تأثيرات روانی عمليات هوايی امريکا در طول چهار جنگ

خلاصه كتاب : ويتنام ، کره ، خليج فارس و جنگ جهاني دوم
نويسنده: استفان تي.هاسمر
مترجم : ابراهيم لطفيان کريم
تاريخ انتشار : 1378
ناشر: انتشارات رند
شمارگان : 1000 جلد

مقدمه
اين کتاب راه‌کارهايي را در خصوص افزايش اثرات رواني قدرت هوايي در جنگهاي آينده ارائه مي‌کند. موضوعات اين کتاب که در دوازده فصل به انگليسي گردآوري شده است، برگرفته از بازجوييهايي است از اسراي جنگي و کسب اطلاعاتي در خصوص جنگهاي ويتنام، کره و خليج‌فارس. اين کتاب همچنين به تحليل تأثيرات رواني عمليات سابق نيروي هوايي امريکا عليه اهداف استراتژيک و مواضع نيروهاي ديگر کشورها، مي‌پردازد. هدف از آن، بررسي و شناخت موارد زير است:
1 ـ شرايطي که تأثيرات رواني عمليات هوايي را افزايش و يا کاهش مي‌دهند.
2 ـ طراحي هرچه بهتر عمليات رواني و استفاده هرچه بيشتر از امکانات بالقوه عمليات رواني درنيروي هوايي.
3 ـ نحوه افزايش قابليتهاي موجود در نيروي هوايي و نقش اين نيرو در بعد رواني جنگ.
اين تحقيق را اداره طرح و برنامه و قرارگاه نيروي هوايي امريکا، با عنوان بخشي از برنامه دکترين و استراتژي نيروي هوايي انجام داده است. هدف از آن، آشنا کردن فرماندهان و ساير کارکنان نظامي وابسته، با طراحي و هدايت عمليات رزمي و طراحان عمليات رواني است؛ همچنين براي مطالعه دانشجويان دوره‌هاي عالي علوم نظامي نيز مفيد است.

پروژه نيروي هوايي
پروژه‌اي مشترک که در مرکز تحقيقات و توسعه، مورد تحقيق و تجزيه و تحليل قرار گرفته است. اين پروژه زمينه‌ساز تحليلهاي جداگانه در مورد خط مشيها و متغيرهاي مؤثر بر توسعه، به کارگيري، آمادگي رزمي و پشتيباني از نيروهاي حال و آينده هوافضا است و در قالب سه برنامه، تحقيقاتي را ارائه مي‌دهد.
الف – استراتژي، دکترين و ساختار نيرويي؛
ب ـ نوآوري و به‌کارگيري انديشه‌هاي جديد؛ و
ج ـ مديريت منابع انساني و تأمين سيستمها.

تأثيرات رواني عمليات هوايي تا به حال به نحوي بوده است که عملاًً کوتاه شدن زمان جنگ و کاهش هزينه‌هاي نظامي به ويژه هزينه‌هاي جاري را در پي داشته است. در برخي از جنگها تأثيرات رواني عمليات هوايي به مراتب بيش از تأثيرات فيزيکي، مشاهده شده است.
اين گزارش، ارائه‌کننده راه‌کارهايي در مورد افزايش کارايي عوامل رواني در جنگهاي آينده نيروي هوايي، و حاصل بازجوييها و سير اطلاعات به دست آمده از اسراي جنگي و نيز از تأثير عمليات رواني در جنگهاي کره، ويتنام و خليج فارس است که بعد از جنگ جهاني دوم تا به حال، مهم‌ترين جنگهاي طول تاريخ بوده‌اند. دو نوع از عمليات هوايي که تأثيرات رواني مهمي بر کاهش مدت جنگ و مقاومت نيروهاي دشمن دارند به شرح ذيل مي‌باشند:
الف ـ عمليات هوايي عليه اهداف استراتژيک: مبارزه و از بين بردن تهديداتي که از سوي کشور هدف، متوجه ما بود و هدف از آن، پايان دادن به جنگ، در حدي است که از نظر ايالات متحده پذيرفته شده باشد.
ب ـ عمليات هوايي عليه سازمان رزم کشور هدف: ايجاد جنگ رواني که ممکن است باعث از بين رفتن وحدت و انسجام نيروهاي کشور هدف شود و نيز باعث شود روحيه مقاومت در صحنه نبرد را از دست بدهند.

