عنوان:
کالبد شکافي قدرت
معرفي خلاصه ي کتاب
اين کتاب ترجمه اي است از :
The anatomy of power,
John Kenneth galbraith, Houghton Mifflin
Company boston 1983
اشاره
چاپ اول آن در شهريور 1366 توسط احمد شهسا ترجمه و بسيار کمياب مي باشد. کالبد شکافي قدرت دربرگيرنده 18 فصل مي باشد. که در ابتدا در يک ديدگاه کلي به قدرت پرداخته،سپس در دو فصل به ابزاهاي آن که عبارتند از قدرت تنبيهي، قدرت تشويقي و قدرت اقناعي مي پردازد. بعد در چهار فصل به منابع قدرت که شخصيت، مالکيت و سازمان مي باشند پرداخته است.
در فصول بعدي به ديالکتيک قدرت، انگيزه هاي نيرومند قدرت در دنياي پيش از سرمايه داري و در پيدايش سرمايه داري مي پردازد. همچنين به منابع قدرت و ابزارهاي مورد استفاده آن در گذر زمان و اعصار و واکنش ها نسبت به آن و جابجايي منابع قدرت نيز اشاره مي نمايد. بعد به رابطه سازمان و دولت، قدرت نظامي، قدرت دين و مطبوعات و تراکم و پراکندگي قدرت اشاره اي مي نمايد.
معرفي نويسنده
جان کنت گالبرايت در 15 اکتبر 1908 در کانادا به دنيا آمد، تحصيلات خود را در دانشگاه تورنتو و سپس در دانشگاه برکلي کاليفرنيا ادامه داد. در سال 1934 پس از دريافت درجه دکترا، در دانشگاه هاروارد به تدريس پرداخت.
در فعاليت انتخاباتي ادلاي استيونسن براي کسب مقام رياست جمهوري شرکت جست. با آنها نيز همکاري کرد. در مبارزه انتخاباتي جان افزايش کندي که با توفيق قرين شد از افراد مؤثر بود،نطقهاي او را مي نوشت يا اصلاح مي کرد. در سال 1961 به سمت سفير آمريکا عازم هند شد. در 1963 به وطن بازگشت.چندي در هاروارد به تدريس پرداخت و پس از قتل کندي از فعاليتهاي سياسي خود کاست. بعدها رياست انجمن اقتصادي آمريکا را بر عهده گرفت.
بررسي کتاب
از نظر ماکس وبر قدرت عبارتست از امکان تحميل اراده فرد بر رفتار جمعي ديگر. اين تعريف يقيناً همان است که عامه مردم از قدرت مي فهمند: افراد يا گروهي اراده و خواست خود را بر اراده و خواست هاي ديگران به رضا يا به زور، تحميل مي کنند. ص 23
در اين کتاب سعي بر آن است تا به منابع قدرت پي برده شود. و به اين سؤالات پاسخ دهد: چه عاملي است که فرمانروا را از فرمانبر جدا مي کند؟ به چه مجوزي بعضي، در امور جزيي و کلي،حق حکمروايي دارند؟ چه امري موجب مي شود که ديگران به خواستهاي آنان گردن نهند؟اين پرسشها که قدرت از چگونه تحميل و اعمال مي شود و چه روشهاي مناسبي در اعمال قدرت در دسترس است، موضوع مورد بررسي اين کتاب است.
قدرت در تحليل علمي با عدد «سه» پيوندي نزديک مي يابد.
از سه ابزار (تنبيهي، تشويقي، اقناعي) استفاده مي کند و سه خصيصه يا نهاد (شخصيت،مالکيت، سازمان) حق استفاده و اعمال آنرا اعطا مي کنند. در قدرت تنبيهي آلترناتيو تنبيه و مجازاتي به همراه داردد که فرد يا گروه را زير فشار مي گذارد. قدرت تنبيهي با فشار و تهديد به اجراي اعمالي که نتايج سخت و دردناک به بار خواهد آورد، به تحصيل اطاعت و تسليم افراد توفيق مي يابد. قدرت تشويقي بر خلاف آن با پيشنهاد پاداش و رفتار مثبت ، با اعطاي چيزي ارزشمند به آنکه سر فرد آورده است به مقصود خود مي رسد. قدرت اقناعي بر عکس از طريق تغيير عقيده اعمال مي گردد. ترغيب و تبليغ، آموزش و پرورش و يا ديگر اقدامات مناسباجتماعي که طبيعي، پاکيزه و به حق جلوه مي دهند، موجبات تسليم و رضاي افراد را به اراده شخص يا اشخاص ديگر فراهم مي آ؛ورند.
در پس اين سه ابزار که براي اعمال قدرت به کار مي روندسه منبع قدرت وجود دارد که عبارتند از شخصيت، مالکيت و سازمان.
جدا کردن و تفکيک منابع قدرت و ابزارها در هر اعمال قدرت خاص، تقسيم بندي اهميت نسبي آنها و مشاهده دگرگونيهاي به نسبت مهمي که در طول زمان بر آنها عارض شده، وظيفه ايست که اين کتاب بر عهده گرفت است.
قدرت تنبيهي فرد را به نوعي مجزات جسماني يا روحي تهديد مي کند که آنقدر رنج آور و دردناک است که فرد براي در امان ماندن از دست آن، از تعقيب خواست و اراده خويش صرفنظر مي کند.در قدرت تشويقش پاداش يا پرداختي به شخص پيشنهاد مي شود که از هر جهت سودبخش و خوشايند است. در نتيجه فرد ترجيح مي دهد از ميل و خواست خود چشم بپوشد تا به پاداشي که وعده داده شده برسد. در حالي که قدرت تنبيهي و تشويقي عيني و قابل رؤيت است، قدرت اقناعي بر عکس ذهني و نامرئي است. قدرت اقناعي، گذشته از زمينه ذهني و نظامي، در قسمتهاي ديگر هم اهميت بيشتري کسب کرده است. سياستمداران نوين به شدت همه فعاليت خود را در راه پرورش اعتقاد به کار انداخته اند. در دمکراسي هاي قرن بيستم قدرت سياسي، در معيار وسيعي عبارتست از قدرت اقناعي. در اثر قدرت اقناعي فرد به کاري که انجام مي دهد واقعاً معتقد است. از اعطاي پاداش به عنوان محرک هنوز به شدت استقبال مي شود اما مقاصد و هدفهاي مؤسسه که کاملاً در ذهن کارمندان جا باز کردهو به صورت اعتقاد آنها در آمده، نيروي مستقل و مهمتري است. اينها همه بجا و درست و مؤثر است اما وجود اعتقاد در آنها خود تظاهر بسيار مؤثري از قدرت اقناعي است.
همه رؤساي جمهور اخير آمريکا به کرات با مطبوعات و راديو و تلويزيون درگير بوده اند. و اين بدان سبب است که رسانه هاي گروهي، بر اعمال قدرت اقناعي از سوي رييس جمهور، تا حدي نظارت و کنترل دارند.
شخصيت
از بين سه منبع قدرت يکي از چيز هايي که دسترسي به قدرت را فراهم ميکند شخصيت مي ياشد . سه منبع(شخصيت ، مالکيت ، سازمان )همواره در ترکيب و تراخل با يکديگرند، هر يک از منابع قدرت با ابزار معيني رابطه اي بسيار قوي ونه انحصاري دارد . سازمان با قدرت اقناعي ،مالکيت با قدرت تشويقي و شخصيت نيز با قدرت تنبيهي رابطه هاي اساسي و ديرينه دارد.
مهمترين عاملي که در اجتماعات نوين به شخصيت پيوسته رابطه ايست که بين آن و قدرت اقناعي بوجود آمده است . جنبه هاي مختلفي در شخصيت وجود دارند که با قدرت اقناعي رابطه دارند، از قبيل : توانائي شخص در بيان فکر خود به صورتي متقاعد کننده ،داشتن ايمان راسخ و اعتقاد کامل و بيان قاطع،با اطمينان بيان کردن نتايج مبهم ونامعلوم و…
در تفسيرهاي سياسي نوين ، گرايش شديدي وجود دارد که در نقش و اهميت شخصيت در اعمال قدرت مبالغه کنند . تعدادي از عواملي که در ايجاد مبالغه درنقش شخصيت مهم مي باشند عبارتند از : خود بيني و خود ستايي ، تاثير تملق و چاپلوسي ، طبيعي عمومي مشاهدات اجتماعي ، تشريفات سياسي و..
قدرت واقعي از آن کسي است که در گير و دارها قادر باشد پذيرش مردم را به ديدگاههاي اساسي خويش بدست آورد.آنکه قدرت واقعي ندارد تنها کارش اين است که تسليم عقايد عامه مردم باشد.
مالکيت
مالکيت در واقع يکي از سه منبع قدرت است. در زمانهاي اخير اهميت آن ، در قياس با سازمان ،کاستي يافته است. قدرت که زماني در مؤسسات سوداگري و نيز در دولت تنها از مالکيت، و در واقع از منابع مالي سرچشمه مي گرفت اکنون از ساختاري مرکب از افراد و بوروکراسي نشأت مي گيرد. دسترسي به ابزارهاي قدرت هم از طريق مالکيت کاهش يافته است. مالکيت در واقع ،هميشه دسترسي به قدرت اقناعي را تا حدودي ميسر ساخته است. در زمانهاي پيشين خاصه در سالهاي آخر قرن گذشته اعتبار و مالکيت آنقدر زياد بود که بي آنکه نيلزي به پرداخت پاداش باشد به صاحب آن قدرت مي بخشيد. آنچه ثروتمند مي گفت و مي انديشيد در عقيده ديگران چون امري بديهي و مسلم تأثير مي گذاشت. ثروت از چنان شهرت خوبي برخوردار بود که به خودي خود به هر دو قدرت تشويقي و اقناعي دسترسي داشت.
سازمان
سازمان وقتي نيرومند است که به هر سه قدرت تنبيهي، تشويقي و اقناعي به طور مؤثر دسترسي داشته باشد و ضعيف است اگر استفاده از آنها تأثيرش کم يا هيچ باشد. سازماني که به مالکيت و شخصيت دسترسي دارد آشکار است که که از اين ارتباط کسب قدرت مي کند و اگر در استفاده کامل از قدرت تنبيهي، تشويقي و هم اقناعي در درجات مختلف آزادي عمل داشته باشد، بر قدرتش خواهد افزود. حکومت وقتي با دو منبع قدرت، يعني مالکيت و شخصيت متحد شد و به همه ابزارهاي قدرت دسترسي يافت به صورت سازماني نيرومند، يعني يک قدرت استثنايي در مي آيد.
ديالکتيک قدرت، انتظام قدرت
اتحديه هاي کارگري با کمک دولت توفيق يافتند استفاده از ابزارهاي قدرت را که کارفرمايان بر عليه اتحاديه بکار مي گرفتند موقوف نمايند از جمله استفاده آشفته و بي حساب از قدرت تنبيهي پليس، استفاده از قدرت تشويقي در پرداخت به اخلالگران اعتصاب و از قدرت اقناعي به اشکال گوناگون در تبليغ و ترغيب شخصي را. بايد توجه داشت که دولت بطرق مختلف در سه ابزار قدرت مداخله و از منابع قدرت بصورت مشابه، ولي البته نه همانند و يکسان حمايت مي کند.
پيداش سرمايه داري
سرمايه داري را نيز بايد ديد و شناخت و چه خوبست که آنرا به صورت انتقال و جابجايي قدرت و ابزارهاي تحميل آن ببينيم. سرمايه داري تجاري منبع اوليه قدرت خود را از مالکيت داشت اما اين منبع قدرت ديگر زمين نبود بلکه به صورت سرمايه به ويژه به صورت کالا براي فروش و زر وسيم براي تهيه آن در آمده بود. در همان حال اهميت شخصيت رو به کاهش مي رفت، سازمان بيشتر سر بلند مي کرد و قدرت تشويقي به شدت فزوني مي گرفت. استفاده از قدرت تنبيهي کاستي مي پذيرفت هر چند هنور در دسترس بود. اعمال قدرت اقناعي، به صورت محدود و جالب توجه و با آينده نگري انجام مي گرفت. يکي از ادعاهاي بر حق و درست سرمايه داري اين است که پاداش تشويقي را که بسيار متمدنانه تر است به جاي مجازات تنبيهي نشاند. مالکيت همچنين حيثيت بازرگانان را در اجتماع بالا برد که به نوبه خود اطاعت اقناعي را که از ثروت ناشي مي شد افزايش داد.در اثر سرمايه داري صنعتي دگرگونيهايي در منابع قدرت رخ داد که ابزارهاي قدرت را هم فرا گرفت. سازمان به عنوان منبع قدرت در سرمايه داري صنعتي سر برافراشت و سرانجام جاي مالکيت را که به عنوان منبع قدرت مسلط در آمده بود گرفت. قدرت تنبيهي يکسره ناپديد نشد و همچنان در دسترس دولت يا مأموران امنيت کمپاني باقي ماند. اما در قياس با امکانات وسيعي که قدرت تشويقي در اختيار داشت چندان مهم نبود. با اين همه اقدام بسيار مهم کاملاً عملي و جالب در درون سرمايه داري پيشرفته ادامه توسل آن به قدرت اقناعي بود-يعني ادامه سازگاري و تقابلش با عقايد اقتصادي بر حسب احتياج روزمره و واقعيت. همه اين اقدامات، هر يک به طريقي بر حسب پيدايش عقايدي شدند در حمايت از تسليم و اطاعت و نتيجه آن افزايش قدرت صاحبان صنايع بود.
واکنش ها
مارکس بازرگانان حمله به مالکيت به عنوان منبع قدرت، به صورتي که تا آن موقع از هيچ دانشمندي سابقه نداشت، نشان داد که چگونه تمهيدات اجتماعي و اعتقاد مي تواند وسيله اي براي اعمال قدرت باشد. بازرگانان همه اهميتي که قدرت مارکسيستي داشت و ترس زيادي که ايجاد کرده بود در کشورهاي صنعتي و در رويارويي بازرگانان مظاهر قدرت سرمايه داري صنعتي،باشکست مواجه شد. سرمايه داري صنعتي بازرگانان ترکيب مالکيت و سازمان به عنوان منابع قدرت و بازرگانان تجهيز و به کارگيري قدرت تشويقي و قدرت اقناعي خويش بسيار نيرومند بود.
عصر سازمان
در مهمترين تغيير و تحولي که اخيراً در انگيزه هاي قدرت روي داده است يعني پيدايش سازمان به عنوان منبع قدرتو رقابت آن در تضعيف نسبي نقش هاي شخصيت و مالکيت. سازمان به صورت شرکت سهامي تحت نظارت هيأت مديره، اتحاديه کارگري، دولت بوروکراتيک نوين، گروههاي کشاورزي، توليد کنندگان نفت که بازرگانان حکومتها همکاري نزديک دارند، انجمن هاي تجاري و تشکيلات و واسطه هاي ÷ارلماني در آمده و همه اينها مظاهر سازمان است. همه اينها گواهي بر نزول نسبي اهميت شخصيت و در حد کمتري مالکيت، به عنوان منابع قدرت است. اينها نشانه اتکا روزافزون به تمهيدات اجتماعي به عنوان ابزار تحميل قدرت است. جاي شخصيت هاي پرقدرت و بازرگانان نفوذ را گروههاي مديريت گرفته اند. کارفرما تسليم مرد سازماني بي نام و نشان شده و شخصيت بدين سان در ورطه سقوط و نزول افتاده است.
با جابجايي منابع قدرت از شخصيت و مالکيت به سازمان، کاهش کحسوسي در تأثير نسبي قدرت تشويقي راه يافت و چنانچه انتظار مي رفت در اعمال قدرت اقناعي پيشرفت قابل توجهي حاصل شده است. اين دگرگوني از جمله در رابطه بين مؤسسه صنهتي با اتحاديه کارگري بسيار آشکار بود.
سازمان و دولت
در قرن نوزدهم و تا چند دهه اول قرن بيستم، دولت نوين کاملاً ابزاري در دست قدرت سرمايه داري صنعتي بود.
همچنين در اعمال قدرت صنعتي نوعي انحصار وجود داشت و مستقيم يا از طريق دولت، به هر حال قدرتي در کار بود. هيچ چيز با شخصيت، مالکيت و سازمان صنعتي براي کسب تسليم و اطاعت رقابت نمي کرد. يکي از وجوه کاملاً مشخص عصر سازمان، پيدايش گروههاي متعدد سازمان يافته است که در صدد تملک و تصرف ابزارهاي قدرت از دولت بودند، تادر نيل به هدفها و مقاصد خويش از آنها استفاده کنند. همچنين سازمانهاي مختلفي در درون تشکيلات دولت سر بر آورد مثل وزارتخانه ها، نمايندگي هاو… دولت نوين در درون ساختار خود هر سه منبع قدرت را وحدت بخشيد. اين تشکيلات، به طور کلي ونه دقيقا ًهمانست که بوروکراسي مي نامند. در دولت نوين قدرت اقناعي وسيله اي قاطع تصور شده است.
قدرت نظامي
قدرت نظامي نه تنها همه منبع مهم قدرت را در خود دارد، بلکه تمام ابزارهاي تحميل قدرت را هم با جامعيت فوق العاده و اثربخش، در اختيار دارد. و اين امر نه تنها بر اثر حجم و ظرفيت ، بلکه حتي احتمالاً به خاطر نتايجي که حاصل مي شود چيزي پر هيبت است. تشکيلات نظامي از سه منبع قدرت، دو منبع را: مالکيت (يعني اغتبارات مالي) و سازمان را به حد کفايت و گسترده در اختيار دارد.در تشکيلات نوين نظامي ، شخصيت کمتر واجد اهميت است. علاوه بر منابع وسيع و ذخائر گسترده اي که قدرت نظامي مورد استفاده قرار مي دهد و سازمان بسيار استوار و با انضباطي که در اختيار دارد، از قدرت تنبيهي هم به حد کفايت استفاده مي کند. و با اعمال قدرت تشويقي و اقناعي به تحصيل اطاعت و تسليم جامعي دست مي يابد.
قدرت دين و مطبوعات
در عصر جديد منابع و ابزارهاي قدرت ديني، در دنياي مسيحيت به شدت به کاستي گراييده است. مالکيت کليسا هم به عنوان منبع قدرت تاحد زيادي کاهش داشته است. به تبع تنزل نسبي و گاه مطلق منابع قدرت، ابزار قدرت هم به سختي آسيب ديد و رو به ضعف نهادو فقط قدرت اقناعي به عنوان تنها وسيله قابل اعتماد به منظور کسب تسليم و رضاي ديني باقي مي ماند. اما آنهم آسيب ديده است. اما مالکيت در مطبو عات و تلويزيون، اهميت خود را حفظ کرده است و قدرت تشويقي تشکيلات گسترده و پر خرج آنرا بر پا نگه داشته است. اما بايد گفت که باز هم منبع اصلي قدرت آن سازمان است و اين تمهيدات اجتماعي سازمان و خصوصيات ناشي از آن است که تسليم و اطاعت بيروني را کسب و نگهداري مي کند.
ثروت و وفور نعمت از عواملي بود که به پراکندگي قدرت کمک کرد زيرا نقش مالکيت را تضعيف کرد. و بر اثر آن از اهميت قدرت تشويقي کاست. بر اثر وفور نعمت مصرف کننده و کارگران آلترناتيوهاي متعدد پيدا کردند و ديگر الزامي نداشتند در مقابل هر نوع اعمال قدرتي سرمايه تسليم فرود آورند. انحصار در يک جامعه فقير خود يک منبع قدرت است، در حالي که در جامعه غني مردم به فکر مي افتند آلترناتيوهاي ديگر پيدا کنند. آنها که به ماشين رفاه اجتماعي دولت نوين، حمله مي کنندتأثير آن را در محو و پراکنده کردن قدرت تشويقي که در گذشته مايه تقويت قدرت صاحب کار بود خوب دريافته اند.
قدرت، نيز بر اثر خاصيت ديالکتيکيخودش دچار تفرقه و پراکندگي شده است. آنها که زماني اجبار و اضطرار را قبول و تحمل مي کردند حالا به خودي خود براي مقاومت در مقابل آن دچار مشکل شده اند. در گذشته چنين نبود، چنين واکنشي اقدامي خرابکارانه تلقي مي شد.
نتيجه
منظور اين کتاب آن نيست که درباره اعمال قدرت، خاصه درباره نقش مخاطره آميز قدرت نظامي به داوري بنشيند. (قدرت نظامي پديده اي نيست که بتوان آنرا جدا کردو به تجزيه و تحليل آن پرداخت. ممکن است اعمال قدرت با رنج، خشونت و سيه ورزي همراه باشد. همچنين فقدان آن هم اين عواقب را دارد. اميد نويسنده اين است که خواننده پس لز فراغت از مطالعه، از طبيعت و ساختار قدرت آگاهي کامل و دقيقي حاصل کرده باشد. از منابع قدرت، از ابزارهاي اعمال قدرت، از روابط و بستگي هاي متنوعي که در منابع و ابزار قدرت وجود دارد، از دگرگونيهايي که در طول زمان بر آنها عارض شده و از شکل نوين و تأثير آنها. و بر آن است که نقش تازه و مهمي که قدرت اقناعي بر عهده گرفته، به خوبي شناخته شود.قدرتي که اصولاً بدان سبب تأثير مي بخشد که مالکيت از اعمال آن يکباره غافل و بي خبريم و زودباور_زيرا چنين مي پنداريم که نسبت به يک عقيده ظاهراً عادي، نسبت به يک فضيلت ظاهراً طبيعي و مقبول، واکنش نشان مي دهيم.
هم چنين بر آن است که از موضوع توهم قدرت که جمعي بدان گرفتارند و از ضعفي که در تراکم قدرت بر اثر گرايشي که در مقابله با اعمال آن از طريق پراکندگي قدرت پيدا شده ، اطلاعات کافي داده باشد.
نويسنده در ابتدا با توضيح و تفسير قدرت، و تبيين چگونگي و ابعاد آن به عوملي که بر قدرت تأثير مي گذارند پرداخته، سپس ابزارها و منابع قدرت را به خوبي توضيح داده و نقش هر يک و جايگاه آنها را مشخص نموده است. در ادامه به گذر قدرت و تأثير منابع و ابزارهاي مورد استفاده و قدرتمند در شرايط را بررسي مي نمايد و اينکه در هر عصري منبع قدرت چه بوده است و با چه ابزاري مي شد قدرت نمايي نمود.
ارائه : علی ادبی فیروزجایی
منبع : مديريت دولتي در ايران