مرد رشید با اسب سپید

⛱ هر کسی تنها به فکر خویشتن است، عیسی به دین خود است و موسی به دین خود، حج می‌روند و رمی جمرات نمی‌کنند، نماز می‌خوانند و زکات نمی‌دهند، آش معاویه را می خورند پشت سر علی هم نماز می خوانند، آشپز یزیدند برای امام حسین(ع) هم سینه می زنند، دل می‌بَرَند و دل نمی‌دهند، نمک می خورند و نمکدان می شکنند و نمی‌دانم چرا منتظرند خورشید از مغرب طلوع کند!

⛱ کاش صبح های جمعه‌‌ نمازمان قضا نمی شد، ندبه می‌خواندیم و بر سر عهد خود وفادار بودیم تا خورشید طلوع می‌کرد، مرد رشید با اسب سپید می‌آمد، دستی بر سرمان می‌کشید، غبار یتیمی از صورت‌مان پاک می‌کرد، حال مان خوب می شد، و این پرسه زدن های بی هدف در زندگی انسان ها پایان می یافت.

#دلنوشته
#غارتنهایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *