اقبال لاهوری

 

زندگینامه محمد اقبال لاهوری: ولادت: علامه محمّد اقبال لاهوری، شاعر و متفکر مسلمان شبه قاره هند، در شهر «سیالْکوت» پنجاب به دنیا آمد. بیشتر کسانی که شرح حال او را نوشته‏اند، در تاریخ ولادت او اختلاف نظر دارند. اقبال، خود در شرح حال مختصری که در سال 1907. م به پایان‏نامه دکتریش ضمیمه کرده، ولادت خود را در 3 ذیقعده 1294. ه در شهر سیالکوت پنجاب نوشته است. جاوید اقبال فرزند علامه اقبال، تاریخ تولد او را 1877. م دانسته است.

پدر و مادر
پدر اقبال «شیخ نورمحمّد» مردی متدین بود که همیشه آرزو داشت پسرش آموزش‏های دینی را فرا گیرد. او با این که به کار دوزندگی مشغول بود، بیشتر اوقات خود را در مصاحبت اهل سلوک می‏گذراند، و با شعر و ادب عرفانی آشنا بود. او خصوصا به شخصیّت «مُحیِی الدین اِبن عربی» ارادت تمام داشت و در خانه کتاب‏هایی مانند فصوص الحکم و فتوحات مکیّه را مطالعه می‏کرد. آشنایی اقبال با مقدمات عرفان نظری و الفاظ و اصطلاحات خاص آن، از همین روزگار شروع شد. مادر اقبال «امام بی‏بی» نام داشت که به همراه شیخ نور محمّد، پدر اقبال، شخصیّت او را بر اساس بینشی اسلامی بنا نهادند.

تحصیلات مقدماتی
اقبال لاهوری در سن چهار سالگی فراگیری قرآن را در مکتب خانه، تحت نظر «مولانا غلام حسن» آغاز کرد و پس از یک سال، به تشویق «سیدمیرحسن» که از دوستان پدر اقبال بود، یادگیری ادبیات اردو، فارسی و عربی را نزد او شروع کرد. اقبال این زبان‏ها را در مدارس قدیمه آن‏جا و به روش سنتی فرا گرفت و با مقدمات علوم اسلامی و معارف قرآنی آشنا شد. سپس برای تحصیلات بالاتر به مدرسه مبلغان اسکاتلندی که در سیالْکُوتْ تاسیس کرده بودند، وارد و به آموختن اصول و مبادی علوم جدید مشغول شد. در این مدرسه نیز استاد و راهنمای او سیدمیرحسن بود که به تشویق و مساعدت او به این مؤسسه فرهنگی راه یافت. سیدمیرحسن مردی دانشمند بود که هم از علوم قدیمه و شعر و ادب فارسی و اردو و عربی بهره تمام داشت و هم با دانش‏های جدید و افکار سیاسی و اجتماعی زمان به خوبی آشنا بود.

تحصیلات تکمیلی
اقبال پس از گذراندن دوران تحصیلات متوسطه، در سال 1895. م به لاهور رفت و در دانشکده دولتی آن شهر به ادامه تحصیل مشغول شد. در این دانشکده وی تحصیلات خود را در زبان‏های فارسی و عربی، ادبیات انگلیسی و ادبیات جدید کامل کرد و مقدمات فلسفه غرب را فرا گرفت. اقبال، در دوره فوق لیسانس علاوه بر تحصیل فلسفه، به مطالعه اصول علم اقتصاد و حقوق نیز اشتغال داشت. استاد او در فلسفه دانشمند شرق شناس مشهور، «سِر توماس آرِنوُلْد» بود که در طول این دوران، نسبت به شاگرد خود، دلبستگی خاصی یافته بود و راهنمایی‏ها و تعلیمات او، در پرورش استعدادهای ذهنی و فکری اقبال تأثیر بسیار داشت.

نبوغ شاعری
اقبال از آغاز جوانی شعر می‏گفت و در مجالس شعرخوانی شرکت می‏کرد. او در جوانی اشعارش را نزد شاعر معروف اردوزبان شهر سیالکوت متخلص به «داغ» می‏فرستاد. این استاد پس از چند بار تصحیح اشعار وی، به او نوشت: «اشعار تو نیازی به تصحیح ندارد.» اشعار اقبال در همان زمان در بعضی مجلات محلی منتشر می‏شد. مقام معظم رهبری نیز درباره نبوغ شعری اقبال می‏فرمایند:
اقبال با این که در محیط فارسی زندگی نکرده بود و در مهر فارسی هرگز نزیسته بود و با فارسی زبانان هیچ گاه معاشرت نداشت، ظریف‏ترین و دقیق‏ترین و دست نیافتنی‏ترین مضامین ذهنی را در قالب اشعار بلند (وبعضی بسیار عالی) درآورده و عرضه کرده، که این به نظر من نبوغ شعری است.

سیر تحوّل مضامین اشعار اقبال
ابتدای شاعری اقبال با سکب قدیمی غزل بود. امّا از آن‏جا که در نخستین سال‏های سده 20. م در شبه قاره هند، جریان‏های فکری و حرکت‏های آزادی‏خواهی و استقلال‏طلبی شدت تمام داشت و طبعا طیف جوان و روشنفکر را به سوی خود می‏کشید؛ شعر اقبال نیز که در این دوران، نخست رنگ صوفیانه و عشق عرفانی داشت با درگیر شدن در کوشش‏های مسلمانان برای تجدید حیات ملی و حفظ حقوق خود در مقابل اکثریت هندو مذهب، به تدریج رنگ سیاسی ـ اجتماعی گرفت. منظومه‏های «تصویردرد» و «ناله یتیم» در حقیقت تصویر اوضاع دردناک مسلمانان هند و منظومه «فریاد به حضور سرور کائنات» فریاد دادخواهی و تظلم آنان به پیشگاه رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود.

شکل و قالب اشعار اقبال
عصر اقبال، عصر قصیده سرایی نبوده، از این رو اقبال لاهوری در اشعارش در بیشتر قالب‏های شعر فارسی به استثنای قصیده کار کرده و برای هر موضوعی قالب مناسبی برگزیده است. او در مثنوی از لحاظ شکل و قالب بیشتر به سبک و شیوه مولانا جلال الدین بلخی توجه داشته، و در غزل سرایی بیشتر به حافظ شیرازی و غزل‏های جاودانیش نظر داشته است. اگر خواسته باشیم سبک اقبال را که سبکی مخصوص به اوست به یکی از سبک‏های متداول نزدیک و شبیه گردانیم، می‏توان آ را به سبک عراقی نزدیک‏تر دانست؛ زیرا وی از جنبه‏های صوری بیشتر به حافظ و از نظر محتوا به مولوی نزدیک است.

شهرت شاعری
زمانی که اقبال در دانشگاه لاهور پاکستان تحصیل می‏کرد، زبان اردو جانشین زبان فارسی شده و برای ترویج آن چندین محفل تأسیس شده بود. در همان روزها در شهر لاهور انجمنی ادبی تشکیل شد که عدّه‏ای از شخصیّت‏های ادبی مشهور عضویت آن را پذیرفتند. اقبال، منظومه معروف خود (به زبان اردو) درباره «هیمالیا» را در یکی از جلسات این انجمن خواند. این منظومه در یکی از نشریات اردو زبان به نام «مخزن» منتشر گردید، و همین امر موجب آن شد که اقبال در سراسر محافل ادبی کشور شناخته شود. در آغاز، انتشار اشعار اقبال منحصر به نشریه «مخزن» بود ولی بعدها با دیگر نشریات نیز همکاری کرد و این باعث شهرت شاعری او شد.

سفر به اروپا
سِرتوماس آرِنُولد انگلیسی که استاد اقبال لاهوری در دانشگاه لاهور بود، نبوغ و استعداد اقبال را شناخت و او را برای ادامه تحصیل در انگلستان تشویق کرد. اقبال به توصیه این استاد در سال 1905. م برای کسب تحصیلات عالی به اروپا رفت. او در اروپا با افق‏های جدیدی مواجه شد و در قلمروهای گسترده‏ای گام برداشت. اقامت او در اروپا سه سال به طول انجامید. این مدّت در توسعه و تکامل فکر او نقش بزرگی ایفا کرد. اقبال در دانشگاه «کَمْبِریج» به عنوان دانشجوی نمونه در رشته فلسفه پذیرفته شد. او در آن جا برای اخذ درجه دکترا، رساله‏ای به نام «توسعه و تکامل ماوراءالطبیعه در ایران» تهیه و تقدیم کرد، سپس در سال 1907. م به آلمان رفت تا در دانشگاه مونیخ به ادامه تحصیل بپردازد. او در 4 نوامبر 1907. م توانست از آن دانشگاه نیز مدرک دکترا بگیرد.
غرب‏ستیزی
اقبال لاهوری از اندیشمندان بزرگ مسلمانی است که با فرهنگ مخرب غربی به مقابله برخاست. مسأله غرب‏ستیزی، در نوشته‏ها و سروده‏های اقبال به فراوانی مشاهده می‏شود. به طوری که صرف‏نظر از نامه‏ها و نوشته‏های وی، حدود دو سوم کلام منظوم اردو و فارسی او به غرب‏ستیزی ارتباط دارد؛ از این رو غرب‏ستیزی در اقبال‏شناسی، موضوع بسیار گسترده و مفصلی است. بزرگ‏ترین اثر غرب‏ستیزی او به فارسی، مثنوی «پس چه باید کردای اقوام شرق» است. اقبال، بر خلاف برخی مصلحان، فقط به غرب معاصر نمی‏تازد، بلکه غرب را حتی از عصر افلاطون و ارسطو نقد می‏کند.

استعمار و غرب‏ستیزی اقبال
شرایط اجتماعی و سیاسی مسلمانان در دورانی که اقبال در آن می‏زیسته، حکایت از تسلط سرمایه‏داران غربی بر ملل مسلمان دارد. چنین شرایطی در شکل‏گیری اندیشه‏های اقبال به خصوص، غرب ستیزی او مؤثر بوده است. با مطالعه اطلس جغرافیایی کشورهای اسلامی، با رنج درونی اقبال به خوبی آشنا می‏شویم. در آن دوران افغانستان با سربازان مهاجم انگلیس مشغول مبارزه بود. الجزایر و سوریه در اشغال فرانسه، اندونزی در اشغال هلند، قسمت شمال ایران زیر نفوذ روس و قسمت جنوبی آن تحت سلطه انگلیسی، کشور عراق اسما تحت حکومت عثمانی و رسما در اشغال نیروهای انگلیسی بود. و بسیاری از دیگر کشورهای مسلمان نیز در اشغال استعمارگران بود. اقبال، یکی از علت‏های استعمار مسلمانان را، استعمارگری غربیان می‏دانست، و از این رو پیوسته با این اندیشه به مبارزه برمی‏خاست.

روی گردانی غرب از دین
اقبال با سفر به اروپا از نزدیک با زندگی و فرهنگ اروپایی آشنا شد. در نظر او فرهنگ غرب با جداسازی و تفکیک دو حوزه زندگی انسان یعنی زندگی مادی و زندگی روحانی، از جنبه روحانی آن چشم بسته و تنها به جنبه مادی آن پرداخته و در دنیاپرستی و مادیات غوطه‏ور شده است. اقبال که با آیین و راه و رسم زندگی اسلامی آشنا بود، راه رسیدن به کمالات را در صفای روح و باطن می‏دانست. او معتقد بود که غربیان با پیشرفت تکنولوژی نه تنها به کمالات انسانی نایل نیامده‏اند بلکه خود و جهان خویش را از لحاظ فرهنگ، اجتماع و سیاست به نابودی و هلاکت کشانده‏اند.
از این روست که می‏گوید:
دانش افرنگیان، تیغی به دوش
در هلاکْ نوع انسان سخت کوش
آه از افرنگ و از آیین او
آه از اندیشه ی لا دین او
علم حق را ساحری آموختند
ساحری نی کافری آموختند

فقدان معنویت غرب
اقبال با اشاره به مفاسد گوناگون غربیان در کشورهای اسلامی، آن را ناشی از فقدان معنویت در میان آنان می‏داند. رفتار خشن و بی‏رحمانه غرب با مسلمانان و کشورهای زیرسلطه آنان، مانند: ویران کردن خانه‏ها و مساجد، کشتارهای دسته جمعی، جلوگیری از تحصیل مسلمانان، غارت منابع طبیعی، و بی‏حرمتی نسبت به اعتقادات مسلمانان، اقبال را می‏رنجاند. او تعجب می‏کرد که چرا در جهان اسلام باز هم عده‏ای از روشنفکران از روی غفلت و بی‏ایمانی، جذب فرهنگ غرب می‏شوند.

غرب‏ستیزی اقبال از دیدگاه شهید مطهری
استاد شهید، مرتضی مطهری درباره غرب ستیزی اقبال می‏گوید: «از جمله مزایای اقبال این است که فرهنگ غرب را می‏شناخته و با اندیشه‏های فلسفی و اجتماعی غرب، آشنایی عمیق داشته، تا آن جا که در خود غرب به عنوان متفکر و فیلسوف به شمار آمده است. او با همه آشنایی و شناسایی فرهنگ غرب، آن را فاقد یک ایدئولوژی جامع انسانی می‏دانسته است، برعکس معتقد بوده که مسلمانان تنها مردمی هستند که از چنین ایدئولوژی برخوردار بوده و بهره دارند؛ از این‏رو اقبال در عین دعوت به فراگیری علوم و سرمایه غربی، از هرگونه غرب‏گرایی و شیفتگی نسبت به «ایسم»های غربی مسلمانان را بر حذر می‏داشت.

مذمت فرهنگ غرب نه علوم غرب
اقبال لاهوری کسی نبوده که تنها با دیدن شبحی از اروپا به انتقاد بپردازد. او اروپا را از نزدیک دیده و شناخته است و به علوم جدید بسیار علاقمند بوده و جوانان مسلمان را به فراگیری علوم غربی تشویق می‏کرده است. او علوم غرب را مخرب نمی‏دانست بلکه فرهنگ و تمدن اروپایی «یعنی مجموع شئون زندگی اروپایی را، هم برای بشریّت و هم برای مردم اروپا خطرناک می‏شمرد؛ از این رو مشرق زمینی‏ها و مخصوصا مسلمین را پرهیز می‏داد که تحت تأثیر تمدن اروپا قرار نگیرند. او می‏گفت: «این فرهنگ و تمدن نیم مرده اروپایی چگونه می‏تواند کشورهای ایران و عرب را حیات نوین بخشد، هنگامی که خود به لب گور رسیده است.» یا می‏گفت: «بزرگ‏ترین عیب فرهنگ اروپا این است که می‏خواهد با عقل، به تنهایی بدون این که با وجدان و با ایمان، پیوندی داشته باشد، فقط با نیروی عقل، کشتی بشریّت را از مهلکه، نجات بخشد.»

فلسفه خودی یا بازگشت به خویشتن
اقبال در سال 1915 م. منظومه فارسی «اسرار خودی» و سه سال پس از آن منظومه «رموز بی‏خودی» را سرود. آن چه در این دو منظومه مرکز و محور اندیشه‏های او بوده، نظریه «خودی» است که از این زمان به بعد، وی در تمامی آثارش به نوعی به تبیین این اصل پرداخته است. او معتقد بود که جامعه مانند فرد، روح و شخصیّت دارد و مانند آن احیانا دچار تزلزل شخصیّت می‏شود. هر جامعه‏ای که ایمان به خویشتن و کرامت ذات خویش را از دست دهد محکوم به سقوط است. اقبال عقیده داشت که جامعه اسلامی در حال حاضر در برخورد با فرهنگ غربی دچار بیماری تزلزل شخصیّت شده و هویت خود را از دست داده است. نخستین کار لازمی که مصلحان باید انجام دهند، باز گرداندن ایمان و اعتقاد این جامعه به «خود» واقعی او، یعنی فرهنگ و معنویت اسلامی است.

روش‏ شناسی اقبال
در روش‏شناسی اقبال روی سه مسأله می‏توان تأکید کرد: 1) اهمیت تجربه بیرونی؛ به نظر اقبال قرآن توجه به اختبار و تجربه را یکی از مراحل ضروری زندگی روحی بشر می‏داند و به همه میدانهای تجربه بشری با اهمیت یکسان می‏نگرد و همه را در شناختن حقیقت و واقعیت نهایی که علایم آن در باطن و ظاهر تجلی می‏کند، سهیم می‏داند. بنابراین او روش تجربی علوم و تقدیس طبیعت را امری اسلامی و اساسی تلقی می‏کند که مورد غفلت مسلمین قرار گرفته است.
2) اهمیت تجربه باطنی؛ اقبال در عین تأکید بر تجارب بیرونی، تجربه باطنی و آگاهی معنوی را نیز نوعی تجربه می‏داند که همچون همه تجارب دیگر، حق وجود و متبوعیت داشت. اقبال ضمن تشریح اهمیت تجربه دینی در پیشگاه معرفت، اهمیت الهام را که در فلسفه او جایگاه والا دارد، مورد بحث قرار می‏دهد. به عقیده او فکر و الهام و به تعبیر دیگر اندیشه و شهود نقیض یکدیگر نیستند و از لحاظ روش شناختی، مقام و منزلت تجربه عرفانی در حقیقت نازلتر از مقام و منزلت سایر آزمایشات بشری نبوده است و به دلیل اینکه محسوس و مشهود نیست نمی‏توان آن را بی‏اعتبار تلقی کرد. از این رو تجربه دینی اصولاً حالتی از احساس و تجربه است که سیمای معرفتی دارد. اقبال در کنار عقل چوبین پای، الهام و عشق را مطرح می‏کند که روزگار می‏داند شورِ عشق، خودش، دارای معرفت حقیقی است و عقل جز اطلاع چیزی ندارد. لذا علاج درد انسان فقط در بصیرت و الهام است.
3) رد عقل گروی محض: به نظر اقبال عقل گرایی ضدتجربی مناسبتی با قرآن ندارد و قرآن کاملاً به طبیعت ناظر است. عقل با هزاران اندیشه به تنهایی نمی‏تواند انسان را راهنمایی کند. از این رو سعادت و هدایت انسان در گرو محبت و عشق به خدا است چه عشق، با تکنیک خاص خود و هنر ممتازی که دارد به خوبی از عهده راهنمایی انسان برمی‏آید. به نظر اقبال شناخت واقعی حقیقت جهان از راه عقل نیرنگ است و به وسیله آن نمی‏توان به حقیقت و هدف رسید. زمانی که اجتماع و حیات زندگی انسان در معرض خطر تهدید عقل و عقل گروی قرار می‏گیرد، سپاه عشق است که در مقابل آن دفاع می‏کند.
شعاع جهانی اندیشه‏های اقبال
اندیشه‏های اصلاح طلبانه و استقلال خواهی اقبال، نه تنها در کشور خود تأثیر گذاشت و به استقلال کشور پاکستان منتهی شد؛ بلکه کم و بیش جهان اسلام را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. شهید مطهری دراین باره می‏فرمایند: اقبال در اشعار و مقالات و سخنرانی‏های خود همواره کوشش دارد مجدها، عظمت‏ها، فرهنگ‏ها، لیاقت‏ها، شایستگی‏های امّت مسلمان را به یاد آنها آورده و آنان را به خویشتن مؤمن سازد. این که اقبال، قهرمانان اسلامی جامعه اسلامی را از لابه‏لای تاریخ بیرون می‏کشد و جلو چشم مسلمانان قرار می‏دهد، به دلیل این است که می‏خواهد آنان را با خویشتنِ خویش آشنا سازد؛ از این رو اقبال حق عظیمی بر جامعه اسلامی دارد. اقبال اندکی مانند سید جمال، ونه در حد او، شعاع اندیشه و فعالیّت‏های اصلاحیش از مرزهای کشور خودش گذشته و کم و بیش در همه جهان اسلام اثر گذاشته است.
اقبال منادی وحدت اسلامی
در زمان حیات اقبال، کشورهای اسلامی، به ملیّت‏پرستی و قوم‏گرایی متمایل شده بودند. این تمایلات آنان، از فضای سیاسی و اجتماعی اروپا نشأت گرفته بو. در چنین وضعیتی، نفوذ استعمار در این کشورها، قوم‏گرایی و نژادپرستی را شدت بخشیده و وحدت مسلمانان را از هم گسسته بود. در آن زمان اقبال با الهام از افکار واندیشه‏های سیاسی سیدجمال الدین، نجات مسلمانان را در وحدت کشورهای اسلامی می‏دانست. در نظر او، منشأ پیوستگی و اتحاد مسلمانان، اسلام و قرآن است نه قومیت و ملی گرایی. وی در کنگره اسلامی فلسطین در بیت المقدس به سال 1932. م با استناد به آیات قرآن طرحی بر مبنای عشق به خدا و رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، اطاعات از قرآنو برادری مسلمانان ارائه داد تا به این وسیله بتوان تیرگی‏های عالم اسلام را به روشنی مبدّل کرد.
عشق به ایران و ادبیات فارسی
اقبال لاهوری ایران را بسیار دوست می‏داشت و با این که هرگز نتوانست به این کشور قدم گذارد؛ اما در اشعارش مردم ایران را مورد خطاب قرار داده و به این وسیله عشق و ارادت خود را به آنان ابراز می‏کرد:
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
ای جوانان عجم، جان من و جان شما
یا
مَحرم رازیم با ما رازگوی
آن چه می‏دانی از ایران باز گوی
اقبال با این که سال‏ها در کشورهای اروپایی به تحصیل پرداخته بود و به زبان انگلیسی احاطه کامل داشت، اما زبان فارسی را به عنوان زبان شعر خود برگزید، که این حاکی از دلبستگی عمیق او نسبت به این زبان است.
دلایل گرایش اقبال به ایران
کشور ایران از سالیان دور از فرهنگ غنی اسلامی بهره‏مند بوده و عرفا و ادیبان بسیاری را به جهان اسلام معرفی کرده است. اقبال، عشق و ارادت خود به ایران و ایرانیان را ناشی از وجود عارفان و شاعرانی نظیر مولانا، حافظ و جامی بیان می‏کند:
گهی شعر عراقی را بخوانم
گهی جامی زند آتش به جانم
و یا
مرا بنگر که در هندوستان دیگر نمی‏بینی
برهمن زاده‏ای رمز آشنای روم و تبریز است
یا
تنم گلی ز خیابان جنت کشمیر
دل از حریم حجاز و نو از شیراز است
از سوی دیگر رسایی و گسترش معانی و جذابیت زبان فارسی، اقبال را به سوی خود جذب کرده بود او خود گفته است:
گرچه هندی در عذوبت خوش‏تر است
طرز گفتار دری شیرین‏تر است

علاقه به اهل بیت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله
اقبال به اهل بیت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله علاقه و ارادتی خاص داشته و به زبان فارسی، اشعاری آموزنده در مدح آنان سروده است. بی‏اعتنایی مرحوم اقبال به فرهنگ و تمدن خشک غرب، ناشی از عشق عمیق و ارتباط روحی او با اهل بیت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به ویژه با ساحت مقدس رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بوده است. او خود می‏گوید: «درخشندگی علوم غربی عقلم را خیره نساخت و بصیرتم را از بین نبرد؛ زیرا چشمم را از آب‏های نهفته سرزمین مدینه شستشو کرده و آن را به منزله سرمه چشمم قرار داده‏ام.»
هر که عشق مصطفی سامان اوست
بحر و بر در گوشه ی دامان اوست
و یا
هست دین مصطفی دین حیات
شرع شد تفسیر آیین حیات

ویژگی‏های اشعار اقبال
اشعار اقبال، برانگیزنده روح پویایی و نهضت و جنبش است و او این مفاهیم را به صورت‏های گوناگون در اشعارش مطرح می‏کند. سخن از موج دریا و ترجیح التهاب و پیچ و تاب آن بر ساحلِ آرمیده و ضرورت مبارزه در زندگی از همین دیدگاه است.
او وقتی همگان را به نهضت و کوشش و همّت دعوت می‏کند شعرش از حیث مضمون، ترکیب الفاظ و موسیقی کَلامْ، زنده و پرتوان و هیجان‏انگیز می‏شود و خون را در رگ‏ها به جوش می‏آورد. چنان که خودش نیز می‏گوید: «مصرع من قطره خون من است.» و در نتیجه شعر او پویایی و شور و حالی خاصّ پیدا می‏کند.
شعر وسیله بیان اندیشه‏ها
آن چه که به اشعار اقبال لاهوری رنگ و بویی خاص می‏دهد، آراء و افکار دینی و سیاسی اوست. و آن چنان که خود مدعی است، شعر برای او هدف نبوده، بلکه برای بیان مقصود خود ـ که بیداری و آگاهی ملل مسلمان است ـ زبان شعر را برگزیده و نه تنها خود را شاعر نمی‏داند، بلکه از این که او را شاعر خطاب کنند ناخشنود است:
نه بینی خیر از آن مرد فرو دست
که بر من تهمت شعر و سخن بست
و یا
نغمه کجا و من کجا، ساز سخن بهانه‏ای است
سوی قطار می‏کشم ناقه ی بی ‏زمام را
و این چنین است که اشعار اقبال، تنها ادبیات محض و بیان مضامین ادبی نیست، بلکه سرشار از حکمت و عرفان، دین و اخلاق، و تلمیحات تاریخی و قرآنی است.
انتقادات
گروهی از روشنفکران به این مسئله که اقبال مفهوم ابرانسان نیچه را مقبول دانسته خرده گرفته‌اند. باور به مفهوم اَبَرمرد در توصیفات اقبال در مورد خودمحوری، خود بودن و احیاء تمدن اسلامی بازتاب یافته‌است. تشویق اقبال به بازگشت اسلام به صحنه سیاست و ضدیت با تمدن غرب و رد دستاوردهای فرهنگی و علمی غرب از دیگر مسائل مورد انتقاد گروه‌هایی از اندیشمندان است. چندین تن از دانشوران توصیفات شاعرانه او از زندگی کاملاً مطابق با قوانین اسلام را غیرعملی دانسته و آن را بی‌اعتنایی و بی‌احترامی به جوامع گوناگون با میراث متنوع فرهنگی بشر می‌دانند. در نظر بسیاری پافشاری اقبال بر یگانگی اسلامی و جدایی فرهنگی از دیگران به همزیستی جوامع بشری لطمه می‌رساند.در حالیکه در حوزه زبانی اردو از او به عنوان شاعری بزرگ یاد می‌شود ولی باور عمومی بر اینست که اشعار اردوی اقبال نسبت به آثار اولیه فارسی او ضعیفترند و الهام‌بخشی، نیرو و سبک لازم را دارا نیستند.
آثار و تألیفات
اقبال به جهت آشنایی کامل با سه زبان اردو، فارسی و انگلیسی، آثار منظوم و منثور زیادی در زمینه‏های مختلف در هر سه زبان به رشته تحریر درآورده است. از تألیفات فارسی او می‏توان به مثنوی اسرار خودی و رموز بی‏خودی، پیام مشرق، زبور عجم، جاوید نامه، مثنوی مسافر و نیز مثنوی «پس چه باید کردای اقوام شرق» را نام برد.
از آثار انگلیسی او می‏توان به «احیای فکر دینی در اسلام» و «رشد مابعدالطبیعه در ایران» که رساله دکترای اوست اشاره کرد.
ناله یتیم نخستین اثر اقبال بود و وی آن را در سال ۱۸۹۹ در جلسه سالیانه انجمن حمایت ‌الاسلام در لاهور خواند.
آثار اقبال به طور کلی عبارت‌اند از :
•    علم‌الاقتصاد
•    اسرار خودی (منظوم، فارسی)
•    رموز بیخودی (منظوم، فارسی)
•    پیام مشرق (منظوم، فارسی)
•    بانگ درا
•    زبور عجم (منظوم، فارسی)
•    جاویدنامه (منظوم، فارسی)
•    پس چه باید کرد ای اقوام شرق (منظوم، فارسی)
•    احیای فکر دینی در اسلام (انگلیسی)[۸]
•    توسعهٔ (سیر) حکمت در ایران (انگلیسی)[۹]
•    مثنوی مسافر
•    بال جبرئیل
•    ضرب کلیم
•    ارمغان حجاز

درگذشت
علامه اقبال لاهوری در روز 21 آوریل 1938 م. در سن 61 سالگی بر اثر بیماری، از دنیا رفت. و در مجموعه باستانی لاهور به خاک سپرده شد. او قبل از وفاتش، در آخرین اشعاری که سروده، این چنین گفته است:
سرود رفته باز آید که ناید
نسیمی از حجاز آید که ناید
سرآمد روزگار این فقیری
دگر دانای راز آید که ناید
هرچند کسالت و بیماری اقبال طولانی بود، اما روزهای آخر حیات وی، هم‏زمان با آرامش و اسایش روحی او بوده است.
نشان مرد مؤمن با تو گفتم
چو مرگ آید تبسم بر لب اوست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *