خلاصه كتاب: گردآورنده: محمد هودانلو: پیشگفتار:
کتاب مدیریت برتر که هم اکنون در اختیار شما خوانندگان محترم قرار می گیرد، کتابی است که با همت و زحمات ارزنده جناب آقای دکتر روح اله فکوری، بعد از سالها مطالعه و تجربه عملی در زمینه مدیریت به رشته تحریر در آمده است. در واقع مدیریت یک علم بین رشته ای است و بر خلاف سایر نظامهای علمی، هر فرد تصور می کند که چیزی از آن می داند و هیچ کس به طور کامل بر آن وقوف ندارد؛ این عدم اطلاع کافی ممکن است بدین سبب باشد که مدیران ناگزیر برای انجام وظایف مدیریت، یعنی برنامه ریزی و سازماندهی، رهبری و کنترل سازمان تحت نظر خود از یافته های سایر علوم بهره مند شوند تا بتوانند با یادگیری مستمر در این دنیای پرآشوب که مملواز عدم اطمینان است و تغییرات پی در پی و بی امان به صورت فراگیر حادث می شود، توفیق یابند.
کتاب مدیریت برتر نیز توصیه های یک مدیر و کارآفرین موفق را با قلم شیوا و رسا به همۀ مدیران و خوانندگان محترم عرضه می نماید.
مدیریت برتر با محتوائی که عمدتاً انسان گرا و مبتنی بر داشتن ارتباطات خوب است، می تواند برای اداره یک بیمارستان، درمانگاه، مدرسه، شرکت، سازمان دولتی، مؤسسه غیر انتفاعی و یا هر فرم سازمانی دیگر که در آن انسانها برای کار کردن گرد هم می آیند، به منظور ایجاد تغییر، به طور یکسان مورد استفاده قرار گیرد.
البته مدیریت تنها علم نیست، هم علم است و هم هنر؛ تا آنجا که به داشتن مربوط می شود، علم است. اگر مدیران باید با مسائل مالی، حقوقی، اقتصادی، روان شناختی، جامعه شناختی، مردم شناختی (و به طور کلی علوم رفتاری)، آمار و … آشنا باشند (که در آن تردیدی نیست)، اینها را باید فراگرفت لکن از جنبۀ به کار بردن این علوم برای داشتن حداکثر اثر بخشی و بازدهی، جنبۀ هنر نیز ضرورت دارد. چنانچه از بُعد هنر بودن، مدیریت را با استعارۀ نقاشی مقایسه کنیم، می توان گفت که مدیریت به شما بوم نقاشی، قلم مو، سه پایۀ نقاشی، جعبۀ رنگ (یعنی ابزارها) و چند درس نقاشی (یعنی فرا گرفتن علم مدیریت) را می دهد. این شما هستید که ممکن است از این ها (یعنی بهره گیری از منابع و به کار کردن علم مدیریت) شاهکار به وجود آورید.
مقدمه:
عمق و وسعت تأثیرگزاری یک مدیر تا حدّ زیادی به توانائیهای فردی او بستگی دارد که به دو بخش کلی ژنتیکی و اکتسابی تقسیم می شوند؛ این که یک فرد از نظر ژنتیکی برای مدیریت در چه حوزه ای مناس است، موضوع بحث این کتاب نیست؛ آنچه تلاش شده در این کتاب به آن پرداخته شود، امّا ویژگی های اکتسابی یک مدیر قوی و چگونگی تحصیل، حفظ و ارتقاء آنهاست.
قواعد مدیریتی مثل قوانین ریاضی و فیزیک در همه جا کاربرد یکسان و مشابه ندارد؛ تعیین مصداق برای آنها به تجربه و تبحر نیاز دارد، تجربه ای که باید به تدریج و با صرف وقت و دقت کسب نمود.
هدف داشتن
تصور کنید در یک دشت وسیع ایستاده اید و در مقابلتان راه ها و کوره راه های زیادی قرار دارد واز شما می خواهند یکی را انتخاب کنید و قدم در راه بگذارید، آیا بدون آن که بدانید هر کدام از این راه ها به کجا ختم می شوند و تعیین کنید کدام مقصد،هدف نهایی شماست، قدم در راه می گذارید؟ یقیناً خیر؛ ولی درعمل همیشه این طور نیست؛ در عرصۀ زندگی خیلی ها بدون تعیین مقصد و بدون شناخت راه، حرکت می کنند و اغلب به مقصد نمی رسند؛ بعضی ها هم که به مقصد می رسند، تازه می فهمند مقصد واقعی آنها نیست، هیچ علاقه ای به آن ندارند و با و با آنچه فکر می کردند تفاوت بسیار دارد و همین باعث سرخوردگی و افسردگی آنها می شود ولی آنها که هدف را دقیقاً تعیین و راه را به خوبی شناسایی می کنند و با نقشه، قدم در راه می گذارند، سریعتر به مقصد می رسند، کمتر دچار انحراف و سردرگمی می شوند و در یک کلام موفق تر از دیگرانند.
اصل اول و اساسی برای موفقیت، انتخاب هدف است. باید بدانید چه می خواهید. همه مدیران موفق و افراد مؤثر و بلکه همه رهبران فکری، اقتصادی و اجتماعی در طول تاریخ در یک ویژگی قطعاً مشترک بوده اند و آن هم داشتن هدف است.
هدف گذاری هفت ویژگی مهم دارد:
1-با مطالعه و تجزیه و تحلیل باشد.
2- روشن و شفاف باشد.
3- با همه وجود به آن عشق بورزید.
4- کوچک و بی ارزش نباشد.
5- مفید با حال جامعه باشد.
6- زمان بندی داشته باشد.
7- اهداف متعدد و متفاوت نباشند.
اعتماد به نفس:
بدون شک اگر با دقّت به حرفها، نگاه ها، طرز راه رفتن، لباس پوشیدن و سایر اعمال افراد موفق بنگرید، بیش از هر چیز یک ویژگی مشترک در آنها خواهید دید و آن اعتماد به نفس است.
اعتماد به نفس هم مثل سایر ویژگی ها در همه افراد موفق به یک اندازه و با یک کیفیت نیست ولی بدون استثناء در همه وجود دارد . نمی توان انسان موفقی پیدا کرد که اعتماد به نفس ضعیفی داشته باشد.
برای کسب موفقیت در هر رشته ای باید از پیچ خم های زیادی گذشت فراز و نشیب های فراوانی را پشت سرگذاشت، در دو راهی های زیادی باید تصمیم گرفت، بر تردید ها باید غلبه کرد، در مقابل اعتراضات و مخالفت ها باید ایستادگی کرد، بر ترس ها فائق آمد، آنجا که دیگران کم می آورند و تسلیم می شوند، باید مقاومت کرد و ایستادگی نمود و حتی دیگران را به ادامۀ راه امیدوار کرد و همه اینها پیش از هر چیز و بیش از هر چیز به اعتماد به نفس نیاز دارد، روح قوی و مقاوم می خواهد؛ فردی که اعتماد به نفس دارد، به توانائی هایش مطمئن است، خود را قبول دارد ولی نه در حدّی که دچار غرور کاذب شود.
برای آنها که اعتماد به نفس قوی دارند، امر ناممکن وجود ندارد؛ عزم هر کاری را کنند آن را انجام شدنی می بینند.
استفاده از تلقین جملات مثبت
تلاش و کوشش
«ز کوشش به هر چیز خواهی رسید» راز موفقیت اکثر مردان بزرگ تاریخ است. جمله معروفی هست که «نوابغ یک درصد با نبوغ و نود و نه درصد با تلاش به موفقیت رسیده اند» شاید به نظر اغراق آمیز باشد ولی واقعیت دارد. در طول تاریخ استعدادهای بیشماری به دلیل آن که با تلاش و کوشش همراه و قرین نشدند، به هیچ حدّی از بروز و ظهور نرسیدند ولی تقریباً همه کسانی که سخت کوش و پر تلاش بودند، حتی اگر هیچ بهره ای از نبوغ خاصی هم نداشتند، سهمی از موفقیت و پیروزی به دست آوردند. در جایی می خواندم که روزی از یکی مدیران برجستۀ اقتصادی می پرسند: این مسیر طولانی موفقیت و رسیدن تا به این رتبه را چگونه طی کردی؟ پاسخ می دهد: کار، کار، کار. خستگی ناپذیری رمز اغلب پیروزیهای بزرگ است.
وقتی علی اکبر دهخدا از تلاش بی حد و اندازه ای، از شب نخوابی ها و پی گیری های بی وقفه اش برای تألیف لغت نامه می نویسد. آبراهام لینکلن، جرج واشنگتن، کنراد هیلتون، کونوسوکی ماتسوشیتا،هنری فورد، کیم و وچونگ (صاحب کمپان دوو) و میلیونها چهره تاریخی دیگر در همه ملت ها و در همه زمینه ها وجود دارد که شاه بیت زندگی آنها تلاش و کوشش خستگی ناپذیر بوده و راز موفقیت خود را صرفاً در تلاس و کوشش بی وقفه عنوان می کنند.
تلاش باید چهار ویژگی داشته باشد تا مفید و مؤثر واقع شود:
1-با فکر و برنامه باشد.
2- متمرکز و در راستای هدف باشد.
3- بی وقفه و مستمر باشد.
4- اعتدال داشته و متناسب با موقعیت باشد.
خلاقیت از نظرلغوی ازخلق کردن و افریدن چیزی می اید و عبار تست از نوعی استعداد و زایش و شوکوفای در فکر واندیشه.فرد اخلاق دائم ایده ها و طرح های نوع در ذهنش متولد می شود. در برخورد با مشکلات و مسائل هم راه حل های بکر به ذهنش متبادر می شود.
مدیران موفق معمولاً افرادی خلاق و نوآورند؛ در همۀ عرصه های علم، فلسفه، هنر، ادبیات، فیلم، اقتصاد، صنعت و مدیریت. افراد موفق و شاخص معمولاً کسانی هستند که افکار و ایده های نوآورده اند و کمتر دنباله رو بوده اند.
خلاقیت هر کسی در یک زمینه است که او در آن استعداد دارد؛ باید زمینۀ استعداد فرد را شناخت. بدیهی است کسی که در زمینۀ شعر و ادبیات استعداد دارد، خلاقیت او هم در همان زمینه است و چه بسا در مهندسی و مکانیک ماشین، هیچ استعداد و خلاقیتی نداشته باشد؛ حال اگر چنین فردی از بد حادثه مجبور به تحصیل در رشته مهندسی شده باشد، به نظر فردی بی استعداد و کند ذ هن می آید، قدرت و خلاقیت یادگیری اش پایین است غافل از آن که اشکال جای دیگری است. این جملۀ معروف که خود شناسی زمینه شناخت دنیاست از همین جا نشأت می گیرد. باید استعداد ها، علائق و توانائی های خود را کشف کنید، آنگاه یقین داشته باشید که استعداد یادگیری تان بالاست؛ خلاقیت شما شکوفا می شود و موفقیت حتمی است.
رعایت اصول اخلاق
افراد برجسته و مؤثر در هر قشری، معمولاً افراد با اخلاقی هستند، صادق اند، اهل دورویی و تزویر نیستند، حرف و عملشان یکی است، بیزارند از این که رو در روی کسی، تعریف و تمجید تکنند و پشت سر بدگویی؛ حداقل این است که اگر نظر مثبتی هم در مورد فردی ندارند، سکوت می کنند ولی تعریف و تمجیدبی مورد هم نمی کنند، اهل نیرنگ و دروغ نیستند، عدالت و انصاف را در حرف و عمل مراعاتمی کنند، به جوانمردی و دستگیری از افتادگان بها می دهند، وعدۀ دروغ نمی دهند و به وعده ها و قول و قرار خود پایبندند. دستورات را آنقدر خشک و آمرانه نمی دهند که زیر دستان احساس حقارت یا دربند بودن پیدا کنند ولی آنقدر هم شل و سطحی نیستند که افراد از آنها سوء استفاده کنند یا تصور کنند که مدیری ضعیف و حقیر دارند. صمیمیت، احترام و قدرت و تحکّم همزمان از شیوه دستور دهی آنها حس می شود؛ به اطرافیان خود بی اعتماد نیستند، هر چند نظارت بر آنها را فراموش نمی کنند؛ اگر سخت گیری به کارکنان باعث رنجی آنها شده.
گرچه همۀ این ویژگی ها، آن هم به میزان زیاد در همه افراد برجسته و مؤثر وجود ندارد ولی بدون تردید، هر کسی که در درجۀ بیشتری به این صفات برسد محبوبیت بالاتری پیدا نموده، نفوذ و تأثیرگذاری بیشتری خواهد داشت.
شناخت نیازهای جامعه
درک نیازهای مردم، شناخت عمیق نسبت به اجتماع و آنچه آنها طلب می کنند و نمی یابند و حتی آنچه نیاز دارند و نمی شناسند، از بسیاری جهات، یکی از رموز موفقیت مردان بزرگ شناخت نیازهای جامعه است. اقشار مختلف هر جامعه ای نیازهای مختلف و متنوعی دارند. برای مثال یک کسبۀ جزء به نیازهای روزمره مردم کوچه یا یک محله نگاه می کند. یک تاجر و عمده فروش به نیازهای یک شهر و یک کارخانه دار بزرگ به نیازهای یک کشور یا حتی یک منطقه.
نویسنده، طراح لباس، خواننده، هنرپیشه، سیاستمدار، هر کدام به مخاطبینی خاص چشم دوخته اند و تلاش می کنند نیازهای آنها را شناسایی و تأمین کنند.
بزرگان اقتصاد هم چنین اند. لیکن بیشتر به نیازهای واقعی جوامع نگاه می کنند. سوئیچی رو هوندا، بنیانگذار کمپانی عظیم هوندا، قبل از شروع جنگ جهانی دوم، کارگاه تولید رینگ و پیستون داشت که طی جنگ به ویرانه تبدیل شد و حتی ویرانۀ آن را هم زلزله از بین برد؛ بعد از پایان جنگ با عزمی جزم و روحی قوی و خوش بین، کار را از سر گرفت، او با شناخت دقیق نیازهای مردم وارد عرصۀ کار شد. در آن زمان به دلیل فقر و نبود بنزین، مردم کمتر قادر به خرید واستفاده از ماشین بودند و عمدتاً از دوچرخه استفاده می کردند. طبیعی است که دوچرخه سرعت لازم را نداشت و زحمت زیادی هم ایجاد می کرد. هوندا به فکر نصب یک موتور روی دوچرخه افتاد تا هر دوی این مشکلات را برطرف سازد و با این کار اولین دوچرخه موتور دار ارزان را تولید و به بازار عرضه کرد. خبر آن به سرعت پخش شد و تقاضای خرید اوج گرفت و ظرف دو سال کارش رونق گرفت و زمینه ساز موفقیت های بعدی او شد.
هیتلر با شناخت دقیق از نیاز جامعۀ سر خورده از جنگ جهانی اول آلمان و تحقیر و تحمیلی که فاتحین به آنها روا داشته بودند، با شعار برتری نژاد و جبران مافات جنگ اول، تندروهای آلمان را گرد خود جمع نمود و پیروزی های بزرگی را برای خود رقم زد. گر چه ماهیت کاراو و فجایعی که به دنبال داشت، مطلقاً قابل تأیید نیست، ولی شناخت او از اوضاع و احوال جامعه و استفاده کامل از نیازهای آن نیز غیر قابل انکار است.
شاهکار همیشه جاوید ادب فارسی، شاهنامۀ فردوسی هم بی ارتباط با چنین شناختی نیست. به تعبیر من، حکیم طوس در کنار معارف فراوان، ذوق سرشار و حکمت عمیق اش، درک درستی از نیازهای جامعۀ آن روز و بلکه همیشه ایران داشت.
پس در هر رشته و هر کسب و کاری که هستید، به شناخت نیازهای مردم و تلاش برای تأمین آن توجه نمائید که یکی از رموز پیروزی شماست.
حرکت رو به جلو بدون وقفه
عرصۀ کار، هنر، اقتصاد، سیاست، در طول تاریخ بشر، عرصۀ رقابت بین تلاشگران آن میادین بوده و هست. هر که بیشتر تلاش کند و کار بهتری عرضه کند، موفق خواهد بود. هر موفقیت را باید آغاز مرحلۀ دیگری دانست. هیچ موفقیتی پایان راه نیست. یک لحظه باز ماندن از این بازار رقابت مساوی خواهد بود با سبقت گرفتن هزاران رقیب. یک اتوبان را در نظر بگیرید، اگر از حرکت بمانید و کنار اتوبان بایستید، دیگران نخواهند ایستاد صدها و هزاران اتومبیل با سرعت از کنارتان می گذرند و شما همچنان باقی مانده اید. نباید توقف کرد. نباید راه به خطا رفت، باید دائم در تلاش بود و هر روز از روز قبل بهتر شد، در مورد کارتان – هر چه که هست – دائم چیزهای بیشتری بیاموزید. دائم نقاط ضعیف و قدرت خود را برطرف کنید، به موفقیت های به دست آمده اکتفا نکنید.
کمپانیهای بزرگ که به تعبیری آفتاب در قلمرو و امپراطوری آنها غروب نمی کند مثل تویوتا، جنرال موتورز، هوندا، زیمنس و … سرلوحۀ کارشان کیفیت روز افزون بوده و هست؛ دائم در تلاشند تا بر کیفیت محصولات خود از هر نظر بیافزایند. فرهنگی بر این سازمانها حاکم شده که حتی کارکنان رده های پایین، هر روز به شوق عملکردی بهتر از دیروز، پا به محیط کار می گذارند.
درک موقعیت
هنر یک مدیر تشخیص اوضاع و شرایط محیط است. یک شیوۀ کاملاً مشخص و معین وجود ندارد. بعضی اصول پیشنهاد شده کاربرد وسیع تر و بعضی محدودتر دارند. تعیین مصداق و محل کاربرد هر کدام، به دقت و تجربه نیاز دارد و میزان توفیق یک مدیر به شناخت دقیق این ظرائف است.
برخورد مناسب
مدیران موفق و افراد مؤثر، نقشهای ماندگاری بر ذهن و شخصیت افراد می گذارند و برای این کار از ابزاری استفاده می کنند که برخورد مناسب از مهم ترین آنهاست. برخورد مناسب اصطلاحی کلی است که طیف گسترده ای از حرکات، حرف ها، عکس العملها، طرز نگاه، آهنگ صدا و حتی ژست ها و حرکات صورت و چشمها را در بر می گیرد.
فراموش نکنید اولین برخورد اغلب در ذهنها باقی می ماند. تلاش کنید اولین برخوردتان مطلوب و مؤثر باشد. آرام، مصمم با رفتاری کنترل شده، لباسی مناسب،قامتی راست و متوازن و با نگاهی مطمئن و متمرکز با اشخاص برخورد کنید.
به پنج دقیقۀ اول برخورد اول بسیار اهمیت بدهید. به گرمی با افراد دست بدهید و هنگام دست دادن متوجه همان فرد باشید نه افراد دیگر.
ارتباط با افراد زیر مجموعه
حضور در جمع کارکنان و داشتن رابطۀ مثبت و قوی با آنها بسیار لازم و ضروری است.از وظایف مهم یک مدیر، داشتن ارتباطی مناسب با کارکنان خود و دادن آگاهی های لازم به آنان است. مدیر مانند مغز یک سازمان است. ارتباط مغز با بدن باید مداوم و همیشگی باشد. یک لحظه قطع ارتباط به همان میزان زبان به دنبال خواهد داشت. مدیرانی که کارکنان خود را نمی شناسند، از مشکلات یا دلبستگی های آنان بی اطلاعند، تلاش برای ایجاد و گسترش ارتباط با افراد خود ندارندو بلکه تا حدی گریزان ازاجتماع پرسنل خود هستند، به هیچ عنوان مدیرانی موفق نخواهند بود. یک مدیر، هم باید یک مربی خوب، هم در بعضی مواقع یک مشاور خبره و در بعضی شرایط یک قاضی و داور عادل و بی طرف و در همۀ شرایط یک دوست ارزشمند باشد.
به هنگام حضور در جمع کارکنان، یا در بازدیدهای روزانه، هرگز یک نفر را د رمقابل همکارانش سرزنش نکنید! انتقاد در چنین شرایطی تأثیر مخربی دارد. اگر به مورد مستحث توبیخ یا سرزنش برخوردید، از فرد خاطی بخواهید که به دفتر شما رجوع کند، و حتماً دور از چشم دیگران توبیخش کنید و انتقاد فقط محدود و منحصر به عملکرد فرد باشد و هرگز به خود او و شخصیتش اهانتی نشود.
حمایت از کارکنان
دفاع از کارکنان در مقابل تهدیدات خارجی و داخلی یکی از اخلاقی ترین وظائف مدیر است که به شدت محبوبیت او را افزایش می دهد و او را تا حدّ یک اسطوره بالا می برد. وقتی کارمندان یک قسمت می بینند که مسئول آنها در مقابل خطرات کار از آنها حمایت می کند، دلگرم می شوند، به او علاقمند می شوند و آنها نیز متقابلاً ازاو حمایتمی کنند. هر مدیری برای پیشبرد کارها و تحقق اهدافش، به وفاداری کارکنانش نیازمند است.
استفاده از تجارب دیگران
بهره مندی از تجارب دیگران، امکان بروز خطا را کم کرده، راه رسیدن به هدف را کوتاهتر کرده و هزینه انجام کار را کم می کند. پیشرفت هایی که بشر کسب نموده، حاصل انتقال تجارب از نسلی به نسل دیگر و استفاده از آنهاست.
گاه تجارب دیگران در قالب جملاتی بسیار ساده و پیش پا افتاده بیان می شود. آنقدر ساده که بعضی را به اشتباه انداخته و از اهمیت موضوع غافل می کند.
عمده نکاتی که دراین کتاب به آنها پرداخته شده، مسائلی ساده هستند ولی رمز موفقیت یا شکست همۀ تاریخ سازان جهان در همین مسائل ساده است. تقریباً هیچ پیروزی و شکستی نیست که نتوان با همین قواعد ساده آنها را تعریف و توجیه کرد.
تبدیل کارکنان به پیروانی وفادار
در مدیران موفق نوعی جذبۀخاص وجود دارد که افراد را به سوی خود می کشد و وجودشان گرمابخش است. مغناطیسی اطراف آنهاست که بر دیگران تأثیر واضح می گذارد. افراد در حضور آنها قدری دست و پای خود را جمع می کنند، یک شخصیت کاریزماتیک را به گونه ای تعریف می کنند که انجام آن طبیعی و لذت بخش به نظر آید، به کارکنان خود به چشم زیردستانی فرمان پذیر نگاه نمی کنند، به آنها احترام می گذارند و صادقانه دوستشان دارند. آنها را صرفاً عوامل اجرای نقشه های سازمان نمی بینند بلکه به عنوان سرمایه های اصلی سازمان به آنها نگاه می کنند؛ سرمایه هایی ارزشمند و معتبر که حیات سازمان به دست آنهاست.
خلاصه کلام
پیروزی و موفقیت، گرچه یک رؤیای دور ولی قابل دسترسی است. رسیدن به سرزمین رؤیاها، مستلزم گذر از کوره راه ها و پستی و بلندیهای زیادی است، خطرات بسیار در کمین است، پرتگاه های فراوانی در راه است، شب نخوابیها دارد، تلخ کامیها و مرارتها دارد ولی با همۀ این اوصاف می توان به آن رسید.
وظایف مدیر
اینکه وظایف یک مدیر چیست، موضوع بحث بسیاری از تئوریسین های علم مدیریت بوده و هست. در سال 1937 کتابی به نام «مقالاتی در باب علم اداره» اثر لوتر گیولینگ و لیندال ارویک منتشر شد. آن دو را به حق معماران سازمان نامیده اند. آنان در این کتاب وظائف مدیر را هفت وظیفه اساسی یک مدیر دانسته اند:
1-طراحی کردن، نقشه دادن، تعیین مسیر کردن.
2- تشکیلات دادن، درست کردن، سروسامان دادن.
3- عصای دست، چوب زیر بغل.
4- چهارمین وظیفۀ مدیر، یعنی دستور دادن، امر کردن، هدایت کردن.
5- یعنی هم رتبه کردن، موزون کردن، متناسب کردن.
6- تهیه گزارش و منظور رصد کردن فعالیت بخشهای مختلف.
7- بودجه ریزی، برنامه ریزی مالی و کنترل هزینه ها.
لذا یک مدیر مجرب به این امر توجه کافی نموده، آن را از وظائف اصلی خود به شمار می آورد.
کلام آخر
هدف مدیریت، هماهنگ کردن کوشش ها و تلاش های یک جمع و به کار گیری همۀ امکانات برای تولید فرآورده های نهایی، با بهترین کیفیت و کمترین هزینه است، به نحوی که نهایت استفاده از منابع و امکانات به عمل آمده و کمترین اتلاف سرمایه صورت گرفته باشد.
نگاه جدید به مدیریت با نظریۀ تقسیم کار آدام اسمیت شروع شد و پس از او تایلور و نظریه پردازان دیگر، هر یک تلاش کردند تا از جنبه های مختلف به تکمیل و توسعۀ آن بپردازند.
کشوری در عرصۀ جهانی سربلند خواهد بود که با اتکاء به توان علمی و مدیریتی مردمش، سهم بیشتری در اقتصاد جهانی داشته باشد.
با فراهم کردن زمینۀ کار و سرمایه گذاری برای همۀ مردم و برداشتن موانع دست و پا
گیر از پیش پای فعالان اقتصادی، موتور اصلی حرکت جامعه کلید می خورد.
پیشرفت جز با به کار گیری روشهای درست و علمی و تلاش شبانه روزی حاصل نمی شود.
پایان 17/2/90