جابجایی در قدرت

بخش اول – جابجايي در قدرت
جابجايي در قدرت اوج تلاش بيست و پنج ساله اي است براي معني بخشيدن به تغييرات گيج كننده‌اي كه ما را به سوي قرن بيست و يكم سوق مي دهد.
قدرت به خودي خود نه خوب است و نه بد. قدرت وجه اجتناب ناپذير هر رابطه انساني است و بر هر چيزي مثل شغلهايي كه  داريم، ماشيني كه داريم و …. اثر مي گذارد. در واقع ما محصول قدرت هستيم. قدرت كمتر از همه درك شده است در حالي كه بيش از همه اهميت دارد، بويژه براي نسل ما.
زيرا عصر ما سپيده دم عصر جابجايي در قدرت است. ما در لحظه اي زندگي مي كنيم كه كل ساختار قدرتي كه جهان را يكپارچه نگاه مي داشت، اكنون در حال فروپاشي است. ساختاري از بنيان متفاوت در حال شكل گيري است و اين در هر سطحي از جامعه بشري در حال اتفاق است. در اداره سوپرماركت، بانك، دفتر مديران اجرايي و … الگوهاي قديمي قدرت در طول خطوط عجيب تازه اي دارند ترك بر مي دارند. برخوردهاي قومي و نژادي چندين برابر مي شوند. مدير اداره و سرپرستي كه در كارخانه كار مي كند، هر دو پي مي برند كه كاركنان و كارگران ديگر مثل گذشته كوركورانه از دستور آنها پيروي نمي كنند. اين فروپاشي شيوه قديمي اقتدار و قدرت در كسب و كار و زندگي روز مره، درست در لحظه اي در حال شتاب گرفتن  است كه ساختارهاي قدرت جهاني نيز در حال فروپاشي است. از پايان جنگ جهاني دوم به اين سو، دو ابرقدرت مثل دو غول كره زمين را عرصه تاخت و تاز خود قرار داده بودند. هر يك متحدان و ماهواره ها و گروههاي تشويق كننده خود را داشتند. هر كدام ديگري را متعادل مي ساخت: موشك در برابر موشك، تانك در برابر تانك، جاسوس در برابر جاسوس. البته امروزه اين بازي موازنه به پايان رسيده است. در نتيجه هم اكنون در نظام جهاني سياهچالهايي در حال دهان گشودن هستند. جابجايي در قدرت صرفاً قدرت را انتقال نمي دهد بلكه شكل آن را دگرگون مي سازد.
پايان امپراتوري
همه مردم جهان وحشتزده ديدند كه چگونه امپراتوري پنجاه ساله اي كه بر قدرت شوروي در اروپاي شرقي حاكم بود به ناگهان در سال 1989 فروپاشيد. اتحاد جماهير شوروي براي نيروبخشيدن به اقتصاد پوسيدة خويش به شدت به تكنولوژي غرب نياز پيدا كرد و به يك باره در يك دوره تحول شبيه به هرج و مرج غرق شد.
ابرقدرت ديگر جهان نيز، با آهنگي كندتر دچار زوال نسبي شد. بيست سال پيش، جنرال موتورز، برجسته ترين كمپاني توليد كارخانه اي جهان، آرماني براي مديران كشورهاي جهان و خانة قدرت سياسي براي آمريكا محسوب مي شد. امروزه، براي حفظ موجوديت خود تلاش مي كند. بيست سال پيش سه شبكه تلويزيوني آمريكا مثل NBC, CBS, ABC امواج هوايي آمريكا را در سلطه خود داشتند و به هيچ وجه با رقابت خارجي مواجه نبودند اما امروزه آنقدر به سرعت كوچك مي شوند كه اصلاً بقايشان مورد ترديد است.
در زماني كه قدرت اقتصادي ايالات متحد رنگ مي باخت، ژاپن بسرعت رشد كرد. اما موفقيت نيز مي‌تواند جابجايي هاي مهمي را در قدرت پديد آورد. درست مثل ايالات متحد، اهميت قدرتمندترين موج دوم ژاپن يعني صنايع زنگ زده، با ظهور صنايع جديد موج سوم رو به زوال گذاشت. حتي با وجود افزايش توان اقتصادي ژاپن، سه نهادي كه شاید بيشترين مسئوليت رشد اين كشور را بر عهده داشتند رفته رفته رو به زوال مي روند. نخستين آنان حزب حاكم ليبرال دموكرات بود كه در حال عقب نشيني است چرا که حيثيت رهبران سالخورده‌اش را  رسواييهاي مالي و جنسي خدشه دار ساخت. دومين، وزارت بازرگاني و صنايع بين المللي است كه مغز متفكر معجزه اقتصادي ژاپن به شمار مي رود و سومين، كيدانرن، نيرومندترين فدراسيون بازرگاني ژاپن از نظر سياسي است كه هنوز تحت سلطة رؤساي صنايع دودكشي است كه بسرعت در حال محو شدن هستند.
همچنين با پيشي گرفتن اقتصاد آلمان بر ديگران، قدرت از لندن، پاريس و رم به آنجا انتقال يافته است. امروزه با ادغام پيشرونده اقتصاد دو آلمان همه اروپا بار ديگر از سلطة آلمان بر اين قاره وحشت دارند.
اين جابجاييها نمايانگر مجموعه قابل توجهي از تحولات در يك دوران كوتاه صلح است و در واقع، قدرت كه ما را به عنوان افراد و ملتها تعريف مي كند خود از نو تعريف مي شود.
خداي سفيدپوش
در سراسر دوران اوج پزشك سالاري، پزشكان، دانش پزشكي را كاملاً در اختيار داشته و راه نفوذ آنرا بر جامعه بسته بودند. نسخه به لاتين نوشته مي شد كه براي اين حرفه یک نوع رمز نيمه سري فراهم مي آورد و بسياري از بيماران را در جهل نگاه مي داشت. نشريه ها و كتابهاي پزشكي منحصر به خوانندگان حرفه اي بود. درهاي كنفرانسهاي پزشكي به روي عوام و افراد غيرعلمي بسته بود. پزشكان برنامه درسي و پذيرش دانشكده‌هاي پزشكي را تحت كنترل داشتند.
امروزه وضعيت عكس آن است. بيماران بطور حيرت آوري به دانش پزشكي دسترسي دارند. با در اختيار داشتن كامپيوتر شخصي و يك مودم هركسي مي تواند از خانه خود با پايگاههاي داده اي در تماس باشد و درباره هر موضوعي از بيماري گرفته تا قارچ، مقاله علمي بدست آورد و درباره يك بيماري يا درمان خاص بيش از آنچه يك پزشك معمولي وقت مطالعه آنرا داشته باشد، اطلاعات جمع آوري كند.
نسخه هايي از كتابهاي مرجع روميزي پزشكان هم اكنون در دسترس همه قرار دارد. هر هفته برنامه اي از شبكه لايف تايم (Life Time) پخش مي شود و هر بيننده مي تواند دوازده ساعت برنامه بسيار تخصصي كه براي پزشكان تهيه شده را تماشا كند. برخي بر اين باورند كه بسياري از اين برنامه ها براي افراد معمولي مناسب نیست ولي اين بيننده است كه بايد در اين باره تصميم بگيرد.
در بسياري زمينه هاي ديگر نيز دانشي كه به شدت تحت انحصار متخصصان قرار داشت، رفته رفته از كنترل آنها خارج مي شود و به شهروندان معمولي مي رسد.
زيرضربه هاي آينده
تغييرات در دانايي باعث جابجاييهاي گستردة قدرت مي شود يا به آن كمك مي كند. مهمترين پيشرفت اقتصادي طول زندگي ما، ظهور نظام نوين توليد ثروت بوده كه بنيان آن ديگر عضله نيست بلكه مغز است. در واقع جانشيني اطلاعات يا دانايي به جاي كار بيرحم و خشن، عامل اصلي مشكلات جنرال موتورز يا علت ظهور ژاپن است. زيرا آن موقع كه جنرال موتورز هنوز تصور مي كرد كه زمين مسطح است، ژاپن سرگرم كاوش كناره‌هاي آن بود و كشف كرد كه چنين نيست.
امروزه اين گفتار وينستون چرچيل كه به او الهام شده بود: «امپراتوريهاي آينده، امپراتوريهاي مغز خواهند بود» واقعيت يافته است. آنچه هنوز درك نشده، ميزان قدرت خام و بسيطي است كه در دهه هاي آينده در اثر نقش تازه «مغز» هم در سطح زندگي شخصي و هم در سطح امپراتوري دگرگون مي شود.

مندرس شدن اصالت
سيصد سال پيش، انقلاب صنعتي نيز نظام تازه اي براي توليد ثروت به وجود آورد. در زمينهايي كه روزگاري كشت و زرع مي شد، دودكشها سر به آسمان كشيدند. كارخانه ها بسرعت رو به گسترش گذاشتند. اين «كارخانه هاي سياه شيطاني» با خود شيوة كاملاً تازه اي از زندگي و نظام نوين قدرت به همراه آوردند.
دهقانان از كار رعيتي نيمه بردگي روي زمين رها شده و به كارگران شهري زيردست كارفرمايان خصوصي يا دولتي تبديل شدند. همگام با اين تغيير، تحولاتي ديگر در روابط قدرت در داخل خانه پديد آمد. خانواده هاي كشاورزي كه چند نسل زير يك سقف زندگي مي كردند و همه آنها تحت فرمان يك پدرسالار ريش سفيد بودند، جاي خود را به خانواده هاي هسته اي پاره پاره شده بخشيدند كه در آنها سالخوردگان خيلي زود اعتبار و نفوذ خود را از دست دادند. رژيمهاي سلطنتي يا فروپاشيد يا به سطح جاذبه اي توريستي نزول كرد. به هر حال در برابر قدرت رو به زوال آنها، نخبگان جديد سر برآوردند: شركت سالاران، ديوانسالاران و مغولهاي رسانه اي ، توليد انبوه، توزيع انبوه و …. با دموكراسي انبوه يا ديكتاتوريهايي همراه شد كه ادعا مي كردند دموكراتيك هستند.
به سخني كوتاه، ظهور نظام نوين توليد ثروت زير همة ستونهاي نظام قديمي قدرت را خالي كرد و سرانجام زندگي خانوادگي، كسب و كار، سياست، دولت ملي و حتي خود ساختار قدرت جهاني را دگرگون ساخت.
عضله، پول، مغز
در فيلمهاي هاليوودي، كابوي تنها سوار بر اسبش از جايي سردر مي آورد، با ضدقهرمان و شخصيت تبهكار داستان دوئل مي كند سپس هفت تيرش را به آرامي در جلد چرميش قرار مي دهد و بار ديگر به سرزمين نامعلومي در دوردستها مي رود. ما در دوران كودكي آموختيم كه قدرت از خشونت نشأت مي گيرد.
در بسياري از اين فيلمها، در زمينة داستان، پرسوناژ ديگري هم وجود داشت: مرد خوش پوش شكم‌گنده اي كه پشت ميز بزگ چوبي مي نشست. هر چند به طور معمول اين مرد، تجسم فردي از كار افتاده بود ولي او نيز اعمال قدرت مي كرد. او بود كه پول مورد نياز راه آهن يا گاوچرانان غاصب يا ديگر نيروهاي شرير فيلم را تأمين مي كرد. اگر كابوي قهرمان نمايانگر قدرت خشونت بود، اين شخصيت – نمونة يك بانكدار – نماد قدرت پول بود.
شخصيت مهم ديگري هم وجود دارد: سردبير روزنامه، معلم، كشيش جهادگر يا زني تحصيل كرده ، اين شخصيت، نه تنها نمايانگر خير در جنگ با شر است، بلكه نماد قدرت فرهنگ و دانش پيشرفته درباره جهان بيروني هم هست. اين شخص سرانجام پيروز مي شود ولي معمولاً اين پيروزي يا در اثر ائتلاف با قهرمان ششلول بند و يا شانس ناگهاني بدست مي آيد.
دانايي همانطور كه فرانسيس بيكن به ما توصيه كرده است، منشأ قدرت است. اما براي آنكه در فيلم وسترن دانايي برنده شود، بايد يا با پول يا با زور هم پيمان گردد.
با اين همه در ميان منابع بيشمار قدرت، سه منبعي كه در فيلمهاي وسترن به طور نمادين ارائه مي‌شود – خشونت، ثروت و دانايي – مهمترين هستند.
تمركز بر روي اين مثلث و تعريف قدرت در اين قالب، امكان مي دهد تا قدرت را به شيوه اي كاملاً تازه تحليل كنيم و شايد روشن تر از گذشته نشان دهيم كه چگونه قدرت براي كنترل رفتارهاي ما از گهواره تا گور بكار مي رود.

بهترين نوع قدرت
شكي نيست خشونتي كه در چاقوي ضامن دار متجاوز يا موشك هسته اي نهفته است، مي تواند عوارض وحشتناكي به بار آورد. سايه خشونت يا زور كه در قانون جاي داده شده، باعث مي شود هر حكومتي براي پيشبرد قهري خواسته هايش به سرباز و پليس متكي شود، تا نظام فعال و سرپا بماند. اما بطور كلي خشونت نارساييهاي مهمي دارد، نخست، ما را وا مي دارد كه با خود چماق حمل كنيم يا مسابقه تسليحاتي به راه بياندازيم كه عوارض خطرناك آن را نه تنها براي ما بلكه براي همه افزايش مي دهد. حتي وقتي خشونت مؤثر واقع مي شود، مقاومت ايجاد مي كند. قربانيان يا بازماندگان آن در كمين نخستين فرصت براي تلافي مي‌نشينند.
ثروت به مراتب ابزار بهتري براي قدرت است. كيف پر پول انعطاف بيشتري دارد. از ثروت مي توان به شيوه اي مثبت يا منفي استفاده كرد. بنابراين از زور خيلی انعطاف پذيرتر است. به جاي تهديد صرف يا تنبيه، با آن مي توان پاداشهايي داد كه با ظرافت تعيين شده است، اعم از پرداختهاي جنسي يا نقدي. بنابراين ثروت قدرتي از نوع متوسط به وجود مي آورد.
بهترين نوع قدرت از كاربرد دانايي حاصل مي شود و به سادگي از بين نمي رود، با اين قدرت نه تنها مي توان راه خود را در پيش گرفت، بلكه مي توان ديگران را واداشت آنچه را مي خواهيم انجام دهند هر چند هم كه خلاف ميلشان باشد. از دانايي مي توان براي تنبيه و پاداش و ترغيب و حتي دگرگون سازي استفاده كرد و مي توان دشمن را به دوست تبديل كرد. همچنين در موقعيتهاي نامناسب فرد مي تواند با دانايي پيش دستي كرده و وضعيت را تحت كنترل خود درآورد و از هدر رفتن نيرو و پول جلوگيري كند.
البته بيشترين ميزان قدرت را كساني دارند كه در موقعيتي هستند كه مي توانند با زيركي از هر سه اين ابزار با هم طوري استفاده كنند كه هر جا لازم باشد تهديد به تنبيه را با وعده پاداش جايگزين نمايند و همگام با آن از شيوه هاي ترغيب و نيز از هوش بهره بگيرند.
بنابراين دانايي به جاي اينكه زاييده قدرت پولي و عضلاني باشد به جوهر اصلي آنها تبديل شده است. يعني در واقع تقويت كننده نهايي است. اين كليد جابجايي در قدرت است كه در پيش داريم و تبيين مي كند كه چرا جنگ بر سر كنترل دانايي و ابزار ارتباطات در سراسر جهان اوج گرفته است.
بخش دوم – زندگي در اقتصاد فوق نمادين
كسب و كار مي تواند محصول يا سود توليد كند. اسامي غولهاي تجاري درست مثل ستارگان سينماي هاليوود از رسانه ها پخش مي شود و به نمادهاي زنده قدرت تبديل مي شوند به طوري كه به عنوان نامزدهاي بالقوه انتخابات رياست جمهوري معرفي مي شوند و يا شايد خودشان چنين ترتيب داده اند. كسب و كار نيز وارد عرصه زرق و برق شده است.
ورود نظام فوق نمادين ايجاد ثروت، نه تنها باعث جابجايي در قدرت مي شود بلكه شيوه آن را تغيير مي دهد.

زور: عامل ياكوزايي (مافيايي)
زماني در يكي از كمپانيهاي كامپيوتري يكي از افراد ميلياردر ژاپن حريقي توسط يكي از افراد سرخورده بپا شد. مشكل اين بود كه آنها شواهدي نداشتند كه در دادگاه ارائه دهند حتي اگر هم داشتند مجبور بودند مدتهاي زيادي را در انتظار اجراي قانون بسر برند. از اين رو يكي از كاركنان خود را به ضبط صوت مجهز كرده و به باري كه فرد مظنون در آنجا بسر مي برد فرستادند. متهم اقرار كرد، حتي درباره عمل خود به لافزني پرداخت. سپس مأموران حفاظت شركت با وي صحبت كرده و تهديدش كردند كه اگر از كارش در كمپاني دست نكشد و هر چه زودتر شهر را ترك نكند پاهايش را قلم خواهند كرد. آيا اين كار خلاف قانون بود؟ مسلماً حريق بعدي كه به پا مي كرد مي توانست جان برخي از كاركنان را به خطر بياندازد. در اين صورت رئيس شركت به جاي اينكه دست روي دست بگذارد تا دادگاه كاري برايش انجام دهد، از زور ياكوزايي يا همان مافيايي خود استفاده كرد.
در هر جامعه اي چيزي وجود دارد كه شايد بتوان آن را «نظام ثانويه اعمال زور» ناميد كه در حاشيه نظام رسمي و اداري و قانوني اعمال زور عمل مي كند.
استفاده از زور براي كسب ثروت در عصر موتور بخار پايان نيافت بلكه از آن در مقياسي عظيم استفاده شد. در اردوگاههاي شوروي، زندانيان را به كار مفت و كثيف استخراج سنگ معدن يا بريدن كنده درختان وا مي‌داشتند. كارخانه هاي هيتلر در اثناي جنگ جهاني دوم از همه اروپا افراد را به بردگي كشيد و اين كارخانه ها مهمات، مواد شيميايي و جسد توليد مي كردند.
يكي از دلايلي كه در محيطهاي كسب و كار امروزه خشونت به ندرت ديده مي شود اين است كه شركتها و محيطهاي كسب و كار به جاي اينكه خودشان دست به خشونت بزنند در واقع خدمات را با عقد قرارداد مي خرند و خشونت دولتي جايگزين خشونت شخصي شده است. دولت با قراردادن تكنولوژيهاي خشونت در چنگ نيروهاي مسلح خود سعي مي كند انواع ديگر خشونت را حذف يا كنترل كند. دومين دليل كه تهاجم بدني در كسب و كار رخت بربسته اين است كه خشونت به هيئت قانون تصعيد يافته است و همه كسب و كارها اعم از سرمايه داري و سوسياليستي به قانون متكي هستند. پس مي توان پشت هر قانون خوب يا بد لولة تفنگي را ديد.
خط سير قدرت:
سنت و قانون هر دو امروزه اين استفادة آشكار از زور را در جهان نوين مهار كرده اند. به هر حال اين كاهش خشونت در اقتصاد از سر نوعدوستي نجبا و … بدست نيامده است. آنچه اتفاق افتاده اين است كه در اثناي انقلاب صنعتي، نخبگان جامعه از اتكاي اوليه به قدرت سطح پاييني كه خشونت ايجاد مي كرد، به قدرت سطح متوسطي كه پول به دست مي دهد، تغيير موضع دادند.
بهر حال «جهان مدرن» براي ادژهاهاي قديمي، جهاني است گذرا و مكاني است پرخصومت. نه تنها افراد و كمپانيها، بلكه همه بخشهاي صنعت مالي متزلزل و ناپايدار شده اند. فروپاشي پانصد بانك سپرده و وام در ايالات متحد، باعث شد تا دولت صدها ميليارد دلار پول به برنامه نجات فوري اختصاص دهد كه بازتابي بود از عدم ثباتي كه خود را نمايان مي ساخت.

آغاز جنگ بر سر كنترل جهان
تا يكي دو دهة پيش، تقريباً تني چند از بانكداران مركزي و مقامات دولتي مي توانستند از طريق دستكاري در نرخهاي بهره و مداخله در بازارهاي ارز خارجي به طور قاطع بر قيمت هر چيزي از گوشت خوك دانمكاري تا اتومبيلهاي داتسون تأثير بگذارند.
امروزه اين كار براي آنان دشوارتر شده است. شاهد آن، رشد انفجاري ارز خارجي و بازارها و شبكه هاي الكترونيكي است كه اين رشد را تسهيل مي كنند.
در چنين فضايي، نقش انفرادي بانكهاي مركزي و حتي بانكهاي اصلي كه در اين كنسرت ايفاي نقش مي كنند، به بهترين وجه محدود شده است. چون قدرت بسرعت از دست بانكهاي مركزي و حكومتهايي كه نمايندگي اسمي آنها را دارند، خارج مي شود، از گوشه و كنار فريادهايي برخاسته كه خواهان نظارت فوري از نوعي جديد و متمركزتر در سطح فوق ملي هستند. اينها تلاشهايي است براي كنترل نظام مالي مابعد دودكشها از طريق استفاده از همان ابزارهايي كه در اصل عصر دودكشها بكار مي رفت – و صرفاً قدرتي بيشتر بوجود آورد.
در اروپا برخي از رهبران سياسي خواهان حذف پولهاي رايج ملي و ايجاد بانك مركزي واحد تمام اروپايي هستند. از طرف ديگر نخست وزير سابق انگلستان، مارگارت تاچار در برابر اين فوق ملي گرايي و در دفاع از حاكميت ملي جنگ تدافعي براه انداخت. گروهي متشكل از هفت كشور صنعتي جهان تلاش مي كنند تا سياستهاي خود را در زمينه هايي چون پول رايج و نرخهاي بهره و ديگر متغيرها با يكديگر هماهنگ سازند. اگر جهان گرايان برنده شوند به معناي آنست كه قدرت بانكهاي مركزي موجود كه تنظيم كنندگان كليدي سرمايه هستند رو به ضعف خواهد گذاشت. بنابراين دهه هايي كه در پيش است، شاهد منازعة قدرت عظيمي ميان جهان گرايان و ملي گرايان بر سر ماهيت نهادهاي جديدي خواهد بود كه عهده دار نظارت بر بازارهاي جهاني سرمايه مي شوند.
دانايي: ثروتي از نمادها
روزگاري ثروت اصل و اساس بود. يا آن را داشتيد يا نداشتيد. ثروت جامد و مادي بود و براحتي مي شد فهميد كه از ثروت قدرت و از قدرت ثروت حاصل مي شود. در تمدنهاي كشاورزي، بجز ثروتمندان – كه خواستهايشان گستره وسيعي را از عالي ترين سطح هنري گرفته تا جنگ طلبانه در بر مي گرفت – گسترة آرزوهاي جمعي آنقدر كوچك و محدود بود كه مي شد آن را در دو كلمه خلاصه كرد: نان يا برنج و زمين. به عكس در جوامع صنعتي، به محض آنكه نيازهاي اساسي مردم ارضاء شد، آرزوهاي جمعي چندبرابر گرديد. پيشرفت بطور بيرحمانه اي تجملات يك نسل را به «ضروريات» نسل ديگر تبديل ساخت و آرزوها ديوارهاي محلات فقيرنشين را منفجر كرد و سرزمينهاي تازه اي را به تصرف درآورد.
وقتي دودكشها سر به آسمان كشيدند، ثروت تغيير شكل داد. اكنون به جاي زمين، ماشينها و مواد اوليه توليد صنعتي به حياتي ترين شكل سرمايه مورد نياز تبديل شده بود: كوره هاي ذوب فولاد، كارگاههاي بافندگي و …. اين سرمايه صنعتي هنوز داراي محدوديت بود.
اما سرمايه، مادي هم بود. وقتي بانكداران در شركتي سرمايه گذاري مي كردند، انتظار داشتند در ترازنامه آن شركت، داراييهاي فيزيكي را ببينند يا زماني كه بانكداران درخواستي را براي وام بررسي مي كردند، وثيقه اي فيزيكي و ملموس يعني نوعي سخت افزار مي خواستند تا آن را ضمانت كند. در اين جا سرمايه گذار كاغذي را دريافت مي كرد كه صرفاً يك نماد، سند قرضه يا ورقه سهم بود كه نمايانگر بخشي از ارزش شركتي بود كه از سرمايه او استفاده مي كرد. پس مي بينيم كه سرمايه با چه سرعتي تغيير شكل  داد.
امروزه با پيدايش اقتصاد پيشرفته موج سوم، پول كاغذي، به منسوخ شدن كامل نزديك مي شود. اكنون روشن است كه پول كاغذي مثل خطوط مونتاژ، دودكشها و …  رو به مرگ صنعتي است. به استثناي كشورهاي داراي اقتصاد عقب مانده و بجز موارد استفادة كاملاً ثانويه، پول كاغذي همان سرنوشتي را خواهد داشت كه پول خرمهره اي و النگوي مسين داشت.
امروزه با نوع جديدي از كارتهاي اعتباري كه «كارت هوشمند» ناميده مي شوند مواجهيم. شما آنرا به صندوقدار تحويل مي دهيد كه از طريق دستگاهي الكترونيكي به جريان مي افتد. در نتيجه پول خريد شما فوراً به حساب بدهي بانكي تان گذاشته مي شود. در پايان ماه شما پولي نمي پردازيد. حساب بانكي شما بلافاصله اين كار را انجام مي دهد. مثل چكي است كه در جا برداشت مي شود. اين مسأله آنقدر عادي شده و مردم با چنان اطميناني آن را پذيرفته اند كه به سختي مي توان درباره آن ترديد كرد و اين جايگزيني پول الكترونيكي به جاي پول كاغذي تهديدي است براي موجوديت بانكهايي كه ما مي شناسيم و مي توان از آن به عنوان «قدرتهاي از دست رفته» ياد كرد.
پول موج اولي (تمدن كشاورزي) نه تنها ملموس و بادوام بود بلكه ماقبل سواد هم بود، به اين معني كه ارزش آن به وزنش بستگي داشت، نه به كلماتي كه روي آن حك شده بود.
پول موج دومي (تمدن صنعتي) امروزي از كاغذ چاپي تركيب يافته است. خواه كالايي پشتوانة آن باشد يا نه. اين پول نمادين است و همگام با سواد همگاني پديدار مي شود.
اما پول موج سومي (عصر اطلاعات) بطور روزافزوني از ضربانهاي الكترونيكي تشكيل مي شود. اين پول قابل انتقال فوري و قابل رديابي بر روي صفحه نمايش است. اين پول به راستي پديده اي تصويري است كه مي توان آنرا «پول قرن بيست و يكمي» نام نهاد.
سرمايه و پول كه هر دو بطور روزافزون از محتواي مادي دور مي شوند در سرتاسر تاريخ در تغيير بوده‌اند و مرحله به مرحله نمادين شدن تغيير شكل داده و سرانجام امروزه به شكل فوق نمادين درآمده اند.
جانشين غايي
گاهي يادآوري اينكه اجداد ما بي سواد بوده اند ما را تكان مي دهد. آنان احمق يا نادان نبودند، بلكه بيسواد بودند، مشكلي كه در آن زمان حل نشدني بود. خواندن ساده در دنياي قديم دستاوردي خارق العاده بشمار مي آمد. آگوستين قديس در قرن پنجم در نوشته هاي خود از اسقف ميلان چنين ياد مي كند كه آنقدر دانا بود كه مي توانست واقعاً بدون حركت لبهايش بخواند. بخاطر اين شاهكار حيرت آور، وي پرمغزترين فرد جهان محسوب مي شد.
نه تنها بيشترين اجداد ما سواد خواندن و نوشتن نداشتند بلكه ساده ترين اصول حساب  را هم نمي دانستند. شمار اندكي كه حساب مي دانستند كاملاً خطرناك تصور مي شدند. از آگوستين هشداري جالب نقل شده كه مي گويد: «مسيحيان از افرادي كه جمع و تفريق مي دانند بپرهيزند. آشكار بود كه چنين افرادي «با شيطان براي تيره و تار كردن روح بشر و محبوس كردنش در زنجيرهاي جهنم ميثاق بسته اند».
سي سال پيش هر كسي كه كمترين توانايي استفاده از كامپيوتر را داشت در مطبوعات پرتيراژ «مغز غول آسا» توصيف مي شد.
امروزه ما داده ها را به شيوه هاي بيشتري به يكديگر ربط مي دهيم. آنها را منسجم مي كنيم و بدين‌ترتيب آنرا به شكل اطلاعات در مي آوريم و مقادير قابل توجهي از اطلاعات را در چارچوب مدلها و طرحهاي دانايي روي هم سوار مي كنيم. اين تحول عظيم امروزي در بنيان دانايي جامعه است، نه به خاطر وجود كامپيوتر يا دستكاري صرفاً مالي بلكه بخاطر پيدايش اقتصاد فوق نمادين.
از ميان همه منابعي كه براي توليد ثروت لازم است، از دانايي مي توان به عنوان جانشيني براي منابع ديگر استفاده كرد.
تنها دليل اينكه اكنون مقادير هنگفتي مواد خام نيكل و مس در سراسر دنيا از جايي به جاي ديگر حمل مي شود اين است كه ما از دانايي لازم براي تبديل مواد در محل به مواد جايگزيني كه قابل استفاده باشد، بي‌بهره ايم. به محض آنكه اين دانش فني را كسب كنيم به صرفه جوييهاي اساسي بيشتري در ترابري دست خواهيم يافت و از طريق آن مي توان به پديده ها سرعت بخشيد. به عبارت ديگر دانايي براي منابع، ترابري، هزينه، زمان و ساير موارد جانشين مناسبي است و چون نياز به مواد خام، نيروي كار، زمان، مكان و سرمايه را كاهش مي دهد، منبع اصلي اقتصاد پيشرفته خواهد بود.
بخش سوم – جنگهاي اطلاعاتي
از دهة 1950 تا 1980 با قرار داشتن توليد كنندگان غول آسا در رأس و عمده فروشان و خرده فروشان در كف، موازنة قدرت اساساً بدون تغيير باقي ماند. يكي از دلايل وجود قدرت توليد كنندگان آن بود كه كنترل اطلاعات را در دست داشتند.
كسب موفقيت فروش محصول در پاي صندوق پرداخت فروشگاه مشخص مي شد. اسلحه اي كه خرده فروشان با آن توليد كنندگان را سر جاي خود نشاندند، يك نماد كوچك سياه و سفيد است. «كد جهاني كالا» خطوط موج داري كه روي هر چيزي ظاهر مي شود و در پي آن تجهيزات اسكن نوري براي خواندن آنها بسرعت گسترش يافت. اين كدهاي كامپيوتري قدرت را جابجا كرد.
امروزه توليدكنندگان جهت عرضة محصولات خود در فروشگاه براي چند سانتيمتر فضاي موجود قفسه‌ها التماس مي كنند. به جاي آنكه توليد كننده به فروشنده بگويد كه چه مقدار كالا بخرد، اين فروشگاه است كه امروز توليدكننده را مجبور مي سازد چيزي را كه به «پول اضافي» شهرت يافته براي اشغال فضايي معين روي قفسه هاي فروشگاه و مبالغ معتنابهي نيز براي محلهاي خاصي در فروشگاه كه مورد نظر اوست بپردازد. حتي توليد كنندگان براي بدست آوردن و نگهداشتن محل براي كالاي خود در سوپرماركتها با يكديگر مي جنگند. خرده فروشان كنترل جريان اصلي داده هايي را بدست گرفتند كه روزگاري به كمپانيهاي بزرگ قدرت مي بخشيد.
سوپرماركت هوشمند
مصرف كنندگان ممكن است بزودي خود را در سوپرماركتهايي ببينند كه با رديفهايي از به اصطلاح «قفسه هاي الكترونيكي» تزيين شده است. به جاي برچسب كاغذي قيمت روي قوطيهاي كنسرو و …. لبة قفسه از يك صفحه نمايش چشمك زن از جنس كريستال مايع تركيب يافته كه بطور ديجيتال قيمتها را نشان مي دهد. جادوي اين تكنولوژي جديد اين است كه به فروشگاه امكان مي دهد تا به محض آنكه اطلاعات لازم از دستگاههاي اسكن جلوي فروشگاه بسرعت به آن انتقال يافت، قيمت هزاران كالا را بطور خودكار و آني تغيير دهد.
در همين راستا، قفسه هاي «هوشمندتر» وجود دارند كه نه تنها به مشتريان اطلاعات مي دهند، بلكه از او اطلاعات هم مي گيرند. براي مثال، گيرنده هاي مخفي امكان مي دهد كه بدانيم چه موقع مشتري به قفسه يا كالاي خاصي دست مي زند يا در جايي خاص چه وقت تراكم جمعيت كمتر از حد انتظار است.
بزودي زماني فرا مي رسد كه مشتري به سختي مي تواند مژه بر هم زند يا دست خود را حركت دهد، بدون آنكه دادهاي مفيدتر و قابل فروش تري به مغازه دار ارائه نكند.
هوش فوق العاده
چون در حال حاضر بخش عظميي از كسب و كار به گرفتن و ارسال اطلاعات بستگي دارد، كمپانيهاي سراسر جهان شتابزده كاركنان خود را از طريق شبكه هاي الكترونيكي با يكديگر در ارتباط قرار مي دهند. اين شبكه ها زيرساختهاي كليدي قرن بيست و يكم را شكل مي دهند و براي موفقيت در كسب و كار و توسعة اقتصاد ملي به همان اندازه حياتي هستند كه راه آهن در عصر مورس بود.
در ميانه قرن نوزدهم، حق امتيازهاي مورس باعث ساختن هزاران كيلومتر خط تلگراف شد. شركتهاي رقيب پديدار شدند، شبكه ها رشد يافتند و مسابقه اي شديد براي وصل كردن شهرهاي اصلي به يكديگر در سراسر قاره آغاز شد. شركتي به نام وسترن يونيون كه سيمهاي خود را در سراسر كناره هاي خط آهن – كه مجوز حق عبور از آن را داشت-  نصب مي كرد، كمپانيهاي كوچكتر را بلعيد. در طي يازده سال خطوط تلگراف اين شركت از يك سوي آمريكا به سوي ديگر گسترش يافت و سرماية آن از 500 هزار دلار به 41 ميليون دلار افزايش يافت. اين مبلغ در آن روزها بانكها را به وحشت مي انداخت. زماني كه يك معلم آوازي به نام الكساندر گراهام بل در سال 1876 حق امتياز اولين تلفن را به نام خود ثبت كرد، وسترن يونيون سعي كرد آن را شوخي تلقي كند و آن را به مسخره گرفت. اما با اوج گرفتن تقاضاي مردم براي تلفن، وسترن كه تصميم نداشت انحصار خود را از دست دهد براي در اختيار گرفتن تكنولوژي جديدتر توماس اديسون را به استخدام خود درآورد تا در برابر تكنولوژي بل گزينه اي اختيار كند. اما وسترن يونيون بخاطر عطش ناگزير جهان به ارتباطات بهتر، شكست خورد و كنار كشيد.
بزرگراههاي الكترونيكي
با وابسته شدن بخشهاي بيشتري از اقتصاد به تلفن، كمپانيها يا سازمانهاي دولتي كه خدمات تلفن را ارائه مي دادند يا تحت نظارت خود داشتند، نيز بطور غير عادي قدرتمند شدند. در ايالات متحد كمپاني AT&T كه به نظام بل شهرت داشت، عرضه كننده مسلط خدمات مخابراتي شد. براي كساني كه به خدمات شايسته تلفن عادت كرده اند، تصور اقتصاد بدون تلفن يا انجام وظيفه در كشوري كه شركت تلفن حتي از زير بار خدمات اساسي تلفن نيز شانه خالي مي كند يا نصب خطوط تلفن را سالها به تعويق مي اندازد، مشكل است. اين قدرت ديوانسالاري باعث افزايش پارتي بازي سياسي و تسويه حسابها و فساد و رشوه خواري مي شود، توسعه اقتصاد ملي را كند مي كند و غالباً تعيين مي كند كه كدام مؤسسات تجاري شانس رشد داشته باشند و كدام بايد از صحنه خارج شوند. تعداد زيادي از كسب و كارهاي آمريكا از دهة 1960 به اين سو شروع به نصب كامپيوتر كردند. در همان زمان، ماهواره ها و بسياري تكنولوژيهاي ديگر از آزمايشگاهها روانه بازار شدند كه بعضي از آنها نيز محصول شركت AT&T بود.  بزودي شركتهاي مشتري كامپيوتر خواهان دريافت انواع بسيار زيادي از خدمات شبكه داده ها شدند. آنان كامپيوترهايي مي خواستند كه بتوانند با يكديگر صحبت كنند و مي دانستند كه ساخت تكنولوژيهاي مورد نيازشان امكان پذير است. شركت تلفن AT&T كه هيچ رقيبي در برابر خود نداشت خيلي كند و آرام به اين نيازهاي تازه پاسخ داد و اين امر باعث بدرفتاريهاي عالم كسب و كار با شركت AT&T شد . درست همانطور كه تقاضا براي ارتباطات بهتر در يك قرن پيش وسترن يونيون را به زانو درآورد بار ديگر تكنولوژيهاي نوين و تقاضاي فراگير ولي پاسخ داده نشده براي خدمات نوين شركت AT&T را شكست داد. از اين روست كه مي بينيم خطوط هوايي و سازندگان خودرو و كمپانيهاي نفتي براي در دست گرفتن كنترل نظامهاي در حال نوپيدايي ارتباطي، همگي در جنگي چندجانبه درگير شده اند. در واقع همانگونه كه بزودي خواهيم ديد تمامي زنجيره توليد و توزيع به لرزه خواهند افتاد. بنابراين اينها فوريتهايي است که كمپانيها را با شتاب همانند دولتها به صحنه كنترل بزرگراههاي الكترونيكي آينده مي رساند. بنابراين جهش غول آساتري در حال وقوع است يعني ما نه به سوي نظام مرحله چهارم، بلكه به سمت نوع كاملاً متفاوتي از هوش در حال حركت هستيم.
قدرت شبكه
از ديد جهان خارج ژاپن از نظر اقتصادي شكست ناپذير به نظر مي رسد. اما در داخل اوضاع به قرار ديگري است. اين كشور منابع انرژي ندارد، مواد غذايي كمي پرورش مي دهد و نسبت به محدوديتهاي تجاري بسيار حساس است. اگر ارزش ين پايين و بالا برود نگران مي شود. اما مردم ژاپن تنها نگران كل اقتصاد نيستند بلكه نگران آيندة خودشان نيز هستند. از اين رو بزرگترين پس انداز كنندگان جهان به شمار مي روند و مبالغ هنگفتي پول صرف خريد بيمه مي كنند.
تا مدتهاي مديد، اين بنگاههاي عظيم بيمه بودند كه از اين اضطراب و نگراني سود مي بردند. اما امروزه، اين بيمه كنندگان هستند كه دچار نگراني شده اند.
تمامي صنعت بيمه در بلوايي از دگرگوني به سر مي برد. مشتريان همه نوع سياستها و خدمات مالي نوظهوري را مي خواهند كه اين غولهاي پرارج قديمي به سختي قادر به انجام آن هستند.
براي مقابله با تهديدهايي از اين نوع، بنگاههاي بزرگ بيمه شروع به نصب خط دفاعي الكترونيكي كرده اند. بيمة عمر نيپتون حدود نيم ميليارد دلار صرف ايجاد يك نظام جديد اطلاعاتي مي كند كه 5 هزار كامپيوتر شخصي، 1500 كامپيوتر بزرگتر براي مراكز ماهواره اي خود، دستگاههاي بسيار عظميي براي شعب و ستادهاي مركزي، بعلاوه دستگاههاي اسكن نوري و ديگر تجهيزات جديد را به سيستم موجود اضافه كرده و همه را در داخل شبكه واحدي به هم وصل مي كند.
كمپاني رقيب آن نيز سخت در تلاش است و شبكه اي ايجاد مي كند كه نمايندگانش را قادر مي سازد با بانكهاي داده مركزي تماس بگيرند و به فرمانهايي كه با صداي مصنوعي از پشت تلفن مي شوند پاسخ دهند و اطلاعاتي را كه درباه مشتريان يا سياستها مي خواهند از طريق فكس دريافت دارند.
كمپانيهاي بيمه در اين راه تنها نيستند. به نظر مي رسد همه ژاپن در حال الكترونيكي شدن است. با گسترش شبكه هاي الكترونيكي قدرت نيز جابجا مي شود. اين تنها در ژاپن اتفاق نمي افتد بلكه ايالات متحد و اروپا نيز با چنان سرعتي مشغول شبكه سازي هستند كه تا به حال سابقه نداشته است. اين مسابقة الكترونيكي قرن به شمار مي رود.
بسيج براي جنگ الكترونيكي
وقتي همة صنايع براي كارزار بسيج مي شوند مقياس جنگ الكترونيكي وسيع تر مي شود.
به جاي شركتهاي منفرد، گروههاي سرتاسري صنعت، بطور دسته جمعي اقدام مي كنند. اين شبكه‌هاي سرتاسري صنعتي بويژه در ژاپن كه تشكيل آنها بشدت توسط وزارت بازرگاني كه همه جا حاضر است و صنعت بين المللي تشويق مي شود، جالب توجهند.
نظام الكترونيكي به خرده فروشان امكان مي دهد كه حجم كمتري سفارش دهند و به جاي اتكا به كالاهاي كند فروش، همگام با تغيير مدها و سليقه هاي مصرف كننده، لباسهاي پرفروش را جايگزين كنند.
همانطور كه شركتهاي منفرد و كل صنايع با ايجاد شبكه هاي خاص خويش، بسرعت خود را براي آينده آماده مي سازند، غولهاي ديگر نيز براي نصب شبكه هاي چند منظورة جهاني كه بتوانند پيامها را به هر كسي منتقل كنند مسابقه گذاشته اند.
حجم پيامها و داده هايي كه امروزه در درون شبكه هاي الكترونيكي موج مي زند آنقدر عظيم است كه حتي جنگي در مقياسي به مراتب وسيع تر ميان كمپانيهاي بزرگ در گرفته است كه مي خواهند اين خدمات ناقل مشترك را تحت سلطه خود در آورند.
رؤياي دراز مدت سازندگان شبكه در جهان ايجاد حلقة يكپارچه واحدي است كه از مشتري (كه به طريق الكترونيكي به دارندة كسب و كار مي گويد چه كالاها يا خدماتي ارائه دهد) آغاز شده به توليد كننده وصل مي شود و از طريق بنگاههاي واسطه اي، باقيماندة توزيع به خرده فروش يا خدمات الكترونيكي خريد از خانه وصل شده و از آنجا به ATM يا سيستم پرداخت كارت اعتباري متصل مي شود و سرانجام به خانة مشتري باز مي گردد. هر كمپاني يا گروه صنعتي كه بتواند كنترل مراحل اساسي اين چرخه را به چنگ آورد، قدرت قاطع اقتصادي را اعمال خواهد كرد و به همين دليل قدرت سياسي قابل ملاحظه اي نيز خواهد داشت.  اما به چنگ آوردن اين كنترل كمتر به سرمايه و بيشتر به مغزها وابسته است. يعني هوشي كه در كامپيوترها و نرم افزارها و شبكه هاي الكترونيكي تعبيه شده است.
پديدار شدن انحصارهاي اطلاعاتي
هر قدر شبكه هاي ما خودكارتر و فوق هوشمندتر شوند، بخش بيشتري از تصميم گيري انساني از نظرها پنهان مي شود و ما بيشتر به رخدادهاي از قبل برنامه ريزي شده اي وابسته مي شويم كه بر مفاهيم و پيش فرضهايي بنا دارند كه شمار اندكي آنها را درك مي كنند و یا گاهي حتي از روي تعمد افشا نمي شوند.
چيزي نخواهد گذشت كه قدرت كامپيوتر ها به دليل پردازش موازي و هوش مصنوعي و ديگر نوآوريهاي شگفت آور، برق آسا پيشرفت خواهند كرد. بازشناسي گفتار و ترجمه خودكار بدون شك همراه با صفحات نمايش داراي تصاوير بسيار روشن و شفاف و دستگاههاي پخش صوت با كيفيتي در سطح كنسرت، بطور گسترده مورد استفاده قرار خواهند گرفت. شبكه هاي قبلي صدا و داده و تصاوير و اطلاعات را بطور مرسوم به شكلهاي ديگري انتقال خواهند داد.
اين ترس و وحشت اكنون خيلي ساده انگاري به نظر مي رسد. موضوع اين نيست كه آيا يك انحصار ابرقدرت خصوصي جهاني، همه اطلاعات را كنترل خواهد كرد – كه بسيار غيرمحتمل به نظر مي رسد. بلكه موضوع اين است كه با جاري شدن سيلي از داده و اطلاعات و دانايي در سرتاسر سلسله اعصاب اقتصاد فوق نمادين، چه كسي جريان بي پايان تبديل آنها و دوباره بازگرداندنشان به شكل اول را كه به بركت وجود هوش فوق العاده ميسر شده، در دست خواهد داشت.
كسب و كار و جامعه بطور كلي با مباحث گيج كنندة تازه اي دربارة استفاده و سوء استفاده از دانايي مواجه خواهند شد. اين مباحث ديگر بازتاب ساده اي از اين واقعيت كه بيكن مي گويد كه دانايي يك قدرت است نيست، بلكه واقعيتي در سطح بالاتر را نشان مي دهد و آن اينست كه در اقتصاد فوق نمادين، اين دانايي درباره دانايي است كه بيش از هر چيز اهميت دارد.
جنگ رو به گسترش
چتر و اتومبيل با هم خيلي تفاوت دارند، نه تنها از نظر اندازه و كاركرد و قيمت بلكه به دليلي كه بندرت به آن توجه مي كنيم. از چتر مي توان بدون خريد كالايي ديگر استفاده كرد. ولي اتومبيل بدون بنزين و روغن و خدمات تعمير و قطعات و البته خيابان و جاده، بلااستفاده است.
اتومبيل پرقدرت مثل بازيكن تيم، بطور كامل به ديگران وابسته است مثل هزاران كالاي ديگر، كه در تركيب با كالاهاي ديگر قابل استفاده اند. اگر كسي در جايي تصويري به تلويزيون انتقال ندهد، اين دستگاه در گوشة اتاق نشيمن همچنان بيصدا و خاموش به ما زل مي زند.
هر كدام از اينها بخشي از نظام كالاست. دقيقاً ماهيت سيستميك كالاهاست كه منبع اصلي ارزش اقتصاديشان را تشكيل مي دهد و درست همان گونه كه «بازيكنان تيم» بايد طبق قوانين توافق شدة معيني بازي كنند، كالاهاي سيستميك نيز به استانداردهايي نياز دارند تا بتوانند كاري را انجام دهند. دوشاخة وسايل برقي اگر همة پريزها سه سوراخ داشته باشند به درد نمي خورد.
اين تمايز ميان كالاهاي متكي به خود و كالاهاي سيستميك افشاكنندة جرياني است كه جنگهاي اطلاعاتي كنوني را در سرتاسر جهان گسترش مي دهد.
در اصل جنگي است جهاني بر سر دلار و قدرت سياسي ولي نتايجش عايد ميليونها خانواده خواهد شد. بطور ريشه اي قدرت را در ميان ابرقدرتهاي صنعتي جهان – يعني كمپانيهايي چون آي بي ام، AT&T، سوني، زيمنس – جابجا خواهد كرد و بر اقتصادهاي ملي اثر خواهد گذاشت.
استانداردهاي استراتژيك
سرعت حيرت انگيز كنوني نوآوريها، توليد كنندگان را به انتخاب استراتژي واداشته است؛ يا مخترع باش و استانداردي بر صنعت خود تحميل كن و يا به استاندارد ديگري تن بده – در غير اين صورت به سيبري تجاري رانده شو يعني جايي كه محصولات موارد استفاده و بازارهاي محدودي خواهند داشت.
آي بي ام از آغاز حياتش تا كنون نيروي مسلط صنعت كامپيوتر بوده است. بخش اعظم موفقيت به ياد ماندني را مي شود به توان اولية اين شركت در ايجاد و تحميل استانداردي براي آنچه در درون كامپيوترها جريان داشت، نسبت داد.
كليد سلطه بر صنعت كامپيوتر، نرم افزار است – بدون آن ماشينها بي روح و بي فايده خواهند بود. اما كليد سلطه بر نرم افزار، سيستم عامل است و سرانجام هرم اصلي كنترل –  كليد سلطه بر سيستمهاي عامل – استانداردهايي است كه اين سيستمها به نوبة خود طبق آن عمل مي كنند. نظارت آي بي ام بر همة اينها بود كه آن را به قدرت جهان كامپيوتر تبديل ساخت.
اما به رغم تلاشهاي آي بي ام، در طي سالها سيستمهاي عامل ديگري مثل چشمه از زمين جوشيد. وقتي شركت كامپيوتري اپل انقلاب ميكروكامپيوتر خود را به راه انداخت، هوشيار بود كه ماشينهايي بسازد كه با آي بي ام سازگار نباشند و سيستم عامل متفاوتي را برگزيد.
سازماني متشكل از چند شركت AT&T، زیمنس آلمان، فوجيتسو و … خواهان استاندارد جديدي هستند تا به جاي آن كه سد راه تجهيزات غير آي بي امي شود، راه را براي آنها باز نمايد.
از آن زمان تا كنون فشار بر روي آي بي ام آنچنان شدت گرفته است كه مجبور شد به اين گروه بپيوندد و سوگند ياد كند كه در آينده در برابر سياستهاي «باز» متعهد شود.
كشمكش اصلي  
يكي از مهمترين چيزهايي كه امروزه كامپيوترها انجام مي دهند، سخن گفتن با يكديگر است – در واقع، كامپيوترها و ارتباطات اكنون آنچنان به هم پيوند يافته اند كه جدايي ناپذيرند.
اين به معناي آن است كه كمپانيهاي كامپيوتري نه تنها بايد از سيستمهاي عامل خود، بلكه از دسترسي و يا نظارت بر شبكه هاي مخابراتي نيز دفاع مي كنند. اگر سيستمهاي عامل آنچه را در درون كامپيوترها جريان دارد، كنترل مي كنند، استانداردهاي مخابرات آنچه را ميان كامپيوترها رخ مي دهد در نظارت خود دارند. بار ديگر ما شركتها و كشورها را در منازعه تلخي بر سر نظامهاي اصلي كه پردازش اطلاعات را برعهده دارند، درگير مي بينيم.
چون اكنون داده ها و اطلاعات و دانش بيشتر در سراسر مرزهاي ملي جريان دارد، جنگ اطلاعاتي بر سر مخابرات حتي بيش از جنگ بر سر سيستمهاي عامل بار سياسي به خود گرفته است.
براي مثال، جنرال موتورز سعي دارد توليد جهاني خود را به هم مرتبط كند. از اين رو، براي آنكه كامپيوترهايش هر چند سازندگان مختلفي دارند، بتوانند با يكديگر ارتباط برقرار كنند استانداردي خاص خود اختراع كرده است كه آن را MAP مي نامد. اين شركت سعي كرده است اقتباس اين استاندارد را در سراسر جهان در ميان سازندگان ديگر و نيز فروشندگان خودش ترويج كند. جامعه اروپا براي آنكه سد راه جنرال موتورز شود، با 13 كمپاني بزرگ سازنده كامپيوتر از جمله آي بي ام و … گفتگو كرده و از آنها خواسته است از استانداردي خلاف استاندارد جنرال موتورز حمايت كنند. به نظر مي رسد كه جامعه اروپا مي گويد اگر ماشينهاي اروپايي بخواهند با يكديگر ارتباط برقرار كنند، نبايد طبق شرايطي باشد كه جنرال موتورز – يا ايالات متحد – تعيين مي كند.
پليس افكار اجرايي
به محض آنكه شركت دلارهاي هنگفتي براي بودجة تكنولوژي اطلاعات تخصيص دهد، دسته هاي مختلف براي گرفتن بخشي از آن تلاش مي كنند و بدين ترتيب، منازعه آغاز مي شود. اما گذشته از تعارضهاي سنتي در ميانه جنگهايي گرفتار مي بينند كه بر سر خود اطلاعات در گرفته است. چه كسي چه نوع اطلاعاتي را دريافت كند؟ چه كسي به پايگاههاي اصلي داده دسترسي داشته باشد؟ كدام بخشها يا قسمتها چه داده هايي را دارند؟ تعارضهايي كه بر سر چنين پرسشهايي بروز مي كنند در حالي كه فني به نظر مي رسند ولي آشكارا بر پول و پايگاه اجتماعي و قدرت افراد و كسب و كارها اثر مي گذارند.
اين تعارضها اوج مي گيرند، مدير اطلاعات و كاركنانش با تغيير مسير جريان اطلاعات، روابط قدرت موجود را متزلزل مي كنند. چيزي نخواهد گذشت كه مديريت تيزبين، به تشويق مدير اطلاعات، كشف مي كند كه تكنولوژي اطلاعاتي جديد تنها براي از بين بردن كاغذبازي يا تسريع خدمات نيست. بلكه گاهي مي توان از آن به شيوه اي استراتژيك براي تسخير بازارهاي جديد و توليد محصولات جديد و ورود به زمينه اي كاملاً تازه بهره گرفت.
موضوع وقتي پيچيده تر مي شود كه با ادغام كامپيوترها و ارتباطات و گسترش شبكه ها گروه قدرتمند تازه اي در قلمرو مديريت دست به مداخله مي زند. اين گروه تازه، مديران ارتباط از راه دور و كاركنانشان هستند كه غالباً بر سر منابع و كنترل امور به كاركنان نظامهاي اطلاعاتي نيرنگ مي زنند.
سه دهة پيش كه براي نخستين بار كامپيوترها به دفاتر شركتها وارد شدند، مطبوعات از مطالبي پر شد كه حاوي انديشه هايي درباره ظهور «مغز غول آسا» بود. اين بزرگ مغز الكترونيكي همة اطلاعاتي را كه براي اداره بنگاه لازم بود، در خود داشت.
يكبار و براي هميشه نظم جايگزين بي نظيمي يا هرج و مرج اطلاعات مي شود. ديگر از ريخت و پاش اثري نخواهد بود. انفجار قفسه هاي بايگاني از بين مي رود و ديگر يادداشتي گم نمي شود و عدم اطميناني وجود نخواهد داشت.
چنين خيالپردازيهاي خود بزرگ بينانه اي تنوع و پيچيدگي روزافزون را در اقتصاد فوق نمادين بسيار دست كم گرفت و با خودبيني و نخوت نقش شانس و شهود و خلاقيت را در كسب و كار ناچيز شمرد. از همه مهمتر، بر اين پيش فرض استوار بود كه كساني كه در رأس شركت قرار دارند به اندازة كافي مي دانند كه كاركنان زيردست آنان به چه اطلاعاتي نياز دارند و به چه اطلاعات نياز ندارند.
كامپيوترهاي روزميزي از اواخر دهة 1970 مثل گردباد ظاهر شدند. بسياري از متخصصان اطلاعات كه فوراً احساس كردند اين ماشينهاي كوچك و ارزان قيمت قدرتشان را از بين خواهد برد، همة تلاش خود را بكار بردند تا از ورود آنها به كمپانيهاي خود جلوگيري كنند. زعماي داده پردازي، كوچكي اندازه و ظرفيت محدود ميكرو كامپيوترها را به باد تمسخر گرفتند و براي جلوگيري از تخصيص بودجه به آنها سخت جنگيدند.
رفته رفته روشن شد كه كمپانيها به قدرت پراكنده كامپيوتري احتياج دارند. فانتزي «مغز غول آسا» محو شده بود و با آن قدرت متمركز كاركنان داده پردازي را نيز با خود برده بود.
«انقلاب ميكرو» اطلاعات كامپيوتري را انحصارزدايي كرد و قدرت را از دست زعماي اين حوزه خارج ساخت. به هر حال انقلاب ميكرو در اندك زماني بار ديگر جابجا شد.
به سخني كوتاه، در همان حال كه جنگهاي اطلاعاتي در محيط پيراموني شركتها بالا مي گيرد – و همانگونه كه  ديديم خرده فروشان و توليد كنندگان صنعتي و صنايع و حتي كشورها را در برابر يكديگر قرار ميدهد – جنگهاي اطلاعاتي در مقايسي كوچكتر در داخل شركتها نيز رو به اوج گذاشته است.
مديران اطلاعات و كاركنان آنها خواسته و ناخواسته سلحشوران اطلاعاتي خواهند شد. اين افراد كه در بزرگراههاي بسرعت در حال رشد الكترونيكي ما، هم به عنوان مهندسان بزرگراه و هم به عنوان قواي دولتي انجام وظيفه مي كنند در موقعيت ناخوشايندي قرار گرفته اند كه به يك معنا چيزي نيست جز «پليس افكار اجرايي».
جنگ اطلاعاتي تمام عيار
در پاسخ به جنگهاي اطلاعاتي كه اكنون در سراسر اقتصاد جهاني اوج مي گيرد، مفهومي تازه از كسب و كار در حال شكل گيري است. وقتي كه رفته رفته دانايي در توليد ثروت نقشي محوري پيدا كند، ما نيز شركت را ارتقاء دهندة دانايي خواهيم پنداشت.
به زحمت مي توان فهميد كه آيا جاسوسي صنعتي واقعاً در حال افزايش است. با داغ شدن جنگهاي كنترل اطلاعات، بسياري از كمپانيها به اين نتيجه رسيده اند كه به اطلاعات بيشتري دربارة برنامه ها و محصولات و سود حريفانشان نياز دارند. از اين رو، چيزي به نام «جاسوسي رقابت جويانه» بطور بارزي در حال پيدايش است.
كمپانيها در حال حاضر به مهندسي معكوس يعني قطعه قطعه كردن محصول رقيب براي آموختن اسرار آن مي پردازند زيرا نسخه برداري از محصول رقيب واقعاً هم سريع تر و هم ارزان تر است.
عامل ديگري كه خدمات جاسوسي رقابت جويانه را ترويج مي كند، تجديد سازمان گستردة برنامه‌ريزي استراتژيك  است. برنامه ريزي كه روزگاري فعاليتي بسيار متمركز بود و توسط كارمندان ستادي كه به مديريت بالا گزارش مي دادند، انجام مي شد، اكنون به واحدهاي عملياتي انتقال يافته است و در آنجا غالباً توسط مديران عمل گراي صف انجام مي شود كه درگير رقابتي دشوار و آشفته اند. دانستن اين كه رقبا دنبال چه هستند، هم فايدة فوري تاكتيكي و هم كاربرد استراتژيك دارد.
درونيها و بيرونيها
جنگهاي اطلاعاتي شناختي تازه از شركت و كاري كه درون آن انجام مي شود ارائه مي دهد. براي لحظه اي همه شرح شغلهاي مرسوم و رده بنديهاي شغلي و وظايف دپارتماني را فراموش كنيد. در عوض به بنگاه به عنوان كندويي از پردازش دانايي نگاه كنيد.
در عصر دودكشها فرض بر اين بود كه كارگران و كارمندان چندان چيز مهمي نمي دانند و اطلاعات مربوطه يا هوش را تنها مي توان از مديريت بالا يا شمار اندكي از كاركنان دريافت كرد.  به عكس، امروزه ما مي‌بينيم كه هدف بيشتر آنچه در درون بنگاه اتفاق مي افتد، تازه كردن و از نو پر كردن مخازن دائماً در حال زوال دانايي و خلق دانش تازه براي افزودن بر آن و ارتقاي داده هاي ساده به اطلاعات و دانايي است. كاركنان براي دستيابي به اين هدف همواره به كار «واردات» و «صادرات» و «انتقال» داده و اطلاعات مشغولند.
برخي از كاركنان در اصل «وارد كننده»اند.اين افراد «بيروني دروني» هستند يعني اطلاعات را از خارج از كمپاني دريافت و آن را به همكاران داخل تحويل مي دهند.
پژوهشگران، اولويتها و سليقه ها و نيازهاي مصرف كننده را در جهان بيروني مطالعه مي كنند و با تفسير آنچه اين باره آموخته اند، ارزش افزوده ايجاد مي نمايند و سپس اطلاعات تازه و سطح بالاتري را به بنگاه تحويل مي دهند.
كاركنان روابط عمومي عكس اين را انجام مي دهند. يعني از طريق جمع آوري اطلاعات داخلي و پخش يا صادر كردن آن به جهان بيروني، در واقع بنگاه را به جهان پيراموني معرفي و براي آن بازاريابي مي‌كنند. به اينان دروني بيروني مي گويند.
حسابداران داخلي در اصل افراد دروني دروني هستند، زيرا بيشترين اطلاعات خود را از داخل بنگاه جمع‌آوري و آن را در داخل نيز پخش مي كنند.
جاسوسي كل گرا
از همه كاركنان به طور روزافزوني انتظار مي رود كه نه تنها در ارتباط با داراييهاي اطلاعاتي و مخازن دانايي شركت ارزش افزوده اي ايجاد كنند بلكه به زرادخانة جاسوسي رقابت جوي شركت نيز چيزي بيفزايند. ژاپنيها نسبت به مسئله جاسوسي ديدي به مراتب كل گراتر دارند. مديران اجرايي ژاپني جمع آوري اطلاعات را بخشي عادي از كار روزمره خود تلقي مي كنند، «ولي اگر از عموم دارندگان مدرك فوق ليسانس مديريت از دانشگاه هاروارد بطور نمونه در اين باره سؤال كنيد، مي گويند كه اين كار وظيفه كتابدار شركت است. اين پيش فرض تنگ نظرانه به هر صورت در حال ناپديد شدن است. در جنرال ميلز از هر كارمندي انتظار مي رود كه درباره شركتهاي رقيب اطلاعات جمع آوري كند. حتي از رفتگران و سرايداران مي خواهند كه وقتي به خريد مي‌روند، از فروشندگان سؤال كنند كه بنگاههاي رقيب از آنها چه مي خرند و چه كار مي كنند.
كمپانيهاي تلفن در ايالات متحد سمينارهايي برگزار مي كنند و مطالبي توزيع مي نمايند كه روشها و مزاياي جاسوسي رقابت جويانه را براي مديران اجرايي شرح مي دهد.
چنين اقداماتي، در حد افراطي خود، اندك اندك ما را به سمت اين برداشت سوق مي دهد كه شركت را يك ماشين جنگي تمام عيار اطلاعاتي بدانيم.
خيلي ساده مي توان شاخة جاسوسي كسب و كاري را ترسيم كرد كه از مدير اطلاعات براي جمع‌آوري اطلاعاتي دربارة رقيب، درخواست همكاري دارد. مدير اطلاعات بطور روزافزوني نه تنها مسئوليت نظامهاي اطلاعاتي داخل بنگاه را برعهده دارد، بلكه مسئول اتصالهاي الكترونيكي به پايگاههاي دادة كمپانيهاي ديگر نيز هست. يعني وي سيستمهايي را كه حداقل به ميزاني محدود به پيرامون الكترونيكي فروشندگان و مشتريان و افراد ديگر رخنه مي كنند، كنترل مي كند. اطلاعاتي كه از ناحية رقيب يا درباره وي به دست مي آيد ممكن است به اندازه يك سيناپس الكترونيكي بيشتر فاصله نداشته باشد.
براي مدتي بيش از سه سال، سه جاسوس كامپيوتري آلمان غربي با دستبرد به 430 كامپيوتر توانستند به داده هايي كه به تسليحات هسته اي و ابتكار استراتژيك دفاعي مربوط مي شد، دسترسي پيدا كنند. آنان به ميل خود از ميان اين تعداد 30 كامپيوتر را كه به شبكه اي وصل مي شد كه توسط دفتر پروژه هاي پژوهشي پيشرفته دفاعي پنتاگون ايجاد شده بود، انتخاب كرده و در آنها به كاوش و بررسي پرداختند. كار آنها تنها وقتي كشف شد كه كليفورد استول مدير نظام كامپيوتري آزمايشگاه لارنس بركلي كه قبلاً هيپي بود، متوجه يك تفاوت 75 سنتي ميان دو فايل شد.
بسياري از شبكه هاي كسب و كار هنوز در برابر رخنة دزدان و جاسوسان معين از جمله كاركنان سرخوردة فعلي يا سابق خود كه توسط بنگاه رقيب اغوا مي شوند، بسيار آسيب پذيرند.
بنابراين در هر سطحي از كسب و كار – در سطح استانداردهاي جهاني تلويزيون و مخابرات و … در سطح صندوق پرداخت خرده فروش … در سطح باجة خودكار بانك و كارت اعتباري … در سطح شبكه هاي الكترونيكي فوق هوشمند در سطح جاسوسي و ضد جاسوسي رقابت جويانه ما در محاصرة جنگهاي اطلاعاتي و جنگجويان اطلاعاتي قرار گرفته ايم كه براي كنترل حياتي ترين منبع عصر جابجايي قدرت با يكديگر مي‌جنگند.
بخش چهارم – قدرت در بنگاه انعطاف پذير
جنگ بر سر برتری اقتصادی درقرن بیست و یکم هم اکنون آغاز شده است. جنگ افزارهای اصلی تاکتیکی این منازعه قدرت جهانی را سلاحهای سنتی تشکیل می دهند. ما هر روز این جنگ افزارها را در عناوین مطبوعاتی مشاهده می کنیم. دستکاری در نظام پولی, سیاستهای حمایتگرایانه تجاری, نظارتهای مالی و امثال آن همه بر دانایی استوار است. در درازمدت آنچه تکلیف هر کشوری را روشن می کند محصولات کار مغزی است. مدیریت هوشمندانه تر، ارتباطات پیشرفته، نظام مالی الکترونیکی و… و از همه مهمتر سازماندهی برتر – مخصوصاً سازماندهی خود دانایی.

تخریب کنندگان دیوانسالاری
همه از دیوانسالاران (آدمهای اداری) بدشان می آید.
تا مدتهای مدید بازرگانان و مدیران صنعتی این اسطوره را حفظ کردند که دیوانسالاری آفت و بیماری دستگاه حکومت است. کارکنان غیر نظامی دولت را تنبل و طفیلی و تندخو می نامیدند در حالی که تصویری که از مدیران اجرایی بخش خصوصی وجود داشت این بود که آنان افرادی پویا و علاقمند به جلب رضایت مشتری هستند.
امروزه جستجو برای یافتن شیوه های نوین سازماندهی آغاز شده است. در اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی رهبری سیاسی با عناصر نظام اداری خویش در حال جنگ است. دولتهای دیگر واحدهای دولتی را می فروشند و چیزهایی چون پرداخت حقوق بر اساس شایستگی و دیگر نوآوریهای خدمات مدنی را تجربه می‌کنند.
البته هیچ کس انتظار ندارد که سازماندهی اداری ناپدید شود. دیوانسالاری برای برخی از مقاصد همچنان مناسب خواهد بود.اما اکنون این اصل پذیرفته شده است که کمپانیها اگر به ساختارهای متمرکز قدیمی اداری که در عصر دودکشها شکوفا شدند، بچسبند، در آتش رقابت خواهند سوخت.
طغیان علیه دیوانسالاری در واقع حمله به شکل مسلط قدرت دودکشی است.
اتاقکهای بیمشار
هر سازمان اداری دو خاصیت کلیدی دارد که می توان آنها را «اتاقکها» و «مجاری» نامید. به این دلیل قدرت روزمره – کنترل امور جاری – در دست دو نوع آدم اجرایی است: متخصصان و مدیران.
متخصصان قدرت خود را از کنترل اطلاعات در اتاقکها کسب می کنند.
منبع قدرت مدیران، کنترل اطلاعاتی است که در مجاری جریان می یابد و این نظام قدرت، یعنی ستون فقرات دیوانسالاری است که اکنون در تمام کمپانیهای بزرگ مورد حمله قرار گرفته است.
این «اتاقک گرایی» پیش از ورود کامپیوتر شیوه اصلی سازماندهی دانایی بر تولید ثروت بود. بطور نظری می شد بی نهایت اتاقک داشت.
قدرت در برابر عقل
با پشت سر گذاشتن عصر صنعتی، به جامعه ای پرتنوع تبدیل می شویم. این تنوع نوعی پیچیدگی بیشتری به همراه می آورد و به نوبه خود بدین معنا است که کسب و کارها برای انجام وظایف خود بیشتر و بیشتر به داده و اطلاعات و دانش فنی نیاز پیدا می کنند. از این رو حجمهای عظیمی از اطلاعات گوناگون به درون اتاقکهای بیشتر و بیشتری فرستاده می شود و شمار آنها چند برابر افزایش می یابد و از قوه درک ما فراتر می رود و تا حد انفجار گسترش می یابد. همچنین تغییرات کنونی سریع تر از آنکه نظام اداری بتواند آنها را اداره کند پدیدار می شود. مثلاً کنفرانس مطبوعاتی در تهران که از تلویزیون پخش می شود، پاسخ فوری واشینگتن را بر می انگیزد. این شتاب، دانش ما را نسبت به بازارها، فروشندگان و … از بین رفتنی می کند.
طرح اتاقکی که برای سال اول طراحی شده، برای سال دوم نامناسب می شود. براحتی می توان اطلاعاتی را که در کامپیوتر انباشته شده است از نو طبقه بندی کرد. هر تلاشی برای طراحی مجدد ساختار سازمانی، منازعات انفجارآمیزی بر سرقدرت براه می اندازد. بنابراین هر قدر چیزها در جهان خارج سریعتر تغییر کنند، فشار برای چارچوبی که نظام اداری بر آن بنا شده است عظیم تر خواهد بود و اختلافات و برخوردهای داخلی بیشتر می شود.
وقتی وضعیتی پیش می آید که نمی توان آنرا به آسانی به اتاقکهای اطلاعاتی از پیش تعیین شده ارجاع کرد، دیوانسالاران عصبی می شوند و بر سر اقتدار در حیطه نظارت و پول ومردم – کنترل اطلاعات – دست به جنگ می زنند. این امر ، حجم عظیمی از هیجان خام را آزاد می سازد. اما به جای حل مشکل، همه این نیرو و توان انسانی تماماً در این هجوم و فشار از بین می رود.
«عقلانیت» دیوانسالاری که اینهمه درباره آن لاف وگزاف زده اند، بناگهان ناپدید می شود. قدرت که همیشه به عنوان عامل حضور دارد، اکنون به عنوان مبنای تصمیم گیری جایگزین عقل و خرد می شود.
فروپاشي اتاقكها – مجاری مسدود
با سرعت گرفتن تغییرات، این «بحران اتاقکی» با فروپاشی «مجاری» ارتباطات که به موازات آن رخ می دهد، عمیق تر می شود.
افراد تیزبین کسب و کار همیشه می دانستند که شرکت تنها زمانی موفق خواهد بود که همه بخشهایش با هم کار کنند. اگر کارکنان بخش فروش کارشان عالی باشد ولی بخش تولید نتواند به موقع کالا تحویل دهد شرکت هرگز موفق نخواهد بود.
مدیران میانی کار چندین واحد زیر دست خود را هماهنگ می کنند. گزارشها توسط کارکنان متخصص که این واحدها را اداره می کنند جمع آوری می شود. گاهی مدیر از کارمند زیردستش اطلاعاتی را می گیرد آن را به کارکنان پایین تر از خود رد می کنند بدین ترتیب به عنوان رابط رسمی میان اتاقکها عمل می کند در مواقع دیگر اطلاعات را در آخر به مدیری که سرپرستی گروهی دیگر را به عهده دارد رد می کند. وظیفه اصلی مدیر میانی جمع آوری اطلاعاتی است که توسط متخصصان آنها پاره پاره شده اند وی باید این اطلاعات را پیش از آنکه به سطح بالاتر هرم قدرت، انتقال دهد از نو ترکیب کند.
به بیانی دیگر، در هر نظام اداری، اطلاعات بطور افقی تجزیه شده و بطور عمودی از نو ترکیب می‌شود.
امروزه تغییر آنچنان شتابان است و اطلاعات مورد نیاز بقدری پیچیده شده که مجاری نیز درست مثل اتاقکها آنقدر از پیامهایی که بسیاری از آنها نادرست جریان دارند پر شده اند که راهشان بند آمده است. به این علت مدیران اجرایی بیش از هر زمان دیگر برای دور زدن سیستم، خارج از مجاری عمل می کنند. آنها اطلاعات را از روسا و همکاران خود دریغ می کنند و آن را بطور غیر رسمی از راههای کناری رد می کنند و از طریق غیر رسمی ارتباط برقرار می کنند. و از راههای دوگانه (یکی رسمی و دیگری غیر رسمی) عمل می کنند.
و بدین ترتیب شاهد فروپاشی اتاقکها می باشیم.
جریان آزاد اطلاعات – پایان سلسله مراتب
هدف نهایی پیشگامان نظام «فوق رسانه ای» ایجاد سیستمهایی است که در آن اطلاعات را بتوان روی هم سوار کرد و اشکال تازه ای بوجود آورد و به بی نهایت شیوه عرضه کرد. هدف، اطلاعات به شکلی آزاد و جریانی آزاد است.
کارمند جوانی که در پایین ترین رده قرار دارد اکنون می تواند با مدیران اجرایی رده بالا که روی همان مساله کار می کنند، بطور مستقیم ارتباط برقرار کند و مهم آنکه مدیر اجرایی با فشار دکمه ای می تواند به هر کارمندی در پایین دسترسی پیدا کند و به اتقاق تصاویری را فراخوانند، پیشنهادی را با هم حک و اصلاح کنند، برنامه کاری را مطالعه کنند و همه اینها بدون مراجعه به مدیران میانی انجام می شود.
درست همانطور که شکلهای تازه انباشت اطلاعات، به تخصص گرایی ضربه می زند شکلهای جدید ارتباطات نیز به عمر سلسله مراتب پایان میدهد.
بنگاههای انعطاف پذیر
شرکت افزون برچیزهای دیگر، دوره های تولد و بلوغ و کهنسالی و مرگ را طی می کند و از نو به شیوه ای تازه متولد می شود. دقیقاً در این لحظه تولد دوباره است که موفقیت یا شکست درازمدت شرکت تعیین می شود. زیرا اگر بنگاه از نو متولد شده هنوز در حول محورهای دیوانسالاری شبیه نظام قدیمی که جایگزین آن شد، سازماندهی شود ممکن است حیات دومش کوتاه وناکام باشد. مفهوم بنگاه انعطاف پذیر به معنای بی ساختاری نیست بلکه می گوید یک کمپانی پس از تولد مجددش به سیستمی متشکل از دسته های ببر، ماهیهای قرمز، حتی به گروهی بزرگ از زنبوران عسل که کارشان مکیدن اطلاعات است تبدیل شود.
واحدهای انعطاف پذیر ممکن است اطلاعات و افراد و پول را بر حسب نیاز،از قسمتهای دیگر یا سازمانهای خارج از بنگاه جذب کنند آنهم در حالی که ممکن است یا همسایه یکدیگر بوده یا قاره ها از هم فاصله داشته باشند.
استعمارزدایی کسب و کار
هر کمپانی بزرگ امروزه در درون خود تعدادی «مستعمره» مخفی کرده  که ساکنانش درست مثل همه مردم کشورهای مستعمره رفتار می کنند. وقتی نخبگان حاکم حضور دارند مطیع و حتی نوکرصفت و چاپلوسند ولی پشت سرشان به آنها بد و بیراه می گویند. هر یک از این مستعمرات رهبری و نظامهای ارتباطی و ساختار قدرت غیر رسمی خود را دارد که بندرت بازتابی از سلسله مراتب رسمی است.
کمپانیهای بزرگ به شدت به فضای باز شرکتی نیاز دارند، یعنی تشویق آزادی بیان. در واقع می توان گفت مسأله کلیدی که همه کمپانیهای بزرگ امروزه با آن روبرو هستند این است که چگونه قدرت انفجارآمیز این مستعمرات نهان شده را آزاد سازند.
بنگاههای خانوادگی آینده
پس از سالها که کسب و کار خانوادگی ناچیز شمرده می شد، اکنون بازار داغی پیدا کرده است. بنگاههای خانوادگی نه عنوان دارند و نه تشریفات. شاید خیلی راحت بتوان گفت کوچک همیشه زیباست و اقتصاد پیشرفته مخصوصاً با یکپارچه شدن اقتصاد جهانی، می تواند بدون بنگاههای بزرگ به حیات خود ادامه دهد.  شواهد روزافزونی وجود دارد دال بر اینکه بنگاههای بزرگ، که ستون فقرات اقتصاد دودکشی بودند برای جهان شتابان کسب و کار کنونی کند و انطباق ناپذیرند. این بنگاهها که گرفتار زیانهای ناشی از مقیاس بزرگ هستند، دارند به غولهای پف کرده ای تبدیل می شوند.
در خانواده هر چیزی قابل درک است. به عکس دیوانسالاری بر این اصل بنا دارد که هیچ چیز قابل فهم نیست. در خانواده هیچ کس دیگری را دست نمی اندازد یا فریب نمی دهد. همه درباره یکدیگر بیش از حد اطلاعات دارند و استفاده از نفوذ خود برای کمک به موفقیت پسر یا دختر امری است طبیعی است. در بنگاه دیوانسالار، استفاده از نفوذ را پارتی بازی یا قوم و خویش بازی می خوانند و آن را زیر پا گذاشتن نظام شایستگی تلقی کرده و تصور می کنند که عمداً حاکم شده است.
به سخنی کوتاه هر جا که روابط خانوادگی، در کسب و کار نقشی داشته باشد ارزشها و قوانین دیوانسالاری دگرگون می شود و به همراه آن ساختار قدرت دیوانسالاری نیز فرو می ریزد.
ما وارد عصر ما بعد دیوانسالاری می شویم که در آن بنگاه خانوادگی یکی از گزینه های بیشمار در برابر دیوانسالاری و قدرت آن است.
در دوره دیوانسالاری به جهت جلوگیری از پارتی بازی استخدام همزمان زن و شوهر ممنوع بود اما با افزایش استخدام زنان شایسته در نیروی کار رفته رفته انتظار می رود که تیمی مرکب از زن و شوهر را ببینیم که در رأس یک مرکز سودآوری قرار گرفته اند
بنگاههای خانوادگی می توانند سریع تر تغییر کنند و خود را با نیازهای تازه بازار بهتر انطباق دهند. ارتباط از طریق کنش و واکنش و چهره به چهر حتی گفتگو در خانه موثر و پربار است. به همین دلیل بنگاههای خانوادگی می توانند چه در درون و چه در بیرون به عنوان بنگاههای غول آسای باهوش تر شکوفا شوند.
بنابراین بنگاههای خانوادگی تنها یکی از شکلهای رنگارنگ کسب و کار است که در سالهای آینده قدرت را از مدیران دیوانسالار منتقل خواهد شد.
سازمان ضربه ای
این سازمانی است که با ریتمی منظم منبسط و منقبض می شود. بطور مثال اداره آمار آمریکا بطور معمول 7 هزار کارمند ثبت دارد و دوازده مرکز ناحیه ای را در سرتا سر آمریکا پوشش می دهد. اما برای انجام آمارگیری کامل، در کنار هر کدام از این مراکز، مرکزی موازی یا سایه ای ایجاد می کند. در این مراکز سایه ای با حدود 2/1 میلیون نفر متقاضی مصاحبه می شود تا از میان آنان 400 هزار نیرویی انتخای شوند که به خیابان می ریزند و زنگ در خانه هر آمریکایی را به صدار در این آورند. این سازمانهای سایه ای طوری طراحی شده اند که یکسال دوام می آورند و سپس منحل می شود. پس از انجام کار شمار کارکنان این سازمان بار دیگر به همان 7 هزار نفر باز می گردد. در این مرحله برنامه ریزی برای سرشماری ده سال آینده آغاز می شود.
برخی شرکتها با هر نوسان یا ضربانی ساختارهای اطلاعاتی شان تغییر می کنند در نتیجه قدرت جابجا میشود. اندازه و شکل سازمانی آنها از زمانی به زمان دیگر تغییر می کند.
سازمان دوچهره
شکل سازمانی دیگری که احتمالاً در بسیاری از بنگاههای انعطاف پذیر جای خود را باز خواهد کرد واحد کاملاً دو چهره ای است که می تواند بر حسب شرایط به دو شیوه مختلف عمل کند. این سازمان ممکن است اندازه خود را حفظ کند اما بر حسب نیاز از فرماندهی سلسله مراتبی به غیرسلسله مراتبی تغییر شکل دهد. بطور مثال از واحد معروف خدمات خاص هوایی ارتش بریتانیا که SAS  نام دارد برای حمله های ضدتروریستی و نجات گروگانها و دیگر مأموریتهایی که مستلزم غافلگیری و اغفال است استفاده می شود. این واحد در دو قطب متضاد عمل می کند. در میدان سان، افراد کاملاً آراسته و مرتب بوده و مطیع محض هستند. تشریفات هر دسته توسط گروهبانی که فریاد می زند اعمال می شود. امتیازهای درجه و سلسله مراتب با شدت رعایت می شود اما در موقع عملیات از همان افراد رفتاری کاملاً متفاوت انتظار می رود. نیروهای این گروه در واحدهای کوچکی که اغلب ارتباطشان با پایگاه قطع شده بدون حضور فرمانده وارد جنگ می شوند. هر واحد فرماندهی رسمی ندارد و احتمالاً خیلی ساده به او رئیس اطلاق میشود یعنی آن مردانی که موقع سان زمینی ولو با استهزاء به آنها قربان خطاب می شد اکنون تنها آقا یا بسادگی با اسم کوچک خوانده می شود.
کسب و کار نیز در شریط بحران به رفتاری متفاوت نیاز دارد. مدیریت بحران به عنوان ذخیره منتظر می ماند و آماده است که در وضعیت غیرعادی قدرت را در دست گیرد. این مدیریت به مقدار زیاد بستگی به دسترسی به اطلاعات و کنترل ارتباطات دارد. زیرا هر کدام از بحرانها جابجایی عظیمی در قدرت به همراه می‌آورد.
تنوع قدرتها
در جهان کسب و کار آینده مقامات ارشد به هیچ وجه همگن و یکدست نخواهند بود. به جای مدیران اجرایی هم شکل که از یک قالب درآمده باشند، گروه صاحب قدرت در بنگاه انعطاف پذیر، فرد باور و ضد دیوانسالاری، ناشکیبا و صاحب عقیده و نظر بوده و به عنوان یک گروه احتمالاً بیش از کمیته های اداری کنونی خلاقیت خواهد داشت.
قدرت که به معنای کنترل پول و اطلاعات شرکت با زور قانون است از دست کسانی که مقام قانونی یا رسمی دارند خارج شده و به افرادی منتقل می شود که اقتدار طبیعی دارند و این اقتدار بر دانایی و مهارتهای روانشناختی و سیاسی معینی مبتنی است.
امروزه تنوع شبکه ها نیز زیاد شده است بطوری که همه را به خود معتاد کرده است و این شبکه ها به قدری دارای قدرت شده اند که بعضی از بنگاهها از آنها به عنوان نوشدارو استفاده میکنند. زیرا گذرگاههای غیررسمی هستند که در آنها اطلاعات و نفوذ جریان دارد. بطور مثال ارتشیان سابق که بسیاری از آنها پس از بازنشستگی ا زخدمات دولتی مشاغلی چون سرپرستی حفاظت شرکتهای خصوصی را عهده دار می شوند، شبکه‌های تماس و ارتباط خاص خود را دارند.
کارمند خودمختار
گزارشهایی که هر روز از تازه ترین کارخانه هایی که در حال حاضر ایجاد می شوند، به دست ما می رسد خاطره تجربه هایی را زنده می کند که در آن طی سالها کارگران در کارخانه و کارگارهها بیشتر وقتشان در خط  تولید سپری می شد. هر روز از همان لحظه آغاز کار کارهای تکراری را به مسابقه می گذاشتند. در جایی از کارخانه مدیران قرار داشتند .  قدرت این مردان شیک پوش از صرفاً نیاز کارگران به حقوق نشأت نمی گرفت بلکه از دانش برتری بود که درباره کارخانه می دانستند.کارگران آخرین کسانی بودند که خبردار می شدند که بخشی از کارخانه یا کل آن می بایست برای همیشه تعطیل شود.
امروزه ما جابجايي بعدي در قدرت را در محل كار تجربه مي كنيم. نوع تازه اي از كارمند خودمختار در حال نوپيدايي است كه در واقع ابزار توليد را در مالكيت خود دارد. اين ابزار جديد توليد در جعبه ابزار صنعتگر يا ماشين آلات عظيم عصر دودكشها يافت نمي شود بلكه درون كاسة سر كارمند و كارگر متراكم شده است و در همين جاست كه جامعه تنها منبع مهم ثروت و قدرت آينده را خواهد يافت.
ذهنهای باز شده
در گذشته اگر قطعه ای از تجهیزات می شکست، یکی از اپراتورها به سرپرستش گزارش می داد و منتظر می ماند تا مشکلش برطرف شود. اما امروزه خود اپراتور می تواند تصمیمهای لازم را بگیرد. بطور مثال كارخانه فورد ايتاليا به اين نتيجه رسيد كه ديگر بي فايده است اگر اول منتظر بمانيم تا نقصي پيدا شود و سپس در جهت رفع آن بكوشيم. تنها با دادن آزادي به كارگراني كه صاحب نظر بوده و خبرگي بيشتري در كارشان داشته باشند – يعني اينكه هر حركت آنها از پيش برنامه ريزي نشده باشد – مي توان به هدف محصول بدون نقص نزديك شد.
اين داستانهاي پيش پا افتاده بطور روزافزوني بر جابجايي تاريخي تأكيد دارند كه بتازگي از «ساخت يدي» به «ساخت مغزي» – جايگزيني پيشرونده مغز با عضله در فرايند توليد ثروت – در حال تحقق است.
نظام  كاري فردا
تغييراتي كه اكنون كار را دگرگون مي سازد، حاصل نوعدوستي افرادي آشفته و پريشان نيست. بلكه نتيجه بارهاي سنگين تر اطلاعات و ارتباطاتي است كه براي توليد ثروت لازم است.
در گذشته وقتي اغلب كسب و كارها هنوز كوچك بودند، كارآفرين مي توانست در واقع همة آنچه را لازم بود بداند. اما با رشد شركتها و پيچيده تر شدن تكنولوژي، براي هر شخص غيرممكن بود كه بتواند بار دانايي كامل را بر دوش كشد. بزودي متخصصان و مديران استخدام شدند و قسمتهاي جداگانه و پلكان ويژه ديوانسالاري را تشكيل دادند. بار دانش و اطلاعات مي بايست در سرتاسر رده هاي مديريتي پخش شود. امروزه فرايندي موازي در جريان است. درست همانطور كه مالكان براي دانش و اطلاعات به مديران وابسته شدند، مديران نيز براي دانش و اطلاعات به كاركنان خود وابسته مي شوند. تقسيم بنگاه به سرها و دستها كه خاص نظام دودكشي قديم بود ديگر كارايي ندارد. چون تكنولوژيها پيچيده تر مي شوند و سريع تر از گذشته تغيير مي‌كنند. از كاركنان انتظار مي رود كه درباره شغلهاي همجوار و پي در پي بيشتر بياموزند.
لزومي ندارد كه كارگران تنها بدانند ماشينهايي خاص چگونه كار مي كنند، بلكه بايد بدانند كه كل كارخانه چگونه كار مي كند.
در واقع در فضاي بسرعت رو به تغيير امروزي، مقررات و قوانين نيز بايد بيشتر از گذشته تغيير يابند و بايد كاركنان را تشويق كرد كه چنين تغييراتي را پيشنهاد كنند. چون كارگر يا كارمندي كه به تدوين مقررات نوين كمك مي كند، ضرورت اين مقررات را و اين كه چگونه در تصوير بزرگتر جاي مي گيرند درك مي كند. تنها مقرراتي شانس برجاي ماندن دارند كه اكثريت نيروي كار آن را تأييد كند.
بنابراني الگويي روشن جلوي چشمانمان قرار گرفته است. قدرت در محل كار در حال جابجايي است.
دو ضرورت
مدتها طول مي كشد تا آخرين كارگاه كار پرمشقت ناپديد شود. اما دو ضرورت، گسترش اين نظام نوين را به مقدار زياد وقفه ناپذير مي سازد.
اولين ضرورت «ضرورت نوآوري» است. امروزه هيچ سهمي از بازار براي هميشه حفظ شدني نيست و هيچ محصولي عمر جاودانه ندارد. نه تنها در پوشاك و كامپيوتر بلكه در هر چيزي بازارهاي اختصاصي و اساس كسب و كارهاي موجود را با سلاح نوآوري از هم متلاشي مي كند.
يك داستان درباره تام واتسون از آي بي ام ساخته اند كه ظاهراً بي پايه و اساس است. روزي يكي از مديران اجرايي از وي پرسيد كه آيا قصد دارد فلان مدير اجرايي كه پروژه 5 ميليون دلاريش با شكست مواجه شده اخراج كند؟ واتسون گفته است: «اخراجش كنم! من تازه هزينه كارآموزي او را پرداخته ام!» اين داستان خواه درست باشد يا نه نوعي طرز تلقي نسبت به كار را نشان مي دهد كه بار ديگر بر يادگيري تأكيد مي كند.
ضرورت دوم، كه چيزي جز سرعت نيست. فشار براي پياده كردن كاري جديد را با هم بيشتر مي كند.  اقتصادهاي پيشرفته شتابنده اند. بنابراين فضاي تازه، نوآوري كافي نيست. شركت بايد محصولات تازه خود را به سرعت به بازار برساند. يعني پيش از آنكه رقيبي بازار را از چنگش درآورد يا از محصولاتش نسخه برداري كند.
اين دو ضرورت نظام كاري پيشرفته موج سومي را ترویج مي كنند.
سنگهای یک پارچه قدرت
در سال 1985، جنرال موتورز، شركت هواپيمايي هيوز را به قيمت بسيار گراني خريد. در نخستين سالهاي دهه 1980 جنون ادغام آغاز شد. از آن پس ازدواجهاي شركتي بيشتري در آمريكا صورت گرفت. به سخني كوتاه، تنها در يك دوره چهارساله، حجم بزرگترين اين ادغامها به بيش از 5 برابر افزايش يافت. مثلاً لاستيك سازي بريجستون ژاپن، فايرستون تاير و رابر به مالكيت خود درآورد و … در حالي كه بسياري از اين ادغامها مبتني بر بسرعت پولدار شدن بود برخي نيز ماهيت استراتژيك داشت. بطوري كه با حركت سريع اروپا به سمت يكپارچه سازي كامل اقتصادي، بسياري از كمپانيهاي بزرگ ادغام شدند به اين اميد كه از مزيت بازار اروپاي واحد بهره بگيرند.
برخي كمپانيها كه در مقياسي حتي عظيم تر فكر مي كردند خود را براي فعاليت در سراسر به اصطلاح بازار سه جانبه – اروپا، آمريكا، ژاپن آماده مي ساختند و فراتر از آن شمار اندكي از بنگاهها رؤياي كامل بازار را در سر مي پروراندند.
همه اين فعاليتهاي جنون آميز به اين نگراني عميق مي انجاميد كه مبادا قدرت اقتصادي در دست شماري اندك متمركز شود. بنابراين اين تصور بوجود آمد كه اقتصاد در آينده توسط تعداد انگشت شماري سنگهاي يكپارچه عظيم سلسله مراتبي كنترل خواهد شد. اما اشتباه است كه فكر كنيم همه اين بنگاههاي عظيم به هم متصل مي مانند. موجهاي انتقال سهام اجباري و يا حتي فشار دولت ها باعث طلاق اين شركتها خواهد شد.
از سنگهاي يكپارچه تا موزاييكها
در اوج جنون ادغام، جهان كسب و كار مراكز سودآوري را كشف كرد. شركتها با هجومي پرشور دست به كار تجزيه خود به تعداد عظيمي واحدها شدند كه هر كدام مي بايست به صورت كسب و كار كوچك مستقل فعاليت نمايند با اين كار بزرگترين شركتها از ساختارهاي داخلي يكپارچه به ساختارهاي موزاييكي تغيير شكل دادند كه اغلب از صدها واحد مستقل تشكيل مي شدند.
بنابراين براي درك قدرت در جهان كسب و كار فردا، بايد خيال تمركز تقريباً كامل جهاني را كه در سلطه شمار اندكي از بنگاههاي فوق العاده بزرگ باشد از ذهن دور كنيد. در عوض به موزاييكهاي قدرت بينديشيد.
قدرت در موزاييكها
با تجزيه شركت يكپارچه به مراكز سودآوري، بسياري از فروشندگان يا بنگاههاي مشتري در مي يابند كه ديگر با قدرت و زورِ تمام و كمال يك شركت غول آسا طرف نيستند بلكه با مركز سودآوري سر و كار دارند كه اغلب از خودشان كوچكتر و ضعيف تر است. اندازه بنگاه مادر كه روزگاري عامل اصلي به شمار مي آمد، بطور روزافزوني بي اهميت شده است.
اين فروشندگان يا مراكز سودآوري نه تنها از طريق الكترونيكي به كمپاني بزرگ وصل شده اند بلكه بطور روزافزوني به يكديگر نيز وصل مي شوند . اين بدان معناست كه وقتي لازم شود به كمپاني بزرگتر فشار كنند براي تشكيل ائتلافها در موقعيتي به مراتب قوي تر قرار خواهند گرفت.
بنابراين با انتقال قدرت از بنگاههاي يك پارچه به موزاييكها، ديگر چندان معقول نخواهد بود كه تسلط بنگاههاي غول آسا را بر موزاييكهايي كه بخشي از آن هستند همچنان مسلم فرض كنيم.
قطعه پاياني – نظام نوين توليد ثروت
چندي پيش ونديز اينترنشال كه 3700 رستوران سرپايي آن از ايالات متحد و ژاپن تا يونان و … گسترده است، براي مشترياني كه مايل بودند غذايشان را در اتومبيل صرف كنند، سفارش «بسته فوري» را تدارك ديد. اين بسته شامل همبرگر و سيب زميني سرخ كرده و كوكاكولا بود. به جاي آنكه مشتري تك تك اين اقلام را سفارش دهد تنها كافي بود بگويد Express Pak . هدف شتاب بخشيدن به سرويس رستوران بود. اين نوآوري بظاهر جزئي، درباره آينده قدرت نكات بسيار مهمي در بر دارد.
مديران ونديز در سرعت بخشيدن به كسب و كار خود، نسبت به مشتريان عكس العمل نشان مي دهند كه خواهان پاسخهايي فوري هستند. مشتريان خدمات سريع مي خواهند و خواهان محصولاتي هستند كه در زندگيشان باعث صرفه جويي در وقت شود. زيرا در فرهنگي كه در حال نوپيدايي است خود وقت كالاي با ارزشي است.
سوخت و ساز جديد اقتصادي
يكي از مهمترين چيزهايي كه بايد در هر سيستمي، بويژه سيستم اقتصادي دانست  «زمان – ساعت» آن يعني سرعتي است كه با آن عمل مي كند.
هر سيستمي از گردش خون بدن گرفته تا سيستم توليد ثروت تنها مي تواند با سرعتهاي معين كار كند. اگر خيلي كند باشد، در هم ميريزد و اگر خيلي سريع باشد، از هم مي پاشد.
وقتي سرعت كلي نظامهاي موج اولي را با نظامهاي توليد ثروت نظامهاي صنعتي مقايسه مي كنيم در مي يابيم كه هر جايي كه انقلاب صنعتي عبور كرده، فرايندهاي اقتصادي را تسريع كرده است.
وقتي آهنگ فعاليت اقتصادي سرعت مي يابد، هر واحدي از زمان معادل پول بيشتري ارزش پيدا خواهد كرد. به عبارت ديگر از مرز «وقت طلا است» فراتر خواهد رفت.
رگباري از درخواستها
در شرايط رقابت جويانه كنوني، ميزان نوآوري محصول آنقدر بالاست كه، هنوز محصولي به بازار نرسيده، نسل بعدي بهتري پديدار مي شود.
آنچه قبلاً پي در پي  انجام مي شد، اكنون همزمان انجام مي شود. به تازگي واژه مهندسي همزمان ظاهر شده است.
گام شتابنده ديگر، حذف يا طراحي مجدد قطعات است – يعني ساختن محصولاتي كه اجزاي كمتري داشته باشند.
آي بي ام قطعه از چاپگر مدل 4720 خود را از نوطراحي كرد و نه تنها هزينه آن را از هر واحد 5/95 دلاز به 1.85 دلار كاهش داد بلكه زمان ساخت را نيز از سه دقيق به چند ثانيه پايين آورد. اينجا ثانيه ها نيز به حساب مي آيند.
گام بعدي «تحويل درست – بموقع» قطعات است كه ژاپنيها پيشگام آن بوده اند. به جاي آنكه فروشندگان قطعه اي را در دوره هاي طولاني بسازند و آنرا در بسته هاي بزرگ حمل كنند و در فواصل زماني طولاني تحويل دهند، سيستم جديد مستلزم آن است كه شمار اندكي از هر قطعه به دفعات بيشتر و درست وقتي كه براي مونتاژ لازم است تحويل داده شود.
با اين كار مي توان زمان ميان برنامه ريزي و توليد نهايي محصول و نيز موجودي انبار را تا 75 درصد كاهش داد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *