تدوين : بهروز گرانپايه
ناشر: شريف
چاپ: محراب – چاپ اول : پاييز 1377
تعدادصفحات: 162 – تحقيق تا صفحه 98
بررسي هاي موردي در زمينه فرهنگ عمومی
خلاصه كتاب:
بخش اول: آسيب شناسي فرهنگ عمومي ايران : عناصر آسيب مند: فرهنگ راه وروش هاي زندگي مردم است كه از گذشته ها ، در رويارويي با شرايط محيط زيست و حوداث تاريخي شكل گرفته و هر نسل ، آن را از نسل هاي پيشين خود آموخته و به كار مي برد
فرهنگ سراب
در بعضي از فرهنگ ها ، از جمله ، فرهنگ ايران و ايتاليا ، در رفتار و گفتار مردم ، حالتي ديده مي شود كه ((سراب گونه )) يا ((سراب وار )) است . يعني آنچه را كه يك ناظر ناآشنا مشاهده مي كند، القا كننده معاني است كه در واقع ، مصداق عيني يا عملي ندارد، مثلاً لباسي كه شخص پوشيده يا تزئينات خانه واتاق او، ثروتمند بودن را به بيننده القا مي كند ، در حاليكه واقعيت ، خلاف آن است ويا برعكس ، آنچه به نظر مي رسد فقر را تداعي مي كند ، در حاليكه صاحب لباس وخانه از ثروت فراواني برخوردار است.
شكل هاي مختلف اين ويژگي از اين قرار هستند:
1-ظاهر سازي در فعاليت هاي عمراني وايجاد تاسيسات . در اين مورد ظاهر امر به نحوي آراسته مي شود كه پيشرفت نداشتن فعاليت ها وبه سرانجام نرسيدن طرح ها در موقع مقرر به چشم نيايد وبرعكس چنين وانمود شود كه فعاليت هاي مزبور با كيفيت مطلوب ودر زمان مقرر به نتيجه رسيده اند
2-تظاهر در احساسات وعواطف.مبين آنست كه شكل رابطه تفاوت بسياري با محتوي آن دارد يعني آنچه كه در ظاهر نشان مي دهيم درباطن نيست.
3-تظاهر در ويژگي هاي اخلاقي.اين شكل حاكي از غلو وبزرگ جلوه دادن ويژگي هاي مثبت اخلاقي است
4-مكتوم نگه داشتن عقايد وباورها.در اين شكل رفتار وگفتار به نحوي عرضه مي شود كه عقايد وباورهاي حقيقي كاملاً از بيننده وشنوده پنهان مي ماند.
سعدي گويد: زاهدي به مهماني رفت چون به طعام نشستند كمتر از آن خورد كه ارادت او بود وچون به نماز برخاستند بيش از آن كرد كه عادت او، تا ظن صلاحيت در حق او زيادت كنند… چون به مقام خويش باز آمد خاتون راگفت ماحضري بياور كه چيزي نخورده ام كه به كار آيد پسر صاحب فراست او گفت : نماز را نيز اعاده كن كه كاري نكردي كه به كار آيد.
فرهنگ بي ثباتي
ايران از ديربازبه علت موقعيت جغرافيايي اش در سر راه تجارت ها كشورگشايي ها وبهره برداري هاي قدرتهاي دور ونزديك قرار داشته است كه آخرين آن در قرن حاضر “پل پيروزي” شدن براي متفقين جنگ دوم جهاني وآمد ورفت قواي آمريكا وروس وانگليس بوده است از سوي ديگر چون در طول تاريخ ما برگزاري وگردش امور بسته به تشخيص وميل وكفايت يا بي كفايتي حاكمان خودراي بوده مقام ها وبرخوردها وحتي اميد داشتن به اجراي برنامه ها ورسيدن به هدف ها هميشه همراه با دل واپسي ها وبي اعتمادي به ثبات امور وموقعيت ها بوده است .
فرهنگ واسطه
كودك ايراني از همان ابتدا مي آموزد كه دراولين اجتماعات غير خانوادگي نيز مشكلات خويش رابا كمك خانواده حل وفصل كند وسرانجام جامعه را به دو گروه خودي ها وغير خودي ها تقسيم مي نمايد كاركرد خودي ها حمايت از اوست وغير خودي ها اگر براي حفظ خود وخودي هاي خود آزاري نرسانند انتظار نفعي هم از آنان نمي توان داشت بنابراين تصور در مواقعي كه شخص براي حل مشكلي يا برآوردن نيازي با يكي از موسسات عمومي مثل ادارات دولتي يا خدماتي سرو كار مي يابد عاقلانه تر آن مي بيند كه در آن موسسه واداره يك يا چند نفر( هر چه بيشتر ، بهتر) “خودي” بيابد تا به اتكاء آن ها مشكلش راحل كند وگرنه انتظاري از ديگران نيست چه آن كه اگر آزاري نرسانند وتوقعي نداشته باشند كمكي هم به او نخواهند كرد.
در جامعه و فرهنگي كه تعهد اول واساسي افراد به انجام خدمات وبرآوردن نيازها ي خودي ها است با وجود تحذيرها وتهديدها ي رسمي وغير رسمي دولت ها توصيه وسفارش وپارتي بازي شيوه ورفتاري ريشه دار مي شود كه براي برانداختن آن بايد به راه هاي برانداختن ريشه هاي سراب بي ثباتي و اضطراب هاي اجتماعي وسياسي انديشيد.
فرهنگ صدف ساز
در ادبيات عاميانه ما مقوله يي به نام سنگ صبورهست ودرد دل كردن هاي با آن در خلوت وتنهايي غم دل با چاه گفتن به شيرمردي نسبت داده مي شود كه شهامت وشجاعت او زبانزد خاص وعام است ودوست ودشمن اورا كه اسوه هر نيكويي وپاكي است به اين صفات ستوده اند:
گر بخواهم از غمت آهي كنم چون علي ، سر را فرو چاهي كنم
از اين آموخته هاي فرهنگي وشماتت ها وتحذيرهايي كه در كودكي براي اظهار نظر در مقابل حرف بزرگترها ديده وشنيده هاي رايج داشته ايم چون صادق هدايت در مي يابيم كه بايد خاموش شد وتا ممكن است بايد افكار خود را براي خود نگه داريم كم كم چون نرم تناني مي شويم كه جهان خارج از صدف خود را رنج آور وپر آواز مي يابند و آدميان را سر كوبنده انديشه ها . سر در صدف سكوت مي كشيم ودر رواج اين سكوت ها لب فروبستن ها چه گوهرهاي شناخت وچه انرژي هاي سازنده يي كه در صندوق سينه ها پنهان و بي استفاده مي مانند اما فرو خوردن فكر درد آور است وسر كوفتن انديشه برسينه سنگين.
فرهنگ خود آزاري
آنچه تاكنون درباره علت خود آزاري گفته شد به طور خلاصه اين است كه از اوان زندگي در ذهن كودك لذت با درد ورنج وشكنجه همراه بوده است وهر كدام ديگري را تداعي كننده شده اند مثل مواردي كه مهر ومحبت پدر ومادر فقط در زمان بيماري يا بعد از هر تنبيه بدني يا سرزنشي به او ابراز شده است وقتي احساس رنج ولذت به علت قرين بودن هاي مكرر به هم آميخته اند در ذهن كودك هر لذت ،مسبوق به رنجي وهر رنج ،همراه با لذتي شده است تا جايي كه در سنين بالاتر عمر نيز، اورا در هر لذتي غم ودر هر غم ،لذتي را جست وجو مي كند، بنابرمطالعات وتعبيرات روان كاوي براي خود آزاري دوعلت وكاركرد محتمل شناخته شده است
1-اين كه شخصي با تسليم وقبول رنج وازار، خود را در سايه حمايت وحفاظت آزار دهنده مي انگارد ومهر ومحبت اورا جلب مي كند مثل همگون سازي خويش با زندان بانان ظالم در با زداشتگاه هاي آلمان هيتلري
2-اين كه به طور نا خود آگاه با معكوس سازي عاطفي ( يعني تبديل نفرت خود از آزار دهنده به خوش آمدن ازاو)آزار ببيند شكنجه وآزار را براي خود تحمل پذير مي سازد.
بخش دوم
آسيب پذيري فرهنگ عمومي ايران
آگاهان جامعه و پيش قراولان انديشه اجتماعي ما به كرات گفته اند كه پاره ايي از پيكر اجتماع ما به آفت تهاجم پذيري مبتلاست واز درون آسيب پذيري هايي دارد كه اگر امروز در باب آنها انديشه نشود چاره انديشي هاي آيندگان بسي دشوار خواهد بود.تهاجم پذيري فرهنگي را نمي توان و نمي بايد با تهاجم فرهنگي يكي گرفت در تهاجم فرهنگي جامعه يي در صدد برمي آيد تا فرهنگ جامعه ديگر را مسخ كند وارزش ها و اعتقادات وافكار مقبول ومطلوب خويش را در جان آن جاي دهد اما در تهاجم پذيري فرهنگي با قومي واجتماعي مواجه هستيم كه در مقابل خصم مهاجم خويش سپر انداخته و پذيراي هجمه اوست وبه دست خويش دروني ترين دروازه هاي شخصيت وصلابتش رادر برابر بيگانه مي گشايد .
تهاجم فرهنگي نبردي است در عرصه فرهنگ وفكر وعقيده وايمان كه در يك سوي آن جامعه مهاجم ودر سوي ديگر اجتماع مدافع قرار دارند اما در تهاجم پذيري نبرد و پيكاري به چشم نمي خورد بلكه هرچه هست فعاليت يكي وانفعال ديگري است . جامعه تهاجم پذير در حقيقت جامعه بيگانه پذير است واز خود مي گريزد وبا خود بيگانه مي شود ودر همان حال با بيگانه يگانه مي شود وصفات آنرا در خود مي ريزد.
در اين جامعه آنچه مربوط به گذشته است ارتجاعي است و آنچه به تازگي مي پذيرد پيشرفته ومترقي است جامعه تهاجم پذير اهل تامل نيست بلكه بالاتر از آن فرصت تامل ندارد ودرراه نقد گامي به جلو نمي نهد خوب وبد نمي كند واز سنجش وارزيابي در آن خبري نيست تنها مقلد است وبرآن است تا هر چه زودتر پوسته يي وهسته يي از غير بيابد در برابر بيگانه مقاومت نمي كند وبا صبر ومكث وانتخاب واختيار واضطراب مخصوصش ميانه يي ندارد .
خلاصه آنكه تهاجم پذيري معادل از خود بيگانگي وتقليد كوركورانه وبي تعصبي است.
تهاجم پذيري در پاره هايي از پيكر اجتماع ما
جامعه ايراني به تصريح دوست ودشمن از فرهنگي ديرينه وغني برخوردار است وبا تكيه برفرهنگ خود بارها خصم متجاوزش را به زانو در آورده واورا مطيع فرهنگي خويش ساخته است. نمي گوييم كه هيچ گاه از فرهنگ ديگران متاثر نبوده ايم واز تجربيات وره اوردهاي فكري وهنري اقوام وملل ديگر حظي ونصيبي نبرده ايم بلكه سخن اين است كه گذشتگان ما شخصيت فرهنگي مستقلي داشته اند واگر فرهنگ ديگري يا پاره ها وعناصر خاصي از آن را برمي گرفتند ويا اگر نسبت به فرهنگي اعراض واكراه داشتند ويا اگر مواردي از فرهنگ خودي را كنار مي نهادند و… از سر نا آگاهي وتقليد محض نبوده است جماعت ايراني در مقاطعي از تاريخش تحت تاثير ديگران قرار گرفته و فلسفه وهنرش را تغيير داده است وحتي آيينش راوانهاده ودين ديگران را به رسميت شناخته است وبا ايماني قوي تر از عرضه كنندگان آن دين به پاسباني وتقويت وترويج آن پرداخته است اما در همه اين موارد آگاهانه وازروي بصيرت عمل كرده است وجان كلام همين است كه برخلاف اين سنت محور در تاريخ معاصرمان قدرت وشخصيت واستقلال فرهنگي وانتخاب واختيارات آگاهانه ونقد وسنجش و خرد ورزي خويش را چندان به نمايش نگذاشته ايم واين در حالي است كه در محاصره دشمناني هستيم كه وهله تخست فرهنگمان را نشانه گرفته اند و اضمحلال فكري وايماني مان را آرزو مي كنند دشمني دول غربي با ممالك مظلوم ديگر واز آن جمله ممالك اسلامي وبرنامه ريزي آنان جهت مسخ ونسخ فرهنگمان واضح وآشكار بوده وحداقل در اين مقام نيازي به اثبات آن نيست واضح است كه هم اكنون با امپرياليسم فرهنگي روبرو هستيم كه درصدد است تا مرزهاي فرهنگي ديگر را ازميان بردارد ومتعاقب آن سياست واقتصاد خودرا جايگزين كند واز اين همه چپاول وغارت همه جانبه و مستمرش راتضمين نمايد سرمايه داري جهاني از آغاز حيات استعماري اش در انديشه تسخير فرهنگي ملل مستضعف دنيا بوده وسياست گسيل ميسيونرهاي مسيحي امروزه با ارسال امواج راديويي وتلويزيوني وتقويت سيستم هاي ماهواره يي وغيره تعقيب مي شود انكار اين هجوم فرهنگي ونفي اين شبيخون در حقيقت انكار بينايي وبصيرت خويش است ولاغير.
به هر روي سخن اينست كه در چنين شرايط سختي ما ازسنت نقدي وحقيقت جويي خود چندان بهره نمي بريم درست است كه انقلاب اسلامي عزم ملت مارا در بازگشت به خويش وباز آمدن از بيگانه گرايي متجلي ساخت اما اين نهضت محتاج تعميق وتعميم است ومستعد آن است تا به هدايت عالمان وهدايت روشن ضميران به برگ وبار بنشيند ونيكو ونوگرايي هاي سنجيده وسزاوار مبدل سازد در عين حال از پذيرفتن اين واقعيت گريزي نيست كه هم اكنون نيز بيگانه گرايي كوركورانه عده يي كه رقمشان اندك نيست به غرب وهر آن چه منسوب ومتصف به آن باشد كه بگذريم با گروهي مواجه مي شويم كه نسبت به هجوم فرهنگي غرب آسيب پذيرند وماده مستعدي هستند كه تهاجم وشبيخون فرهنگي دشمنان را پذيرفته وبروز مي دهند.
اما به عنوان اجمالي مي توان گفت كه روش هاي شبيخون فرهنگي دشمنان ما عبارتند از:
1- لكه دار كردن شخصيت هاي سياسي وديني وحتي حمله كردن به پيامبر گرامي اسلام (ص) وائمه اطهار
2- تحريف در اصول ارزش ها واحكام ديني
3- شخصيت سازي هاي كاذب ديني
4- ايجاد فرقه ها ودين هاي باطل مثل بهائيت وايجاد جريان هاي به ظاهر اسلامي
5- گسترش بدعت ها مثلا ارگ زدن در مراسم عزاداري
6- گسترش خرافات
7- ابداع ونشر شبهات در مباني ديني
8- جوسازي ها وشايعه سازي ها وبه راه انداختن جنگ رواني بين مردم
9- تضعيف رهبري وغيره
حال پرسيدني است كه اين قبيل اقدامات ترفندها ودسيسه ها چگونه در مردم موثر واقع مي شود؟ بي شك ملتي كه خرافاتي است مثلاً عدد سيزده رانحس مي داند وبه فال بين ها ورمال ها ميدان مي دهد زمينه مناسب گسترش خرافات را براي دشمن فراهم مي آورد وملتي كه سطحي نگر ودهن بين وشايعه پذير باشد به جوسازي و شايعه سازي هاي دشمن بها مي دهد واورا در جنگ رواني پيروز مي گرداند ملتي كه قدرت نقددربدعت ها رانداشته باشد اسير بدعت ها ي زشت مي شود وبه همين ترتيب تجمل گرايي وخصم را در سلطه گري وقابليت آن ملت رادر سلطه پذيري افزايش مي دهد.
علل پيدايش وبقاء تهاجم پذيري
تهاجم پذيري فرهنگي وتقليد وتبعيت فكري وملي گروهي از ايرانيان يك پديده اجتماعي است يعني ريشه هاي جامعه شناختي خاصي دارد كه درذيل به برخي از آنها اشاره مي شود:
1-عقب ماندگي اقتصادي وتكنولوژي ما سبب شده است كه وارد كننده محصولات وكالاهاي مختلف وگوناگون غربي باشيم اما ورود هر كالايي از ممالك فرهنگي در واقع ورود پاره وعنصري از فرهنگ آنان است.البته نبايد نتيجه گرفت كه پس روابط اقتصادي وتكنولوژيكي خود را با جهان صنعتي قطع كنيم واز توليدات سنتي وبومي خود استفاده كنيم اين امر نه شدني است ونه منطقي مقصود آنست كه ژرف انديش باشيم وبحث تركيب ها را آگاهانه وسنجيده پي بگيريم .
2-ضعف هاي موجود در پاره هايي از فرهنگ سنتي ما خود به خود زمينه فرار ازخود را تشديد مي كند دشمنان مااين ضعف ها را شناسايي مي كنند وبا بزرگنمايي آنها وحمله كردن مداوم افراد را به طرف خود مي كشانند
3-مبهم بودن تعريف خودي وتبيين ناشده ماندن شخصيت فرهنگي مان به صورت متمايز از ديگران سبب مي شود تا افراد مرز ميان خود وديگران را دقيقا تشخيص ندهند واحيانا ويژگي هايي را به خود وشخصيت فرهنگي ايراني شان نسبت دهند كه نادرست مي باشد.
4-در انتقال فرهنگ و ارزشها وآداب ورسوم وافكار واعتقادات نيز از ابزارها وادوات موجود بهترين وبيشترين استفاده لازم را نكرده ونمي كنيم.
چگونگي مبارزه با تهاجم پذيري فرهنگي
و اما اگر بخواهيم از وضعيت تهاجم پذيري خارج شويم وخودرا در مقابل شبيخون فرهنگي دشمنان از درون مصونيت بخشيم وظايمان كدام است ؟
در پاسخ به اين پرسش اجمالا مي توان گفت :
1-مواضع اسلام را براي خودمان وبراي ديگران روشن كنيم .
2-بايد در تربيت ديني جوانان وآينده سازان مان اهتمام بيشتري به عمل آوريم.
3-بايد به تقويت نهاد خانواده بپردازيم واز عوامل تخريب آن به شدت جلوگيري كنيم.
4-احياء تعصبات صحيح مذهبي وحتي ملي.
5-بايد ميان خودي وغير خودي مرز مشخصي رسم كنيم وشاخص اسلامي وايراني زيستن را معين سازيم .
6-كوشش كنيم تا در عمل به سنت هاي صحيح مان احترام بگذاريم مثلا در تكريم به والدين همت گماريم.
7-مسئولين و كارگزاران بايد صادقانه پيشرفت در كارها را به اطلاع مردم برسانند
8-عملكرد اين و آن را در همه جا وبه ترتيب به ماهيت اسلام وانقلاب نچسبا نيم
9-قابليت هاي خودي ودروني مان را شناسايي كرده ومطرح كنيم واز اين طريق چهره هايي توانمند وكارا به خود نسبت دهيم
10-فرهنگ حضور كارشناسانه در مجامع وميادين مختلف بين المللي را در خود تقويت كنيم
11-منابع تفريحي ناسالم غربيان را از ميان برداريم
12-از رسانه هاي فرهنگي ومختلف خود خواه سنتي وخواه جديد استفاده بيشتروبهتري به عمل آوريم.
لباس ونمادهاي فرهنگي
شكل پوشش هر جامعه نمودي از فرهنگ آن جامعه مي باشد كه متاثر از آئين عادات ورسوم و حتي نوع حكومت در جوامع مختلف است نوع پوشش در اثر مرور زمان به صورت الگو نزد مردم يك جامعه بوجود آمده ونمايان گر نوع زندگي طرز تفكر ايدئو لوژي شرايط زيستي و جغرافيايي آن ملت مي باشد.
پوشاك ، شاخص ترين نشانه شخصيت ،فرهنگ، قوميت گرايش مردم ،مسلك وعقيده است پوشاك هر قوم، نه تنها شيوه زندگي، نوع توليدات ومعيشت كه گرايش هنري، زيبايي شناسي ،جاذبه هاي معنوي، عقايد وروحيات جمعي آن قوم را بازگو مي كند.
نوع پوشاك با نوع كار نيز رابطه دارد هر نوع كار و شغلي پوشاك ويژه خودرا دارد.
ايران با توجه به تمدن چند هزار ساله خود داراي آنچنان غناي فرهنگي وهنري هست كه نيازمند تاثير پذيري از ديگران نباشد به علاوه پدران ما مظاهر متعدد ومتنوعي از ذوق وسليقه خويش راكه شايد بسياري از آنها امروز مورد تائيد مان است به يادگارو ميراث گذاشته اند ، كه بايد حافظ آنها باشيم . امروزه شاهد پوشيدن لباس هاي با فرم و شكل و آرم هاي گوناگون ، توسط گروهي از جوانان و نوجوانان هستيم كه آرم هاي نقش بسته بر آنها با عرف ملي و ارزش هاي اسلامي كشورمان مغايرت دارد و هم اكنون اين نوشته ها بر روي لباس هاي توليد داخلي نيز نقش بسته است و آن ها را در پشت ويترين فروشگاها ، فروان مي بينيم با مراجعه به اكثر فروشگاه هاي البسه ، به وضوح ديده مي شود كه اكثر اين لباس ها داراي طرح هاي خارجي است طرح هايي با حروف لاتين ، تصاوير و نشانه هايي كه وابسته به گروه هاي خاصي است
تاريخچه نشانه در ايران ، جدا از تاريخچه نگارگري نيست . محققان معتقداند كه سابقه استفاده از علائم گرافيكي در ايرن ، به قرنها قبل از ابداع خط مي رسد و در گذشته هاي دور ايرانيان از اين گونه نشانه ها براي مقاصد و مفاهيم ذهني خود به يكديگر استقاده مي كردند . آنچه امروز به عنوان نقش مايه هاي سنتي مي شناسيم همان نقوشي است كه از دوران باستان هخامنشي ، اشكاني ، ساساني و قبل از آن رايج بوده است . بنابراين بررسي كلي نشانه را بايد در فرهنگ ايران پيش از اسلام ودوره اخير يافت.
مهم تر از همه، اين كه ايران به دليل موقعيت جغرافيايي اش ،هميشه مورد هجوم بوده است .همين ضعف، عامل مهمي است در عقب ماندن ايران از صنعت وتكنولوژي، دردوره محمد علي شاه قاجاربه دليل ركود صنايع نساجي ، صنايع ايران قدرت رقابت با كالاهاي اروپايي را از دست داد وبه جاي توليد ، فروش مواد خام را ترجيح داد.
گذشته از اين جنگ هاي داخلي لطمه شديدي براين مراكز صنعتي وارد ساخت كالاهاي توليدي انگليس به خاطر ارزاني ومزين بودن به طرح ها وتنوع زياد الگوهايش باعث شده بود كه مردم بتوانند با داشتن لباس هاي گوناگون حس تنوع طلبي خود را ارضاء نمايند با روي كار آمدن ناصرالدين شاه اوضاع تغيير كرد در اين دوره از تاريخ مي توان به زنجيره اصلاحات اشاره كرد ( اصلاحات نظامي ، اجتماعي ، طبقاتي ، فرهنگي، آموزشي ، تربيتي وديني ) كه تاثير به سزايي در تغيير لباس داشت.
دوران قاجاريه از لحاظ فرهنگي واستقلال سياسي قابل تامل مي باشد ضعف ودرماندگي دولت باعث شد تا ايرانيان با پوشيدن لباس اروپايي به خود ببالند بنيان اولين پايه هاي غرب گرايي را مي توان به زمان سلطنت فتحعلي شاه نسبت داد در عصر ناصرالدين شاه كه پاي ايرانيان به فرنگ باز شد، وفرهنگ وشيوه زندگي ايرانيان كاملا تحت تاثير فرهنگ غرب قرار گرفت تا عصر رضا شاه كه دوره حساسي رادرتاريخ ايران رقم زد، فصل مميز غرب گرايي گشوده شد از آن زمان كه رضاشاه با سلطه سياسي بركشور نحوه وشكل لباس پوشيدن مردم ايران را تغيير داد تاكنون مدهاي مختلف در ايران به خصوص بين قشرهاي جوان رايج شد در آن دوره مطبوعات ورسانه هاي گروهي مبلغ مد وطرح خارجي بودند واكنون نيز ويدئو وماهواره مبلغ انواع مدها هستند با نگاهي اجمالي به سير تاريخ مي بينيم كه چگونه فرهنگ اصيل ما دستخوش تغيير شده است .
امروزه نوارهاي ويدئويي وماهواره با نمايش نحوه لباس فلان هنر پيشه وخواننده در واقع الگوهاي مد را براي جوانان ارائه مي دهند در اين بين طراحان داخلي وفروشندگان از اين مدهاي رنگارنگ براي جلب جوانان استفاده مي كنند با مراجعه به تاريخ پديده مدگرايي در ايران باز هم مي بينيم كه چگونه سير تحولات اين پديده بلافاصله وارد ايران مي شد وجوانان مارا تحت تاثير قرار مي داد.
دردهه 1960با ظهور هيپي گري پوشش جوانان ما نيز به پيروي از اين گروه تغيير كرد همين طور پوشيدن لباس جين ، اوركت هاي سربازي ومد پرچم آمريكا برروي لباس در ايران رايج شد وبدين طريق شاهد سلطه ونفوذ آمريكا بوديم . بعد از آن موج پانك ها وارد ايران شد اين گرايش به مد پرستي در جوانان ايران تا حدي در حال جا باز كردن بود كه با دوره انقلاب وجنگ تحميلي مصادف شديم وكم كم از بين رفت ولي بعد از آن ويدئو به خانه ها راه يافت واز آن طريق پانكيسم رواج پيدا كرد در حال حاضر نيز شاهد تقليد جوانان از سنخ هاي مدي چون رپ هستيم كه جوانان ما ناآگاهانه وبدون اطلاع وآشنايي با خواسته هاي آن سنخ فرهنگي به تقليد از شيوه لباس پوشيدن وآرايش موهايشان مي پردازند شايد بتوان گفت عدم آگاهي وعدم شناخت جوانان ما از فرهنگ خود ونداشتن امكانات ونيازهاي فرهنگي متناسب با ارزش هاي شان عامل جذب آنها به چنين الگو و مدهايي است. البته هر انساني تنوع زيبايي طرح ورنگ لباس را دوست دارد جوان ما حق دارد به اقتضاي سن وسالش طرح هاي دلپسند وشاد را انتخاب كند اما با در نظر گرفتن ارزشها ومعيارها ي صحيح ، نه تقليد نابجا وناشناخته از غرب.
نتيجه گيري:
استفاده از لباس هايي با آرم يا نشانه هاي غربي ويا حروف لاتين وبكارگيري همين حروف برروي لباس هاي توليد داخلي را مي توان ناشي از عوامل وزير ساخت هاي تاريخي ، اقتصادي، اجتماعي ،فرهنگي وروانشناختي دانست
بجاست بگوئيم يكي از وظايف دانشگاه ها اين است كه علم وهنر زيبايي شناسي را بياموزد وموفق به ايجاد طرح هاي زيبا باشد دانشگاه ها بايد در جهت پرورش متخصص باشند-كه متاسفانه امروزه چنين پرورشي انجام نمي شود- اين مساله بسيار مهمي است كه نبايد ناديده گرفته شود در اينجا بايد به نقش تبليغات نيز اشاره كرد مابا تحقيق وپژوهش به شناخت وارزش مي رسيم اما با تبليغ است كه مي توانيم آنرا به ديگران منتقل كنيم .
ديگر اينكه وسايل ارتباط جمعي مي بايست با سياستگزاري دراين زمينه همت كنند وبه فرهنگ مردم با ديدي نو بنگرند .چنانچه فرهنگ ، از توجه دولت بي نصيب بماند مسخّر صنعت ، اقتصاد وتجارت مي شود ودر انجام دادن وظيفه اصلي خود موفق نخواهد بود رواج فرهنگ در بازار اقتصادي مبتني بر اصل رقابت وسود وبازده سرمايه باعث آسيب پذيري فرهنگ مي شود اقدامات اقتصادي واجتماعي به حكم قانونمندي ومنطقشان ، ارزش هاي فرهنگي را فدا ويا دچار مخاطره مي كنند لذا وظيفه دولت ، فراهم آوردن امكانات فرهنگي است
مد بعنوان عنصري فرهنگي
•مد:
مد اشاعه سريع كالا يا گرايش به يك حركت يا رفتار در ميان قشر يا قشرهايي از افراد جامعه است كه مي تواند ناشي از نياز هاي رواني ويا نقاط ضعف افراد وحس برتري طلبي تجدد خواهي ونوجويي ، تنوع طلبي ، ميل وهوس شخصي ، تشخيص ، چشم وهم چشمي ، همرنگي با جماعت ، احساس كمبود ، زيادي درآمد وتمكن مالي در مواردي علاقه به زيبايي وعواملي ديگر باشد.
مد ، بعنوان عارضه اي حادث شده ، وقتي با سرعت برسليقه ها اثر مي گذارد وآنرا تحت الشعاع قرار مي دهد هم نشان دهنده بي پايان بودن سليقه ها است وهم حاكي از زود گذر بودن وبي هويت بودن خود است
در ميان كالاهاي متعدد لباس بيش از هر كالا دستاويز وبازيچه توليد كنندگان و سازندگان مد قرار گرفته است وزنان بيش از هر قشري عامل دست طراحان مد بوده اند
•مد وفرهنگ:
فرهنگ هر جامعه از دو جنبه مادي وغير مادي تشكيل شده است .جنبه مادي فرهنگ، شامل وسايلي است كه توسط افراد جامعه ساخته شده وبا عنوان تمدن نيز از آن ياد مي شود فرهنگ غير مادي نيز شامل ارزش ها ، هنجارها ، عقايد، آداب ورسوم و باورها وعلوم وفنون است.
مد غير از اين كه در فرآيند جامعه پذيري اختلال ايجاد مي كند وموجب عدم رعايت برخي از هنجارهاي اجتماعي مي شود ،در فرهنگ پذيري نيز اختلال ايجاد مي كند وگاه به عنوان عارضه يي مهم در نظر گرفته مي شود فرهنگ پذيري جرياني است كه فرد را عميقاً واز جهات فراوان با فرهنگ جامعه همانند مي كند وبدين گونه فرد هويت اجتماعي وما بودن خود را مي يابد.
• مد واقتصاد:
علت وجودي دانشي به نام اقتصاد اين بوده است كه نيازها و خواسته هاي بشر براي كالا وخدمات نامحدود ومنابع توليد ( زمين ومحصولات ناشي از آن) محدود است دانش اقتصاد مانند همه علوم بشري راه پر فراز ونشيبي را طي كرده است ودر مجموع مي توان گفت كه مسائل زير را مورد مطالعه قرار مي دهد چگونگي بهره برداري از عوامل توليد ( زمين ، كار ، سرمايه و مديريت ) ، توليد كالا وعرضه خدمات وميزان آن ، چگونگي وروشهاي توليد وتوزيع كالا وخدمات ودر واقع اشتغال ، چگونگي به كارگيري منابع توليد وافزايش يا كاهش يا ايستادگي ظرفيت توليدي اقتصادي.
توليد كنندگان يا وارد كنندگان اجناس براي توزيع وعرضه كالاي خود وايجاد نياز به مصرف وايجاد تقاضا ، تمهيدات ومقدماتي را فراهم مي كنند وكالاهاي متنوعي را مطابق با سليقه هاي گوناگون توليد يا وارد نمايند.
مد ، يكي از شيوه هاي سلطه جويي وايجاد وابستگي اقتصادي براي كشورهاي در حال توسعه از سوي كشورهاي توسعه يافته وسلطه جو است . واقعيت اينست كه توليد انبوه كالا به بازار گسترده تري نياز دارد ولازمه ايجاد چنين بازاري تغيير روش زندگي مصرف كنندگان از مرحله مصرف كالاهاي ضروري به مرحله مصرف كالاهاي لوكس و كالاهايي است كه توليد كنندگان با تغيير شكل وظاهر آن، ويژگي مدرا برآن اطلاق مي كند .
جامعه وارد كننده كالاهاي لوكس ومد شده در مقابل كالايي كه وارد مي كنند بخشي از سرمايه جامعه وكشور خود را ازدست مي دهد وبدين گونه بروابستگي اقتصادي خود شدت و عمق بيشتري مي بخشد.
فرهنگ استفاده از اسباب بازي
بازي موثرترين وپر معناترين راه يادگيري براي كودكان است اين فرآيند به عنوان يك فعاليت لذت بخش ونوعاً مطلوب اولين امكان جامعه پذيري را در اختيار كودك قرار مي دهد ازاين رو در انتقال فرهنگ به كودكان ودربارآوري آن ها، از اهميت بسياري برخوردار است .
خصوصيات اسباب بازي
اسباب بازي ابزاركوردك است لذا نيازمند خصوصيات ويژه ايي است تاكودك بتواند حداكثر لذت واستفاده از آنرا ببرد. با توجه به اهميت اسباب بازي براي كودكان ودقت لازم در ايجاد يا انتخاب آن مي توان مطالب زير را در اين باره برشمرد:
1-اسطوره سازي نكند بلكه توانايي هاي ذهني ومهم تر ازهمه توانايي عقلي كودك را افزايش دهد .
2-داراي توان انتقال ارزش هاي فرهنگي باشد.
3-براي سنين بالاتر از دو سال از امكان مشاركت وچند نفره بودن برخوردار باشد.
4-امكان تخيل ونوآوري رادارا باشد.
5-در پيوند وارتباط با فرهنگ عام ادبيات غني ايراني وبويژه گنجينه داستان هاي عاميانه باشد.
6-نه تنها زيبا باشد بلكه حس ذوقي وزيبايي شناختي كودك را برانگيزند وتوسعه دهند .
7-برحسب سنين كودكاني كه اسباب بازي براي آنها ساخته مي شود از حدودي از طنز برخوردار باشد.
8-حدود سني كودك در انتخاب اسباب بازي مورد توجه قرار گيرد .
9-داراي سرو صداي بي حد واندازه نباشد ( زيرا در كودك ايجاد وحشت مي كند) وميزان صداي آن در ابعاد لذت كودك از آن اسباب بازي قابل تنظيم باشد.
10-به كودك ياري دهد تا تجربه وكشف كند وطبيعت دنياي اطراف خود را بشناسد مانند وسايل نقاشي.
11-محرك تصورات كودك باشد مثل عروسك وابزار نقاشي.
12-محرك قواي خلاقه كودك باشد مانند اسباب بازي هايي كه متحرك هستند واجزاء آن ها قابليت جدا شدن دارند.
13-در جهت يافتن مهارت هايي كه در بزرگسالي كودك مي تواند سودمند باشد طراحي شده باشد مانند چكش ، لوازم پزشكي واره .
14-بطور مستقيم به تكامل توانايي هاي فيزيكي –رواني كمك كند.
15-نوع اسباب بازي با توجه به توانايي هاي كودك انتخاب شود وبيش از حد وتوان كودك نباشد.
برداشت كلي:
اينكه خومان رابشناسيم ، به خودمان ايمان بياوريم ، باور كنيم كه مي توانيم ، سست اراده نباشيم و به فرهنگ اصيل خود بباليم