پس چرا باید آن چه را که اکنون می توانیم انجام دهیم به فردا بیاندازیم؟ این مقدمه را گفتم تا در «باب مهربانی» سخن بگویم. چه روزها و شب هایی که امکان سراغ گرفتن از عزیزان مان و مهربانی کردن به آن ها را داشتیم و به فردا موکول کردیم. غافل از این که همان لحظه آخرین فرصت ما بوده است. خدا همه اموات شما را رحمت کند. یکی از دوستانم در همین راستا خاطره ای تلخ برایم تعریف کرد. گفت: پدرم به من زنگ زد بعد از سلام و احوالپرسی از من خواست که ناهار را در کنار آن ها صرف کنم. من هم قبول کردم. فقط گفتم اجازه بدهید به منزل بروم کار کوچکی دارم انجام بدهم، لباس هایم را عوض کنم خدمت می رسم. پدرم گفت: بابا جان منزل نرو. اول بیا زودتر ناهار بخوریم. من خواستم اجازه بدهد ابتدا بروم کارم را انجام دهم و بعد بیایم. پدرم که گویی ناامید شده بود آه سردی کشید و گفت: پس زودتر بیا منتظریم. من هم بعد از این که کارم را انجام دادم و در مسیر منزل پدری رانندگی می کردم با خودم حرف می زدم: فرقی نداشت، الان هم کارهایم را انجام دادم هم ساعاتی را با خیال راحت می توانم کنار پدر و مادرم باشم. وقتی رسیدم مادرم از من استقبال کرد و گفت: بابا داخل اتاق رفته استراحت کند تا تو صدایش کنی من هم ناهار را می کشم. داخل اتاق که رفتم دیدم پدر عمیق تر از همیشه به خواب رفته است هر چه صدایش کردم پاسخی نداد و تازه فهمیدم چه فرصتی را از دست داده ام. هر وقت یادم می آید از ته دل می سوزم و خودم را سرزنش می کنم که چرا به خواست پدرم عمل نکردم. این خاصیت دنیاست که همواره حسرت را به دل انسان می اندازد. پس باید تا می توانیم فرصت ها را غنیمت بشماریم و برای خدمت به خلق خدا و مهربانی به یکدیگر امروز و فردا نکنیم. خصوصاً در ارتباط با والدین، همسر و فرزندان این امر اهمیت بیشتری دارد ممکن است غفلت از آن کیفیت زندگی را کاهش می دهد. مهربانی کردن نیاز به تمرین و آموزش دارد. بسیاری از ما یاد نگرفته ایم احساسات خود را بروز دهیم، دل عزیزان مان را شاد کنیم و به زندگی سخت و پر مشغله امروزی با عواطف رنگ و طراوت ببخشیم.
منبع: روزنامه شهرآرا، یکشنبه 13 آذر 1401، شماره 3826