با خالق هستی

مترجم : فریبا مقدم- خلاصه کتاب: محمّد حامدمقدم کفاش- چرا انسان های نیک رنج می برند ؟ تقریباً به هر جا که می روم چه در هند و چه درکشورهای دیگر همه مردم ازمن می پرسند : ((چرا مردم نیک رنج  می برند ؟ )) حکایت همه جا یکی است . مردم می گویند : (( ما صداقت داشته ایم و سخت تلاش کرده ایم:
به هیچ کس آسیبی نرسانده ایم و از کسی سوء استفاده نکرده ایم ؛ تا جایی که توانسته ایم خوبی کرده ایم ، امّا هنوز رنج می بریم . چرا ؟
چگونه با رنج برخورد کنیم ؟
اگر توجه ما بررنج متمرکز باشد ، آنگاه رنجمان بیش از آنچه هست به نظر می آید. بهتر است در میان رنج هایمان ، نعمت ها و داشته هایمان را برشماریم . ما معمولاً فقط در یک قسمت از زندگی رنج می بریم . بنابراین چیزهای بسیار دیگری هست که باید از داشتن آنها شکرگزار باشیم. در همه شرایط زندگی بیایید از خدا تشکر کنیم .
اگر همه ما ایمان داشتیم که خدا بر همه اعمال ما ناظر است ، از بسیاری از کارهای غلط و آسیب زننده اجتناب می کردیم .ثمره چنین اعمالی است که بسیاری از رنج های زندگی را به وجود می آورد. در واقع هر عملی دارای عکس العملی است. اگر عمل ناپسند و مضر انجام دهیم ، عکس العملی مضر و ناخوشایند دریافت خواهیم کرد و اگر کاری نیک انجام دهیم ثمره آن را به صورت نیکی دریافت خواهیم کرد.
امّا چرا انسان های نیک رنج می برند ؟ در حقیقت انسان های نیک هرگز رنج نمی برند . اگر انسانی نیک ، گرفتار رنجی شود در واقع جایی در اعماق وجودش ناخالصی و ظلمتی وجود دارد که باید توسط رنج نازل شده تطهیر و روش شود انسان نیک رنج می برد تا آن قسمت از سستی وجودش به نیکی و قدرت تبدیل شود ، اما سستی و ضعف چگونه به نیکی و قدرت تبدیل می شود؟ درست مانند طلا، طلا در کوره ذوب می شود تا تصفیه گردد. به همین ترتیب اگر پاره ای ضعف و ناخالصی در وجود ما هست ، باید آتش رنج ها را پشت سر بگذاریم .با رنج و دردی که می کشیم تطهیر می شویم و برای رسیدن به قلب خدا که جز عشق ، نور و شادی ابدی نیست ، آماده می شویم. عشق خدا در همه جا و همه اوقات حضور دارد . رنج ، برکتی است که خدا بر ما نازل می کند تا معنای رحمت بی کران ، خِرَد و عشق بینهایتش را بر ما عیان کند. خداوند دنیای شگفت انگیزی خلق کرده است .
چگونه بر مشکلات غلبه کنیم ؟
رنج بخشی از زندگی است و آموزنده است. اگر رنج نصیبمان نشود ، بهترین درس های زندگی را نمی آموزیم . اما افسوس که بسیاری از ما این حقیقت را تشخیص نمی دهیم و تمام سعی خود را به کار می گیریم تا از تجربه های به ظاهر دردناک اجتناب کنیم.
رنج پاره ای از زندگی است و آموزنده است اگر رنج نصیبمان نشود بهترین درس های زندگی را نمی آموزیم ، اما افسوس که بسیاری از ما این حقیقت را تشخیص نمی دهیم و تمام سعی خود را به کار می گیریم تا از تجربه های به ظاهر دردناک اجتناب کنیم .وقتی که مشکلی پیدا می شود سعی می کنیم از آن بگریزیم ؛ اما باید دانست که هرگز نمی توان از مشکلات طفره رفت. وقایع ناخوشایند فقط برای مدت کوتاهی عقب می نشینند اما با ظاهری متفاوت دوباره به ما باز می گردند. با اجتناب از مشکل ، ما در واقع مشکلات بزرگ تری را به زندگی خود فرا می خوانیم . برخی از افراد که می دانند مشکلات را نمی توان به تعویق انداخت ، خود را به مشکل تسلیم می کنند. آنها مقاومت نمی کنند ؛ بلکه خود را به مشکل می سپارند . چنین کسانی می گویند : ((آنچه را که نمی توان درمان کرد باید تحمل کرد. )) امّا راه سومی هم برای مواجهه با مشکل وجود دارد ، که تنها راه صحیح است . اجتناب از مشکل بیهوده است. تسلیم شدن هم نادانی است ، راه سوم آن است که هر مشکل را دوستی ببینیم که پیام و درسی برای ما دارد و با این نگرش به استقبالش برویم. سعی نکنید از مشکل بگریزید ، زیرا راهی برای گریز از مشکلات وجود ندارد.
دعا کردن را به من بیاموز !
با دعا کردن است که انسان به خدا می رسد و خدا به ذهن او راه می یابد. انسان محتاج خداست ، درست همان گونه که به آب و هوا نیاز دارد . (دکتر الکسی کارل)
امروزه بسیاری از دانشمندان قدرت دعا را تأیید کرده اند. دکتر الکسی کارل Dr.Alexis Carrel نامزد  مشهور جایزه نوبل گفته است : (( دعا ، قدرتمندترین صورت انرژی است که انسان می تواند تولید کند . دعا ، چون نیروی جاذبه واقعی است. ))
دعا با صحبت کردن با خدا شروع می شود ، اما زمانی که ساکت می شویم خدا با ما سخن می گوید. تا زمانی که به صدا خدا گوش نداده ایم ، در راه دعا چندان پیش نرفته ایم.
در آغاز ما صدای خدای را نمی شنویم ؛ اما بیایید مطمئن شویم که ((او)) صدای ما را می شنود . پیامبر خدا را سامع الدعا (شنونده دعا) خوانده است.
لازم نیست که دعاهای معین و مدّون به خدا بکنیم. دعاباید خود انگیز باشد و ازقلبی مالامال از عشق برخیزد. ممکن است یک نگاه پرمحبت یا آهی عمیق نزد خدا بیش ازهزاران دعای معین و مدون روزانه پذیرفته شود .
لازم نیست که باسواد یا تحصیلکرده باشید تا بتوانید دعا کنید. فقط قلبی پاک و مقدس ، مشتاق و متواضع لازم است، قلبی که مشتاقانه انتظار خدا را می کشد.
دعا ، منتظر شدن برای خداست ، انتظار با عشق و اشتیاق . بدون عشق و اشتیاق ، تکرار کردن دعاهای معین و رایج بی ثمر است. دعا ، قدرت است. قدرتی که در درون هرکس محبوس مانده است. همه باید این نیرو را فعال کنند.
دعا بزرگترین پناه در برابر نگرانی و تشویش است. ما چقدر نیروهایمان را به نگران شدن درباره چیزهایی که برایمان اتفاق نیفتاده ، یا ممکناست در آینده اتفاق بیفتد ، هدر می دهیم ؟
امّا بیایید به جای نگران شدن ، روی کردن به خدا ( به صورت دعا کردن) را بیاموزیم .
چگونه سعادتمند باشیم ؟
تمدن صنعتی در عرصه های عاطفی و روحانی به بن بست رسیده است، اما راهی برای رهایی وجود دارد. درا ین عصر کامپیوتر وصنعت پیشرفته می توان به سعادت نوینی دست یافت : به سرور واقعی زندگی .
درس بسیار ساده است ، آن قدر ساده که گفتن آن بی مورد است ، اما بشر هنوز نتوانسته است آن را دریابد. بعضی از مردم ، بی قرارانه به جستجوی لذت هستند . عده ای که سرشت دنیای مادی را شناخته اند به انزوا پناه می برند، اما معدودی هستند که راه میانه را می پیمایند و زندگی خود رابه هدف شرافتمندانه ای اختصاص می دهند. در واقع وقتی که راه تعادل را پیش نگیریم ، زندگی را پوچ می یابیم.
دارویی که در جیب بماند مسلماً هیچ تأثیری در بیماری ندارد. به همین ترتیب این پیشنهادها زمانی مؤثر واقع میشوند که به کار گرفته شوند.
پیشنهاد اوّل : بسیار ساده است .اگر خواهان سرور و سعادت هستید از هر آنچه کشنده شادی است ، اجتناب کنید.
پیشنهاد دوم : در مورد یکی از بدترین عاداتی است که شادی را نابود می کند : عادت فکر کردن به امور منفی و صحبت کردن در مورد آنها .
پیشنهاد سوم : قلب خود را از عشق لبریز کنید. عشق به خدا ، همنوعان ، حیوانات ، پرندگان ، طبیعت و خودتان.
پیشنهاد چهارم : هیچگاه حتی یک لحظه بیکار نباشید و وقتتان را به بطالت نگذارنید.
پیشنهاد پنجم : در هر کسی خوبی ها را ببینید. هیچ کس نیست که از خوبی بی بهره باشد. خوبی های دیگران را ببینید و از بدی هایشان بگذرید.
پیشنهاد ششم : همه چیز را به بهترین وجه انجام دهید.
پیشنهاد هفتم : سرور باشید نه برده . سرور وقایع ، احساسات متلاطم و توفنده ، امیال و خواسته های خود باشید نه برده آنها .
پیشنهاد هشتم : رها کنید . همه چیز را رها کنید و به خدا بسپارید .
چگونه برترس غلبه کنیم ؟
ما روحیه کودکی را از دست داده ایم . کودک بودن یعنی کنار گذاشتن هر گونه انتقاد و ایرادجویی ؛ لذت بردن از زندگی ؛ سهیم شدن در همه خوبی ها با دیگران ، عشق ورزیدن و خندیدن .
ما تصور می کنیم که بالغ شده ایم و دیگر نیازی به آغوش پر مهر مادر نداریم ، اما لازم است که دوباره کودک شویم و با همه دوست و مهربان باشیم ، نه ایراد جو و وحشتزده .
ترس ، علامت مشخصه انسان عصر حاضر است . ما از آینده می ترسیم ، از فقر ، بیکاری ، بی احترامی ، کم لطفی ، بیماری و مرگ می هراسیم. ما حتی از خود زندگی وحشت داریم . پیوسته می ترسیم هر چیز کوچکی را که داریم از دست بدهیم و با این ترس زندگی می کنیم .
به او گفتند : (( تو رنج زیادی را متحمل شده ای و قادر به دیدن نیستی . آیا از این وضع ناراحت نیستی ؟ ))
پاسخ داد : (( بله ، اما آیا مردم از این که بال ندارند ناراحت نیستند ؟ آنها به جای بال ، هواپیما ساخته اند. همین موضوع در مورد چشم فیزیکی هم صدق می کند. ))
کاگاوا معتقد بود رنج هایی که نصیب ما می شوند ، قسمتی از برنامه و مشیت الهی هستند که در زندگی ما اجرا میشود. خالق عالم و عاشق جهان هستی ، نمی خواهد هیچ آسیبی به هیچ کس برسد.
در اینجاست که راز مردی بی باک نهفته است. او نگران فردا نیست . فردا به موقع پیش خواهد آمد. او می داند که در این دنیای گذرا فقط لحظه حال به او تعلق دارد. لحظه ای که گذشته است دیگر به او تعلق ندارد.
ترس ، فرزند بی ایمانی است . آن کسی که در ترس زندگی می کند ، به خدا اعتقاد محکم و درستی ندارد ، حتی اگر پیوسته نام خدا را بر زبان بیاورد. کسی که به خدا معتقد است ، از بند ترس و خودخواهی رهاست. پس در هر وضع و شرایطی از زندگی خدا را عبادت می کند و پیوسته می گوید : (( شکر ! شکر ! 000 ))
ترس ، سمی است که به سرعت در سراسر سیستم بدن و ذهن منتشر می شود و قدرت اراده انسان را فلج می کند. ترس یکی از بزرگترین دشمنان انسان است.
سوامی ویوکناندا (Swami Vivekenanda ) درسرزمین مادری اش ، شهر به شهر وروستابه روستا می رفت و این پیام را تکرار می کرد : (( بی باک باشید ،جسور باشید ، بایستید ، قوی باشید . قدرت عین زندگی است وضعف ، مرگ است.ضعف ، یگانه عامل رنج است . ما  فلاکت زده می شویم زیرا ضعیف هستیم . دروغ می گوییم . دزدی میکنیم . مرتکب قتل و سایر جرایم می شویم زیرا ضعیف هستیم. رنج می بریم چون ضعیف هستیم . می میریم زیرا ضعیف هستیم. آنجا که ضعف نباشد ، مرگ نخواهد بود ؛ اندوه هم نخواهد بود .))
اما چرا اکثرما در ترس دائم به سر می بریم ؟ بله ، اگرما حقیقت را حداقل به خودمان اعتراف کنیم ، می بینیم که احساس تنهایی می کنیم. ما احساس امنیت نمی کنیم و مانند کودکی هستیم که در بازاری شلوغ مادرش را گم کرده است. تنها با این تفاوت که اومادرش را صدا می زند و ما فراموش کرده ایم که مادر الهی خود را صدا بزنیم . ما همچون کودک یتمی هستیم که شکایت می کند هیچکس در این دنیای بیکران نیست که از او مراقبت کند. این احساس تنهایی است که به نومیدی می انجامد و سبب می شود بسیاری از ما زندگی را فاقد ارزش بدانیم.
نباید فراموش کنیم که ارتباط یافتن با خدا فقط در نتیجه تلاش های خود فرد ممکن است و فقط از طریق لطف خداست که می توان خدا را یافت. سهم ما این است که تلاش کنیم افکار عشق ، کلام تسکین بخش وخدمت را به همه منتشرکنیم.
رازبی باکی شفقت ، دلسوزی و عشق به همه است. وقتی که عشق ، عشق بی قید و شرط به قلب راه یابد ، ترس عزیمت می کند.
مراقبه
ما در دنیای جاذبه های وهم آلود و اسارت ها زندگی می کنیم. تیغ خواسته های غیرانسانی ، غرور ، جهل ، نفرت ، اضطراب ، ترس و حرص روح ما را مجروح کرده است. روح ما زخمی جراحت های بسیار است . این زخم ها باید التیام یابند. سکوت می تواند این زخم ها را التیام بخشد.
مراقبه چیست ؟
واژه مراقبه (مدی تیشن) از ریشه لاتین و به معنای (( التیام)) است.
مراقبه مانند همه تجارب معنوی دیگر ، از بیرون نصیب ما نمی شود. در مراحل اولیه رشد معنوی ، عوامل بیرونی میتوانند زندگی درونی ما را تحت تأثیر قرار دهند. هر آنچه احساس می کنیم ، می اندیشیم ، می خوانیم ، می شنویم یا می گوییم ، در ساعاتی که در سکوت فرو می رویم در ذهن ما منعکس می شوند . برای همین است که باید مراقب محیط بیرونی زندگیمان باشیم. باید مراقب همه افکار ، احساسات ، آرزوها وخواسته ها ، کلام و اعمالمان باشیم.
مراقبه ، گشودن دریچه ذهن و نگریستن به درون است ؛ مراقبه زیارتی درونی است که در آن لایه های آنچه غیرواقعی است ، یکی بعد از دیگری برداشته می شود.
بودا از پنج نوع مراقبه سخن گفته است .نخستین نوع آن مراقبه عشق است که در آن قلباً شادی همه موجودات از جمله دشمنانمان را می خواهیم.
نوع دوم ، مراقبه شفقت است که در آن به همه موجودات غمزده و رنجدیده فکر می کنیم ، اندوه  و ناراحتی های آنها را تجسم می کنیم تا شفقت عمیق قلبیمان را نسبت به آنها بیدار کنیم.
مراقبه سوم ، مراقبه سرور است که در آن به سعادت دیگران و شاد شدن از شادی آنها فکرمی کنیم.
در مراقبه چهارم به عواقب رعایت نکردن اخلاق فکر می کنیم دراین مراقبه تشخیص می دهیم که لذت مادی چه گذراست و چه پیامدهای مهلکی دارد.
در مراقبه پنجم که مراقبه آرامش است از عشق و تنفر و ثروت و نیاز فرا می رویم و تقدیرمان را با آرامش نگاه میکنیم .
در اوقات درد و ترس ، ((او)) را بخوانید : (( یاور بی پناهان !)) حتی زمانی که لغزیده اید و مرتکب گناه شده اید باز دست هایتان را بگشایید و بگویید (( خدایا دستم را بگیر !)) وقتی که به وظایف روزمره تان می پردازید ، از خدا بخواهید که کنارتان باشد.
بیاسایید ، بیاسایید ، بیاسایید 000
مراقبه با آسودن آغاز می شود. اکثر اوقات بدون آن که بدانیم ، تحت فشار هستیم . حتی زمانی که می خوابیم،بدن و ذهن ما استراحت نمی کنند. ما فشارهای روزرا با خود حمل می کنیم و بنابراین نمی توانیم خوابی عمیق داشته باشیم. صبح زود بعد با احساس خستگی بیدار می شویم . احساس طراوت ونیرومندی نمی کنیم تا کارهایمان را انجام دهیم.
شیوه های متعددی برای آسودن وجود دارد . در اینجا یکی از این شیوه ها مطرح می شود:
1- به پشت روی کف اتاق دراز بکشید یا در حالتی راحت بنشینید ویا روی صندلی در حالی که کف پاهایتان روی زمین قرار دارد ، بنشینید. چند نفس عمیق بکشید. هوا را آهسته بیرون دهید وبه راحتی و با ملایمت هوا را از ریه ها خارج کنید.
2- خودتان را در حضور پر مهر خدا احساس کنید. در پای ((او)) نشسته اید و حضورش را کاملاً حس می کنید.
3- ذهنتان را متوجه عضلات دور چشم ها کنید. بیاسایید ، بیاسایید . چشمانتان را باز کنید . تصور کنید که پلکهایتان بسیار سنگین می شوند . بگذارید به خودی خود بیفتند.سه بار آنها را باز کنید و ببندید.
4- ذهنتان را متوجه عضلات دور دهانتان کنید. بیاسایید 000 بیاسایید000 بیاسایید.
5- عضلات صورتتان را استراحت دهید ، بگذارید که صورتتان استراحت کند.
6- همین کار را با عضلات بدن شامل گردن ، شانه راست ، آرنج ، ساعد ، مچ دست ، دست ، انگشت ها ، شانه چپ انجام دهید.
7- نفس عمیقی بکشید و بدنتان را کشش دهید.
8- وزنتان کاهش می یابد، سبک می شوید و به طرف بالا می روید.
9- در حضورخدا هستید. این دعای ساده را به خدا تقدیم کنید:
((تو)) کنارم هستی
ای حضورتابناک !
ومن آسوده ام ، آرامم و خاموش.
نجواها 000
چراغ ها بسیارند ، لیک نور یکی است.
نور به یک چراغ متعلق است.
نور از آن یگانه عظیم و پنهان برمی آید.
قدسیان سرزمین های مختلف ، عشق و حقیقت را از یک چشمه نوشیده اند. آنها به زیان های مختلف ترانه عشق و عبودیت خود را سروده اند. نمادهای مختلفی به کار برده اند ، اما حقیقتی را که از آن سخن گفته اند واحد است و بدین ترتیب اختلاف نظر اساسی درتعالیم آنها وجود ندارد.
آنها هریک فراخور حال خود، نجواهای محرمانه خود با معبود را سروده اند  و از آنجایی که همه از آن یگانه نیاز حقیقی هرکس سخن گفته اند سخنشان لاجرم بردل همگان می نشیند. هرچه بیشتر براین گفتارها تعمق کنیم ،معانی بیشتری که در پس کلمات نهفته است بر ما عیان خواهد شد و این دانش تازه ، دانشی قلبی است. از راه دل به دست آمده و تجربه شده است. چنین دانشی است که با ما می ماند؛ جزئی از ما می شود و هرگز از خاطرمان نمی رود.
هرگفتار را چندبار تکرار کنید، بگذارید که ذهنتان برآن کلمات تعمق کند. به عمق معانی کلمات فرو روید. آنگاه به افکار تازه ای که پیرامون آن گفتار هستند خواهید رسید. به مرحله ای خواهید  رسید که افکار ، ناپدید خواهند شد و شما از ذهن فرا خواهید رفت.
خداوند طالب روح هایی است که مشتاقانه وجود، قلب و ذهن ، توانایی و دارایی هایشان را به ((او)) تقدیم کنند. با تعمق براین گفتار ها این اشتیاق را در وجود خود دامن می زنیم و واقعیت ارتباط با ((او)) را حس می کنیم.

نتیجه گیری :
این کتاب بدون نگاه کردن به دین و مذهب خاصی ، اصول و روش های جامع و درست را برای برقراری ارتباط با خدا و جهان هستی را به ما معرفی کرده و قوانینی را گویا شده که دانستن آنها و عمل کردن به آنها به ما کمک می کند زندگی بهتر و زیباتری داشته باشیم.
آرامش از دست رفته و تشویش ذهنی بوجود آمده در زندگی روزمره ما تنها با ارتباط با خدای بزرگ و خالق هستی امکان پذیر است و کسی که به غیر از این روی می آورد در نهایت به پوچی می رسد.
انسانی که تمام وجودش عشق و محبت به تمام ذرات هستی است، جز عشق و محبت نمی بیند و چیزی غیر از این دریافت نمی کند . اتفاقها و وقایع ممکن است همان اتفاقها و وقایع عادی زندگی خود ما باشد ولی دید و طرز فکر این انسان است که تغییر کرده و عادی نیست برای مثال کسی که عاشق می شود صبح که از خانه بیرون می آید می گوید چقدر دنیا زیبا و قشنگ شده ، حتی صدای بوق ماشین ها برای او زیباست . او آسمان را ، زمین را ، خیابان را همه و همه را زیبا می بیند. با اینکه هیچ کدام از آنها تغییر نکرده اند و فقط و فقط این خود اوست که تغییر کرده است و در نهایت به این جمله می رسیم که می گوید می خواهی جهانت و یا زندگیت را تغییر دهی خودت و طرز فکرت را تغییر بده .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *