ابزار رشد فردی

خلاصه كتاب: تهیه کنندگان: مجتبی ارباب- فرهاد جهانی -هدف ابزار رشد فردی: این ابزار در عین آن که موجب پرورش عزت نفسی سالم در شما می شود، یاری تان می سازد با شناسایی جنبه های معیوب زندگی خود ،رفتارهای نادرست خویش را تغییر دهید. کتاب ابزار رشد فردی این مهم را میسر می سازد: اصلاح تفکر منفی وباورهای نا معقول که مانع از موفقیت فردی می شود برای همگان ضروری است.(( خود انگاره های)) سالمی که در روال تایید خود ایجاد می شود، به سود همه می باشد رفتارهای صحیحی که درنتیجه ی مناعت طبع (خود بسندگی) ومسئولیت پذیری پدید می آید از صفات خوب انسانی است.

مقدمه ای بر مجموعه ابزار های کنار امدن
در این قسمت دو راهبرد پیشنهادی از سوی((برنامه ی افراد بی نام جویای عزت نفس)) را که در راستای بهبود شخصیتی وبالا بردن عزت نفس ارائه شده است، مشاهده می کنید.
سیستم تاک برای بهبود
ابزار بهبود روانی پیشنهادی از سوی((برنامه ی افراد بی نام جویای عزت نفس)) برای کسانی که در حال بازیابی سلامت خود وحل مشکلاتی هستند که در اثر مسائل ناشی از عزت نفس اندک برایشان پیش آمده است، خیلی مفید می باشد:
•    ت   تفکرات
•    ا  احساسات
•    ک   کردارها
ت: تفکرات
در آغاز باید تفکرات خود را در مورد زندگی تحلیل کرده وباورهای نامعقول واعتقادات ، اندیشه ها یا افکاری واهی که خود سبب پایین آمدن اعتماد به نفس یا بروز مشکلاتی در زندگی تان می شود، شناسایی وسپس باورها ، اندیشه ها وافکار سالم .اقعی ومنطقی تری را جانشین این افکار (( بیمار)) نمایید.در اینم مرحله باید به طور روز مره از کلام تاکیدی که سبب احیا وبهبود عزت نفس در شما می شوند استفاده کنید.
ا: احساسات
بعد از بازیابی سلامت تفکرات، باید احساسات بیمار خود که بر اساس تفکرات سابق وبیمار شما پدید آمده اند شناسایی کنید.سپس تفکرات سالم وجدید خود را با احساساتی نو و درست ترکیب نمایید.با بهبود تفکرات واحساساتتان ، نگرش شما به وجود شخصی تان منطقی تر وتوانایی تان در حل مشکلات بهتر می شود.در این مرحله کلام تاکیدی که تاکنون از آن بهره مند شده اید به همراه احساسات حاصل از اعتماد به نفس ، ارزش قائل شدن برای خود ولایق شمردن وجودتان، شما را یاری می سازد. سلامت روانی تان را نیز بازیابید.
ک: کردارها
تنها با تغییر تفکرات و احساسات بیمارتان می توانید، کردارهای بیمار خود را عوض کنیدوبا داشتن یک زندگی روانی سالم ، اعمال وکردارتان هم منطقی، معقول وسالم تر شده واین امر اعتماد به نفس شان را در کنار آمدن با مسائل زندگی بالا می برد.
سیستم ستاره- برای مقابله با اضطراب ، وحشت زدگی وفشارهای روانی
استفاده از سیستم ستاره واقعاً موثر است:
•    س   سنجیدن
•    ت   تقلیل دادن
•    ا   آزاد کردن
•    ر   راحت کردن
•    ه   همت در انجام کار
س  سنجیدن
در ابتدا باید ترس، چالش، فشار یا بحران هایی را که در شما اضطراب ، وحشت زدگی وفشار های روانی ایجاد می کنند شناسایی وسپس تفکرات واحساسات واهی ، نامعقول وبیمار ناشی از این مشکلات را مشخص کنید.
ت   تقلیل دادن
در مرحله دوم باید با استفاده از باورها واحساساتی حقیقی ، معقول وتازه تر اثر قدیمی تفکرات واحساسات بیمار بر ذهن خود را تقلیل دهید.
آ    آزاد کردن  
در مرحله ی سوم باید از طریق گفت و گو با خود وبا تکیه بر تفکرات وباورهای واقعی ، معقول وتازه ی خود با ترس، چالش، فشار یا بحران های تان کنار بیایید.این گفت وگو با خود وکلام تاکیدی شامل تجسم نحوه ی مهار صحیح ترس، چالش، فشارها یا بحران ها یی است که در زندگی خود با ان رو به رو می شوید.گفت وگو با خود شما را مجاب می سازد که انسانی خوب هستید.
ر   راحت کردن
در مرحله ی چهارم، پس از ان که توانستید با استفاده از تفکرات واحساسات سالم، منطقی ومعقول تر وهمین طور به یاری گفت وگو باخود با ترس، چالش، فشارها یا بحران های تان کنار بیایید، باید خودتان را راحت کنید وبیاسایید.
ه    همت در انجام کار
در مرحله ی اخر، می توانید همت کنید وبا برخورداری از تفکرات و احساسات منطقی واحساسات منطقی ، معقول وسالم تر با ترس ،چالش،فشارها یا بحران هایتان روبه رو شوید. برای رهایی از اضطراب ، وحشت زدگی یا فشار روانی باید طی مراحلی رفتارها ، واکنش ها واحساساتتان را تغییر دهید.
عزت نفس
فرد برخوردار از عزت نفس خود را موجودی با ارزش دانسته که سزاوار دوست داشته شدن ودوست داشتن است، لایق مورد محبت قرار گرفتن ومحبت کردت، پرورده شدن وپرورش دادن ، حمایت شدن وحمایت کردن، گوش سپردن به درد دل دیگران وداشتن یک سنگ صبور ، مورد احترام قرار گرفتن واحترام گذاشتن ، تشویق کردن دیگران وتشویق شدن، شناخته شدن به عنوان فردی خوب و خوب دانستن بقیه .
•    شخصیت پربار دارد
•    خلاق بوده
•    رهبری دوست داشته
•    از یک خودانگاره ی سالم برخوردار است
•    مسئولیت عواقب اعمالش را بر عهده می گیرد
نشانه های کمبود عزت نفس چیست ؟
•    خود را کم ارزش پنداشته و لایق برخورداری از مهر و محبت دیگران نمی دانند.
•    به ندرت دل به دریا می زنند.
•    در رفتارشان با دیگران خجالتی هستند.
•    از درگیری با دیگران واهمه دارند.
•    تشنه ی تایید دیگران هستند.
•    در مشکل گشایی ضعیف هستند
عزت نفس سالم از چه چیزی ناشی می شود؟
•    مهر،عشق و دوست داشتنی بی قید و شرط.
•    دیگران فرد را برای آنچه واقعاً هست بپذیرند و او را یاری سازند تا خود را فردی لایق و با ارزش و وجودی یگانه بداند که واجد مجموعه ای ویژگی ها، مهارت ها، توانایی ها و توانش هایی است که از وی موجودی خاص می سازد.
•    میان افراد ارتباطی سالم ایجاد شود و همه بدانند به شیوه ای صحیح به درد دل هم گوش داده و از طریقی درست، یکدیگر را در حل مشکلات شان یاری سازند.
برای آن که محیطی ضامن رشد عزت نفسی سالم باشد باید :
•    افراد را برای آنچه واقعاً هستند . بپذیرد و به رسمیت بشناسد.
•    محدودیت محیطی باید بدون هیچ حیله و نیرنگی به اطلاع همه برسد. محدودیت هایی که زندگی افراد به آن دچار است، چارچوب رفتارهای خوب و بد را تعیین می کند و به افراد یاری می دهد از مسئولیت های خود آگاه شده و رتارهای شان را به شیوه ای منطقی سامان بخشد.
•    در حوزه ای مشخص از باید و نبایدهای از پیش تعیین شده،برای اعمال هر فرد احترام قائل شوند.
بزرگسالان به منظور پرورش پیوسته ی عزت نفس خود باید از کدام تکالیف رشدی استفاده کنند؟
1-    نقش های خانوادگی شان (خانواده ای که در آن متولد و بزرگ شده اند) را اصلاح کنند.
2-    درخود حس استقلال ایجاد نمایند.
3-    به عنوان یک مصرف کننده و مسئول خانواده از مهارت های مدیریتی فردی آگاه شوند.
4-    به عنوان یک فرد بالغ با والدین خود رفتار کنند.
5-    برای خود هویتی حرفه ای آفریده و فرد «بالغ» به تمام معنا باشند.
6-    قدرت خود را آزموده و الگوهای سالم حل اختلاف را یاد بگیرند.
7-    با افراد دیگر روابطی سالم برقرار کنند.
8-    با توجه به عرف های دینی و اجتماعی محیط سکونت خود، طی یک نکاح شرعی زوجی را به عقد خود درآورند.
9-    برای حل مشکلات زناشویی الگویی سالم و کامل ایجاد، مباحث مربوط به قدرت و تنظیم خانواده را مطالعه و راه هایی را برای حل اختلافات نظام خانوادگی ابداع کنند.
10-    در نقش والدین کودک شان فرو رفته و نیازهای عاطفی و مایحتاج را برآورده سازند.
28 تا 40 سال
1- تعهد خود را به کار و ازدواج عمیق کنند.
2- بی قراری ناشی از تعهد به کار و ازدواج را کنترل نمایند.
3 – کارایی خود را در محل کار و زندگی ، خانوادگی افزایش داده و روابطی سالم تر را پرورش دهند.
4 – شبکه ی اجتماعی خود را گسترش دهند.
5 – از ارتباطات اضافی با دیگران خودداری کنند.
38 تا 55 سال سن
1 – جایگاه خود را در زندگی ارزیابی کنند.
2 – شرایط ازدواج شان را ارزیابی کرده و برای بهبود آن یا جدا شدن و بازگشتن به دوران تجرد تصمیم بگیرند.
3 – ریشه های شان را در اجتماع عمیق کرده و هویت و یکپارچگی شخصیتی تان را حفظ کنند.
4 – شبکه ی روابط اجتماعی شان را از نو تعیین کنند.
5 – روابط فردی شان را گسترش دهند.
48 تا 65 سال
1. در دوران بازنشستگی از شهر قدیمی تان رها شوند.
2 . برای بازنشسته شدن آماده و خود را با شرایط جدید تطبیق دهند.
3 . وارد گروه های بازنشسته جدید شده و به عنوان یک شهروند مسن نقش های جدید را بپذیرند.
4 . مرگ دوستان، همسر و عزیزان شان را بپذیرند.
5 . آمادگی مرگ قریب الوقوع نزدیکان شان را داشته باشند.
6 . متناسب با گروه سنی شان در گروه های اجتماعی جدیدی شرکت کنند.
باورهای نامعقول چه هستند؟
•    پیام هایی که ما در مورد شرایط زندگی خود به ذهن مان مخابره کرده و این پیام ها خود مانع رشد عاطفی ما می شوند.
•    الگویهای ذهنی مان پیرامون «توقع» ما از زندگی خود و دیگران
•    نگرش ، اعتقادات و ارزش های بی اساس مان در مورد واقعیات هستی.
•    روش های معمول حل مشکل که باری رویارویی با فشارهای زندگی اتخاذ می کنیم.
نمونه هایی از باورهای نامعقول را بنویسید:
باورهای نامعقول (منفی) در مورد خود:
•    سزاوار آن نیستم که مورد توجه دیگران قرار بگیرم.
•    هرگز نباید دیگران را با گفتن مشکلات یا ترس هایم خسته کنم.
•    من به درد نمی خورم.
•    من بی حاصل، بی فایده و بی استعداد هستم.
•    من بی ارزشم.
•    من نمونه ی بدترین موجود روی زمین هستم.
•    مشکلات زیادی دارم و ممکن است هر لحظه خودم را ببازم.
چگونه می توان باورهای نامعقول را شناسایی کرد؟
باورهای نامعقول در صورتی بروز می کنند که :
•    خود را در دور باطلی از مشکلات بیابیم.
•    درگیری اوضاعی شویم که هر قدم و تصمیم اتخاذ شده خود موجب بروز مشکلات بیشتری شود.
•    برای سالیان سال درگیر مشکلی باشیم که هنوز از عهده ی حل آن بر نیامده ایم.
•    درصدد طرح یک راه حل مناسب برای مشکلات خود بوده امام هنوز توانایی اجرای آن ندایم.
•    یک راهکار برای حل مشکلات خود انتخاب کرده که از آن راضی نیستیم.
•    به خاطر احساس گناه از عدم کار انجام یک راهکار، کماکان آن را دنبال می کنیم حتی اگر برای حل مشکلات مان سودمند نباشد.
از آثار منفی بافی بر زندگی خود انگاره های منفی عبارتند از :
•    باورهای منفی شما از خودتان که هر روز آن ها را به یاد می آورید.
•    گزاره هایی منفی که در محاوره های روزمره در مورد خود به کار می برید.
•    اظهار نارضایتی از خود که بر رفتار یا باورهای تان تاثیر می گذارد.
•    اظهاراتی منفی که از سوی افراد خانوده یا گروه همسالان به شما تلقین شده و از دیرباز با شما همراه بوده است.
•    تجسم منفی شما از شرایط یا وضع فعلی تان در زندگی و ضررهای شخصی تان.
•    داستان هایی منفی پیرامون رفتارهای سابق ، شکست ها یا عملکردهایی که مرتباً در خاطرتان تداعی شده و بر رفتارهای جاری شما تاثیر می گذارند.
•    نگرش منفی شما در مورد احتمال دستاوردهای و موفقیت های زندگی که برانگیزه ها ، تلاش و میل به کسب اهداف تان اثر می گذارد.
•    احساس گناه به خاطر خطاهای جزئی واقعی یا واهمی ای که مرتکب شده اید و خود مانع بروز افکار مثبت و قدردانی شما از خودتان می شود.
•    راه هایی که با توسل به آن خود را از پاداش برای خوبی و شفقت و کار سخت، بی بهره می سازند از جمله : الف) عدم اختصاص دادن زمان کافی برای برخورداری از ثمره ی تلاش تان ؛ ب) زندگی سخت و طاقت فرسایی که در آن دائماً خود را نفی و سرزنش می کنید ، ج) ترس از ساده گرفتن زندگی و برخورداری از تمدد اعصاب از ترس آن که مبادا نتوانید به نتیجه ی نهایی و دلخواه از تلاش تان دست یابید.
•    احساس مسئولیت بیش از حد که خود سبب تحمیل فشار زیادی بر شما می شود این حس مسئولیت افراطی ریشه در آن دارد که به اعتقاد شما نزدیکان تان به تنهایی از عهده ی مراقبت از خود برنیامده و «مسئولیت» آنان به هر حال بر عهده ی شماست.
•    ترس و وحشتی که از آینده ی خود دارید. این باورها که نخواهید توانست تحت هیچ شاریطی موفق شده و یا دوام بایورید.
نتیجه ی اعتقاد به خود انگاره های منفی چیست ؟
•    اتکای بیش از حد به تاید دیگران
•    فقدان اعتماد به نفس و ناقص بودن خودپنداره
•    عدم تحرک
•    منفی بافی
•    دلسوزی به حال خود
•    سپر محافظت در برابر همه چیز
•    تحقق پیش بینی
•    افسردگی
تایید خود چیست ؟
•    خود انگاره های مثبت و شفابخشی که برای مقابله با خودانگاره های منفی در پیش می گیرند.
•    ابزاری که با استفاده از آن خود را از شر اتکای بیبش از حد به دیگران وعقاید، نگرش یا احساسات آنان در مورد شما رها نموده و به حسی دلپذیر از خودتان دست می یابید.
•    تجسم تغییری اساسی در زندگی تان که برای تحصیل آن تلاش کنید.
•    خودتان مسئولیت شخصی سلامت و ثبات عاطفی خود را بر عهده بگیرید.
•    رها کردن کوله بار احساسات منفی که برای مدت هایی مدید بر دوش کشیده اید. تنها در این صورت است که خواهید توانست به شیوه ای منطقی و عملی به حل مسائل خود بپردازید.
•    تجزیه ی احساسات پیشین خود به منظور بالا بردن توانایی تان در رویارویی با مسائل کنونی با برخورداری از دیدی بازتر.
•    اجازه دادن به خودتان برای رشد، تغییر،ریسک کردن، تعالی یافتن و ایجاد دنیایی بهتر برای خود.
احساس گناه چیست ؟
•    احساس مسئولیت برای رویدادهای منفی که در زندگی شما و سایرین اتفاق افتاده اند.
•    اضهار تاسف برای کردار بد واقعی یا واهی تان، هم در گذشته و هم در حال.
•    حس پشیمانی برای افکارف احساسات یا نگرش هایی که در نظر شما یا دیگران منفی ، ناخوشایند یا غیر قابل قبول بوده یا هستند.
•    اجباراً خود را لایق خوشحال بودن، تسکین یافتن یا مورد کمک واقع شدن ندانستن.
•    حس سردرگمی و اظهار ندامت از آن که آن طور که باید عمل نکرده اید.
•    نقابی ساخته و باورهای نامعقول تان را پشت آن ها پنهان می کنید.
نقش دیگران در احساس گناه شما چیست ؟
•    سبب مسئولیت پذیری بیش از حد
•    سبب با وجدان شدن بیش از حدتان شود.
•    سبب حساسیت بیش از حد شما شود.
•    شما را از حرکت باز می دارد.
•    در تصمیم گیری های تان مداخله می کند.
•    خود را در پس نقاب انکار خویشتن پنهان می کنید.
•    شما را وا می دارد از همه ی احساسات تان چشم پوشی کنید.
•    دائماً خواستار تغییر هستید.
•    نقابی برای خودباوری منفی است.
•    شما را گمراه یا فریب می دهد.
مراحل پیشنهادی برای غلبه بر احساس گناه
مرحله ی یک: با در نظر گرفتن یکی از مشکلات خود نقش احساس گناه را در زندگی خود تعیین کرد
مرحله ی دوم: حال با حذف احساس گناه، مشکل تان را از نو مشخص کنید.
مرحله ی سوم : اگر واقعاً این مشکل نیست آن را به فرد مربوطه بسپارید اجازه بدهید خودش به حل مشکل خود بپردازد.
مرحله ی چهارم : باید با احساس گناه واقعی یا ترس از ارتکاب گناهی روبه رو شوید که مانع می شود مشکل را به فرد مسئول آن بسپارید.
مرحله ی پنجم : اگر در این مرحله هنوز از احساس گناه رنج می برید ، دوباره به مرحله ی یک رفته و از نو شروع کنید.
اعتماد چیست ؟
اعتماد یعنی :
•    بگذارید دیگران از تفکراتف احساسات، هیجانات و کردارتان باخبر شوند و به پاس اعتمادی که به آنان کرده اید به شما احترام بگذارند و از شما سوء استفاده نکنند.
•    با اطمینان از آن که دیگران احساسات و افکار درونی تان را نزد خود محفوظ و گرامنی می دارند، مکنئنات درونی تان را با آنان در میان بگذارید.
•    با این امید که دیگران از شما حمایت و پشتیبانی می کنند، به بقیه اعتماد کنید، حتی اگر مجبور باشید نقاب «قوی بودن» تان را کنار گذاشته و ضعف های تان را آشکار کنید.
•    وقتی از صمیم قلب دیگران را می پذیرید و با این پندار که آنان افرادی قابل اطمینان هستند، اسرار خود را به آنان می گویید.
•    حس می کنید رابطه تان خوب است و چیزی نمی تواند پیوندتان را خراب کند.
چرا مردم برای اعتماد کردن به یکدیگر دچار مشکل می شوند؟
•    حس کنند مورد بی توجهی قرار گرفته و از نظر جسمی یا عاطفی ، آزار و اذیت زیادی محتمل شده اند.
•    دیگران به خاطر احساس یا باورهای شان به آنان توهین کرده اند.
•    در گذشته آسیب دیده اند و حاضر نیستند با اعتماد به افراد جدید مجدداً خطر کنند.
•    قبلا در روابط خود با مشکلاتی مواجه بوده و با بی توجهی ، عدم تفاهم و بی احترامی روبه رو شده اند.
•    عزیز خود را از دست داده اند . چنان سوگوار اندوه مرگ عزیزشان هستند که نمی توانند قلب خود را مجدداً به روی فردی تازه بگشایند زیرا می ترسند دوباره او را از دست داده و تنها بمانند.
•    در محیطی بزرگ شده اند که از نظر عاطفی غیر قابل پیش بینی و ناپایدار بوده است.
•    رنج زیادی را در روابط قبلی خود محتمل شده اند. اگر افراد دیگری با علم به این مسئله ، تصمیم بگیرند فرد را یاری کرده و چنین نگرشی را عوض کنند، فرد از اعتماد دوباره بیمناک شده و از ترس دوباره بیمناک شده و از ترس دوباره صدمه دیدن خود را کنار می کشد.
برای ایجاد اعتماد در افراد، چه ویژگی های رفتاری ای لازم است؟
•    امید به خوبی نوع بشر
•    ایمان به برقراری عدالت جهان
•    اعتقاد به نیرویی برتر از نیروی خودتان
•    محیطی شفابخش
•    کاهش حس رقابت
•    صحبت کردن در مورد انگاره های منفی
احساس نا امنی چیست ؟
احساس ناامنی یعنی :
•    برای رویارویی با شرایطی چالش انگیز زندگی خود به اندازه ی کافی «خوب» نیستند.
•    در هنگام مواجهه با مشکلات ، کشمکش یا دغدغه ی زندگی تان احساس درماندگی می کنید.
•    در کنترل رویدادهای زندگی خود را به اندازه ای کافی لایق نمی دانید.
•    همیشه از آن می ترسید دیگران فکر کنند شما در تقبل مسئولیت های تان در خانه، مدرسه یا کاری موجودی ناقص ، ناجور یا بی عرضه هستید.
•    در جمع گروه همسالان تان احساس راحتی نمی کنید. خود را یک وصله ی ناجور می دانید و نمی توانید با جمع وفق پیدا کنید.
•    احساس مطرود و نامعقول بودن می کنید.
افراد به چه دلیل دچار احساس ناامنی می شوند؟
•    در محیطی مغشوش یا غیر قابل پیش بینی بزرگ شده که در آن همیشه ناچار بوده اند به حالت آماده باش قرار داشته و یا در تنگنا باشند.
•    در زندگی خود شاهد یک زیان یا فاجعه ی بزرگ بوده و در پذیرفتن این حادثه و در تطبیق یافتن با تغییرات ناشی از آن دچار مشکلاتی شده اند.
•    آنان پس از مواجهه با «شکستی» عظیم (همچون طلاق، از دست دادن کار، ورشکستگی، شکست تحصیلی، از دست دادن یک دوست، طرد شدن از سوی گروه های اجتماعی یا مدنی و غیره ) در مورد توانایی ها و قابلیت های فردی شان دچار شک و تردید شده اند.
•    خود انگاره های ضعیف آنان از خود و عزت نفس یایین شان سبب می شود این افراد خوبی، مهرات ها یا توانایی های خود را باور نداشته باشند.
•    از آن جایی که هرگز مورد قبول «نزدیکان» شان قار نگرفته اند، در تعامل خود با دیگران افرادی خجالتی ، کناره گیر و منزوی هستند.
•    به دلیل داشتن خود پنداره ای ناقص بر این باور هستند که دیگران تنها به نقاط منفی آن ها توجه می کنند و در نتیجه در ارتباط با دیگران کمرو، عصبی و هیجان زده هستند.
تعدادی از باورهای افرادی که برای مدت های مدید دچار تزلزل شخصیتی هستند:
•    هرگز نمی توانم از پس کارهایی که به من محول می شود بربیایم.
•    همه دارند نگاهم می کنند، حتماً منتظرند دوباره گند بزنم!
•    از حالا می دانم که شکست خوده ام!
•    نگاه کردن به صورت بد ریختم کفاره دارد !
•    هیچ وقت موفق نمی شوم . از حالا می دانم که باخته ام !
•    چه فایده ای دادرد که باز هم تلاش کنم، به هر حال هیچ وقت موفق نمیشوم !
•    هر چقدر هم برای موفقیت تلاش کنم برای کسی ارزش ندارد.
•    عرضه ی هیچ کاری را ندارم !
برخی از آثار منفی احساس نا امنی را بنویسید.
•    برای ایجاد روابطی سالم و بلند مدت دچار مشکل می شوند.
•    بقیه به اشتباه تصور می کنند آنان خودخواه و مغرور هستند و در نتیجه از دوستی با این افراد دوری می کنند.
•    دچار ترس هایی هستند که آزادی عمل یا انتخاب شان را محدود می کند.
•    دچار این سوء ظن هستند که همه در پی سوء استفاده از آنان می باشند.
•    با داشتن حالتی تدافعی دیگران را از خود می رانند.
•    از نظر عاطفی به شدت احساسات خود را کنترل می کنند. این امر سبب می شود همه از احساسات آنان بی خبر باشند. تا این که بالاخره با به سر آمدن صبر فرد متزلزل و بروز واکنش های شدید، میان او و سایرین اختلاف یادگیری ایجاد و فرد از سوی جمع طرد می شود.
•    به خاطر عدم اظهار وجود و صحبت در مورد آنچه انجام می دهند. ممکن است امکان ترفیع، ارتقای شغلی و تشویق را از دست بدهند. این امر سبب می شود افراد بیش از پیش احساس بی ارزش بودن کرده و حس کنند مورد تایید و پذیرش دیگران قرار نمی گیرند.
چگونه می توان بر احساس ناامنی غلبه کرد؟
•    خود را در موقعیت های خطیر زندگی قرار دهند حتی اگر این احتمال وجود داشته باشد که ضربه بخورند.
•    برای تغییر رفتار کنونی شان دل را به دریا زده و ریسک کنند.
•    آنقدر به دیگران اعتماد داشته باشند که ضمن در نظر گرفتن احتمال ضربه خوردن از آنان، بتوانند خود را در موقعیتی آسیب پذیر قرار داده و خطر کنند.
•    خود را به شیوه ای صحیح و دلپذیر باور داشته باشند و نیاز شدیدشان را به مورد پذیرش و تصدیق قرار گرفتن نابود کنند.
•    خود را آماده ی رسیدن به کامیابی یا موفقیت های احتمالی زندگی نمایند. موفقیت های شان را در زندگی پیشگویی یا تجسم کنند و انرژی خود را در راستای رشد و در جهت هدف مورد نظر هدایت کنند.
آسیب پذیر شدن به چه معنی است ؟
آسیب پذیر شدن یعنی :
•    خود را در معرض صدمه ی عاطفی قرار دادن و در نتیجه مورد سوء استفاده یا استثمار قرار گرفتن.
•    در برابر درد عاطفی ضعیف و شکننده بودن و رنج کشیدن.
•    گرفتار آمدن در شرایطی که در آن احساسات و حقوقتان مورد بی توجهی قرار می گیرد.
چرا افراد از آسیب پذیر شدن خودداری می کنند؟
•    حس غریزی بقای نفس
•    احساسات نهانی ناامنی و فقدان اعتماد به نفس
•    فقدان اعتماد به خود و دیگران
•    ترس از جریانات ناشناخته و نامعلوم
•    فقدان بخشش و ناتوانی در فراموش کردن زخم ها ، بی عدالتی ها و رنج های قدیمی
برخی از محاسن آسیب پذیر شدن چیست ؟
•    پذیرا شدن اتفاقات جدید :
•    کمک خواستن
•    خود را با شرایط اجتماعی «جدید » تطبیق دادن
•    لازم نیست همیشه دیگران را راضی و خشنود کنید .
•    لازم نیست فردی باشید که همیشه از «دیگران» مواظبت می کند.
•    ارتباطاتی سالم داشته باشید
•    با دیدی بازتر به مسائل عاطفی بپردازید.
ریسک کردن چیست ؟
ریسک کردن یعنی آزادانه :
•    خندیدن به ترس های پوچ و بی اساس
•    گریستن در زمان موجهه با مشکلات عاطفی
•    دیگران را دعوت به خطر کردن نمودن
•    افشا سازی احساسات که خود ریسک کردن و به خطر انداختن «خویشتن» واقعی تان است.
•    عیان ساختن ایده ها، نظرات و رویاهای تان برای دیگران
•    عشق ورزیدن بدون انتظار برخورداری از عشقی متقابل
•    شاید فرد برای اجتناب از سختی نخواهد ریسک کند، اما در زندگی به همین سادگی نمی توان آموخت، احساس کرد، تغییر نمود، رشد کرد، عاشق شد و زندگی کرد.
ریسک کردن یعنی :
•    پذیرا شدن تغییر . تصدیق نیاز به تغییر و اتخاذ اقدامات رفتاری که به تغییر می انجامند.
•    ارزشیابی صحیح از شرایطی که باید در آن دست به اقدامی زده شود.
•    در نظر گرفتن ریسک و احتمال خطرهایی که این اقدام را در بردارد.
•    سبک سنگین کردن همه ی جنبه های این اقدام و انجام دادن آن.
•    انتخاب راهی برا اتخاذ این اقدام
•    دست به کار شدن ضمن در نظر گرفتن کلیه ی خطرات، فراز و نشیب ها و نتایج احتمالی.
•    کنار آمدن با عواقب احتمالی چنین اقدامی
•    توانایی چشم پوشی از نیاز به تایید دیگران و اطاعت از نظرشان در مورد بهترین کاری که می توان انجام داد.
•    انتخاب برخی از راه های ریسک کردن که خود شاید سبب طرد شدن از سوی دیگران گردد.
موانع ریسک کردن :
•    ترس از طرد شدن
•    نیاز با تایید دیگران
•    وسواس زیاد برای دوری از گناه
•    پافشاری برای تمام عیار بودن و صحیح عمل کردن
•    اصار برای اطلاع از هر آن چه در یک وضعیت روی می دهد.
•    پافشاری برای کسب تضمین و اطمینان
•    باور نداشتن خود یا دیگران
•    ترس از بی کفایتی
•    ترس از بروز اختلاف
•    خشم کنترل نشده
•    نداشتن الگوی خانوادگی مناسب
•    ترس از شکست
ریسک نکردن چه عواقبی به دنبال دارد؟
•    دیگران هم در عوض شکایت کرده و گناه را به گردن بقیه می اندازند.
•    دچار رکورد و بی حرکتی شدن و بی میلی برای کسب موفقیت
•    وابستگی بیش از حد به دیگران و مهر و توجهشان
•    نارضایتی از شرایط فعلی زندگی
•    بروز افسردگی در زمان مواجهه با مشکلات
•    احساس رکود و بی حرکتی
•    رویکرد «بلی ، اما …»
•    عدم خلاقیت در حل مشکلات
•    بدتر شدن مشکلات
کودک درون چیست ؟
•    همان بچه ی کوچکی است که شما در گذشته بودید و آرزو دارد به او توجه و از او مراقبت کنید و مورد مهر و محبت شما قرار گیرد. با این که بزرگ و بالغ شده اید، این کودک هنوز در درون شما وجود دارد.
•    بچه ی شیطان و روح سرکش درون تان که او را رام و مطیع کرده اید و هنوز در وجودتان زندگی می کند. او از شما می خواهد آزاد و رهایش نمایید.
•    احساسات و عواطفی که در خود سرکوب و خاموش کرده اید و هنوز در وجودتان زنده است.
•    وجود شوخ طبع ،شاد، سبکسر، سر زنده و با نمکی که در گذشته و هنگامی که هنوز بی شیله پیله و ساده بودید در وجودتان شکل گرفت. موجودی که آن را با یک فرد بالغ، پیچیده ، جدی و عملگرا عوض کردید.
•    کودکی از دست رفته یا فراموش شده ای که هنوز در درون تان است و ناخودآگاهتان زندگی می کند.
کودک «درون» در وجود شما چه کار می کند؟
•    در درون هر فرد بالغی وجود دارد.
•    در بانک خاطرات مغز ثبت شده است پس در وجود هر فرد بالغ حضور دارد.
•    چون همه ی ما از خاطرات ناخوشایند قدیمی که خود انگیزه های امروز و فردایمان را شکل می دهند، رنج می بریم، این «کودک درون» در ناخودآگاه یا حافظه ی ما وجود دارد.
•    از زمانی که رفتارهای خاصی را برای مقابله با محیط نابسامان برگزیده ایم، کودک درون «حقیقی» مان کتمان ، پنهان یا فراموش کرده ایم.
•    به رویاها و خیالبافی های مان باز می گردد. به وضوح می توانیم چهره ، احساسات و کارهای این «کودک درون»  را در نظر مجسم کنیم.
•    فردی است که برای بقا در دنیای پر از ترس و اضطارب کنترل، پنهان و سرکوب کرده ایم. از همین روست که این موجود هنوز در ذهن نیمه هشیارمان حضور دارد.
•    پیوندی است با روح ملکوتی مان زیرا به جای آن که در بخش رفتارهای ما وجود داشته باشد، در حوزه ی روان و روحی ما جای گرفته است.
رسالت انجام نشده ی «کودک درون» چیست ؟
•    زود بزرگ شویم.
•    آدم بزرگ های کوچولویی شدیم : «مامان» و «بابا» کوچولو
•    دارای مسئولیت بیش از حد و کمال گرا
•    از نظر احساسی آسیب پذیر
•    فاقد امکان رشد و بالیدن معمولی
ترس چیست ؟
بیم هایی مبهم که در دل شب تار کمین کرده اند.
هراس هایی که در دورترین دشت های ذهن خیمه زده اند.
سپاه سایه های سیاهی که بر نور و روشنی می تازند.
آری ! این سپاهیان در کتیبه ای به نام ترس به زنجیر کشیده شده اند.
ترس ها عبارتند از :
•    بیم های نامعقول از پیامدهای ناخوشایند یک اتفاق ، رویداد یا احساس . پیش بینی کردن بروز حوادثی که در زندگی شما اثری مخرب، خطرناک، اضطراب آور و مغشوش کننده به بار می آورند.
•    تقویت باورهای نامعقول . ترس های تان را کنترل ننمایید و اجازه بدهید این ترس ها در وجودتان رخنه کنند.
•    انگیزه ی اصلی بسیاری از تعلل های تان که شما را از تفکر ، مشکل گشایی و تصمیم گیری های تان باز می دارند.
•    تصوراتی منفی از عواقب انجام برخی از کارها، که در اثر تلقین های خود یا دیگران در وجودتان نقش بسته اند.
اشکال مختلف ترس ها :
•    ترس از اماکن
•    ترس از حیوانات
•    ترس از اشیا
•    ترس از مردم
•    ترس از رویدادها
•    ترس از فضا
•    ترس برای اعضای خانواده
•    ترس از بلایا
برخی از عواقب ناخوشایند ترس :
ترس می تواند :
•    قدرت تصمیم گیری تان را مختل سازد.
•    سبب ایجاد حس نا امنی در شما شود ، اجازه ندهد به سایرین اعتماد کنید، مانع شود در راستای رشد فردی، خود را در برابر دیگران آسیب پذیر نمایید.
•    مانع می شود که پشت پا به عادات یا تفکرات قدیمی خود زده و تغییر کنید.
•    سبب شود دست یاری دیگران را رد کنید.
•    بیمناک تان کرده و نگذارد که دل به دریا بزنید. شما را خانه نشین می کند.
•    انگیزه ی پیشرفت کاری را تحصیلی را در وجودتان از بین می برد.
•    در شما رفتارهای خود ویرانگرانه ایجاد می کند.
برای غلبه بر ترس چه صفات و رفتارهای تازه ای را باید در خود ایجاد کرد؟
•     تن خود را آرام کرده، از اظطراب و نگرانی های شان بکاهند و خود را در شرایطی آسوده قرار دهند.
•    به توانایی خود در غلبه و رسیدگی و نگرانی های شان بکاهند و خود را در شرایطی آسوده قرار دهند.
•    به توانایی خود در غلبه و رسیدگی به اشیا و رویدادهای ترسناک ایمان داشته باشند.
•    نسبت به محرک هایی که در آن ها ترس ایجاد می کند ، هوشیار باشند.
باورهای افرادی که سرشار از ترس هستند.
•    هر کاری هم بکنم از پس این ترس ها بر نمی آیم.
•    همیشه همین طوری بوده ام و لازم نیست برای عوض کردن زندگی ام به خودم زحمت بدهم.
•    همینم که هستم، عوض کردن اخلاقم فقط وقت تلف کردن است.
•    بقیه ی اعضای خانواده ام هم گریبان گیر چنین ترس هایی هستند. فقط من باید عوض شوم؟
•    برای این احساس ترس دلایل مختلفی دارد . امکان ندارد این احساسات تغییر کند.
ترس از موفقیت  چیست ؟
نابود ساختن تشویش و ندایی درونی که می گوید : « به اندازه ی کافی خوب نیستم ».
یکپارچه کردن همه ی استعدادها و فضائل انسانی برای کسب منافعی والاتر غلبه بر ترس های کنونی به شیوه ای صحیح.
ترس از موفقیت یعنی :
•    ترس از اینکه هر چه می خواهید بالاخره روزی به دست خواهید آورد اما حتی در این صورت هم شاد، راضی یا قانع نخواهید بود.
•    اعتقاد به این مسئله که شما لایق چیزهایی خوبی که می خواهید و احترامی که در نتیجه ی کسب موفقیت و کامیابی به دست می آورید، نیستند.
•    نقطه ی مقابل ترس از شکست است . چون ترس از شکست بیم از اشتباه کردن و از دست دادن تایید دیگران است. ترس از موفقیت ، ترس از پیشرفت و هراس از مورد احترام و تقدیر قرار گرفتن است.
•    بی اعتقادی به توانا یی های خود در تداوم رشد فردی ودستاوردهایی که در آینده کسب خواهید کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *