هر چند با این زبان کوچک گناهان بزرگی را مرتکب گردیده ام و نباید های زیادی را گفته ام ولی به حرمت این که تا کنون از زمانی که سخن گفتن را آغاز نموده ام روزی به سرنیامده که در آن نام تو را در آن جاری نکرده باشم، مرحمتی فرما و جز نام و یاد متعالی خود را بر زبانم جاری مساز.
شنونده ی نجوای من!
من با گوش خود نبایدهای زیادی شنیده ام ولی با همین گوش های خود نیز چیزهای زیادی در مورد صدای گرم و آشنای منادی ایمان شنیده ام پس مرا یاری فرما بدان ایمان بیاورم تا تو از گناهان من بگذری.
مهر ثابت و عشق پایدار من!
خوب می دانم دلی ارزشمند است که تنها یک سرنشین داشته باشد و من گاهی در دلم – همان جائی که تنها خانه ی توست- دوستی غیر تو را نیز جا داده ام، لکن به حرمت این که لحظه ای بدون محبت تو در دل زندگی نکرده ام محبت خود را از من دریغ مدار.
معشوق من!
هر چند به دلیل این که نازیبائی های دنیا را برای چشمان خود به زیبائی نشان داده ام، دیدگانم لیاقت دیدن روی زیبای تو را ندارد ولی همیشه چشم انتظار روی زیبای تو می مانم.
تنها یاور و سرمایه ی زندگانی من!
با این که باور داشته ام تو تنها یاور و سرمایه ی زندگانی من هستی باز هم از دیگری یاری خواسته ام. باور مرا به یقین تبدیل فرما.
خدای مهربانم!
می دانم در راه تو ثابت قدم نبوده ام لکن همواره دوست داشته ام با گام هایی استوار به سوی تو بیایم پس خود مرا یاری فرما تا به خیل « و یثبت اقدامکم » بپیوندم.
عزیز من!
هر چند آن طور که شایسته ی نعمت دستانی است که تو به من داده ای دستگیری نکرده ام لکن از تو می خواهم دست مرا بگیری تا بتوانم به مدد تو دستگیری کنم.
ای تنها امید زندگانی من!
هر چند کج رفته ام و بارها و بارها علاوه بر تو به دیگران نیز امید داشته ام ولی خوب می دانم تو تنها امید زندگانی من هستی پس مرحمتی فرما و امید مرا ناامید مگردان.
* میخ *