از اساتید با سابقه و باسواد دانشگاه است، اما خیلی اهل کلاس گذاشتن و حرف های آنچنانی زدن نیست. می گفت: وقتی ما درس می خواندیم، که نه، اما وقتی اساتید ما درس می خواندند، راستی راستی شیفته ی علم و دانش بودند. چون استادانشان هم همین طور بوده اند.
اما در روزگار ما که اغلب عشق مدرک گوی سبقت را از هر نوع علاقمندی دیگری در فضای دانشگاهی و دانشجویی ربوده، بهتر است ما استادان هم خیلی ادای آنطور استادها را در نیاوریم. وقتی همه ی ما می دانیم در خیلی موارد افراد فقط برای کسب مدرک و ارتقا شغلی و یا پولی و … به دانشگاه آمده اند و در سیستم تحصیلات عالی هم کتاب و کلاس درس و رشته دانشگاهی اصولاً متناسب با همین هدف تعریف شده، دیگر بعضی سخت گیری ها چه معنایی دارد؟ مگر ما چه گلی به سر دانشجویان مملکت زده ایم که از آن ها توقع داشته باشیم در جامعه تحولات آنچنانی ایجاد کنند؟ اصلاً مگر خود ما چقدر مطالعه می کنیم که از آنها توقع داشته باشیم اهل تلاش و کوشش واقعی در عرصه ی علم و دانش باشند؟ …. هر چند آقای دکتر خیلی آرام سخن می گفت. اما احساس می کردم دل پردردی دارد. با این که از اساتید باسواد دانشگاه است و همه ی دانشجویان برایش احترام خاصی قائل هستند ولی این گونه متواضعانه با زیر سؤال بردن خودش می خواست به نحوی اعتراضش را به برخی مسائل حاکم بر نظام آموزشی نشان دهد.
نکته ی جالبی در حرف هایش بود که با سخن بقیه کسانی که فضای دانشگاه را نقد می کردند تفاوت داشت. آقای دکتر بیشتر از آنکه دانشجویان را نقد کند در کلامش اساتید را نقد می کرد و نظام آموزش عالی را زیر سؤال می برد. دکتر آه سردی کشید و ادامه داد: آمار دقیق دانشگاهها، دانشکدهها و آموزشگاههای غیرانتفاعی را که عین برگ خزان مدرک صادر میکنند، نمیدانم ولی این را به عیان دیدهام که کمتر محلهای است که تابلویی از آن به چشم نخورد. گاه در خانهای که سابقاً مسکونی بوده، یا در طبقهی دوم بازارچهای و یا حتی در زیرزمین منزلی قدیمی، دانشگاه یا مؤسسه ی آموزش عالی دایر است. بدین گونه در آخر هر ترم کرور کرور فارغالتحصیل دانشگاه وارد جامعه میشوند که صد البته به ظاهر بسیار میمون است و مبارک! اما در باطن خبری از دانشجو به معنای واقعی کلمه نیست. امروزه فاجعه مدرکگرایی و بیسوادی بیداد میکند. بسیاری از فارغالتحصیلان بعد از چهار پنج سال بست نشینی در کلاسها، با ذهن خالی و پز عالی وارد اجتماع میشوند و همانگونه که به آسانی وارد دانشگاه شدند، توقع دارند که بلافاصله بر پشت میزی جلوس کنند و حقوقی در خور دریافت نمایند. در حالی که اگر مثلاً از یک لیسانسه، بخواهی یک نامهی اداری بنویسد، در میماند و ناچار یا ورقه را خط خطی میکند یا از درماندگی، سرخودکارش را میجود. از بد حادثه، این تراژدی در کارشناسی ارشد و دکترا هم جاری و ساری شده است.
پایان کلام استاد شیرین است. می گوید: این حرف ها را نگفتم که کامتان را تلخ کنم. گفتم چون عاشق دانشجو و دانشگاهم. به نظر من زیبایی دانشگاه زبانزد خاص و عام است و نگهداری از این فضا هنر می خواهد. ای کاش مجالی پیش بیاید که اساتید دانشگاه و نظام آموزشی بتوانند هنرمندانه استعداد ناب جوانان مملکت را شکوفا نموده و آن ها را برای ورود به عرصه اجتماعی آماده سازد.
خراسان – مورخ سهشنبه 1392/09/19 شماره انتشار 18572
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1392&month=9&day=19&id=5448225