راز های کامیابی

کتاب”یادداشتهای یک دوست” براساس مطالب و داستانهای پر فروش ترین کتابهای آنتونی رابینز یعنی”نیروی بیکران” و “نیروی عظیم درونی را فعال کنید” نوشته شده است.اصل این کتاب ابتدا در سال 1991 توسط موسسه غیر انتفاعی بنیاد آنتونی رابینز برای کمک به افراد نیازمند تهیه و منتشر شد.این کتاب حاوی خلاصه ایاز مطالب کتابهای دیگر آنتونی رابینزاست و به خواننده می آموزد که با برداشتن قدمهای ساده ای به سرعت کیفیت زندگی خود را بهتر کند.
یادداشتهای یک دوست ( به انضمام راز های کامیابی )
نوشته: آنتونی رابینز- 1995
ترجمه و تالیف: مهدی مجرد زاده کرمانی
تیتراژ: 3000 نسخه
ناشر: موسسه فرهنگی راه بین, 1375
چاپ: 1378- چهاردهم
فهرست بندی: براساس اطلاعات فیپا( فهرست بندی پیش از انتشار)
گرد آورنده و ارائه دهنده: شیما کیوانلو

درباره کتاب:
کتاب”یادداشتهای یک دوست” براساس مطالب و داستانهای پر فروش ترین کتابهای آنتونی رابینز یعنی”نیروی بیکران” و “نیروی عظیم درونی را فعال کنید” نوشته شده است.اصل این کتاب ابتدا در سال 1991 توسط موسسه غیر انتفاعی بنیاد آنتونی رابینز برای کمک به افراد نیازمند تهیه و منتشر شد.این کتاب حاوی خلاصه ای از مطالب کتابهای دیگر آنتونی رابینزاست و به خواننده می آموزد که با برداشتن قدمهای ساده ای به سرعت کیفیت زندگی خود را بهتر کند.
بنیاد رابینز همه ساله بسته های غذا و سایر مایحتاج افراد نیاز مند را در روز شکر گزاری بین آنان توزیع میکند و این کتاب نیز از اقلامی است که همراه با آن بسته ها به صورت رایگان به نیازمندان داده می شود.فعالیت نهضت کمک به بینوایان در کانادا و ایالات متحده متمرکز است و کوششی داوطلبانه از سوی افرادی علاقه مند برای توزیع مواد خوراکی, لباس و سایر چیزها در روز عید شکرگزاری به شمار می رود.
درباره نویسنده:
آنتونی رابینز بیش از نیمی از عمر خود را صرف کمک به دیگران کرده است تا عظمت وجود و خصوصیات بی همتای خود را کشف و آنها را بهتر سازند.او یکی از موفق ترین افراد کشور در زمینه بهبود عملکرد دیگران است.وی بنیان گذار و رییس هیات مدیره بنیاد آنتونی رابینز است که به منظور کمک به افراد برای رسیدن به موفقیتهای فردی و حرفه ای تاسیس شده است.
رابینز برای بهبود عملکرد کارکنان با سازمانهایی از قبیل آی.بی.ام و ارتش ایالات ایالات متحده و همچنین تیمهای ورزشی لس آنجلس و آمریکا و قهرمانان مدال طلای المپیک همکاری داشته است.وی همچنین مورد مشاوره بسیاری از چهره های معروف جهانی بوده و در مورد بازسازی شهر شفیلد که چهارمین شهر بزرگ انگلستان است طرف مشورت بوده است.
علاقه خاص رابینز این است تا با کمک به افراد, جهان را جای بهتری برای زیستن بسازد و به افراد جامعه کمک کند تا سرنوشت خود را به دست گیرند, روابط خود را با افراد خانواده بهتر سازند, به دنبال هدفهای ارزشمند زندگی خود بروند , بر ناکامی های عاطفی یا مالی غلبه کنند و به سهم خود به جامعه و کشور خدمت نمایند. سالهاست که او بدون خود خواهی, نیرو و منابع خود را در اختیار نیازمندان گذاشته است و در سال 1991 بنیادی غیرانتفاعی را بوجود آورده است که هدفش کمک به کودکان عقب مانده و افراد بی خانمان و سالمندان  و زندانیان است.
آقای رابینز در حال حاظر 35 سال دارد و با همسر و فرزندانش در دلمار کالیفرنیا زندگی می کند. 
” بخش اول: یادداشتهای یک دوست “
درس اول:احساس درماندگی و رفع آن
غالبا در زندگی اتفاقهایی می افتد که واقعا از اختیار ما خارج است.فعالیت شرکتی که در آن کار میکنیم محدودتر میشود و ما را کنار میگذارند.همسرمان ما را ترک میکند.یکی از اعضای خانواده بیمار میشود و یا یکی از نزدیکمان میمیرد.دولت جلو یکی از طرحهای ما را میگیرد.در چنین شرایطی که حس میکنیم کاری از دستمان ساخته نیست و نمی توانیم بهبودی در خود ایجاد کنیم.
شاید برایتان اتفاق افتاده باشد که برای پیدا کردن شغل,کمک به خانواده,یافتن همسر مناسب و یا احساس شادمانی به هر وسیله ای متوسل شوید.اما هیچ یک از آن وسایل ظاهرا فایده ای نداشته است.وقتی راه تازه ای را امتحان میکنیم,تمام توانییهای خود را به کار میگیریم و باز هم به هدف خود نمیرسیم.غالبا از این که به کوشش تازه ای دست بزنیم میترسیم.هیچکس دلش نمیخواهد که بار دیگر شکست بخورد. هر وقت به مرحله ای رسیدید که دیگر حتی علاقه ای به تلاش نداشتید, بدانید که خود را در شرایطی قرار داده اید که آن را “درماندگی آموخته”می نامیم. یعنی در واقع چنین آموخته اید یا چنین خیال میکنید که به کلی درمانده هستید.
اولین قدم برای بهبود وضع زندگی, کنار گذاشتن این عقیده است که نمی توانید هیچ کاری صورت دهید یا درمانده هستید. به خاطر داشته باشید که گذشته شما با آینده تان فرق دارد.کاری که دیروز کرده اید مهم نیست, بلکه کاری که هم اکنون انجام میدهید دارای اهمیت است.خیلی ها سعی میکنند با استفاده از آینه عقب بسوی آینده رانندگی کنند.اگر شما چنین کنید دچار سانحه خواهید شد.در عوض اگر حواستان را به کاری که امروز میکنید معطوف سازید خیلی بهتر خواهد بود.
رمز موفقیت این است که ببینید چه چیزی برایتان از همه مهمتر است و آنگاه دست به تلاشی عظیم بزنید تا زندگی را هر روز بهتر سازید, حتی اگر کوششهایتان در آغاز بی ثمر برسد.
نیروی فردی این است که در هر کاری پشتکار داشته باشید.هر بار که عملی را انجام دهید نکته تازه ای را یاد میگیرید و راهی را پیدا میکنید که همان کار را دفعه بعد بهتر انجام دهید.
اگر به موفق ترین مردان تاریخ بنگرید یک چیز مشترک در میان همه آنها پیدا میکنید:آنها از جواب رد نمی هراسند.پاسخ منفی را نمی پذیرند و اجازه نمیدهند هیچ عاملی آنها را از عملی کردن نظرها و هدفها باز دارد.
هیچ مشکلی برای همیشه باقی نمی ماند.هیچ مشکلی تمام زندگی مرا تحت تاثیر قرار نمیدهد.اگر دست به کارهای سازنده, مثبت و پر تلاش بزنیم سرانجام هر مشکلی را از سر خواهیم گذراند.
تلاش مستمر و فوق العاده همراه با پشتکار و سماجت و داشتن رمش در تعقیب هدفها سرانجام شما را به خواسته هایتان خواهد رساند.اما باید یک فکر را از ذهن خود بیرون کنید و آن این است که هیچ راه حلی وجود ندارد.

درس دوم: شکست وجود ندارد.
اکنون موقع آن فرا رسیده که تصمیمی بگیرید. باید خود را طوری در نظر مجسم کنید که هرگز دچار احساس شکست یا افسردگی نخواهید شد.این بدان معنی نیست که درباره مشکلات بصورتی غیر واقعی فکر کنید و آنها را دست کم بگیرید.باید باور کنید که هر چند بعضی از کارها در حال حاضر غیر ممکن به نظر میرسند اما شما از عهده آنها برمی آیید.همه ما مشکلات و دلسردیهایی داریم,بنابراین نحوه برخورد ما با آنها بیش از کارهایی که میکنیم در زندگی ما نقش دارد.
این مطلب را راهنمای خود قرار دهید:
“موفقیت نتیجه قضاوت صحیح است, قضاوت درست ناشی از تجربه است, و تجربه غالبا چیزی به جز قضاوت غلط نیست.”
اگر خواهان بهبود باشیم و از هر اشتباه درسی بیاموزیم سرانجام موفق خواهیم شد.

درس سوم: شما دائما در حال تصمیم گیری هستید.
همه ما می دانیم که برای گرفتن نتایج تازه باید دست به عملی تازه بزنیم و بدانیم که منشا هر عملی تصمیم است.تصمیم گیری یعنی قدرت تغییر.این مطلب هم درست است که بسیاری از وقایع زندگانی از اختیار ما خارجند اما این اختیار را داریم که تصمیم بگییم چگونه فکر کنیم و در برابر آن وقایع چه عکس العملی نشان دهیم.باید به یاد داشته باشیم که در هر یک از لحظات زندگی خواه و ناخواه امکانات گوناگونی در برابر ماست.میتوانیم دست به اعمال تازه ای بزنیم و نتایج تازه ای بگیریم که حاصل یک یا دو تصمیم است. در نهایت آنچه سرنوشت آینده ما را می سازد نه شرایط زندگی , بلکه تصمیمات ماست.
نحوه زندگی امروزی شما حاصل تصمیمات گذشته شماست که با چه کسی نشست و برخاست کنید, چه چیزی را یاد بگیرید یا یاد نگیرید و چه چیزی را باور کنید یا باور نکنید. این که دنبال مطلبی را بگیرید یا آن را رها سازید, این که ازدواج کنید و صاحب فرزند شوید و اینکه بخواهید چگونه باشید و چه قابلیت هایی داشته باشید , همه تصمیماتی است که زندگی شما را به شکل کنونی در آورده است.اگر واقعا بخواهیم زندگی خود را تغییر دهیم ناچار باید تصمیمات تازه ای بگیریم تا بدانیم به دنبال چه هدفی هستیم و چه می خواهیم بکنیم… و خود را به چه هدفی پابند می دانیم.
وقتی صحبت از تصمیم می کنیم منظور یک انتخاب واقعی و آگاهانه است.تصمیم واقعی آن است که همه راهای دیگر را به روی خود ببندید و فقط آن راهی را که بسوی هدف است باز بگذارید.دیگر چشت سر خود را هم نگاه نکنید و حتی فکر انحراف و انصراف را هم به خود ندهید.
تصمیم, تصمیم!
منظور از “تصمیم واقعی” چیست؟ بسیاری از مردم حرفهایی ازاین قبیل میزنند (باید در آمد بیشتری داشته باشم.باید کاری کنم که شغل بهتری به من بدهند.) اما هیچ یک از این باید ها تغییری را در زندگی ایجاد نمیکنند. تنها راه تغییر زندگی گرفتن تصمیم وافعی است.تصمیم واقعی این است که همه امکانات را از بین ببریم و فقط یکی را که تصمیم داریم عملی شود باقی بگذاریم.
وقتی تصمیم واقعی میگیریم مانند آن است که خطی را رسم کرده باشید اما نه بر روی ماسه, بلکه بر روی سیمان .باید دقیقا بدانید که چه میخواهید. اگر خواسته تان روشن باشد چنان نیرویی پیدا میکنید که میتوانید حتی از تصمیم خود نیز فراتر بروید.

درس چهارم: باورهای خود را بسازید; انقلاب فکری !
نیرویی همه تصمیمات شما را کنترل میکند و در هر یک از لحظات زندگی بر افکارتان اثر میگذارد.همه کارهایی که میکنید و یا نمیکنید ناشی از این نیرو است.احساسی که نسبت به هر یک از وقایع زندگی خود دارید از این نیرو ناشی میشود.و آن همان نیروی ایمان و اعتقاد است. وقتی به چیزی اعتقاد دارید فرمان بی چون و چرایی به مغز خود صادر میکنید تا عکس العملهای معینی را نشان دهد.
همین که به چیزی عقیده پیدا کردیم آن عقیده بینایی و سایر حواسمان را تحت تاثیر قرار میدهد. آیا می دانستید که اعتقاد میتواند حتی رنگ چشم انسان را عوض کند؟ این موضوع حقیقت دارد.کتاب “عشق , پزشکی و معجزه” در زمینه روابط جسم و روان مطالب علمی جالبی را در مورد بیماران “چند شخصیتی”بیان میکند: این بیماران وقتی باور میکنند که شخصیتشان تغییر کرده و به شخص دیگری مبدل شده اند , فرمانی را به مغزشان صادر میکنند و آن فرمان واقعا واکنشهای شیمیایی بدنشان را تغییر میدهد.در اثر این تغییرات شیمییایی گاهی رنگ چشم این افراد هم تغییر میکند!
نیروی ایمان میتواند بر ضربان قلب نیز اثر بگذارد.در بعضی از قبایل آفریقایی افراد چنان اعتقادی به جادوگر قبیله دارند که در اثر جادو یا فرمان او مرگشان فرا میرسد.در اینجا البته جادو موثر نیست بلکه این افراد فرمان قاطع و بی چون و چرایی به مغز خود میدهند و آن فرمان را از حرکت باز میدارد. دیده شده که کسانی توانسته اند روز و ساعت مرگ خود را پیشگویی کنند و این هم میتواند یکی از همان آثار نیروی ایمان باشد.
اعتقاد , عامل بسیار نیرو مندی است.به همین دلیل بسیار مهم است که اعتقادات صحیحی , خصوصا درباره خودتان داشته باشید و باید در این مورد بسیار مراقب باشید.
اعتقاد چیست؟ما غالبا از چیزهایی سخن میگوییم که واقعا برایمان روشن نیست.بیشتر اشخاص طوری درباره ایمان و اعتقاد صحبت میکنند که گویی اعتقاد یک شیء واقعی است.در حالی که اعتقاد چیزی به جز احساس اطمینان نسبت به یک معنای خاص نیست.
ما تقریبا پاسخ هر سوالی را در خود داریم ولی غالبا به علت نداشتن اعتقاد یا نداشتن احساس اطمینان نمی توانیم از ظرفیتها و استعدادهای درونی خود استفاده کنیم.
نیروی باور بسیار عظیم است.می توانید درباره خودتان باور معینی را انتخاب و آن را در خود ایجاد کنید و این عقاید باعث می شود که اعمال معینی را انجام دهید.مهم انتخاب عقایدی است که باعث تقویتتان شوند و به شما امید و انرژی ببخشند.
اگر به چیزی اعتقاد دارید و هنوز اثر آن را مشاهده نکرده اید زود قضاوت نکنید. وقتی احساس می کنید که گرفتار شده و به درد سر افتاده اید در قضاوت عجله نکنید. چون ممکن است آن درد سر در واقع نوعی خوشبختی باشد. یا شاید زود گذر و موقتی باشد.
به خاطر داشته باشید که قضاوت عاقلانه درباره خوب و بد وقایع بستگی به امکانات و دیدگاه خودتان دارد. زیرا دنیا را هر طور ببینیدو همان طور برایتان پیش خواهد آمد.

درس پنجم: هر چه ببینید همان میشود !
خیلی از اشخاص میخواهند نحوه احساس خود را عوض کنند اما راهش را نمی دانند.سریع ترین راه برای تغییر احساس این است که مرکز توجه خود را عوض کنید.
اگر دلتان میخواهد که هم اکنون حالتان بد شود راهش بسیار آسان است.یکی از وقایع دردناک زندگی خود را به خاطر آورید و تمام حواس و توجه خود را به آن حادثه معطوف سازید.اگر به اندازه کافی در آن باره فکر کنید مسلما حالتان بد خواهد شد. و بالعکس اگر میخواهید حال خوشی پیدا کنید توجه خود را به چیزهای خوشایندی جلب کنید که در زندگیتان اتفاق افتاده اند. بدین ترتیب انرژی کافی بدست می آورید.
اگر می خواهید هم اکنون حا خوشی پیدا کنید باز هم بسیار آسان است.
توجه خود را به چیزهایی که مایه شادمانی و سعادت شما و دوستان و خانواده تان بوده و باعث شده اند که نظر بهتری نسبت به خود و دیگران پیدا کنید. می توانید به چیزی فکر کنید که هم اکنون نسبت به آن شکرگزار هستید. یا به آینده ای که در رویاهای خود ساخته اید فکر کنید و پیشاپیش دچار هیجان شوید! بدین ترتیب انرژی کافی به دست می آوید تا بتوانید آن رویاها را عملی کنید.
شاید شنیده باشید که بعضی از افراد هنگام رانندگی در بزرگراهها کنترل خود را از دست داده اند.در بزرگراهها در هر چندین کیلومتر ممکن است یک تلفن عمومی وجود داشته باشد.اما آنها درست با اتاقک تلفن برخورد میکنند.علتش این است که این افراد همین که کنترل خود را از دست میدهند, دقیقا به همان چیزی که از آن میترسند, متوجه میشوند و به طور ناخودآگاه به آن سو میروند.واقعیت این است که به هر چیزی توجه کنید به طرف آن کشیده میشوید.
دانستن این نکته هم مفید است که با تغییر مرکز توجه , ممکن است بلافاصله تغییر مسیر ندهید.در زندگی چنین است.پس از این که به هدف معینی متوجه شوید مدتی طول میکشد تا به آن سو حرکت کنید.این هم دلیل دیگری هست بر این که باید هر چه زودتر به خواسته های خود توجه کنید و منتظر نشوید تا مسائل , خود به خود حل شود.
هر وقت دچار مشکل شدیم به راه حل آن مشکل فکر کنیم.یعنی به چیزی توجه کنیم که آن را میخواهیم , نه به چیزی که از آن میترسیم.راجع به هر اتفاقی که بیشتر فکر کنید, همان اتفاق برایتان می افتد.

درس ششم: پرسش کلید پاسخ است.
بهترین طریق تنظیم مرکز توجه استفاده از نیروی پرسش است. ما از خود دائما سوالاتی میکنیم.این پرسشها نحوه تمرکز , تفکر و چگونگی احساس ما را مشخص میکنند. ابتدا برای حل مشکلات سوالاتی را مطرح میکنیم:
سوالات مشکل گشا:
1. در این مشکل جه جنبه خوب و مثبتی وجود دارد؟
2. کدام قسمت است که باید تکمیل شود؟
3. برای این که وضع را به صورت دلخواه در آورم جه کارهایی را حاضرم انجام دهم؟
4.برای اینکه وضع را به صورت دلخواه در آورم چه کارهایی را حاضرم ترک کنم؟
5.هنگامی که سرگرم رفع این مشکل هستم چگونه میتوانم کار خود را با شادمانی و لذت انجام دهم؟
سوالات نیرو بخش صبحگاهی:
1.    در حال حاضر در زندگی خود از چه چیزی راضی هستم؟
2.    هم اکنون چه چیزی مرا به هیجان می آورد؟
3.    در زندگی خود فعلا از چه چیزی بیشتر لذت میبرم؟
4.    چه کسی مرا دوست دارد؟
5.    در حال حاظر در زندگی خود به چه چیزی افتخار می کنم؟
6.    در زندگی خود به خاطر چه موضوعی شکرگزار هستم؟
7.    در حال حاظر به چه هدفی پابند هستم؟
پرسشهای نیرو بخش شامگاهی:
1.    امروز چه چیزهایی به دیگران بخشیده ام؟
2.    امروز چه چیزهایی را یاد گرفته ام؟
3.    امروز کیفیت زندگی من نسبت به دیروز چه فرقی کرده است؟
این سوالات میتواند به شما نیز کمک کند تا مرکز توجه خود را تغییر دهید و زندگی خود را دگرگون سازید.

درس هفتم: ابزار دیگری برای تغییر روحیه
همه ما باید بدانیم که حرکت باعث تغییر عواطف است.حرکات و اعمال ما باعث تغییر افکار, احساسات و رفتارهای دیگر میشود.جنبش بر واکنشهای شیمیایی بدن اثر میگذارد.خواه شامل حرکات شدید(نظیر دویدن, کف زدن یا پرس)باشد و خواه حرکات خفیفی از قبیل تغییر حالت عضلات چهره.
محققان بسیاری تاکنون تاثیر عواطف و حالات روحی را بر جسم مورد مطالعه قرار داده اند. در یکی از این بررسیها معلوم شد که هر چند ما در هنگام خوشی لبخند میزنیم یا میخندیم ولی مهمتر از آن این است که بدانیم تبسم و خنده باعث یک رشته فرآیندهای زیست شناختی میشود که در نهایت روحیه ما را بهتر میکند.خنده باعث میشود که خون بهتر به مغز برسد و اکسیژن بیشتر سلولهای مغز را تحریک کند و بر سرعت پیامهای عصبی بیفزاید.هر چه درگوگونی حرکات و حالات شما بیشتر باشد عواطف و اعمال روزانه شما بیشتر تغییر میکند.هر وقت احساس افسردگی کردید ناگهان از روی زمین بالا بپرید ,خودتان را تکان دهید , نفس عمیقی بکشید, بدون هیچ دلیلی لبخند مضحکی بر روی لب بنشانید و از خودتان بپرسید”افسردکی چه فایده ای دارد؟”آیا ده سال دیگر هم این مشکل وجود خواهد داشت؟” اگر هم حالت جسمی و هم مرکز توجه خود را عوض کنید در تغییر روحیه تان بسیار موثر خواهد بود.با این دید تازه میتوانید نگرانیهای خود را به شکل موثری برطرف سازید.
چگونه می توان همیشه چنین احساسی داشت؟
الگویی برای خود پیدا و حرکات او را تقلید کنید. ژستها و طرز تنفس و راه رفتن او را یاد بگیرید.حتی بهتر از آن این است که خود را الگو قرار دهید و حرکات خود را در هنگامی که شاد و سر زنده و موفق بوده اید تکرار کنید.متوجه خواهید شد که این صرفا یک تمرین یا بازی نیست.بلکه باعث می شود که نیروهای شما فعال و هوش و استعدادهایی که در مغز و سایر سلولهای بدنتان نهفته است به کار گرفته شود. این حرکات و تنفسها به منزله بذری است که می کارید و طبعا هر چه بکارید همان را درو خواهید کرد.
وقتی الگوی خود را در زمینه موفقیت و شادمانی و اعتماد به نفس زیر نظر می گیرید تنها به تقلید حرکات جسمی اکتفا نکنید, بلکه به حرفهای او نیز گوش دهید. ساختار جمله های او را در نظر بگیرید و مشابه آن را تکرار کنید تا در زمینه کلام تبحر پیدا کنید.
درس هشتم: نقش کلمات در موفقیت
نحوه گفتگویی که با خودمان داریم و کلمات خاصی که به کار میبریم بر افکارمان اثر میگذارند و طرز تفکر ما نیز احساسات و اعمالمان را کنترل میکند. بجای این که بگویید “نابود شدم” بگویید ” صدمه خوردم”. حقیقت این است که قدرت زیادی دارند و میتوانند در احساسات ما موثر باشند.
کلمات نحوه احساسات ما را دگرگون میکنند و اغلب ما که هر روز با دیگران گفتگو میکنیم توجه نداریم که از چه نوع کلماتی استفاده میکنیم.چه رسد به این که به تاثیر لحظه به لحظه آنها بر افکار و احساساتمان دقت کنیم.اگر به ما بگویند “اشتباه میکنید”واکنشی قویتر.و اگر بگویند “دروغ میگویید”هر چند که معنی آن هم فرقی نمیکند ولی میبینید که با تغییر عبارت در یک لحظه نحوه تفکر و احساسمان عوض میشود.
از این شیوه در جهت دیگر هم میتوان استفاده کرد.میتوانید با تغییر نحوه بیان میزان رضایت و شادمانی خود را بالا ببرید. میتوانید بجای “خوب”, “عالی” باشید.بجای احساس “عادی” احساس”فوق العاده”داشته باشید.
پس خود را برای آزمون تازه ای در زمینه شناخت کلمات آماده کنید.ابتدا به کلماتی فکر کنید که برای تشریح وضع زندگی خود از آنها استفاده می کنید.لیکن کلمات نیرو بخشی نیستند و جنبه ی منفی دارند. سپس فکر کنید که چه کلمات تازه و نیرو بخشی را می توانید به جای آنها بگذارید.برای تفریح می توانید از کلمات غیر مرتبط و مضحک هم استفاده کنید.
از هم اکنون استفاده از کلمات تازه را آغاز کنید. انقلابی در خود به وجود آورید و هدفتان صرفا وقت گذرانی نباشد. اگر این کار برایتان مشکل است از نیروی تشبیه و تمثیل استفاده کنید.

درس نهم: در برابر موانع از نیروی تشبیه و تمثیل استفاده کنید.
در پشت هر تمثیلی یک نظام عقیدتی وجود دارد.وقتی برای توصیف زندگی یا وضعیت خود از تمثیل معینی استفاده میکنید.آن نظام اعتقادی را هم می پذیرید.به این دلیل است که باید در
استفاده ازاین تشبیهات به منظور توصیف جهان دقیق بود.
ممکن است بگویید همه این مطالب عالی است اما در حال حاظر من در چهار دیواری مشکلات گرفتار شده ام. بسیار خوب! در یکی از این دیوارها دری پیدا کنید و از چهار دیواری خارج شوید. شاید بگویید بله ولی کوهی از مشکلات بر دوشم سنگینی می کند. در این صورت کوه را بر زمین بگذارید و به راه خود بروید!
دنیای خود را چگونه توصیف میکنید؟آن را محلآزمایش میدانید؟یا صحنه نبرد؟یا گلستان؟آیا میتوان دنیا را صحنه رقص دانست؟در این صورت آن را ترکیبی از حرکات نرم و هماهنگ خواهید دید و به طرث مقابل نیاز خواهید داشت.اگر آن را بازی تلقی کنید چه؟در آن صورت سراسر تفریح است.فرصتی است تا همراه با دیگران به بازی بپردازید.حتی ممکن است این بازی قوانینی برای برد و باخت داشته باشد.اگر آن را گلستان بدانید جه؟فکرتان متوجه رنگهای درخشان , بوهای شامه نواز و زیبایی طبیعی میشود!آیا زندگی در چنین باغی تا حدودی لذتبخش تر نیست؟
اگر بخواهید زندگی را به شکل دلخواه در آورید قدم اول داشتن هدف است .

درس دهم: پیش بسوی هدف گذاری!
وقتی کسانی به هدفی که ظاهرا دست نیافتنی است میرسند و یا به موفقیت بزرگی دست مییابند.مردم غالبا آنها را “خوش اقبال” می داند.و یا میگویند ” در زمان مناسب و در جای مناسب پیدایش شد” ویا ” از بدو تولد ستاره اقبالش بلند بود” .همه این مردان موفق قدم اولی را که برداشته اند شبیه یکدیگر بوده است و آن قدم چیزی به جز هدفگذاری نیست.
بعضی از افراد هدفگذاری واهمه دارند زیرا میترسند به هدف نرسند و مایوس و دلسرد شوند.این افراد نمی دانند که رسیدن به هدف به اندازه نصف هدفگذاری و تلاش برای رسیدن به آن اهمیت ندارد.ما به این دلیل هدفگذاری میکنیم که میخواهیم به زندگی خود جهت بدهیم و در جهتی که مورد علاقه ماست حرکت کنیم.در نهایت این که ان هدف برسیم یا نرسیم به اندازه نصف شخصیتی که در اثر این تلاش پیدا میکنیم دارای ارزش نیست.انتخاب هدف ممکن است در ابتدا تغییر جهت کوچکی در زندگیتان ایجاد کند.
تمام مردان موفق خود را به پیشرفت مداوم پابند می دانند.آنان هرگز به این که یک کار را به خوبی انجام دهند قناعت نمی کنند بلکه دایما می کوشند تا کار خود را بهتر کنند. اگر این طرز فکر را که من کن آی نامیده ام و به معنی ” پیشرفت دایم و پایان نا پذیر ” است شعار خود قرار دهید . در آن صورت نه فقط روز به روز از رشد بیشتر بر خوردار خواهید شد بلکه شما نیز به موفقیت های بزرگ خواهید رسید.
کن آی به این معنی نیست که هر کاری را در حد کمال انجام دهید و باعث نمی شود که همه چیز بلافاصله و به طور ناگهانی تغییر کند.
موفق ترین مردان کسانی هستند که بفهمند موفقیت امری تدریجی است و هر بار به اندازه دهان خود لقمه برداشت. به عبارت دیگر آنها هدف بزرگ خود را لقمه لقمه می کنند و به صورت ” هدفهای فرعی” دست یافتنی در می آورند تا سرانجام به هدف نهایی دلخواه برسند. اما فقط تقسیم هدف به اهداف کوچکتر کافی نیست بلکه باید رسیدن به هر یک از آن هدفهای کوچک را جشن بگیرید و احساس شادمانی کنید. این عمل باعث می شود که برای ادامه راه ثابت قدم شوید و عاداتی در شما به وجود آید که به تدریج باعث تحقق رویاها و آرزوهایتان شود.
می گویند یک سفر هزار فرسخی تنها با یک قدم آغاز می شود. ولی ما غالبا در هنگام هدف گذاری این نکته را فراموش می کنیم. آخرین بار که قدم کوچکی برای رسیدن به هدف برداشته و خود را از آن بابت تشویق کرده اید کی بوده است؟ به خاطر داشته باشید که شکستهای گذشته دلیل نا کامی های آینده نیست.
برای تعیین هدف منتظر نشوید.از هم اکنون مسیر کشتی را عوض کنید.زیرا در جلو شما در فاصله ای نه چندان دور آینده ای درخشان در انتظارتان است.
آینده ای که شایسته تلاش است:
چرا بعضی ها حتی در حالت خستگی و نگرانی دست از تلاش و فعالیت نمی کشند؟ چرا برخی از افراد بر مشکلات و موانع خیلی بزرگ غلبه می کنند؟ چرا عده ای علی رغم آنچه که دیگران شکستهای پی در پی می نامند باز هم کمر را راست می کنند؟
این افراد آینده ای را در نظر دارند که حاظرند به خاطر آن تلاش و مبارزه کنند. آینده ای محتوم و ناگریز.
اگر هدف شما واقعا برایتان اهمیت داشته باشد نیرویی در درون شما آزاد می شود که سرانجام آنچه را که دیگران غیر ممکن می پندارند ممکن می کند. فرصتی باور نکردنی پیدا می کنید که به رشد و پیشرفت آغاز کنید.می گویند هر پیروزی دارای نقطه آغازی است.
کسانی هستند که در میان انبوهی از ابهام و گیجی دست و پا می زنند. امروز به راهی می روند و فردا به راهی دیگر. کاری را شروع نکرده به کار دیگر می پردازند. مسیری را پیش می گیرند و ناگهان در جهت خلاف آن تغییر مسیر می دهند. این افراد مشکل ساده ای دارند: نمی دانند که چه می خواهند . اگر ندانید که هدفتان چیست چگونه ممکن است به هدفی برسید؟
اگر اطمینان داشتید که هرگز شکست نخواهید خورد چه می کردید؟ برای لحظه ای واقعا به این پرسش فکر کنید. اگر مطلقا اطمینان داشتید که موفق می شوید به دنبال چه هدفهایی می رفتید به چه کارهایی می زدید؟
دقیق باشید. هر چه هدف خود را با جزییات بیشتر مجسم کنید امکان گرفتن نتیجه بیشتر است وقتی این هدف ها را روی کاغذ می آورید در میان آنها به آرزوهایی بر خورید که سالها فکر شما را به خود مشغول کرده بوده است.آرزوهایی هم هست که ممکن است هرگز به آنها فکر نکرده باشید . اما باید تصمیم بگیرید که واقعا چه می خواهید زیرا چیزی که به دست خواهید آورد بستگی به چیزی دارد که واقعا می خواهید. هر اتفاقی ابتدا در ذهن می افتد و سپس در دنیای بیرونی به وقوع می پیوندد.
محدود نباشید:
اهداف خود را در یک دفترچه بنویسید. اکنون به کار خود ادامه دهید:
1.    فرض کنید که ایام عید و هنگام دادن و گرفتن هدیه است. هدیه ای بزرگ برای خود در نظر بگیرید!
2.    اکنون فهرست آرزوهای خود را که نوشته اید مرور کنید برای رسیدن به هر یک مهلت معینی در نظر بگیرید. بسیار مفید است که بدانید با چه سرعتی می خواهید به این هدفها برسید.
3.    پس از آنکه برنامه زمان بندی را مشخص کردید از میان آنها چهار هدف را که می توانید همین امسال به آنها دست یابید انتخاب کنید.
4.    بعد از همه این کارها فکر کنید که برای رسیدن به آن هدفها چگونه انسانی باید باشید و مشخصات آن فرد را روی کاغذ بیاورید.
مغز خود را تقویت کنید:
یکی از قوانینی که من مراعات می کنم این است که هر وقت هدفی برای خود در نظر میکیرم بی درنگ قدمی در جهت رسیدن به آن بر می دارم.
اما رویاهای انسان یک شبه عملی نمی شود. پیشرفت انسان همیشه قدم به قدم است. با خودتان دوست باشید و از این که زود به هدف نرسیده اید خود را مجازات نکنید.
سرانجام مغز خود را آموزش دهید تا بداند چه حوادثی باید به طور قطع اتفاق بیفتد:
•    روزی دو بار در جای آرامی بنشینید و چند دقیقه ای به هدف خود فکر کنید.
•   فرض کنید که به هدف خود رسیده اید. لذت و غرور و هیجان ناشی از رسیدن به آرزوها را احساس کنید و در صفحه ذهن خود جزییات شگفت انگیز آن موفقیت را به چشم ببینید و به گوش بشنوید! آیا این شیوه به نظرتان جالب می آید؟ آیا به آن اعتقاد دارید؟ بله؟ خیر؟ چگونه؟ من می خواهم به شما نشان دهم که این ابزارها واقعا موثرند. به این دلیل نوعی بازی را برای شما در نظر گرفته ام. اگر اهل بازی هستید و اگر م می خواهید با تصمیمی که گرفته اید تمام مشکلات آن را پشت سر بگذارید به شما مژده می دهم که پاداش غیر قابل تصوری در انتظارتان است.

درس یازدهم: ده روز, روزه فکری
تمرین ده روز روزه فکری باعث میشود که بر ذهنیات خود حاکم شوید و هرگز اجازه ندهیدکه حتی یک فکر منفی به مغز شما راه پیدا کند.
قوانین این بازی:
1.    در ده روز آینده از هر گونه فکرو احساس و پرسش و کلمه یا تمثیلی که جنبه منفی داشته باشد دوری کنید.
2.    اگر دچار خیالات منفی شدید بلافاصله سوالی از خود بکنید که ذهن شما را به چیز بهتری متوجه کند.
3.    هر روز صبح که از خواب بر می خیزید سوالات نیروبخش صبحگاهی و قبل از خواب سولات نیروبخش شامگاهی را خود بپرسید و پاسخ دهید.
4.    در ده روز آینده مطلقا به راه حلها فکر کنید و نه به مشکلات.
5.   اگر افکار پرسشها یا احساسات نامطلوب به سراغتان آمد خود را معذب نکنید.اما بلافاصله آنها را کنار بگذارید و به چیز دیگری توجه کنید.
هدف این است که به مدت ده روز پشت سر هم ذهن خود را از هر گونه افکار و احساسات منفی و نامطلوب پاک کنید.هر وقت که به مدت طولانی دچار افکار و احساسات ناخوشایند شدید باید روزه خود را به مدت ده روز دیگر تجدید کنید.
این روزه دارای آثار شگفت انگیزی است.اگر آن را واقعا به مدت ده روز متوالی ادامه دهید.یک رشته تغییرات مثبت و سودمند در زندگیتان ایجاد خواهد شد که برای همیشه ادامه خواهد یافت:
1.    متوجه میشوید که چه افکار و احساسات منفی تاکنون باعث عقب ماندگیتان بوده است.
2.    مغز شما به جستجوی افکار نیرومند و مفیدی خواهد پرداخت که جانشین افکار قبلی کند.
3.    متوجه می شوید که قادرید بر عواطف خود مسلط شوید و لذا اعتماد به نفس عجیبی پیدا می کنید.
4.   عادتهای تازه و معیارهای نو و انتظارات جدیدی در شما ایجاد میشود که به رشد و پیشرفتتان کمک میکند و زندگی روز به روز برایتان شیرینتر و لذت بخشتر میشود.

”  بخش دوم:     راز های کامیابی “
1. توضیح درباره جادوی کامیابی:
در حدود بیست سال پیش علم تازه ای در جهان متولد شد که نامش را برنامه ریزی عصبی-کلامی یا به طور اختصار ان.ال.پی گذاشتند.
چیزی که در مورد این علم جالب متوجه است جنبه عملی و تجربی آن است به طوری که هر کس در هر زمان و در هر مکان اگر تکنیک های این علم را به کار بگیرد نتایج مثبت و مشابهی خواهد گرفت و در تغییر روحیه و رسیدن به هدفهای زندگی خود موفق خواهد شد.
در واقع این علم از هر نوع عقاید خرافی و بی پایه به دور و مبراست. جادوی کامیابی با جادو جنبل میانه ای ندارد و روان شناسی امروز علم اجنه و ارواح و اشباح نیست بلکه کم کم می رود تا پایه کاملا علمی پیدا کند و به علوم دقیق هر چه نزدیکتر شود.
روان شناسی جدید انسان را دارای یک نیروی عظیم درونی می داند. نیروی بی کران که به دشواری می توانیم عظمت آن را حتی تصور کنیم. نیرویی که می تواند بر بیماری های جسمی غلبه کند. نیروی بی پایانی که می تواند ما را از میان مشکلات روزمره زندگانی گذر دهد و به سر منزل سعادت و سلامت و موفقیت رهنمون شود.
آیا این نیروی بی کران همان روح نیست؟ وقتی فرضا پنج نفر به منظور تماس با ارواح در اتاقی گرد آیند بدیهی است که پنج روح زنده در آن اتاق حضور دارد. پنج قدرت عظیم که هر یک به تنهایی می توانند کارهایی باور نکردنی انجام دهند. چرا باید روح مرده ای که سالها پیش از این جهان بریده و به دنیای دیگری پیوسته است به این عالم برگردد و کاری را صورت دهد که روح افراد زنده نتوانند آن کار را به انجام رسانند؟
2. آتش پیمایی ایرانیان
از دید گاه مذهب باید گفت که انسان دارای نیروی عظیمی است که می تواند بر آنچه که در آسمانها و زمین است مسلط شود. شاید حضرت ابراهیم (ع) اولین کسی باشد که به سلامت از آتش گذشت و آتش بر او گلستان شد.
همچنین شواهد تاریخی و افسانه ای بسیاری داریم که کسانی به سلامت از آتش گذشته اند. از جمله آنها داستان سیاوش(در شاهنامه فردوسی) بسیار معروف است. در حال حاضر آتش پیمایی در میان بسیاری از اقوام و ملل رایج است و گاهی مراسم آن نیز از تلویزیون پخش شده است.
از عواملی که این نیروی عظیم را فعال می کند قدرت ایمان و تصور و تصمیم است.
به عنوان مثال کسی که روی آتش راه می رود باید یقین داشته باشد که آتش او را نمی سوزاند. ایرانیانی که از روی آتش عبور می کردند سر خود را بالا می گرفتند و به آسمان نگاه می کردند تا چشمشان به آتش نیفتد. آنان می گفتند که در هنگام آتش پیمایی تصور می کنند که بر روی برگهای خشکیده قدم می گذارند و اگر یک لحظه متوجه این واقعیت شوند که بر روی آتش پا می گذارند بلافاصله می سوزند. آنتونی رابینز که یکی از بزرگترین مربیان آتش پیمایی عصر حاضر است و تاکنون دهها هزار نفر را از آتش عبور داده است می گویید:” توانایی یا نا توانی شما در عبور از روی آتش بستگی به این دارد که بتواند به خودتان بقبولانید که دست به این عمل بزنید و بر ترس از نتیجه عمل که از پیش در مغز شما برنامه ریزی شده است غلبه کنید. درسی که از این کار می گیریم آن است که انسانها واقعا قادر به انجام هر کاری هستند به شرط اینکه نیرو های خود را جمع کرده و باور کنند که توانایی دارند و آنگاه قدمهای موثری بردارند.
اما عبور از روی آتش آزمایشی است از قدرت فردی و اشاره به امور ممکن دارد. به افراد فرصت داده می شود تا به هدفهایی برسند که قبلا غیر ممکن می پنداشتند… این کار به طور ضمنی به افراد می آموزد که قابل تغییرند می توانند رشد کنند و وجود خود را گسترش دهند و می توانند کارهایی بکنند که غیر ممکن می دانستند و متوجه می شوند که بزرگترین ترسها و محدودیتها را خودشان برای خود به وجود می آورند.
بعضی از افراد موقعی که با بستری از زغال سنگ گداخته روبرو می شوند به علت ترکیب کلی تصورات درونی و حالت جسمی دارای اعتماد به نفس و آمادگی هستند.. لذا با قدمهای مطمئن به سلامت از آتش عبور می کنند. بعضی دیگر در لحظات آخر هراسان می شوند زیرا تصورات درونی آنان دگرگون می شود و فکر می کنند که چه بر سرشان می آید و آن وقت بدترین حالت ممکن در نظرشان مجسم می شود. یا همین که به بستری از آتش نزدیک می شوند حرارت سوزنده آن اعتماد به نفسشان را ضعیف می کند. در نتیجه ممکن است بدنشان به لرزه بیفتد, جیغ بکشند,دلسرد شوند, عضلاتشان چنگ شود و یا تغییرات جسمی دیگری در آنان بوجود آید . برای اینکه این افراد بر ترس خود غالب شوند کارهایی از ما ساخته است که در هنگام ترس و ضعف و خستگی از ما بر نمی آید. برنامه عبور از آتش از جمله تعلیمات معنوی نیست بلکه آزمایشی است از تغییر روحیه و رفتار برای رسیدن به هدف.
3. نقش شانس در زندگی:
شانس کلمه ای فرنگی است که گاه به معنی فرصت و گاه به معنی فرصت و گاه به معنی احتمال از آن استفاده می کنند.
اما این کلمه در زبان فارسی به معنی بخت و اقبال در میان توده مردم رواج یافته است و چه بسا که اغلب مردم نمی دانند که این کلمه اصلا فارسی نیست.
اما آیا واقعا چیزی به عنوان بخت و اقبال وجود دارد؟
البته در هر جامعه ای کسانی زندگی می کنند که به هر دلیل از زندگی خود رضایت دارند و یا ظواهر چنین حکم می کند که قاعدتا باید از زندگی خود خوشنود باشند. مثلا از سلامت کامل جسمانی یا موقعیت اجتماعی مناسب و یا رفاه مادی برخوردار هستند. مردم این عده را خوشبخت می نامند. در مقابل کسانی هم هستند که به خواسته ها و آرزوهای خود نرسیده اند و در گرداب ناکامی ها و درماندگی ها خود دست و پا می زنند. این عده را هم عموما بدبخت می نامند. عقیده بخت و اقبال سابقه تاریخی دارد و در مجموع این عقیده که هر کسی دارای بخت و اقبال معینی است که نمی تواند هیچ دخل و تصرفی در آن بکند ریشه در گذشته های دور دارد. سعدی می گوید:
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد!
شانس در واقع همان فرصت است. فرصت ها همیشه وجود دارند و برای هر کسی پیش می آیند . لیکن بعضی ها از فرصت به شکل صحیح استفاده می کنند و بسیاری دیگر این فرصتها را نادیده می کیرند. در واقع فرشته خوشبختی در خانه همه را می زند اما خیلی ها در را به روی او باز نمی کنند.
آن بخت که مورد نظر من است یک کلمه سه حرفی است که حروفش را از اول سه کلمه برنامه ریزی و خواستن و تلاش گرفته ام. اقبال هم یک پنج حرفی است که مخفف این پنج کلمه است: اراده قوی,برنامه, اقدام لازم! در واقع اگر هدف صحیح داشته باشیم, واقعا طالب باشیم, تصمیم قاطع بگیریم, برنامه صحیح بریزیم و با تلاش بی وقفه و پیگیر رو به سوی هدف برویم معمولا به آن می رسیم.
4. چگونه اعتماد به نفس پیدا کردم؟
اعتماد به معنی اطمینان کردنو تکیه کردن و واگذار کردن کار است و نفس در اینجا به معنی “خود” و لذا اعتماد به نفس یعنی ” اطمینان کردن به خویشتن”. پس اعتماد به نفس نه قلدری و یا قاطعیت در رفتار است و نه قدرت اراده و مانند آن. هر کسی ممکن است در شرایط اعتماد به نفس خود را از دست بدهد و نسبت به توانایی خود شک کند و متزلزل شود.
نداشتن اعتماد به نفس گاهی در اثر نداشتن آگاهی و مهارت است. این نوع عدم اعتماد به نفس منطقی و قابل قبول است. حتی می توان گفت در مواردی که شخص واقعا از انجام کاری ناتوان باشد داشتن اعتماد به نفس دروغین و غلط و حتی خطر ناک است. بعضی ها با نهایت بی باکی انجام هر کاری را به عهده می گیرند و چون مهارت کافی ندارند نمی تواند از عهده آن برآیند و لذا به خود و دیگران لطمه می زنند.
بعضی ها هم دچار ” ناتوانی خیالی” هستند. یعنی در عین حال که توانایی و مهارت انجام کاری را دارند خود را ناتوان می پندارند و جرات نمی کنند دست به عمل بزنند. این اشخاص نیاز به تقویت اعتماد به نفس دارند. می توان به آنها کمک کرد و نشان داد که قدرت و تواناییشان خیلی بیشتر از آن چیزی است که خودشان می پندارند . یکی از بهترین شیوه های تقویت اعتماد به نفس استفاده از روش مقایسه است.
5. موفقیت آسان به دست می آید اگر…
من به عنوان نگارنده این سطور خود را مدعی هیچ کشف و کرامتی نمی دانم. اقرار می کنم که در هیچ زمینه ای سرآمد دیگران نیستم. با وجود این در زندگی خود نسبت به هدفهایی که داشته ام غالبا موفق بوده ام . یکی از علل و جهات این امر شاید این بوده است که از ابتدای جوانی ذهنی تحلیل گر داشته ام و درباره هر موضوعی تامل و تفکر می کردم و بر آن اساس دست به عمل می زدم و از سوی دیگر همیشه جایی برای شک و شبهه باقی می گذاشتم. منظورم این است که در عین اعتقاد به نتایجی که بر اثر مطالعه و تجربه به دست می آمد دریچه ذهن خود را به روی نظرات تازه تر باز می گذاشتم و چنانچه به نظریه ای بر می خوردم که مخالف اعتقادم بود بدون پیش داوری و تعصب آن را می سنجیدم و اگر درست بود به اعتقادات قبلی ام اضافه می کردم و یا در آن اعتقادات اصلاحاتی را به عمل می آوردم.
و در پایان:
به من قول دهید که نسبت به خود مهربان باشید و از خود مراقبت کنید. هر چه وضعتان بهتر باشد بیشتر می توانید به دیگران کمک و محبت کنید و چه بهتر که تنها به فکر خود نباشید. برای خود یک زندگی معمولی فراهم کنید و انگاه کمی عشق و علاقه و سخاوت به آن بیفزایید.
دلم می خواهد بدانم که از مطالب این کتاب چگونه برای بهبود زندگی خود و دیگران استفاده کرده اید. امید وارم روزی شما را شخصا ملاقت کنم و تا ان روز… خداحافظ و نگهدارتان باد.
” آنتونی رابینز “

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *