مهر سيه چشمان
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد؟
شراب لعل و جــای امن و یــار و مهربان ساقی
دلا کـــی به شــود کارت اگـــر اکنـــون نخواهد شد؟
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمانست این و دیگرگون نخواهد شد
رقیب آزارهــا فرمـــود و جـــای آشتی نگذاشت
مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد؟
مراروز ازل کاری بجــــز رنـــدی نـفــــرمودند
هر آن قسمت کهآنجارفتاز آن افزونترنخواهد شد
خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ســاز شرع ازین افسانه بی قانون نخواهد شد
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد؟
شراب لعل و جــای امن و یــار و مهربان ساقی
دلا کـــی به شــود کارت اگـــر اکنـــون نخواهد شد؟
مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ
که زخـــم تیغ دلدارست و رنگ خـون نخـــواهد شد