روزی بزرگی پرسید
پیگمالیون شنیدید؟
چه عاقلید ، چه نادان
برام پيپر بنویسید
جانم برایت بگه پیگمالیون از اول
اسم یه فردی بوده ، که رومی بوده اصلا
اما چی شد که ایشون
نامش افتاد بر زبون ؟
پیگمالیون همیشه
یه چکش داشت یه تیشه
دنبال سنگ مرمر
تا بتراشه پیکر
یه روزی اتفاقا
مجسمه ساخت از زن
پیکر تراشید حوری
باغت آباد انگوری
دماغ رو به بالاگیسو نگو ماشاالله
اسمش گالاتئا بود
تو خوشگلی تنها بود
پیگمالیون دلخسته
شد عاشق و وابسته
کارش شده دلتنگی
واسه پیکر سنگی
اون رو نوازش می کرد
تعارف و خواهش می کرد
از فرط عشق بی نوا
مشهور شد انگشت نما
این قدر اعتقاد داشت
که ونوس لنگش نذاشت
ونوس الهه ی عشق
فقط با یه گوشه چشم
گالاتئا رو زنده کرد
لبش رو پر از خنده کرد
یه ازدواجی سر داد
به چه وصالی رخ داد
عشقشون شد رویایی
ای شانس ما کجایی
صدا بر آمد ای مرد
کوته نباید فکر کرد
بابا این از شانس نبود
پیگمالیون افکت بود
یعنی وقتی تو داری
توقعی از یاری
این توقع و باور
تبدیل می شه به عمل
یعنی کار انجام میشه
ثابت شده همیشه
تحقیق شده چندین سال
توسط رزینتال
اونم می گه وقتی که باور قلبی داری
به همکارت و دوستات تو سازمان اداری
دوستات تمایل دارن
نتیجه حرفت رور توی عمل در آرن
پیگمالیون یه چیزی است شبیه فکر مثبت
اما فرقش در اینه که بی عمل فتیره