نقش امام سجاد(ع) در پيام‌رساني عاشورا

 

بعد از حادثه عاشورا، کاروان اسيران کربلا در کوفه، شام و سپس مدينه، با خواندن خطبه، سرودن شعر، پاسخگويي به مخالفان و سوگواري، پيام حماسه حسيني را به مردمان اين نواحي انتقال دادند و بزرگترين تاثير را برجاي نهادند. اثري که سخنان اهل بيت امام حسين (ع) در اجتماع کوفه و شام برجاي گذاشتند از اثر کشته شدن شهيدان کربلا کمتر نبود.محور تبليغات کاروان اسيران، معرفي ارزشهاي ديني، وصف پيامبر اسلام (ص) و انتساب اهل بيت او، نکوهش مردمي که عکس العملي درباره جنايات و ستم هاي امويان از خود بروز ندادند، افشاي جنايات بني اميه، حمايت از قيام حسيني و جلوگيري از تحريف حادثه عاشورا بود . در واقع بازماندگان اين قيام از فرصت تماس گرفتن با مردم در بلاد گوناگون به بهترين وجه بهره برداري کردند و اين دشمنان نادان آنان بودند که با اسارت اين عزيزان و انتقال آنان به شام، زمينه تبليغاتي خوبي براي روشن شدن حقايق و افشاي مفاسد امويان فراهم آوردند.

** ندبه و سوگواري در کربلا
وقتي امام سجاد (ع) بدن مطهر امام حسين (ع) را در ميان قبر نهاد، خطاب به پدرش گفت: خوشا به حال زميني که بدن شريف تو را در برگيرد. دنيا بعد از اين تاريک و آخرت به نور تو روشن است اما اندوه هميشگي و شب من، بي خواب است، تا خداوند به سوي خانه تو که در آن جاي گرفته اي اختيار کند و مرا به آنجا بياورد. پس اي فرزند رسول خدا! سلام من و رحمت خداوند بر توباد.

** در کوچه هاي کوفه
کوفه به منزله قلب عراق بود و در مدت پنج سال مرکز حکومت علي(ع) به شمار مي رفت و همواره کانون شيعيان و پايگاه دوستان آن بزرگوار به حساب مي آمده است. اهل بيت نيز چند سال قبل در اين شهر با احترام فراوان زندگي مي کردند، اما اکنون زينب کبري (س) و فرزندان علي وارد اين ديار مي شوند، در حالي که اسيرند.
ابن زياد با آنکه با ايجاد اختناق و فشار سياسي بر اوضاع کوفه مسلط شده است اما از اين واقعيت هراس دارد که مبادا مردم از خواب مرگبار خويش بيدار شوند و حرکتي عمومي ريشه هاي حيات ننگين او را قطع کند؛ به همين دليل دستور حکومت نظامي داد . آنگاه به فرمان وي خاندان فضيلت در حالي که سرهاي شهيدان بر بالاي نيزه در پيشاپيش آنان بود وارد کوفه شدند.
حزيم بن شريک اسدي مي گويد: امام سجاد (ع) به سوي مردم بيرون آمد و اشاره کرد که سکوت کنند، چون همه خاموش شدند، حضرت خطبه اي براي آنان خواند. در اين خطبه محورهاي ذيل بيان گرديد:
– معرفي خود و خاندان عصمت و طهارت و جد و پدرش
– گزارش جنايات کربلا و فجايع عاشورا
– تذکر به مردم کوفه در مورد نامه نگاري و دعوت از امام حسين (ع) بي وفايي آنان نسبت به امام
.پس از خاتمه خطبه امام سجاد (ع) صداي گريه از هر سو بلند شد و مردم به يکديگر مي گفتند: هلاک شديد در حالي که نمي دانيد. و چون امام (ع) فرمود: خدا رحمت کند کسي را که پند مرا بپذيرد و سفارشم را در راه خدا و رسولش و اهل بيت او مراعات کند. زيرا براي ما در پيروي از رسول خدا سرمشقي نيکوست جمعيت يکپارچه گفتند: اي فرزند رسول خدا! همه گوش به فرمانت هستيم. حرمت و حقتان را پاس مي داريم و از تو روي نمي گردانيم، ما را به فرمان خود مامور کن … آماده ايم که خونخواهي و انتقام شما و خود را از آنان که به ما و شما ستم کردند بگيريم . اما امام عليه السلام به حيله گري آنان و رفتارشان با امام حسين عليه السلام اشاره نمودند و از کوفيان خواستند که ‘نه با ما باشيد و نه بر ضد ما’.
خطبه ها و سخنان اهل بيت (ع) به ويژه سخنان امام سجاد (ع) در سينه هاي مردم جاي گرفت و دلهايشان را تکان داد و پرده هاي گمراه کننده را بالا زد و تشخيص مردم را به کلي تغيير داد و آنان را به ارزش اين قيام مقدس متوجه ساخت و مجال تحريف و تفسير چهره اين واقعه تاريخي را از دشمن گرفت و اين نتايج را در برداشت:
– اعتراض و نارضايتي مردم کوفه آن چنان اوج گرفت که مرجانه مادر عبيدالله به فرزندش گفت: اي خبيث! پسر پيامبر را کشتي، به خدا سوگند هرگز بهشت را نخواهي ديد.
– خولي جنايتکار که سر امام حسين (ع) را به خانه آورد، خواست در زير يکي از وسايل نان پزي پنهان کند . همسرش به وي گفت: از سفر چه آورده اي؟ گفت: سر حسين را، زنش او را مذمت کرد و گفت: واي بر تو، مردم با طلا و نقره به خانه باز مي گردند و تو سر پسر رسول خدا صلي الله عليه و آله را به منزل آورده اي . به خدا قسم هيچ گاه در کنارت نخواهم بود، پس برخاست و از او دور شد.
همچنين عبيدالله ابن زياد از سوي عبدالله عفيف و زيد بن ارقم مورد مؤاخذه اي تند و خشن قرار گرفت.
– در اولين سال شهادت امام حسين (ع) گروهي از کوفيان به رهبري ‘سليمان بن صرد خزاعي’، ‘عبدالله ازدي’، ‘عبدالله تميمي’ و ‘رفاعه بن شداد’ هسته مرکزي قيام توابين را به عنوان خونخواهي امام حسين (ع) تشکيل دادند. در بصره نيز چنان آشوبي بر عليه ابن زياد صورت گرفت که با لباس مبدل از آنجا به سوي شام گريخت.
– دومين حرکت تند مسلحانه عليه امويان توسط مختار ابن ابو عبيد ثقفي صورت گرفت که در ظرف هيجده ماه حدود 18000 نفر از دشمنان اهل بيت عليهم السلام را به هلاکت رسانيد.

** در مرکز قدرت (شام)

شام در سال 14 هجري جزو قلمرو مسلمانان به شمار آمد . مردم اين سامان به دليل حکومت طولاني اميراني چون خالد بن وليد و معاويه در آن منطقه، شناخت چنداني از رسول اکرم (ص) و خاندان او نداشتند و از اسلام راستين چيزي نمي دانستند. معاويه آن چنان عليه حضرت علي (ع) در شام تبليغ کرده بود که مردم سب و لعن آن امام را به عنوان سنت و ارزشي اجتماعي تلقي مي کردند و کودکان بر اين اساس تربيت مي شدند.
تبليغات گسترده بني اميه آن چنان بر افکار شاميان تاثير منفي نهاده بود که به هنگام ورود کاروان اسيران کربلا به اين سرزمين، لباس نو پوشيدند و شهر را به بهترين صورت آذين نمودند و به آوازخواني و شادي پرداختند.
با وجود چنين وضعي تبليغات اهل بيت در شام با عراق تفاوت دارد. زيرا خاندان امام حسين (ع)، زنان و کودکان داغ ديده، به سوي مرکز ثقل قدرت آل اميه قدم مي گذارند. شهري که بغض و عداوت خاندان علي (ع) چون ابري تيره بر آن سايه افکنده است و قدرت امويان در آن ريشه دار و عميق است.
در مجلسي که با حضور يزيد، سران حکومت، مردم و اهل بيت عليهم السلام در مسجد شام برقرار شد، فرزند معاويه در حالي که نسبت به سر مقدس امام حسين عليه السلام اسائه ادب مي نمود، به خطيبي دستور داد بر منبر پانهد و خاندان عصمت و طهارت را مورد ناسزا قرار دهد . او چنين کرد و در اين حال امام سجاد (ع) فرياد زد: واي بر تو اي سخنگو! خشنودي مخلوق را با سخط و خشم خداوند به دست آوردي; پس جايگاهت از آتش پر باد.
سپس رو به يزيد کرد و فرمود: اي يزيد! به من اجازه بده بالاي اين چوبها بروم و سخناني بگويم که رضايت خدا در آن باشد و براي حاضران، در آن اجر و ثوابي باشد.
يزيد که بر حالات معنوي و مقام علمي امام واقف بود امتناع کرد، ولي با اصرار مردم قبول کرد که امام بر منبر رود . امام در سخنان خويش محورهاي ذيل را مطرح فرمود:
1 . فضايل و ويژگيهاي خاندان عترت
2 . ايثار و فداکاري اين خاندان در راه خدا، عزت اسلام و تثبيت ارزشهاي الهي
3 . معرفي خويش و پيوستگي آن امام با خوبان و نيکان و حاميان مسلمين و قاتلان منافقين و ناکثين
4 . چگونگي کشته شدن امام حسين عليه السلام و جنايات دشمنان در کربلا
5 . ماجراي اسارت زنان و کودکان امام سوم از عراق تا شام
اين خطبه تاثير فراواني بر مردم گذاشت. امام چهارم پا بر منبر گذاشت و چنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها فرو ريخت و شيون از ميان مردم برخاست. فرزند امام حسين (ع) ضمن خطابه خويش، مقام اهل بيت را در حوزه اسلامي نشان داد و پرده از روي چهره تابناک و فضايل آنان برداشت.

** اثرات تبليغ در شام
1 . نفرت و انزجار عمومي در شام به نحوي بود که در بين مردم کسي نبود مگر آنکه به خاطر کشتن امام حسين عليه السلام، به يزيد ناسزا مي گفت، او را توبيخ مي کرد و از دستگاه اموي فاصله مي گرفت.
سفير دولت روم – که در بارگاه يزيد حاضر بود – از رفتار يزيد نسبت به امام حسين (ع) و سر مقدس او، برافروخت به حدي که خشم وي يزيد را در هاله اي از ناراحتي فرو برد و براي اينکه فرياد اعتراض او را خاموش کند، به جلاد دستور داد او را بکشد.
يزيد نتوانست موج اعتراضات مردم شام را عليه سياست شيطاني خويش مهار کند، از اين جهت در حضور همگان در دمشق خطبه اي خواند و گفت: به خدا سوگند! من حسين (ع) را نکشته ام، قاتل او ابن زياد است، من کشنده او را مجازات مي کنم.
2 . حتي خيانتکاران اموي در شام تحت تاثير تبليغات اهل بيت عليهم السلام قرار گرفتند و به طور روز افزوني با حکومت اموي از در مخالفت در آمدند:
الف) يحيي بن حکم اموي که در دستگاه يزيد پست مهمي داشت، وقتي کاروان اسيران و سر شهيدان را مشاهده کرد، با لحن تندي امويان را سرزنش نمود و گفت: ميان شما و رسول اکرم (ص) جدايي افتاد و از اين پس در هيچ کاري با شما موافقت نمي کنم . او حتي شخص يزيد را نکوهش نمود، که يزيد دستور داد با تهديد وي را ساکت نمايند.
ب) حتي معاويه دوم، فرزند يزيد، از پدرش به خاطر جنايتهايش تبري جست تا حدي که بعدا از مقام خلافت استعفا نمود.
ج) هنگامي که زنان اسير پس از سخنراني امام سجاد عليه السلام وارد منزل شدند، زنان آل ابي سفيان با چشماني پر از اشک از آنان استقبال کردند، دستهاي آنان را بوسيدند و سه روز همراه با آنان به سوگواري پرداختند.
طبري مي نويسد: هيچ زني از آل ابوسفيان باقي نماند مگر اينکه نزد اسيران آمد و با آنان به ماتم سرايي مبادرت نمود. اين عزاداري در خانه يزيد و دارالاماره آن چنان اثر کرد که مردم تصميم گرفتند به خانه يزيد بريزند و او را به هلاکت برسانند.
3 . تغيير روش يزيد و روي آوردن به حرکت انفعالي و قيافه تزوير گونه به خود گرفتن، يکي ديگر از آثار تبليغات اهل بيت و امام سجاد (ع) بود که مي توان به نمونه هاي زير اشاره کرد:
الف) يزيد، ابن زياد را مورد لعن و نفرين قرار داد و در پاسخ به سخن عبدالرحمن بن حکم گفت: خدا ابن مرجانه را لعنت کند . اگر من در کربلا بودم تا آنجا که در توانم بود خواسته هاي حسين عليه السلام را برآورده مي کردم; گر چه به کشته شدن فرزندانم منتهي مي شد؟! عبيدالله مرا با اين حرکت مورد خشم و غضب مردم قرار داد و نزد آنان منفور ساخت.
ب) يزيد براي تثبيت موقعيت متزلزل خويش و نجات از آن وضع انفجارآميز، به اهل بيت امام حسين (ع) متوسل شد و امام سجاد (ع) را مورد نوازش قرار داد و همواره مي کوشيد در برابر مردم با آن حضرت ظاهر شود و کنار ايشان باشد . ابن اثير مي نويسد: هيچ شب و روزي بر يزيد نمي گذشت جز آنکه علي بن حسين (ع) را نزد خود مي خواند و مايل بود با آن حضرت بسر ببرد.
ج) يزيد از امام سجاد (ع) خواست هر حاجتي دارد مشخص کند، امام سه حاجت را مطرح فرمود:
نخست: مشاهده سر پدرش، دوم: بازگردانيدن اموال غارت شده آنان، سوم: در صورتي که يزيد مي خواهد او را به قتل برساند، شخص اميني را برگزيند تا اهل بيت را به مدينه برگرداند . يزيد با تقاضاي اول موافقت نکرد و در مورد دومين حاجت گفت: عوض آن را پرداخت مي کنم و در خصوص سومين حاجت، گفت: تو را نخواهم کشت.
د) بعد از شهادت امام حسين (ع) يزيد براي رجال ديگر نواحي اسلامي و نيز برخي خواص مسلمانان نامه نوشت و در مکتوبات خود خطاب به اين افراد خود را در موضوع فاجعه کربلا بي گناه دانست. از محمد حنفيه خواست به مقر خلافت او بيايد . در هنگام ملاقات با وي کشته شدن برادرش را تسليت گفت و افزود: دلم همچون تو مي سوزد! عبيدالله از نظر من آگاه نبود و اقدام به اين جنايت نمود.
ه) يزيد در صدد آن شد تا براي برآوردن خواسته امام سجاد (ع)، قاتلان شهيدان کربلا را معرفي کند; اما هر کدام را حاضر نمودند، قتل امام و يارانش را به دوش ديگري انداخت . چون شمر را حاضر کردند، گفت: قاتل حسين (ع) کسي است که در خزينه ها را به روي سپاهيان گشود و آنان را به کربلا فرستاد . يزيد با شرمندگي گفت: برخيزيد و برويد، خدا شما را لعنت کند، شما قبلا افتخار مي کرديد که حسين (ع) را کشته ايد ولي اکنون همه انکار مي کنيد.
و) يزيد براي اينکه از هيجانات عمومي بکاهد، به اموري به ظاهر ديني روي آورد و دستور داد قرآنها را به سي بخش تقسيم کنند تا مردم در مساجد قرآن بخوانند . همچنين دستور داد در شهرهاي گوناگون عبادتگاههايي ساخته شود . بر اين اساس بود که ابن زياد چهار مسجد در کوفه بنا کرد و ساير کارگزاران يزيد نيز به اين امور روي آوردند .

** به سوي مدينه
خاندان پيامبر پس از سه روز مجلس سوگواري در شام، اين شهر را ترک نمودند و به سوي مدينه حرکت کردند . مدينه مشخصاتي غير از کوفه و شام داشت:
1 . مرکز وحي و حکومت رسول اکرم صلي الله عليه و آله، محل تبليغ رسالت و کانون نشو و نماي اهل بيت عليهم السلام و تلاشهاي فرهنگي و اجتماعي آنان بود .
2 . اين شهر در ميان مسلمين جايگاه ويژه اي داشت و مسلمانان پس از برگزاري مراسم حج به منظور زيارت مرقد مطهر حضرت محمد صلي الله عليه و آله و بزرگاني از خاندان او از تمامي شهرهاي جهان به اين ديار مي آمدند و بدين جهت بهترين مکان براي پيام رساني اهل بيت عليهم السلام بود .
3 . مسلمانهاي مدينه غالبا از صحابه پيامبر و فرزندان آنان بودند، از اين جهت به ذريه پيامبر به خصوص امام حسين عليه السلام علاقه عميقي داشتند .
زنان و کودکان اسير – که اکنون با پيروزي معنوي و افتخاري بزرگ به وطن خود بازمي گردند – مي توانند از موقعيت خاص مدينه در راه رسيدن به هدف عالي امام حسين عليه السلام بهره برداري کنند.
امام سجاد عليه السلام در ورودي شهر مدينه براي آنکه شهر را براي يک تحرک عمومي و جنبش فراگير مهيا سازد، بشير بن جذلم را – که در رکاب آن حضرت بود – به حضور طلبيد و فرمود: اي بشير! به مدينه برو و مردم را از شهادت امام حسين عليه السلام آگاه ساز . او متابعت کرد و با چشم گريان اشعاري خواند که دو بيت آن چنين است:
‘اي مردم يثرب (مدينه) ديگر در شهر نمانيد، زيرا حسين عليه السلام کشته شد و به دليل شهادتش من چنين مي گريم . بدن مقدسش در کربلا به خون آغشته شد و سر او بر بالاي نيزه در شهرها گردانده شد .’
در اين هنگام زنان و مردان مدينه گريه کنان از شهر بيرون آمدند و پيرامون خيمه امام سجاد عليه السلام اجتماع کردند . حضرت با استفاده از فرصت پيش آمده، حقايق و فجايع قيام عاشورا و جنايات امويان را براي مردم مدينه بازگفت و ماجراي اسارت خود و عده اي از بازماندگان شهيدان کربلا را برايشان شرح داد . پس از آن مدينه به طور جدي چهره اي ماتم زده به خود گرفت و سوگواري و اشک و ناله مردم، به عنوان تبليغات وسيع و موثري عليه امويان و تثبيت موقعيت اهل بيت عليهم السلام قلمداد شد و نفرت و انزجار شديدي در دلهاي آحاد جامعه نسبت به آل ابي سفيان ايجاد کرد.

** نتايج تبليغ در مدينه

1 . برانگيخته شدن موجي از خشم عليه رژيم اموي که در قيام حره تبلور يافت و طي آن، مردم مدينه در سال 63 هجري يزيد را از خلافت خلع کردند و امور شهر خود را به عبدالله انصاري سپردند و همه امويان و بني مروان را از شهر بيرون کردند.
2 . خواص مدينه با يزيد مکاتبه کردند و برخورد با اهل بيت عليهم السلام را مصيبتي بزرگ و حادثه اي دردناک در جهان اسلام تلقي کردند.
گروهي نيز عليه دستگاه جور بسيج شدند و به عنوان اعتراض راهي شام شدند . يزيد پس از احساس خطر انقلاب مردم مدينه براي جلب توجه، پذيرايي گرمي از آنان به عمل آورد و مبالغي هنگفت به ميهمانان عطا نمود; ولي اين ملاطفتها نه تنها از خشم مقدس آنان نکاست بلکه پس از آنکه خباثت و جنايت يزيد را از نزديک ديدند، به مدينه برگشتند و بر حجم تبليغات ضداموي خود افزودند و مردم را براي مبارزه تشجيع نمودند و با صراحت به مسلمانان مدينه گفتند: ما از پيش مردي مي آييم که هيچ ديني ندارد، مي گساري و سگ بازي مي کند، مجالس رقص و قمار تشکيل مي دهد، حتي با محارم زنا مي کند، شبها را با مستان و روزها را با هرزگان به سر مي برد.

**نقش امام سجاد(ع) در تبليغات مكتبي
تبليغ مكتبي، يعني فراخواني آشكار مردم به خدا و ارزشهايي الهي، كه وحي، مردم را بدانها دعوت كرده است. در منطق اسلامي شايد بتوان كلمه «اذان» را با واژه تبليغ مترادف دانست. هنگامي كه دعوت به خدا مهم‌ترين ركن براي رسالتهاي الهي محسوب شود، مي‌توان تبليغات را بعد اساسي و مهم آن به شمار آورد.
واقعه وحشتناك و فجيع عاشورا يكي از بزرگترين انگيزه‌هاي تبليغاتي بود. مگر امام حسين (ع) نفرموده است كه: من كشته اشكم؟ مگر از ائمه اهل بيت احاديث متواتر درباره فضيلت گريه بر امام‌حسين و زيارت مزارش و دعا در زير گنبد او نقل نشده است؟ امام زين‌العابدين به همراه بازماندگان حادثه كربلا بويژه عقيله بني‌هاشم، زينب كبري اين نقش تبليغاتي را كه امام ‌حسين نيز به خاطر آن شهيد شد، بر عهده گرفتند.
امام زين‌العابدين سي و پنج سال از عمر شريف خويش را به اين مهم اختصاص داد تا آنكه پايه‌هاي نهضت مبارك حسيني را در وجدان امت اسلام، بر محورهاي زير استوار كرد:  
الف- نخستين و بزرگترين ابزار تبليغاتي، آشكار ساختن بعد تراژديك و فاجعه‌آميز واقعه كربلا بود، تا اين حادثه در عمق وجود نسلهاي آينده، جاويد ماند و شعله‌اي افروخته در دل مومنان باشد تا انگيزه‌هاي خير و فضيلت را در آنان جان بخشد و آنان را به جهاد و ايثار فرا خواند تا آنجا كه با گذشت قرنهاي متمادي باز هم بگويند: «اي كاش ما نيز همراه تو بوديم تا به اين پيروزي بزرگ نايل مي‌آمديم». و همواره سربازي فداكار در راه خدا باشند تا عاشوراي كربلا يك بار ديگر تكرار نشود. يا اگر هم به وقوع پيوست در آن شركت فعال داشته باشند و از حق با تمام نيرو دفاع نمايند.
از اين روست كه مي‌بينيم امام زين‌العابدين را يكي از «پنج گريه كنندگان» (البکّائون الخمسه) جهان دانسته و او را در شمار آدم و يعقوب و يوسف و فاطمه دختر پيامبر (ص) ذكر كرده‌اند.
آن حضرت سي و سه سال پس از فاجعه كربلا همچنان مي‌گريست. خوراكي پيش رويش نمي‌نهادند جز آنكه اشك راه گلويش را مي‌بست و مي‌گفت: فرزند دخت رسول خدا را گرسنه كشتند. چون برايش آب مي‌بردند اشكش سرازير مي‌شد و مي‌فرمود: فرزند دختر رسول خدا را لب تشنه از پاي در آوردند.
چون قصابي را كه در حال سر بريدن گوسفند مي‌ديد از وي مي‌پرسيد كه آيا گوسفند را آب داده است؟ آنگاه مي‌گريست و مي‌فرمود: نوه رسول خدا را در حالي كه در كنار رود فرات بود، تشنه به قتل رساندند.
گريه او دل دوستداران و اهل بيتش را به درد مي‌آورد.
روزي يكي از دوستدارانش به آن حضرت عرض كرد: اي پسر رسول خدا فدايت گردم من مي‌ترسم كه شما از بين برويد! فرمود: من از اندوه و غم خويش به خدا شكايت مي‌برم، درباره خدا چيزي مي‌دانم، كه شما نمي‌دانيد. من هرگاه قتلگاه بني فاطمه را به ياد مي‌آورم اشك ، گلو گيرم مي‌شود. (البکّائون الخمسه ، ص 209)
ب- گريه، تنها رسالتي نبود كه امام زين العابدين آن را براي ثبت در تاريخ بر دوش گيرد. بلكه آن حضرت رسالت «ايجاد حركتهاي انقلابي» را برگزيد. از همان روزهاي آغازين حماسه كربلا، سخنان اهل بيت (ع) و در پيشاپيش آنها سخنان امام‌سجاد و حضرت زينب كبري در ويران كردن ديوار سكوت و ترديد و ترس در كوفه و شام و سپس در مدينه منوره، نقش بسيار بزرگي ايفا كرد.
بنابر بعضي از روايات تاريخي هنگامي كه «اشدق»، عامل يزيد از ترس قيام مردم مدينه، اهل بيت را در شهرهاي اسلامي پراكنده كرد، براي نشان دادن مظلوميت امام‌حسين در هر محفلي، منبر و دستگاه تبليغاتي نيرومندي بر پا شد.
يكي از مشهورترين سخنرانيهاي امام‌سجاد (ع)، سخنراني عميق و جالبي است كه در مسجد شام ايراد كرده و حاوي طرح و شيوه‌اي براي منبرهاي حسيني است كه اگر ما آن را الگو قرار دهيم، تاثيري ژرفتر و شگفتر در دل انسانها بر جاي مي‌نهد.

اجازه دهيد پيش از ذكر تمام اين سخنراني به برخي از نكات مهم آن اشاره كرده در آن تامل كنيم:
1- امام‌سجاد (ع) هنگامي كه به سخنران پيش از خود مي‌فرمايد:
«تو خوشنودي مخلوق را به بهاي خشم خالق خريدي و دوزخ را جايگاه خود گردانيدي» و يا آنجا كه به يزيد توجه مي‌كند و مي‌فرمايد: «آيا اجازه مي‌دهي كه به منبر نشينم و سخني بگويم كه در آن خوشنودي خداست و براي كساني كه در اينجا نشسته‌اند نفع و ثواب دارد»، در واقع اهداف منبر را مشخص مي‌سازد. از اينجا مي‌توان دريافت كه سخنان و ارشادات سخنران بايد، خالصانه و از براي خدا باشد. او بايد از آنچه خدا را خشنود مي‌سازد سخن بگويد ولو آنكه طاغوتها از گفتار او به خشم آيند و بايد از چيزي سخن بگويد كه به حال مردم سودمند افتد نه از چيزي كه زيانشان برساند.

2- آن حضرت سخن خود را با نام خداوند سبحان آغاز مي‌كند و مردم را از مجازات او مي‌ترساند و يا مرگ و نابودي را در اذهان آنها زنده مي‌كند كه هيچ پندي موثرتر از مرگ و هيچ مانعي استوارتر از نابودي نيست. در برخي روايات آمده است كه چون امام‌زين‌العابدين سخن خود را درباره مرگ كامل كرد، مردم بسيار گريستند، چرا كه دلهايشان نرم شده بود و از اين پس با استقبال بيشتري به تحليلهاي سياسي آن حضرت گوش مي‌سپردند.

3- امام خط درخشان سياسي خود را كه به خاتم پيامبران محمد (ع) و اهل بيت معصوم (ع) او مي‌رسد، براي مردم بيان كرد و ويژگي‌هاي آنان را كه نمونه‌هاي والايي در يقين و استقامت و جهاد بودند، بر شمرد.

4- امام‌سجاد (ع)، پرده از مظلوميت پدرش سيدالشهداء بر گرفت، و پرچم سرخي كه وجدانهاي آزاده را به قيام براي خدا و در راه ياري مظلومان فرا مي‌خواند، بر دوش گرفت.
اين مورد، از مهم‌ترين محورهاي منبر حسيني است، تحريك عواطف و تهييج حزن و اندوه نهفته در وجدان مردم.

5- پس از آنكه يزيد به موذن دستور داد كه با سر دادن اذان سخن امام را قطع كند، آن حضرت چنان كه رسم بود منبر را رها نكرد بلكه به هنگام گفتن دومين شهادت (اشهد ان محمدا رسول الله) موذن را متوقف كرد و مسئوليت قتل پدرش را بر عهده يزيد گذاشت و به قول معروف انگشت بر نقطه حساس گذاشت.
از اينجا در مي‌يابيم كه يك خطيب حسيني نبايد تنها از دور به حقايق سياسي اشاره كند بلكه وظيفه دارد، با صراحت و روشني به مسائل اشاره كند تا مردم آگاهي يابند و حجت بر آنها تمام شود.
بدين سان امام‌سجاد توانست با به كارگيري اين شيوه زيبا و درخشان، تخت حكومت يزيد را به لرزه در آورد تا آنجا كه يزيد از جنايت پليد خود بيزاري جست و به انبوه خشمگين جمعيت كه نزديك بود او را در خود فرو گيرند گفت: اين مردم آيا گمان مي‌كنيد كه من حسين را كشتم. خداوند، عبدالله بين زياد عامل مرا در بصره لعنت كند كه حسين را كشت!! (البکّائون الخمسه ، ص 209)
اينك به نقل سخنراني امام كه بايد الگوي منبرهاي حسيني قرار گيرد، مي‌پردازيم:
«اي مردم شما را از دنيا و آنچه در آن است هشدار مي‌دهم. چرا كه دنيا سراي زوال و نابودي است و (مردم) قرون گذشته را كه دارايي و عمرشان از شما بيشتر بود، از ميان برده و اينك پيكرهايشان طعمه خاك گشته، و احوالشان دگرگون شده است. آيا شما پس از ايشان (به دنيا) طمع مي‌ورزيد. افسوس، افسوس چاره‌اي جز پيوستن و ملاقات (با مردگان) نيست. پس در آنچه از روزگارتان گذشته و در آنچه باقي مانده بنگريد. و پيش از گذشتن فرصت و خاموش گشتن فروغ آرزو، كردارهاي شايسته‌اي را كه بر شما روي مي‌آورد، انجام دهيد. پس بزودي از قصرها گرفته شويد و به قبرها منتقل گرديد و به كردارهايتان محاسبه شويد.
به خدا سوگند چه افراد گنهكاري كه (در آن سرا) حسرتها بر آنها كاملا چيره گرديد و چه عزتمنداني كه در پرتگاه هاي نيستي و نابودي فرو افتاده‌اند كه ديگر (در آن دنيا) پشيماني سودي ندارد و از ستمگر دست بر نمي‌دارند ….. همه آنچه كرده‌اند، حاضر يابند و البته پروردگارت به هيچ كس ستم نخواهد كرد».(البکّائون الخمسه ، ص 209)
گويند: به خاطر تاثير عميق مواعظ امام در دل شنوندگان، مردم ناله و شيون سر دادند. آنگاه امام فرمود:
«اي مردم به ما شش چيز داده شد و با شش نعمت برتري يافتيم. علم، حلم، جوانمردي، فصاحت، شجاعت و محبت در دل مومنان به ما داده شده و به اينكه پيامبر برگزيده، حضرت محمد (ص) از ماست و صديق از ماست و طيار از ماست و شير خدا و رسولش از ماست و دو سبط اين امت از مايند، بر ديگران برتري گرفتم.
پس هر كس مرا مي‌شناسد كه مي‌شناسد و هر كه نمي‌شناسد اينك حسب و نسبت خود را براي او بازگو مي‌كنم.
اي مردم! من فرزند مكه و منا هستم، فرزند زمزم و صفا، فرزند كسي كه زكات را بر دوش خود مي‌كشيد و به اين سوي و آن سو مي‌برد. من فرزند بهترين كسي هستم كه جامه پوشيد و ردا بر دوش گرفت، من فرزند بهترين كسي هستم كه طواف كرد و سعي نمود، من فرزند بهترين كسي هستم كه حج كرد و لبيك گفت، من فرزند كسي هستم كه طواف كرد و سعي نمود، من فرزند بهترين كسي هستم كه حج كرد و لبيك گفت، من فرزند كسي هستم كه بر براق سوار شد و به آسمان عروج كرد، من فرزند كسي هستم كه از مسجدالحرام به مسجدالاقصي برده شد، من فرزند كسي هستم كه جبرئيل با او به «سدره المنتهي» رسيد، من پسر كسي هستم كه تا مقام «قاب قوسين او ادني» رسيد، من پسر كسي هستم كه با فرشتگان آسمان نماز گزارد، من پسر كسي هستم كه خداي بزرگوار به او وحي مي‌فرستاد، من پسر محمد مصطفي هستم. من پسر علي مرتضي هستم. من پسر كسي هستم كه انقدر با مردمان جنگيد و شكستشان داد كه عاقبت به يكتايي خداوند، اقرار كردند. من پسر كسي هستم كه در كنار رسول خدا (ص) با دو شمشير مي‌جنگيد، و با دو نيزه مي‌جنگيد و دو هجرت كرد و دو بار دست بيعت داد و در بدر و حنين جنگيد و حتي لحظه‌اي هم به خداوند كفر نورزيد. من پس شايسته‌ترين مومنان و وارث پيامبران و كوبنده ملحدان و پيشواي مسلمانان و نور مجاهدان و زيور عبادتگران و سرور گريه كنندگان و صابرترين صابران و برترين قيام كنندگان از آل ياسين و پرورش يافته رب العالمين، هستم. من پسر كسي هستم كه به جبرئيل و ميكائيل مويد و منصور بود، او قاتل مارقان و ناكثان و قاسطان بود، با ناصبيها پيكار و مبارزه كرد او بهترين مفاخر قريش بود، او نخستين كسي از مومنان بود كه به نداي خدا و رسولش پاسخ گفت و دعوت او را پذيرفت، اولين سابقان و در هم كوبنده متجاوزان و نابود كننده مشركان بود، او تيري بود كه از كمانها خدا بر منافقان فرود آمده بود، زبان حكمت عابدان و ياور دين خدا و ولي امر او و بستان حكمت خدا و خزانه علم الهي بود. جوانمرد و بخشنده و پر هيبت، دانا و پاك، ابطحي، پيشگام و شكيبا، روزه دار و مهذب، قيام كننده و قاطع نسل مشتركين و براكنده كننده احزاب مشتركين و ثابت قدم و قوي اراده و سر سخت چونان شيري خشمناك بود. در ميدان كارزار، هنگامي كه نيزه‌ها به يكديگر نزديك مي‌شدند و عنان اسبان در كنار يكديگر قرار مي‌گرفتند، آن‌ها را مي‌كوبيد و نابود مي‌كرد. همچون آسياب كه مي‌گردد و علفها را به كناري مي‌افكند. شير حجاز و قوچ عراق بود، مكي و مدني و خيفي و عقبي و بدري و احدي و شجري و مهاجري بود. سيد عرب بود و شير جنگ، وارث مشعرين و پدر سبطين، حسن و حسين بود، آري اين جد من علي بن ابي طالب (ع) است».

سپس فرمود:
«من پسر فاطمه زهرايم، پسر سرور زنان …»
آن حضرت همچنان به معرفي خود ادامه داد تا آنكه بانك ناله و فرياد مردم به آسمان بلند شد و يزيد ترسيد كه مبادا، مردم بر وي بشورند. از اين رو به موذن دستور داد تا اذان بگويد و گفتار امام‌سجاد را قطع كند. چون موذن گفت: الله اكبر، امام‌سجاد (ع) فرمود: هيچ چيز بزرگتر از خدا نيست و چون موذن گفت: اشهد ان الا اله الا الله، امام‌سجاد فرمود: موي و پوست و گوشت و خونم بر اين گواه است.
همين كه موذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام از فراز منبر رو به يزيد كرد و گفت: آيا اين محمد جد من است يا جد تو؟ اگر بگوي جد توست دروغ گفته و كفر ورزيده اي و اگر بگويي كه او جد من است پس چرا عترت وي را كشتي؟
راوي گويد: موذن گفتن اذان و اقامه را تمام كرد و يزيد جلو ايستاد و نماز ظهر را به جاي آورد.(ناسخ التواریخ ، ج2 ، ص241)

برگرفته از: حوزه نت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *