اين مرحله از زندگي زماني است كه مرد سرد و گرم چشيده روزگار مفهوم سرخ نگهداشتن صورت با ضرب سيلي را با تمام وجود لمس میکند. اجاره خانه، تأمين جهيزيه دختران، پیشبینی مسكن پسران، هزینههای دانشگاه و تحصيل فرزندان و… همه و همه ديگر راهي جلوي پاي مرد شريف زندگي نمیگذارد. حال بعد از یکعمر تلاش درست درزمانی كه بايد استراحت كند و در آرامش از زندگي لذت ببرد به نگهباني، مسافركشي و يا انتخاب مشاغلي ازایندست مجبور میگردد. فرزندان، نوهها، عروسها، دامادها و حتي همسر همه چشمانشان و اميدشان به دستان پرتلاش اوست. هیچکس قامت لرزان و قد خمیدهی پدر را نمیبیند. هیچکس درك نمیکند پدر ديگر بازنشسته شده اضافهکاری ندارد. مزاياي شغلي دريافت نمیکند، از پاداش و كارانه و کمکهزینههای غير نقدي خبري نيست همه دور او حلقه میزنند و از او توقع دارند. با شروع بازنشستگي، حقوق دريافتي كمتر از زمان اشتغال است درحالیکه همزمان خانواده بازنشسته توسعهیافته و حضور عروس و داماد و نوه نيازمند صرف هزینههای بيشتري است كه معمولاً در این تورم مديريت آن كار بسيار سختي است. چون پيري و بازنشستگي سرنوشت محتوم انسانهاست بايد همه درجهات منزلت بازنشستگان تلاش كنند. اعضاي خانواده با كنترل هزینهها، چشمپوشی از هزینههای غیرضروری و پرهيز از زیادهخواهی، دولت با تأمين بخشي از هزینههای زندگي و در نظر گرفتن تسهيلات ويژه و اعضاي جامعه با تكريم و حفظ احترام موي سفيد آنها.
عزیزانم! دوستانم! و همهکسانی که این نوشتار را میخوانید برای آرامش دل پدرانتان اینگونه برایشان سخن بگویید: پدرم بر دستانت بوسه میزنم اکنونکه جبر روزگار بر چهرهات چینوچروک نشانده و گرد پيري بر صورتت پاشيده است. دستتو را میبوسم اکنونکه درسن بازنشستگي قرار داري ولي همچون جواني باانگيزه تلاش میکنی. مرا ببخش اگر دغدغههای تورانمی شناسم. مرا حلال كن اگر دغدغههای تو را میشناسم ولي كاري از دستم برنمیآید. بدان از چشمان نگرانت میفهمم هیچگاه برای ما کم نگذاشتهای و هرگز تحمل شرمندگي در برابر خواستههای همسر و فرزندانت را نداري. میدانم براي تو كه سالها مفيد بودي و گرههای زيادي را در زندگي مردم گشودي سخت است نشستن برنيمكت هاي بيكاري پارکها و نگريستن به دوردستها. پدرم دستانت را میبوسم چون بعد از سالها مرارت و كار و تلاش مضاعف هنوز ایستادهای، هنوز كار میکنی و هنوز غيرت و جوانمردیات با من و هم سن و سالهای من قابل قياس نيست. پدرم! سایهی سرم! همت و كرامت تو را ارج مینهم! و به دعايت تكيه میکنم. تو و امثال تو بازنشسته نيستيد. افرادي كه همچون تو و در سن و سال تو كماكان بار زندگي را یکتنه و سخاوتمندانه به دوش میکشند را بازنشسته نمیدانم شما كه در برابر كمبودها، گرانیها، سختیها و زشتیهای روزگار ایستادهای، بازنشسته نيستي “بازایستادهای”.
منبع: هفته نامه نخست، پنجشنبه 17 شهریور 1401، شماره 934