همسايه نداري!

 

«همسايه نداري!»؛ شايد مفهوم اين واژه در ابتدا کمي غريب و نامأنوس باشد اما متأسفانه واقعيتي عجيب در هزاره سوم و عصر جديد است. همسايه نداري در حقيقت بيانگر واقعيتي تلخ از زندگي اجتماعي امروز است که بر اساس آن ديگر سنت حسنه  همسايه داري، کمک به همسايه و خبردار بودن از حال و احوال او تا حدود زيادي بر افتاده و يا رو به نابودي است. در گذشته هايي که چندان هم دور نيست همسايه داري يکي از اصول مهم و پسنديده  اخلاق و رفتار اجتماعي بود که با خود علامت و نشانه اي جدي از سلامت عمومي داشت. مقوله  مهمي که بر اساس اتفاقات زمان تا حدودي زيادي معنايش تغيير يافته و يا رنگ باخته است. همسايه داري سنت حسنه اي است که در لابه لاي زندگي ماشيني، حيات خود را تا حد زيادي از دست داده است. چندي پيش يکي از دوستان که در سازماني دولتي مشغول به کار است مسئله اي از کارش بيان کرد که جاي تأمل دارد. وي گفت: وقتي براي انجام وظايف کاري قدم به محله زندگي افراد مختلف مي گذارم متوجه مي شوم بسياري از همسايه ها از وضعيت هم کاملاً بي اطلاع هستند و حتي برخي از آنها خانواده اي که در چند متري منزل آنها سکونت دارند را نمي شناسند و اين موضوع را به عدم دخالت در زندگي همسايه ها نسبت مي دهند! جالب تر اينکه اغلب مردمي که سال ها در يک کوچه زندگي مي کنند و شايد در طول روز چندين بار هم را مي بينند حتي نام خانوادگي يکديگر را نمي دانند.
با وجود آنکه همسايه داري ريشه در آموزه هاي ديني و ملي ما دارد متأسفانه در چند دهه اخير با توسعه فناوري و به دنبال آن تغيير سبک زندگي مردم تا حد زيادي کمرنگ شده و روزگاري که همسايه ها از حال يکديگر باخبر بوده و همديگر را در امور مختلف زندگي ياري مي رساندند به روزهاي ناآشنايي و بي خبري تبديل گرديده است، به گونه اي که بسياري از اهالي يک محله، کوچه و بعضاً يک مجمتع مسکوني با يکديگر غريبه اند و از احوال هم خبري ندارند.
از آن بدتر اينکه در برخي از خانواده ها نه تنها اعتقادي به همسايه داري و يا باخبر بودن از حال و روز همسايه وجود ندارد بلکه اگر در اطراف محل زندگي آنها فردي از همسايه ها به دنبال برقراري رابطه باشد او را فضول و کنجکاو مي پندارند.
به نظر مي رسد همسايگي تعريف حقيقي خود يعني؛ در پرتو يکديگر زيستن، به هم ياري رساندن و از محبت هاي هم برخوردار شدن را از دست داده است به گونه اي که ديگر خانه، آن معناي قديمي خود را ندارد و آپارتمان نشيني و در کنار هم بودن خانه ها به معناي يک فضاي لوکس در نظر گرفته مي شود.
جامعه شناسان معتقدند ريشه زوال همسايگي را بايد در افزايش گرفتاري هاي روزمره زندگي، پيشرفت شهرنشيني، پديده وارداتي آپارتمان نشيني و همچنين سست شدن ارزش هاي اخلاقي مانند نوعدوستي، ديد و بازديد، احترام متقابل و امثال اينها جستجو کرد.
همچنين در شرايط امروز اساساً روابط عميق همسايگي وجود ندارد، چون در جابه جايي هاي متعدد و آپارتمان نشيني، افراد بيش از آنکه همسايه يکديگر باشند به منزله مسافراني هستند که براي مدتي کوتاه در مجاورت يکديگر برحسب تصادف قرار گرفته اند.هر چند هنوز در برخي شهرهاي کوچک و محله هاي قديمي شهرهاي بزرگ روابط همسايه داري کمابيش وجود دارد و همسايه ها با هم در ارتباط هستند ولي تعدادشان محدود است.
دليل اين موضوع آن‌است که در گذشته همسايه ها در معناي واقعي کلمه غمخوار و رازدار هم بودند که سايه به سايه در لحظات شادي و غم به هم ياري رسانده و از برادر و خويشاوند نزديکتر بوده و کمبودهاي يکديگر را رفع و زمينه جبران حل مشکلات يک خانواده را فراهم مي کردند. اگر مردي به مسافرت رفته يا مشکلي برايش پيش مي آمد همسايه ها نسبت به تأمين نيازهاي آن خانواده اقدام مي کردند.
هر چند رفته رفته به دليل افزايش گرفتاري هاي زندگي، مردم ديگر مثل گذشته فرصت زيادي در اختيار ندارند که بخشي از آن را به همسايه اختصاص دهند ولي بايد با برنامه ريزي زمينه اي را به وجود آورده که اين سنت ارزشمند قديمي از دست نرود و بتواند بالندگي گذشته را به دست آورد. پيامبراعظم(ص) مي فرمايند: «جبرئيل آن‌قدر درباره همسايه داري سفارش کرد که تصور کردم همسايه از انسان ارث مي برد.»
منبع: روزنامه رسالت مورخ 14 آبان ماه 1393 – شماره 8238

http://www.resalat-news.com/Fa/?code=188913

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *