نظریه مارپیچ سکوت

 

تأثیر رسانه بر پارادایم های جامعه: ایجاد اثرهای قوی بر افکار عمومی با هم ترکیب می شوند» (سورین و تانکارد، 396:1381). هم صدایی باعث شکل گیری تصویر همسان از موضوعات و رویدادها می شود و بر مواجهه ی گزینشیِ مخاطبان [که در نظریه ی استحکام بر آن تأکید می شد] غلبه می کند. عامل دیگری که وارد عمل می شود، «مارپیچ سکوت»(5) است. به این معنا که در خصوص یک موضوع مناقشه انگیز، افراد درباره ی توزیع افکار عمومی حدس هایی می زنند. آن ها سعی می کنند دریابند که آیا در اکثریت قرار دارند یا در اقلیت؛ و سپس می کوشند تعیین کنند که آیا تغییر افکار عمومی در جهت موافقت با آن هاست یا خیر. به باور نئومان، اگر آن ها احساس کنند در اقلیت قرار دارند یا تغییر افکار عمومی در جهت فاصله گرفتن از آن هاست، ترجیح می دهند سکوت اختیار کنند. هر چقدر اقلیت بیشتر سکوت کنند، مردم احساس می کنند که دیدگاه خاص و متفاوت ارائه نشده است و لذا مارپیچ سکوت تشدید می شود(سورین و تانکارد، 7:381-96).
نئومان، افکار عمومی را نه فقط امور مربوط به دولت و حکومت، بلکه همچنین عامل فشار بر افراد برای همرنگ شدن با دیگران می داند. ریشه ی نظریه ی نئومان این است که مردم به شدت از انزوا می ترسند. بیشتر مردم از ترسِ انزوا، بر ضد قضاوت ها و ارزیابی های خود عمل می کنند.

الگوی این نظریه چنین است:
به موازات انتشار و توزیع افکار و عقاید توسط رسانه های جمعی به عنوان عقاید غالب و مسلط، حمایت میان فردی از عقیده ی اقلیت به مرور ضعیف می شود، و لذا تعداد افرادی که آشکارا عقیده ی اقلیت را بیان نمی کنند و یا به عقیده ی اکثریت گرایش پیدا می کنند، روز به روز بیشتر می شود، به گونه ای که مارپیچ سکوت در جامعه شکل می گیرد و یک عقیده به عنوان عقیده ی فراگیر تثبیت می شود.
ویندال، سیگنایزر(6) و اولسون(7) معتقدند که نظریه ی مارپیچ سکوت بر فرضیات زیر استوار است:
1. اگر مردم احساس کنند دارای عقاید مشترک با دیگران هستند، درباره ی آن ها با یکدیگر صحبت می کنند؛ اما اگر احساس کنند فقط خودشان صاحب عقیده ی خاصی هستند، آن عقیده را آشکارا ابراز نمی کنند.
2. افراد ممکن است از رسانه های جمعی به عنوان منبع توزیع عقاید استفاده کنند. اگر عقیده ی خاص آن ها در رسانه مطرح نشده باشد، آن ها نتیجه می گیرند که آن عقیده مورد پذیرش عمومی نیست.
3. همه ی رسانه ها به شیوه ای تقریباً انحصاری، عقاید مشابهی را بیان می کنند(هم صدایی) و موجب می شوند که مردم، اغلب از جوّ فکری جامعه تصویر نادرستی داشته باشند.
4. بسیاری از افراد که عقیده ی خاصی دارند، از ترس انزوا از آن دفاع نمی کنند. لذا هر چه بیشتر، افراد ساکت بمانند، دیگران احساس می کنند که عقیده مخالف وجود ندارد و بنابراین مارپیچ سکوت در جامعه شکل می گیرد(ویندال، سیگنایزر، اولسون، 6:1376-365).
مک کوایل و ویندال، ریشه ی این الگو را در تفکر روان شناسی اجتماعی اولیه(آلپورت، 1937) می دانند که براساس آن، عقیده ی شخص تا حد بسیار زیادی به آن چه دیگران فکر می کنند و حتی به آن چه فرد به عنوان عقیده ی دیگران درک می کند، بستگی دارد(مک کوایل و ویندال، 113:1388-112).
رسانه های جمعی بر درک و ارزیابی مردم از فضای فکری جامعه اثر می گذارند، زیرا مردم معمولاً نتایج نظرسنجی ها یا مصاحبه های خبری با فعالان سیاسی و اجتماعی را از رسانه ها دریافت می کنند.
لذا «نوئل نئومان، محتوای رسانه های جمعی را اغلب انعکاس سازگاری یا سطح بالای توافق درباره ی مسائل و موضوعات می داند. این ایده با ادعای پژوهشگران کاشت مبنی بر همسانیِ نمایش های تلویزیونی با پیام های ضمنی برای مخاطبان، مشابهت دارد» (پری، 203:2002).
در این فرایند، مردم بیشتر به آن چه دیگران به صورت عمومی بیان می کنند، اتکا و اعتماد می کنند تا به آن چه واقعاً فکر می کنند. رسانه های جمعی به سه شیوه بر مارپیچ سکوت اثر می گذارند:
1. رسانه ها تصورات افراد را راجع به این که چه عقایدی مسلط است شکل می دهند
2. رسانه ها تصورات مربوط به عقاید رو به افزایش را شکل می دهند
3. رسانه ها تصوراتی را شکل می دهند راجع به این که شخص چه عقیده ای را می تواند در افکار عمومی ابراز کند، بدون این که منزوی شود(سورین و تانکارد، 8-1381:397).
براساس این نظریه، تمایل به اظهار نظر توسط افراد، تحت تأثیر تصورات آن ها از فضای عقیده است. چنانچه رسانه ها با توجه به سه ویژگی تراکم، همه جایی بودن و هم صدایی فضای فکری جامعه را در اختیار بگیرند و عقایدی را به عنوان عقاید اکثریت توزیع و منتشر کنند، افراد مخالف و در اقلیت را به خاطر ترس از انزوا وادار به سکوت و کناره گیری می کنند و افکار و عقایدی همسان و مشابه را بر جامعه حاکم می سازند.
پژوهشگری به نام لاسورسا(8) (1991) برای سنجش میزان تأثیر و قوت فضای عقیده بر اظهار نظر افراد، مطالعه ای پیمایشی را انجام داد و طی آن دریافت که اظهارنظر و افشاگری سیاسی نه تنها تحت تأثیر تصور شخص از فضای عقیده است [چنان که نئومان گفته است]، بلکه متغیرهای دیگر مثل سن، سطح تحصیلات، درآمد، سطح خودسودمندی، توجه به اطلاعات سیاسی در رسانه ها و اطمینان شخص به درستی نظر خویش نیز در این فرایند تأثیرگذار است.
به عبارتی، مردم در برابر عقیده ی عمومی آن اندازه که نئومان می گوید ناتوان نیستند و تحت شرایطی در برابر مارپیچ سکوت مقاومت و با آن مبارزه می کنند.
پی نوشت ها :

1. E. Noell-Neumann
2. Cumulation
3. Ubiquity
4. Consonance
5. Spiral of silence
6. B.signizer
7. S. Olson
8. D. Lasorsa

منبع : مهدی زاده، سید محمد، (1389)؛ نظریه های رسانه: اندیشه های رایج و دیدگاه های انتقادی، تهران: نشر همشهری، چاپ اول 1389.

نوشتاری دیگر…

هر چی دلت می خواد بگو اما مراقب باش که به یک گوشه پرتاب نشوی
این نظریه نخستین بار توسط الیزابت نئول نیومن در کتابی تحت عنوان « افکار عمومی – پوست اجتماعی ما» در سال 1974 در تشريح چگونگي شكل گيري افكار عمومي مطرح شد.مطابق نظریه مارپیج سکوت افراد درصورتی که دریابند عقاید و افکار آنها درسطح جامعه در اقلیت قرار دارد کمتر تمایل می یابند، عقاید خود را ابراز نمایند. در واقع، آنان نگرانند که مبادا به خاطر عقایدشان از سوی جامعه طرد شوند و در انزوا قرار گیرند و یا به دلیل آنها، از سوی جامعه تحت فشار(انتقام جویی – تلافی …) قرار گیرند. به عبارت دیگر، در چنین شرایطی افراد تمایل به سکوت اجتماعی دارند. اما در مقابل درصورتی که افراد دریابند که عقاید آنان به گروه اکثریت جامعه متعلق است، تمایل بیشتری دارند تا در مورد عقاید خود صحبت کنند.
نئول نیومن معتقد بود، هر فرد ازیک توانایی فطری یا هوش شبه آماری برخوردار است که او را کمک می کند تا افکار عمومی را مورد سنجش قرار دهد.
در واقع، افکار عمومی نگرش ها یا رفتارهایی هستند که به طور عمومی مطرح می شوند.
مطابق این نظریه، رسانه های جمعی نیز نقش قابل توجهی در ترسیم افکار عمومی و تعیین عقاید مسلط اجتماعی و عقاید اقلیت ایفا می کنند. همچنین، رسانه ها بر درک افراد از بستری که افکار عمومی در آن رشد می کند، نیز تاثیر گذارند و مخاطب رسانه خواه ناخواه باور می کند که تصاویر رسانه ای واقعیت دارد.
نئول نیومن مارپیچ سکوت را یک فرایند دینامیک و پویا توصیف می کند که طی آن پیشگویی ها درباره افکار عمومی به یک واقعیت تبدیل می شود. در حقیقت، پوشش رسانه های جمعی از عقیده اکثریت، سبب می شود که آن عقیده به بر وضعیت اجتماعی مسلط گردد  در چنین شرایطی احتمال بالایی وجود دارد که اقلیت کمتر به صورت آشکارو علنی درباره عقیده خود سخن  گوید. بدین ترتیب، مطابق نظریه مارپیچ سکوت، گروه اکثریت به برقراری ثبات اجتماعی در طی زمان کمک می کند.
نئول نیومن در جریان تحقیقی، نظریه خود را اثبات کرد. وی از گروهی خواست تا درباره این جمله اظهار نظر کنند: فردی با عصبانیت می گوید از سیگاری ها متنفر است زیرا آنها دیگران را مجبور می کنند که دود خطرناک آنها را استنشاق کنند.
در این تحقیق مشخص شد، افراد سیگاری، هنگامی که افراد غیر سیگاری در کنار آنها هستند کمتر تمایل دارند از سیگاری ها حمایت کنند.

مدل مفهومي
· انتقادها
1. این نظریه هرچند علمی است با وجود این در مواردی کاربرد ندارد.
همواره افراد معدودی وجود دارند، که از انواع مجازات ها ابایی ندارند. آنها از اینکه افکار عمومی را درباره موضوع خاص تغییر دهند، هراسی ندارند، به ویژه که آنها درباره عقاید و افکار خود به طور حرفه ای و مسئولانه با امید به تاثیر گذاری در جهت تغییرات بهتر سخن می گویند. هنگامی که فرد نقش یک رهبر افکار را برعهده دارد، مایل است به وضوح از عقاید خود سخن بگوید و بدین ترتیب، بر مردم اثر گذار باشد. بنابراین، تمایلی به کنار گذاشتن عقیده خود ندارد. همچنین گاهی با وجودی که فرد نقش رهبر افکار را ایفا نمی کند اما در اعتقاد خود راسخ است و تمایل به کنار گذاشتن آن هم ندارد.
2. آیا پیش بینی فرد ازاینکه او به سبب عقایدش به گروه اکثریت یا اقلیت تعلق دارد، صحیح است؟ چگونه؟
3. آیا می توان افکار عمومی را به درستی مورد سنجش قرار داد؟
4. برخی از اندیشمندان حوزه ارتباطات تمایل دارند که به جای اصطلاح«مارپیچ»، اصطلاح «فضا» را به کار برند. آنها چنین استدلال می کنند که اصطلاح «فضا»، حوزه قدرت، کنترل و تاثیر گذاری را به تصویر می کشد. آنان معتقدند اصطلاح «فضای سکوت» ، مفاهیمی چون آزادی بیان، افکار عمومی و تفکر انتقادی را نیز دربر می گیرد. در سایه چنین مفهومی، مجازات هایی نظیر سانسور و انزوا را نیز به عنوان عوامل و معیارهای بازدارنده قرار می گیرد.
وجود محدودیت ها و موانع و رويارويي ها و مواجهه ها شاید بتواند در ایجاد تغییر كنش هاي رفتاري نسبت به یک موضوع اثر گذار باشد، اما هرگز سبب نخواهد شد که افراد عقاید خود را درباره یک موضع تغییر دهند. هدف اصلی در يك گفتمان منطقی و عقلایی باید تغییر نگرش و عقیده باشد تا از طریق آن رفتار فرد نیز تغییر کند. اما تغییر رفتار از روی اجبار و بدون ايجاد تغییر واقعی در عقیده فرد تنها یک نتیجه موقتی به وجود مي آورد.
در نهایت، در چنين رقابتي، هیچ کس برنده نیست و كشمكش بر سر اين موضوع در قالب یک ابزار تفرقه افکن ادامه می یابد که همزمان توسط گروه اقلیت و اکثریت استفاده می شود. زیرا موضوع به فضای سکوت منحصر و محدود شده است،  با وجود این به نظر می رسد که فقط گروه اکثریت شنیده می شود و همواره، فقط یک بخش خاص از گروه اکثریت ، صدای گروه اقلیت را می شنود.

·نظر نویسنده آسمان
همه گروه ها و افرادی که در اقلیت اجتماعی قرار می گیرند لزوما به سبب ترس از انزوای اجتماعی و یا تحت فشار قرار گرفتن به سکوت اجتماعی روی نمی آورند.
به دیگران سخن، گاهی ممکن است گروه اقلیت از استراتژی سکوت اجتماعی برای تحقق برخی اهداف سیاسی استفاده کنند.

یک سئوال
فرض کنید شما در یک سفر علمی – آموزشی طولانی مدت  شرکت کرده اید و یکی از همسفران شما گفتگویی را در مورد مسائلی در باره سلامت غذایی آغاز می کند. آیا شما به آن بحث و گفتگو می پیوندید و از عقیده واقعی خود سخن می گویید؟ در صورتی که بحث مجادله ای باشد چطور؟

· از این نظریه استفاده کنید!!
به مردم نشان دهید، آن دسته از عقاید و دیدگاه هایی را که شما می خواهید بیان کنند، اصلی است و اهمیت دارد و آن بخش از عقایدشان را که می خواهید آنها را تغییر دهند، در اقلیت قرار دارد و ممکن است به سبب بیان آنها در معرض خطر طرد اجتماعی قرار گیرند!!
نظر نویسنده آسمان:
شما هم قادرید عقاید دیگران را کنترل کنید!!

http://www.rasekhoon.net/article/show/726487/%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87-%DB%8C-%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%BE%DB%8C%DA%86-%D8%B3%DA%A9%D9%88%D8%AA/

Spiral of Silence
formation of public opinion

History and Orientation
Neumann (1974) introduced the “spiral of silence” as an attempt to explain in part how public opinion is formed. She wondered why the Germans supported wrong political positions that led to national defeat, humiliation and ruin in the 1930s-1940s.
Core Assumptions and Statements
The phrase “spiral of silence” actually refers to how people tend to remain silent when they feel that their views are in the minority. The model is based on three premises: 1) people have a “quasi-statistical organ,” a sixth-sense if you will, which allows them to know the prevailing public opinion, even without access to polls, 2) people have a fear of isolation and know what behaviors will increase their likelihood of being socially isolated, and 3) people are reticent to express their minority views, primarily out of fear of being isolated.
The closer a person believes the opinion held is similar to the prevailing public opinion, the more they are willing to openly disclose that opinion in public. Then, if public sentiment changes, the person will recognize that the opinion is less in favor and will be less willing to express that opinion publicly. As the perceived distance between public opinion and a person’s personal opinion grows, the more unlikely the person is to express their opinion.

Conceptual Model

 

Source: Noelle-Neumann (1991).
Favorite Methods
To be added.
Scope and Application
It is related to the mass media, in such a way that mass media influences public opinion. Shifts in public opinion occur commonly and therefore this theory is used to search an explanation for behavior (speak up or stay silent).
The theory has also been criticized for ambiguity and methodological weakness, but the idea has persisted. Evidence of the spiral effect is usually small but significant.
Example
This example shows an effect of the theory where during the 1991 Gulf War the U.S. support for the war was measured. Either it is a consensus view or did media coverage contribute to a spiral of silence that dampened opposition to the war? In a survey that asked about people’s opinions, respondents were clearly less supportive of the war than the popular support depicted by the media. Those who watched television and perceived that the public supported the war, were more likely tot support the war themselves. This study supports the spiral of silence and suggests that people are swayed by bandwagon effects rather than fearing social isolation.
References
Key publications
Glynn, J.C., Hayes, F.A. & Shanahan, J. (1997). “Perceived support for ones opinions sand willingness to speak out: A meta-analysis of survey studies on the ‘spiral of silence’” Public Opinion Quarterly 61 (3):452-463.
Glynn, J.C. & McLeod, J. (1984). “Public opinion du jour: An examination of the spiral of silence, “ Public Opinion Quarterly 48 (4):731-740.
Noelle-Neumann, E. (1984). The Spiral of Silence: Public Opinion — Our social skin. Chicago: University of Chicago.
Noelle-Neumann, E. (1991). The theory of public opinion: The concept of the Spiral of Silence. In J. A. Anderson (Ed.), Communication Yearbook 14, 256-287. Newbury Park, CA: Sage.
Simpson, C. (1996). “Elisabeth Noelle-Neumann’s ‘spiral of silence’ and the historical context of communication theory.” Journal of Communication 46 (3):149-173.
Taylor, D.G. (1982). “Pluralistic ignorance and the spiral of silence: A formal analysis,” Public Opinion Quarterly 46 (3):311-335. See also: Kennamer, J.D. (1990). “Self-serving biases in perceiving the opinions of others: Implications for the spiral of silence,” Communication Research 17 (3):393-404; Yassin Ahmed Lashin (1984). Testing the spiral of silence hypothesis: Toward an integrated theory of public opinion. Unpublished dissertation, University of Illinois at Urbana-Champaign.

*http://www.utwente.nl/cw/theorieenoverzicht/Theory%20clusters/Media,%20Culture%20and%20Society/spiral_of_silence.doc/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *