خلاصه كتاب: يگانه ابراهيمي- تعريف فرهنگ : يكي از اولين تعاريف نسبتاً جامع از فرهنگ در سال 1871توسط تايلور ارائه شده است. اين مردم شناس انگليسي اعتقاد داشت كه فرهنگ عبارت است از مجموعه پيچيده اي از علوم ،دانشها،هنرها،افكار،اعتقادات،قوانين و مقررات ،آداب ورسوم ،سنتها،وبطور خلاصه كليه آموخته هاوعاداتي كه يك انسان به عنوان عضو جامعه اخذ مي كند . اينسردر كتاب اصول جامعه شناسي خود از فرهنگ به عنوان محيط فوق جسماني انسان ياد مي كرد ودر صد د جدا ساختن فرهنگ ازعوامل جسماني وطبيعي بود. وي اعتقاد داشت كه محيط فوق جسماني خاص انسان است.درحالي كه انسان از لحاظ دو محيط ديگر طبيعي وجسماني با حيوان داراي وجه مشترك است.
فرهنگ سخت افزاري وفرهنگ نرم افزاري :
گروهي از جامعه شناسان از فرهنگ تقسيم بندي متفاوتي تحت عنوان فرهنگ سخت افزاري وفرهنگ نرم افزاري را مطرح كرده اند.
1-فرهنگ سخت افزاري : شامل ابزارهاواشيائي كه ساخته اند وبه ارث گذارده اند.
2- فرهنگ نرم افزاري :رسمها،اعتقادات،علوم وهر چيز كه محصول زبان وخط است وكودك ابتدا با فرهنگ سخت افزاري يعني اشياءوابزار هايي كه با آنها سروكار داريم مي يابد وپس از رشد عقلي مي تواند با فرهنگ نرم افزاري يعني مفاهيم انتزاعي چون اخلاق،نژاد، طبقه،آداب ورسوم آشنا شود .
خاستگاه فرهنگ:
فرهنگ در ميان 5عامل زير شكل مي گيرد : زبان وادب،دين وآئين ومعيشت واقتصاد ،تاريخ ورويداد،پيرامون وجغرافيا.
ويژگيهاي فرهنگ:
1-فرهنگ آموختني است : فرهنگ را بايد از ديگران آموخت ،فرهنگ در واقع ميراث جغرافيائي،محلي و زيستي آدم است،انسان هر جا كه زندگي مي كند بايد فرهنگ آن جا را بياموزد وبه فرزندان خودش بياموزد.
2-فرهنگ خشنودي بخش است : هر شخصي كه مطابق با ارزش ها وهنجارهاي پذيرفته شده در جامعه عمل كند براي او لذت بخش است وخشنودي مي آورد.
3–فرهنگ وحدت ويگانگي مي آفريند: همه افرادي كه در يك قلمرو زندگي مي كنند، فرهنگ موجب مي گرددكه همه يكسان رفتار كنند بر همين اساس فرهنگ موجب اتحاد ويگانگي مي گردد.
4-فرهنگ امري اجتماعي است :بايد گروهي از افراد باشندكه فرهنگ را به وجود بياورند وموجب تقويت آن گردند.
5-فرهنگ امري ذهني وتصويري است: بسياري از پندارهاي فرهنگي قابليت پياده شدن را ندارند ودر ذهن وتصور ادمها مي باشد.
6-فرهنگ سازگاري مي اورد : اگر فرهنگ در جاي قرار گرفت ،تلاش مي كند كه محيط را با خود سازگار همراه بكندودر مقابل تغييرات مقاومت نمي كند و بيشتر قابليت انعطاف را دارد.
لويسس كه دانشمندي بنام در قلمرو فرهنگ سازماني است آنرا چنين تعريف مي كند. «مجموعه اي از دريافته ها وتفاهم مشترك براي سازمان دادن كنشهاست كه زبان وديگر محملهاي نمادي را بيان اين تفاهم هاي مشترك به كار مي گيرد.» فرنچ معتقد است كه يك سازمان مثل كوه يخ است كه بخش عمده ان نامرئي است .در اين تعبير آنچه كه زيرآب قرار دارد فرهنگ سازمان است .فرهنگ سازماني زمينه اي فراگير از سنتها ،نهاد ها ، ريشه ها ،نگرشها ،ادراكات ،ارزشها،دستورات اخلاقي،فلسفه ها ،قدرتها واصول آشكار نهفته است كه بر سازمان نفوذ مي كند وآنرا در بر مي گيرد.
استيفن رابينز :12ويژگي را معرف ونمايانگر فرهنگ سازماني به شرح ذيل مي داند :
1-آزادي واستقلال فردي. 2-حمايت مديريت . 3-هماهنگي وانسجام . 4-ساختار كنترل . 5-وضوح اهداف . 6-سيستم پاداش . 7-نو آوري وخلاقيت . 8-شناخت سيستمي 9- الگوهاي ارتباطي .
10-خطر پذيري . 11-تعارض پذيري 12 -پذيرش هنجارها وارزشها .
ادگارشاين براي فرهنگ سازماني سه سطح در نظر گرفته است :
سطح اول :كه سطح فوقاني سازماني را تشكيل مي دهد ،شامل رفتارها ،علائم ونمادهاي فيزيكي است .
سطح دوم : كه سطح مياني فرهنگ سازماني را تشكيل مي دهد، شامل هنجارها، باور ها وارزشها ونگرشها است .
سطح سوم : كه سطح تحتاني فرهنگ سازماني را تشكيل مي دهد ، شامل مفروضات واعتقادات بنياني واساسي است .
فرهنگ سازماني ، ارزشهاي مشترك يا ادراكات عمومي است كه به وسيله اعضاي يك سازمان حفظ مي شود . فرهنگ سازماني ،اعتقادات ثابت ، ارزشها ونگرشهايي است كه عموماًدر بين اعضاي سازمان حفظ مي شود. از طرف ديگر محققان ،فرهنگ سازماني را شامل چهار عنصر اصلي مي دانند كه در سطح مختلف آگاهي به شرح ذيل وجود دارد :
1-مفرمضات اساسي:در ژرف ترين سطح آگاهي هاي فرهنگي ،مفروضات ناخودآگاه ومسلمدرباره چگونگي حل مسائل سازماني جاي گرفته اند.اين مفروضات اساسي به اعضا مي گويند كه چگونه به امور نگريسته،درباره آنها فكر كرده وآنهارا احساس نمايند.
2-ارزشها: ارزشها به اعضا مي گويندكه چه چيزي در سازمانها مهم است وآنها لازم است به چه چيزي توجه كنند .
3-هنجارها :درست زير آگاهي هاي فرهنگي ،هنجارها قرار دارندكه اعضا را در اين كه چگونه بايد در موقعيتهاي خاص عمل نمايند راهنماي مي كنند .
4-سنت وتشريفات :در بالا ترين سطح آگاهي هاي فرهنگي سنت وتشريفات قرار دارند كه آشكارتر از ساير سطوح عناصر فرهنگي هستند اينها شامل رفتارهاي مشهود وهمين طور ساختارها ،رويه ها ،قوانين وابعاد فيزيكي سازمان هستند
برخي از جنبه هاي فرهنگي سازماني عبارت است از : مراسم ، جشنها ، نشانه ها وزبان خاصي كه در يك سازمان به كاربرده مي شود . مانند مراسم معارفه ، مراسم تشويق ……
عوامل مؤثروتآثير گذار بر فضاي فرهنگ سازماني :
نيروهائي كه بر فضاي سازمان تآثير مي گذارند عبارتند از نظامهاي مديريت ، رفتار فردي مدير ، ارزشها وهنجارهاي گروه كار
مهمترين نيرويي كه بر فضاي فرهنگي سازمان اثر مي گذارد ، رهبر يا مدير سازمان است . نظامهاي مديريت از شيوه كار فردي مدير تآثير كمتري بر فضاي فرهنگي سازمان دارد ولي بر زندگي سازماني مدير اثر مي گذارد . هنجارها وارزشها نفوذ بسزايي بر فضاي فرهنگي سازماني دارد اين هنجارها مواردي چون شيوه پوشاك كاركنان ………
سيماي فضاي فرهنگي سازمان :
1-روشني در كار : روشني در كار بر ميزان آگاهي فرد از اهداف وسياستهاي كار سازمان واگاهي از نيازمنديهاي شغلي او اشاره دارد.
2-تعهد ودلبستگي : اشكار كردن تلاش پيوسته براي تحقق اهداف سازماني رادربر مي گيرد
3-معيارهاي كار : به پا فشاري مديريت براي بالا بردن كيفيت كارباز مي گردد.
4-احساس مسئوليت : اينكه كاركنان به صورت شخصي خود را براي كارشان مسئول بدانند
5-قدر شناسي : اينكه انسان احساس كند وجود وي براي سازمان به رسميت شناخته مي شود وبراي كار خوبي كه انجام مي ده پاداش مي بيند.
6-كاردر گروه :دليل احساس پيوند ووابستگي فرد به سازمان است واين كار در گروه ايجاد همبستگي علاقه وحمايت …… مي كند.
آثار وپيامدهاي فرهنگ سازماني :
1-فرهنگ سازماني به كاركنان سازمان هويتي سازماني مي بخشد.
2-فرهنگ سازماني تعهد گروهي را آسان مي كند .
3-فرهنگ سازماني ثبات نظام اجتماعي را ترغيب مي كند.
4-فرهنگ سازماني به شكل دادن رفتار كاركنان كمك مي كند.
تآثير فرهنگ سازماني بر وظايف مديريت :
يك فرهنگ سازماني بويژه فرهنگ قوي ومقتدر تآثير بسزايي در عمل تصميم گيري مديريت در تمامي زمينه ها دارد . فرهنگ سازماني برچهار وظيفه مديريت يعني برنامه ريزي ، سازماندهي ، رهبري وكنترل تآثير مي گذارد وعامل تعيين كننده اي مي باشد.
فرهنگ وپاره فرهنگهاي سازماني :
سازمانها هر يك داراي يك فرهنگ سازماني غالب ومسلط وچندين پاره فرهنگ مي باشند . فرهنگ غالب فرهنگي است كه توسط اكثريت قريب به اتفاق اعضاي سازمان پذيرفته شود. پاره فرهنگها هم تو سط تعداد محدودي از اعضا مورد پذيرش وحمايت قرار مي گيرد . اعضاي سازمان مي توانند به عضويت چندين پاره فرهنگ در ايند اما نمي توانند بيش از يك فرهنگ غالب را بپذيرند.
نقش فرهنگ در عملكرد واثر بخشي سازمان :
در مورد رابطه بين فرهنگ واثر بخشي ، يك ديدگاه مهم اين است كه فرهنگ سازماني در درجه اول بايد قوي باشد يعني جنبه هاي اساسي فرهنگ به طور جدي مورد قبول اكثريت به اتفاق اعضاي سازمان قرار كيرد وهمچنين بايد داراي ويژگيهاي كليدي معيني مطابق با شرايط محيطي باشد مثلا داراي ارزشها ي انساني باشد…..
تحولات عمده در تئوريهاي سازماني چه مي باشند:
نخستين واحتمالا مهمترين تحول در زمينه تئوريهاي كلان سازماني ظهور ديدگاه سيستم باز است در قالب سيستم باز سازمان به تعدل پويا با محيط مي رسد در حالي كه سيستم بسته فقط به تاثير متغيرهاي دروني بر ساختار سازماني ، الگوهاي رفتاري واثر بخشي توجه دارد.
دومين بهبود عمده پيدايش مدل اقتضايي است. اساس مدل اقتضايي اين است كه سيستم مديريت بايد با طبيعت افراد وماهيت وظيفه ومحيط سازگار باشد.
سومين بهبود تشخيص نقش قدرت وسياست در سازمانها است .
چهارمين بهبود مهمي كه بوجود آمده در نظر گرفتن نقش فرهنگ در سيستمهاي سازماني است
نقش فرهنگ سازماني در تبين الگوهاي سازمان ورفتار سازماني :
در تبيين وشناخت فرهنگ سازماني ، الگوهاي مفيد ومتعدد ارائه شده كه از جمله :
سيستمهاي فني واجتماعي : افرادي سازمان را به عنوان يك سيستم پيچيده ، شامل تعدادي متغيرهاي با اهميت در ارتباط با هم مي نگرند كه اين متغيرها عبارتند از : – مردم – تكنولوژي – ساختار سازماني – محيط
سيستمهاي فني – اجتماعي بابر خورد گروهي به ويژه گروههاي كوچك اندازه ومتوسط با كار وفر آيندهاي توليد سروكار دارد. بر دادن اختيار تصميم گيري به گروههاي كار تأ كيد مي كند.
سيستمهاي كار كارساز :
تلاش بر ايجاد تناسب ميان چهار عامل تكنولوژي ،كار،انسان واطلاعات در رابطه با كار آمدي وپاسخگوئي سازمان نسبت به نيازهاي متغير محيطي دارد. اصول وطراحي سيستمهاي كار كار ساز :
اصول طراحي يك سلسله اصول كلي است كه مي توان از آنها در موقعيتهاي مختلف سازماني براي طراحي برنامه ها وپروژه هاي ابتكاري الهام گرفت .راهنما هاي دهگانه كه اصول طرحي خوانده مي شود به شرح زير است :
1-طراحي بر مدار مشتري ومحيط : هدف،توليد فراورده يا ارائه خدمتي است كه در چار چوب تغيرات محيطي نياز مشتري را پاسخ گويد.
2-بخشهاي توانا ومستقل : هدف ايجاد نسبتاً خود كفاو مستقل كه در چار چوب مشخصي آزادي عمل براي پاسخگويي به نياز هاي مشتري داشته باشد است .
3-جهت گيري وهدفهاي روشن : سمت گيري وحدفهاي روشن به تامين اطلاعات مورد نياز هر بخش كار كمك شايان مي كند.
4-كنترل اشتباهات ونوسانها در مبدأ : اشتباهات را بجاي احاطه به مراحل بعدي كار درمحل اشتباه شناسايي وكنترل كنند.
5-يك پارچه سازي سيستم هاي فني واجتماعي : بايد به يك سيستم يك پارچه كه تواناي پاسخگويي به نياز هاي محيطي ومشتري را دارد دست يافت .
6-در دسترس بودن اطلاعات : اطلاعات نقش حياتي در كارآمدي سيستمهاي كار كار ساز دارد .
7-شغلهاي غني و اشترا كي: شغلهاي كه دامنه گسترده دارند،استقلال فردي يا يادگيري وانگيزش را افزون مي كنند كه به تبع آن توانايي بخشهاي سازماني براي تركيب سازي دوباره زياد مي شود .
8-توانا سازي كاركنان ،محور مديريت نيروي انساني: اين رويه ها ،ترويج دهنده روشهاي نويني مانند انتخاب محل ، پاداش بر پايه مهارتها ،بازيافت از سوي همكاران ،پاداشهاي گروهي ،كمتر شدن تمايزهاي سلسله مراتبي وسهيم شدن در بازدهي وسود سازماني است كه باعث توانا سازي كاركنان در سازمان مي باشد .
سبك يا شيوه مديريت :
مقصود از سبك يا شيوه مديريت شخصيت مدير عالي يا مديريت ارشد سازمان است .سازمانهاي موفق سازمانهاي هستندكه مديران ارشد يا عالي آنها وقت بيشتري با ساير اعضاء بگذرانند ودر امور شخصاً مشاركت نمايند وافراد با تجربه را استخدام مكند .
كاركنان :سازمانهاي موفق افراد وكاركنان خود را منابعي ارزشمند به حساب مي آورند ،وسايل رشد وپيشرفت آنهارا فراهم مي آورند . مديران ارشد وقت وانرژي خود را صرف برنامه ريزي ورشد كاركنان مي نمايند .
مهارت:مقصود ار مهارت فعاليتهاي است كه سازمان آنهارا به بهترين شكل انجام مي دهد ،براي مثال :تحقيق ومديريت محصولات ودر امور مالي يا نوآوري وكيفيت محصول شهرت دارند وبيشتر مهارت آنها در اين زمينه هاست .
هدفهاي عالي سازمان :
مقصود از هدفهاي عالي سازمان اصول اصلي ،ارزشها والهاماتي است كه موجب تشكيل سازمان وتعيين كننده هدف كلي آن مي گردند.هدفهاي عالي سازمان موجب ثبات وپايداري سازمان مي گردد.
استراتژي :
استراتژي عبارت است از ايجاد ورشد وتغيرات اساسي به منظور بهبود چشم گير نحوه انجام كارها ست.برنامه ريزي استراتژيك شامل چهار مرحله است : الف:برنامه ريزي مالي :كنترل عمليات از طريق بودجه ب:برنامه ريزي مبتني پيش بيني:برنامه ريزي اثر بخش براي رشد از طريق پيش بيني آينده بيش از يك سال .
ج:برنامه ريزي خارج محور:پاسخگويي به بازار ورقابت كردن از طريق تفكر استراتژيكي.
د:مديريت استراتژيك:استفاده از كليه منابع براي توسئه مزاياي رقابتي وكمك به خلق آينده .
تقسيم بندي فرهنگ سازماني از ديدگاه ونظريات مختلف صاحب نظران مديريت
فرهنگ از ديدگاه فره مند ،خودكفا،كاميابي،وسواسي،پرهيز كننده،سياسي،متمركز بر هدف وديوان سالارانه.
فرهنگ سازماني فره مند با شخصيت مديري پرهيجان همراه است .نيازي نيرومند به توجه ديگران دارند و به راههاي عمل ميكنند تا توجه ديگران را بسوي خود بكشانند .اغلب بي بهره از انضباط شخصي هستند.ايشان بارها از ديگران بهره كشي ميكنند واغلب زير دستاني را كه نياز هاي وابستگي بسيار دارند به خود جلب ميكنند. در فرهنگ هاي سازماني فرهمندي،تاكيد بر فرد سالاري مبالغه آميز است ،بويژه در رده بالا.اين مديران نياز بسيار شديدي به خودنمايي وسرشناسي بيرون از شركت دارند .هدف شركت رشد كردن سريع است .شركتها با فرهنگ خودكفا بر استقلال ،ابتكار فردي،وكاميابيوپيشرفت تاكيد مينهند . در چنين شركتهايي،مديران فرصتهاي مناسب ميابند تا به آهنگ خود پرورده شوند وپيش بروند. پيشرفت وانظباط شخصي به رسميت شناخته مي شوند وپاداش مي گيرند.
فرهنگ وسواسي در برابر فرهنگ پر اعتماد :
فرهنگ وسواسي از سبك شخصيت بد گمان پديد مي آيد .مديران بد گمان به راههاي پنهاني ودور از آگاهي ديگران عمل مي كنند،چنين مديري احساس دشمني با ديگران دارد،بويژه با هم رديفان وزير دستان، وپرخاشگرانه با آنها رفتار مي كنند. در فرهنگ وسواسي ،اعضاي سازمان به صورت منفعل عمل مي كنندوبه صورت فعال در كارها مهم سازمان شركت نمي جويند. اين به فلج شدن وناتواني سازمان مي انجامد. در يك فرهنگ پر اعتماد ،نسبت به ديگران احساس اعتماد ،انصاف ،گشودگي ديده مي شود .مديران به خود اعتماد دارند ومعتقدند كه ديگرمديران،كاركنان فني حرفه اي ،وكارگران شركت از شايستگي وانگيزش براي موفقيت بر خوردارند .
فرهنگ پرهيز كننده در برابر فرهنگ كاميابي جو:
تبيين شخصيت افسرده به سوي فرهنگ پرهيز كننده كشيده مي شود .يك ويژگي بر جسته وغالب در سازمانهاي با فرهنگ پرهيز كننده آن است كه كاركنان آنها از دگركوني دوري مي گزينند.آنها مردمي منفعل وبي هدف هستند.مديران از گرفتن تصميم ميپرهيزند.عمل شايسته كنار گذاشته ميشود. مديران به حفظ وضعيت شركت در محيط كنوني بيش از دست زدن به نوآفريني علاقه مند هستند. در يك فرهنگ كاميابي جو ،اعضاي گروه اجرايي بلند پايه تحليل منطقي وفراگردهاي عقلاني را ارج ميگذارند. اين مديران نياز به دگرگوني را به رسميت مي شناسند واعتماد دارند كه مي توان دگرگوني پديد آورد.
فرهنگ سياسي شده دربرابر فرهنگ متمركز بر هدف :
فرهنگهاي سياسي شده زماني در سازمانها پديد مي آيد كه شخصيت سازماني از سبك كناره گير باشد. اشخاص با اين گونه جهت گيري ذهني از احساس شديد جدايي ديگران وروابط نداشتن با محيط بر خوردارند.اينان از ديدگاه اجتماعي وروان شناختي منزوي هستند وبه آن اهميتي نمي دهند .در فرهنگهاي سازماني سياسي شده جهت وهدف روشني وجود ندارد . فرهنگ متمركز بر هدف ،اعضاي سازمان از چشم اندازهاي مشتركي درباره جهت سازمان بر خوردارند اعضاي سازمان تعهد وشوق به دستيابي به هدفها ديده ميشود .در فرهنگ متمركز بر هدف توجه بيشتر به آن است كه نظامها چگونه مينمايندونه آنكه نظامها چگونه كار كنند .مديران توجه خودرا بيشتر بر دستورخاي كار متمركز ميسازند تا بر مقاصد حاصل از آن دستورها –يعني بدست يابي به كاركرددرست سازمان .
فرهنگ از ديدگاه فرهنگ قمي وضعيف
فرهنگ قوي:
فرهنگ قوي در روشهاي مختلف ،توسط دانشمندان مختلف ،به عنوان چسبندگي وارتباط ،توافق ويك جوري ،ثبات وشدت ،موافقت وتناسب ،استوار ،نافذ وبه عنوان كنترل دروني تعريف شده است.فرهنگ قوي مشخص كننده توافق در ميان اعضاي يك سازمان در اهميت باور ها وارزشها ي فرهنگ است . اگر رضايت واجتماع گسترده در مورد اهميت آنها وجود داشته باشد ،آن فرهنگ چسباننده وقوي است و اگر توافق،اندك باشد فرهنگ ضعيف است . فرهنگ قوي رضايت كاركنان را افزايش داده،فرهنگ قوي افراد سازمان را قادر ميسازد كه درباره آنچه انجام ميدهد،احساس بهتر داشته باشد بگونه اي كه به انجام كار بهتر منجر شود .
سه نوع فرهنگ سازماني كه به شرح زير ميباشد شامل:
1-فرهنگ قوي : فرهنگ سازماني است كه در آن تعداد اعضاي متعهد به ارزشهاي غالب زياد وميزان تعهد آنها نيز قوي ميباشد .
2-فرهنگ ميانه : اين گونه فرهنگ ها حد فاصل دو فرهنگ قوي وضعيف قرار ميگيرد.
3-فرهنگ ضعيف : فرهنگهاي هستند كه تعداد اعضاي متعهدشان محدود واندك است وميزان تعهد اين تعداداندك ميباشد. در نتيجه :وجود فرهنگ سازماني قوي عامل مثبتي در جهت عملكرد بهتر واثر بخشي بيشتر ميباشد.
انواع فرهنگ سازماني از ديدگاه جفري سان فيلد :
سازمانهاي كنوني داراي چهار نوع فرهنگ هستند . او آنها را مكتب ،باشگاه ،تيم بيس بال ودژ نظامي ناميد.
مكتب: مكتب محلي است كه افراد مستقر در آن ميخواهند از همه ريزه كاريهاي كه در آن مشغول هستند آگاهي يابند ودر آن استاد و خبره شوند .
باشگاه : اين شركتها براي افراد وفادار ومتعهد كه مناسب شرايط كار موجود باشند.ارزش زيادي قائل اند در اين شركتها سابقه خدمت وارشديت اهميت زيادي دارد.در اين شركتها افراد متخصص نميشوند ، ولي انواع واقسام كارها را مي آموزند.
تيم بيس بال :در اين شركتها هم افرادي كه داراي استعداد بالاي باشد ،صرف نظر از اينكه داراي چه سني ويا چه ميزان تجربه هستند،پذيرفته ميشوند.از آنجا كه اين شركتها آزادي عمل زيادي به افراد ميدهند ودستمزد ويا حقوقهاي كلاني پرداخت ميكنند ،از اين رو در آنهاروي همه داوطلبان پرخاشگر وجاه طلب باز است. نمونه هاي آن عبارت اند از سازمانهاي حقوقي ،مشاوره اي ،موسسات حسابداري ،توليد كنندگان نرم افزاروشركتهايي كه در زمينه زيست شناسي تحقيق ميكنند.
دژ نظامي : در اين سازمان مساله امنيت شغلي از اهميت بالاي بر خوردار نيست .سازمانهاي دژ نظامي هيچ تعهدي به امنيت شغلي نميدهند،از اين رو براي كساني مناسب است كه دوست دارند مرتباً محل كار خود را تغير دهند
از متداولترين چهارچوبهايي كه براي تفكيك و تشخيص فرهنگها از يك ديگر به كار برده مي شود ،ملاكي با شش بعد است : انسان وطبيعت ،فرهنگ وفضا . ……..
رابطه انسان با طبيعت:
در بسياري از جوامع ،مردم چنين مي پندارند كه سرنوشت زندگي از پيش تعيين شده است هر چيزي كه اتفاق بيافتد ،آن را خواست خدا ميدانند،بر عكس ،در برخي از جوامع ديگر ،مردم بر اين باورند كه آنان ميتوانند طبيعت را كنترل كنند .در جامعه يا محيطي كه خود را حاكم بر طبيعت ميدانند ،مساله تعيين هدفها اهميت بسيار زيادي دارد، از مردم ومسئولان انتظار ميرود كه به آن هدفها برسند.
فرهنگ وزمان :
جوامع از ديدگاه ارزشي كه براي زمان قائل ميشوند ،باهم متفاوتند.براي مثال در برخي از جوامع ،زمان به عنوان يكي از منابع ناياب تلقي ميشود. در برخي از جوامع ،مردم آنبه زمان حال وآينده نزديك توجه دارند.آگاهي از ديدگاه جامعه نسبت به زمان ،انسان را قادر ميسازد تا بتواند در آن جامعه به اهميت مرزهاي زماني پي ببرد وآنهارا تعيين كند.
ماهيت مردم :
در بسياري از كشور ها وجوامع ،اصولاً مردم خود را امين ،صادق وقابل اعتماد مي دانند.از سوي ديگر،در ديگر جوامع چنين پنداشته ميشود كه مردم اصولاً شرور وبد ذات هستند.در جوامعي كه پنداشته مي شود مردم طبيعتاً شرور وپست هستند، نوع مديريت استبدادي خواهد بود.در جوامعي كه براي ارزشهاي انساني احترام قائل ميشوند وبه آنها اعتماد ميكنند نوع مديريت مشاركتي ودموكراتيك ميباشد.
توجه به كار :
در برخي از فرهنگ ها به كار يا عمل توجه زيادي ميشود .افراد اين جوامع اصرار بسيار دارند تا در حيات خود كارها را به انجام برسانند.مردم برخي از جوامع به كاركردن توجه زيادي مي كنند،آنها بسيار سخت كوشند وانتظار دارند كه در ازاي اين سخت كوشي ارتقاي مقام بيابند ،حقوقشان بالا رود،يا از نظر حيثيت واحترام ،مزاياي ديگري به آنها داده شود بر عكس اين جوامع ،جوامعي ديگر وجود دارند كه غير فعال وايستاست.زمان صرف نهار بسيار طولاني وبعد از ظهر ها تقريباً كاري انجام نمي شود .ومردم اين گونه جوامع همواره در صدد هستند كه به اصطلاح خوش بگذرانند .در برخي از جوامع ديگر مردم آن به منطق واستدلال توجه مي كنند واهل كنترل مي باشند.
رابطه افراد با يكديگر :
جوامعي هستند كه مردمان آن بسيار فرد گرا هستند. آنان بر اين باورند كه هر كس مسئوليت خويش را بر عهده دارد.در جوامع ديگر به گروه توجه مي شود .در اين گونه جوامع در گردهمايهاي مذهبي ودر آهنگ مذهبي،به مسئله اتحاد،وفاداري به جامعه ووسازمان تاكيد زيادي مي شود .در برخي از جوامع آنها به طبقات اجتماعي وپستهاي سازماني توجه مي كنند .در اين جوامع ،افراد در سلسله مراتب اداري قرار مي گيرند.اين جوامع حالت اشرافيت وخود بزرگ بيني به خود مي گيرند .در جوامع فرد گرا در گزينش كارگر يا كارمند به مساله توان يا عملكرد فرد توجه مي شود،در جوامعي كه براي گروه ارزش قايل مي شوند ،مساله همكاري با ديگران اهميت زيادي دارد.در جوامعي كه به صورت طبقاتي اداره مي شود ،مسئله بينش به وضع داوطلب از نظر نوع طبقه اجتماعي بستگي دارد.
مفهوم مكان يافضا:
بعضي از فرهنگ ها بسيار باز هستند وكار ها را در محيطي باز ودر حضور همكاران انجام مي دهند . نكته مقابل آن فرهنگ هايي هستند كه اصرار دارند امور به صورت خصوصي صورت گيردوبه همه چيز جنبه رمز وراز مي دهند ،جوامعي هم هستندكه داراي تركيبي از اين دو روش مي باشد وبين اين دو قطب قرار مي گيرند.
فرهنگ علمي ،باشگاهي ،تيمي وسنگري
در يك تقسيم بندي ديگر،سازمانها را از لحاظ فرهنگ به چهار دسته طبقه بندي نموده اند ،
1-سازمان با فرهنگهاي علمي :تاكيد اين نوع سازمانها براستخدام افراد جوان به يادگيري ،پرورش دادن آنها ،تقويت شخصيت علمي وتخصصي آنهاست .
2-سازمان با فرهنگ باشگاهي: در اين سازمانها تاكيد بر تناسب داشتن روحيه افراد به وفاداري وتعهد نسبت به سازمان است .در فرهنگ باشگاهي ،ارشديت وسن وسنوات خدمت در سازمان معيار عمده اهميت وارزش افراد است .
3-سازمان با فرهنگ تيمي: در اين نوع سازمانها تاكيد بر نو آفريني ،ريسك پذيري وآزادي عمل است .
4-سازمان با فرهنگ سنگري :فرهنگ سنگري بر حفظ وبقاي سازمان تاكيد دارد ودر فرهنگ سنگري امنيت شغلي حائز اهميت زيادي است .
پروفسورداني سان در زمينه فرهنگ سازماني واثر بخشي آن ، فرهنگ را در چهار گروه قرار داد:
1-فرهنگ انعطاف پذيري :
از ويژگيهاي فرهنگ انعطاف پذير اين است كه از مجراي انعطاف پذيري واز نظر استراتژيك به محيط خارجي توجه وكوشش مي شود تا نيازهاي مشتريان تامين گردد.در اين فرهنگ هنجارها وباور ها مورد تائيد قرار مي گيرند . اين نوع سازمانها بايد به نيازهاي محيطي پاسخ شتابنده بدهد.
2-فرهنگ رسالتي:
سازماني كه چنين فرهنگي برآن حاكم است مي كو شد تا نيازهاي محيط خارجي را تامين كند،ولي الزامي در خود نمي بيند كه به سرعت دستخوش تغيرات قرار گيرد. در فرهنگ رسالتي به ديدگاه مشترك هدف توجه زيادي مي شود. رهبران سازمان داراي ديدگاه مشترك مي شوند ،آينده را ترسيم مي نمايند.تكيه اصلي اين فرهنگ بر جهت گيري استراتژيك سازمان ،آينده نگري ودستيابي به هدفهاي آرمان دوردست است .
3-فرهنگ مشاركتي :
اولين تاكيد اين فرهنگ ،دخالت دادن ومشاركت دادن در كارهاهدف سازمان در اين حالت پاسخگويي سريع به محيط وافزايش بازدهي است.سازمانهاي هستند كه به مشاركت افراد اهميت بسيار زيادي ميدهند همه افراد شركت از كارگر ،كاركنان ومديرانبه حساب مي آبند ودر امور مختلف مشاركت داده مي شوند.
4-فرهنگ مبتني بر تداوم :
چنين سازماني داراي فرهنگي است كه در آن روش يا شيوه انجام كارها مورد توجه وتاكيد قرار مي گيرد ،در چنين سازماني افراد مشاركت چندان فعالي ندارند ولي به تداوم در رفتار ،سازگاري افراد با سنتهاي مرسوم ،همكاري واشتراك مساعي،اهميت زيادي داده ميشود . موفقيت سازمان در گرو يك پارچگي ،انسجام وداشتن كارايي را ندمان زياد است .