خلاصه کتاب: مقدمه:مجموعه ای ازسخنان و اندیشه های دادی جنکی عارف معاصر هندی است که به مسائل اساسی فردی و اجتماعی,به زبانی ساده و روان بیان شده و برای همه قابل فهم است.این کتاب را میتوان به صورت گسسته نیز مطالعه نمود.کتاب از 3 فصل تشکیل شده است:
فصل اول با عنوان سرآغاز بصیرت است که مطالبی جهت خودشناسی ارائه میشود.عنوان فصل دوم زندگی با بصیرت است.در فصل سوم با نام تقسیم بصیرت مسائلقبل جمع بندی شده و به مقایسه انسان و فرشته ها پرداخته شده است.نویسنده کتاب برای رسیدن به حقیقت و ایجاد صلح جهانیسرتاسر جهان را میپیماید و تعالیم خود را به دیگران آموزش میدهد.
نام کتاب:بالهای روح
نویسنده:دادی جنکی(عارف معاصر هندی)
مترجم:سیما مجیدزاده
شابک:964-5599-62-8
ناشر:گل آفتاب
مقدمه:مجموعه ای ازسخنان و اندیشه های دادی جنکی عارف معاصر هندی است که به مسائل اساسی فردی و اجتماعی,به زبانی ساده و روان بیان شده و برای همه قابل فهم است.این کتاب را میتوان به صورت گسسته نیز مطالعه نمود.کتاب از 3 فصل تشکیل شده است:فصل اول با عنوان سرآغاز بصیرت است که مطالبی جهت خودشناسی ارائه میشود.عنوان فصل دوم زندگی با بصیرت است.در فصل سوم با نام تقسیم بصیرت مسائلقبل جمع بندی شده و به مقایسه انسان و فرشته ها پرداخته شده است.نویسنده کتاب برای رسیدن به حقیقت و ایجاد صلح جهانیسرتاسر جهان را میپیماید و تعالیم خود را به دیگران آموزش میدهد.
فصل اول:سرآغاز بصیرت
بخش اول
فروتنی و اختیار
1)نیروی حقیقت:برای اثبات آن نگران نباشید.تنها لازم است درباره ی داشتن یا نداشتن آن در مورد خودتان نگران باشید.حقیقت همواره در زمان و مکان دقیقی آشکار میشود.
2)سادگی:فروتنی باعث میشود که شما ساده و راستگو باشید.
3)احترام به خود:باید با دقت جویای _احترام به خودتان_باشید و اطمینان حاصل نمایید که هیچگاه آن را از دست نمی دهید.اساس دستیابی به این مهم فروتنی می باشد.
4)محافظت:نیروی تواضع باعث می شود تا در هر چیزی فایده ای پیدا کنید حتی در بی احترامی دیگران نسبت به شما.شما را قادر می سازد که بگوییددر این حالت در بی احترامی دیگران نیز یک حالت یادگیری طبیعی وجود می آید و هیچگاه احساس نگرتنی نکرده و در مسیر منفی قرار نمی گیرید.حتی در صورتی که مشکل از طرف دیگران بوده لزوم به ذکر این مسئله را از بین می برد.تواضع حقیقیمنجر به چنین نیروی راستی و آرامش روحی می شود که لازم نیست سخنی بر زبان بیاورید.آرامش روحی شما سبب می شود که دیگران به اشتباه خود پی ببرند.
5)ارائه:گاهی مردم تحت تاثیرفروتنی شما قرار نمیگیرند بنابراین خود را از شما برتر دانسته و گمان میکنند شما ضعیف هستید.در این حالت به یاد بسپارید که وظیفه شماست تا به مردم کمک نمائید.با وجود این،ارزیابی ارزشی که ایشان برای کمک های شما قائلند بسیار مهم است.اولین مرحله پی بردن به ارزشهای کمکهای شما است.دومین مرحله شناخت شخصی است که این کمک ها را به او ارائه می دهید.اگر ارزش آنچه را که به ایشان ارائه می شود نداشتند نتیجه این است که وقت خود را هدر می دهید.فروتنی بدین معنی نیست که تمام تدابیر خود را هدر دهید.بلکه به معنی بصیرت برای درک نیروی تدبیر خود و ارائه صحیح می باشد.
6)شناخت:بعضی از مردم گمان میکنند تواضع یا فروتنی در برابر مردم نوعی چاپلوسی است.فروتنی به معنی شناخت خود و به کارگیری آن در شناخت دیگران می باشد.تفکر درباره فروتنی مانند تفکر درباره یک دوست قدیمی است.کسی که از او چیزهای زیادی یاد گرفته و تعالیم بسیاری آموختیم.
7)عشق:فروتنی نیرویی بر پایه ی هوشیاری متعالی شما می باشد.چنین حالت آگاهانه ای شما را آرام،خونسرد و سرشار از عشق می نماید.شخص فروتن دوست داشتنی و قابل احترام است زیرا چنین اشخاصی سراسر عشق و محبت بوده و همواره در آرزوی خدمت به دیگران هستند.آنها هیچ گاه خود پسند و مغرور نیستند.فروتنی قلب را بخشنده و بزرگوار می سازد و هیچ انتظاری از دیگران ندارد.فروتنی داشتن روابط دوستانه و محترمانه را با دیگران آسان می نماید و به شما این اجازه را می دهد تا گفتار دیگران را بپذیرید(اگر امروز آنچه را دیگران گفتند بپذیرید فردا دیگران آنچه را شما می گوئید خواهند پذیرفت).این افراد همیشه شاد هستند و دیگران را نیز شاد می کنند.فرد فروتن همواره می گوید:هرچه باشم و هرآنچه به دست آورم لذت بخش است و همواره شاد و خشنود خواهم بود.فروتنی نیروی(الوهیت)را که در وجود شما نهفته،آشکار می نماید.
بخش دوم
1)دشمن:فروتنی و تکبر دشمن هم هستند.اگر دیگران را دوست نداشته و از ایشان متنفرباشید یا به آنها حسادت کنید،در این صورت شما فاقد فروتنی هستید و چنانچه همه چیز را برای خود بخواهید،نمیتوانید فروتنی را در خود گسترش دهید.اگر می خواهید دیگران به شما احترام بگذارند،در این حالت نمی توانید متواضع باشید.چنانچه خواهان موقعیت و دارایی باشید،فروتنی را به دست نمی آورید.
2)کمبود:تکبر عصبانیت و حرص را در انسان ایجاد می نماید.افراد خودخواه قادر به درک قلب دیگران نیستند.همچنین نمی خواهند احساسات درونی دیگران را درک نمایند در نتیجه بین خود و دیگران فاصله ایجاد می نمایند.
3)کمبود کمک به دیگران:تکبر مانع از خدمت شما به دیگران می شود و تمام خدمات صادقانه شما را از بین می برد.انگیزه های خودخواهانه کمک های شما را به دیگران محدود می کند.
4)کنار گذاشتن تکبر:فروتنی امکان رابطه معنوی با پروردگار را افزایش می دهد و باعث می شود تا عشق،آرامش و شادابی را از این رابطه الهی کسب نمائید.افرادی که با فروتنی خدمت می کنند هیچ گاه نیازمند ثمره کار خود نیستند.فروتنی به شما می آموزد که چگونه تکبر را کنار بگذارید.
بخش سوم
1)فروتنی با قدرت:فروتنی را نباید با نداشتن اعتماد به نفس اشتباه گرفت بلکهبه معنی داشتن اعتماد به نفس است.گرچه اگر تنها به خودتان توجه نمائید فروتنی خود را نادیده گرفته اید.باید به خاطر بیاورید که هرچه اتفاق می افتد یک امتحان است و در تصمیم گیری خود مورد امتحان قرار می گیرید و به هیچ کس اجازه ندهید بالهایتان را لمس نماید.در استفاده از چشم ها و گوش هایتان بسیار دقت کنید.با آنها صحبت کنید.به چشم هایتان بگوئید:باید اینطور ببینید! و به گوش هایتان بگوئید:این چیزی نیست که تو باید بشنوی!با یادآوری این مطلب که به خودپسندی اجازه نمی دهید به شما برسد،اعتماد به نفس خود را حفظ نمائید.
2)فروتنی درخت:بالاترین فضایل فروتنی می باشد.زیرا سبب می شود بدون هیچ قید و شرطی رفتار شرافتمندانه ای با دیگران داشته باشیم.به درخت میوه بنگرید ببینید زمانی که شاخه هایش پر از میوه است چگونه خم شده و میوه هایش را به شما تقدیم می کند و میوه هایش را به شما تقدیم می نماید.درختی که شاخه هایش به سوی بالا رشد کند، نمی تواند زیاد خم شود به همین سبب نگه داشتن میوه ها برایش مشکل است خود پسندی مانند این درخت است.
3)پرورش فروتنی:لازم است تا خود را کامل بشناسید.فروتنی عزت نفس،از آن ناشی می شود که لدانید چه کسی هستید،منشا شما چیست و درک این مطلب که در نهایت جاودانه خواهید شد یعنی خود را بنده خدا بدانید.هیچ گاه در مورد مردم منفی فکر نکنید و متعصب نباشید.همواره قلبی گشاده و پاک داشته باشید،زیرا فروتنی نیازمند یک مکان خوب است.
5)نتیجه:فروتنی هنر زندگی را به ما می آموزد.از طریق فروتنی است که قلب انسان به سوی زیباترین حقایق گشوده می شود:این حق ماست که مورد لطف الهی قرار بگیریم.
فصل دوم
زندگی با بصیرت
بخش اول
آیا واقعا یک انسان کامل وجود دارد؟چگونه می توان به کمال رسید؟
شکل یک الماس را مجسم کنید.برای برق انداختن آنت باید تمیزش کنید.در اصل روح مانند الماس خالص است برای حفظ درخشش اولیه،ابتدا باید ذراتی را که بر روح جمع شده را از بین برد.منظور از این ذرات اشتباهاتی است که مرتکب شده ایم این اشتباهات مانند نقص هایی که روی الماس وجود دارد،بر روی قلبمان می ماند.کمال مطلوب زمانی حاصل می شود که این نقص ها از روی روح پاک شود.این حقیقت است که باعث درخشش روح می شود و دروغ باعث کدر شدن روح می شود.
1)حقیقت:در اصل حقیقت خلوص واقعی است.یعنی با شخصیت والای خود صادق باشید یعنی این حالت صادقانه را چنان توسعه دهید که مورد توجه الهی قرار گیرید تا آنجا که موهبت الهی در شما آشکار شود.حقیقت یعنی چنین درجه ای از خلوص،که در این حالت تمام مسیر زندگی تان بر پایه صداقت نسبت به پروردگار،خودتان و دیگران استوار می گردد.یادتان باشد که تنها صداقت است که خطاها را از روح می زداید.
2)قلب دیگران:زدودن خطاهایتان از قلب دیگران،مسئله دیگری است.در این حالت به صداقت زیادی نیاز است!
چه عواملی مانع از کمال استعدادهای من می شود؟
سه عامل وجود دارد که شما را از رسیدن به کمال استعدادتان باز می دارد:اولین مورد تحت تاثیر دیگران قرار گرفتن،دومین موردکنترل نفس توسط دیگران،سومین مورد احساس تعلق به هرکس و هرچیز.
1)تاثیرپذیری:احتمال سه خطر در تاثیر پذیری از دیگران وجود دارد،ابتدا ممکن است شما را از توجه به ذات الهی باز دارد دوم اینکه ممکن است از درک و تجربه خود حقیقیتان محروم شوید.در نهایت تاثیر کلی این دو عامل نزدیک شدن به پروردگار را مشکل می کند.
2)کنترل شدن:اگر به دیگران اجازه دهید که نفستان را کنترل کنند،از تجربیات منحصر به فردوخاص خود محروم می شوید.کنترل نفر توسط دیگران به تدریج باعث پشیمانی عمیقی در روحتان می شود.زمانی که از کنترل شدن به وسیله دیگران رها شوید در می یابید که بنده خدا حقیقی پروردگار هستید.
3)وابستگی:یعنی پیوستن به یک شخص یا یک چیز برای رسیدن به کامیابی.این حالت زمانی به وجود می آید که شخصیت خود را بر اساس عوامل بیرونی مانند موقعیت،مالکیت و همچنین دیگران شکل دهید.شخصیت سالم زمانی شکل می گیرد که با یک حقیقت ظریف درونی مشخص شود،مانند شان و مقام بندگان خداوند.از این سه مورد ذکر شده،تعلق یا وابستگی از همه ناگوارتر بوده،ضرر زیادی به شما می رساند.وابستگی،شخصیت انسان را یک باره نابود می کند.وابستگی باعث می شود تا احساس کنید لازم نیست حقیقت درونی خود را به سوی کمال سوق دهید.برخلاف تاثیرپذیری یا کنترل شدن،وابستگی محدودیتی است که از طرف خود شخص تحمیل می شود.به این دلیل که تجربه تاثیرپذیری یا کنترل شدن دردناک است،مردم عموما از آن اجتناب می نمایند.ولی در حالت وابستگی چون خسارت وارده،بسیار ظریف است،مردم اطلاع کمتری از آن دارند،بنابراین آمادگی رهایی از آن را ندارند.
4)ضرر:وابستگی شما را از پیشرفت در پذیرش شادی خود و پی بردن به ذات الهی باز می دارد،بدین ترتیب نیروی عشق و رحمت الهی را را تجربه نخواهید کرد.در نتیجه از میان بردن نقص ها و ناخالصی های روح و رسیدن به قرب الهی بسیار مشکل می شود.وابستگی_خود واقعی شما_را نابود می سازد.
5)راه حل:کیفیت افکار خود را بالا ببرید.هیچ گاه از این گونه چراها نپرسید:چرا این شخص همواره این کار را انجام می دهد؟چه چیزی باعث ترقی این شخص شده است؟چنین سوالاتی بین شما و دیگران فاصله می اندازد.در مورد این مسائل فکر کنید،در این صورت می بینید که تا چه حد امکان تحول درونی وجود خواهد داشت.
چگونه می توانم از تنش ها در امان باشم؟
1)اندیشه:همواره باید اندیشه هایتان سودمند باشد.
2)تمرکز:تمرکز در امور به طور غیر مستقیم باعث استفاده صحیح از انرژی می گردد.
3)زمان:نکات بالا شما را بر زمان مسلط می سازد.در حقیقت اگر اندیشه و تمرکز درست به کار روند،زمان به طور خودکار وارد عمل می شود.
آیا واقعا بخشش و فراموشی ممکن است؟
ابتدا باید فراموش نمود،در این صورت بخشش شما واقعی خواهد بود.تا زمانی که قلب یا ذهن تان درگیر اتفاق یا موقعیتی باشد،نمی توانید آن را فراموش نمائید.باید بتوانید آن را از ذهن خود بیرون کنید.
1)به خاطر آوردن:برای رسیدن به این درجه از فراموشی،گرچه فراموش کردن از اهمیت کمتر و به خاطر آوردن از اهمیت بیشتر برخوردار است…لازم است تا موضوع دیگری را به خاطر آوریم موضوعی که وقوعش در زندگی برایمان مهم است.
2)وظیفه ما:در واقع هرگز دوست ندارم واژه(فراموشی)را به کار ببرم.سعی در فراموشی یک موضوع،خود به یادتان می آورد که چه چیزی را می خواستید فراموش کنید.فراموش کردن مشکل ما نیست.فراموش کردن وظیفه ما نیست،بلکه به خاطرآوردن وظیفه ماست.
چگونه می توانم خودم را در برابر گرایشات منفی دیگران محافظت کنم؟
تمرینات مرتب یوگا،که کاملاً شما را در خصوصیات معنویتان غوطه می سازد،سرانجام شما را از پیروی این گرایشات منفی رها می سازد.
1)سپر معنوی:یک احساس مطلوب از هویت معنوی خود،شما را تحت تاثیر آرامش درونی تان قرار می دهد.هر چه این تجربه بیشتر باشد،قوی تر شده و سرانجام به صورت سپری در برابر واکنش های منفی اطراف قرار می گیرد.به این ترتیب می توانید بدون توجه به رفتار دیگران به ارزش های خود وفادار بمانید.
2)تغذیه از طریق ارتعاش:قطعاً روح از طریق ارتعاش،آرامش و عشق تغذیه می شود،بنابراین هیچ گاه در ارتباط با دیگران خود را از چنین موهبتی محروم نکنید.
3)بردباری:چگونه ارتعاشات مردم بیشتر از پرتو نور الهی می تواند تاثیرگذار باشد؟با ادامه ایمان و بردباری،خود را قوی نگه دارید.
چگونه می توانم پایداری احساس خود را افزایش دهم؟آسانترین راه برای فعال کردن این احساسات درونی،درک و بررسی هویت معنوی خود می باشد.
1)درون نگری:درون نگری یعنی آرزوی داشتن صفات خوب و گسترش برای تحقق آن و به شما کمک می کند تا خود حقیقی تان را در آینه قلب تان ببینید.
2)هویت معنوی:عصبانی شدن،افسردگی و آشفتگی تنها در اثر عادت قدیمی زیاد فکر کردن به وجود می آید.برای ثبات روحی باید عاشق خدا بود.به این ترتیب شناخت خود،نزدیکی به پروردگار و داشتن ارتباط صمیمی با دیگران حقیقتاً آسان می شود و می توانید به آسانی با احساس الهی خالص خود،که اساس هویت معنوی شما است،تماس داشته باشید. این ارتباط فکر را آرام نموده و قلب را خالص می نماید.
چگونه می توانم رابطه ی خوبی با دیگران داشته باشم؟
برای شروع از این اندیشه که نمی توانید با دیگران به خاطر شخصیت شان رابطه ای دوستانه داشته باشید،پرهیز نمائید.هرچه در ارتباط با دیگران از معنویت بیشتری برخوردار باشید،داشتن تاثیر خوب بر دیگران برای شما آسانتر می شود.
1)احترام به خود:برای داشتن ارتباط خوب با دیگران،احترام به خود واجب است که از طریق پرورش آگاهی معنوی نسبت به خود و بالابردن سطح فکری خداپسندانه توسعه می یابد.معنویت ذاتی هر شخص،براساس خودمختاری و هماهنگی در روابط،استوار است.
2)هماهنگی شخصیت ها:سه عامل که ما را در برابر این چالش سربلند می نماید،عشق،رحمت و گذشت می باشد.اولین و مهم ترین عامل این است که در برابر خود بخشنده و فداکار باشیم….و با عشق گذشته ها را به فراموشی سپرده،به سوی آینده ای روشن حرکت نمائیم.
3)کمک کردن به دیگران:نقش ما این است که به چنان پایداری درونی دست یابیم تا در اثر آن نه تنها تحت تاثیر حالت اطرافیان قرار نگرفته بلکه با شادی خود آنها را نیز شاد نمائیم.
چگونه در ارتباط با دیگران،صداقت خود را حفظ نمائیم؟صداقت مانند عشق است،بنابراین هیچ گاه عشق را متوقف نکنید.برای بقای صدافت در روابط،کوشش کنید تا تمام نقطه ضعف ها در وجودتان از میان برداشته شود.این هنری است که هرکسی می تواند آن را فراگیرد،تنها لازم است اراده کنید!
بخش دوم
خداوند
صفات پروردگار:هیچ بشری قادر نیست جهان را با نظم سرشارش بیافریند.قوانین آفرینش سراسر عشق هستند.هیچ موجودی نمی تواند بخشنده،رحیم و عاشق باشد و هیچ کس نمی تواند مانند پروردگار از ما محافظت نماید.
1)روشنایی الهی:در بعضی از باورهای سنتی آمده که پروردگار به درخشندگی هزاران خورشید است.نیرویی در این نور نهفته که تمام ناپاکی های این سیاره خاکی را از میان می برد.
2)آگاهی بخشی:شناخت پروردگار روشنایی را برای ما به ارمغان می آورد.یعنی شناخت پروردگار همان شناخت خود بلند مرتبه شماست.هرچه به خداوند نزدیک شوید،خصوصیات منفی روحتان بیشتر از میان می رود.این یکی دیگر از صفات منحصر به فرد الهی می باشد.
3)آنچه که ابدی است:جسم آدمی مانند تمام روابطی که میان انسانها می باشد،فانی است.به همین دلیل در تعالیم خود در جستجوی مفهومی ابدی هستم.تا زمانی که انسان در آرزوی تجربه این مفهوم ابدی بلشد،هیچ گاه دچار پریشانی نخواهد شد.
نقش ایمان چیست؟
1)ایمان:این راز و نیازهای شیرین با پروردگار،شما را به معبودتان نزدیک می سازد.با این حال خداوند بسیار متعالی است و صفات او از همه والاتر است،ما تنها بندگان او هستیم.
2)مسیری که در آن سهیم هستیم:ندای ایمان در این مسیر،بسیار ضروری می باشد.اگر به درجه والای ایمان رسیده و تمام وظایف خود را انجام داده باشید برای وصال الهی شتاب خواهید کرد.اگر شدت خواسته شما زیاد باشد به مقام قرب الهی خواهید رسید.مطمئن باشید که آن لحظه به دلیل راز و نیازهای خالصانه شما خواهد آمد.آرزوی قلبی همه انسانها قرب الهی است.این آرزوی قلبی،قرار گرفتن در مسیر الهی است.مسیری که همه در آن سهیم هستیم.
3)همه چیز یکسان است:آنچه که از زندگی ما محو شده یکسان است.فرقی ندارد که از چه طبقه،مذهب یا رنگی باشیم در هر حالت شادی و غم برای همه ما یکسان است بنابراین،چیزی که به دنبالش هستیم نیز مشابه است.
4)ثمره عمل ما:سرانجام در راز و نیاز با پروردگار می گوئیم:پروردگارا حضورت را برای ما آشکار نمودی.خداوندا راه وصال را به ما نشان دادی.و خداوند می گوید:تمام چیزهای این کره خاکی را فراموش کن.و ما می گوئیم:پروردگارا متشکرم،این همان چیزی بود که می خواستم.دیگر هیچ چیز نمی خواهم،جز اینکه چشمهایم با نور الهی باز شود و این نور راه وصال را به دیگران نیز نشان دهد.
چگونه فکر انسان الهی می شود؟
1)یوگا:درکی است که ارتباط با پروردگار را شکل می دهد.ابتدا ذهن باید آرامش و قابلیت خود را به دست آورد.پیوند الهی تنها زمانی پدید می آید که چنین هماهنگی میان این دو عامل وجود داشته باشد.در واقع این همان چیزی است که به آن یوگا می گوئیم.
2)مشکلات:یکی از مسائلی که در یوگا مشکل ایجاد می نماید،این است که در زمان سستی و تنبلی قوه درک قادر به برقراری چنین پیوندی نیست.در لحظات دیگر ممکن است ذهن در آرزوی چنین پیوندی باشد.
3)راه حل:باید روی ذهن تمرکز نمائیم.زیرا زمانی که ذهن قوی و سلامت باشد،در واقع مانند مادری برای مغز عمل می نماید.در این حالت می توان مغز را به خوبی تحت کنترل خود درآورد.ذهن،از طریق مطالعات معنوی همواره قوی و سالم می شود.این همان تمریناتی است که ذهن را الهی می کند.یک ذهن الهی و بالغ همواره قادر است تا مغز-همان کودک نوپا-را تحت کنترل قرار دهد.
تاثیر پروردگار بر افکار انسان
انوار الهی همواره به سوی ما می تابد،این انوار جنبه فیزیکی ندارند.این نورها روشنایی معنوی هستند.بر ذهن ما تابیده و ما را هوشیار می نمایند.در این حالت خود را پذیرای نیروی الهی می یابیم مانند:عشق و صلح.این عوامل روح را از عشق لبریز می نماید.
1)معرفت:چنین معرفتی و عشقی از طریق تاثیر نور الهی در ذهن،ذخیره می شود.گویی راهی به سوی معرفت برای ما گشوده شده است.
2)کشف:آیا می توانید تفاوت حالت ذهن را قبل و بعد از این نور احساس کنید؟این عشق به سختی به دست آمده است.احساس ما این است:چیزی را که به دنبالش بودم پیدا کردم…..پروردگاری که تا ابد به او تعلق دارم.افکار و اعمال ما به کلی عوض می شود.
تجربه من از ملاقات الهی چیست؟
احساس ما این است که جسم دنیویمان اینجاست اما ذهن مان به راز و نیاز با خداوند مشغول است.هیچ چیز به شما صدمه نمی زند زیرا پروردگارتان پشتیبان شماست.شما در جسم مادیتان هستید اما پای بند این جسم نمی باشید.با این روش به مادیات و مسائل دنیوی احساس تعلق نمی کنید.
3)دنیا
تصور من از صلح جهانی چیست؟
1)چالش:آرزوی مردم دنیا این است که به هم بپیوندند و خواستار وحدت هستند.اما این آرزو چگونه به حقیقت خواهد پیوست؟هرکسی افکار خاص خود را دارد و به عقاید دیگران احترام نمی گذارد.همه می خواهند کارها به روش خود انجام دهند و وحدت مانند یک آرزوی دست نیافتنی به نظر می رسد.
2)نیروی حقیقت:به تنهایی می تواند دشمن درجه یک وحدت را که غرور است نابود سازد.زمانی که غرور از میدان خارج شود،ایجاد فضایی سرشار از همدلی به سهولت امکان پذیر است.این غظمت حقیقت است که انسان ها را عاشقانه کنار هم می آورد و باعث می شود نظرات مختلف یکدیگر را با عشق بپذیریم.
3)همکاری:هر یک از انگشت های ما با هم فرق دارند.هریک منحصر به فرد هستند و تنها زمانی پنج انگشت ما باهم کار می کنند که برای رسیدن به موفقیت آنهارا مشت می کنیم.موفقیت نتیجه هماهنگی و همکاری میان همه آنهاست.
4)یاری پروردگار:(خداوند از قلب های پاک راضی است)این گفتاری است که در هند رایج مشهور می باشد و به راستی صحیح است.آرزوی قلبی همگان این است که روند دگرگونی جهان،با موفقیت صورت پذیرد.زمانی که قلب هایمان پاک باشد،لطف الهی شامل ما خواهد بود و همه گی به سر منزل مقصود خواهیم رسید.
چگونه می توانم بر احساس نا امیدی غلبه کنم؟
برای اینکه صادقانه در روند اصلاح دنیا شرکت نمائید،لازم است تا بسیاری از نیروهای درونی و شخصی خود را گسترش دهید.زیرا شخصی که سعی دارد قدمی برای دنیا بردارد،همواره با موانع مواجه است.اغلب ایمان،شجاعت و صداقت است که ادامه مسیر را برای شما ممکن می سازد.
1)ایمان:منظورم ایمانی است که به خاطر آن در کار شما خللی ایجاد نمی شود،تا زمانی که در روابط خود صادق باشید.به این طریق هیچ گاه تنها نیستید و از حمایت لازم بهره مند خواهید بود.
2)قلبی استوار:لازم است تا قلبی استوار داشته باشید.قلبی که هیچ گاه شکسته نمی شود.برای رسیدن به این منظور باید هوشیار بوده،هیچ گاه دلسرد نشوید و در مقابل هر چیزی شکیبا باشید.همه ی این خصوصیات از آسیب رسیدن به شما جلوگیری می نماید…خصوصاً زمانی که از اقدامات و کوشش هایتان تقدیر به عمل نمی آید.محفوظ ماندن از این احساسات بسیار مهم است زیرا تحریک احساسات شما باعث ناامیدی می شود و ناامیدی خود سبب تضعیف نیروی درونی می گردد و پیش از اینکه بدانید،شور و اشتیاق شما را از بین می برد.یک قلب استوار باعث می شود تا به سادگی بر تمام مشکلات پیروز شوید.همواره به خاطر داشته باشید که رکن اصلی در موفقیت کامل،صداقت،سخاوت و قلب پاک است.
پیشنهاد
زمانی که از میان چشم فیزیکی خود به دنیا می نگرید،تمام تفاوت هایی را که میان انسانها وجود دارد
می بینید:نژاد،مذهب،طبقه هیچ فرقی ندارد.اکنون ذهن ما درگیر مسائلی فراتر از این موضوعات است.یک الماس حتی در بین گرد و غبار نیز می درخشد،احتیاجی به اثبات این مسئله نیست.
1)خالص و مومن بودن در مقابل پروردگار:از آنجایی که تنها ذهنیت من خالص و مومن بودن در مقابل پروردگار است،توصیه ی من این است به همگان این است که مطیع پروردگار باشند.به هر مذهبی که تعلق دارید،از هر سنتی که پیروی می نمائید،تنها مطیع و خالص در مقابل پروردگار باشید.پروردگاری که معبود ماست،مومنان درگاهش را به گرمی می پذیرد و می فرماید:موانع را از میان ببرید،پلها را بسازید.زمانی که مانعی وجود دارد انسان ها عقب نشینی کرده،متوقف می شوند.اما اگر پلی باشد از آن گذشته رو به جلو گام می نهند.پس موانع را از سر راه بردارید و جزو کسانی بلشید که هیچ گاه از حرکت باز نمی ایستید.
2)نیروی آگاهی:برای انسان انجام امری که اراده نماید ممکن خواهد بود.در حقیقت انجام آن آسان است.ما انسان ها هستیم که دنیا را به صورتی که امروز هست درآورده ایم،بنابراین تغییر آن نیز در دست های ما است.همه ی آن بسته به آگاهی و قلب های ما می باشد.
3)ارزش درونی:قضاوت در مورد حق و وظایف شما بستگی به ارزشهایتان دارد.تنها زمانی که ارزش های خود را می سازید می توانید به حقیقت خود دست یابید،شرایط محیط هیچ اهمیتی ندارد.یک زندگی پایدار براساس ارزش ها،بسته به این است که تا چه حد به هویت معنوی خود پی برده و به پرورش آن ارزش درونی پرداخته اید.در صورتی که این مفاهیم را هرروز بررسی و مرور نمائید نیروی معنوی را از جانب الهی دریافت خواهید نمود.
…آگاهی از بندگان خداوند،که به شما اجازه می دهد تا درباره ی این نیرو ادعا داشته باشید.
…شما همواره یک الگو هستید،الگوی آنچه که می خواهید به دیگران بیاموزید.
….و شما بنده خداوند هستید که در هر لحظه از زندگی تان از صفات الهی بهره مند می شوید.
….و این روش تضمینی است که نیروی معنوی را در شما تقویت می نماید.این همان حالتی است که به شما اجازه می دهد حقیقت والای خود را شناخته و به آسانی آن را زنده نمائید بدین طریق،دستیابی به نیروی معنوی و روشنایی که از اجتماع نیروها پدید آمده،حتمی است.
مدیتیشن(مراقبه)
چشم سوم چیست؟در واقع مفهوم چشم سوم به دو کلمه ی پیش پا افتاده بر می گردد.این دو کلمه من و مال من است اگر عمق این دو کلمه را تجربه نمائیم،حکمتی در آن نهفته است.
1)آگاهی روح:به عنوان گام نخست،خود را در بالاترین درجه معنوی روح تصور نمایید.بینش محدود و دنیوی شما را که بینش فیزیکی نامیده می شود،به بینشی گسترده و معنوی که بینش روحانی نام دارد تغییر می دهد.در حقیقت بینش فیزیکی،حالتی است که شما را از جنبه معنوی درونی غافل می سازد.در بینش روحانی،روح احساس می کند که از جسم خاکی رها شده،روح همراه جسم است اما به آن تعلق ندارد.همچنین روح کاملاً از تعلقات منفی که در زمان بینش فیزیکی داشته،جدا می شود.بودن در بینش روحانی به معنی رسیدن به ذات معنوی خود می باشد.روح روشنایی…درخشش…و رهایی را احساس می نماید.در چنین حالتی روح با عزمی راسخ می گوید:من الگوی صلح،عشق،قدرت و سعادت هستم.زمانی که چنین حالتی را تجربه نمائید دیگر هیچ گاه چنین عباراتی را بیان نخواهید کرد:نگرانم،عصبانی ام،ناراحتم.
2)من کیستم؟
من،روح یک نقطه برتر و دلپذیر از روشنایی خالص می باشم.من روح جاودان،نور جاودان هستم.
3)مال من به چه معنی است؟
ابتدا اگر از جنبه ابدی به این موضوع بنگریم(که دورنمایی از روح می باشد)چیزی به معنی مال من وجود ندارد.انسان هایی که بینش فیزیکی دارند،هیچ گاه نمی توانند این طور تصور نمایند.؟آنها هم روح هایی در جسم خاکی شان هستند که مانند هنرپیشه ها نقش بازی می کنند.و سرانجام جسم خود را ترک کرده و به دنبال نقش دیگری می گردند.جنبه دوم درباره مالکیت است.از دیدگاه ابدی،مالکیت های فیزیکی نابود شدنی است.زیرا تمام چیزهای فیزیکی فانی است.جنبه سوم از ظرافت خاصی برخوردار است،و در مورد بدن شماست.بدن به این دلیل که از ماده ساخته شده یک دارایی مادی است،هرگز پایدار نبوده و مانند چیزهای مادی دیگر فانی است.
4)چشم سوم:با استفاده از این چشم می توانید ذات حقیقی خود را ببینید.از طریق چشمان فیزیکی هیچ گاه نمی توانید این خود حقیقی را ببینید با چشمان فیزیکی می توانید جسم خاکی دیگران،دنیا،آسمان،زمین و چیزهای دیگر را ببینید.بنابراین چشم سوم آگاهی از شناخت خود،من کیستم و متعلقات خود،مال من به چه معنی است،می باشد.
اساس یک تعلیم معنوی خوب چیست؟نخست لازم است که خود را بشناسید.
1)من یک روح هستم:شناخت خود به عنوان روح،به شما هویتی معنوی می دهد.در این حالت لازم است تا نسبت به کارهای روزمره خود آگاه باشید.ابتدا ذهنتان را استوار ساخته،آرامش را برای شما به ارمغان می آورد سپس نیروی معنوی درونتان را گسترش می دهد فایده چنین عملکردی این است که نه تنها مشکلات را برایتان روشن می سازد،بلکه نیروی غلبه بر آنها را نیز به شما می دهد.
2)وحدانیت:دومین موردی که لازم است بدانید این است که:به چه کسی تعلق دارید؟تنها یک قدرت برتر وجود دارد،خداوند،پروردگاری که همه به او عشق می ورزیم.کسی که در زمان مشکلات،تنها امید ماست.
3)قانون کارما:سومین مورد،نگرش عمیق نسبت به عملکرد می باشد،به عبارت دیگر قانون علت و اثر.قانون کارما به ما می آموزد تنها اعمالی را انجام دهیم که باعث تعالی مان می شوند.در این صورت ذهن ما باور دارد اعمالی که انجام می دهیم همان تعالیم صحیح است.مانند:می توانیم در شاد کردن دیگران سهیم باشیم.رعایت حقوق دیگران عالی ترین مراتب دین می باشد،و چنین آگاهی پایان هتک حرمت می باشد.
چرا اغلب زمان مراقبه احساس سردرد می کنم؟
این سردرد به دلیل سرکوبی نیروی روحی به وجود می آید.در این حالت باید افکار خود را با رعایت شرایط لازم آرام نمائید.باید بدانید که چگونه ذهن خود را به آرامی به سوی محل آرامی در درونی ترین وجود خود هدایت نمائید.در این حالت هیچ سردردی وجود نخواهد داشت.
نقش ذهن در مراقبه چیست؟
آن را به تجربیات شخصی خود ربط داده و احساسات خود را بررسی نمائید.
1)درک الهی:به مغز بیاموزید که آرام باشد.این مسئله،از ابتدا یکی از تلاش های من بوده است.همواره سعی می کردم که از مغزم زیاد استفاده نکنم زیرا فکر کردن زیاد باعث از بین رفتن انرژی می شود.تنها اجازه می دهم اندیشه الهی ام وارد عمل شود،همان نیرویی که برای رسیدن به پروردگار مورد نیاز است.
2)قرارگرفتن در معرض نیروی الهی:زمانی که ذهن پاک و افکارمان خیرخواهانه باشد،اندیشه ما تحت تاثیر نیروی الهی قرار می گیرد.سپس هرآنچه لازم باشد درست به موقع ظاهر خواهد شد.تنها لازم است که آرام نشسته و فکر خود را تحت تاثیر این نیرو قرار دهیم.
3)تغذیه روح:تمام توجه خود را به سوی اندیشه الهی جلب نمائید.تفکر عمیق در مورد حقیقت جاودان معنوی،روح را تغذیه نموده و سرانجام آن را الهی می سازد.
چگونه در زمان مراقبه می توانم نیروی تمرکز خود را بالا ببرم؟
میان حالت کلی مغز و قابلیت تمرکز حواس در مراقبه ارتباطی وجود دارد که چنین ارتباطی،کلید این معماست.
1)ارتباط:پریشانی فکر در مراقبه،اغلب نتیجه بی توجهی شما به افکارتان در طول روز می باشد.اگر افکار شما در طول روز بازتاب آگاهی معنوی نباشد،نیرویی برای جمع آوری چنین اندیشه خالصی وجود نخواهد داشت.
2)اندیشه های منفی:اندیشه های منفی از عادت نادرستی مانند خودپسندی،خشم،حسادت،بهانه جویی و سرزنش به وجود می آیند.این افکار مانند باتلاق هستند،زمانی که شروع شوند لحظه به لحظه در آنها غرق می شوید.رهایی از چنین باتلاقی بسیار مشکل است.
3)نجات خود:یکی از راه های رهایی،اندیشیدن به تجربیات جالبی است که در تعمق گذشته خود داشتید.این تجربیات را مانند طنابی مقابل خود نگه داشته تا مغزتان به آنها متوسل شوداگر موثر واقع نشد و آن شعله درونی پایدار پدید نیامد از کسانی یاری بخواهید که این نور درونشان را روشن نموده است.برای بیرون آمدن از اینحالت از هر کمک روحانی،حقیقی و درست که موجود بود بهره مند شوید.
4)علت بنیادی:علت بنیادی اندیشه های منفی نقصان در ایمان به پروردگار است. راه حل این است که خود را در چنان حالت آگاهی معنوی قرار دهید تا تمام اندیشه های منفی و آشفتگی های فکری پایان یابند.
چند ساعت از روز را باید به مراقبه بپردازید؟
بهتر است بپرسید چند ساعت از روز را نباید مشغول تعمق باشیم؟در برخورد با دیگران و انجام وظایف و مسولیت هایم،ارتباط پایدار خود را با خداوند حفظ می نماییم.برای حفظ این ارتباط پایدار حس واقع بینی خود را در انجام هرکاری حفظ نمایید.یعنی هیچ گاه مجذوب مواردی که شما را از اصول و اهداف کلی تان دور می سازد نشوید.در واقع این یک فرمول ساده برای زندگی در دنیا و انجام مسئولیت های زندگی است در حالی که فردی شادمان و آسوده خاطر هستید.
هنر زندگی
1)ارزیابی خود:آیا تا به حال درباره ی داشتن صداقت فکر کرده اید؟یک راه ارزیابی این است که بیندیشید تا چه حد جرات صحبت با پروردگار را داشته اید.اگر قلبی پاک و صادق داشته باشید،احتیاج به زبان آوردن خواسته هایتان کمتر می شود.یک قلب صادق آنقدر پاک و گشاده است که خواسته های خود را حتی پیش از بازگو نمودن،از درگاه الهی دریافت می دارد.
2)گسترش صداقت:با درک این نکته که از پروردگار چه طلب می کنید،می توانید این روند را آغاز نمایید.تفاوتی ندارد که پیرو چه مذهبی باشیم،همه ی ما به حقانیت پروردگار معتقدیم.در نتیجه همه ما حق داریم که این حقانیت را تجربه نماییم.در واقع چنین حقانیتی تنها از طریق قرب الهی ممکن خواهد بود.
3)هدیه الهی:پروردگار قلبهایمان را سرشار از عشق،آرامش و سعادت واقعی می نماید…و احساس ما این است:بله این هما چیزی بود که از دست داده بودم،همان چیزی که به دنبالش بودم.و خود را بسیار خوشبخت حس می کنید،زیرا چیزی را پیدا کردید که مدتها قبل گم کرده بودید.یافتن چیزی که مدتها به دنبالش بودید برای همیشه شادی را به ارمغان می آورد.
4)حفظ تجربه:پس دقیقاً چه چیزی به دست آمده است؟تقوی و فضیلت،اصول و ویژگی هایی که دوست داریم با آنها زندگی کنیم.این فضائل هدیه الهی است که همان حقیقت متعالی می باشد.این خصوصیات ظاهر شده و با شناختن آنها به سعادت والایی دست می یابیم.چنین حقیقت زیبایی وجود دارد.پروردگارا از تو سپاسگزارم که بار دیگر چنین ارتباط الهی را برایم میسر نمودی.
5)تمرین معنوی:به تمرینات معنوی خود ادامه دهید.اهمیتی ندارد که کارها و مسئولیت های دیگری داشته باشید،بلکه ادامه این تمرینات مهم است.این تمرینات معنوی را ضمن انجام مسئولیت های خود ادامه دهید.در حقیقت صداقت درون خود را حفظ نمایید.تنها شما طالب صداقت نیستید،بلکه این آرزوی قلبی دیگران نیز می باشد.
6)روابط:زمانی که افکار،الفاظ و اعمال شما پذیرای حقیقت درونتان باشد،آگاهی شما شکوفا خواهد شد و احساس گناه روز به روز کم رنگ تر می شود.بخشیدن دیگران و مورد بخشش قرار گرفتن از طرف آنها و همچنین ایجاد ارتباطات آسان می شود.
7)پیروزی:با صداقت،گویی آیینه درونتان پاک شده،تصویر کاملی از درون شما را نشان می دهد.در این آیینه می بینید که کسی جز بنده ی کامل پروردگار نیستید.و در می یابید چه هستید،به که تعلق دارید و چه کاری باید انجام دهید.
8)سعادت:با داشتن صداقت به چنین درجه والایی از پیروزی دست می یابید.این صداقت،سعادت خاصی را برایتان به ارمغان می آورد…سعادت درونی که تمام غم و غصه ها را از میان می برد.این سعادت،احساس عمیقی از امنیت درونی را در شما به وجود می آورد و دیگر هیچ کس قادر نیست بر شما تاثیر منفی بگذارد.
9)جایگاه در بارگاه قدسی:زمانی که این گونه کوشش نموده و خصوصیات منفی خود را از بین ببرید،توجه الهی به شما جلب می شود.پروردگار از قلب های پاک خشنود است.کوشش شما برای داشتن قلبی پاک و زندگی بر مبنای صفات حقیقی عشق و آرامش،شما را به پروردگار نزدیک می سازد.
آیا سرنوشت قبلاً تعیین شده یا این دست های من است که سرنوشت را می سازد؟
بدون شک داشتن یک سرنوشت خوب به خودتان بستگی دارد.
1)قانون کارما:سرنوشت ارتباط نزدیکی با فلسفه ی کارما دارد،که به ما یادآوری می کند وقوع هیچ پدیده ای تصادفی نیست.هرچه کشت کنی،همان را برداشت خواهی کرد.سرانجام امروز شما نتیجه اعمال دیروزتان می باشد،فردای شما نیز نتیجه اعمالی است که امروز انجام می دهید.
2)اختیار:زمانی که مشکلی برایم پیش می آید تنها دو نکته به ذهنم می رسد،ابتدا به خودم می گویم:این اتفاق از قبل مقدر شده بود و باید پیش می آمد،سپس می گویم:باید این مشکل را پشت سر گذاشته،از آن سربلند بیرون آیم.فکر نخست نتیجه درک سرنوشت و تفکر دوم حاصل شناخت اختیار می باشد.اختیار،فلسفه کارما را کامل می نماید.سرنوشت و اختیار هر دو در کنار همعمل می نمایند.اگر درک درستی از این دو مفهوم و عملکردشان نداشته باشید شرایط دشوار زندگی حرکتتان را کند نموده و یا حتی متوقف می سازد.زمانی که این نکته را فراموش کنید مانند این است که سرنوشت از کنترل شما خارج شده باشد.در این حالت از یاد می برید که هر مشکلی پیش آید،باید اتفاق می افتاده و این وظیفه شماست که آن را پشت سر بگذارید.نقش شما ادامه راه برای ایجاد آینده ای روشن می باشد.
سفر شخصی
1)اعتقاد از بین رفته:در بسیاری از جوامع به نظرات زنان اهمیتی داده نمی شد.در حقیقت زنان نقشی در اجتماع نداشتند و تلاش های آنها هم ثمری نداشت.چون آنها اعتماد به نفس خود را از دست دادند،اعتمادشان نسبت به دیگران نیز از بین رفت.
2)احساسات قلبی:به همین دلیل زنان اغلب پذیرای عشق الهی می باشند.تنها پروردگار از آنچه که در قلبهایشان می گذرد،آگاه است.عشق الهی نه تنها آنها را متعالی می سازد بلکه در نظر دیگران نیز قابل پذیرش می نماید.
3)عظمت زنان:بزرگی زنان شامل:تقوا،بخشش،عشق و راستی…می باشد.این خصوصیات مانند دارایی است که هرگاه اراده نمایند نه تنها خود از آن بهره مند می شوند بلکه همه از آن استفاده می نمایند.این صفات ویژگی های الهی را در زنان ایجاد می نماید.
4)معلم واقعی:پروردگار می فرماید:در این دنیا هیچ کس والاتر از مادران نیست.مادر کسی است که خانواده را پشتیبانی می کند.مادران معلمان واقعی هستند،راهنمای واقعی دنیا.در آخر،آیا مادر همان کسی نیست که فرزندانش را از طریق الگوی خود تربیت می نماید؟
5)نقش زنان در اجتماع امروز:اگر زنان انگیزه احترام به خود را تقویت نموده و از نیروی الهی بهره مند شوند،می توانند پیام الهی را به همه جهانیان برسانند.
چه نیرویی از مقام زن حمایت می کند؟
به نظر من سه ویژگی مهم در زنان وجود دارد.آنها بردبار،بخشنده و جویای حقیقت می باشند.این خصوصیات قلب آنها،مادر دنیا،را بخشنده و سخاوتمند می سازد.
1)مادر دنیا:مادر دارای خصوصیات اخلاقی مانند تقوی،بخشش،عشق و بردباری می باشد.تقوی همان صفتی است که وجودش در دنیای امروز بسیار ضروری است.
2)شجاعت:رسیدن به کامیابی در دنیای امروز ملزم به داشتن شجاعتی پایدار و صداقتی کامل می باشد.هرگاه دچار ترس یا ناامیدی شدید به رازی که با شما در میان می گذارم توجه کنید:هیچ گاه تحت تاثیر افکار دیگران قرار نگیرید.تنها به باطن خود رجوع نمایید،معرفت درونیتان را آشکار نموده سپس با این معرفت درونی کاری انجام دهید.فقط یک دقیقه در حالت تمرکز باقی مانده به خود بگویید:بسیار خوب اجازه بده ببینم چه کاری می توانم انجام دهم؟سرانجام به راه حل مشکلات خود می رسیم.
چگونه می توانید احساس منحصر به فرد خود را بیان نمایید؟
از زمان طفولیت می اندیشیدم که زندگی ام باید الگویی برای تمام دنیا باشد.هیچ گاخ زندگی خود را صرف امور عادی نمی کردم.خواهان زندگی با اهدف و معانی منحصر به فرد بودم…دوست نداشتم دیگران را از طریق جلوه های ظاهری رهبری کنم،بلکه تصمیم داشتم رهبری راستین باشم و پیروانم را از طریق نیروی حقیقت،صداقت و پاکی هدایت نمایم.
1)الگویی برای دیگران:در دوره جوانی،عشق الهی را به عنوان حقیقتی جاودان تجربه نمودم.از آن زمان زندگیم را وقف دو هدف اصلی نمودم:
نخست اینکه این عشق الهی در قلبم زنده نگه دارم زیرا تنها این عشق است که مرا متعالی می سازد هدف دیگرم این بود که این حقیقت والا را برای دیگران نیز روشن نمایم.لازم بود این عشق را به دیگران بیاموزم و این کار را از طریق سخنرانی هایم انجام می دادم.اگر توصیه ای که به دیگران می نمایید،خود در زندگی تجربه نکرده و به کار نبسته باشید،تاثیر زیادی نخواهد داشت.
2)بینش جهانی:در درون جوانی همواره به دنیایی با روشنایی خالص فکر می کردم.این تصوری بود که از دنیا داشتم و در آن فاصله ای میان شرق و غرب نبود.تنها یک دنیا بود و آن هم در دست های ما.چنین تصوری مرا برای رسیدن به اهدافم پایدار می نمود.ابتدا مرا از این دنیای فانی جدا نموده و بخ آسمانها سوق می داد.و مهم تر این که رابطه ی الهی را در من گسترش می داد.اگر باطن خود را به طور نامحدود تجربه نمایید در برابر تاثیر مشکلات ایمن خواهید بود.با این روش راه حل را پیدا خواهید کرد.
منشا هدف چیست؟
همواره حس می کردم به دلیل ارزش زندگی بشر،داشتن زندگی هدفدار بسیار مهم است.در واقع بر طبق نیازهای دنیای امروز،هدف زندگی ایجاد الگویی برای دیگران است.این الگو را در زندگی خود بسازید.
1)هدف:دنیا قادر نیست هیچ گونه بی احترامی نسبت به روحیه ما باید با تمام چیزهایی که باعث هتک حرمت خانواده ی جهانی مان می شود مبارزه نماییم.این هدفی است که آن را دنبال می کنم نه تنها برای سرافرازی خودم بلکه برای سرافرازی تمام دنیا.همواره چنین هدف استواری داشته ام و حاضر بودم جانم را در راهش فدا کنم.بعضی از مردم از رسیدن به هدف خود ناامید می شوند در واقع انگیزه ی رسیدن به هدف در آنها به سختی شکل می گیرد.آنها می گویند:نمی توانم ادامه دهم،ممکن نیست…در حقیقت نیروی درونی زیادی برای انجام این وظیفه متعالی لازم است.در راه رسیدن به هدف مان همواره امتحان می شویم،ساعت و زمان مشخصی وجود ندارد و اغلب کسی نیست که به ما کمک کند.تنها یاری پروردگار و کوشش خودمان ما را به هدف نزدیک می سازد.من امدادهای الهی را هنگام مشکلات و مصائب تجربه نموده ام.پروردگار همواره ناظر بر اعمال ما است چه آن زمانی که با نیروی ایمان و اعتقادمان مشکلات را پشت سر بگذاریم و یا هنگامی که مانند یک فرد ضعیف از کنار مصائب می گذاریم.
2)حرکت به سوی جلو:احساس می کنم در زندگی همواره باید در حال یاد گیری باشم.اگر همواره در حال آموختن باشید،حرکت به طرف جلو برایتان آسان می شود.هیچ گاه گمان نکنید همه علوم را فراگرفته اید.اگر این افکار شیطانی را به ذهنتان راه دهید در امتحان موفق نخواهید شد.همواره گمان می کنم باید به طرف جلو حرکت نمایم.حتی به خودم اجازه نمی دهم که به اطراف نگاه کنم.فقط به طرف جلو!افرادی که در رسیدن به هدفشان ناکام خواهند ماند.اکنون وقت ان نیست که به پشت سر یا چپ و راست نگاه کنیم.همواره هدفم را مقابل خود قرار می دهم.با این روش به هدفم جهت می دهم.همه افراد باید هدف رفیع و راستین خود ایمان داشته باشند.در این حالت است که به هدف والای خود خواهند رسید.همواره به سه ندای هماهنگ گوش می دهم:1-ندای درونی ام2-اشاره ی زمان3-پیام الهی این سه عامل ما را در ادامه ی حرکت یاری خواهند نمود.
فصل سوم
تقسیم بصیرت
بخش اول:فرشته ها
فرشته ها مانند انسان نیستند.ممکن است در شکل انسان ظاهر شده،پیر یا جوان باشند.فرشته ها هر شکل یا سنی که باشند،بسیار زیبا هستند.به همین دلیل است که همه ی انسانها از هر مذهب و فرقه ای باشند،آنها را دوست دارند.انسانها حتی اگر به پروردگار معتقد نباشند،وجود فرشته ها را احساس می نمایند و از حضور آنها شاد هستند.مردم زمانی که احساس نمایند فرشته ها از آنها محافظت می کنند،احساس امنیت می نمایند.
1)نخستین مخلوقات پروردگار:فرشته های الهی هیچ گاه پدر یا مادری نداشته اند.بنیان گذاران مذاهب مختلف به این موضوع ایمان دارند.چنین اندیشه ای به ذهن هیچ کس خطور نمی کند،زیرا فرشته ها نخستین مخلوقات پروردگار هستند.این تجربه ی من است:شکل و جسم من فیزیکی است اما در باطن موجودی روحانی هستم و با چنین معرفتی من بنده پروردگار هستم.
2)رسیدن به مقام فرشته ها:آیا می توان یک فرشته بود؟به راستی هرچه ارده کنید به دست می آورید.تنها لازم است خود را به عنوان وجودی روحانی بشناسید،این حالت سعادت شما را تضمین می نماید.سپس آنچه را که به صورت فطری در شما نهفته است دوباره آشکار می شود.
3)رسیدن به روشنایی:تجربه دیگری وجود دارد که می خواهم با شما در میان بگذارم:در سن نوزده سالگی یک روز که با پدرم برای پیاده روی بیرون رفته بودیم آن اتفاق به وقوع پیوست…در حالیکه راه می رفتیم،برهما بابا پایه گذار این انجمن روحانی را دیدم.هنگامی که او نزدیک شد به معرفتی دست یافتم…رسیدن به روشنایی.این روشنایی بسیار منحصر به فرد بود،یک لحظه با شکوه،لحظه ای که سرانجام عطش مرا سیراب نمود.در آن لحظه سرشار از عشق الهی بودم…برهما بابا را پیش از تاسیس انجمن می شناختم و تصورم از این معرفت،برهما بابا نبود بلکه شناختی بود که در اثر ریاضت های خود بدست آورده بود.او به درک و معرفتی الهی نائل شده بود.معرفتی که مرا نیز به آن مرحله رساند.در آن لحظه معنوی احساس می کردم روحم کاملاً از بدن جدا شده و به نور الهی،پروردگار،متعلق است.بنابراین بسیار احساس شادی و کامیابی نمودم.در آن لحظه قلبم سرشار از یک احساس خالص بود(بار الها تو معبود من هستی،می خواهم همانند تو باشم)
4)صفات پروردگار:پروردگار،صالح،رحیم،رحمان،خالص،نیرومند،صادق و…می باشد.همواره آرزو داشتم در زندگی از چنین ویژگی هایی پیروی نمایم،گرچه تمام آن سالها عاشقانه پروردگار را می پرستیدم،رسیدن به این خصوصیات آسان نبود.در عوض وجودم سرشار از ترس و علاقه ای همراه با نگرانی بود.از همان لحظه ای که به آن معرفت الهی رسیدم و با خود گفتم:بارالها به تو تعلق دارم،صفات معنوی را در باطن خود احساس نمودم،صفات نهفته ای که آشکار شد.همه تمایلات منفی در وجودم از میان رفت.اصلاً احساس نمی کردم چنین تمایلاتی در من وجود داشته باشد.
5)شناخت خود:هدف من از رسیدن به روشنایی معنوی تنها مشاهده درخشش آن نیست.زمانی که چشم سومتان باز می شود نوری به سوی شما می تابد.این روشنایی،نور شناخت و معرفت است.این نور سبب می شود خود حقیقیتان را به خاطر آورده و درک کنید.همین باعث می شود معبود واقعی مان را بشناسیم.
6)نور جاودان:تجربه نور الهی یعنی حس شناخت درونی یا به عبارت دیگر،تغییری که در باطن شما پدید می آید.معرفتی که از درون به بیرون می رسد.گویی ذهن آگاه شده و وجودتان سرشار از شناخت خود و پروردگار می شود.در آن لحظه متعالی،دیگر اسیر جسم خاکی نخواهید بود بلکه از این قفس تن رها شده و به نوری جاودان تبدیل می شوید.همواره به یاد داشته باشید که برای پرواز لازم است تا احساسات فیزیکی تان را پنهان نموده و به باطن خود سفر نمایید.
در نهایت:پروردگارا سپاس که بالهای روح را به ما عطا نمودی و انگیزه پرواز را در قلب هایمان ایجاد کردی.