و حسرت فقدان امام موسی صدر می سوخت و از سوی دیگر در عشق پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) که به واقع پیروزی آرمانهای وی بود سر از پای نمی شناخت. این سوز و این شوق که تلالوء عاطفه و احساس مسئولیت بود و گران می نمود. به هر حال او به هر طریقی که می توانست فریاد مظلومیت شیعیان لبنان سر می داد و مسئولیت عظیم اسلامی پیرامون امام موسی صدر گوشزد می کرد.
طلیعه پیروزی انقلاب اسلامی
در آخرین مراحل پیروزی 20-22 بهمن در گیری های خونینی بین مبارزین مردمی از یک طرف و ماشین نظامی رژیم از سوی دیگر ادامه داشت. دکتر چمران و عده ای جوانان برومند ایرانی که در لبنان و سوریه دوره های آموزشی نظامی دیده بودند آماده به ایران می شوند و به غیر از جوانان ایرانی پانصد تن از جوانان پر شور و عشق لبنان آماده شدند به کمک برادران ایرانی خود بشتابند. و فرماندهی آنها رادکتر چمران بر عهده داشت. ولی این درگیری ها طولی نکشید. طاغوت گریخت و ملت پیروز شد. بنا بر این فرصتی به دست نیاورد که این رزمندگان که ستاره های نبرد و به خصوص نبرد های چریکی هستند به تهران بیایند و در کنار برادران ایرانی خود بجنگند. توجه خاص دکتر چمران به شیعیان لبنان، حساسیت جمعی را بر انگیخت. خود در این رابطه چنین می نویسد: ” عده ای مرا متهم می کنند که افکارم متوجه کشور های خارجی است و مصالح ایران را تحت الشعاع خارج قرار می دهم. می گویند باید همه توجه خود را معطوف به ایران کنم و این همه به لبنان و کشورهای دیگر نپردازم. اولا توجه و نگرانی شدید من مربوط به ایران است نه کشور های دیگر. نشان می دهم که خطراتی انقلاب مان را تهدید می کند و من به خاطر پاسداری از ایران است که این مطالب را بیان می کنم. ثانیامن هشت سال را در لبنان گذارنده ام، دورانی سخت، خطرناک، مبارزه مرگ و زندگی و شهادت و… اگر کسی بخواهم از لبنان و امام موسی صدر چیزی بدانند. من بهترین منبع اطلاعاتی برای آگاهی علاقه مندانم. تعجب می کنم که عده ای به دنبال نوشته های چپی و راستی مزدوران اجنبی می ورند.”
لازم به ذکر است شهید سر افراز دکتر مصطفی چمران، اولین دوره های آموزشی سپاه پاسداران را را ه اندازی و خود شخصا مبادرت به تربیت کادر نمود. پس از آن در سمت معاونت نخست وزیر در امور انقلاب مشغول حل و فصل و مسائل نقاط بحرانی کشور شد.
کردستان
گروههای چپ کردی در واپسین روزهای پیروزی انقلاب با تحریک احساسات ناسیونالیستی جوانان کرد و شعار خود مختاری به مقابله با حکومت مرکزی برخواستند. به سقوط کشاندن پادگان مهاباد، خلع سلاح پایگاههای مرزی، تسلط بر شهر مرزی، به شهادت رساندن 25 پاسدار در شهر مریوان شروع جنگ مسلحانه گروههای چپ علیه انقلاب بود. آن هم در شرایطی که قوای دولتی در منطقه حضور و وجود نداشته و بدون آنکه جلوی کسی را گرفته باشند. در چنین شرایطی بود که چمران وارد صحنه شد و لباس رزم پوشید و خود پیشاپیش نیروهای رزمی بر دشمن تاخت و را ه را برای عبور تانک های خودی باز کرد. این حرکت شجاعانه او نیروهای کم روحیه نظامی را نیز جسارت بخشید تا به پاکسازی منطقه بپردازند.
دکتر چمران در سر دشت بود که خبر وفات آیت الله طالقانی انتشار یافت او که دشمن را تاداخل مرزهای عراق تعقیب کرده بود به محض شنیدن این خبر تاسف بر انگیز به تهران آمد او با همان لباس رزم که به تن داشت به بهشت زهرا آمد.
پاوه رستاخیز انقلاب
در تاریخ تحولاتی به وجود می آید که از حرکت های طبقاتی سرچشمه گرفته است، که طبقه ای برای امتیازات خاص خود مبارزه می کنند و یا ممکن است افکار سیاسی و حزبی خاصی، گروهی را به جنب و جوش بیندازد. تا افکار سیاسی خود را به جامعه عرضه کند. همچنین حرکتهایی دیده می شود که از ریشه ی طایفه ای و ایلی و عشیره ای و قومی به وجود می آید که گروهی از روی عصبیت و حقدو کینه نسبت به گروهها دست به فعالیت میزند. اما در تاریخ حرکتهای دیگری نیز وجود دارد که انسانها به هیچ وجه به منافع مادی و شخصی و طبقاتی خود را نمی خواهند و اصلا
مصلحتی خصوصی ندارند، بلکه مبدا و منشا این حرکتها چیزی خارج از من، ورای منافع مادی و شخصی ، از نوع خدا و روح و عقیده است. دراین حرکتها روح مردم به حرکت در می آید. قلب مردم می جوشد و می سوزد و به هیجان در می آید. حرکتی که با قلب ها و روحها رابطه دارد. حرکتی که لطیف ترین احساسات عارفانه انسانها را به موج در می آورد. حرکتی که انسانها را به خدا نزدیک تر می کند روح را به معراج می برد و انسان را از محیط عادی و روزمره زندگی جدا می کند و از منجلاب خود خواهی ها و خواسته های مادی نجات می دهد.
انقلاب مقدس ایران چنین حرکتی بود و یک چنین حالتی معنوی و روحانی را در ملت ما به وجود آورد و به همین علت این انقلاب دارای عمق و اصالت بود و توانست نفوس مردم را تغییر و تحول دهد و همچنین تغییر نفس سبب کمال و پیروزی است. اصولا آنجا در نفوس مردم تغییر و تکاملی به وجود بیاید نیاید نمی توان گفت که حرکتی یا انقلابی به وجود آمده است. حرکت باید نفس ها تغییر دهد و بسوی کمال ببرد و الا جنب و جوش های زیادی در جامعه به وجود می آید که مثل حباب بر سطح آب ظا هر می شوند و فوران محو می گردند. نظیر جارو جنجال های توخالی، شعارهای توخالی و پر زرق برق، حرکتهای زورکی و ساختگی و ظاهر سازی های پوچ، انقلاب گری های متهوع و… که که همه روز شاهد تظاهر آنها بوده و هستیم. حرکتی که در پاوه به وجود آمد و کردستان را از سقوط حتمی نجات داد ازهمین قبیل بود حرکتی که روح مردم را جذب کرد و قلب مردم را به حرکت در آورد. و در نفس مردم تغییر و تحول ایجاد کرد وسبب شد که مردم به حرکت درآیند، فداکاری کنند و یکپارچه برای نجات کردستان آماده شهادت شوند. و همین تحرک و تحول در نفس و روح سبب پیروزی و تکامل شد. در عین اینکه مردم سیل آسا به سوی نخست وزیری و کرمانشاه و پاوه به حرکت در می آیند در عین حال می بینید که مردم مومن و آزاده در کمال اضطراب و ناراحتی شدید، شب زنده داری میکنند، نماز می خوانند، دعا میکنند، دست به مناجات بر می دارند، از ته قلب ناله می کنند، اشک می ریزند. و خالصانه از خدای بزرگ می خواهند که محاصره شدگان مظلوم پاوه را از این گرداب بلا نجات بخشد، حتی کسانی خارج از ایران، که دستشان به جایی نمی رسد و نمی توانستند عمل موثری انجام دهند، در نیمه شب دست به دعا و مناجات بر می دارند و به درگاه خدای بزرگ استغاثه می کنند که محاصره شدگان پاوه از مرگ حتمی برهاند.
دکتر چمران ضمن پیامی کوتاه تحولات پاوه و عمق تاثیر فرمان انقلابی امام امت را به اطلاع ملت مسلمان ایران رسانه اینگونه آغاز می نماید:
“بسم الله الرحمن الرحیم
ملت شریف و قهرمان ایران:
به نام همه شهدای خونین کفن پاوه ، به نام مجروحین و به نام همه رزمندگان از جان گذشته شما هموطنان عزیز و از این همه احساسات پاک و این همه بزرگواری و این همه احساس مسئولیت صمیمانه تشکر می کنم. به هیچ وجه فکر نمی کردم زنده بمانم و فریاد استغاثه من با این تشکر قلبی به شما برسد. در میان رگبار گلوله ها در میان گرداب دشمنان حتی یک لحظه امید زنده ماندن نداشتم ولی قاطعانه تصمیم گرفتم که با کمال افتخار به استقبال شهادت بروم و به دنیا نشان دهم که سربازان اسلام در صحنه مرگ و زندگی چگونه جانبازی می کنند و چطور با مرگ روبرو می شوند. از یک معرکه هولناک به صحنه دردناک دیگری می دویدم و با توکل مطلق به خداو قبول آنچه او بر ما مقدر کرده است. سعی می کردم که نیروهای مومن به انقلاب را متمرکز کنم. از تشتت آنها جلوگیری کنم و به دوستان مایوس و دلشکسته ام امید بدهم. رسالت مقدس اسلام را به آنها بازگو کنم. و تصمیم قطعی برای استقبال از شهادت را به آنها ابلاغ نمایم. سخت لحظات زندگی من لحظاتی بود که بهترین دوست مبارزم که در کنارم ایستاده بود یکباره بی جان و قطعه قطعه شده یکباره در برابرم به خاک می افتاد که گویی هیچگاه حیات نداشته است. و دردناک ترین لحظه هنگامی بود که دوستان کرد و پاسدارم منقلب شده و شیون می کردند ودیوانه وار خود را به هر طرف می زدند و من در حالی که در قلبم می جوشیدم و می خوریشیدم باید آمران فرمان دهم که کشته ها را جمع کنند وقتی به نزدیک ترین دوستان منقلب شده ام سیلی بزنم و آنها را با زور و قدرت به کار وادارم. و سوزناک ترین لحظات عمرم هنگامی بود که روزنه های امید بسته شده بود و عده ای از پاسداران تقاضای بازگشت داشتن و کردهای مومن به انقلاب با نگاهی دردناک وتاثر آور به من می نگریستن که چگونه می خواهی مارا در دریای مرگ و نابودی رها کنی و بروی. آنگاه با صدای قاطع به آنها می گفتم نه ای دوستانم، من تصمیم قاطع گرفتم که همراه شما شهید شوم من باز نمی گردم، من شمارا تنها نمی گزارم فقط مطمئن باشید که شهادت در راه خدا افتخار آمیز و لذت بخش است. اما معجزه ای رخ داد آنچنان کوبنده و زیرو رو کننده که برای هیچ کس قابل تصور نبود همانگونه که چند ماه پیش یک چنین معجزه ی عجیبی به وقوع پیوست و انقلاب پر افتخار ایران را پیروز کرد. فرمان امام صادر شد. به کوهها و دشتهاو دره ها لرزه در انداخت. پاسداران از جان گذشته با فریاد الله اکبر می خوریشیدندو زمین و آسمان لبیک می گفتند، چه معجزه ای! که فقط از مردان بر انگیخته خدا میسراست و بس. خدای بزرگ عمر این رهبر عالیقدر انقلاب اسلامی ایران را دراز بدارد. نیروهای دشمن از هر سو پا به فرار گذاشتند و مومنین به انقلاب نیرو قدرت گرفتند که دست به پیش روی زدند تپه ی بالای ژاندارمری که دست دشمن بود با یک هجوم شجاعانه فقط با یک شهید تسخیر کردند. من اطمینان دارم که ملت ما با یک چنین روحیه ایمان و فداکاری و این همه آگاهی و احساس مسئولیت قادر است که همه مشکلات را حل کند و این رسال بزرگ و مقدسی که خدای بزرگ بر گرده او گذاشته است با افتخار به سر منزل مقصود برساند.
وزارت دفاع
دکتر چمران بعد از این پیروزی بی نظیر و بازگشت به تهران از طرف رهبر عالیقدیر انقلاب امام خمینی ره به وزارت دفاع منصوب گردید. در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش از یک نظام طاغوتی به یک سلسله برنامه های وسیع بنیادی دست زد که پاک سازی ارتش و پیاده کردن برنامه های اصلاحی از این قبیل است که با یاری خداو پشتیبانی ملت، ارتشی به وجود آید که پاسدار انقلاب و امنیت و استقلال کشور باشد و رسالت مقدس اسلامی مارا به سر منزل مقصود برساند.
مجلس
دکتر چمران در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلاب به خصوص در ارتش حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش به نظامی انقلابی وشایسته ارتش اسلامی تبدیل شود. در یکی از نیایشهای خود بعد از انتخابات نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی ایشان خدا را شکر می گوید:” خدایا مردم آنقدر به من محبت کردن و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کردند که به راستی خجلم و آنقدر خود را کوچک می بینم که نمی توانم از عهده آن به در آیم. خدایا تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده بر آیم و شایسته این مهر ومحبت باشم.
شورایعالی دفاع
در تاریخ 20/2/59 و در هنگام تشکیل شورایعالی دفاع از سوی رهبر کبیر انقلاب امام خمینی ره به نمایندگی و مشاورت ایشان در این شورا برگزیده شد حکم حضرت امام به این شرح است:
” بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای دکتر مصطفی چمران اید الله تعالی
برای تشکیل شورایعالی دفاع ملی بر مبنای اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران جناب عالی به عنوان مشاور از طرف اینجانب منصوب می شوید و در این موقع چون در موضع استثنائی هستیم لازم است هر هفته با بررسی کامل و با کمال دقت رویداد های داخلی ادارات مختلف ارتش را برای اینجانب ارسال دارید.
روح الله الموسوی خمینی
در خوزستان
پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ، دوران حماسه ساز و پر تلاش دیگری را آغاز می کندکه نمونه کامل ایثار وشجاعت در عین فروتنی و کار مداوم بدون سر صدا و فقط برای خدا می باشد. دکتر چمران بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آنها به شهرها و روستاها و مردم بی دفاع نتوانست آرام بگیرد و به خدمت امام رسید و با اجازه ایشان به همراه آیت الله خامنه ای نماینده دیگر امام در شورایعالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی به اهواز رفت. از آنجایی که او همیشه خود را در گرداب خط می افکند و هراس از مرگ نداشت، از همان بدو ورود دست به کار شد و در آن شب اولین حمله چریکی را علیه تانک های دشمن که تا چند کیلومتری شهر در حال سقوط اهواز پیشروی کرده بودند آغاز کرد.
تشکیل ستاد جنگ های نامنظم
گروهی از رزمندگان داوطلب به گرد او جمع شدند و او با تربیت و سازماندهی آنان ستاد جنگ ها نامنظم را در اهواز تشکیل داد این گروه کم کم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد تنها کسانی که از نزدیک شاهد ماجراهای تلخ و شیرین، پیروزی ها و شکست ها، شهامت ها و شهادت ها و ایثار گریهای آنها بودند به گوشه ای از این صفات که دکتر چمران شخصا مایل به تبیلیغ و باز گویی آنه نبود، آگاهی دارند. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگ های نامنظم یکی از این برنامه ها بود که به کمک آن جاده ها ی نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ های آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود 20 کلیومتر و عرض 100 متر در مدتی حدود یک ماه آب کارون را به طرف تانک های دشمن روانه ساخت، به طوریکه آنها مجبور شدند چند کیلومتر عقب نشینی کنند سدی عظیم مقابل خود بسازند و با این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر بدور داند. یکی از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشند بازده این حرکت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود، تاکتیک تقریبا جدید جنگی بود. چیزی که ابرقدرتها قبلا فکر آنرا نکرده بودند. متاسفانه این هماهنگی در خرمشهر بوجود نیامد ونیروهای مردمی تنها ماندند او تصمیم داشت به خرمشهر نیز برود ولی به علت عدم وجود فرماندهی مشخص در آنجا و خطر سقوط جدی اهواز موفق نشد ولی چندین بار نیروهایی بین 200 تا 1000 نفر را سازماندهی کرده و به خرمشهر فرستاد و آنها به کمک دیگر برادران مقاوم توانستند در جنگی نابرابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدت ها مقاومت کنند.
محرم ماه شهادت و پیروزی سوسنگرد
پس از یاس دشمن از تسخیر اهواز صدام سخت به فتح سوسنگرد دل بسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و برای دومین بار به ان شهر مظلوم حمله کرد و سه روز تانک های او شهر را ره محاصره گرفتند وروز سوم تعدادی از آنها توانستند به داخل شهر راه یابند. دکتر چمران که از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت بر آشفته بود با فشا رو تلاش فراوان خود و آیت الله خامنه ای، ارتش را آماده ساخت که برای اولین بار دست به یک حمله خطرناک حماسه افرین و نابرابر بزند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازماندهی کرد و با نظمی نو و شیوه ای جدید از جانب جاده اهواز سوسنگرد به دشمن یورش بردند. شهید چمران پیشاپیش یارانش به شوق دیدار وکمک برادران محاصره شده در سوسنگرد به سوی این شهر می شتافت که در محاصره تانک های دشمن قرار گرفت. و سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند و خود را به حلقه محاصره دشمن انداخت چون آنجا خطر بیشتر بود و او همیشه به دامان خطر فرو میرفت در این هنگام بود که نبرد سختی درگرفت. نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانک ها به او حمله کردند و او همیچو شیری در میدان در مصاف با دشمن متجاوز از نقطه ای به نقطه دیگر و از سنگری به سنگر دیگری می رفت. کماندوهای دشمن او را زیر رگبار گلوله خود گرفته بودند تانک ها به سوی او تیر اندازی می کردند واو شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و اتش شدید آنها سریع، چابک، بر افروخته و شادان از شوق شهادت در رکاب حسین ع و راه حسین ع در روز قبل از تاسوعا به آتش آنها پاسخ داده و هر لحظه سنگر خود را تغییر میداد در همین اثنا همرزم باوفایش به شهادت رسید و او یکتنه به نبرد حسین گونه خود ادامه می داد و به سوی دشمن حمله می برد. هرچه تنور جنگ گرم تر می شد و آتش حمله بیشتر زبانه می کشید چهره ملکوتی او این مرد راستین خدا و سرباز خمینی ره گلگون تر و شوق به شهادتش افزون تر می شد تا آنکه در حین ” رقصی چنین میانه میدان” از دو قسمت پای چپ زخمی شد. با پای زخمی به یک کامیون عراقی حمله برد. سربازان صدام از یورش این شیر میدان، گریخته و او به کمک جوان چابک دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود به داخل کامیون نشیست و با لبانی متبسم دیگران را نوید پیروزی داد.
به سوی قربانگاه
در سحرگاه سی و یکم خرداد ماه شصت ،ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید شهید دکتر چمران به شد از این حادثه افسرده و ناراحت بود .غمی مرموز همه رزمندگان ستاد ،به خصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود.عده ای از دوستان صمیمی او میگریستن و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم می نگریستند.از درو دیوار ،از جبهه و شهر بوی مرگ و نسیم شهادت می وزید و گویی همه در سکوتی مرگبار منتظر حادثه ای بزرگ و زلزله ای وحشتناک بودند.شهید چمران یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کردو خود او را به جبهه ترد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند و در لحظه حرکت وی یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت:همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین ع به شهادت رسیدند ،عباس علمدار او (رستمی )هم به شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین ع آماده حرکت به جبهه است.
به طرف سوسنگرد راه افتاد و در بین راه مرحوم ایت الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد .برای آخرین بار یکدیگر را بوسیدند و تاز هم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید ،همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد .شهادت فرمانده شان رستمی را به آنان تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون از غم فقدان رستمی ولی نگاهی عمیق و پر نور و چهره ای نورانی و مالامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار ،گفت :خدا رستمی را دوست داشت و برد اگر ما را هم دوست داشته باشد می برد .خداوند ثابت کرد او را دوست دارد و چه زود او را به سوی خود برد.
سخنش تمام شد با همه رزمندگان خداحافظی و دیده بوسی کردته همه سنگر ها سرکشی نمود و در خط مقدم در نزدیکترین نقطه به دشمن ایستاد و به رزمندگان تاکید کرد که از این نقطه که او هست جلوتر کسی نرود چون دشمن به خوبی با چشم غیر مسلح دیده می شد و مطمئنا دشمن هم آن ها را دیده بود . آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانی های دیگری نیز گرفته بود باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگیرند .یارانش از او فاصله گرفتند و هریک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه ای جانکاه بودند که خمپاره در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره های صدامیان یکی از نمونه های کامل انسانی که مایه مباهات خداوند است یکی از شاگردان متواضع علی ع یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمند ترین انسان های علی گونه و یکی از یاران با وفای امام خمینی از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.
وصیت نامه
وصیت میکنم:
وصیت نامه به کسی که او را بیش از حد دوست میدارم ! به معبودم ! به معشوقم ! به امام موسی صدر کسی که او را مظهر علی میدانم ! برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی که مدت هاست با آن آشنا شده ام.ولی برای اولین بار وصیت میکنم خوشحالم در چنین راهی به شهادت میرسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام . همه چیز را ترک گفته ام .علایق را زیر پا گذاشته ام. قید و بند ها را پاره کرده ام . دنیا و ما فیها را سه طلاقه کرده و با آغوشی باز به استقبال شهادت میروم . از اینکه به لبنان آمدم و 5یا6 سال با مشکلاتی سخت دست به گریبان بوده ام و از اینکه آمریکا را ترک گفته ام متاسف نیستم .از اینکه دنیای لذات و راحت طلبی را پشت سر گداشتم از اینکه دنیای علم را فراموش کردم از اینکه از همه زیبایی ها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشته ام متاسف نیستم و به دنیای درد قدم گذاشتم . با محرومیت هم نشین شدم با دردمندان و شکسته دلان هم آواز گشتم . تو ای محبوب من دنیایی جدید به من گشودی که خدای بزگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند . تو به من مجال دادی تا پروانه شوم ،تا بسوزم ،تا نور برسانم،تا عشق برسانم،تا قدمهای بی نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم . از شرق به غرب واز شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بگذارم و ارزش های الهی را به همگان عرضه کنم تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم ،تا مظهر باشم ،تا عشق باشم،تا نور گردم. از وجود خود جداشوم .
من به سه خصلت ممتاز شده ام:
1)عشق که از سخنم و نگاهم وحرکاتم و حیات و مماتم میبارد در آتش عشق میسوزم وهدف حیات را جز عشق نمیدانم در زندگی جز عشق نمیخواهم و جز به عشق زنده نیستم .
2)فقر که از قید همه چیز آزاد و بی نیازم که اگر همه آسمان و زمین را به من ارزانی کنند تاثیری در من نمیکند .
3)تنهایی که مرا به عرفان اتصال میدهد .مرا با محرومیت آشنا میکند کسی که محتاج عشق است در دنیای تنهایی با محرومیت عشق میسوزد . جز خدا کسی نمیتواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشکهای او را پاک نخواهند کرد .جز کوه های بلند راز و نیاز او را نخواهند شنید . جز مرغ سحر ناله صبحگاهش را حس نخواهد کرد .دنبال انسانی میگردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد ولی هر چه بیشتر میگردد کمتر میابد.