تأثيرات رواني عمليات هوايي عليه اهداف استراتژيک کشور هدف
تجربه جنگهاي گذشته
در تمامي جنگهاي مهمي که پس از جنگ جهاني دوم تا به حال روي داده‌اند، ايالات متحده همواره به اهداف به اصطلاح استراتژيک، حمله کرده است. اين اهداف شامل اهداف نزديک يا حمله به قلب مواضع کشور هدف با هدف ايجاد جنگي رواني بوده است. از ميان ساير اهداف، عمليات استراتژيک هوايي با هدف تحميل اراده خود به کشور آماج براي عقب‌نشيني از سرزمينهاي خودي، پذيرش آتش‌بس و صلح و در نهايت زمين‌گير کردن کشور هدف صورت گرفته است. عمليات نظامي با هدف جلوگيري از هرگونه اقدام نظامي و در ابعاد گسترده‌تر با هدف براندازي کامل نظام کشور هدف، صورت مي‌گيرند. تجارب جنگهاي گذشته، نشان داده‌اند زماني که حملات هوايي امريکا عليه اهداف استراتژيک به عنوان اهرم فشار قرار گيرد، در پرتو اين حملات است که اهداف جنگ، خودبه‌خود، تأمين شده است. ايالات متحده و ساير هم‌پيمانان وي براي وادار کردن دشمن به زمين‌گير شدن يا به ميز مذاکره کشاندن او و يا الزام به آتش‌بس، بايد کشور هدف را با رفتارشان متقاعد کنند که در صورت مقابله، شکست سختي متحمل، و يا در صورت ادامه جنگ، به مخمصه سختي دچار خواهند شد. از آنجايي که تصميم کشور هدف به ادامه جنگ و يا توقف آن، به شناخت آنان از نتايج آينده صحنه نبرد بستگي خواهد داشت، طراحان عملياتي نيروي هوايي امريکا گسترش نيرويي کشور هدف را نيز بايد جزء اهداف استراتژيک قلمداد کنند (و براي ايجاد جنگي رواني به آن حمله نمايند).
نگاهي به جنگهاي گذشته
جنگ جهاني دوم (1945-1941): طراحان جنگ جهاني دوم، اميد داشتند که بمباران هوايي اهداف استراتژيک در همه جا نتايج مهمي را به بار آورد. براي آلمان اين موضوع زماني اهميت پيدا کرد که متفقين کارخانجات صنعتي‌ آلمان را هدف بمباران هوايي قرار دادند که در نتيجه تأثير رواني آن ايتاليا به‌دنبال راهي براي انعقاد صلح ‌گشت.همچنين در آن شرايط، هدف متفقين از بمباران، پايان دادن به خصومت ميان دو کشور بود. زيرا هر دو طرف شاهد شکستهاي پياپي بودند.
جنگ کره(1953-1950م) و جنگ ويتنام(1972-1965م): در جنگ امريکا با ويتنام، حملات هوايي عليه اهداف نظامي و استراتژيک مخصوصا با هدف ايجاد جنگ رواني اجرا شدند. تأثير مهم اين حملات، متقاعدکردن سران ويتنام براي حضور در مذاکرات، در راستاي پايان بخشيدن هرچه سريع‌تر به جنگ و تأمين اهداف امريکا بود.
اين حملات هوايي، باعث شد که ايالات متحده سه سال در کره وهشت سال در ويتنام، از عمليات هوايي استفاده کند و در شرايط و وضعيتهاي مختلف لشکرکشي اين دو کشور، تمامي تلاش خود را براي حمله به اهداف استراتژيک به کار گيرد. در غير اين صورت احتمالات زير ممکن بود:
1-با دسترسي کشور هدف به پشتيباني قدرتهاي خارجي اين امکان به آن داده شود که با وجود از بين رفتن بخش عظيمي از تجهيزات جنگي‌اش بازهم بتواند به جنگ ادامه دهد.
2- کشور هدف به سرعت به اهداف خود دست يابد و عليه ايالات متحده وارد جنگ شود.
3-کشور هدف به سرعت انبوه نيروي انساني و تدارکات را وارد صحنه نبرد کند.
4- توانايي حفظ وضعيت لجستيکي موجود براي ادامه جنگ و يا حفظ اوضاع امنيت داخلي را براي سرکوب مخالفين به دست آورد.
5- به اين نتيجه برسد که منافع آتي‌اش در صورت تداوم جنگ، بيش از خسارتهاي بمباران خواهد بود.

پس از ارائه مطالبي در خصوص گفتگوي صلح ميان کره و ويتنام، ايالات متحده، بحث تعادل قدرت و يا کاهش تهديدات را در دستور کار خود قرار داد. در بحث مهم تعادل قدرت و يا کاهش تهديدات، بايد نقاط قوت و ضعف هر دو طرف به خوبي شناخته مي‌شد. در کره، تهديدات دوگانه جنگ روزافزون با چين و نيز احتمال استفاده امريکا از سلاحهاي هسته‌اي تهديدي ثانويه بود که باعث مي‌شد تقاضاي امريکا مبني بر بازگردانيدن اسراي جنگي به ميهن‌شان با شکست روبه‌رو شود. در ويتنام نيز واشنگتن مجبور بود از جنگنده بمب‌افکنهاي ليزري ب ـ 52 براي بمباران هانوي و هايپونگ، استفاده کند تا ويتناميها به پذيرش تنها راه حل باقي‌مانده يعني توافق صلح، وادار شوند.
جنگ 1991 خليج‌فارس: اهداف عمده رواني ازحمله به اهداف استراتژيک عراق در جنگ دوم خليج فارس، وادار کردن اين کشور به تغيير مواضع در قبال حمله به کويت بود. استراتژيستهاي نيروي هوايي امريکا، بمباران شديد را تنها راه مؤثر براي رژيم صدام حسين مي‌دانستند که از سياست اشغالگري کويت دست بکشد و متقاعد شود که از کويت عقب‌نشيني و قطعنامه‌هاي مختلف سازمان ملل متحد را در مورد کويت، قبول کند.
نظريه‌پردازان ائتلاف، همواره اميد داشتند تا از راههاي زير بتوانند عمر حکومت صدام را به آخر رسانند:
1-ناتوان ساختن و منزوي کردن صدام و کشورهاي حامي وي از صحنه بين‌الملل؛
2- تشويق نظاميان عراق و ساير ارکان حکومتي به سرنگون کردن هرچه زودتر صدام؛ و
3 ـ تحريک مردم عراق به قيام و شورش با هدف سرنگون کردن کامل رژيم عراق.
براي نيل به اهداف ياد شده، متحدين تمام توان هوايي خود را صرف حمله به مراکز فرماندهي و کنترل و ارتباطات و مسيرهاي فرماندهي، کنترل، کامپيوتر، ارتباطات و اطلاعات عراق کردند.
بعدها مشخص شد که (در جنگ دوم خليج فارس) مسائل ناشناخته مهم‌تر ديگري دربقاي رژيم عراق و از دست ندادن کنترل عراق در اثر بمباران شديد وجود داشته است. به نظر مي‌رسيد که متحدين از اوضاع عراق اطلاعات کافي، دقيق و به موقعي نداشتند که با استفاده از آن بتوانند قدرت رژيم عراق را خنثي کنند. حملات متحدين که با هدف برانگيختن مردم عليه صدام طراحي شده بود، ابتدا باعث غافلگيري شديد آنان شد ولي در نهايت کاري از پيش نبرد و تعداد کمي نيروي پليس و نيروي امنيتي محافظ کاخ صدام در اثر بمباران کشته شدند. در حقيقت، وضعيت فيزيکي کاخ رهبر عراق از نظر مسائل امنيتي، اطلاعاتي طوري بود که به نظر مي‌رسيد در اين جنگ، آسيب چنداني نديده است.
نيروي هوايي متحدين درميان کردها و شيعيان عراق نفوذ بسيار زيادي داشت، همانهايي که نسبت به رژيم عراق احساسات ضددولتي داشتند هر چند بعدها شورش کردها به شدت سرکوب شد. در نخستين اقدام، گارد رياست جمهوري عراق هدف حملات هوايي و زميني متحدين قرار گرفت. صدام در اثر اين حملات، تاب مقاومت را از دست داد و مجبور شد قطعنامه سازمان ملل را بپذيرد. صدام در محاسبات خود، عليه متحدين، دچار اشتباه شده بود و سرانجام علي‌رغم ميل خود، مجبور به عقب‌نشيني از کويت گرديد، زيرا وجهه او در داخل کشور و مجامع در بين‌المللي کاملاً از بين رفته بود و غير از اين راهي نداشت. صدام زماني که گارد رياست جمهوري را وارد عمل کرد فکر مي‌کرد که بازهم مي‌تواند مقاومت کند، اما آنان نيز شکست سختي را متحمل شدند.

درسهايي براي فرماندهان
به احتمال زياد در جنگهاي آينده، دشمنان امريکا نيز به دنبال تداوم رزم و تحميل تلفات انساني به ايالات متحده باشند تا در اين راستا، ايالات متحده از پذيرش تلفات خودداري، و از جنگ با آنان اجتناب نمايد و به پذيرش قطعنامه‌هايي در خصوص پايان دادن به جنگ، مجبور شود. به منظور جلوگيري از سوء استفاده از تداوم جنگ فرسايشي، اتخاذ يک راه حل و استراتژي منطقي و شناخت نحوه مقابله با تهديدات کشور هدف، براي پايان دادن به جنگ در مراحل اوليه آن ضروري است.
تجزيه تحليلهايي که در مورد اثرات رواني عمليات هوايي بر اهداف استراتژيک در جنگهاي گذشته انجام گرفته است، بيانگر اين است که صحنه رزم هوايي در گذشته چگونه بوده و در جنگهاي آينده، فرماندهان چه طرحهايي را بايد براي هدايت عمليات استراتژيک، آماده کنند.

انجام تک
تجربه نشان داده است که بمباران اهداف استراتژيک، به تنهايي نمي‌تواند اهداف جنگي امريکا را تأمين کند، زيرا عوامل متعدد و مختلفي در داخل کشورها وجود دارند که باعث مقاومت ملتها در مقابل اينگونه فشارها و بروز مشکلاتي براي امريکا شده‌اند. پس ما بايد اين توان را در خود داشته باشيم تا براي تحقق عمليات هوايي درآينده، نواقص را مرتفع تا بتوانيم بيشترين تلفات را به طرف مقابل خود، واردکنيم.
فرماندهان ما بايد بدانند که دشمنان آينده ما تلاش دارند تا ابعاد جنگ را از طريق تلويزيون و ساير رسانه‌ها پوشش و نشان دهند که ميزان تلفات طي بمباران هوايي، ناچيز بوده است. آنان از مسائل بشردوستانه و نيز افراد با نفوذ در توقف جنگ، بهره خواهند گرفت.
براي محدودکردن واکنشهاي سياسي که بعدها ممکن است متوجه واشنگتن گردد، فرماندهان ما در صحنه نبرد بايد آماده ارائه هرگونه توضيح و قضاوت در مورد حملات هوايي امريکا در صحنه داخلي و خارجي به افکار عمومي باشند. لازم است بگوييم، فرماندهان ما بايد به قدري پخته باشند که از انجام هرگونه حمله که خطرات مهمي را براي ساکنان غيرنظامي فراهم آورد، اجتناب کنند.
واکنشهاي منفي که در اثر حملات ناشيانه‌ امريکا صورت مي‌گيرد، برانگيخته شدن افکار عمومي عليه امريکا توسط کشور هدف را به دنبال خواهد داشت. اين موضوع، باعث کم‌ارزش شدن اهداف خواهد شد و حتي آزادي عمل را در بمبارانهاي آتي از فرماندهان امريکايي خواهد گرفت.

وارد آوردن فشار مضاعف در راستاي تأمين اهداف جنگي
در گذشته، ترکيبي از فشارهاي مختلف نظامي و ساير شرايط براي مجبور کردن کشور هدف به توقف جنگ و يا توافق قابل قبول با ايالات متحده، صورت مي‌گرفت. شرايطي که کشور هدف وادار به مذاکره گردد.
انجام حملات تهديدآميز عليه مواضع استراتژيک
اين حملات موجب اعمال فشار بر سران کشور هدف، به منظور خاتمه جنگ با شرايط مورد پذيرش ايالات متحده گرديده‌اند. اين موضوع وقتي است که سران کشورهدف مسائل زير را به خوبي دريافته‌اند:
الف ـ آنان حتما با شکست روبه‌رو شده‌اند و يا در آينده در صحنه نبرد، دچار مخمصه شديدي خواهند شد.
ب ـ در صورت تداوم جنگ در آينده نيز، حتما به اين نتيجه خواهند رسيد که صلح مورد پذيرش ايالات متحده را قبول نمايند.
ج ـ ارزش خسارات و يا تهديدات عليه منافع استراتژيک آنها بيش از ارزش پذيرش مذاکره با ايالات متحده خواهد بود.
د ـ هيچگونه پدافند عاملي را براي جلوگيري از حمله به مناطق استراتژيک خود نداشته و نيز امکان انجام پاتکي که بتواند ايالات متحده را از مسير اصلي جنگ خارج کند، نيز وجود نداشته باشد.
شرايط لازم براي تسليم شدن کشور هدف
علاوه بر چهار شرط ياد شده که براي وادار کردن دشمن به تسليم شدن لازم است. ، تجربه ثابت کرده است که شرط اصلي براي وادار کردن دشمن به تسليم، حذف رهبر آنان از اريکه قدرت و يا سراني است که جنگ را شروع کرده‌اند. فرماندهان و استراتژيستها بايد دقت نمايند زماني که در شرايط مساوي، منزوي کردن کشور هدف نتواند کارساز باشد بايد تواناييهاي داخلي سران کشور هدف (پشتوانه مردمي) را بررسي کرد. حتي اگر از نظر نظامي، به نظر آيد که به موفقيت کشور هدف در صحنه نبرد ديگر اميدي نيست.
در نظر گرفتن گسترش نيرويي کشور هدف به عنوان اهداف استراتژيک
از آنجايي که در معادلات کشور هدف، شناخت صحنه رزم براي خاتمه دادن به جنگ از نظر استراتژيستهاي آنان حائز اهميت است، پس فرماندهان بايد بدانند که وضعيت نيرويي کشور هدف نيز از اهداف استراتژيک است. تجربه نشان داده است که انجام بمباران و ساير حملات (موشکي، توپخانه و…) به آرايش نيرويي کشور هدف ممکن است توان حياتي آنان را کاهش دهد و يا به سران کشور هدف فشار آورد تا جنگ را خاتمه دهند. در جنگهاي مهمي که پس از جنگ جهاني دوم، به وقوع پيوسته‌اند، زماني که مخالفان امريکا به طور جدي در صحنه رزم، دچار مخمصه شده‌اند يا صلح را پذيرفته‌اند و يا تسليم شده‌اند.
در جنگهاي آينده نيز، سران کشور هدف در زمان نوسان قدرت، مجبور به تسليم و يا خاتمه جنگ خواهند شد. براي آنکه در آينده، سران کشور هدف مجبور به ترک استراتژي جنگي قبلي خود شوند، امريکا و هم‌پيمانان او بايد طوري وانمود کنند که موازنه قدرت در صحنه رزم، همچنان در دست آنهاست و در صورت ادامه جنگ، توان رزمي دشمن نيز به شکست خواهد انجاميد.

توسعه قابليتهاي ايالات متحده به منظور حمله به اهداف بسيار ارزشمند
حملات شديد هوايي براي اثربخشي هر چه بيشتر، بايد بر اهدافي متمرکز باشد که براي سران کشور هدف، حائز اهميت است. در برخي وضعيتهاي ناشناخته، تعيين اهدافي که براي سران کشور مقابل، بسيار با اهميت باشد، مشکل است. علاوه بر آن، تقريباً تمامي سران کشور مقابل نيز به منظور تجديد قدرت و بقاء نفرات خود همواره در صدد کسب برتري‌اند. به منظور ايجاد زمينه بحث مقابله با اهداف استراتژيک ، در آينده، نيروي هوايي بايد طوري عمل نمايد که به سران کشور هدف تفهيم نمايند که يا کشته خواهند شد و يا حکومت آنان سرنگون خواهد شد.
شايد آنان در خصوص پايان دادن به جنگ، به زودي پاسخ مثبتي به ايالات متحده ارائه ندهند. احتمال اينکه سران کشور هدف چنين خطري را بپذيرند، به شناخت آنان از مقاصد ايالات متحده، قابليتهاي ما و آزادي عملي بستگي دارد که تهديدات را براي آنان واقعي‌تر نشان دهند. با انجام حمله‌اي مؤثر يا نشان دادن قاطعيت در توانايي حمله به سران کشور مقابل، طراحان عمليات هوايي لازم است از اطلاعات واقعي و به موقع در مورد نحوه اطلاع‌رساني و اهداف، با خبر شوند. شايد مشکل باشد که بتوان انواع سيستمهاي بسته و ناشناخته امنيتي را که با ايالات متحده مشغول جنگ‌اند، دقيقاً شناسايي کرد. داشتن اطلاعات دقيق و به موقع براي استفاده در حملات هوايي مي‌تواند باعث دقت و سهولت ما در سرنگوني داخلي رژيم کشور مقابل شود و انجام اين کار به کمک ستون پنجمها نيز تا حدي مشکل است.
انجام حملات هوايي به يک موضع خوب دفاعي، غالباً مشکلاتي را در ميان آنان به وجود مي‌آورد. بارها ديده شده است که جمعيتي از ساکنان غيرنظامي کشور آماج در اثر بمبارانهاي عظيم به ستوه آمده، و عليه دولت خود تظاهراتي به راه انداخته‌اند، هر چند در سرنگوني آنان ناکام مانده‌اند. در جنگ آينده توجه به ملاحظات انساني حتي به صورت حمله محدود به ساکنان غيرنظامي، باعث ممنوعيت حمله به مناطق غيرنظامي خواهد شد.
يکي از مهم‌ترين راه‌کارها براي تهديد کشور هدف، اعلام سرنگوني در خارج از کشورشان است سران کشور آماج نيز درشرايط ذيل نسبت به احتمال سرنگون شدن توسط قدرت خارجي واکنش نشان مي‌دهند:
الف. در شرايطي که با مذاکرات نتوان به اهداف جنگي دست يافت.
ب. ترتيب نيروي هوايي، زميني، دريايي امريکا و عمليات نظامي عليه مواضع نيروها با هدف نيل به پيروزي نهايي و اشغال سرزمين کشور آماج، صورت گيرد.
ج. الگوي عمليات هوايي عليه مناطق استراتژيک مناطق عقبه کشور آماج نيز نشانگر احتمال نفوذ در قلب کشور هدف و به دنبال آن اشغال نظامي را در پي داشته باشد.

عمليات رواني با انجام حمله هوايي به مناطق استراتژيک
در چنين عملياتي، اهداف مورد حمله بايد از طرحهاي عمليات رواني پشتيباني نمايد. محتواي موضوعي عمليات رواني برگه‌هاي اعلاميه و پخش صداهايي باشد که مستقيم يا غيرمستقيم باعث تقويت پيام‌‌هايي رواني ‌گردند و يا پيامهايي که طي عمل بمباران، افسران نيروي هوايي از آن به منظور برنامه‌ريزي و هدايت لشکر هوايي و کل نفراتي که مسئوليت طراحي و انتشار پيامهاي رواني را دارند، استفاده ‌شود.
تأثيرات رواني عمليات هوايي عليه مواضع نيروها

تجارب جنگهاي گذشته
تاريخ نشان داده است که عمليات هوايي مي‌تواند به صورت مهم و بسيار قاطع، تأثيرات رواني مهمي در روحيه و رفتار نيروها در صحنه نبرد بر جاي گذارد. حملات هوايي مي‌توانند قابليتهاي کشور هدف را در جنگ، کاهش دهند. همچنين باعث زمين‌گير شدن کشور آماج، تضعيف روحيه، تسليم شدن و يا فرار از صحنه رزم شوند و يا در انجام وظايف نظامي آنها اختلال ايجاد کنند. تضعيف روحيه در حد شديد و يا تسليم‌شدن ، کاري بس مشکل است، زيرا به علت ساختار اخلاقي مؤثر و کنترل مکانيسمي که گاهي در ميان يگانهاي نظامي وجود دارد و در اثر ترس، مسائل زير رخ مي‌دهند:
ـ ترس از اينکه فرار و يا تسليم‌شدن او بازتاب منفي در ميان خانواده‌اش يا براي خودش داشته باشد.
ـ مسائل ذيل طي پنج سال تجزيه و تحليل در مورد جنگهاي کره، ويتنام و خليج فارس به دست آمده است. در مورد هرکدام، عده زيادي از نظامياني که در شرايطي از صحنه نبرد، يکي از مسائل زير برايشان پيش آمده بود. مجبور به فرار از جنگ و يا تسليم شده بودند.
الف ـ در سپتامبر تا دسامبر 1950 در کره: زماني که نيروهاي کره شمالي، روحيه مقاومت را از دست دادند و بيشتر آنان به اسارت در آمدند.
ب ـ در دسامبر1951 و ژولاي 1953 در کره شمالي: زماني که کمونيستها هيچگونه مقاومتي نکردند و بسياري از نيروهاي چيني و کره‌اي، صحنه جنگ را ترک کردند و يا به اسارت در آمدند.
ج ـ در سالهاي 1972-1963 در ويتنام: که نيروهاي کمونيست هيچگونه مقاومتي نکردند و تعداد کمي از نيروهاي ارتش ويتنام شمالي و نيروهاي اصلي ويت‌کنگ در صحنه نبرد، باقي‌ماندند و الباقي پا به فرار گذاشتند.
د- ژانويه 1991: تعداد زيادي از نيروهاي عراقي، صحنه رزم را ترک، و به سوي ميهنشان فرار کردند.
شرايط لازم براي ايستادگي نيروها در صحنه نبرد و تسليم ‌نشان
برخي شرايط ذيل در کاهش روحيه نيروها مؤثر است اما کمتر باعث فرار از جنگ و يا تسليم شدن در برابر دشمن، شود:
الف ـ روحيه اوليه: هنگامي که وضعيت روحي دشمن در ابتداي جنگ، قوي و فاقد ضعف اخلاقي باشد، در مراحل بعدي، کمتر ضعف روحيه در آنان رخ مي‌دهد.
وجود تفرقه و نبود‌‌انگيزه در تداوم جنگ، بسيار مؤثر است. ما ديديم که چگونه ستون نظامي عراق، از هم پاشيده شد. ليکن، به خاطر اتحاد ميان نيروهاي ويت‌کنگ و ارتش ويتنام، جنگ در جنوب ويتنام تا مدتها ادامه داشت. و نيز، شروع يک جنگ با انگيزه قوي، نمي‌تواند ثابت کند که چرا در پاييز 1950 نيروهاي کره شمالي و در بهار 1951 يگانهاي چين، شکست خوردند. زيرا هردو ارتش با انگيزه‌هاي قوي وارد جنگ شده بودند.
ب- تلفات: وقتي آمار تلفات، زياد باشد نمي‌توان تعداد کشته‌ها، فراريها و اسرا را يکسان فرض کرد. براي نمونه در جنگ خليج فارس که تعداد زيادي از هردو طرف کشته شدند اما تعداد اسرا و فراريان عراق، از تعداد کشته‌ها بيشتر بود. اما در جنگل ويتنام ديديم که حجم بسيار زيادي از تلفات را آمار کشتگان تشکيل مي‌داد حال ‎آنکه تعداد کمي ازنيروهاي ارتش ويتنام شمالي و ويت‌کنگ به اسارت در مي‌آمدند. مورد ديگر مربوط به کره شمالي و يگانهاي چيني بود که اين جنگ، طي يکسال، تلفات زيادي را به همراه داشت و نيمي از نيروها فراري گشتند و يا به اسارت نيروهاي سازمان ملل، درآمدند.

شدت و کيفيت عمليات رواني
شدت عمليات رواني در جنگهاي مختلف، حائز اهميت بوده است. انتشار بيش از پنجاه ميليون برگه تبليغاتي در جنگ کره و عراق، تأثير به سزايي در پيشبرد جنگ، داشته است. هنوز هم، کسي نتوانسته است تحليل دقيقي در مورد مقاومت ويتناميها ارائه دهد. اجراي عمليات رواني در جنگ خليج فارس سبب شد تعداد زيادي از نيروهاي عراقي از صحنه رزم، فرارکنند و يا به اسارت متحدين درآيند. هنوز هم در مورد کيفيت عمليات رواني، تفاسير مختلفي ارائه مي‌گردد. هنگامي که يگانهاي عمليات رواني متحدين عليه نيروهاي عراق، وارد عمل شدند، به نظر مي‌رسيد که طراحي و اجراي اينگونه عمليات با الهام از جنگهاي کره و ويتنام، بسيار کارساز بود زيرا عده زيادي از عراقيها مجبور به ترک کويت شدند.

شرايطي که موجب فرار يا به اسارت درآمدن تعداد زيادي از نيروها مي‌گردد
تجارب به دست آمده از چهارجنگ کره، ويتنام و خليج فارس، سه شرط مهم را براي ايجاد تفرقه شديد در ميان نيروهاي کشور هدف به منظورکسب روحيه مقاومت و در نهايت، تصميم به فرار از جنگ و يا تسليم شدن، به ما آموخته است:
الف ـ تشديد حملات هوايي و ساير حملات نظامي مؤثر: در مورد جنگهاي کره و خليج فارس، ديديم که تشديد حملات هوايي عليه ستون نظامي، موجب فرار و يا اسارت عده‌اي از آنها به صورت ذيل گرديد:
1ـ فرار يا به اسارت درآمدن عده زيادي از آنان.
2ـ از دست رفتن قابليتهاي رزمي سران کشور هدف و از بين رفتن روحيه جنگي در ميان نيروها.
3ـ ايجاد زمينه براي نيروهاي کشور هدف براي فرار از جنگ و يا تسليم شدن.
نيروهاي کره‌اي در پاييز 1950 و بهار 1951 و نيز يگانهاي عراقي که در عمليات آزادسازي کويت در فوريه 1991 به اسارت در آمدند در اثر تشديد حملات هوايي و ساير حملات نظامي (از زمين، هوا، دريا) ستون نظاميان آنان از هم متلاشي شده بود.
بيست ماه جنگ کره، تعداد زيادي نيروي فراري و اسير را به دنبال داشت، زيرا نيروهاي کره‌اي غير از زمانهايي که در حالت آفند بودند، در حالت پدافندي درون پناهگاههاي زيرزميني، سنگرها و تونلهاي مقاوم در برابر حملات هوايي و توپخانه بودند. در اثر عمليات رواني تعداد زيادي از آنان مجبور به فرار و يا تسليم شدند.
نيروهاي ويتنام کمتر در معرض حملات هوايي، توپخانه و … قرار مي‌گرفتند. چرا که فرماندهان آنها دقيقاً به آنان آموخته بودند که در کدام محل و در چه زماني بايد جنگ را شروع کنند. به دنبال اين آموزشها بود که چريکهاي ويتنامي آموخته بودند که چگونه وضعيت رزمي خود را حفظ، و از تلفات زياد جلوگيري نمايند.
در واقع بيشتر يگانهاي ويتنامي، فقط مدتي از سال را مي‌توانستند جنگ کنند. پس از درگيري با نيروهاي امريکايي، نيروهاي کمونيست به مناطق عقبه، عقب‌نشيني (تاکتيکي) کردند يعني همان جايي که در اثر حملات متعدد هوايي امکان تعقيب و گريز بيشتري را داشتند چرا که در پوشش جنگلهاي باراني به سادگي مي‌توانستند تغيير موضع دهند و از ديد و حملات هوايي مصون بمانند.
ب) شرايط ناشي از کمبود غذا: شرط ديگري که به نظر مي‌رسد براي از دست رفتن روحيه مقاومت و تسليم شدن عده زيادي از آنان کارساز باشد، کمبود مواد غذايي بود که در اثر بمباران شديد خطوط مواصلاتي و خودروهاي تدارکاتي صورت مي‌گرفت. بسياري از موفقيتهايي که در 1950 و بهار 1951 در کره و در اوايل سال 1991 در جنگ خليج فارس به دست آمد در اثر نرسيدن مواد غذايي کافي به نيروهاي در حال نبرد بود. علت فرار زياد نيروها در هر دو جنگ ياد شده، کمبود غذا بود که علت ضعف روحيه در يگانها به شمار مي‌آيد.
در اوضاع جنگي که برنامه غذايي درستي براي نيروها پيش‌بيني شده باشد، وحدت بين نيروها همچنان پابرجا است و کمتر نيرويي روحيه‌اش را ازدست مي‌دهد. زماني که در خطوط رزمي ويتنام، برنامه غذايي درستي پيش‌بيني شده بود، چريکهاي ويت‌کنگ و يگانهاي ارتش ويتنام با استفاده از منابع غذايي پيش‌بيني شده در جنوب ويتنام، توانستند تا مدتهاي طولاني در تمام خطوط نبرد به مبارزه خود ادامه دهند.
ج -انجام حملات به موقع زميني، با هدف تضعيف روحيه: آخرين راهي که بعد از انجام مراحل ياد شده براي درهم شکستن روحيه مقاومت يگانها در سطح وسيع، مطلوب به نظر مي‌رسد، تشديد حملات زميني است. نمونه اين کار در سال 1950 در منطقه اين‌چين و مورد ديگر در منطقه پوسان (بندري درشمال کره) و مورد سوم تضعيف روحيه چينيها در عمليات تهاجمي مه 1951 توسط نيروهاي سازمان ملل بود، که ضربات سختي را به چينيها وارد آوردد.
در مورد نيروهاي عراقي اشغالگر کويت، متحدين در فوريه 1991 با صد ساعت عمليات تهاجمي با يگانهاي هوايي، ضربات سختي را به عراقيها وارد کردند و اين عمليات تهاجمي به شدت، روحيه ارتش صدام را ضعيف کرده.
در جنگ ويتنام، بارها شاهد تلاش ايالات متحده به منظور تضعيف روحيه ويتناميها بوديم؛ ابتدا نيروهاي امريکايي به جاي حملات زميني، حملات هوايي و توپخانه را در دستور کار خود قرار دادند تا کار ويتناميها را يکسره کنند. در مراحل بعدي چون حملات هوايي و توپخانه (در جنگ چريکي)کاري از پيش نبرد، ايالات متحده تهاجم شديد زميني را شروع کردند اما چون نيروهاي مردمي ويتنام در اثر حملات هوايي عقب‌نشيني(تاکتيکي) کرده و به مناطق امن جنگلي، پناه برده بودند، علاوه بر استقرار در آنجا توانستند توان نظامي خود را بازسازي و روحيه جديدي براي جنگيدن پيدا کنند.

درسهايي جديد براي فرماندهان
تجزيه و تحليلهاي صورت گرفته در مورد اثرات رواني عمليات هوايي و ساير عمليات عليه گسترش نيروها در کره، ويتنام و خليج فارس، نشان مي‌دهد که در صحنه نبرد، مسائل زير براي فرماندهان بسيار حائز اهميت بوده است:
الف ـ نحوه طراحي عمليات: براي بهره‌برداري کامل از توان نظامي عليه نيروها، لازم است تا فرماندهان در هدايت عمليات خود، به ابعاد رواني جنگ توجه بيشتري بنمايند. فرماندهان، بايد در همه جا وحدت نظر داشته باشند و از عمليات رواني، بهره‌برداري مطلوب را براي ضربه زدن به کشور هدف، به عمل آورند.
فرماندهان بايد بدانند که نتايج به دست آمده از پيامهاي رواني بسيار مهم است، زيرا اثري به مراتب مخرب‌تر از خسارتهاي فيزيکي بر دشمن دارد.
تأثير عمليات رزمي با تشديد حملات هوايي و توپخانه، بيشتر نمود پيدا مي‌کند، زيرا تفرقه و از هم‌گسيختگي نيروها را در پي دارد. همچنان‌که در جنگهاي کره و خليج فارس، با از بين رفتن روحيه جنگي کشور هدف، راه پيروزي سريع‌تر و با هزينه‌اي کمتر، گشوده ‌شد.
کارساز بودن عمليات رواني را مي‌توان با وارد آوردن فشارهاي مضاعف بر کشور هدف، چند برابر کرد.
فرماندهان بايد به دنبال راهي براي کاهش توان رزمي در صحنه رزم باشند. براي نمونه به جاي بمباران شهرها و روستاها، بايد مناطق پشتيباني دشمن را بيشتر ، هدف بمباران شديد خود، قرار دهند.
براي شناسايي کامل و دقيق ابعاد رواني جنگ، فرماندهان و طراحان بايد تأثير آن را در موارد مختلف، بررسي، و حتي دروس عمليات رواني را به عنوان يکي از دروس مهم دانشکده‌هاي فرماندهي و ستاد، مطرح نمايند.
ب – تصويب استراتژي کلي نظامي که باعث افزايش اثربخشي حملات هوايي گردد: فرماندهان بايد  استراتژي خاصي را تصويب که نيروهاي دشمن را به عکس‌العملهاي لحظه‌اي وادارکنند به گونه‌اي آنان از نظر رواني، لحظه‌اي خود را از حملات هوايي و…. ايمن نبينند. براي تضعيف هرچه بيشتر روحيه جنگي، لازم است تا هواپيماها چندبار در طول هفته بمباران خود را تشديد کنند. عمليات هوايي و زميني جنگ کره در پاييز 1950و بهار1951 به قدري شديد بود که سربازان کره‌اي بيش از چندماه تاب تحمل نياوردند. بمباران شديد مواضع عراقيها در جنگ (دوم)خليج‌فارس نيز به قدري شديد بود که در عرض 38 روز ،روحيه جنگي و مقاومت آنان را نابودکرد.
ج ـ تشديد حملات هوايي با هدف تضعيف روحيه نيروهاي مقابل:در جنگهاي گذشته به اثرات رواني حملات هوايي، توجه کافي نمي‌شد. ولي امروز يگانهاي هوايي بايد حداکثر توان خود را به جاي توجه به خسارات فيزيکي، بر اثرات رواني بمباران، متمرکز کنند. براي توجه هرچه بيشتر به اين نکته بايد به دو موضوع، توجه کرد:
1 ـ فرماندهان يگانهاي هوايي، بايد اولويت کاري خود را بر محور تخريب روحيه جنگي، متمرکز سازند.
2 ـ در واحدهاي طراحي عمليات، بايد از وجود کارشناسان خبره عمليات رواني و روان‌شناسان مجرّب، استفاده لازم و کافي به عمل آيد.
د- استفاده از اهداف عملياتي مؤثر براي افزايش اثرات رواني جنگ: فرمانده يگانهاي هوايي بايد از طرحهايي استفاده نمايد که تأثيرات رواني قدرت هوايي را افزايش دهد . براي تحقق اين منظور بايد اقدامات زير صورت گيرد:
1 ـ نيروهاي کشور مقابل بايد همواره در معرض حملات مداوم و تهديدآميز قرار گيرند . تداوم اين حملات در شبانه روز و در تمامي قسمتهاي صحنه نبرد، به امکانات نيرويي فراوان نياز دارد. از آنجايي که حضور پرتلاش نيروهاي خودي در صحنه نبرد، کاهش شديد روحيه کشور مقابل را به دنبال دارد، پس بايد با تمرکز تمامي امکانات و نيروها شديدا با کشور آماج مقابله کنند و فرصت را از او بگيرند تا روحيه از دست رفته خود را نتوانند باز يابند.
2 ـ از بين بردن جيره غذايي کشور هدف با حمله به انبار تدارکات، قطع خطوط مواصلاتي و حمله به خودروهاي تدارکاتي. تجربه نشان داده است که انجام پروازهاي شناسايي به منظور بررسي امکانات آمادي و خطوط مواصلاتي دشمن مي‌تواند اين ترس را در آنان به وجود آورد که شايد در آينده در تأمين جيره کافي خود نيز، دچار مشکل شوند.
3- تشديد بمباران براي ايجاد رعب و وحشت: در جنگهاي ويتنام و خليج فارس، جنگنده‌هاي ليزري ب ـ 52 رعب و وحشت در دل نيروهاي مقابل انداخته بودند، به طوري که هر لحظه مي‌ترسيدند مواضع مهم آنها هدف بمباران قرار گيرد. بمباران حساب شده و دقيق مواضع کشور هدف، تأثيرات رواني شديدي به جاي گذاشته است به طوري که هر لحظه واهمه دارند که پناهگاههاي زيرزميني و ساير تأسيسات آنها هدف حمله مستقيم هواپيما و راکت قرار گيرد.
هـ ـ تحميل اين باور به کشور مقابل که پدافند هوايي او ناتوان است: تجربه نشان داده است زماني که نيروهاي مقابل در مقابل شديدترين حملات هوايي قرار گيرند، به سرعت روحيه خود را از دست مي‌دهند. و چون تمامي فرماندهان کشور مقابل، موظف‌اند روحيه نيروهايشان را حفظ کنند پس بايد نيروي هوايي به نحوي عمل کند که دشمن، خود را ناتوان حس کند. استفاده از گيرنده‌هاي قوي و قابليتهاي هواپيماهاي استراتژيک، هواپيماهاي تعقيب و گريز و مدلهاي ضربه‌اي دقيق، اين اهداف را محقق مي‌سازند.
و- ايجاد شرايطي که دشمن نتواند از سلاحها و تجهيزات خود، به خوبي استفاده نمايد:
بايد از طريق تبليغات رواني به کشور مقابل، تفهيم کرد که هرگونه اقدام نظامي و هرگونه حرکت خودروها، شليک توپ يا گلوله ضدهوايي، استفاده از بي‌سيم، رادار و ساير وسايل ارتباطي به قيمت از دست دادن جانشان تمام خواهد شد. براي اين منظور مي‌توان پيامهايي با مضامين زير براي ايجاد جنگ رواني در ميان دشمنان پخش کرد:
اگرپروازي صورت گيرد، مرگتان حتمي است.
اگر گلوله‌اي شليک شود، مرگ در انتظار شماست.
اگر سرو کله‌تان پيدا شود، خطر مرگ در کمين شماست.
اگر با خودرو حرکت کنيد، به استقبال مرگ رفته‌ايد.
اگر سلاح را از خود دور نکنيد، مرگ به شما نزديک خواهد شد.

توسعه سلاحهايي که تأثيرات رواني قدرت هوايي را بيشتر نشان دهند:
بايد همواره سعي کرد قدرت هوايي را در ديد کشور مقابل، بزرگ‌تر از آنچه هست، به نمايش گذاشت.توانمنديهاي زير تأثيرات بسيارمهم رواني برجاي مي‌گذارند:
1 ـ استفاده از گيرنده‌هاي رهگيري و سلاحهاي حمله مؤثر بر دشمن
2 ـ حمله به نفرات و تجهيزات داخل پناهگاهها

انجام عمليات زميني
تجربه ثابت کرده است که وجود تفرقه ميان نيروها و ضعف روحي، باعث تحليل رفتن نيروها مي‌شود و با استفاده از اين نقاط ضعف و آسيب‌پذيريهاي رواني است که مي‌توان ضربات جبران‌ناپذيري بر پيکر کشور مقابل، وارد آورد. اجراي حملات زميني در فرصت مناسب، باعث مي‌شود که از نظر رواني برتري نبرد با ما بوده (زيرا ابتکار عمل از کشور مقابل، سلب مي‌شود) و در اين موقع است که با بمباران شديد هوايي مي‌توان تلفات زيادي از کشور هدف گرفت و شوک رواني جديدي به آنان وارد کرد.
اجراي عمليات رواني با انجام حملات هوايي عليه ستون نظامي:
استراتژيستها بايد با طراحان جنگ رواني هميشه در تماس باشند و هماهنگيهاي لازم را درخصوص ايجاد پيامهاي رواني به موقع به عمل آورند. نمونه‌اي از ناهماهنگيها در جنگهاي خليج فارس ديده شده است. تداوم عمليات رواني را بايد با يافتن ديدگاهها و استفاده کردن از آنها پيش از حمله هوايي، انجام داد.

شناخت قدرت رواني کشور آماج و نقاط آسيب‌پذيري او
از آنجايي که کسب اطلاع از وضعيت قبلي کشور هدف براي ارزيابي تأثير عمليات نظامي بر روحيه آنان اهميت خاصي دارد، پس براي ارزيابي پيامهاي رواني، فرماندهان بايد اطلاعات دقيقي از کشور مقابل داشته باشند. اين اطلاعات را مي‌توان با انجام گشت شناسايي و يا بازجويي از زندانيان جنگي، به دست آورد.
نيروي هوايي بايد گروهي از متخصصان عمليات رواني و روان‌شناسان متخصص در امور اطلاعاتي از جمله بازجويان مجرّب را، براي همکاري با کارکنان نظامي در امر کنترل و ارزيابي زندانيان و بازجويي از فراريان و نيز طراحي پيامهاي عمليات رواني و طراحي عمليات رواني و ساير عمليات، تربيت نمايد.

اعمال توانمنديهاي رواني در زمان جنگ
نيروي هوايي و ساير ادارات نظامي به دلايل متعددي بايد توانمنديهاي رواني خود را اعمال نمايند. مخصوصا نيروي هوايي که با ايجاد نمايشهاي هوايي و آموزشهاي زمان صلح، همواره در برپايي مانورهاي نظامي تلاش مي‌کند بايد از فرصتهاي مناسب براي نشان دادن توانمنديهاي برتر فناوري پيشرفته ضد هوايي و سيستم سلاحهاي موجود نيز استفاده نمايد.

فهرست مطالب
مقدمه
بخش اول: تأثيرات رواني عمليات هوايي عليه اهداف استراتژيک
فصل اول: استفاده از حملات هوايي استراتژيک براي تحقق اهداف رواني جنگ
فصل دوم: جنگ جهاني دوم(1945-1941)
الف ـ آلمان
ب ـ ژاپن
ج ـ ايتاليا
د- ساير کشورهاي در حال جنگ
فصل سوم: کره(1953-1950)
الف ـ فشارهاي رواني ناشي از جنگ هوايي
ب ـ عمليات رواني، متضمّن حمله به مناطق استراتژيک
ج ـ تهديد به استفاده از سلاحهاي هسته‌اي و گسترش جنگ تا کشور چين
د- دلايل موافقت چينيها با پايان دادن به جنگ
فصل چهارم: ويتنام(1972-1965):
الف ـ يگان بمب‌افکن تندر( )
ب ـ يگان يکم بمب‌افکن( )
ج – يگان دوم بمب‌افکن( )
د- وجوه تشابه ميان ويتنام و کره
فصل پنجم: جنگ 1991 خليج‌فارس:
الف ـ تلاش براي تغيير دولت عراق
ب- تلاش براي تغيير سياستهاي عراق
فصل ششم: درسهايي براي فرماندهان:
الف ـ محدوديتهاي مورد نظر در مورد تأثيرات حمله به مناطق استراتژيک
ب ـ طرح‌ريزي در مورد اعمال فشار مضاعف بر دشمن، براي تأمين اهداف جنگي
ج ـ در نظر گرفتن گسترش نيرويي دشمن به عنوان يکي از اهداف استراتژيک
د ـ توسعه توانمنديهاي امريکا براي حمله به اهداف بسيار ارزشمند
ه‍ ـ انجام عمليات رواني در کنار حمله هوايي به مناطق استراتژيک
بخش دوم: تأثيرات رواني عمليات هوايي بر گسترش نيرويي دشمن:
فصل هفتم: چگونه عمليات رواني مي‌تواند بر روحيه و رفتار نيروها در صحنه رزم، تأثير بگذارد؟
الف ـ تجارب جنگهاي کره، ويتنام و خليج فارس
ب- پيش‌بيني‌هايي با بهره‌گيري و مقايسه تجربه هاي جنگهاي کره، ويتنام و خليج فارس
فصل هشتم: کره
الف ـ نحوه استفاده و نقش سازمان ملل در ايجاد عمليات رواني
ب ـ فشارهاي نظامي سازمان ملل که باعث شد عده زيادي از صحنه رزم فرار کنند.
فصل نهم: ويتنام
الف ـ نحوه استفاده و تأثيرات عمليات رواني
ب ـ دلايل کم بودن آمارپناهندگان و اسراي ويتنامي
فصل دهم: خليج‌فارس
الف ـ نحوه استفاده و تأثيرات عمليات رواني
ب ـ تأثير بمباران هوايي بر رفتار عراقيها در صحنه رزم
ج ـ انگيزه اوليه و روحيه نظاميان عراقي
د ـ نقش يگانهاي هوايي در ايجاد انگيزه و روحيه
ه‍ ـ ساير عوامل رواني مربوط به بمباران و عمليات هوايي
فصل يازدهم: خلاصه‌اي از تجارب جنگهاي کره، ويتنام و خليج فارس:
الف ـ شرايطي که الزاما باعث فرار از رزم و تسليم شدن نيروهاي دشمن نمي‌گردند.
ب ـ شرايطي که باعث فرار و اسير شدن عده زيادي از نيروهاي دشمن، در صحنه رزم مي‌گردند.
ج ـ پايداري رفتارآلمانيها در جنگ جهاني دوم
فصل دوازدهم: درسهايي براي فرماندهان:
الف ـ تأکيد بر جنبه‌هاي رواني آموزش، برنامه‌ريزي و عمليات
ب ـ تصويب استراتژي کلي نظامي که جنبه رواني حملات را تقويت نمايد.
ج ـ تضعيف روحيه دشمن، هدف يگانهاي هوايي
د- استفاده از مفاهيم عملياتي که جنبه‌هاي رواني قدرت هوايي را تشديد مي‌کند.
ه‍ ـ بهره‌برداري از اثرات رواني جنگ هوايي همگام با انجام عمليات زميني
و ـ اجراي عمليات رواني از طريق حمله هوايي
ز ـ شناخت قدرت رواني و نقاط آسيب‌پذيري دشمن

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *