انسان بهتر ازجن!
از آیات قرآن به خوبی استفاده می شودکه با خلاف آنچه در بین مردم مشهور است و آنها جنییان را از ما بهتران می دانند،انسان به مراتب بهتر از آنهاست.به دلیل اینکه تمام پیامبران الهی از لنسان برگزیده شده اند وجنیان به پیامبر اسلام که از نوع بشر بود ایمان آوردند و از او تبعیت کردندو اصولا واجب شدن سجده در برابر آدم بر شیطان که بنا به تصریح قران آن روز شیطان از بزرگان طایفه جن بود،دلیل بر فضیلت نوع انسان بر جن می باشد.
شهید مطهری می فرمایند:قران موجود دیگری را به نام جن معرفی نمود البته اینکه اغلب جن را به دیو رجمه می کنند غلط است جن در ردیف انسان است و مخلوقی است که درجه اش از انسان پایین تر است و گو اینکه از نظر بعضی از قدرت ها برانسان می چربد و توانایی های دارد که انسان ندارد ولی ازنظر درجه ی وجودی از انسان پست تراست.
ایشان درجلد نهم آشنایی با قرآن می فرمایند:اجنه در آنچه فضیلت و کمال واقعی است از انسان پایین ترند یعنی دون انسان هستند وبعضی چیزها از انسان بیشتر دارند که آنها کمال واقعی شمرده نمی شوند،آنها درمراحل ایمانی و معنوی از انسان پایین تر بوده و آن مراتبی که افراد بشر طی میکنند،طی نمی کنند که مثلا به مقام پیقمبری برسند.
در این جهت تابع بشر هستند یعنی پیغمبر های بشر،هادی وراهنمای آنها هستند نه اینکه از خود پیغمبری داشته باشند،البته در بین آنها مومن واقعی هم وجود دارد.
آفرینش جن
قران کریم می فرماید:این نوع مخلوق (جن)ازآتش خلق شده است همچنان که نوع بشرازخاک خلق شده است ودراین باب فرموده:والجانَِّ خَلَقناهٌ من قَبلَ من نار السّموم وجن را پیش ازآن از آتش گرم وسوزان خلق کردیم درآیه ی دیگر نیز می خوانیم که وخَلَقَ الجانَّ من مّارج من نّار وخداوند جن راازشعله های مختلط ومتحرک آتش خلق کرد.
امام باقر می فرمایند:«خداوند ملایکه از نور خلق نمود واجنه را ازآتش وحیوانات را ازآب وبشر راازازخاک،پس طاعت رادرملایکه قرارداده وگناه کردن رادرانس وجن.»
آفرینش جن قبل از خلقت انسان
کلمه جن به معنای نوعی از مخلوقات خداست.قران کریم وجود چنین موجوداتی را تصدیق کرده ودر آن مطالبی را بیان کرده است.اول اینکه این نوع از مخلوقات قبل از بشر خلق شده اند والجَّان خَلَقنَهٌ من قَبلٌ من نَّارالسَموم وجن را پیش از آن از آتش گرم وسوزان خلق کردیم.
در موردشیطان هم خوب است بدانیدکه او اولین نسل از نسل شیطان نیست.مفسربزرگ عصر حاضر حضرت آیت الله جوادی آملی می فرمایند:
«اگرچه آدم اولین انسان ازنسل کنونی است.لکن قطعا ابلیس اولین جن ازنسل جنیان نیست» وخداوند درباره ی وی می فرماید:«کان منَ الجنَ»از این آیه معلوم می شودقبل از وی افراد دیگری از جن خلق شده بودند ولی ابلیس اولین وسوسه گرودشمن بشر به شمار آمده وآغاز گر بغضا وعداوت است.
پدربزرگ طایفه ی جن
در عیون اخبارالرضا،مرحوم صدوق به سندخودازحضرت رضا روایت کرده که فرمود:مردی شامی درضمن سوالاتی که از علی کردپرسید:نام پدر بزرگ طایفه جن چیست؟ حضرت فرمودند:شومان واین شخص کسی است که خداوند اورا ازآتش خالص کرده است.
حل یک مشکل،آیاجسم نامحسوس وجود دارد؟
شهیدمطهری می فرمایند:فلاسفه قدیم این چنین فکر می کردند که هرچه جسم است قابل احساس ودیدن است وهر چه قابل دیدن نیست جسم نیست.آنگاه مجبور بودند این چنین بگویند که جن به دلیل اینکه دیده نمی شودپس باید بگویم جسم نیست ولی خودشان به اشکال برخورد می کردند،می گفتند با برداشت های قران جور درنمی آید چون قران می گوید انسان را از گل آفریدیم و جن را از من نَّار السّموم،بدهی است که آتش جسم است و از جسم آفریده شده است.این بود که این مسیله به صورت یک مشکل باقی ماند،یا خیلی افراد این ها را به صورت یک سمبلیک می دانستند یعنی فکر می کردند قران با این تعبیرات نخواسته بگوید یک موجود واقعی به نام جن هست بلکه این ها را سمبل یک امور دیگه قرار داده است.
پاسخ یک پرسش؟؟
یک پرسش پیش می آید واین است که چطور ممکن است یک موجود گاهی مریی و گاهی نامریی شود،یا به هنگام مریی شدن به هر شکلی درآیند…
جواب این پرسش این است که اجنه موجوداتی هستند دارای جسم بسیار لطیف و این جسم بسیار لطیف،قدرت انبساط وانقباض دارد.در حال عادی جسمشان منبسط است ودر حال انبساط دیده نمی شوند ولی وقتی خود را منقبض می کنند می توان آنها را دید ولمس کرد.
امام رضا وعامر جنی
در زمینه شنیدن صدای اجنه اشاره به این روایت مفید است و آن اینکه حکیم دختر موسی بن جعفرمی گویدامام رضا رادیدم در دهلیز خانه ایستاده وآهسته سخن می گوید.اما غیر از آن حضرت کس دیگری را نمی دیدم.گفتم:«آقای من!با چه کسی آهسته سخن می گویید؟» حضرت فرمودند:آن کسی که من با او صحبت می کنم وتو آن را نمی بینی عامر جنی است که نزد من آمده و سوال می پرسدو درد ودل می کند.»عرض کردم:سرورم!دوست داشتم سخنش را بشنوم!حضرت به من فرمودند:«اگر توسخنش را بشنوی تا یکسال تب خواهی کرد.»عرض کردم:«آقا جان دوست دارم بشنوم.»حضرت فرمودند:بشنو! من گوش کردم صدایی مانند صوت شنیدم و تا یکسال دچار تب شدم.
مشاهده نمودن پیامبر…
در این که آیاپیامبرجنیان را می دیده یا خیر،استناد به روایتی شده است که به نقل عبدالله مسعود که می گوید یک زمانی پیامبر فرمود:من مامورم که قران را بر جنیان تلاوت نمایمو کیست که با من همراهی نماید؟کسی جواب نداد دوباره حضرت سوال خود را تکرار فرمودند و کسی جواب ندند،عبدالله می گوید:در بار سوم گفتم که من با شما می آیم یا رسول الله! پس هر دو رفتیم تارسیدیم به شعب«حجون»که بالای مکه است.حضرتش گرداگرد من خطی کشید وگفت:از این خط قدم بیرون منه تا من بیایم.
پس حضرت رفتند وشروع به قرایت قرآن نمودند.آنگاه مرغابی به جثه کرکس می دیدم که می پرند و رفت و آمد می کردندو می نشستند و ماران سیاه دیدم که آمدند ومیان من وپیامبر حایل گردیدندو از صدای نهیب آنها دیگرصدای پیغمبر را نمی شنیدم،بسیار متوحش شدم که مبادا به حضرتش صدمه بزنند،اما آنها پش از استماع قرآن مانند پاره های ابر سیاه از هم متفرق گردیدند.چون صبح حضرتش نزد من آمده فرمود:«خوابیده ای؟»گفتم:« نه یا رسول الله!چه جای خفتن است؟چند دفعه می خواستم فریاد بزنم و چون می دیدم تو آنان را با عصا از من دور می کنی ایمن می شدم.»حضرت فرمودند:«اگر از خط تو بیرون می آمدی برای تو مظنّه ی خطر بود.»آ«گاه حضرت فرمودند:«چه دیدی؟» گفتم «مردان سیاهی بودند که جام های سفید در بر داشتند.» حضرت فرمود :«اینان دوازده هزارنفر از جن بودندکه استماع قرآن می نمودند و سوره ای که برای آنها خواندم،سوره ی مبارکه ی فلق بود.»
خوراک جنیان…
در مورد اینکه جنیان خوراک دارند یا خیر،شهید مطهری می فرمایند:در روایات این مطلب هست که جن ها خوراک دارند. که بعضی از روایات آنها در زیر بین می شود.
از پیامبر اکرم سوال شد آیا شیطان با انسان هم غذا می شود؟حضرت فرمود: «آری هر سفره ای که بر سر آن بسم الله الرحمن الرحیم گفته نشود شیطان با افراد آن سفره هم غذا می شودو خداوند برکت را از آن سفره می برد.»پس از آنکه به این مطلب پی بردیم حالا غذای جنیان چیست؟ شیخ بهایی می فرمایند: «خوراک ایشان هوای آمیخته به بوی طعام است.»
بااستخوان استنجا ننمایید
روایتی را نیز پیامبر اکرم فرمودند که:با استخوان استنجا نمایید! چرا که استخوان ، توشه ی برادران جن شماست.انها با بو کشیدن استخوان تغذیه می شوند . و به همین علت شارع مقدس در اداب غذا خوردن فرموده است دستهایتان را بعد از غذا بشویید تا اینکه هنگا م خواب اجنه وشیطان ، دست شما را بو نکنند تا شما موقع خواب اذیت نشوید، مخصوصا اطفالی که با دست الوده می خوابند احتمال بیشتری دارد مورد اذیت قرار بگیرند.
یکی از اصحاب می گوید از امام صادق سوال کردم پیرامون استنجا با استخوان و ضایعات … امام نهی نموده و فرمودند: استخوان و ضایعات ، غذای جنیان است .
نوشیدن آب
ابو حمزه ثمالی می گویند: در کنار حوض زمزم ایستاده بودم که مردی به سویم امد و گفت : ای ابا حمزه از این اب نخور چون چون جن و انس در این اب شریکند، از این آب بخور که فقط انسانها از ان خورده انده از گفتار ان مرد تعجب کردم و انچه را که رخ داد بود و از امام باقر نقل شده است که ان شخص خود جن بوده است ومی خواسته او را راهنمایی کرده باشد.
جنیان مردند
در روایتی نقل شده است که سلمان فارسی فرمودند: ابلیس به چند نفر برخورد کرد که به حضرت علی بد می گفتند. ابلیس در برابرشان ایستاد. ان مردم گفتند :کیست که جلوی ما ایستاده است ؟ ابلیس گفت :من ابومره هستم ! گفتند :ایا سخنان ما را شنیدی؟گفت: اری!بد خواهید دید که به سرور خود علی بن ابی طالب بد می گویید، گفتند : از کجا دانستی که او سرور ماست؟ ابلیس گفت: از گفتار پیامبرشما که فرمود: هر ک را من مولای اویم ،پس علی مولای اوست. خدایا دوست دار هر که او را دوست دارد.و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد و یاری کن هر که او را یاری کند و واگذار هر او رال واگذارد.انها به ابلیس گفتند : ایا تو از دوستان و شیعیان او هستی؟ گفت: نه! اما او را دوست دارم و هر کس با او دشمن باشد من در مال و فرزند او شریکم . گفتند : ای ابومره ! درباره ی علی چیزی بگو ! ابلیس گفت:ناکثان و قاسطان و مارقان! من در بین فرزندان (پدر جنیان) خدا را دوازده هزار سال عبادت کردم و وقتی که جنیان مردند از تنهایی به خدا شکایت کردم و فرشتگان را به اسمان دنیا بردند و در ان دوازده هزار سال همراه با مبایکه خدا را پرستش نمودم .در ضمن عبادت و تسبیح و تقدیس خداوند، نوری پر پرتو از ما گذشت که همه ی ملایکه در برابرش سجده کردند و گفتند :سبوح القدوس این نور فرشته مقرب یا پیامبر مرسلین است. در این حا ل از سوئ خداوند متعال ندا رسید که این نورنه از فرشته ی مقرب و نه از مرسلین است بلکه نور طینت حضرت علی (ع) است.
رعب در دل جنیان
شیخ مفید و طبرسی و سایر محدثان روائت کرده اند که وقتی حضرت رسول اکرم به جنگ قبیله ی بنی مصطلق می رفت. هنگامی که نزدیک شب شد جبرییل نازل شد و به حضرت خبر داد که طایفه ای از کافران جن در این وادی کمین کرده اند و می خواهند به اصحاب ضرر برسانند و به سوی این بیابان برد و اگر جنیان به تو تعرض کنند به وسیله ی قدرتی خدا به تو بخشیده انان را دفع کن و به نام های بزرگ خدا به خداوند جنیان پناه ببر.
حضرت به یکصد نفر از صحابه که ایشان و حضرت علی را همراهی می کردند فرمودند : با علی باشید و انچه فرمود اطاعت کنید بعد از ان امیر المومنین به طرف ان بیابان رفت و هنگامی که به نزدیکی بیابان رسیدند به اصحابشان فرمودند: در کنار بیابان توقف کنید تا به شما اجاره ندادم حرکت ننمایید. پس خود حضرت پیش رفت و از شر دشمنان خدا به خداوند پناه برد و بهترین نام های خدا را یاد کرد و به اصحاب اشاره کرد تا به نزدیکی او بروند، وقتی که اصحاب نزدیک شدند انها را همان جا نگه داشت و خودش وارد بیابان شد در این هنگام باد تندی وزید ونزدیک بود که لشگر ان حضرت بر زمین بیفتند و از شدت ترس پاهایشان می لرزید حضرت فریاد زد: منم علی ابن ابی طالب ولی رسول خدا و پسر عم او اگر می توانی د در برابرم بیاستید . در این هنگام صورت هایی ظاهر شد که چون زنگیان سیاه بودند شعله های اتش در دست داشتند و اطراف بیابان را فراگرفتند و حضرت به پیش وی رفتند و قران تلاوت میکردند و شمشیر ذولفقار خود را به چپ و راست حرکت می دادند انگاه که حضرت به نزدیکشان رسید مانند دود سیاهی در آمدند و به سمت بالا رفته و ناپدید شدند پس از مدتی ان حضرت تکبیر گفتند و از بیابان خارج شده و نزد اصحابشان رفتند وقتی که اثار جنیان زایل شد اصحاب رو به حضرت کردند و گفتند: چه دیدی؟ نزدیک بود که ما از ترس هلاک شویم و نیز بر جان شما ترسان بودیم حضرت فرمودند: وقتی که جنیان ظاهر شدند من به نام خدا صدایم را بلند کردم و جنیان ضعیف شدند. در این هنگام به سمت انان حمله ور شدم و از انان ترسی به دل راه ندادم . و اگر انان به شکل اصلی خود میماندند همهی انان را هلاک میکردند.خداوند شرشان را از سر مسلمانان کم کرد.باقیمانده یان جنیان نزد پیامبر رفتند تا بیه ان حضرت ایمان بیاورده و امان بگیرند.وقتی که جناب امیر المومنین با اصحابشان نزد پیامبر برگش واخبار را نزد ایشان باز گو کرد پیامبر شاد شد و برای حضرت علی دعای خیر کرد و به او فرمودند :پیش از اینکه نزد من بیایی گروهی از جنیان که خداوند به وسیله ی تو در دل انان رعب و وحشت انداخته بود امدندو مسلمان شدندو من اسلام انان را پذیرفتم.
ساختن بیت المقدس
در تاریخ امده استنحوه ی ساختن بیت المقدس این چنین بود که:حضرت سلیمان جمعی از اجنه را برای تهیه ی مرمر و بلور در معادن وادار کرد و دستور داد بیت المقدی را از مرمر سفید بنا کنند. او برای ان شهر دوازده قلعه ساخت و هر یک از ابساط بنی اسراییل را در قلعه ای جای داد وچون از بنای شهر فراغت یافت ساختمان مسجد بیت المقدس را اغاز کرد و شیا طین و اجنه بد ذات را گروه گروه کرده و به استخراج معادن طلا و جواهرات فرستاد ، دسته ای را برای حمل انها به بیت المقدس برگماشت ، گروهی برای او نیز مشک و سایر عطریات می آوردند و دسته ای هم مامور تهیه مروارید از قعر دریاها و حمل ان به بیت المقدس گردیدند و در نتیجه انقدر سنگهای معدنی و طلا و جواهرات و غیره تهیه شد که اندازه ی انها را جز خدا کسی نمی داند، پس حضرت سلیمان فرمان داد مجاران زبردست را حاضر نموده و سنگهای و جواهرات را طبق دستورمعماران مجاری کنند و انگاه به وسیلله ی انها مسجد را با سنگ ها ی سفید و زرد و سبز بنا کرد و ستون های انرا از سنگ های مرمر بلورین قرار داد و سقف و دیوارهای انرا به انواع جواهرات مزین ساخت کف مسجد را با فیروزه فرش کرد و در زمین جایی زیباتر و درخشنده تر از انجا نبود و چنان بود که درشب تاریک چون ماه شب چهارده می درخشید. چون ساختمان ان به پایان رسید بزرگان و نیکان بنی اسراییل را جمع کرد و به انان خبر داد که من این بنا را برای خدای متعال ساختم و ان روزی که از بنای مسجد فراغت یافته بود را روز عید نام نهاد.
بیت المقدس هم چنان بر پا بود تا وقتی که بختالنصر به جنگ با بنی اسراییل امد و شهر را ویران کرد، پس دستور داد تا مسجد را خراب کند .انان تمام طلا و جواهرات را به پایتخت کشور خود در عراق برد.
نمونه ای دیگر
جنیان قدرت دارند اجسامی را از صندوق در بسته بیرون اورند یا اجسامی را داخل صندوق در بسته نمایند،بدون اینکه نیاز به باز شدن قفل صندوق داشته باشد.
علامه طباطبایی می فرمودند: یک روز در جایی که من هم حضور داشتم و مشاهده می کردم ، سخن از این مسیله به میان امد که ایا جنیان می توانند از در بسته وارد شوند یا از صندوق در بسته اشیا را بیرون اورند وببرند یا خیر؟ یکی از حضار که خود درتسخیر جنیا ن می توانند از صندوق سربسته و قفل زده شده چیزهایی را بیرون اورند در همان مجلس صندوق لباس بزرگی که بقچه های لباس در ان بود را به میان اتاق اوردند و چند قفل محکم بر در ان زدند و پس مردی سنگین وزن هم برروی ان نشست ناگاه دیدم که بقچه های لباس همگی در خارج از صندوق روئ زمین چیده شده است . بسیار متعجب شدم در این حال ان مرد قوئ هیکل از روئ صندوق برخا ست و قفل را باز کرد چون در را باز کردند ما دیدیم که بقچه های لباس در ان نیست و صندوق خالیست.
تلاوت سوره ی جن
امام صادق (ع) می فرمایند: هرکس سوره ی مبارکه ی جن را بسیار تلاوت کند از اذیت و ازار اجنه و سحر جادوگران محفوظ میماند و در امان خواهد بود و اگر در مکانی که جنیان هستند این سوره قرایت کند انان از انجا می روند و پراکنده می شوند و اگر این سوره را بخواند و پادشاهی رود از شر او در امان باشد و اگر زندانی این سوره را قرایت کند خداوند اورا از حبس نجات می دهد ،و اگر در حال فقر وتنگی معیشت ان راقرایت کند پروردگار عالم گشایش به او عطا کند و همچنین از پیغمبر اکرم روایت شده که ایشان فرمودند: هرکس این سوره را قرایت کند خداوند به تعدادی از جنیان که به رسول خدا ایمان اورده اند به او اجر وثواب مرحمت می فرماید.
علامه طباطبایی شاهد احضار جن
روزی سید نور الدین فرزند کوچک علامه ،در تهران خدمت ایشان رسید و گفت :اقا جان !اقای بحرینی در تهران است و می تواند احضار جن کند ،می خواهید او را بیاورم؟ علامه فرمودند: اشکالی ندارد.سید نورالدین رفت و پس از یکی دو ساعت او را اورد و در مجلس نشاند پس چادری آورد و دو طرفش را به دست من داد و دو طرف دیگرش را خودش گرفت و از زمین دو وجب فاصله داشت،در این حال جنیان را حاضر کرد و صدای غلغله وهمهمه شدیدی در زیر چادر برخاست و چادر به شدت تکان خورد و ادمهایی به قامت دو وجب زیر ان بودند و تکان می خوردند و من با کما ل فراست متوجه بودم که این صحنه چشم بندی نبوده و وجود خارجی دارد.
مرگ حضرت سلمان
از ایات شریفه قران استفاده می شود که حضرت سلیمان در حالیکه تکیه به عصا داشته از دنیا رفت و کسی متوجه مردنش نشده و هم چنین در حال تکیه به عصایش بوده که انس و جن کسی متوجه فوتش نبوده تا اینکه خداوند به موریانه ها مهموریت می دهد تا عصای حضرت سلیمان را بخورند و عصا بشکند وحضرت سلیمان به زمبن بیفتد ان وقت مردم متوجه شدند که وی مرده است و جن گفت :کاش علم غیب می داشت چون اگر علم به غیب می داشت تا به امروز درباره ی مرگ سلیمان در اشتباه نمی ماند و این عذاب خوار کننده را بیهوده تحمل نمی کرد.
در کتاب عللبه سند خود از حضرت ابی جعفر روایت کرد که فرمودند: سلیمان بن داوود به جن دستور داد تا قبه ای از شیشه برایش بسازد،روزی در ان قبه به عصای خود تکیه داده بود و به لشگر جن خود تماشا می کرد که چطور اورا نگاه می کنند ناگهان نظرش از لشگریان به سوئ دیگر افتاد و مردی را دید که در قبه ی اوست ، پرسید تو کیستی؟ گفت : من انم که نه رشوه می پذیرم و نه از ملکوت پروایی دارم من ملک الموتم پس او را قبض روح کرد در حالیکه همچنان سر پا ایستاده و تکیه به عصای خود داشت جن او را تماشا می کردند.
انگاه فرمود : یکسال تمام برای او کار کردند، به گمان اینکه او زنده است تا انکه خدای عز و جل حشره ی موریانه را مامور کرد تا عصای اورا بخورد . همین که سلیملن به زمین افتاد ان وقت جنیان فهمیدند که اگر غیب می دانستند یکسال تمام در عذاب خوار کننده نمی ماندند. در اینکه حضرت سلیمان بعد از مرگش یک سال تکیه به عصا داد و در این حال باقی ماند روایات دیگری از شیعه و سنی آمده است.
خرافات درداستان حضرت سلیمان
از حرفهای عجیب و غریب پیرامون داستان حضرت سلیمان آن است که عده ای با اسناد غیر معتبر دا ذیل آیه«وَاَلقَینا عَلَی کُرسیّه جَسَداً ثمَّ اَنَابَ»آورده اند که خدا به او پسری داد،و او از ترس جن-و در بعضی از روایات از ترس ملک الموت- به ابر سپردتا او را در دامن خودحفظ کند، ولی روزی جسد مرده ی اورابر تخت خود یافت!وباز روایاتی که آورده اند روزی سلیمان گفت امشب با صد نفر از زنان خود جماع می کنم تا از هر یک از آنها پسری شجاع برایم متولد شود ودر راه خدا جهاد کند و در این کلام خود انشاالله نگفت و در نتیجه هیچ کدوم از همسرانش باردار نشدند،مگر یک نفر که فرزندی نیمه تمام زایید و سلیمان او را بسیار درست میداشت و بدین جهت او را نزدیک یکی از جنیان پنهان کرد!تا اینکه دست ملک الموت او را گرفته قبض روح کرد وجسدش را برتخت سلیمان انداخت!
و نیز از حرفهای عجیب غریب، مطلبی که دا روایات بسیاری آمده که سلیمان انگشتری داشت و یکی از شیطان ها آن را از وی دذدید و در نتیجه چند روزی ملک سلیمان زایل شد و تسلطش بر شیاطین پایان یافت وبر عکس شیطان ها بر ملک او مسلط شدند،تا انکه خداوند انگشتری به او برگردانید و در نتیجه سلطنتش دوباره برگشت!
زعفر جنی و واقعه ی کربلا
فاضل در بندی در کتاب اسرا الشهاده از یکی حکایت کرده است که او گفت:«من زعفر جنی را نزد خود او وسایر مردم مورد ملامت و توبیخ قرار می دهم و بر بی سعادتی او تاسف می خورم که چرا در روز عاشورا از کربلا مراجعت نموده و جناب سیدالشهدا، عزیز زهرا را تنها دید و یاریش نکرد با آن با ان که حضرت او رامرخص نفرموده بود.
تا اینکه شبی از شبهای دهه ی اول محرم در منزل خود در مدرسه ای از مدارس شهر اصفهان تنها نشسته بودم و موضوع امدن زعفر را با لشگر خوددر کربلا و مشاهده ی گودال قتلگاه را از بعضی کتابهای مقتل مطالعه می کردم.ناگهان شخصی در را باز کردو داخل حجره شدو پس از اسلام و ردّ در جواب در گوشه ای نشست ومن به او خوش امد گفتم.من از طرز ورود او متعجب شدم.زیرا در حجره را بسته بودم و چفت آهن او را انداخته بودم.از این رو بر خود ترسیده بودم.وقتی او مر اچنین دید، گفت نترس!من برادر تو زعفر جنی هستم.برای این آمده ام که تو را زیارت کنم و از این که مرا بسیار مورد ملامت قرار می دهی به تو شکایت کنم وعذر خود را به تو بیان کنم تا بدانی که:ای برادر!تو هنوز حقیقت امر را ندانسته و به کنه معرفت آن تا کنون نرسیده ای.بدان که وقتی من با لشگر خود وارد کربلا شدم ،آن عرصه وفضای زمین پربلا را چنان از طایفه های معتبره جنیان وپادشاهان اینان که من از همه اینها کم شانس تر و در رتبه ی پایین تر و کم لشگرتر بودم،پر دیدیم که نزدیک تر از چهار فرسخ مکانی خالی برای خود ندیدیم.همچنین فضای هوا تا آسمان را از خود فرشتگان وبزرگان آنان چنان پر دیدم که امکان نزدیک شدن برای خود را ندیدم و صفوف جنیا ن در همه ی آن مکان به هم پیوسته و بر حسب مراتب و مقام خود پشت سریکدیگر صف بسته و مقدم بر هر صف،روسایشان ایستاده بودند.همچنین طایفه های فرشتگان به اختلاف قریب و بعید،طول و عرض هوا را اشغال کرده و هر طایفه و قبیله ای در جایگاه خود،نسبت به هن حضرت مراعات هدب را نمودهو هر گروهی سعی داشت تابتواند در جنگ با کفار از حضرت اجازه بگیرد.اما حضرت به هیچ یک اجازه ی جنگ نداد.جایگاه من و لشگریانم به اندازه ی چهار فرسخ از آن حضرت دورتر بود.به ناچار من ولشگریانم در همان جا ایستادیم وبا تعظیم تمام بر آن حضرت سلام کرده و جواب شنیدیم.سپس حضرت شروع به مکالمه وملاطفه با اهل هر یک ازصفوف جن و فرشتگان نموده و در آخر کلام خود،همه را دعا کردو برای آنان طلب جزای خیر نمود.
آن حضرت به هیچ کدام از گروه ها اجازه ی ماندن و کمک کردن نداد.آنها نیز پس از یاس از نصرت آن حضرت بخاطر امتثال امر ایشان به محل خود بازگشتنداما راضی به بازگشت نشدم ودر گوشه ای از زمین کربلامشغول گریه و زاری شده وبی قراری می کردم و به سرو صورتم آسیب می رساندم و بر حالت آن بزرگوار افسوس می خوردم.تا آن که آنچه درخصوص شهادت در علم خود گذاشته بود،واقع گردید ولشکریان کفاربا عیال و اطفال و بازماندگان حضرت و سرهای مقدس شهدا از آن دشت پربلا رفتند.من هم با لشگر خودازعقبشان به قصداین که به اهل بیت خدمتی کنم روانه شدم واطفال از افتادن از پشت شتران و رسیدن صدمات دیگر حفظ نمایم.
لشگریان ابن زیادوقتی که به کوفه رسیدند،آفتاب غروب کردو نتوانستند که همگی وارد کوفه شوند و کسانی که نگهبان اسیران وسرهای شهدابودنددر خارج از کوفه منزل کردند وچادر وسراپرده های خودرابرپا کردند واهل بیت رسالت را در جایگاهی دیگر استقرار دادند.
از داخل کوفه از منازل کسان و نزدیکان این عده از لشگریان ابن زیاد که دربیرون ماندندانواع خوراکی ها ونوشیدنی های لذیذآوردند،اما اطفال اهل بیت از شدت گرسنگی و دیدن آن غذاها واستشمام بوی آنها به گریه در آمدندو بسیار بی قراری کردند.در پی آن ،فضّه ی خادمه نزد حضرت زینب آمدوگفت: ای خاتون من! این اطفال از گرسنگی و بی تابی تلف می شوند. زینب فرمود:
تدبیر چیستوچه باید کرد؟ فضّه عرض کرد: رسول خدا مرا به سه دعای مستجاب وعده داده که یکی از آنها باقیمانده است. پس به من اجازه دهید تا آن را وسیله ی گشایش مشکل اطفال قرار دهم.
زینب علیه السلام به او اجازه داد و فضه به گوشه ای رفت و دو رکعت نماز حاجت به جا آورد و دعا کرد. در اثنای دعایش ظرف بزرگی را مشاهده کرد که از آسمان نازل شد و از گوشت و آبگوشت پر بود و دو عدد نان روی آن قرار داشت و از آن بوی مشک و عنبر و زعفران می آمد.حضرت زین العابدین علیه السلام و عیال و اطفال از آن غذاها خوردند اما چیزی کم نشد و آن را نگه داشتند و هنگامیکه به غذا احتیاج داشتند از آن استفاده می کردند و مثل اول همچنان باقی بود تا ورود به کوفه و خروج به سوی شام و توقف در آن و بازگشت به مدینه.
آن غذاها کماکان به آسمان برگشت و من این نعمت الهی و مایده آسمانی را تا آن زمان می دیدم. سپس زعفر گفت: این بود حکایت من درباره واقه کربلا. سوگند به خدا از اهل بیت علیهم السلام ، از هنگام ورود به کربلا تا هنگام ورود باقیمانده اسرا به مدینه ، خود و اصحابم جدا نشدیم و درباره آنان خلاف و تقصیری ننمودم. پس دیگر مرا مورد ملامت و مذمت قرار ندهید. این را گفت و از نظر پنهان شد و آن مرد از عمل خود نادم و پشیمان گردید.
نوحه جن در وفات عالم
از مرحوم حاج ملا فتحعلی سلطان آبادی نقل شده است که فرمود: (( در زمان در گذشت مرحوم آیت الله سید بحرالعلوم رحمة الله ، نوحه جنی به خاطر وفات و فقدان آن جناب از سرداب خانه او شنیده شد.))