وقتی یکی را می خواهی

⛱ می خواهم تو آرام باشی، همه چیز مطابق میلت باشد، آب در دلت تکان نخورد و شادمان و سرخوش زندگی کنی. اما خودت خوب می دانی همیشه ممکن نیست. آن هنگام که «غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد» ممکن است کار از دست ما رها شود و دست روزگار من و تو را به کلبه ی احزان پرتاب و روزگارمان را تلخ تر از زهر کند. آن وقت همه چیز را به من بسپار. تو ناز کن و سر بر شانه من بگذار. همه چیز را گردن می گیرم؛ عذرخواهی ها و منت کشی ها با من! کمبودها و محدودیت ها تقصیر من! داد و فریاد شنیدن و تحمل بی تابی ها با من! ولی …

⛱ ولی تو هم صبوری کن، دستت را از دستم جدا نکن، سرد و دلگیر نباش، این قدر نغمه غم انگیز نخوان و حتی اگر دلت نمی خواهد به من بگویی به خودت بگو کجاها را تو اشتباه کردی. خوب فکر کن و آن چه تقصیر توست بشناس و در دادگاه وجدان خویش اعتراف کن، به گردن بگیر و برای اصلاح امور تلاش کن. من غرور و آبرویم را سال هاست خرج تو کرده ام پس اکنون چیزی جز آتش عشق تو در وجودم نیست. همان زبانه های بلند و پر حرارتی که روزی هزار بار مرا در دیگ اشتیاقت می سوزاند. من همه چیز را داده ام تا تو را داشته باشم پس تو هم تکلیف خود را بشناس و بدان عمل کن.

#دلنوشته
#غارتنهایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *