ولی لطفاً نگرانم نباش، کاری به کارم نداشته باش، از من نپرس کجا می روم، از من نپرس با چه کسی می گردم، به لباس پوشیدنم گیر نده، اشکالاتم را نگو، اگر در چاه افتادم چشمانت را ببند، دیدی خطری مرا تهدید می کند به روی خودت نیاور، اینکه با چه دوستان و همسایگانی معاشرت می کنم به تو ربطی ندارند، شاید دلم بخواهد چند روزی هیچ خبری از خودم به تو ندهم، یا ساعت ها گم باشم، یا شاید دلم بخواهد گاهی سیگار بکشم، یا جایی باشم که هیچ کسی خبر نداشته باشد، مگر تو داروغه ای؟ مفتشی؟ ولم کن دست از سرم بردار. اصلاً گاهی فکر کن من اصلاً وجود ندارم، نیستم، یا اصلاً خبر مرگم آمده!! یادت باشد خیلی دوستت دارم ولی اصلاً حق نداری دخالت کنی، نظر بدهی، چیزی بخواهی، نقدی بکنی، گیری بدهی، دلت برایم بسوزد، نگرانم شوی یا حتی دلت برایم تنگ شود. تو مرا خیلی دوست داری من هم تو را خیلی دوست دارم ولی دلم می خواهد کاملاً رها باشم و هیچ مسئولیت و تعهدی به هیچ کسی نداشته باشم. حتماً باور می کنی خیلی دوستت دارم. مگر نه … ؟