عبور از شکست

خلاصه کتاب: حسن چهل سر- مترجم: ابوذر کرمی- ناشر:نشر دانژه- مقدمه:(پیش گفتار) : هرساله میلیاردها دلار بخاطر نگرش منفی کارکنان و کارفرمایان به هدر می رود. این نگرش منفی می تواند شکلهای مختلفی داشته باشد . هر جایی که این نگرش شکل بگیرد کارخانه باشد شرکت باشد یا حتی کشور همه چیز میسوزد و خاکستر می شود. نگرش منفی از آنفلوآنزا مسری تر و حادترین شرایط مالی بدتر است.و درست قلب روابط انسان ها با یکدیگر را نشانه می گیرد مورد حمله قرار می دهد وانسان ها راعمیقآ ناراحت و ناشاد می کند. فرق نمی کند که مرد باشید یا زن،کارگر یا کارفرما،متاهل یا مجرد. نگرش منفی خطری جدی برای روند طبیعی زندگی شماست.البته تفکر مثبت هم یک شبه با یک تصمیم ضربتی به دست نمی آید زیرا روابطی که انسان ها با هم دارند خیلی پیچیده تر از این حرف هاست.اگر می خواهیم زندگی شادتری داشته باشیم بر نگرش منفی غلبه کنیم جریان زندگی خود را هموارتر کنیم در کارمان موفق تر باشیم و باعث راحتی و سازگاری بیشتر دیگران شویم باید ویژگی های زندگی روزمره را که مورد توجه همگان است مورد بررسی قرار دهیم آنها عبارتند از:مهربانی ، ریتم و آهنگ زندگی ، زیبایی ، تغذیه، خواب،شکست،تفاهم،موفقیت و تخیل .هدف ما نویسندگان از انتخاب این ویژگی های زندگی چیزی نیست جز دسترسی بیشتر و بهتر شما به خوشبختی و شادی. این کتاب در واقع رویکرد فلسفی کوتاهی به خوشبختی است .خوشبختی یک مفهوم مطلق نیست بلکه مثل هدفی است که یک سری اقدامات کوچک می تواند ما را به آن نزدیکتر کند .
کسی که در زندگی دلخوشی نداشته باشد مرده ای متحرک بیش نیست.     سوفوکل

فصل اول
سنگ بنای تمدن: محبت
کاری که با زور نمی توان پیش برد با محبت می توان.
پوبلیوس سایروس
محبت تمدن را می پرورد.ادب و متانت اصول اخلاقی محبت و کرامت است و شآن آدمی هدف محبت. تمدن یعنی پذیرفتن مسئولیت اعمال خود و تحمل اعمال دیگران. محبت عبارت است از مهربانی ،توجه و آرامش که هرچه ساده تر باشد تاثیر گذارتر است.خیلی از آدم ها دارای روحیه فداکاری و ایثار هستند –در همه جای دنیا ثابت شده است که بخشی از فرایند بهبودی قربانیان یک فاجعه رفتار ایثارگرانه است. شعار رمانتیک مشهور قرن19 انگلیس لرد بایرون در مورد محبت چه زیبا می نویسد که: «افتخار پاک کردن قطره اشکی بسیار بیشتر از ریختن دریاهایی از خون است». وقتی فرصت تعامل با دیگران بسیار زیاد است باید بتوانیم در محیط کار محبت خود را ابراز کنیم. کسانی برخوردی محبت آمیز دارند  شخصیتی قوی از خود نشان می دهند.چنین برخوردی تحسین می شود.اریک هافر فیلسوف اجتماعی امریکایی در دهه 1950 می نویسد: «ما با مهربان بودن مهربان می شویم». یک برده رومی به نام پوبلیوس سایروس در قرن اول قبل از میلاد چیزی را می دانیت که زیست شناسان و دانشمندان علوم ااجتماعی امروزه ادعا می کنند که ان را ثابت کرده اند: «کاری را که با زور نمی توان پیش برد، با محبت می توان». محبت مستلزم صبرو تحمل،توجه به دیگران،قدرشناسی از آنها و نوع خاصی از رفتار است.محبت کردن به دیگران مهم است اما شاید مهم تر از آن،محبت کردن به خودتان است که سخت ترین نوع محبت کردن است. محبت باید همیشه معنی دار باشد، وقتی درگیر زندگی می شوید گاهی برداشتی اشتباهی از محبت معنادار پیدا می کنید.اینکه همه شما را دوست داشته باشند حلال مشکلات نیست.بلکه همانطور که همیشه می گوییم محبت باید به دقت مورد بررسی و توجه قرار گیرد و با اطلاعات لازم به پیش برود. محبت اتفاقی درست مثل کمک کردن دانش آموزی به پیرمردی در عبور از خیابان برای گرفتن نمره بیست از معلم می تواند باعث آشفتگی و نگرانی هم بشود.برده و ریاضی دان افریقایی به نام توماس فولر در سال 1732 می نویسد: «محبت بی دلیل تشکری در پی ندارد». یاد بگیرید از اینکه به شما محبت و تشکر کنند،لذت ببرید.این باعث می شود طرف مقابل هم خوشحال شود و هم تحت تاثیر قرار گیرد.از عمل دادن و گرفتن لذت ببرید چون لحظات زیبایی واقعی همین ها هستند.هرچقدر این لحظات کمتر مورد انتظار باشند زیبایی آنها بیشتر می شود.چقدر عجیب است زمانی که مهربانی و محبت را از کسانی که اصلا انتظارش را نداریم و نامهربانی را از کسانی که از انها هم اصلا انتظارش را نداریم می بینیم محبت به مرور زمان در ذهن و جان ما به صورت انبوهی یا توده ای در می آید و به ما کمک می کند زمانی که دیگران پررو یا نامهربان می شوند با آنها کنار بیاییم.

فصل دوم
یافتن آهنگ زندگی
دارم پرسه می زنم وهیچ کاری هم نمی کنم شاید این هم نوعی خلاقیت باشد.
فریمن دایسون  
تنظیم وقت در زندگی خیلی مهم است و بخشی از ریتم یا آهنگ زندگی است.تمدن در ناب ترین شکل خود چیزی نیست جز مجموعه ای از رفتارها. اپرا ها، تابلوهای نقاشی و مواردی از این قبیل در واقع مخلفات تمدن هستند نه عناصر تشکیل دهنده آن. به عنوان مثال، دیرکردن نوعی از رفتار است که فاقد تمدن است. این رفتار با ازادی دیگران تداخل می کند و ریتم زندگی آنها را به هم می زند.یک بازیگر از ریتم استفاده می کند تا خشم ، پشیمانی یا شادی مخاطب را برانگیزد.وقتی یک ریتم موسیقی مشخص و آهنگین نواخته شود یک دونده بر سرعت و هماهنگی حرکت پاهای خود می افزاید ولی اگر در حال صحبت با گوشی موبایل باشد این سرعت و هماهنگی کاهش خواهد یافت.ساعت روز هم در این ریتم تاثیر مهمی دارد.اهمیت خبر بد درست به اندازه خبر خوش است.هیتلر از تاثیر چشمگیر سخنرانی هایش در زمان غروب آفتاب آگاهی داشت.زیرا این ساعت، ساعت مهمی از روز است.او اکثر سخنرانی های خود را در این زمان برگزار می کرد زیرا می خواست مردم در هوای آزاد باشند و تحویل روز به شب را تجربه کنند. در هر روز، زمان مناسبی برای یک اتفاق خاص وجود دارد، مثلا زمانی برای خوابیدن، زمانی برای بحث و وذاکره و زمانی برای سفر. اگر زمان جلسات هفتگی مشخص باشد مدیریت مجموعه هم موثرتر و راحت تر خواهد شد. برنامه ریزی دقیق برای رفع مشکلات و حوادث احتمالی و نگاهی به آینده،موانع پیش رو را از میان بر می دارد و این امکان را نیز برای افراد فراهم می آورد که خود را آماده کنند و این کار باعث رشد تخصص گرایی می شود.بسیاری از افراد ترجیح می دهند دیدگاهی قطعی نداشته باشند و غالبآ محافظه کار و فرصت طلب باشند.چنین آدم هایی که به چیزی تعهد ندارند باعث کسالت و خستگی دیگران می شوند. آنها انگل دیگران می شوند.از آنها دوری کنید زیرا وقت شما را تلف می کنند.یک پزشک آمریکایی به نام فریمن دایسون در قرن بیستم در ستایش بیکاری خود می گوید: «دارم پرسه می زنم و هیچ کاری نمی کنم شاید این هم نوعی خلاقیت باشد». اوقات فراقت از دونظر مفید است: یکی اینکه فضایی را ایجاد می کند که ذهن را پاکیزه کنیم و دیگر اینکه بگذاریم تا جسممان خودش را پیدا کند که این خود باعث شتاب گرفتن سرعت ایده های تازه می شود. ریتم با تنفس ارتباط دارد و اگر یاد بگیرید که تنفس صحیحی داشته باشید تاثیر عمیقی بر روی سلامت شما خواهد گذاشت. تنفس هماهنگ با کسی که می خواهید او را تحت تاثیر قرار دهید باعث حس همدردی او با حرفهای شما می شود. در واقع شما با هندوانه گذاشتن زیر بغل او، او را با خود همراه می کنید و ریتم او را تنظیم می کنید. تنفس، حیجان را کنترل نموده و سطحی از ریتم را به زندگی شما تزریق می کند.

فصل سوم
زیبایی اغوا کننده      
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست.       
سعدی
ارسطو، فیلسوف و ریاضیدان یونانی در قرن چهارم قبل ازمیلاد می نویسد که باید ادم زیبا قد بلند باشد. آدم های قد کوتاه جذبه و وقار دارند اما زیبایی خیر. این ویژگی ها در ژاپن طرفدار زیادی ندارند! هرچند زیبایی مفهومی جهان شمول است اما در عین حال، هرکسی برداشتی از زیبایی دارد.کتابهای زیادی در مورد خالکوبی و داغ یا لکه گذاشتن بر روی بدن نوشته است طوری که حجم این فعالیت ها انقدر زیاد است که آدم فکر می کند تلاش برای بهبود ظاهر بدن، تلاشی جهانی است.دیدن بدن برنزه مدال هایی که بر روی پوسترها یا در تابلو های سطح شهر می بینیم باعث می شود خودمان را گاهی موجودی به درد نخور بدانیم اما یادمان می رود که این عکس طوری اربراش شده که پوست مدل مرمری به نظر برسد، از کرم های مرطوب کننده برای براق کردن دست و پاها استفاده شده و کارشناسان تلاش زیادی کرده اند که نور پردازی کاذب و سایه ای ظریف در آن به کار ببرند.مد، شیطان وسوسه کننده ای است که بیش از همه کسی را که از آن پیروی و به آن عمل می کند می فریبد. یک شرکت تولید کننده عروسک باربی بنام ((ماتل)) ده ها میلیون دلار صرف تحقیق در مورد مشخصات یک چهره بی عیب و نقص کرد. شکل ظاهری تنها یکی از نشانه های هویت ماستو و ممکن است باعث سوءبرداشتهایی شود. شکل باطنی، نشان دهنده واقعیت ماست و با متوازن کردن ابعاد مختلف روحی و باطنی زندگی خود می توانیم به خوشبختی برسیم. فرهنگ های غربی می گویند یک بدن چغر و تنومند نشان می دهد که فرد کار یدی کرده و زحمت صادقانه کشیده است.اخلاق کار در اینکه مد و زیبایی چگونه خود را نشان می دهند خیلی مهم است. این همان اخلاق کاری است که نقش مهمی در زندگی ما ایفا می کند و غالبا باعث می شود که ما عمیقا احساس گناه کنیم. قفقازی های طبقه مرفه و تحصیل کرده استین های خود را خیلی بلند می کردند که به عالم و آدم بگویند که ما انقدر وضع مان خوب است که کار نمی کنیم.در جستجوی زیبایی و در مسیر زیبایی به سوی خوشبختی باید به رابطه انسان با طبیعت توجه کرد. انسان در آفریده های خود با طبیعت رقابت می کند. اگر انسان می خواهد به خوشبختی برسد باید با قدرت و گستردگی طبیعت کنار بیاید.تنها از طریق ادای احترام به طبیعت است که محیط سکونت بشر می تواند فرصت رضایتمندی و خوشبختی را به کسانی بدهد که ساکن این محیط ها هستند.هرکس از زیبایی برداشتی دارد. و زیبایی واقعی یک خصوصیت جسمی نیست بلکه حسی است که در درون خود رشد می دهید، حسی که آن را به دیگران منتقل می کنید. یکی از ضروریات رشد این حس درونی علاقه به شناخت زیبایی و طبیعت دیگران است. شکی نیست که اگر دنبال خوشبختی هستید باید در حلقه آدم های خوشبخت باشید. به همین ترتیب، محیطی که در آن زندگی، کهر و بازی می کنید نیز باید باعث خوشبختی شود.

فصل چهارم  
جذبه غذا             
وقتی شکم سیر می شود فرقی نمی کند آدم فقیر باسد یا غنی.                     
اوریپیدس          
دستکم در دنیای غرب کمتر پیش می آید که علت غذا خوردن صرفا گرسنگی باشد. غذاهایی که فکر می کنیم قشنگ هستند ما را وسوسه و جذب می کنند. غذا هایی که فکر می کنیم زشت هستند ما را دفع می کنند.اپیکور که در سال 314 قبل از میلاد در جزیره سوروس یونان متولد شد یک فرد لذت گرا، مادی گرا و تجربه گرا بود که دغدغه اصلی اش خوشبختی بود. امروزه پراکندگی خانواده ها در سراسر جهان زیاد شده و دم در یخچال (به جای اتاق غذاخوری) شده محل ملاقات اعضای خانواده.وقتی می خواهید در پایتخت کشوری غذا بخورید از رستوران های خالی و خلوت دوری کنید ولی وقتی در مناطق روستایی ایتالیا هستید با تمام انرژی به استقبال رستوران های خالی بروید. سر زدن به رستوران بیشتر یک عادت شده نه یک ضرورت. رستوران ها بسیار شیک و مد روز هستند. مردم هم بیشتر تحت تاثیر مد هستند تا غذا. وقتی به رستوران های گران قیمت و ویژه می رویم و افراد مشهور را در انجا می بینیم احساس می کنیم با بقیه فرق داریم و توفیق خاصی نصیبمان شده که در کنار این افرادیم. هرچند این ها همه هیجان خاص خود را دارند اما نمی توانید مبنای زندگی خود را تقلید از سبک زندگی دیگران قرار دهید.        یکی از تناقص های زندگی مدرن غربی این است که با اینکه خیلی ها همیشه در رستوران غذا می خورند اما بیشترین پول خود را صرف خرید گرانترین وسایل آشپزخانه می کنند. این آدم ها حتی اگر در خانه غذا بخورند باز هم غذا را از بیرون سفارش می دهند! آشپزی در خانه کم کم دارد به دست فراموشی سپرده می شود. آشپزی می تواند خاصیت درمانی و آرام بخشی داشته باشد.زنگ خطر اپیدمی چاقی در سراسر جهان از دنیای غرب گرفته تا کشورهای در حال توسعه (که دچار سوء تغذیه هم هستند!) به صدا درآمده است. سازمان بهداشت جهانی می گوید چاقی در چند سال گذشته 50% افزایش یافته است.

فصل پنجم                                     
راهنمای خواب
خواب کافی در روحیه و اعتماد به نفس ما تاثیر مثبت می گذارد.
یوگوبتی    
یوگوبتی، نمایشنامه نویس ایتالیایی قرن بیستم وقتی در سال 1949 جمله فوق را بیان کرد به ماهیت واقعی خواب اشارهنمود. سخنان او بازتابی از تفکرات هراکلیتوس فیلسوف قبل از سقراط بود که در سال 500 قبل از میلاد نوشت:«حتی کسانی که می خوابند بیکار نیستند و به گردش چرخ و فلک کمک می کنند». ما هرگز نباید از خوابیدن خجالت بکشیم. خواب سفری عالی و جادویی است که ما هر شب در پیش می گیریم.وقتی ادیسون برق را اختراع کرد و در واقع نور را از آتش جدا کرد ما انسان ها کم کم از آن ریتم طبیعت مان فاصله گرفتیم. حالا خیلی ها شیفتی یا در روزهای تعطیل کار می کنند. بعضی از مغازه ها نه تنها در روزها بلکه در شبهای کریسمس هم باز هستند. نتیجه این می شود که مدت زمان خواب ما انسانها در قرن بیستم 20 درصد کاهش یافت یعنی ما نسبت بهآبا و اجدادمان هر شب یک و نیم ساعت کمتر می خوابیم. این منجر به مسئله ای به نام«محرومیت از خواب» شده که اتفاقا همه از آن غافلند.طول عمر با کیفیت خواب ارتباط دارد. خواب خوب سلول های دستگاه ایمنی شما را تقویت می کند و در نتیجه در ساعات بیداری، شادابی و نشاط بیشتری خواهید داشت. اگر قرار است شاد و خوشبخت باشید یک الگوی صحیح خواب باید داشته باشید. اگر می خواهید در طول ساعات کاری از عهده وظایف محوله به خوبی بربیایید باز هم چنین خوابی لازم است.خواب یکی از مهمترین روش های صرف وقت است. اووید، شاعر رومی، خیلی غلط کرد که گفت:«خواب چیست؟ نرمش مرگ». مرگ لذتی است که اگر بخواهیم به اوج آن برسیم باید بر روی آن کار کنیم. توماس وولف نویسنده آمریکایی قرن بیستم در کتاب خود به نام«فرشته، به خانه ات نگاه کن» در سال 1935 می نویسد:«ما همه در خواب برهنه و تنهاییم. وقتی در خوابیم در دل تاریکی و شب باهم متحد می شویم و بس عجیب و زیبا می خوابیم چون داریم در تاریکی می میریم و مرگ نمی شناسیم».لرد بایرون شاعری است که به زیبایی خواب و لذت غایی آن پی برده است. او در سال 1816 نوشت:«خواب دنیای خواص خودش را دارد و قلمرو گسترده ای از واقعیت وحشی را در بر می گیرد. خواب ها وقتی پرورده می شوند همراه با نفس، اشک، عذاب، وجد و خوشی اند.»

فصل ششم 
عبور از شکست
شاید بتوانیم خود را از صعود باز داریم اما از سقوط خیر!
ناپلئون بناپارت
نویسنده و ویراستار آمریکایی به نام البرت هابارد در سال 1927 می نویسد:«مرز بین شکست و پیروزی انقدر ظریف است که ما اصلا متوجه آن نمی شویم، روی آن پا می گذاریم و خودمان اصلا نمی فهمیم» علت آن است که واقعا تفاوت بین شکست و پیروزی را نمیدانیم. ما اعتقاد داریم که همیشه یا پیروز می شویم یا شکست می خوریم و حد وسطی بین این دو نیست در حالی که درست برعکس است و ما عناصری از این دو حالت (پیروزی و شکست) را داریم.در بسیاری از موارد، در زندگی خود از اهدافمان دور می شویم و دائما باید برای بازگشت به مسیر صحیح در حال اصلاح باشیم. وقتی از مسیر صحیح زندگی خود منحرف می شویم شاید به نظر برسد که داریم شکست می خوریم. این تصور غلطی است چون این انحرافات بخشی از روند طبیعی زندگی است. اگر گاهی اوضاع بر وفق مراد نیست و  کارها درست پیش نمی رود نگران نباشید. اصلاحات لازم را انجام دهید و به زندگی برگردید.ورزشکاران از بهتزین نمونه هایی هستند که شکست ها را تبدیل به پیروزی می کنند. در ورزش های رقابتی، شکست یک چالش به حساب می آید. وقتی کسی در یک بازی می بازد، جمع بندی و تجزیه و تحلیل می کند ببیند علت شکستن چیست و چگونه می تواند عملکرد خود را بهبود بخشد ولی وقتی برنده می شود زیاد به گذشته فکر نمی کند. هرچه بیشتر تمرین کنید شانس موفقیت شان بیشتر می شود. از نظر جامعه، موفقیت، کاری است که دیگران از شما انتظار ندارند بتوانید انجام دهید! عامل انگیزه و تحرک افراد این است که کاری کنند که دیگران انگشت به دهان بمانند.دو نوع پیروزی داریم یکی متاثر از امید به موفقیت و دیگری متاثر از شکست است. اولی به دنبال اعتلا و رشد است که البته رویکردی سالم و پخته می باشد. دومی، رویکردی آسیب شناسانه و پخته است. در بررسی روان شناختی ناکارآمدی ارتش به این نکته می رسیم که فرماندهان ارشد این نیروها از شجاعت ظاهری برخوردارند نه شجاعت احلاقی که این خود باعث می شود شخصیت هایی که مناسب نیستند مناسب مهمی را در دست داشته باشند. کسانی که از شکست می ترسند تمرین و بازی را به زندگی واقعی ترجیح می دهند. این آدم ها شاید کمتر سود کنند.خوشبختی یعنی بیشترین تلاش را کردن، یعنی بیشترین استفاده از استعدادهایتان و پذیرفتن اینکه بیشترین استفاده را از استعدادهایتان بکنید، از آنها لذت ببرید و با آنها ذوق کنید. وقتی کسی می داند که استعدادی دارد و از آن استفاده نمی کند از خودش متنفر می شود.موفقیت ظاهری در مراحل مختلفی از زندگی حاصل می شود. کمتر موفقیتی پیدا می شود که در طول زندگی فرد به طور یکنواخت وجود داشته باشد. به نظر می رسد بیشتر افراد از دوره جوانی خود بهره ای نمی برند. آغاز زندگی همراه با خامی، بی تجربگی و سادگی و نیروی فراوان است. پایان زندگی هم همراه با تجربه، سستی، خمودگی و بی حوصلگی است. هیچ گاه از شکست های ظاهری احساس شرمندگی و خجالت نکنید زیرا پایان شب سیه سپید است. غالبا در ادبیات و سینما شکست ظاهری به صورت قهرمان نهایی نشان داده می شود.هیچ گاه نگران شکست نباشید زیرا در بسیاری از مواقع، شکست، خیالی است مثل شکست در نرساندن یک سری حد نصاب ها در یک رشته خاص. نگران شکست و سستی در اموری چون محبت، مهربانی، صداقت، شزافت و درستکاری باشید.شکست در معنای عمومی آن در زندگی همه وجود دارد.

فصل هفتم                             
نیاز به تفاهم   
تفاهم یعنی بخشودن، حتی بخشودن خودتان
الکساندر چیپس
ما آدم ها بسیاری از کلمات را هرگز نمی شنویم زیرا توانایی شنیدن این کلمات را از دست داده ایم. از کلمات به صورت سرسری و در مکان یا زمان نامربوط استفاده می کنیم در نتیجه زندگی مان سراسر پر از سوء  تفاهم است. توماس فولر در قرن هجدهم نوشت:«خداوندا به من کمک کن تا با کسانی که حرف مرا می فهمند مهربان باشم». به ما گفته اند ارتباط برقرار کنید وگرنه روابط تان از بین خواهد رفت. این سخن درست است اما اگر ارتباط ما بوسیله مجموعه ای از هیجانات و احساسات و عدم فهم معنای کلمات مخدوش شود در چنین وضعی بهتر است سکوت پیشه کنیم. عرب ها می گویند: بهتر است آدم خیلی از حرفها را فرو بخورد. خیلی ها در محافل دوستانه زیاد چرت و پرت می گویند ولی منظور خاصی ندارند. عجیب نیست که سوءتفاهم یکی از بلاهای زندگی شده است. کلمات ابزارهای خطرناکی هستند و اگر اشتباه و در جای نادرست به کار برده شوند می توانند آشوب یا قتلی به پا کنند.سوءبرداشت یا سوءتفاهم فجایع بزرگی را در پی داشته است. یکی از نمونه های آن عملیات نظامی تیپ موسوم به تیپ لایت در جنگ «بالاک لاوا» بود. دستور این بود: سواره نظام اسلحه خود را بردارد و پیشروی کند. در زمان سدور این دستور، اسلحه ها خالی بودند نه پر. این دستوری بود که از دهان لرد راگلان خارج شد، آجودانش آن را یادداشت کرد و برای اجرا به یکی از افسران بیش از حد مخلص یعنی لرد لوکان که برادر زن لرد راگلان بود(!) ابلاغ کرد. این دو نفر از هم تنفر داشتند و دائما در حال دعوا و نزاع بودند. لرد راگلان می توانست تصور کند که ممکن است تعدادی از تیراندازها به اسارت نیروهای روسی دربیایند در حالی که لرد لوکان که فرماندهی تیپ لایت را به عهده داشت تنها چیزی را که میدید ادوات جنگی روس ها در انتهای دره ای بود که به شدت محافظت می شد. چنین دستوری با این شرایط جنگی مسخره و احمقانه به نظر می رسد اما از آنجایی که این دو فرمانده باهم درگیر بودند و از هم خوششان نمی آمد در مورد این دستور احمقانه هیچ بحث منطقی باهم نکردند. لرد لوکان فط دستور داد و لرد کاردیگان هم آن را اجرا کرد. تیپ لایت به ادوات جنگی روس ها حمله کرد و فاجعه ای انسانی به وقوع پیوست. هنوز هم بحث در مورد اینکه چه کسی مقصر بود ادامه دارد اما چه فایده ای دارد.حس شهرت و اعتبار خیلی مهم است. وقتی از دست برود دیگر به دست نمی آید. ممکن است یک عمر طول بکشد تا حسن شهرت با اعتبار بدست آید اما در عرض یک دقیقه می تواند از دست برود. ناپلئون بناپارت از افتخار و شهرت خود آگاهی داشت. او می گوید:«نام نیک و خوش نامی مانند فریاد است. هرچه بلندتر شود طنین آن بیشتر می شود. سرزمینها، آثار باستانی، ملل و غیره همه از بین می روند ولی این فریاد همچنان باقی می ماند و به نسل های بعدی می».  

فصل هشتم
بازگشت به تخیل
«شعله ظریف احتمال با تخیل روشن می شود»
امیلی دیکنسون
زندگی ترکیبی از اندیشه های کسل کننده و الهام بخش است. هر فیلم، ساختمان، کتاب، لباس و دستور غذایی با اندیشه ای آغاز می شود و فکر و اندیشه هم در واقع از تخیل شروع می شوند. یکی از مهمترین ابعاد رشد کودک، تشویق تخیل است. اگر بخواهید واقعا تاثیرگذار و کارا باشید تخیل تان باید پیشاپیش واقعیت حرکت کند و از آن سبقت بگیرد.آدم ها دارای قدرت تخیل قوی به طور همزمان در سطوح متعددی عمل و فعالیت می کنند اما آدم هایی که خلاقیت کمتری دارند در یک سطح فعالند.امیلی دیکنسون در سال 1862 می نویسد: «شعله طریف احتمال بویسله تخیل روشن می شود» تخیل باعث اختراع و نوآوری چه در کار و چه در زندگی خصوصی می شود. این سخن هم درست است که تخیل نیرویی بس قوی تر از اختراع و نوآوری محض است.به منظور استفاده کامل از تخیل، فرد باید در حالت آرامش، راحتی و بی طرفی باشد. تمایز رسیدن به این حالت برای بسیاری از آدم های متخصصی که از صبح تا عصر گرفتار کار و زندگی هستند سخت است. آرامش فقط با تغییر روند روزمره زندگی یا تعطیلات خانوادگی که گاهی واقعا اعصاب خردکن هستند به دست نمی آید.آرامش از پرورش و تمرکز بر روی خاطرات حاصل می شود. امرسون در سال 1860 نوشت: «هیچ روزی مثل روزهایی که لحظات آن با تخیل به ارتعاش درمی آیند به یاد ماندنی و ماندگار نخواهد شد. خیلی ها حافظه ندارند البته اگر علت آن ضربه ای باشد که فرد در کودکی دیده است جای بسی تاسف است و کودک اگر می خواهد زنده بماند باید حافظه خود را بسته نگه دارد. در حافظه بعضی ها هم حادثه ای تلخ باقی مانده و دائما آن را مرور می کنند. دائما فکر کردن به حوادث تلخ زندگی مشکلی را حل نمی کند. حوادثی را که نمی توانید تغییر دهید کنار بگذارید و به آنها فکر نکنید. برای حرکت به جلو به نگرش مثبت نیاز دارید.برای تبدیل تخیل به واقعیت به انضباط نیاز داریم. پس از تخیل و انضباط نوبت به کنجکاوی و اشتیاق می رسد؛ این دوره باید جزو برنامه درسی مدارس باشد اما متاسفانه این طور نیست زیرا کسب این مهارت ها کار یک عمر است. از میان چهار مولفه یک زندگی متعادل، فقط یکی از آنها در نظام آموزشی غرب دیده می شود و آن انضباط است که آن هم اعتبار خود را از دست داده است.کارها یا رفتارهای خنده دار و مسخره پیچیده ترین شکل شوخ طبعی است. اینها باعث می شوند درد و ملال زندگی برای بعضی از افراد کاهش یابد. زندگی پر از این کارها و رفتارهاست. فقط باید چشم تان را باز کنید و دقت کنید و البته بخندید. بزرگترین طنزها از ترکیب چیزهای پیش پا افتاده وآشکار با مقدار زیادی تخیل بوجود می آیند. بدون تخیل و خلاقیت نمی توان شوخ طبع بود زیرا شوخ طبعی عمدتا ناشی از اعمال روزمره و بسط آنها در ذهن تا مرحله ای است که خنده دار می شود. طنز و شوخ طبعی به انسانها کمک می کند که زندگی قابل تحمل شود، غم و اندوه خفیف را کاهش می دهد، شادی را ترغیب و تشویق می کند و زهر خیلی از دردها را می گیرد.تخیل شاید بزرگترین استعداد باشد. درست مثل دیگر استعدادها، زمانی شادی حاصل می شود که یاد بگیرید چگونه قدر این استعدادها را بدانید. غفلت از تخیل حماقتی بزرگ است زیرا تخیل به حافظه، کار سخت و تمرین زیاد نیاز دارد. باید مواظب تخیل خود باشید. این مراقبت میلیاردها برابر نتیجه می دهد؛ بسی بیش از تلاشی که از تلاشی که برای حفاظت مناسب تخیل لازم است.

فصل نهم                        
شناخت موقعیت               
کسانی که هیچ گاه موفقیت را تجربه نکرده اند آن را شیرین ترین چیز می دانند.
امیلی دیکنسون
آگاهی از اندیشه های آدم های مشهور در مورد موفقیت خالی از لطف نیست زیرا آنها واقعا موفقیت را تجربه کرده اند. به عنوان مثال، فیلسوف برجسته انگلیشی قرن بیستم، برتراند راسل می گوید: «اگر انسان نمی آموخت که پس از موفق شدن، با این موفقیت چکار کند بی شک قربانی و طعمه کسالت و بی حوصلگی می شد». در طول قرن های متمادی، پیروزی و موفقیت، هدف بشر بوده و همین که به آن دست یافته متوجه شده که چقدر کم ارزش است.کسانی که از نظر جهانیان موفق اند غالبا احساس می کنند صد در صد شکست خورده اند. پس بیایید در جستجوی موفقیت و ماهیت واقعی آن، ابتدا نقش شانس را بررسی کنیم.«شانس و بخت را با یکی از رودخانه های خروشان مقایسه می کنم که وقتی سیل می آید در دشت ها سرازیر می شود، درختان و ساختمان ها را با خود می شوید و می برد. پس این رودخانه با شانسی همراه استکه وقتی قدرتی و نیرویی برای مقاومت در برابر آن قد علم نکرده باشد نیروی خود را نشان می دهد و در نتیجه نیروهای خود را جایی تغییر می دهد که معلوم می شود موانع دفاعی برای محدود کردنش برافراشته نشده اند».شکست یا موفقیت کاری به خود شما بستگی دارد. چگونگی رفتار شما خیلی مهم است. بخت و شانس را بیخیال شوید چون آمد و نیامد دارد. عزم خود را جزم کنید که در کار موفق شوید و پیروزی کسب کنید نه اینکه از شکست دوری کنید. با این حال، نکته مهم این است که موفقیت کاری را به موفقیت زندگی تبدیل کنید. البته گاهی موفقیت کاری را اولین بد شانسی تان به حساب می آورید! معیار موفقیت در زندگی معیاری نیست که دیگران در زندگی شما اعمال کنند. برای خیلی ها، ثروت و مظاهر آن مثل هواپیمای جت و قایق بادی خصوصی و خانه های مجلل، مهم است: اینکه خانه شان چگونه و مخصوصا توسط چه کسی تزئین و دکور شده باشد خیلی مهم است. پول درآوردن با زندگی اجتماعی درمی آمیزد و بر آن تسلط می یابد.در جستجوی موفقیت واقعی این نکته بسیار مهم است که در کار خود پشتکار داشته باشیم. کاری را که درست انجام داده باشیم با حس رضایتمندی همراه است که به ما قوت قلب می بخشد. تاجر، نانوا، نجار یا هرکس دیگری موفقیت واقعی شما یعنی انجام درست، کامل و صادقانه یک کار. این کار می تواند مورد توجه و تحسین جهانیان واقع شود و یا کار کوپکی باشد که هیچ کس هم متوجه آن نشود. وفاداری به دوستان بسیار مهم است. وسوسه نشوید که دوستان جدید را جایگزین دوستان قدیمی کنید ولو اینکه دوستان جدید خیلی هم باهوش باشند. اجازه ندهید تازه واردها بر نظر صائب شما تاثیر منفی بگذارند و شما را با کسانی که به شما وفادارند مخالف کنند. هیچ گاه از زیر مسئولیت های خود به عنوان یک دوست شانه خالی نکنید. شکستن هر یک از این قوانین باعث می شود موفقیت شما تلخ شود؛ موفقیت فردی که قابلیت این را دارد که از موفقیت یا شکست گروهی که عضوی از آن هستید فراتر رود. از نظر خیلی ها موفقیت شبیه گارسونی است که یک سینی شربت بر روی دست دارد و رستوران هم کیپ تا کیپ پر از مشتری است. او باید مواظب تک تک قدم هایش باشد و اگر یک گام اشتباه بردارد همه چیز به هم می ریزد. وقتی همین گارسون لیوان های خالی شربت را برمی گرداند هیچ ترسی ندارد و با اعتماد به نفس فوق العاده ای حرکت می کند. موفقیت واقعی یعنی رفتار دوم گارسون در زمان پر بودن لیوان ها. موفقیت از نظر آدمی که واقعا موفق شده یک چیز مرموزی است که فقط خودش می داند چیست.چنین آدم های موفقی را کجا می توانید پیدا کنید؟ بین خرپول ها، سرمایه دارها، بانک داران، کارمندان یا رانندگان تاکسی؟ آدم های موفق در همه اقشار مردم یافت می شوند. از ویژگی های آنها ثبات قدم، پایمردی و جدیت است. در پایان، به آیه 36 هز باب هشتم انجیل مرقس که سوالی بنیادی درمورد ارزش موفقیت مطرح میکند اشاره می کنیم که می گوید: «حتی اگر کسی بتواند کل جهان را مال خود کند ولی روحش را از دست بدهد چه سودی به حالش دارد؟» اگر موفقیت چیزی است که ارزش بدست آوردن را داشته باشد باید بخشی از روح شما باشد، حسی که با رویکردی به همه ابعاد زندگی به دست آید نه فقط درخشیدن در یک بعد.
فصل دهم
خوشبختی       
خوشبختی، انتقام نهایی است 
نویسنده گمنام
خوشبختی در اصل یعنی دوست داشتن خویشتن. اول خود را تحمل کن بعد خودت را بشناس. اول خودت را سازگار کن و تطبیق بده، بعد رفتار خود را بهبود ببخش و مواظب خود و دیگران باشد. تا از شر تنفر از خود خلاص نشوی نمی توانید شاد باشید. اگر عادت خیلی بدی دارید آن را کنار بگذارید و اگر نمی توانید با عادتی بهتر جایگزین کنید. اعتیاد به مواد مخدر و چه به الکل خانمان سوز است. گاهی وقتی می خواهیم به شناخت احساسات مان می پردازیم احساس آکنده از تنفر از خویشتن ما را فرامی گیرد نه احساسی توأم با غرور و اقتخار. برای این چنین مسائلی فکری باید کرد. اگر زندگی عاقلانه و توأم با سلامت نباشد به هیچ وجه زندگی خوش آیندی نخواهد بود. عکس این قضیه هم صحیح است. یعنی زندگی عاقلانه هم اگر خوشایند نباشد زندگی نیست. اپیکور در قرن سوم قبل از میلاد می نویسد: «بک زندگی دارای اعتدال و توازن، کلید خوشبختی است» یک قرن قبل تر،اوریپیدس در سال 431 قبل از میلاد بیان داشت: «کسی در میان انسان ها وجود ندارد که خوشبخت باشد. اگر کسی ثروت هنگوفتی بدست آورد شاید از همسایگان خود خوش شانس تر باشد اما خوشبخت تر نیست!» ارسطو، فیلسوف و ریاضی دان یونانی می گوید: «وقتی دقت می کنیم می بینیم خوشبختی از مظاهر روح انسان است. خوشبختی به خود فرد بستگی دارد». در دنیای کسب و کار،شرکت در مشتری های خود اعتماد ایجاد می کند. شناخت علایق مشتری و توجه به خواسته های وی اعتماد و وفاداری او را افزایش می دهد و در نتیجه از میان این همه شرکت به شما روی می آورد. برای حفظ کسب و کار اعتماد نقش حیاطی دارد. رویکردی اخلاقی، اهداف(شخصی یا کاری) دراز مدت را تکمیل می کند. بی اعتمادی گسترده در حوزه های تجاری باعث عدم رغبت خیلی ها به کار در این حوزه ها می شود. ارزشمندی ما به این است که دنیا را به مکان بهتری تبدیل کنیم نه بدتر. آدم ها سعی می کنند مخصوصأ در دوره جوانی به خوشبختی برسند. در پایان زندگی متوجه می شوند آنچه می ماند همان ساده ترین لذت ها و خوشی هاست. خوشبختی یعنی قبول کردن اینکه بعضی ها کارهایی بهتر از شما می توانند انجام دهند و درک این نکته که رقابت با آنها مخصوصأ وقتی مهارت بیشتری دارند کاری بی فایده است. این سخن نیز درست است که هرچه بیشتر تمرین کنیم احتمال موفقیتتان بیشتر خواهد شد و مهارت هم با تمرین بدست می آید. توماس جفرسون می نویسد: «نه ثروت و نه شکوه و عظمت بلکه آرامش و کار است که خوشبختی می آورد». این سخنان یعنی اینکه خوشبختی استفاده از توانایی ها و مهارت ها تا جایی که بتوانیم. خیلی ها خوشبختی را با لذت اشتباه می گیرند و فلاسفه و روان شناسان مباحث گسترده ای در این زمینه مطرح کرده اند. خلاصه خدمت شما عرض کنم که سعی کنید جهت زندگی تان از درون به برون باشد نه اینکه دائما از برون لذت هایی بطلبید تا تمنای زیاده خواه و سیر نشدنی را دمی آرام کنید. از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی. در این دنیای وانفسا تنهایی بیداد می کند و عشق ورزیدن، دلسوزی و محبت می تواند یخ این تنهایی را آب کند.اگر می خواهیم در محیط کار موثر باشیم و کارایی داشته باشیم ابتدا باید خوشبختی را در خانواده خود بیابیم. زیرا کاری که منشأ آن نگرانی، اندوه و آشفتگی باشد کاری است دیوانه وار که گاهی بازده دارد و گاهی ندارد به قول معروف خوش می درخشد ولی دولت مستعجل است. چنین کاری ناپایدار است. صنعت به نیروی کاری نیاز دارد که در همه سطوح به آینده فکر کند. یک ذهن آرام می تواند همان برخوردی را را با اضطرار و یکنواختی داشته باشد که با آرامش و شوخ طبعی و آسایش دارد. کسانی که از خانه به محل کار پناه می آورند نه به درد شرکت یا کارفرما می خورند نه به درد همکاران. کسانی که از کار خود لذت زیادی می برند کارآیی بهتری دارند البته به شرطی که از زندگی خانوادگی هم لذت ببرند. کسانی که درمورد کار آینده نگر نیستند دو دستی به شغل شان می چسبند و تکان نمی خورند. کارایی همکاران آنها نیز ضعیف می شود. ترس چنین فردی که تنها عشقش کار است باعث می شود همکاران وی از هرگونه رقابتی امتناع کنند و در نتیجه کارایی و عملکرد شرکت ضعیف شود. در پایان می گوییم بهترین روش برای دستیابی به خوشبختی این است که کمک و سعی کنید انسان های دور و بر شما خوشبخت شوند. این نگرش شما درمورد دیگران است که واقعا مهم است. اگر دنبال خوشبختی هستید از موفقیت دیگران لذت ببرید. خوشبختی یعنی پذیرفتن مسئولیت سلامت هیجانی، معنوی و هم چنین فیزیکی و روانی. ویلیام جفرسون می گوید: «زندگی متعلق به زنده هاست» و این یعنی تمرکز بر روی اعمالمان؛ یعنی تمرین مهربانی و محبت، یافتن ریتم و آهنگ خود در زندگیف تلاش برای تفاهم و استفاده از تخیل خود. در روابط مان با دیگران، باید مواظب خوشبختی مان باشیم و تنها با تمرکز بر روی این نکات می توانیم در خانه، کار و زندگی، خودمان را قدرتمند کنیم. ذهن خود را آموزش دهید که خوش بین باشد و نسبت به همه و خودتان امیدوار باشد. همانطور که دالایی لاما(رهبر بودائیان تبت) می گوید: «در این دنیا،اگر بخواهیم زندگی شاد و همراه با خوشبختی داشته باشیم هر چه آرامش و آسایش ذهنی مان بیشتر شود توانایی مان در استفاده از یک زندگی شاد و توأم با خوشبختی نیز بیشتر می شود».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *