کمی مادری!

 

از دختر دبیرستانی خود لباس های شیک تر و شاداب تری می پوشد. بسیار برای ظاهر خود اهمیت قائل است. با اینکه سن و سالی را پشت سر گذاشته و در دوران میانسالی قرار دارد ولی انگار حاضر به پذیرش واقعیت نیست. انواع و اقسام لوازم های آرایشی و زیبایی از مشهورترین و گران ترین برندهای خارجی را برای خودش می خرد. آن قدر که پوست صورت، فرم بینی و مدهای جدید لباس برایش اهمیت دارد تحصیل و تربیت فرزندانش مهم نیست. برای خود برنامه های منظم ورزشی، مهمانی های دوره ای زنانه همراه با دوستان وهمکلاسی هایش دارد. خیلی وقت ها شام را بیرون از منزل با دوستانش می خورد. تازگی ها با آنها به سفرهای مجردی هم می رود. کارِ خانه هم که انجام نمی دهد. اعتراض هم فایده ای ندارد. می گوید من وظیفه ای ندارم. خیلی لطف کند برای رفع تکلیف یک غذای نامناسبی جلوی من و بچه هایم می گذارد که اصلاً قابل خوردن نیست. در غیر اینصورت هم اکثراً ما مهمان فست فودها و آشپزخانه های اطراف منزل هستیم! از صبح خروس خوان از منزل بیرون می زنم تا دیر وقت کار می کنم تا بتوانم بخشی از هزینه های جاری زندگی را پوشش دهم. اما چه فایده با اینکه در آمد خوبی دارم همیشه هشتم گروی نه است. و از پس خواسته های او بر نمی آیم. نگران آینده و تربیت فرزندانم هستم و نمی دانم با این رفتارها چه بلایی سر آنها می آید؟
همه ی کارهایش به کنار، هر جور باشد تحمل می کنم. اما تنها یک چیز برایم قابل تحمل نیست. آن هم تا به من و فرزندانم می رسد شروع به گلایه و شکایت می کند که من از زندگی خیری ندیدم! اصلاً جوانی نکردم! بچه بودم که سر سفره ی عقد در کنار تو نشستم و بلافاصله این بچه ها آمدند و مرا اسیر خود کردند. الان می خواهم تلافی کنم. می خواهم به خودم برسم. دوران جوانی ام که نفهمیدم چگونه تلف شد برای همین الان دیگر نمی خواهم خودم را فدای تو، زندگی و فرزندانم کنم و…
الان که فکر می کنم شاید اشتباه از خود من بود. اوایل که این گونه رفتار می کرد با خود می گفتم عیبی ندارد بگذار از زندگی لذت ببرد، او هم حق دارد، شاید راست می گوید من کار می کنم، زحمت می کشم که او و فرزندانم احساس آرامش کنند، پس باید اجازه دهم احساس آزادی و راحتی کند. اما الان می بینم به شدت افراط می کند و دیگر قابل کنترل نیست. راستش را بخواهید به زندگی مردم که نگاه می کنم غبطه می خورم. با اینکه از نظر مالی سطح درآمد پایین تری از ما دارند اما احساس آرامش می کنند. نمی دانم چرا ما با مردم فرق داریم؟ امروز بیشتر زنان به زیبایی، ورزش، سفر، تفریح و مسائلی از این دست اهمیت می دهند. اشکالی هم ندارد. اما برای اکثر آنها زندگی، همسر و تربیت فرزندشان اولویت دارد. در واقع تفریح کردن و لذت بردن از زندگی که عیبی ندارد اما هر چیزی به اندازه و در جای خود. خیلی بد است که در یک خانواده زن که اساس رشد و تعالی است برای خود در ساختن زندگی نقشی قائل نباشد. و همیشه در مقام مطالبه از همسرش بربیاید. درست است زمانه فرق کرده اما مادری، همدلی و محبت که از بین نرفته و هنوز هم اساس موفقیت یک خانواده مادر خانه است. الان از او چیزی نمی خواهم جز اینکه برای فرزندانم کمی مادری کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *