بعد از کش وقوس های فراوان جام جهانی بیستم برای تیم ملی فوتبال ایران به پایان رسید. و اعضای کاروان تیم ملی شامل مربیان بازیکنان و تدارکات بار سر سفر بسته و به کشور باز گشتند. اکنون که تب و تاب جام جهانی برای فوتبال ایران تمام شده است جا دارد بخاطر تلاش فراوان کادر فنی و بازیکنان تیم ملی برای ارائه ی بازی های خوب به آنها خسته نباشید بگوییم. اما در این میان ضرورت دارد به منظور بهره گیری از تجارب بدست آمده در این دوره از مسابقات برخی از موارد فنی، تدارکاتی و مدیریتی تیم ملی با دقت بیشتری تجزیه و تحلیل و آنالیز گردد. مسلماً اظهار نظر در ارتباط با ابعاد فنی در حیطه ی تخصصی کارشناسان و پیشکسوتان فوتبالی است. اما مواردی در چارچوب ابعاد سیستمی و مدیریتی وجود دارد که در این مجال به سه مورد آن اشاره می کنم:
اول: شناخت واقعی از جایگاه و اندازه ی فوتبال ایران مقوله ی مهمی بود که کارلوس کی روش بخوبی آنرا درک کرده بود. لذا وی از دادن وعده و وعیدهای رویایی و فراتر از حد انتطار به شدت پرهیز کرد. کی روش با شناخت کاملی که از استاندارهای بین المللی فوتبال دارد تلاش نمود در حد و اندازه ی خود فوتبال کشور را در مسیر توسعه و پیشرفت قرار دهد. که در این راستا به توفیقاتی نیز دست یافت. که مصداق قابل ارائه ی آن آمار دوندگی بازیکنان تیم ملی بود که نسبت به تورنمت های گذشته در حد قابل توجهی در این دوره از مسابقات افزایش یافته بود.
دوم: در فوتبال ایران برنامه ای منسجم و سیستماتیک وجود ندارد. لذا به دلیل عدم وجود ارتباط منطقی بین باشگاه ها و تیم ملی موفقیت آنها بعضاً در یک راستا تعریف نمی گردد. بنابراین اگر قرار است تیم ملی موفق شود سرمربی تیم ملی چاره ای ندارد تا لیگ برتر را تعطیل کند تا بتواند برای موفقیت تیم ملی اقدام موثری انجام دهد. مسلماً این پدیده در هیچ یک از کشورهای صاحب فوتبال جهان مشاهده نمی گردد که لازمه ی توفیق تیم ملی آنها تعطیلی لیگ و ایجاد چالش بین سرمربی تیم ملی با مربیان باشگاه ها باشد.
سوم: یکی از نکات مهمی که در جریان آنالیز این دوره از رقابت ها می بایست بدان پرداخته شود آنست که ما برای تیم ملی آرمان ها و آرزوهای فراوانی داریم ولی متأسفانه برای دستیابی به آن برنامه ریزی و هدفگذاری مناسبی نداریم. گواه این ادعا آن است که کشور ما علی رغم آن که دوره ی چهارم حضور خود در جام جهانی را تجربه می کند اما کماکان حداکثر به دنبال ارائه ی بازی های خوب و یا دستیابی به شکست های آبرومندانه است. و هیچ گونه هدفگذاری مبنی بر صعود از مرحله ی مقدماتی در جریان آماده سازی تیم ملی صورت نمی پذیرد. و حتی چنین امری -حداقل به عنوان یک هدف مشخص- به هیچ وجه از مربیان و دست اندرکاران تیم ملی مطالبه نمی گردد. به بیان ساده تر این امر درست است که فوتبال ما از سطح اول جهانی فاصله ی زیادی دارد ولی این بدان معنا نیست که صعود از دور اول رقابت های جام جهانی یک رویای دست نیافتنی باشد که حتی به آن فکر هم نکنیم. چیزی که برخی کشورهای آسیایی مثل کره و یا ژاپن سالها قبل آن را تجربه کرده اند. به هر حال نظام مدیریت فوتبال باید بداند که هدفِ ارائه ی یک بازی قابل قبول تنها برای حضور در دفعات اول و دوم جام جهانی است و در ادوار بعدی قطعاً باید به نتیجه هم فکر کرد. کمااین که بازی های تیم ملی در جام جهانی 98 فرانسه بسیار زیباتر و بهتر از بازی های تیم ملی در برزیل بود. این در حالی است که گروه تیم ملی در آن بازی ها با حضور آلمان، آمریکا و یوگسلاوی اگر از گروه ما در جام بیستم سخت تر باشد آسان تر هم نیست. مثلاً ارائه ی بازی های قابل قبول می توانست هدف خوبی برای تیم ملی بوسنی و هرزگوین باشد که تجربه ی اول حضور خود را درک می کرد نه تیم ملی ایران که در چهارمین دوره ی حضور خود قرارداشت.
اگر راستش را بخواهید بنده که هیچ گونه تخصصی در زمینه ی فوتبال ندارم و حداکثر یک بیننده ی و علاقمند این ورزش هستم بعد از بازی با آرژانتین وقتی اظهارات دست اندرکاران و بازیکنان تیم ملی و عکس العمل برخی رسانه ها را ملاحظه کردم، علی رغم میل درونی مطمئن از شکست سنگین تیم ملی در بازی آخر بودم. زیرا کاملاً مشخص بود که اشباع شده ایم و انگار تیم ملی و برخی رسانه ها تنها خواستشان ارائه بازی خوب و پذیرش شکست با حداقل فاصله از آرژانتین بود و دیگر کسی برای صعود برنامه و یا وظیفه ای نداشت!
اینکه خود را بیشتر از حد بزرگ ببینیم چیز خوبی نیست کما اینکه در بند اول این نوشتار واقع بینی کی روش را تحسین کردم ولی اینکه در جایی بتوانیم فراتر از انتظار ظاهر شویم ولی به دلیل اشباع روانی این موقعیت را از دست بدهیم یک فرصت سوزی بزرگ است.
اکنون باز به پایان راه رسیدیم و دوران «اگر و اما» ها فرا رسید؛ اگر داور بازی با آرژانتین آن پنالتی را برای ما می گرفت، اگر توپ شجاعی بجای برخورد با تیر دروازه درون چارچوب می رفت، اگر ضربه سر دژاگه گل می شد و چندین اگر و امای دیگر از این دست از گوشه و کنار شنیده می شود. کاش بجای این همه اگر و اماها به فکر آینده باشیم، نقاط ضعف خود را ببینیم و برای آینده هدفگذاری مناسبی انجام دهیم تا انشالله برای حضور بعدی در جام جهانی هدفمان حضور در مراحل بالاتر باشد نه اینکه تنها هدف تیم ملی ارائه بازی قابل قبول و یا شکست آبرومندانه باشد!