توکل به دو صورت به کار می رود:گاه گفته می شود وکالت فلانی را پذیرفتم و کار او را بر عهده گرفتم, و یا اینکه گفته می شود او را به عنوان وکیل خود برگزیدم و او وکالتم را پذیرفت,و گاهی هم گفته می شود ((توکلت علیه)) یعنی به او اعتماد کردم.در تعاریفی که از سوی بزرگان از توکل گفته شده از عنصر ((اعتماد )) به عنوان عنصر اساسی سخن به میان آمده است.
یکی از بزرگان می گوید:
(( توکل اعتماد دل بر خدای یگانه است بی آنکه پریشان و مضطرب بود))
غزالی با برجسته کردن عنصر ((وکیل))در تعریف توکل چنین آورده است:
(( توکل عبارت است از اعتماد قلب بر وکیل,به تنهایی))
در تعریف توکل: برخی بیشتر بر عنصر وکالت تاکید ورزیده اند و با تشیه خداوند به وکیل,به ویژه وکیل مدافع, آن را تبیین کرده اند .خدای سبحان وکیل کسی است که بر او توکل کند.
ویژیگی های یک وکیل مورد اعتماد:
1)آگاه و مطلع باشد تا ترفند های مشکل دشمن را کشف کند.
2)توانمند باشد تا بتواند با شجاعت وقاطعیت,حق را بیان کند و در اظهار حق,سستی وترس به خود راه ندهد.
3)فصیح و خوش بیان باشد تا بتواند مدعا و مقصود خود را به بهترین وجه ثابت کند.
4)نسبت به موکل خود دلسوزی کامل داشته باشد تا با تمام توان از حق موکل خود دفاع کند.
مفاهیم: وکالت,توکیل,توکل, با یکدیگر رابطه ی نزدیک و تنگاتنگی دارند. مفهوم وکالت بیانگر نوعی تسلط و چیرگی بر کاری است که به دیگری مربوط است از این رو در وکالت انجام کار بر عهده ی کسی گذاشته می شود که تسلط و توانمندی دارد.مفهوم توکیل این است که آدمی دیگری را به عنوان وکیل خود بر گزیند واو را بر کاری چیره و مسلط گرداند تا به جای او آن کار را سامان دهد.و مفهوم توکل این است که موکل بر چنان فردی , اعتماد و اطمینان کند.ابونصر سراج طوسی توکل را به همراه ایمان دانسته آن را سه قسم نموده:
1)توکل مومنان
2)توکل متوکلان
3) توکل خصوص الخصوص
شرط توکل مومنان سه چیز است:
1)بدن را در عبودیت وبندگی افکندن
2)دل را دلبسته ی ربوبیت کردن
3)به کفایت امور از جانب خدا,اطمینان داشتن.
اما توکل متوکلان:این است که آدمی بر خدا برای غیر خدا توکل نکند,بلکه بر خدا , به خدا و برای خدا توکل کند.و اماتوکل خصوص الخصوص این است که متوکل در تمام احوال فقط به خدا پناه برد,توکل یعنی اعتماد از ته دل بر خداوند.
کمال الدین عبدالرزاق کاشانی گفته:
توکل از آن جهت دشوارترین منازل عامه است که آنان در حجاب اسباب گرفتار شده اند زیرا خود را و خواسته های نفسانی خود را دوست می دارند.از این رو به تحصیل اسباب و اموال دلبسته اند , چرا که مال , سرچشمه ی شهوات و امیال آدمیان است.پس به جانب آن گراییده واز آن زیان دیده اند. آنان می ترسند که اگر اسباب را رهاکنند, نفوس نابود شود. پس بر خدا تکیه نمی کنند و با عقل های آمیخته به وهم خود استدلال می کنند که خداوند به ما عقل و اندیشه وقوت و قدرت داده است.
ملا محمد نراقی توکل را بدین گونه معنا می کند:
توکل اعتماد قلبی در تمام امور بر خداست. و به عبارت دیگر حواله کردن بنده ی خدا در تمام امور خود به خدا و به عبارت دیگر برائت جستن از هر حول و قوه ای و اعتماد بر حول و قوه ی خدا است. به نظر وی معنای توکلی که شریعت به آن فرمان داده است , این است که دل آدمی در تمام امور بر خدا توکل کند و از غیر خدا ببرد و البته این حالت با بدست آوردن اسباب ناسازگار نیست:در صورتی که متوکل به آن اسباب آرام نگیرد و آرامش او به خدا باشد در این صورت از توکل خود نتیجه می گیرد.
به نظر علامه طباطبائی :
در حقیقت توکل واگذاری کار به دیگری و گزینش او به وکالت مطرح است. توکل بر خدا به این معنا نیست که آدمی به بهانه ی توکل , از تلاش و کوشش دست بردارد وگوشه نشینی و انزوا پیشه کند , بلکه بدان معناست که در عین تلاش برای بهره گیری از اسباب عادی و طبیعی , چشم از مسبب الاسباب((خداوند)) برنگیرد،استاد شهید مرتضی مطهری ، توکل را نقطه ی مقابل تلاش نمی داند ، بلکه آن را تلاش و کوشش بر اساس حق و اعتماد به حق می داند ، بنابراین وقتی کسی توکل می کند و به مفهوم واقعی کلمه ، خدا را به عنوان وکیل وکارساز بر می گزیند،در حقیقت برای دستیابی به مقصود خود بر او تکیه و اعتماد می کند و خدا هم برآوردن مقصود او را ضمانت می کند.
توکل فقط بر خداوند
در بسیاری از آیات قرآن کریم ، از مومنان و متوکلان به صورت قاعده ای کلی خواسته شده است که منحصرا بر خداوند توکل کند. عبودیت وبندگی فقط شایسته خداست .، زیرا مالکیت،قدرت،علم، همه از آن اوست و آدمیان نباید در برابر غیر او سر تسیم فرود آورند.یکی از اوصاف مومنان این است که فقط بر پروردگار خود توکل می کنند و فقط از خدای خود مدد می گیرند:مومنان همانا کسانی هستند که چون خدایاد شود ، دلهایشان بترسد، وچون آیات او بر آنان خوانده شود ، بر ایمانشان بیفزاید،و بر پروردگار خود توکل کنند.مومنان باید خدا را در تمام امور ، حتی در اعمال خود به عنوان وکیل برگزینند، زیرا او کانون قدرت است ،وحتی پیامبر نیز باید اعتراف کند که او را یارای آن نیستکه جز به اذن خدامعجزه ای بیاورد.
اعتماد به نفس وتوکل
اگر اعتماد به نفس را به معنای خود باوری و بهره گیری از قوا و استعدادهای خود بدانیم و در عین حال به قدرت و توان خود مغرور نباشیم و سرچشمه ی قدرت را از بین نبریم ، با توکل تعارضی نخواهیم داشت ، اما اگر اینهارا جایگزین اعتماد به خدا قلمداد کنیم، با توحید و توکل ناسازگار خواهد افتاد و از رزائل بشمار خواهد آمد فنه از فضایل.باید گفت: که اعتماد به نفسی که مطلوب است و موجب کارایی انسان در امور محوله می شود ، نه تنهابا توکل ناسازگار نیست بلکه توکل آن را تقویت می کند.
اعتماد به نیروی خود که از نظر روان شناسی به آن ((اعتماد به نفس)) می گویند- از دو بعد برخوردار است :
1)بعد مثبت و ایجابی 2)بعد منفی و سلبی
1)بعد اول بدین معناست که آدمی به خود متکی باشد.این حالت گر چه از نظر روان شناسی مطلوب است اما از نظر دین و فرهنگ توحیدی قابل قبول نیست،زیرا هر چه بر میزان معرفت آدمی نسبت به خود و خدای متعال افزوده شودبه عجز و ناتوانی خود آگاه تر می شودو در می یابدکه آدمی هر چه دارد از خداست،پس چگونه می تواند به نیروی خود تکیه زند و بر خدای متعال تکیه و توکل نکند؟
2)بعد سلبی اعتماد به نفس یعنی عدم اعتماد به دیگران وفقط اعتماد بر خداوند،هم از دیدگاه روان شناسی و هم از نظر توحیدی مورد قبول است .در آموزه های دینی تاکید فراوان شده است که دل بستن بر غیر خدا ، جز یاس و ناامیدی چیزی در بر ندارد، آیا آدمی با داشتن تکیه گاهی مطمئن چون خدای سبحان ، بر کسی دیگر تکیه می کند؟
فصل دوم:نسبت توکل با توحید، صبر وتفویض
برای اینکه بفهمیم چه رابطه ای بین توکل و توحید وجود دارد در ابتدا باید مراتب توحید را توضیح دهیم:
-مراتب توحید از پایین ترین درجه تا بالاترین درجه:
1)مرتبه ی اول که پایین ترین درجه است ، این است که انسان به زبان ((لا اله الا الله)) بگویید، ولی دلش غافل یا منکر باشد،مانند توحید منافقان.
2)این است که وقتی آدمی ((لا اله الا الله)) می گویید ،دلش به مفهوم آن ،باور داشته باشد و آن را تصدیق کند ،
مانند اکثر مسلمانان، و این اعتقاد عوام است.
3)مرتبه سوم این است کخ از لفظ و معنای ((لا اله الا الله))در گذرد و حقیقت آن را در پرتو نور حق کشف و مشاهده کند و آن مقام مقربین است.*(جهان از نظر مقربان ، تک کانونی است وماهیت از اویی و به سوی اوییدارد)*
4)مرتبه چهارم این است که موحد در عرصه هستی جز یکی نبیند ،و این توحید صدیقین است .در این مرتبه موحد ،حتی خود را نمی بیند.
استاد شهید مطهری به موضوع توکل از منظر مراتب چهارگانه توحید نگرسته است،این مراتب عبارتنداز:
1)توحید ذاتی:یعنی شناختن ذات حق به وحدت و یگانگی ، و اینکه حقیقت دوئی بردار و تعددپذیر نیست،یعنی جهان نه از اصل های متعدد پدید آمده و نه به اصل های متععد باز می گردد از یک اصل و حقیقت پدید آمده و به همان اصل و حقیقت باز می گردد.
2)توحید صفاتی:یعنی درک و شناسایی ذات حق و یگانگی عینی ذات با صقات و یگانگی صفات با یکدیگر.
3)توحید افعالی:یعنی درک این نکته که جهان از فعل خداوند و کار او و ناشی از اراده اوست .
4)توحید در عبادت: که توحید عملی است یعنی یگانه پرستی. به عبارت دیگر ،در جهت پرستش حق یگانهشدن و تنها خدا را مطاع و قبله ی روح و جهت حرکت ایده آل قرار دادن و هر مطاع و جهت و قبله و ایده آل دیگر را طرد کردن.
*(تمامی این مراتب توحید و انواع توحید را گفتیم تا به این نتیجه برسیم که چه رابطه ای بین توکل وتوحید وجود دارد؟)*
توکل،فرزند توحید است و محصول این نگرش است به عبارتی ساده تر توکل از توحید نشات می گیرد یعنی اینکه ابتدا آدمی باید توحید داشته باشد تا بتواند بر مبنای آن توحید خود توکل کند
نسبت صبر و توکل
صفت صبر و صفت توکل ،در پرتومعرفت به خدا و آگاهی ما از سوی الله به دست می آید،کسی که بداند جزخدای سبحان ،هر چه است ناپایدار و زائل شدنی است برای او صبر آسان می شود .معنای صبر درست در برابر معنای جزع قرار دارد ،جزع فعل کسانی است که در برابرآنچه برایشان رخ می دهد بردباری ندارند و سریعا دستخوش هیجان زدگی و اضطراب می شوند این موضوع دلالت می کند بر اینکه صبرعبارت از توانایی و قدرت روحی کافی در مواجهه بردبارانه با بلایا و نشان دادن استقامت در همه مشکلات برای
رسیدن به هدف.
نسبت توکل و تفویض
برای آنکه در یابیم توکل با تفویض چه نسبتی دارد ، باید نخست معنای تفویض را بدانیم و آنگاه نسبت این دورا بیان کنیم، تا به نسبت این دو پی ببریم:در حقیقت ،تفویض به معنای واگذاری کار خود به خداست.هر چند مفهوم توکل و تفویض تا حدودی به یکدیگر نزدیک است ،ولی تفویض مرحله ای بالاتر از توکل است ،زیرا در مفهوم تفویض ،واگذاری مطلق کار به خدای سبحان نهفته است و آدمی در آن حالت از خود هیچ نظری ندارد، ولی در مفهوم توکل،فقط خدا را وکیل خود دانستن نهفته است، پس نتیجه می گیریم که درجه تفویض از توکل بالاتر است.
فصل سوم:چرایی توکل
توکل چیست؟
وبرچه کسی باید توکل کرد؟
توکل،یکی از منازل دین و مقامی از مقامات اهل یقین، بلکه از عالی ترین درجات مقربین است،فهم دقیق آن دشوار، و عمل به آن دشوارتر است،زیرا در نظر آوردن اسباب وعلل مادی، و اعتماد به آنها شرک به خداست،و از سوی دیگر به کلی از اسباب و علل عادی ،دست شستن نیز خدشه دار کردن شریعت است.قرآن کریم که کتاب هدایت به سوی شاهراه حقیقت است،به تاکید و تکرار و با بهره گیری از ابزار انحصارمی فرماید: اگر اهل ایمانید، فقط بر خداوند توکل کنند ،و مومنان فقط باید بر خداوند توکل کنند .
امام رضا(ع) می فرمایند:
ایمان بر چهار رکن استوار است:توکل بر خدای عز وجل، رضا به قضای الهی، تسلیم امر خداوند بودن ،تفویض و واگذاری امور خود به خداوند
مومنان باید فقط بر خداوند توکل کنند ،زیرا آغاز و انجام امور به دست قدرت اوست ،قوام همه پدیده به دست اوست ، او پروردگار تمامی پدیده ها است و هیچ پدیده ای جز به اذن او چیزی ندارد، او وکیل هر پدیده است.از این رو مومن باید در همه امور خود،حتی در اعمالی که به او منسوب است،خدا را وکیل قرار دهد ؛زیرا خداست که به او توان داده است.
امام علی(ع) می فرمایند: توکل بهترین تکیه گاه است. توکل دژ حکمت است.
توکل بر خدا بدین معنا نیست که آدمی دیگر نسبت به امور بی توجه باشد بلکه بدین معناست که تلاش و صبر و پایداری خود را انجام دهد ودر عین حال نتیجه را به خداوند واگذار کند و این یعنی توکل.
فصل چهارم: ارکان و زمینه های توکل
ارکان توکل دو چیز است؛ نیرومندی یقین و قوت قلب.
حقیقت یقین را در توکل باید جستجو کرد . میان یقین و توکل ،پیوند ناگسستنی بر قرار است؛ چنان که میان قوت قلب و قدرت روحی و توکل نیز ارتباط تنگاتنگی می توان یافت. حضرت علی(ع) می فرمایند: اصل و ریشه قوت و نیروی دل ، توکل بر خداست.
بنابراین اگر کسی دارای حالت توکل نیست ،منشا آن در دو چیز است :
1)ضعف یقین به اینکه خدای سبحان ، بهترین هادی و نیرومندترین و فصیح ترین و دلسوزترین وکیل است.
2)ضعیف و بیمار بودن دل آدمی و غلبه ی ترس و اوهام بر آن.
ممکن است یقین انسان با اطمینان همراه نباشد ، زیرا نفس از نیروی خیال پیروی می نماید و به آن اطمینان می کند .نفس در آغاز با یقین به اطمینان دست نمی یابد مگر آنکه که سرانجام به درجه ی نفس مطمئنه برسد و چه بسیار کسان که واجد یقین اند ولی از اطمینان و آرامش بی بهره اند .
ولی آیا منشا غلبه ترس ، چیزی جز ضعف یقین است ؟
مرحومه علامه طباطبایی می فرمایید:حقیقت امو این است که نفوذ اراده ی آدمی و دستیابی او به مقصود در
عالم ماده، در گرو دو دسته از اسباب است : 1.اسباب طبیعی 2. اسباب روحی. و انسان آنگاه که بخواهد در کار مهمی وارد شود و اسباب طبیعی مورد نیاز را فراهم سازد ،چیزی میان او و مقصودش جز اختلال اسباب روحی
مانند ضعفو سستی اراده و ترس و اندوه و سبکسری و تمایلات سرکش و سفاهت و سوء ظن و غیر آن،حایل ومانع نمی شود و این ها امور مهم عمومی است.و هنگامی که بر خدای سبحان توکل کند اراده ی او چنان نیرومند می گردد که هیچ سسبی از اسباب روحی ناسازگار نمی تواند بر آن غلبه نمایدف و این ، خود دستیابی به هدف و سعادت و خوشبختی است.
زمینه های توکل
1)جهان بینی توحیدی
اگر توحید را در خود تقویت کنیم و باور داشته باشیم که همه امور عالم ،به دست خدای سبحان است وجز او کسی تاثیر استقلالی ندارد، می توانیم به حالت توکل دست یابیم و امور خود را به خدای متعال واگذاریم .
2)تامل در آیات و روایات توکل
تامل در آیات و روایاتی که بر فضیلت و ارزشمندی مقام توکل دلالت دارند و آن را باعث نجات و کفایت امور معرفی می کنند،زمینه ی دستیابی به حالت توکل را در انسان پدید می آورند.
3)تامل در گذشته خود
اگر آدمی به یاد آورد که خدای سبحان او را آفریده و از نهانخانه ی عدم به عرصه ی وجود آورد و آنچه مورد نیاز او بود ، فراهم ساخت و مهربانی او نسبت به بندگان خود بیش از مهربانی مادر نسبت به فرزند است و کفایت امور کسی را که به او توکل کند، ضمانت کرده و بر عهده گرفته است ، در این صورت، زمینه ی توکل برای او فراهم می آید و به تقدیر خدا خرسند می شود . این خرسندی به تقدیر الهی هنگامی حاصل می شود که آدمی در گذشته ی خود بیندیشد که خداوند نخست او را بی خبر به عرصه ی هستی آورد و در آفرینش او حکمتها قرار داد.
4)اندیشه در حکایات شگفت سبب سازی های خدا
از جمله اموری که زمینه ساز توکل است ،یاد آوری داستان های واقعی شگفت انگیز و حیرت آور صنع الهی است، حکایات روزی رسانی و دفع بلاها و ناملایمات و از بعضی از بندگان و نیز حکایات عجیب قهر خدا و نابود کردن اموال اغنیا و نابودی مستکبران و به قدرت و شوکت رسیدن مستضعفان.
فصل پنجم: درجات توکل
حالت توکل از نظر قوت وضعف، دارای سه درجه است : در درجه اول که نازل تریت مرتبه است، خداوند در
نظر آدمی نقش وکیلی امین،دانا و کاردان را بر عهده دارد که انسان با اطمینان و بدون دغدغه ی خاطر امور خود را به او می سپارد . در درجه دوم شخص توکل کننده ، چون کودکی است که به مادر تکیه کی کند و او را پناهگاه خود قرار می دهد و جز او پناهگاهی نمی شناسد و به طور طبیعی در همه امور خود به او پناه می برد.و در مرتبه ی سوم ،متوکل خود را تسلیم محض خدای متعال می بیند.کسی که در درجه ی نخست توکل قرار دارد ، حالت او نسبت به خدا و اطمینان به عنایت و کفالت او ، همانند حالت موکل نسبت به وکیل واعتماد به اوست، که این ضعیف ترین درجه ی توکل است.
کسی که به درجه ی دوم دست یافته باشد ، حال او با خدا چون حال کودک با مادرش خواهد بود ،کودک جزمادر را نمی شناسد و به غیر او پناه نمی برد وجز بر او اعتماد نمی کند و اگر او را ببیند ،در هر حالی مه باشد به دامن او می آویزد و در غیاب او اگر برایش مشکلی پیش آید، اشک می ریزد و نخستین کلمه ای که بر زبان می راند، کلمه ی مادر است. و فرق این درجه با درجه ی پیش این است مه صاحب این درجه در توکل و وکیل خود فانی است.
و آن کس که به درجه ی سوم دست یابد ، به عالی ترین درجه ی توکل دست یافته است،و چنین کسی در تمام حالات خود تسلیم محض اراده ی خداوند است.
*اختلاف درجات مردمان را در توکل ،در درجات قوت وضعف یقین ؛ و قوت و ضعف توحیدشان باید جستجو کرد*
عالی ترین درجه ی توکل از نظر معصومان(ع) این است که آدمی در همه ی امور خود به خدای سبحان توکلکند و هر چه خدا با او کند ، از او راضی باشد و بداند که خداوند هیچ خیر و فضیلتی رت از او دریغ نداشته است و بداند مه حکم از آن خداست؛ پس باید بر او توکل کند وکار خود را به خدا واگذارد و به او اطمینان کند.
امام کاظم(ع) می فرمایند:
توکل بر خدا دارای درجاتی است : یکی از آن درجات این است که در تمام امورت بر خدا توکل کنی و از او نسبت به آنچه درباره ی تو انجام داده است ؛ راضی باشی و بدانی که هیچ خیر و فضیلتی را از تو دریغ نداشته است و بدانی که حکم در آن به او اختصاص دارد پس بر خدا توکل کن و امورت را به آن واگذار و در تمام امور به او اعتماد کن.
فصل ششم: توکل در عرصه ی مدیریت
در مدیرت اسلامی ؛ نرمش و انعطاف پذیری معقول و منطقی در برابر مردم و مشورت و رایزنی با آنان ، از جایگاه ویژه ای برخوردار است.زیرا که یک مدیر مستبد و خودکامه و سنگدلف مردم را از گرد خود پراکنده می سازد و نفوذ و حاکمیت بر دلها را از دست می دهد ، اما پس از رایزنی و تصمیم گیری باید با توکل بر خدا ، عزم خویشجزم کند و کوچک ترین تردیدی به خود راه ندهد و با گام های استوار به سوی هدف به پیش رود .کسی که سکاندار کشتی اجتماع اسلامی است ، نباید از گفتار و کردار افراد دو چهره، دچار تردید و سستی شودبلکه باید از آنان روی برتابد و به کانون قدرت توجه کند وبر آن تکیه نماید، از توطئه ها نهراسد و بیمی به خود
راه ندهد و فقط بر خداوند توکل داشته باشد .
*هدف از مدیریت یک گروه یا سازمان رسیدن به موفقت است و وظیفه ی یک مدیر آگاه و کار بلد نیز همین است*
فصل هفتم :صحنه هایی از توکل پیامبران
پیامبران الهی ، در راستای رسالت بزرگی که بر دوش داشته اند جز با قوت و قدرت بی مانند روحی واراده ی خلل نا پذیر و تکیه بر قدرت لایزال الهی و توکل بر او ، نمی توانستند ، توفیقی بدست آورند؛ زیرا با موانع و عوامل بازدارنده ی ، نیرومندی مواجهه بودند. آنان در برابر توطئه ها و تهدید های رنگارنگ مخالفان و بهانه جویان ، مواضعی محکم می گرفتند و با توکل به خدا به آنان پاسخ قاطعی می دادند و می گفتند:
(مومنان فقط باید بر خدا توکل کنند.)
و برای توکل خود بر خدا با قاطعیت استدلال می کردند که: و چرا بر خدا توکل نکنیم و حال آنکه ما را به راه ها یمان ،رهبری کرده است؟
فصل هشتم: آثار و تایج توکل
1)محبوبیت انسان متوکل، نزد خدای متعال: زیرا خداوند خودش در قرآن فرموده است که هر گاه تصمیم گرقتی
بر خدا توکل کن زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.
2)کفایت الهی نسبت به امور متوکلان:چون ذات پاک خداوند محب و محبوب خود را رها نمی کند و آثار هر سببی به دست او ظهور می کند ؛ لذا خداوند امور متوکلان خود را کفایت می کند.
(و هر کس بر خدا توکل کند ، او برای وی بس است)
رسول خدا فرمود: کسی که بر خدا توکل کند ، خداوند هزینه ی زندگی او را کفایت می کند . او را از آنجا کهگمان نمی برد ، روزی می دهد.
بنابراین، مومن نباید بترسد که اگر تقوای الهی پیشه کند و حدود خدا را محتروم بشمارد ، از خوشی زندگانی محروم می شود و به تنگنای معیشت و زندگی سخت دچار خواهد گشت؛ زیرا روزی او را خدای قادر تضمین کرده است. ((و هر کس بر خدا توکل کند)) بدین گونه که از هوا ها و فرمان های نفس ،کناره گیرد و خواست خدای سبحان را بر خواست خود، وعملی که خدا می خواهد بر عملی که نفس می خواهد ترجیح دهد و به عبارت دیگر، دین خدا را پیشه سازد و به احکام آن عمل کند ،(( خدا او را کافیست))؛ بدین معنا که خداوند او را در دستیابی به زندگانی خوب که مراد و مقصود او است و سعادت و خوشبختی که فطرتا آرزوی اوست کفایت
می کند و یاری می رساند .
3)برخورداری از بهترین وکیل:چون خداوند، وکیلی نفوذ ناپذیر و سنجیده کار است؛
(و هر کس بر خدا توکل کند بداند که به راستی خدا شکست ناپیر و حکیم است، پس بهترین وکیل است)
4)بهره مندی از امدادهای غیبی
5)پیروزی بر دشمن: یکی از آثار توکل ؛ پیروزی و نصرت الهی است ،قدرت خدای سبحان بالاترین،قدرت ها است و هیچ کس نمی تواند بر کسی که بر او توکل می کند و در پناه حمایت او قرار می گیرد،پیروز گردد ؛چنان که اگر حمایت خدا از کسی برگرفته شود ، هیچ کس قادر به حمایت او نیست، پس باید بر خدا که سرچشمه ی همه ی پیروزی ها است، تکیه کرد.
6)رهایی از سلطه و سیطره ی شیطان: شیطان دشمن قسم خورده ی انسان و کینه توزی او با آدمیزاد،آشکار و عیان است. او به عزت خدای سبحان سوگند خورده است که همه ی آدمیان را اغوا کند؛اما شیطان بر مخلصان و مومنان و متوکلان ،سیطره ای ندارد .
7)افزایش مقاومت در برابر مشکلات : توکل ، به مفهوم عمیق اسلامی و قرآنی ، به آدمی شخصیت تازه ای ، می بخشد و در تمام اعمال او اثر می گذارد و از این رو ، از بهترین اعمال بشمار آمده است .
پیامبر در شب معراج از خداوی سبحان پرسید : کدام عمل ، برتر است؟
خداوند فرمود: هیچ چیز نزد من بهتر از توکل بر من ،و خشنودی به آنچه قسمت کرده ام نیست.
توکل بر خدا ، عبارت است از تکیه بر منبع فنا ناپذیر قدرت و توانایی و باعث افزایش مقاومت و پایداری آدمی در برابر مشکلات و حوادث سخت زندگی است .
انسان تلاشگری که بر خدا توکل می کنددر حقیقت امور خود را به او وامی گذارد و حل مشکلات خود رااز خداوندی می خواهد که از تمام خواسته ها و نیازهای او آگاه و نسبت به او رحیم و مهربان است و قادر است مشکلاتش را حل کند ، چنین انسانی هرگز به یاس و ناامیدی دچار نمی گردد و در برابر مشکلات احساس ضعف و زبونی نمی کند و در برابر شرایط دشوار زندگی، صبر و مقاومت پیشه می کند و با تکیه بر این فرهنگ و باور بر مشکلات پیروز می شود
فصل نهم :آسیب شناسی توکل
برداشت صوفیانه از توکل : اگر نگاهی آسیب شناسانه به مفهوم توکل بیندازیم ،در خواهیم یافت که این مفهوم مقدس و حرکت آفرین،توسط برخی کژاندیشان ، دستخوش مسخ و تحریف شده است .برخی اشخاص کاهل و سست عنصر ، این مفهوم ارجمند را دستاویزقرار داده و به بهانه ی توکل ؛ ازتدبیر و تلاش و کوشش برای معاش ، دست برداشته و به انزوای عبادت پرداخته اند چنین کسانی فرمان خدای سبحان را نادیده انگاشته و به بیراهه رفته اند .
این برداشت ناصواب که در گذشته بسیاری از صوفی مشربان به آن دچار گردیده بودند، با فرهنگ اهل بیت عصمت و طهارت(ع) فرسنگ ها فاصله دارد. کسی حق ندارد به بهانه ی توکل بار زندگی خود را بر دوش دیگران بیندازد مه اگر چنین کند ملعون و مطرود است از درگاه خداوند.
توکل و توسل به اسباب: آیا توکل به تلاش و توسل به اسباب سازگار است؟برخی بر این باورند که هر گاه اسباب و ابزار و عوامل کاری فراهم باشد،دیگر جای توکل نیست ،توکل فقط در جایی کارساز است
که ابزار و اسباب وجود ندارد ،اما این مرزبندی را میان توکل و بهره گیری از اسباب و عوامل مادی ،نمی توان پذیرفت؛ این گونه نیست که انسان ،بخشی از کار را با بهره گیری از اسباب مادی انجام دهد،بی آنکه بر خدا تکیه و توکل کند ،و بخش دیگر را فقط با توکل به سامان رساند ، آدمی باید حتی هنگامی که از اسباب و عوامل مادی و عادی استفاده می کند ، بر خدا توکل کند وسبب سازی و سبب سوزی او را از یاد نبرد ،توکل به حوزه ی خارج از قلمرو علل و اسباب ظاهری اختصاص ندارد؛ بلکه باید در همه ی وجود آدمی ، حضور و ظهور داشته باشد .
زندگی به من آموخت که چگونه به تو فکر کنم،
اما فکر کردن به من نیاموخت که چگونه بی تو زندگی کنم .