زندگینامه شاعران ودانشمندان

تصویرگر: عادل سعیدی- ناشر: جهان آرا- قطع : وزیری- چاپ و صحافی: انصارالمهدی- تیتراژ:3000نسخه- نوبت چاپ: دوم 1387- تهیه کننده: محمود کاووسی-  سهراب سپهری :  ” … ده ساله بودم که اولين شعرم را نوشتم. هنوز يک بيت آن را به ياد دارم: ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان   نكردم هيچ يادي از دبستان- اما تا هجده سالگي شعري ننوشتم.
اين را بگويم كه من تا هجده سالگي كودك بودم. من دير بزرگ شدم. دبستان را كه تمام كردم, تابستان را در كارخانه ريسندگي كاشان كار گرفتم. يكي دو ماه كارگر كارخانه شدم. نمي دانم تابستان چه سالي, ملخ به شهر ما هجوم آورد. زيانها رساند. من مامور مبارزه با ملخ در يكي از آبادي ها شدم.
راستش را بخواهيد حتي براي كشتن يك ملخ نقشه نكشيدم. وقتي ميان مزارع راه مي رفتم, سعي مي كردم پا روي ملخ ها نگذارم. اگر محصول را مي خوردند پيدا بود كه گرسنه اند.منطق من ساده و هموار بود…
… اگر يك روز طلوع و غروب خورشيد را نمي ديدم گناهكار بودم.هواي تاريك و روشن مرا اهل مراقبه بار آورد. تماشاي مجهول را به من آموخت. من سالها نماز خوانده ام.
بزرگترها مي خواندند, من هم مي خواندم. در دبستان ما را براي نماز به مسجد مي بردند.
روزي در مسجد بسته بود. بقال سرگذر گفت:” نماز را روي بام مسجد بخوانيد تا چند متر به خدا نزديك تر باشيد.“
مذهب شوخي سنگيني بود كه كه محيط با من كرد. و من سالها مذهبي ماندم, بي آنكه خدايي داشته باشم. “
هنوز در سفرم – ” سهراب سپهري

ابوریحان بیرونی
ابوريحان محـمد بن احـمد خوارزمي از نوابغ و دانشمندان بزرگ ايران در سال 362 هـجري قـمري در منـطقه خارج از شهـر خوارزم بدنـيا آمد، و به هـمين دليل او را “بـيـروني” لقـب دادند. در نوجواني نـزد يکي از اميرزدگـان ، دانشمند معـروف به ابونصر عـراق (از خاندان آل عراق) به تحـصيل مثـلثات کروي و دانش رياضي پـرداخت و با حـمايت مالي هـمين فرد بود که توانست نزد استادان مخـتـلف به فراگـيري عـلوم و دانش هاي زمانه خود هـمچـون طب و فـلسفه بپـردازد. در جـواني به دربار سلسله خوارزمشاهـيان، که اهـل عـلم و ادب و حامي و مشوق دانشمندان و اديـبان بودند، پـيوست. پس از انـقراض دوران زمامداري اين سلسله به ري رفت و در مباحثات رياضي با دانشمندان آن ديار شرکت کرد. حاصل گـفت و گـوهاي عـلمي بـيروني با اين دانشوران در کـتاب ” مقاليد عـلم الهـيئت ” آورده شده است.
ابوريحان سپس به جرجان(گـرگـان) و به دربار قابوس بن وشمگـير، پادشاه آل زيار رفـت و به پاس حمايت قاموس، کـتاب مشهـور خود به نام ” آثارالباقـيه” را به نام وي تاليف کرد. در هـمين دوره بود که به اکـتـشاف نجـومي و رصد ستارگـان پرداخت و طول و عرض جـغـرافـيايي جرجان را محاسبه کرد.
بـيروني در اوايل سال 394 از جرجان به خوارزم رفـت و مدتي با ابوعلي سـينا و ساير دانشمندان دربار عـلي بن ماًمون خوارزمشاه به بحث علمي پـرداخت. ماًمونيان، که شاخه اي از سلسله خوارزمشاهـيان به حساب مي آيند (و آنها را خوارزم شاهان ماًموني نيز مي نامند)، در دانش دوستي و ادب پـروري شهـره بودند. وجود وزيري اهـل فضل در دستگـاه مأمونيان به نام ابوالحسن احمد بن محمد سهـيلي باعث رونق ادب و دانش شد و فضايي بسيار مطلوب براي رشد عـلم و اکتـشافات و اخـتراعات فراهـم آمد.
با حمله غـزنويان و به پايان آمدن دوران خوارزمشاهـيان، ابوريحان با سپاهـيان سلطان محـمود غـزنوي از خوارزم به غـزنـين رفت و تا سال درگـذشت خود مقـيم اين شهـر بود. به عـبارت ديگر ابوريحان 32 سال از عـمر پربار خويش را در دربار سلطان محـمود، سلطان مسعـود و سلطان مودود گـذراند.
شهـرت عالمگـير ابوريحان در مدت اقامتـش در هـند در معـيت غـزنويان باعث گـرديد عـليرغـم آن که هـنديان سپاهـيان غـزنوي را دشمن خود مي پـنداشـتـند مقام و مرتـبه اش را گـرامي دارند. ابوريحان در اين مدت زبان سانسکريت و عـلوم و دانش هـنديان را فرا گـرفت و برآيـند پژوهـش هاي خود را در کتابي به نام ” کـتاب الهـند ” درآورد که منـبعـي موثـق براي شناخت مکاتب و عـقايد هـنديان است. وي هـمچـنين کـتابي دربارهً نجـوم و رياضيات از سانسکريت به فارسي برگـرداند که عـنوان آن ” زيج سند هـند ” است.

اختراعات، اکـتشافات و پـژوهـش هاي ابوريحان:
اصل تسطيح کره و ترسيم نقـشه هاي جـغرافـيايي
چاه آرتـزين ( عليرغـم ادعاي غـربـيان در نسبت دادن اين کشف به خود، ابوريحان در آثارالباقيه مفصلا به آن پرداخته)
ترازوي ابوريحان که از دقـيق ترين ترازوهاي تاريخ عـلم است
اصل نجومي تسوية البـيوت
اصل نجـومي مطرح شعـاع
سير نور و صوت
محاسبه مساحت، محيط و قطر کـره زمين
طول و عـرض جـغـرافـيايي و سمت قـبلهً بـلاد
چـگـونگي تعـيـين قـله و ساحت محـراب مسجـد
رصد ميل کلي و ميل اعظم در نجوم
حرکت زمين
حرکت وسطي و اوج خورشيد
خاصيت فيزيکي الماس و زمرد
جزر و مد رودها و نهـرها
اشکال هـندسي گلها و شکـوفه ها
امکان ايجاد خلاء
پـژوهـش در مورد چگـونگي توليد عسل
رصد خسوف و کسوف
پـژوهـش تاريخي در مورد سلسله ساسانيان
تـنظيم خانه هاي شطرنج
ساخت افزارهاي ويـژه رصدي ( سه ميله، شاقول، … )
ساخت کرهً جـغـرافـيايي
طرح نظريهً وجود قارهً آمريکا

فروغ فرخزاد
: فروغ‌ فرخزاد شاعره‌ معاصر در سال‌ 1313 شمسي‌ در تهران‌ به‌ دنيا آمد. فروغ‌ پس‌از پايان‌ کلاس‌ سوم‌ دبيرستان‌ به‌ هنرستان‌ بانوان‌ رفت‌ و خياطي‌ و نقاشي‌ ياد گرفت‌. درشانزده‌ سالگي‌ به‌ پرويز شاپور يكي‌ از بستگان‌ مادرش‌ كه‌ پانزده‌ سال‌ از او بزرگتر بود دل‌ باخت‌ و عليرغم‌ مخالفت‌ خانواده‌ با او ازدواج‌ كرد و به‌ اهواز رفت‌; ولي‌ كمتر از دو سال‌بعد از همسرش‌ طلاق‌ گرفت‌ و به‌ تهران‌ بازگشت‌ . فروغ‌ شاعري‌ را از هفت‌ سالگي‌ آغاز كرد و نخستين‌ مجموعه‌ شعر او در سال‌ 1331چاپ‌ شد. دومين‌ مجموعه‌ شعر فروغ‌ (ديوار) در بيست‌ و يك‌ سالگي‌ اين‌ شاعره‌ چاپ‌ شد و بدليل‌ برخي‌ گستاخي‌ها و سنت‌ شكني‌ ها مورد نقد و سرزنش‌ ادبا قرار گرفت‌. فروغ‌ فرخزاد يك‌ سال‌ بعد عليرغم‌ ملامت‌ شخصيتهاي‌ ادبي‌، سومين‌ مجموعه‌ شعر خود بنام‌ عصيان‌ را چاپ‌ كرد; اين‌ سه‌ مجموعه‌ شعر اشعاري‌ بودند زنانه‌ ، سركش‌، رومانتيك‌ وبحث‌ انگيز. فروغ‌ سپس‌ جذب‌ فعاليتهاي‌ سينمائي‌ شد و در سال‌ 1338 براي‌ مطالعه‌ و تجربه‌ سينما به‌ انگلستان‌ رفت‌. وي‌ پس‌ از بازگشت‌ در سال‌ 1341 فيلم‌ مستندي‌ از جذاميان‌ تبريز بنام‌ ( خانه‌ سياه‌ است‌) تهيه‌ كرد كه‌ اين‌ فيلم‌ در سال‌ 1342 برنده‌ جايزه‌ بهترين‌ فيلم‌ مستند فستيوال‌ اوبرهاوزن‌ ايتاليا شد. فروغ‌ در روز دوشنبه‌ 24 بهمن‌ 1345 دراثر سانحه‌ تصادف‌ رانندگي‌ در سن‌ سي‌ ودو سالگي‌ در گذشت‌. آثار: مهم‌ترين‌ آثار فروغ‌ فرخزاد عبارت‌ است‌ از: اسير(1331) ،ديوار ( 1335) ،عصيان‌( 1336) تولدي‌ ديگر( 1342) ايمان‌ بياوريم‌ به‌فصل‌ سرد( 1352) برگزيده‌ اشعار( 1353) گزينه‌ اشعار( 1364) كه‌ سه‌ كتاب‌ اخير پس‌ ازمرگ‌ وي‌ منتشر شدند.
.
بهاء الدین محمد عامِلى معروف به شیخ بهایى
شیخ بهاء الدین ، محمدبن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی دانشمند بنام دوره صفویه است. اصل وی از جبل عامل شام بود. بهاء الدین محمد ده ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی از بزرگان علمای شام بسوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید.
مرگ این عارف بزرگ و دانشمند را به سال 1030 و یا 1031 هجری در پایان هشتاد و هفتمین سال حیاتش ذکر کرده اند.وی در شهر اصفهان روی در نقاب خاک کشید و مریدان پیکر او را با شکوهی که شایسته شان او بود ، به مشهد بردند و در جوار حرم هشتمین امام شیعیان به خاک سپردند.
شیخ بهایی مردی بود که از تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه ای برای اشتهار خالص شیخ بود.شیخ بهایی به تایید و تصدیق اکثر محققین و مستشرقین ، نادر روزگار و یکی از مردان یگانه دانش و ادب ایران بود که پرورش یافته فرهنگ آن عصر این مرز و بوم و از بهترین نمایندگان معارف ایران در قرن دهم و یازدهم هجری قمری بوده است. شیخ بهایی شاگردانی تربیت نموده که به نوبه خود از بزرگترین مفاخر علم و ادب ایران بوده اند، مانند فیلسوف و حکیم الهی ملاصدرای شیرازی و ملاحسن حنیفی کاشانی وعده یی دیگر که در فلسفه و حکمت الهی و فقه و اصول و ریاضی و نجوم سرآمد بوده و ستارگان درخشانی در آسمان علم و ادب ایران گردیدند که نه تنها ایران ،بلکه عالم اسلام به وجود آنان افتخار می کند. از کتب و آثار بزرگ علمی و ادبی شیخ بهایی علاوه بر غزلیات و رباعیات دارای دو مثنوی بوده که یکی به نام مثنوی “نان و حلوا” و دیگری “شیر و شکر” می باشد و آثار علمی او عبارتند از “جامع عباسی، کشکول، بحرالحساب و مفتاح الفلاح والاربعین و شرع القلاف، اسرارالبلاغه والوجیزه”. سایر تالیفات شیخ بهایی که بالغ بر هشتاد و هشت کتاب و رساله می شود همواره کتب مورد نیاز طالبان علم و ادب بوده است.
مقبره عالم بزرگ شيعى عصر صفوى، بهاء الدين محمد عامِلى معروف به شيخ بهايى، تشکيل رواقى مستقل را در مجموعه حرم حضرت رضا عليه السلام داده است.
شيخ بهايى در سال 953 هجرى در بَعلبك لبنان ولادت يافته و در سن هفت سالگى به همراه پدر خويش به ايران هجرت كرده است. او عمده عمر فعّالش را در زمان سلطنت شاه عباس اول صفوى ( 996 ـ 1035 ق ) در ايران، خصوصاً شهر اصفهان، سپرى كرده است. شيخ در سال 1010 قمرى كه شاه عباس فاصله اصفهان تا مشهد را پياده پيموده او را همراهى كرد. چون وى زمانى در مشهد به تدريس اشتغال داشته پس از آن كه در آخر سال 1030 هجرى در اصفهان در گذشته جسدش به مشهد منتقل و در جوار مَدرَسِ پيشينش مدفون شده است.
مَدرَس شيخ و مقبره وى در گوشه جنوب غربى صحن نو ( آزادى ) و شرق حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام واقع است. بناى فعلى مقبره در سالهاى 4 ـ 1323 خورشيدى احداث شده و شرح حال نسبتاً مفصل شيخ بر روى سنگ قبر نفيس وى و هم ديوارهاى مقبره او تحرير و حك شده است. ابعاد مقبره شيخ بهايى 10 در 30/10 متر و ديوارهاى آن آيينه كارى است. درِ مقبره هم از چوب گردوى منبّت كارى شده ارزشمندى است كه همزمان با احداث بناى جديد ساخته شده است

شمس‌ تبریزی
سلطان‌الاوليا و الاقطاب‌ تاج‌ المعشوقين‌ شمس‌الدين‌والحق‌، محمدبن‌ علی بن‌ ملک‌ تبريزی به‌ سال‌ 582هجری قمری در تبريز قدم‌ به‌ عرصة‌ هستی نهاده‌ است‌نسب‌ شريفش‌ به‌ تركان‌ قبچاق‌ منتهی مي‌گردد در اين‌رابطه‌ مولوی مي‌گويد (زهی بزم‌ خداوندی زهی مي‌هاي‌شاهانه‌ – زهی يغما كه‌ مي‌آرد شه‌ قبچاق‌ تركانه‌) دردوران‌ جوانی در تبريز به‌ (شيخ‌ ابوبكر سله‌باف‌) عارف‌مشهور آن‌ عصر اظهار ارادت‌ نموده‌ و در محضرش‌ ازرموز طی مراحل‌ عرفان‌ به‌ كسب‌ اطلاعاتی موفق‌ گرديده‌است‌ و از اين‌ مصاحبت‌ شورسر و جنب‌ و جوشی بر اوعارض‌ شده‌ كه‌ نتوانسته‌ است‌ در وضع‌ زندگی آسايشي‌داشته‌ باشد و خودش‌ گفته‌ كه‌ تمام‌ ولايتها را از شيح‌ابوبكر سله‌باف‌ دريافتم‌ مع‌الوصف‌ از حضور او استغناي‌احساس‌ كرده‌ به‌ فكر درك‌ حضور شيوخ‌ شهرهای ديگرمي‌افتد از تبريز رخت‌ سفر بربسته‌ سياحت‌ در عالم‌ را درجستجوی اوتاد وجهة‌ همت‌ خود قرار مي‌دهد و در جايي‌قرار نمي‌گيرد. عده‌يی از ساكنين‌ طريقت‌ عرفان‌ او راملقب‌ به‌ (كامل‌ تبريز)ی مي‌گردانند و جماعتی ازمسافران‌ صاحبدل‌ احتمالاً برطی الارض‌ او، او را مستمي‌’به‌ (طاير) يعنی پرنده‌ مي‌نمايند مخالفانش‌ او را (شمس‌آفاقي‌) لقب‌ مي‌دهند هدفشان‌ نسبت‌ ولگرد دادن‌ بر اوبوده‌ است‌ شمس‌ چون‌ بر حلب‌ وارد مي‌شود مقيم‌ يكی ازحجره‌های مدرسة‌يی آن‌ شهر مي‌شود و در آنجا متحمل‌چهارده‌ ماه‌ رياضت‌ مي‌گردد و از نمط‌ سياه‌ لباس‌ بر تن‌مي‌كند شمس‌ را در سير سلوك‌ عرفان‌ افراط‌ استيلاداشته‌ ولی از يك‌ جهت‌ منزه‌ترين‌ دامن‌ را در طريقت‌ به‌خود اختصاص‌ داده‌ آن‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ در رديف‌ امام‌احمد غزالي‌، ركن‌الدين‌ عراقي‌، كمال‌ فجندی و امثالهم‌قرار نگرفته‌ است‌ تا به‌ صبيان‌ بازی از خود تمايل‌ نشان‌بدهد وقتی كه‌ به‌ بغداد وارد مي‌شود و با اوحدالدين‌كرمانی شيخ‌ يكی از خانقاههای مهم‌ بغداد ملاقات‌مي‌نمايد از او استفساد مي‌كند در چيستی شيخ‌اوحدالدين‌ مي‌گويد ماه‌ را در ميان‌ آب‌ طشت‌ مي‌بينم‌(يعنی در رخ‌ غلام‌ زيبا جمال‌ حق‌ را) شمس‌ تبريزي‌مي‌گويد اگر در پشت‌ گردنت‌ دنبل‌ نداشتی به‌ آسمان‌مي‌نگريستی خود ماه‌ را در آنجا مي‌ديدی ضمناً پس‌ ازرسيدن‌ در قونيه‌ به‌ محضر جلال‌الدين‌ مولوی در شصت‌سالگی با دختری بنام‌ كيميا ازدواج‌ مي‌كند كه‌ اين‌ كار راغلام‌ بارگان‌ مبادرت‌ نورزيده‌اند. شمس‌ تبريزی دست‌ارادت‌ به‌ شيخ‌ ركن‌الدين‌ سجاسی متوفای 606 هجري‌قمری داده‌ او به‌ شمس‌ اشاره‌ نموده‌ كه‌ به‌ قونيه‌ رفته‌ وجلال‌ مولوی را به‌ طريقت‌ هدايت‌ نمايد.
دربارة‌ شرح‌ حال‌ شمس‌ تبريزی مي‌توان‌ از سه‌ مأخذمهم‌ استفاده‌ نمود اين‌ سه‌ مأخذ مثنوی بهاءالدين‌ سلطان‌ولد فرزند مولانا جلال‌الدين‌ مولوی و رسالة‌ فريدون‌بن‌احمد سپهسالار و كتاب‌ مناقب‌العارفين‌ شمس‌الدين‌احمد افلاكی است‌ كه‌ به‌ سال‌ 718 هجری قمری نوشته‌اين‌ سه‌ مأخذ مخصوصاً مناقب‌العارفين‌ شمس‌تبريزی رادر سير سلوك‌ عرفان‌ آنچنان‌ در فراز و نشيب‌ قرارداده‌اند كه‌ جهت‌ صحيح‌ بر حركت‌ او معين‌ نيست‌ و آثارخودش‌ هم‌ حاكی از سرگردانی او در شريعت‌ و طريقت‌اوست‌ او از سران‌ معتقدين‌ وحدت‌ وجود به‌ افراط‌مي‌باشد و در شريعت‌ اين‌ قول‌ افلاكی كه‌ شمس‌ گفت‌ (هركس‌ در عهد خود به‌ مسند مردی نشسته‌ بعضی كاتب‌وحی بودند و بعضی محل‌ وحی اكنون‌ جهد كن‌ كه‌ هر دوباشی هم‌ محل‌ وحی حق‌ و هم‌ كاتب‌ وحی خود) حق‌ وحساب‌ او را تصفيه‌ مي‌كند.
گفتيم‌ شمس‌ جهت‌ مجذوب‌ ساختن‌ جلال‌الدين‌ مولوي‌به‌ اشارة‌ شيخ‌ سجاسی مي‌بايست‌ به‌ شهر قونيه‌ برودولی عده‌يی بر اين‌ سرند كه‌ شمس‌ تبريزی اقاليم‌ را زيرپا نهاد و نظير خود را در لفظ‌ و معنا نيافت‌ چون‌ كمالات‌او به‌ حدّ كمال‌ رسيده‌ بود در جستجوی اكملی بود كه‌روز شنبه‌ بيست‌ و ششم‌ جمادي‌الاخرای 642 هجري‌قمری كه‌ مصادف‌ بود با 26/9/623 شمسی در قونيه‌حضور مولانا جلال‌الدين‌ بلختی ثم‌ رومی را درك‌ نمودمولوی فقيه‌ حنبلی و مدرس‌ علوم‌ دينی بود شمس‌ او راچنان‌ مجذوب‌ خود ساخت‌ كه‌ از تدريس‌ علوم‌ منقول‌ دل‌بر داشت‌ و به‌ تقديس‌ قديس‌ اعظم‌ نوظهور خود يعني‌شمس‌ تبريزی پرداخت‌ سه‌ ماه‌ هر دو در حجرة‌ خلوت‌نشستند و بر كسی ظاهر نشدند النهايه‌ اين‌ ملاقات‌ يك‌فقيه‌ حنبلی را به‌ اعرف‌العارفين‌ و اشعرالشاعرين‌ مبدل‌ساخت‌ كه‌ مثنوی و ديوان‌ شمس‌ تبريزی و فيه‌ و مافيه‌ وساير آثار مولوی ثمرة‌ شجرة‌ اين‌ ملاقات‌ مي‌باشند.
شمس‌ در مولوی چنان‌ شور درسر و سودا در دل‌ به‌جوشش‌ مي‌آورد كه‌ تنها خودش‌ را در نظر او مجسم‌مي‌دارد تا آنجا كه‌ مولوی مي‌گويد (پير من‌ و مراد من‌ -درد من‌ و دوای من‌ فاش‌ بگفتم‌ اين‌ سخن‌ – شمس‌ من‌ وخدای من‌ – كعبة‌ من‌ كنشت‌ من‌ – مونس‌ روزگار من‌ -دوزخ‌ من‌ بهشت‌ من‌ – شمس‌ من‌ و خدای من‌) الی آخردر چنين‌ حال‌ مولوی ديگر از آن‌ خود نيست‌ از شريعت‌دل‌ برداشته‌ است‌ مدرسه‌ شريعت‌ او بر مركز سماع‌ ورقص‌ مبدل‌ گرديده‌ است‌ شمس‌تبريزی هم‌ دم‌ از انسان‌سالاری مي‌زند و حديث‌ (مَن‌ْ عَرَف‌َ نفسه‌ فَقَدْ عَرَف‌َ رَبِّه‌ُ)را تفسير به‌ رأی مي‌كند و مي‌گويد وقتی خودش‌ راشناخت‌ خدا را شناخت‌ پس‌ خودش‌ همين‌ خداست‌ سخن‌را به‌ جايی مي‌كشاند كه‌ در مقالاتش‌ مي‌گويد (او (يعني‌پيغمبر) ندانم‌ از چه‌ حيا داشت‌ كه‌ نگفت‌ مَن‌ْ عَرَف‌َ نفسي‌فَقَدْ عَرَف‌َ رَبِّه‌ُ هر كه‌ مرا شناخت‌ پس‌ خدايش‌ را شناخت‌)اين‌ بيان‌ نمونه‌يی از مقالات‌ اوست‌ در ساير مقالات‌مسلك‌ وحدت‌ وجودی و انسان‌ سالاری خود را درمراحل‌ خطرناك‌ قرار مي‌دهد و پا از هندوئيسم‌ هم‌ كه‌ در(الله‌، انسان‌، عشق‌) خلاصه‌ است‌ فراتر مي‌نهد بر سرشيطان‌ كه‌ در نظام‌ الله‌ سالاری شرّ مطلق‌ و عدوالله‌ وعدوالناس‌ مسلّم‌ است‌ غسل‌ توبه‌ مي‌ريزد و رئوف‌الناس‌ مي‌گرداند كار به‌ جايی مي‌انجامد كه‌ مردم‌ شهرقونيه‌ و علما و بعضی از عرفا از همه‌ بيشتر فرزند دوم‌مولوی علاءالدين‌ محمد عليه‌ شمس‌ تبريزی قيام‌ كرده‌ واذيت‌ آزارش‌ را وجهة‌ همت‌ خود قرار مي‌دهند در اين‌حئص‌ و بئص‌ كيميا زن‌ فرشته‌ جمالش‌ هم‌ در اثر ايجادحادثه‌ئی هستی خود را از دست‌ مي‌دهد. يك‌ هفته‌ پس‌از فوت‌ او روز پنجشنبه‌ بيست‌ يك‌ ماه‌ شوال‌ سال‌ 643پس‌ از مرور 457 روز سكونتش‌ در قونيه‌ ناگهان‌ ازابصارالناس‌ غايب‌ مي‌گردد جلال‌ الدين‌ مولوی در آتش‌مفارقتش‌ مي‌سوزد و مي‌سازد و مي‌گويد:
(ای صباحالی زخدّ و خال‌ شمس‌ الدين‌ بيار – عنبر ومشك‌ ختن‌ از چين‌ به‌ قسطنطين‌ بيار – من‌ نه‌ تنهامي‌سُرايم‌ شمس‌ دين‌ و شمس‌ دين‌ – مي‌سرايد عندليب‌از باغ‌ و كبك‌ از كوهسار) الی آخر كه‌ غزل‌ زيبايي‌مي‌باشد تاب‌ مفارقت‌ او را نياورده‌ فرزندش‌ سلطان‌ ولدرا مأمور بر جستجوی شمس‌ مي‌گرداند او پس‌ ازانقضای پانزده‌ ماه‌ شمس‌ را از دمشق‌ به‌ قونيه‌ مي‌آورد وبر دل‌ پدرش‌ آرامش‌ مي‌بخشد اما كار در اينجا خاتمه‌نمي‌پذيرد آتش‌ كينه‌ و ديك‌ مخالفين‌ را بر جوشش‌مي‌افزايد مي‌كوشند كه‌ غيبت‌ صغرای شمس‌ را به‌ غيبت‌كبری مبدل‌ گردانند تحمل‌ ندارند كه‌ شمس‌ موسيقی راتا حدودی (وحی ناطق‌ پاك‌) و نوای چنگ‌ را تا حد(قرآن‌ فارسي‌) انگاشته‌ و به‌ مولوی بر گفتن‌ اين‌ بيت‌ ولوبعد از ناپديد شدنش‌ هم‌ باشد بگو يا ند (خشك‌ سيم‌ وخشم‌ چوب‌ و خشك‌ پوست‌ از كجا مي‌آيد اين‌ آوازدوست‌) و تحمل‌ ندارند شمس‌ بگويد (آن‌ لحظه‌ كه‌صادقی بر قصد موسی اگر در مشرق‌ بود محمد در مغرب‌هر دو بر قصند و وجدشان‌ حاصل‌ شود) چگونه‌ بر غيبت‌كبرايش‌ مخالفين‌ موفق‌ شدند اقوال‌ گوناگون‌ ذكر شده‌است‌ كه‌ به‌ نقل‌ يكی پرداخته‌ مي‌شود. مولوی را با شمس‌مجالستی بود چند نفر از دراويش‌ آمدند شمس‌ را احضارنمودند شمس‌ از جای برخاست‌ در حالی كه‌ متذكر اين‌ذكر بود (به‌ پای مرگ‌ مي‌برندم‌) او را به‌ محلی آوردندكه‌ طرح‌ كشتنش‌ را در آنجا كشيد بودند ضرباتی بر اووارد ساخته‌ به‌ حياتش‌ خاتمه‌ دادند و جسدش‌ را درچاهی افكندند كه‌ بعدها پسر بزرگ‌ مولوی او را بيرون‌كشيد و در جوار جدش‌ به‌ خاك‌ سپرد اين‌ حادثه‌ به‌ سال‌645 هجری قمری اتفاق‌ افتاد گروهی هم‌ بر اين‌ قولند كه‌از نظر ايشان‌ غايب‌ گرديد كه‌ باوری بيش‌ نيست‌عبدالرحمن‌ جامی هم‌ در نفحات‌ الانس‌ متذكر شده‌ كه‌شمس‌ را به‌ سال‌ 645 در قونيه‌ كشتند.

حکیم ابوالقاسم فردوسی
حکیم ابولقاسم فردوسی ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ایرانی در سال 329 هجری قمری در روستایی در نزدیکی شهر طوس به دنیا آمد . طول عمر فردوسی را نزدیک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاریخ درگذشت وی می گذرد.
فردوسی اوایل حیات را به کسب مقدمات علوم و ادب گذرانید و از همان جوانی شور شاعری در سر داشت . و از همان زمان برای احیای مفاخر پهلوانان و پادشاهان بزرگ ایرانی بسیار کوشید و همین طبع و ذوق شاعری و شور و دلبستگی او بر زنده کردن مفاخر ملی، باعث بوجود آمدن شاهکاری برزگ به نام «شاهنامه» شد .
شاهنامه فردوسی که نزدیک به پنجاه هزار بیت دارد ، مجموعه ای از داستانهای ملی و تاریخ باستانی پادشاهان قدیم ایران و پهلوانان بزرگ سرزمین ماست که کارهای پهلوانی آنها را همراه با فتح و ظفر و مردانگی و شجاعت و دینداری توصیف می کند .
فردوسی پس از آنکه تمام وقت و همت خود را در مدت سی و پنج سال صرف ساختن چنین اثر گرانبهایی کرد ،در پایان کار آن را به سلطان محمود غزنوی که تازه به سلطنت رسیده بود ، عرضه داشت ،
تا شاید از سلطان محمود صله و پاداشی دریافت نماید و باعث ولایت خود شود.سلطان محمود هم نخست وعده داد که شصت هزار دینار به عنوان پاداش و جایزه به فردوسی بپردازد. ولی اندکی بعد از پیمان خود برگشت و تنها شصت هزار درم یعنی یک دهم مبلغی را که وعده داده بود برای وی فرستاد.
و فردوسی از این پیمان شکنی سلطان محمود رنجیده خاطر شد و از غزنین که پایتخت غزنویان بود بیرون آمد و مدتی را در سفر بسر برد و سپس به زادگاه خود بازگشت.
علت این پیمان شکنی آن بود که فردوسی مردی موحد و پایبند مذهب تشیع بود و در شاهنامه در ستایش یزدان سخنان نغز و دلکشی سروده بود ، ولی سلطان محمود پیرو مذهب تسنن بود و بعلاوه تمام شاهنامه در مفاخر ایرانیان و مذمت ترکان آن روزگار که نیاکان سلطان محمود بودند سروده شده بود.
همین امر باعث شد که وی به پیمان خود وفادار نماند اما چندی بعد سلطان محمود از کرده خود پشیمان شد و فرمان داد که همان شصت هزار دینار را به طوس ببزند و به فردوسی تقدیم کنند ولی هدیه سلطان روزی به طوس رسید که فردوسی با سر بلندی و افتخار حیات فانی را بدرود گفته بود و در گذشته بود.
و جالب این است که دختر والا همت فردوسی از پذیرفتن هدیه چادشاه خودداری نمود و آن را پس فرستاد و افتخار دیگری بر افتخارات پدر بزرگوارش افزود.
معروف ترین داستانهای شاهنامه : داستان رستم و سهراب ، رستم و اسفندیار ، سیاوش و سودابه
زال و رودابه است.

پرفسور محمد حسابی
1281: سال تولد پرفسور حسابي (تهران) 1288-1285 : عزيمت به بغداد، دمشق، سوريه 1293-1289 : تحصيلات ابتدايي در بيروت 1296 : پايان تحصيلات متوسطه در کالج امريكايي بيروت 1299 : تحصيلات عاليه دانشگاهي در رشته ادبيات در دانشگاه بيروت (در سن هفده سالگي) 1301 : اخذ مدرك مهندسي راه و ساختمان از دانشكده مهندسي بيروت 1303 : اخذ مدرك مهندسي معدن و در كنار آن تحصيل در رشته‌ي رياضيات و ستاره‌شناسي در دانشگاه امريكايي بيروت 1305 : گذراندن دو سال اول رشته حقوق در دانشگاه سوربن، گذراندن رشته‌ي پزشكي و ادامه تحصيل در رشته رياضيات و ستاره‌شناسي اخذ مدرك مهندسي برق از دانشكده برق پاريس 1306 : اخذ دكتراي فيزيك از دانشگاه سوربن فرانسه 1307 : تأسيس دارالمعلمين تهران ساخت اولين راديو در كشور 1308 : تأسيس دانشسراي عالي و تدريس فيزيك و مكانيك 1310 : ايجاد اولين ايستگاه هواشناسي نصب اولين دستگاه راديولوژي در ايران (براي برادرشان دكتر محمد حسابي)تشكيل انجمن زبان فارسي و بنيان‌گذاري فرهنگستان زبان 1311 : تعيين ساعت ايران تأسيس اولين بيمارستان خصوصي در ايران 1312 : محاسبه، نقشه‌برداري و احداث راه تهران – شمشك 1313 : تأسيس دانشگاه تهران، تصدي پست رياست و تدريس و عضويت در شوراي دانشكده فني 1315 : عضويت در كنگره رياضي‌دانان اسلو در نروژ 1321 : تأسيس دانشكده علوم، پايه‌گذاري و عضويت افتخاري در شوراي عالي معارف عضويت پيوسته در شوراي عالي فرهنگ (21-1315) و (46-1325) 1323 : تأسيس مركز عدسي‌سازي اپتيك كاربردي در دانشگاه تهران 1324 : تأسيس اولين رصدخانه نوين در ايران 1325 : عضويت در كنفرانس علمي پرينستون 1327 : عضويت در هيئت تحقيقاتي انستيتو تحقيقات هسته‌اي شيكاگو 1330 : مأموريت خلع يد از شركت نفت انگليس در دولت دكتر مصدق رئيس هئيت مديره و مديرعامل شركت ملي نفت ايران در دولت دكتر مصدق وزير فرهنگ در دولت دكتر مصدق (31-1330) پايه‌گذاري مدارس عشايري و تأسيس اولين مدرسه عشايري در ايران 1333 : مخالفت با طرح قرارداد ننگين كنسرسيوم در مجلس تدوين اساسنامه و تأسيس مؤسسه ملي استاندارد ايران 1334 : عضويت در آكادمي علوم نيويورك 1335 : تأسيس مركز مدرن تعقيب ماهواره‌ها در شيراز 1336 : نشان كوماندور دولالژيون دونور از دولت فرانسه 1337 : عضويت در اولين كنفرانس اتمي فرانسه و ژنو عضويت در كنفرانس اتمي ژنو تا سال 1347 عضويت در كنفرانس بين‌المللي فضا- ژنو عضويت در انجمن فيزيك فرانسه 1340 : مخالفت با طرح قانون ننگين كاپيتولاسيون و كنسرسيوم در مجلس و مخالفت‌هاي سياسي و كناره‌گيري از مجلس 1341 : عضويت در انجمن فيزيك اروپا، امريكا 1344 : پايه‌گذاري، تأسيس و رياست مؤسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران 1345 : تأسيس انجمن ژئوفيزيك ايران 1346 : نماينده ايران در كنفرانس علمي و فني فضا، نيويورك 1347 : دريافت حكم بازنشستگي تحميلي توسط رئيس وقت دانشگاه تهران دعوت رئيس دانشگاه براي ادامه تدريس 1349 : عضو پيوسته فرهنگستان زبان ايران پايه‌گذاري مركز تحقيقات اتمي و تأسيس راكتور اتمي دانشگاه تهران 1350 : استاد ممتاز دانشگاه تهران تشكيل انجمن فيزيك ايران و رياست آن از بدو تأسيس 1362 : بزرگداشت پروفسور حسابي، پدر علم فيزيك ايران در كنگره شصت ساله فيزيك ايران 1367 : افتتاح تالار سازمان انرژي اتمي ايران با شركت پروفسور عبدالسلام به پاس بنيان‌گذاري علم هسته‌اي در ايران توسط استاد. 1368 : مرد علمي سال جهان 1370 : عضو هيئت امناي انجمن آثار و مفاخر فرهنگي با تصويب شوراي عالي انقلاب فرهنگي 1371 : صاحب كرسي و استاد فيزيك تا سال 1371 درگذشت : (ساعت 5/7 صبح دوازده شهريور، يمارستان دانشگاه ژنو)

بابا طاهر همدانی
بابا طاهر عریان پیری وارسته و درویشی فروتن بود که دل به حقیقت بسته و صفای عشق به معبود را با خلوت دل در هم آمیخته بود. بابا طاهر از شاعران اواسط قرن پنجم هجری قمری و از معاصران طغرل بیک سلجوقی بوده است .امروز آگاهی زیادی از زندگی بابا طاهر در دست نیست. فقط در بعضی از کتب صوفیه ، ذکری از مقام معنوی و مسلک و ریاضت و درویشی، تقوی و استغنای او آمده است . نامش طاهر و باطنش طاهرتر و منزه تر از نامش ، شهرتش به بابا به خاطر سیر کامل او در طریقت زهد ، عشق به حقیقت و شیدایی او بوده است. کلمه عریان که به او نسبت داده اند به علت بی توجهی به علایق دنیوی و لخت و عور زیستن وی می باشد. او مسلک درویشی و از خود فانی بودن و بی توجهی به علایق دنیوی را در زندگی همواره مراعات می کرد. آنچنانچه در خور سالکان حقیقی است دل در گرو دوست بسته و از جنبه خودبینی و خویش گرایی دور ساخته و موجب شده که او هیچگاه در صدد تظاهر و خودستایی بر نیاید. مقبره بابا طاهر در شهر همدان واقع است که اکنون مرقدش طوافگاه اهل دل می باشد.

حکیم عمر خیام نیشابوری
حکیم غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری (زادهٔ ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی، مرگ در ۵۱۰ خورشیدی) به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری هم نامیده شده‌است. او از ریاضی‌دانان، ستاره‌شناسان و شُعرای بنام ایران در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و دارای لقب حجةالحق بوده‌است، ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبان‌های زنده ترجمه نموده‌اند، فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغرب‌زمین گردیده‌است.
یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ سلطنت ملک‌شاه سلجوقی (۴۲۶-۵۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعات‌اش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است.
شماری از تذکره نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده‌اند. هر چند قول مبنی بر این که خیام شاگرد ابن سینا بوده‌است، بسیار بعید می‌نماید. چون از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشته‌اند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود می‌داند اما این استادی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد.
همچنین از وی هم‌اکنون بیش از ۱۰۰ رباعی برجای مانده‌است.
عمر خیام در سده پنجم هجری در نیشابور زاده شد. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و اختر شناسی را فراگرفت. برخی نوشته‌اند که او فلسفه را مستقیماً از زبان یونانی فرا گرفته بود.
در حدود ۴۴۹ تحت حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضی‌القضات سمرقند، کتابی دربارهٔ معادله‌های درجهٔ سوم به زبان عربی نوشت تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابلهبا نظام الملک طوسی رابطه‌ای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت سلطان جلال‌الدين ملکشاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک به اصفهان می‌رود تا سرپرستی رصدخانهٔ اصفهان را به‌عهده گیرد. او هجده سال در آن‌جا مقیم می‌شود. به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه می‌شود و در همین سال‌ها (حدود ۴۵۸) طرح اصلاح تقویم را تنظیم می‌کند. تقویم جلالی را تدوین کرد که به نام جلال‌الدين ملکشاه شهره‌است، اما پس از مرگ ملکشاه کاربستی نیافت. در این دوران خیام به‌عنوان اختربین در دربار خدمت می‌کرد هرچند به اختربینی اعتقادی نداشت. در همین سال‌ها(۴۵۶) مهم‌ترین و تأثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدس را می‌نویسد و در آن خطوط موازی و نظریهٔ نسبت‌ها را شرح می‌دهد. پس از درگذشت ملکشاه و کشته شدن نظام‌الملک، خیام مورد بی‌مهری قرار گرفت و کمک مالی به رصدخانه قطع شد بعد از سال ۴۷۹ اصفهان را به قصد اقامت در مروکه به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. احتمالاً در آن‌جا میزان الحکم و قسطاس المستقیم را نوشت. رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) احتمالاً در همین سال‌ها نوشته شده‌است.
غلامحسین مراقبی گفته‌است که خیام در زندگی زن نگرفت و همسر بر نگزید. البته برخی از داماد خیام سخنانی نقل کرده‌اند و در این باره نظری دیگر داشته‌اند.
در زمان خیام فرقه‌های مختلف سنی و شیعه، اشعری و معتزلی سرگرم بحث‌ها و مجادلات اصولی و کلامی بودند. فیلسوفان پیوسته توسط قشرهای مختلف به کفر متهم می‌شدند. تعصب، بر فضای جامعه چنگ انداخته بود و کسی جرئت ابراز نظریات خود را نداشت – حتی امام محمد غزالی نیز از اتهام کفر در امان نماند. اگر به سیاست نامهٔ خواجه نظام الملک بنگریم، این اوضاع کاملاً بر ما روشن خواهد بود. در آن جا، خواجه نظام همهٔ معتقدان به مذهبی خلاف مذهب خود را به شدت می‌کوبد و همه را منحرف از راه حق و ملعون می‌داند. از نظر سیاست نیز وقایع مهمی در عصر خیام رخ داد: 1ـ سقوط دولت آل بویه 2ـ قیام دولتِ سلجوقی 3ـ جنگ‌های صلیبی 4ـ ظهور باطینان و … در اوایل دوران زندگي خیام، ابن سینا و ابوریحان بیرونی به اواخر عمر خود رسیده بودند. نظامی عروضیِ سمرقندی او را «حجه‌الحق» و ابوالفضل بیهقی «امام عصر خود» لقب داده‌اند. از خیام به عنوان جانشین ابن‌سینا و استاد بی‌بدیلِ فلسفه طبیعی (مادی) ریاضیات، منطق و مابعدالطبیعه یاد می‌کنند. خیام در سال 480 هجری قمری از سوی سلطان ملکشاه سلجوقی مأموریت گرفت تا تقویم زمان خود را اصلاح کند.
خیام زندگی‌اش را به عنوان ریاضیدان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، در حالی‌که معاصرانش از رباعیاتی که امروز مایه شهرت و افتخار او هستند بی‌خبر بودند معاصران خیام نظیر نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی از شاعری خیام یادی نکرده‌اندصادق هدایت در این باره می‌گوید
فهرست مطالب
موضوع
صفحه
سهراب سپهری     1
ابوریحان بیرونی     2
فروغ فرخزاد     4
بهاء الدین محمد عامِلى معروف به شیخ بهایى     5
شمس‌ تبریزی     6
حکیم ابوالقاسم فردوسی     8
پرفسور محمد حسابی     9
بابا طاهر همدانی     10
حکیم عمر خیام نیشابوری     11
رحیمی نیا ، مصطفی ، 1336-
زندگینامه شاعران و دانشمندان / تالیف مصطفی رحیمی نیا .-
تهران : جهان آرا ، 1381 ، 432 ص .: مصور، جدول
ISBN     964-8387-15X
فهرسات نویسی براساس اطلاعات فیپا .
2.    سرگذشتنامه – مجموعه ها 2. شارعران ایرانی 3. شعرفارسی
— مجموعه ها . الف . عنوان
3 و28 ف / 2.3 CT    02/92                      کتابخانه  ملی ایران
33020 -81 م

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *