فرقی ندارد چه ساعتی از شبانه روز است! تفاوتی نمی کند که انجام خواسته ی او در توان شما هست یا خیر؟! اینکه کار با چه هزینه ای انجام می شود هم به او ارتباطی ندارد! اگر مجبور شوید برای انجام دستور وی قرض کنید، وام بگیرید، به این و آن رو بزنید و… هم اصلاً برایش مهم نیست. او رئیسی است که فقط به خواست خود می اندیشد و می خواهد کاری را که فرمان داده به احسن وجه و در اسرع وقت برایش انجام دهید. فرمانروایی که خودخواه است. رئیسی که بچه است. و یا در واقع بچه ای که ریاست می کند!
«فرزند سالاری» یکی از پدیده های عصر جدید است که بر اساس نرمش بیش از حد والدین و یا افراط آن ها در جهت برآورده نمودن هرگونه خواسته ی بجا و یا نابجای فرزندانشان شکل می گیرد. روند آغاز این فرآیند زمانی است که برخی خانوادهها ضمن دادن آزادی مطلق به بچه های خود، نهایت توانشان را به کار می گیرند تا تمامی نیازها و انتظارات فرزندان را پاسخ داده و خواست آن ها را مقدم برتمامی فعالیتهایشان قرار دهند. لذا در اینگونه خانوادهها کار به جایی می رسد که تمایلات بچه ها بر هر چیزی ارجحیت پیدا کرده و برای اینکه اختلالات رفتاری و روانی در آنان ایجاد نشود، پدر و مادر سعی میکنند انعطاف بیشتری با فرزندانشان داشته باشند. در این حالت فرهنگ غلطی در نظام خانواده شکل می گیرد که بر اساس آن بچه ها همچون رئیسی بر کرسی مدیریت خانواده تکیه زده و برای نیل به تمایلات خود حکمرانی می کنند. هر چند در كتب روانشناسي و تربيتي به طور مستقيم از واژه «فرزند سالاري» سخني به ميان نيامده است، اما نظير واژه پدرسالاري این پدیده نیز بر نوع رابطة اعضای يك خانواده با يكديگر و چگونگي رسيدگي و حل و فصل مشكلات مختلف آنها اشاره دارد، لذا از منظر تربيتي فرزندسالاري يك نوع شيوة فرزندپروري و رابطه فرزند- والد است.
روند فرزندسالاری زمانی در یک خانواده توسعه می یابد که بچه ها مستقیم یا غیرمستقیم محور تصمیم گیری های خانواده شوند. یعنی همه کارها با توجه به خواسته فرزندان و نیازهای آنها انجام می شود. در خانوادههای فرزندسالار پس از گذشت مدتی فرزند، خود را محور و مرکز تمام فعل و انفعالات میداند و براین اساس، خواستههای خود را در اولویت خواست دیگران تلقی میکند و خانواده با هر مشکلی که دارد، سعی میکند آن را برآورده سازد. شاید برآوردن خواست بچه ها در زمانی که کوچک هستند کارسختی نباشد اما همگام با بزرگ شدن آن ها خواسته هایشان نیز بزرگتر شده و زمانی فرا می رسد که خانواده از تأمین اکثر خواسته های فرزندان خود ناتوان است. کودکی که در طول زندگی خود «نه» نشنیده، محدودیت های منطقی را تجربه نکرده، مسوولیت پذیری را آموزش ندیده و فقط پاداش دریافت نموده باشد، وقتی در آینده وارد جامعه ای می شود که معادله های منطقی خود را دارد و برای افراد محدودیت قائل می شوند، بدون شک در محل کار، ارتباط با دوستان و سایر فعالیت های اجتماعی دچار مسائل و مشکلات فراوانی خواهد شد و حتی ممکن است جامعه او را طرد نماید. لذا بچه ها باید به گونه ای تربیت شوند که دریابند طبیعت زندگی به صورتی است که نه تنها خواسته ها و نیازهای غیرمنطقی، بلکه ممکن است به دلیل برخی محدودیت ها بعضاً برآوردن نیازهای منطقی آنها نیز ممکن نباشد.
خراسان – مورخ سهشنبه 1392/09/05 شماره انتشار 18560
نويسنده: مهدي ياراحمدي خراساني
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1392&month=9&day=5&id=5399480