فعالیت های فمینیستی ـ بویژه در مرحله اول ـ در ایالات متحده و کشورهای پروتستان مذهبِ اروپا و نیز مناطق پیشرفته تر صنعتی و اقتصادی دنیا رواج داشت و فمینیسم جدید با اینکه بار دیگر این مناطق را متأثر کرد، اما کشورهای دیگری چون کشورهای کاتولیک و برخی کشورهای جهان سوم نیز شاهد خیزش جنبش فمینیستی بودند.
فمینیست های دوره اول؛ یعنی فمینیست های قدیمی، اهداف مشخص و محدودی داشتند، بر عکس، فمینیست های جدید تحت عنوان هواداران «جنبش آزادی بخش زنان» که اهداف سازمان یافته و تنظیم شده ای پیش رو ندارند و در نتیجه اهداف آنها حد و مرزی ندارد.
بنابراین هر دو مرحله، نقطه نظرهای خود را از فلسفه سیاسی غالب جریان روشنفکری زمان خود گرفته اند؛ دیدگاه های فمینیست دوره اول از لیبرالیسم و دوره دوم از اندیشه های چپ نو (نئومارکسیسم) است.
پیروان این جریان، در مرحله اول اهداف خود را در چارچوب ساختار اجتماعی ـ سیاسی سرمایه داری و مسیحیت دنبال می کردند و خواستار جایگاه یکسانی از لحاظ سیاسی، حقوقی و شغلی با مردان بودند. در این دوره، فمینیسم در اعتراض به روند مردسالاری بورژوایی پدید آمد. در مرحله دوم نیز، شرط اولیه دستیابی به برابری زن و مرد را تجدید ساختار جامعه می دانند.
آنان بر این عقیده اند که برابری جنسی فقط از طریق انقلاب تحقق می یابد؛ زیرا نظم کنونیِ جامعه، حاصل قرن ها تسلط مردانه است و نمی تواند زمینه ساز جامعه ای مساوات طلب باشد. فمینیست های جدید خواستار نابودی گرایش ها و پندارهای سنتی هستند و خواستار بنا نهادن جامعه ای بر اساس تقسیم برابر کار و فعالیت یکسان در جامعه می باشند.
بعضی از فمینیست ها با اولویت قرار دادن مبنای زیست شناسی (تفاوت های زن و مرد در بدو خلقت) ستمی را که بر زنان می شود تشریح و تبیین می کنند. آنها معتقدند که تفاوت زنان و مردان در تولید هم نوع، انگیزه ای برای استمرار نابرابری های جنسی میان آنها است و برای نابودی این تبعیض، راه چاره را در دگرگونی و هم چنین جلوگیری از باروری و تولید مثل آنان می دانند. این نقطه نظر به طور کلّی مشخّصه فمینیست هایی است که اصطلاحا «رادیکال» شناخته می شوند. این گروه، عمدتا به خط مشی مربوط به جنسیت و تولید مثل توجه دارند.
برخی نیز بر فرهنگ و منش جوامع در ارائه نقش ها و ایجاد فرصت هایی برای زنان و مردان اشاره می کنند و این دو دیدگاه مبنای مباحث فمینیسم است. آنهایی که به دیدگاه زیست شناسی توجه دارند، معتقدند: هویت اجتماعی زن با توجه به جنسیت او تعیین می شود و بر اساس دیدگاه اجتماعی، که بر تفاوت های القایی فرهنگ و جامعه تأکید دارند، بر هویت منتج از جنس زن اصرار می ورزند.
در هر حال آنچه در مباحث فمینیستی برجسته و شاخص می باشد، «مسئله مرد» است و چه بسا فمینیست هایی هستند که مردان را دشمن سازش ناپذیر زنان قلمداد می کنند و برای رهایی، راهی جداگانه و مستقلّ از مردان را برای برآوردن نیازهای زنان تجویز نمایند و از این نظر مردان بطور کلی در زندگی زنان زاید هستند و حذف می شوند. البته فمینیست هایی نیز وجود دارند که به حضور مردان و مبارزه برای نابرابری بین دو جنس معتقدند.
نظریه های فمینیستی
واقعیت این است که فمینیسم افراطیِ غربی هدفی جز ایجاد اختلاف و ناسازگاری ما بین دو جنس و تشدید بحران عدم تفاهم بین آن دو ندارد. فمینیست ها با نادیده گرفتن نقش ها و ماهیت متفاوت زنان و مردان، سعی در ایجاد یک همانندی مصنوعی و بعضا انقیاد مردان توسط زنان دارند.
بعضی از فمینست ها با تقسیم ارزش های مطلق اخلاقی به زنانه و مردانه، خواهان رد کامل تمام ارزش های مردانه هستند. عده ای از فمینیست ها نیز با ردّ کامل ارزش های اعتباری و ذهنیت مردانه، دنیا و زندگی آن را بر اساس ارزش های زنانه طلب می کنند.
در واقع می توان گفت: اساسا مبنای نظری فمینیسم که مبتنی بر تقسیم ارزش ها به زنانه و مردانه است، دیدگاهی اومانیستی است. این دیدگاه نوعی رابطه مبتنی بر تضاد خصومت و رقابت در دو جنس برقرار می کند.
بنابر آنچه گذشت، می توان گفت که در حقیقت، نظریه فمینیستی از دو منظر به مسائل زنان می نگرد:
1. نگرش آسیب شناسانه: در طول تاریخ و در ضمن این آسیب شناسی بسیاری از نظریات فمینیستی شکل می گیرد که مهم ترین آن، نظریات «تفاوت»، «نابرابری» و «ستمگری» است که در روند آن فمینیست های مارکسیسم و لیبرالیسم نگرش آسیب شناسانه خود را از زن بیان می کنند و هسته مرکزی این آسیب شناسی، نظام پدرشاهی است.
2. نگرش راه حل طلبانه: که مبتنی بر ارائه طریق فمینیست های مارکسیسم و لیبرالیسم، رادیکالیسم و سوسیالیسم برای رهایی زن از قیود نظام مردسالاری است. این روش ها بر محور «آزادی»، «بی قیدی» و «لاابالی گری» زن نسبت به هر گونه توصیه ای است که طبیعت، دین، ساختارهای جامعه، خانواده و روابط بین زن و مرد ارائه می دهد. در حقیقت، نقطه آسیب پذیر فمینیسم از همین جا شکل می گیرد؛ زیرا نقش مادری، همسری، روابط طبیعی جنسی و ساختاری مذهب و خانواده را به عنوان نمودهای پدرشاهی و بی اعتبار معرفی می کند و کلیه ارزش های جامعه و خانواده را نفی می نماید.
در میان نظریه های گوناگون فمینیستی، سه نظریه مهم و گسترده قابل توجه است که بر «تفاوت جنسی»، «نابرابری جنسی» و «ستمگری جنسی» تأکید دارد و هر یک با توجه به موقعیت و شرایط خاص اجتماعی صاحب نظران و پیروان آن بوجود آمده است.
1.نظریه تفاوت جنسی: جایگاه و تجربه زنان در بیشتر موقعیت ها با جایگاه و تجربه مردان در همان موقعیت ها تفاوت دارد.
2. نظریه نابرابری جنسی: بر اساس این نظریه، نه تنها جایگاه زنان با مردان متفاوت است که کم ارزش تر و نابرابر نیز هست و لذا زنان در مقایسه با مردانی که از جایگاه اجتماعی برابری برخوردارند، از منابع مادی، منزلت اجتماعی، قدرت و فرصت های کمتری برخوردار می باشند.
3. نظریه ستمگری جنسی: در این دیدگاه، زنان علاوه بر تفاوت و نابرابری جنسی با مردان، تحت ستم نیز قرار دارند؛ یعنی تحت انقیاد، تابعیّت، تحمیل و بدرفتاری مردان به سر می برند.
گرایش های فمینیستی در دوران معاصر
در میان جریان های فمینیستی معاصر، شش گرایش عمده وجود دارد که عبارتند از:
1. فمینیسم لیبرالی؛
2. فمینیسم مارکسیستی؛
3. فمینیسم اگزیستانسیالیستی؛ (اصالت وجود)
4. فمینیسم روانکاوانه؛
5. فمینیسم همجنس گرایانه؛
6. فمینیسم زیست شناختانه؛
اکنون به بررسی هر کدام از اینها به طور اجمال می پردازیم.
فمینیسم لیبرالی
این گرایش در میان نظریه های فمینیستی معاصر در اقلیت قرار دارد. گرایش های لیبرالی فمینیستی عمدتا مخالف رفورمیستی با پذیرش نقش های از پیش تعیین شده برای زنان و مردان در خانواده و جامعه بوده و در تلاش و القای این باورند که در روابط زناشویی، مهم نقش های مردانه و زنانه، تشکیل خانواده و تربیت فرزندان نیست، بلکه این شادکامی و رضایت خود محورانه هر فرد است که دارای اهمیت است. فمینیسم لیبرالی بر ردّ ایفای نقش مادری و همسریِ زنان به عنوان یک تکلیف اصرار دارد و در مجموع این دسته از فمینیست ها ارزشی خاص برای خانه و خانواده قائل نیستند، مگر اینکه مبنا، زن باشد. این نظریه پردازان معتقدند که در ازدواج، همه بهره مندی ها و رشدها برای مرد و همه عقب ماندگی ها برای زن است و لذا پیشنهادهای غیر بنیادی و بر هم زننده ای را ارائه می دهند.
بر اساس این پیشنهادات، زنان آزاد هستند که هر نوع زندگی را در قالب ساختارهای مختلف خانواده، اعم از (خانواده هسته ای و ازدواج، خانواده بدون ازدواج، سقط جنین، همجنس بازی و…) اختیار نمایند.
فمینیست های لیبرال برای مبارزه با نابرابری جنسی، برنامه های دیگری نیز ارائه می دهند که از جمله آنها می توان به بسیج در جهت کاربرد امکانات موجود سیاسی و قانونی برای تغییر وضع موجود، تأمین فرصت های برابر اقتصادی، دگرگونی در خانواده و مدرسه، پیام های رسانه ایِ همگانی و…اشاره کرد.
فمینیسم مارکسیستی
این دیدگاه با نظرات «مارکس و انِگلْس» آغاز شده و بر پایه ستمگری اجتماعی بنا نهاده شده است. فمینیسم مارکسیستی تحلیل طبقاتی مارکسیستی را به اعتراض اجتماعی فمینیستی پیوند می زند. با این همه این ترکیب، نه تنها نظریه ستمگری تشدید شده ای را ارائه می کند، بلکه به شکل آهسته تری نابرابری جنسی را نیز جلوه گر می نماید.
توجه اصلی مارکس و انگلس به ستمگری اجتماعی طبقاتی بود، اما به ستمگری جنسی نیز توجهاتی از خود نشان دادند.
مضمون اصلی این نظریه عبارت است از:
1. تابعیت زنان از نظام های اجتماعی سرچشمه می گیرد؛
2. مبنای رابطه، تابعیت زنان در خانواده است و خانواده در واقع چیزی جز نظامی از نقش های مسلط و تحت تسلط نیست، لذا چارچوب چنین نهادی است که زنان بیرون از خانه شغلی ندارند و در نتیجه از استقلال اقتصادی محروم بوده و جزو متعلّقات شخصی شوهران به شمار می آیند؛
3. مشروعیت نظام خانوادگی به عنوان نهادی قدیمی و بنیادی جوامع بشری دروغ است؛ زیرا در دوران ماقبل تاریخ، ساختاری برای خانواده وجود نداشته، و پیوند خویشاوندی از طریقِ تبار زنان، و قدرت زنانه از طریق تنظیمات زندگی اشتراکی، اجتماعی، کاربرد کالا، پرورش فرزند، تصمیم گیری آزادانه و … اعمال می شده است؛
4. عواملی این نوع نظام اجتماعی را نابود و شکست تاریخی و جهانی جنس زن را به وجود آوردند.
فمینیسم مارکسیستی در دوران معاصر، روابط جنسی را در چارچوب نظام طبقاتی سرمایه داری مورد بررسی قرار می دهد؛ یعنی اینکه زنان در موقعیت و طبقه یکسان با مردان، از منافع کمتری برخوردارند و منبع بی دردسر سود برای طبقات حاکم به شمار می روند.
فمینیسم اگزیستانسیالیستی؛(اصالت وجود)
یکی دیگر از گرایش های فمینیستی معاصر، گرایش اگزیستانسیالیستی یا مکتب اصالت وجود است. این گرایش مبتنی بر تفسیر خاصِ «سیمون دوبوار» و «ژان پل سارتر» از رابطه زن و مرد است. در تفسیر اگزیستانسیالیستی آنچه مهم به نظر می رسد، تفسیر تجربه اگزیستانس است که از دید آنها چنین تجربه ای اختصاص به انسان دارد، تجربه اگزیستانس در این نحله، تجربه مبتنی بر درک انسان از آزادی و اختیار مطلق فرد است و بدیهی است که آزادی مطلقِ مورد نظر، صورتی افراطی از مفهوم لیبرالی و اومانیستی آزادی است که در واقع چیزی جز میدان دادن به خواهش های نفس نیست.
این نظریه اولین بار در سال 1328 (1949) توسط «سیمون دوبوار» در کتاب «جنس دوم» مطرح شد. دوبوار در این کتاب به تفحص در «دیگر بودن» زن پرداخت و این سؤال را مطرح کرد که زن چیست؟ و پیش درآمد آن نیز زن محوری شد که بعدها مشخصه فمینیسم رادیکال گردید.
بر مبنای تفسیر اگزیستانسیالیستی «دیگری» همیشه عامل مزاحم و بر هم زننده آزادی و حوزه فردیت آدمی است؛ به عبارت دیگر همان گونه که سارتر نیز مطرح کرده است «دوزخ همین دیگران اند» و بر مبنای چنین تفسیری، مفهوم خود بنیادانه آزادیِ اگزیستانسیالیستی، موضعی تماما ضد اجتماعی و آنارشیستی می یابد. از این رو سیمون دوبوار مفهوم اگزیستانسیالیستی دیگری را در مورد مردان به کار می بَرد و موجودیت مرد را «دوزخ و بر هم زننده فردیت و آزادی زنان» می داند.
این نظریّه از این منظر که ریشه در نفرت دارد، بر قراری هر نوع ارتباط متعادل و متناسب بین دو جنس را محال فرض می کند و اساس تفسیر دوبوار از رابطه دو جنس کاملاً خصمانه و منفی است.
به عقیده دوبوار آنچه که نهایتا زن را در قید و اسارت نگاه می دارد، دو نقش همسری و مادری است و از نظر او ازدواج غارت سازمان یافته کار و ویژگی های جنسی زن است، زنان دو سوم کار جهان را انجام می دهند، اما تنها یک درصد از دارایی های جهان را در اختیار دارند. دوبوار معتقد است که همه آرزوهای زن در شیوه زندگی محدود می شود و عملاً او را به وابستگی اقتصادی می کشاند و همه جاه طلبی اش محدود به کار شکنجه آور خانه داری می شود.
فمینیسم روانکاوانه
فمینیست های روانکاوِ معاصر سعی دارند تا با کاربرد نظریه «فروید» پدرسالاری را تبیین کنند. زنان از نظر فروید انسان های درجه دومی هستند که سرشت بنیادیِ روانی شان آنها را برای یک زندگی نازلتر از زندگی مردان آماده کرده است. این گروه نیز به نوعی معتقد به نظریه ستمگریِ جنسی و فمینیست زیست شناختانه هستند.
فمینیست های روانکاو ـ مانند نظریه پردازان ستمگری جنسی ـ نظام مردسالاری را نظام انقیاد و ستم به زنان می دانند.
شاخص فمینیسم روانکاوانه، تلاش مردان ـ در نظام مرد سالاری ـ در جهت حفظ موقعیت مردان نسبت به زنان است. حال آنکه زنان گاهی در برابر این نظام مقاومت می کنند و علت این روحیه در مردان را در ریشه «هراس از مرگ» و «رابطه دوگانه فرزند با مادر» می دانند.
به اعتقاد آنها هراس از مرگ، به معنای ترس از متوقف شدن زندگی فرد و ختم تکاپوهای روحی و معیشتی است و مرد اسیر این ترس است، اما زن به دلیل زایش و قدرت باروری، یا از این ترس برخوردار نیست و یا کمتر از مرد از آن بیمناک است و این حسِّ مُردن است که مردان را به سوی کسب قدرت، مالکیت وتسلّط پیش می برد، مردان به دلیل حسد به نقش حیاتیِ تولیدِ مثل زنان و به دلیل میل به نمود، به دنبال کسب حق پدری و نظارت و تسلط بر جسم زنان (زن مظهر حیات است) می باشند.
از طرفی در این رهیافت، اعتقاد بر این است که فرزندان نسبت به پرورش دهندگان (مادر) حالت دوگانه دارند؛ عشق و تنفّر، نیاز و وابستگی، عواطفی هستند که کنار هم رشد می کنند. از یک سو او به مادر وابسته است و از سوی دیگر در فرهنگی رشد می کند که مردانگی دارای ارزش است، لذا فرزندان پسر به سرعت هویّت خود را از زن جدا می کنند و در بزرگسالی به جست و جوی زن برای تملک برمی آیند.
فمینیسم همجنس گرایانه
فمینیست های همجنس گرا که مردسالاری را در همه جا حاضر و ناظر می بینند، رابطه با مردان را امری سیاسی تلقّی می کنند، از این رو، زنانی را که تن به چنین روابطی بدهند، متهم به همدستی در ستم بر زنان می کنند. چنین بیان نامتعارفی از خط مشی جنسی در این شعار تجلی می یابد که «فمینیست به عنوان یک نظریه، و همجنس گرایی زنان به عنوان یک عمل مطرح است.»
در نیمه دوم دهه 1970 موضوع «جداسازی» زنان از مردان بر مباحثات فمینیستی غالب بود و باعث شکاف عمده بین زنان همجنس گرای رادیکال و دیگر فمینیست ها گشت. گروه اخیر در عین آنکه همجنس گرایی زنان را به عنوان انتخاب آزادانه ای برای رفتار جنسی، مذموم نمی دانستند، اما در عین حال می گفتند: جداسازی سیاسی زنان از مردان برای اکثریت قاطع زنانی که رابطه با جنس مخالف را انتخاب می کنند، تأثیری ندارد و هم چنان زنان را در قید و اسارت مردان نگه می دارد.
فمینیسم زیست شناختانه
فمینیست های زیست شناختی با توجه به تبیین ستمگری جنسی، اساس تبعیض بین مرد و زن را در نظام آفرینش می دانند. نقطه نظرات این دسته از فمینیست ها اصولاً در تضاد و تقابل کامل با مبانی اندیشه دینی و الهی است؛ زیرا با تفاوت های ذاتی در خلقت آدمیان در ستیزند و معتقدند که در جهان هستی از هنگام تولد به جنس زن با این خصوصیات فیزیکی و ناتوانی جسمی ظلم شده و قدرت باروری، تولید مثل مادری وی نیز ناشی از این ظلم طبیعت است که بر زنان رفته است.
گرایشات فمینیسمی در ایران
ترویج دیدگاه های فمینیسمی در ایران به دهه های اخیر مربوط می شود، لذا این دیدگاه همزمان با برنامه های توسعه کشور و حرکت به سوی صنعتی شدن مبحث زنان، آزادی های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و … شکل منسجم تری یافت. افزایش سطح تحصیلات زنان و حضور گسترده تر آنها در بازار کار باعث گردید تا سؤالات زیادی در اذهان آنها ایجاد شود و این سؤالات عمدتا ناشی از نابرابری حقوق و امتیازات اجتماعی و اقتصادی آنان با مردان در عرصه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است و از طرف دیگر عطف توجه سازمان ملل به حقوق بشر در ایران به روند حرکت زنان سرعت بخشید. ظهور دیدگاه های فمینیستی در ایران با ظهور این دیدگاه در آثار ادبیات معاصر و برخی از مطبوعات داخلی و نیز دیالوگ های طرفداران این جریان همراه است.
طرفداران فمینیسم در ایران به دو گروه تقسیم می شوند:
1. فمینیست های غرب گرا (غیر دینی)؛
2. فمینیست های مذهبی.
گروه اول فعالیت های فمینیسمی خود را بر پایه تفکرات فمینیسم غربی بنا کرده اند و اهداف خود را در قالب ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و سیاسی غرب دنبال می کنند و طبعا حضور نهاد دین در جامعه مانع آنان خواهد بود. این گروه راه حل نهایی برای زنان را روش های غربی می دانند و این طیف را عمدتا نویسندگان دگراندیش تشکیل می دهند.
گروه دوم خواهان تجدید نظر در قوانین و نیز ساختار جامعه هستند، آنها معتقدند که جامعه ایران سال هاست که تحت تسلّط نظام مردسالاری قرار گرفته و لازمه این دگرگونی اصلاح در قوانین و نقطه نظرات جامعه (مردم و مسئولین) است. آنان تغییر اصلاح طلبانه در شرایط و سازمان دهی زنان و مردان را تنها راه رهایی زنان از تبعیض جنسی و جنس دوم بودن می دانند.
این گروه که درون مایه مذهبی هم دارند، معتقدند: قوانین و ارزش های موجود در جامعه که برگرفته از مذهب است با دستورات اسلامی عینیت ندارد و برگرفته از حقانیت مذهبی نیست، لذا این قوانین باید اصلاح شوند.
این گروه از فمینیست ها خواستار برابری انسان ها و عدالت اجتماعی (بین زن و مرد) بوده و معتقدند: قوانین نیز باید با تحولات اجتماعی تغییر کند و شامل احکام ثانویه در اسلام شود.
فمینیست های مذهبی، خواهان تغییر در قوانین مربوط به حقوق ارث بری، دیه، حق شهادت در محکمه، حضانت طفل، حق طلاق و غیره هستند. آنها همچنین خواستار استفاده از امتیازات اجتماعی؛ مانند حضور در پست های سازمانی و مدیریتی، دستمزد برابر با مردان در شرایط یکسان کار، حضور در عرصه های مختلف و … می باشند.
این گروه، به لحاظ دیدگاهها و خط مشی اصلاح طلبانه به سه دسته تقسیم می شوند:(1)
1. فمینیست های مذهبی رادیکال؛
2. فمینیست های مذهبی میانه رو؛
3. فمینیست های مذهبی محافظه کار.
این گروه به دلیل دیدگاههای تند خود معتقدند که شریعت پاسخگوی تمام سؤالات جامعه زنان نبوده و برخی از نیازها و سؤالات زنان باید از طریق دیگری پاسخ داده شود. این گروه که بعضا دارای پیش زمینه های مذهبی و دینداری هستند، تبعیض جنسی زنان را در کشور مربوط به سنت های نظام مردسالاری می دانند و معتقدند که قانونگذاری نیز تحت نظام مردسالاری بنا گردیده است. بر اساس این دیدگاه تغییر در وضعیت زنان و مظلومیت آنان بدون هیچ گونه توجیهی صرفا در تغییر قوانین مربوط به زنان است و در عمل خواستار افزایش مهارت و فنون زنان برای استقلال کامل و خوداتکایی و عدم وابستگی به مردان می باشند.
نقطه نظرات این گروه از فمینیست ها در ایران، به تدریج جنبه سیاسی یافته و ستم بر زنان و نیز محدودیت های اجتماعی آنان را ناشی از ساختار سیاسی کشور می دانند و به دلیل وجود زمینه های مذهبی و استفاده از برخی ظواهر متون دینی در بیان دیدگاههای فمینیستی خطراتی را در بر دارند.
یکی از بانوانی که سعی می کند تا نظرات خود را در این چارچوب مطرح نماید، می گوید:
«به نظر من مهم ترین مسئله برای زنان ما تفکر مردسالارانه حاکم بر نظام حقوقی است و همه می دانیم که قانون، زبان گویای حکومت ها است. قوانین ما به شدت ضد زن هستند. تا آن جایی که حق حیات که مهم ترین منشأ حقوق انسان است در مورد زن و مرد یکسان نیست؛ اگر مردی زنی را بکشد، خانواده مقتول بایستی چند میلیون هم بابت دست خوش به او بدهند تا بتوانند قاتل را مجازات کنند و … .
مثالی دیگر می زنم: در قانون قید شده که اگر پدر یا جد پدری، فرزند خودشان را بکشند قصاص ندارند، فقط در صورت شکایت مادر، آنها به پرداخت دیه و کیفر محکوم می شوند …».
وی در مجله زنان، شماره 34، با استناد به قانون اساسی می گوید:
«… دیه قتل زن مسلمان ـ خواه عمدی، خواه غیر عمدی ـ نصف دیه مرد مسلمان است؛ یعنی در واقع جان زن نصف جان مرد است، اما داستان به همین جا ختم نمی شود، حتی جان یک زن می تواند کمتر هم باشد.»
به اعتقاد نشریات خارجی، طرفداران این دیدگاه علی رغم اختلاف نظرهایی که با فمینیست های غرب گرای غیر مذهبی دارند، اما به نوعی همبستگی جنسی و تفاهم، جهت فعالیت بیشتر معتقدند.
در نشریه «لوموند دیپلماتیک» به قلم خانم آزاده کیان آمده است:
«خانم محبوبه امّی (عضو هیئت تحریریه مجله فرزانه) می گوید: ما می دانیم که زنان لائیک در معتقدات شان با ما مشترک نیستند، ولی این امر هیچ مسئله ای ایجاد نمی کند؛ زیرا ما برای ارتقای موقعیت زن فعالیت می کنیم. ما زنانِ اسلام گرا این اندیشه را که تنها وارثِ انقلاب، ما بوده ایم، رها کرده ایم … و اینک وقوف یافته ایم که فرقه گرایی ما در سال های اول انقلاب به قیمت جدایی تعدادی از زنان صاحب صلاحیت از جرگه ما و در نهایت به زیان عموم زنان انجام شده است. حال می خواهیم اشتباهات خودمان را جبران کنیم … .»
و به نوشته این روزنامه، مدیر مسئول مجله زنان نیز دارای این عقیده است. ایشان می گوید:
«ما باید معتقدات همه زنان را محترم بشماریم و با آن با مماشات برخورد کنیم، حتی اگر هم دارای یک فلسفه، یک اعتقاد و یک طرز فکر نباشیم باز می توانیم و باید با هم کار کنیم.»
2. فمینیست های مذهبی میانه رو
این عده از فمینیست ها خواستار حضور زنان در عرصه های مختلف ورزشی، مدیریتی، ایجاد فرصت های شغلی و تحصیلی برابر، عدم تبعیض در ارتقای شغلی بین مرد و زن، حضور جدی زنان در پست های عالی دولتی، تعریف مجدّد از حجاب سنتی و اسلامی، کسب مهارت های اجتماعی و … می باشند.
طرفداران این دیدگاه که عمدتا در بین اقشار دانشگاهی و تحصیل کرده و دختران جوان رواج یافته، جهت انسجام بیشتر «گروه ها و سازمان های غیر دولتی زنان» را ایجاد کردند و این سازمان ها به منظور دست یابی به اهداف مورد نظر خود، به دفتر امور زنان ریاست جمهوری نزدیک شدند (تعدادی از سازمان های غیر دولتی زنان در سال 1374 جهت شرکت در چهارمین کنفرانس جهانی زن در پکن به ابتکار دفتر امور زنان، به چین اعزام گردیدند) و جلسات مشترکی تحت عنوان کارگاههای آموزشی با مسئولیت دفتر امور زنان تشکیل دادند و آخرین سمیناری که توسط دفتر امور زنان برگزار گردیده است تحت عنوان «زن و برنامه ریزی توسعه» می باشد.
3. فمینیست های مذهبی محافظه کار
نقطه نظرات فمینیست های مذهبی محافظه کار بعضا با دیدگاههای میانه روها در باره مسائل زنان یکسان است، اما در خط مشی و روش با یکدیگر تفاوت هایی دارند و همین تفاوت ها باعث گردیده تا نتوانند نزدیکی تشکیلاتی با میانه روها ایجاد نمایند. گرایش های این گروه عمدتا برگرفته از طیف محافظه کار جامعه است.
این گروه خواستار تعدیل برخی از قوانین و تصویب قوانین معتدل تر در باره زنان هستند و بیشتر فعالیت آنها در رابطه با حقوق زن در خانواده و حمایت های قانونی از زن در برابر شوهر، ایجاد تغییراتی در قوانین مربوط به طلاق، مهر، اجرت المثل و نیز قوانینی مربوط به زنان کارمند، با گسترش حضور زنان در محیط کار می باشد.
طرفداران این گروه جهت حصول به اهداف فوق با پی گیری و تلاش مجدانه، زمینه تشکیل کمیسیون زن و خانواده را در مجلس شورای اسلامی ایجاد نمودند. این گروه از فمینیست ها به نقش های سنتی زن در جامعه تأکید می ورزند.
ادبیات معاصر ایران و تلاش های فمینیستی
تئوری ها و دیدگاههای فمینیستی در آثار ادبیات معاصر ایران در آثاری مانند: زنان بدون مردان، طوبا و معنای شب، خواب زمستانی، خاطره های پراکنده و نیز برخی از مطبوعات داخلی، و در قالب شعارهای اجتماعیِ استقلال طلبی، بی بند و باری، آزادی مطلق و برتری طلبی زنانه، مخالفت با ازدواج و نفی نقش همسری و مادری و نهایتا تضعیف نهاد خانواده در آمده است.
اغلب قهرمانان این داستان ها را زنان تشکیل می دهند که به شکل افراطی اقداماتی را انجام می دهند که برگرفته از همان شعارها و نقطه نظرهای فمینیستی در غرب است و در این راستا مردان شخصیت های ضد قهرمان را می سازند و اصولاً در این آثار مردان به عنوان ستمگران تاریخ حیات بشریت، همواره زنان را در اسارت و بردگی خود قرار داده اند.
دو عامل مهم بر آثار ادبی فمینیستی ایران اثر گذارده است که عبارتند از:
1. تفکرات و دیدگاههای فمینیستی معاصر غرب؛
2. نهضت ادبی فمینیستی که عمدتا در کشورهای اروپایی شکل گرفته است.
شهرنوش پارسی پور در رمان های «زنان بدون مردان»، «طوبا و معنای شب» و … اغلب شخصیت های محوری را به زنان و دختران داده است. وی در همه داستان هایش، بخصوص داستان هایی که بعد از انقلاب نوشته، به روابط به اصطلاح تاریک و غامض بین مردها و زن ها پرداخته و در پس زمینه آثارش به نظام مردسالاری ناشی از سنت های اجتماعی و مذهبی اعتراض می کند و درگیری بین شخصیت هایش ـ به نوعی ـ به درگیری سنت های دیرین و اغلب مذهبی می انجامد و نسخه رهایی وی برای زنان ایرانی تقلید نسل امروز از غرب است. در داستان های پارسی پور، مناسبت های زن و مرد از هم گسیخته و زنان ایرانی به صورت «بردگان جنسی مردان» قلمداد می شوند. شهرنوش پارسی پور در بیان «طوبا و معنای شب» در واقع به بن بست رسیدن مذهب در پاسخگویی به سؤالات انسان، خصوصا زنان را به تصویر می کشد و بیش از همه بر ضرورت استقلال زنان و آزادی از قید و بندهای مذهبی و سنت های جامعه تأکید می کند.
در داستان های «خواب زمستانی» و «خاطره های پراکنده» نوشته گلی ترقی، شخصیت های مرد و زن، به طور جداگانه مورد بررسی قرار می گیرند و شخصیت های مردانه، ناتوان، غافل، ضعیف، احمق و پلید، سرخورده، ضد قهرمان و … جلوه می کنند و در مقابل، زنان عاقل و اندیشمند و بااحساس می باشند که در طول تاریخ تحت سلطه نظام مردسالاری بوده اند و همواره مردان به دلیل نظام حاکم بر جامعه با بی لیاقتی و با استفاده از خشونت «بر زنان حکومت» کرده اند.
مهشید امیرشاهی در «باران و تنهایی» جلوه دیگری از فمینیسم را ارائه می دهد. در این رمان زنی منتظر است تا شوهرش برگردد و او را از تنهایی نجات دهد، اما در پایانِ داستان، سگِ باران خورده ای از راه می رسد و خلاء فقدان شوهر را پر می کند. بدین ترتیب مرد را در برابر سگ با یک ارزش مساوی به تصویر در می آورد!
این نوع آثار، ایجادکننده نوعی تضاد و تعارض جنس مرد و زن می باشد و خاصیت بر هم زنندگی تعادل و آرامش خانواده و جامعه را دارد.
دیدگاههای فمینیستی، همچنین در برخی مطبوعات اهمیت پیدا کرد و عمده محورهای فمینیستی در این گونه نشریات، راه حل های غربی جهت رهایی زن، مظلومیت تضییع حقوق زنان، ارائه خط مشی جریانات زن گرا، جریان سازی، انتساب نظام مردسالاری به ارزش های اسلامی، تعریف دیگری از خانواده و نقش همسری، مادری و … بازنگری در ارزش ها و سنت های اسلامی است.
در یکی از این نشریات می خوانیم:
«انطباق با جوامع مدرن می تواند جامعه را از غلتیدن در دام سنت گرایی افراطی و رفتارهای ضد اجتماعی حفظ کند … نهضت اسلامی رادیکال علی رغم برخورد قاطع با دولت در مورد مسائل زنان عمیقا محافظه کار است … .»
در جای دیگر با اشاره به فیلم سینمایی «سارا»، زنی که بعد از پشت سر گذاردن مشکلات زندگی نهایتا با ترک خانه و همسر، خود را رها می سازد، می نویسد:
«… او با از دست دادن یک کانون مهم، به کانونی مهم تر دست می یابد؛ کانونی که نیروی سمبلیک آن می تواند نمادی برای هویت یابی و رهایی زنان از قراردادهای وضع شده جامعه سنتی باشد …»
در نشریه «جامعه سالم» شماره 24 آمده است:
در نسبت دادن نظام مردسالاری به اسلام به اصطلاح در تحلیل خاستگاه تفاوت های حقوقی میان زن و مرد آمده است:
«صریح بگویم: در اسلام مرد مسلمان کامل ترین شخصیت حقوقی را در اجتماع دارد و به همین دلیل دیه کامل نیز به او تعلق می گیرد و برتری مرد مسلمان در جامعه اسلامی یک واقعیت اجتماعی نیست، یک حقیقت شرعی است … .
… اگر باور دینی بر این باشد که مردان از تعقّل و نیروی خداداد بیشتری بهره مند هستند، طبیعی است که اگر بخواهیم یک مرد را در مقابل یک زن قصاص کنیم، خانواده مقتوله باید مابه التفاوت برتری مرد بر زن؛ یعنی نصف دیه انسان کامل را به قاتل بپردازد … .
… در عصر جدید که مقام اجتماعی و نیز خانوادگی زن بهبود یافته و همه جا سخن از برابری قانونی و اجتماعی زن و مرد است، بعضی از تجدّدگرایان تصوّر می کنند، قرآن نیز به مساوات زن و مرد قائل است و به نظر ما چنین برداشتی از آیات صحیح نمی باشد.»
در شماره 27 همین نشریه در خصوص ستمگری جنسی ناشی از تقسیم کار می خوانیم:
«در کشور ما به موانع زیر در زمینه اشتغال زنان می توان اشاره کرد:
1. سنت ها و آداب و رسومی که تقسیم کار را بر حسب جنسیت تداوم می بخشد؛
2. نگرش مردان و زنان نسبت به کار زنان که بخصوص در مورد مردان جنبه بازدارنده دارد و از ارزش های فرهنگی ناشی می شود؛
3. شرایط اقتصادی ـ اجتماعی جامعه که سطح رشد و پیشرفت جامعه را نشان می دهد و معمولاً در کشورهای در حال توسعه نسبت به جوامع پیشرفته کار زنان با دشواری های بیشتری روبه روست؛
4. وجود قوانین بازدارنده اشتغال زنان؛ مانند سپردن اختیار کار زنان در دست مردان و نبود حمایت های قانونی از کار زنان؛
5. کمبود تسهیلات و امکانات شغلی و رفاهی به منظور حفظ و ادامه اشتغال آنان در کنار وظایفی که به عنوان همسر و به ویژه به عنوان مادر بر عهده دارند؛
6. تقسیم کار سنتی در خانواده و واگذاری تمامی کارهای خانه به زنان که عملاً اشتغال آنان را با دشواری و فشار روانی و جسمی فراوان بر آنان روبه رو می سازد و ضرورت بازنگری در تقسیم این کار و … .
این موانع با یکدیگر در ارتباطند و فصل مشترک همه آنها نگرش مبتنی بر مردسالاری در جامعه ماست که زیربنای همه ارزش های فرهنگی سنت ها، نگرش ها و قوانین جامعه ماست … .»
آنچه این مقاله توصیفی، در صدد آن بود تصویری بسیار اجمالی از وضعیت فمینیسم در ایران و جهان بود. بررسی و ارزیابی دیدگاههای یادشده و مقایسه آن با موازین دینی، امری است که باید در فرصت های دیگر به آن پرداخت. همه می دانیم که در میان صاحب نظران مسائل دینی نیز دیدگاه یکسانی در باره حقوق و تکالیف زنان و مردان و مناسبات اجتماعی آنان وجود ندارد؛ بنابراین در بررسی دیدگاههای فمینیستی نمی توان توقع ارزیابی یکدستی را داشت؛ کما اینکه نباید و نمی توان گرایش ها و تلاش های ارزنده ای که در جهت تبیین درست شخصیت زنان و احقاق حقوق آنان صورت گرفته و می گیرد را با برچسب گرایش فمینیستی نادیده گرفت یا به مقابله با آن پرداخت.
پی نوشت:
1. تذکر: اصطلاحات «رادیکال»، «میانه رو» و «محافظه کار» صرفا جهت درک اختلاف بیان شده و اصطلاحا مفاهیم عملیاتی می باشند.