“یِا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصارَ اللّهِ کَمِا قِالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ فَامَنَتْ طائِفَة مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ وَکَفَرَتْ طائِفَة فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ .ای افراد با ایمان، یاران خدا باشید، هم چنان که عیسی فرزند مریم به حواریون گفت: یاران من (برای دعوت) به سوی خدا کیست حواریان گفتند: ما یاران خدا هستیم. گروهی از بنی اسرائیل ایمان آوردند و گروهی دیگر کفر ورزیدند. افراد با ایمان را بر ضدّ دشمنان کمک کردیم و سرانجام پیروز شدند.”
حواریون عیسی دوستان و شاگردان خاصّ حضرتش بودند که به وی از صمیم دل ایمان آورده بودند و آیین او را پس از غیبت مسیح در جهان انتشار دادند و آنها دوازده نفرند و اسامی ایشان به قرار زیر است:
1 . شمعون پطرس
2 . اندریاس برادروى
3 . یعقوب
4 . یوحنا برادروى
5 . فیلسیبوس
6 . برتونما
7 . لوقا
8 . متی که گاه به او لاوی نیز می گویند
9 . شمعون غیور
10 . لیبوس که گاهی به او یهودا گفته می شود
11 . یعقوب صغیر النیوس
12 . یهودای اسخریوطى.
قرآن و انجیل با کمال صراحت درباره حواریون حضرت مسیح داوری نموده اند:
قضاوت قرآن در حقّ آنها کاملاً یک نواخت است و همه را به خاطر داشتن روح فداکاری و جان بازی در راه آیین مسیح می ستاید، حتی در آیه مورد بحث برای تحریک مسلمانان به فداکاری در راه اسلام و این که در جرگه یاران خدا در آیند، جریان حواریون رانقل می کند و می گوید، آنان صریحاً به ندای یاری طلبانه مسیح چنین پاسخ گفتند: (نحن انصار اللّه؛ ما یاران خدا هستیم). پس شما هم ای مسلمانان به سان آنها یاران خدا باشید و بدانید بر دشمن پیروز خواهید شد هم چنان که آنها پیروز شدند.
ولی قضاوت انجیل درباره آنها کاملاً متناقض است:
گاهی آنها را در پرتو قرب معنوی که با مسیح داشتند صاحب کرامات و خوارق عادات معرفی می کند در صورتی که در برخی از اناجیل، چهره ای از آنها ترسیم می شود که نه تنها با آن مقام بلند و مرتبت رفیع آنان سازگار نیست، بلکه آنان را افراد فاسق ولاابالی معرفی می نماید.
یکی از دلایل اعجاز قرآن این است که پیرامون صدها موضوع سخن گفته و درباره آنها بحث نموده است، ولی هیچ گاه در قضاوت و داوری خود دچار تناقض و اختلاف نشده است، چنین مصونیتی از یک فرد امّی درس نخوانده، نشانه ارتباط وی با جهان وحی است، که از هر نوع خطا مصون می باشد و گواه بر این است که این کتاب محصول و تراوش فکر وی نیست؛ زیرا عادتاً محال است که یک فرد، آن هم مدتی طولانی در مورد موضوعات گوناگون بحث و بررسی کند و در این مدت هرگز دچار اختلاف و تناقض گویی و یا لااقل شک وتردید نگردد.
هر یک از این موضوعات که قرآن درباره آن به طور مکرر بحث نموده نمونه زنده و گواه روشن براین مطلب است. یکی از آن نمونه ها موضوع (حواریون) مسیح است که در این آیه و آیات دیگر مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است.اکنون ما تمام آیه هایی را که درباره آنان وارد شده در این جا گرد می آوریم، سپس خود شما داوری نمایید که آیا همه این آیات، جز یک هدف، که آن طهارت و پاکی و خلوص و ایمان راسخ آنان است، چیز دیگری را تعقیب می کند و بعداً داوری های متناقص انجیل را در حقّ آنان در این جا منعکس می سازیم، تا روشن شود کدام یک شایستگی کتاب آسمانی بودن را دارد.
قرآن حواریون عیسی را چنین معرفی می کند:
1 . آنان یاران خدا بودند.
هنگامی که مسیح، بنی اسرائیل را به آیین خود دعوت نمود و معجزات خود را برای آنها شمرد و اعلام کرد که من تصدیق کننده تورات و در عین حال حلال کننده برخی از حرام ها می باشم، در این هنگام احساس کرد اکثریت بنی اسرائیل در فکر کفر و انکار و اعراض از رسالت وی می باشند، لذا برای این که یاران خود را از دیگران تمیز دهد ندای خود را بلند کرد و گفت:”… مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللّهِ قَالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ امَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنّا مُسْلِمُونَ؛
وقتی که حضرت عیسی از آنان احساس کفر و انکار نبوت نمود گفت: یاران من برای راهنمایی مردم به سوی خدا کیست! حواریون گفتند: ما یاران خداییم. به او ایمان داریم و گواه باش که ما در برابر او تسلیم هستیم.”
در آیه مورد بحث هم، همین مطلب را از آنان نقل می کند. لطفاً به خود آیه و ترجمه آن در آغاز بحث مراجعه کنید.
2 . به حواریون الهام می شود.
یکی از معانی وحی در قرآن، همان الهام به قلب است. به طور مسلم الهام الهی شرایط و قیودی دارد و از آن کسانی است که روح و روان آنها، از لوث معاصی پاک شود و شایستگی خاص برای چنین موهبت پیدا نمایند.
اگر به مادر موسی الهام می شود (نوزاد خود را شیرده و در صورت ترس از مأموران فرعون او را به دریا افکن واز سرانجام کار نترس؛ زیرا ما او را به سوی تو باز خواهیم گردانید و از پیامبران مرسل قرار خواهیم داد) برای این است که مادر موسی به چنین کرامتی شایسته بوده است.
حواریون عیسی به تصریح قرآن دارای چنین شایستگی بودند و خداوند به آنان الهام نمود که به او و پیامبرش ایمان آورند آنان نیز به وی ایمان آوردند و حضرت مسیح را گواه گرفتند که در برابر دستورهای خداوند تسلیمند. چنان که می فرماید:
“وَإِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ أَنْ امِنُوا بِی وَبِرَسُولِی قالُوا امَنّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ؛
هنگامی که به حواریون الهام کردم که به من و پیامبر من ایمان آورید همگی گفتند: ایمان آوردیم و گواه باش که ما تسلیم هستیم.”
3 . برای حواریون از آسمان مائده نازل می شود.
با این که حواریون حضرت مسیح، به وی عقیده راسخ داشتند، برای کسب اطمینان بیشتر و بالابردن مراتب یقین و ایمان خود، از او درخواست نمودند که از خدا بخواهد برای آنها خوانی از غذا از آسمان فرود آورد. این معجزه خواهی نه به آن معنا ست که در نبوت مسیح شک و تردید داشتند، بلکه – همان طور که گفته شد – این درخواست برای کسب یقین بیشتر و تحصیل بالاترین مراتب ایمان بود؛ زیرا انسان هر چه هم به مطلبی مؤمن باشد باز مایل می شود که آن را از نزدیک لمس و مشاهده نماید.
ابراهیم خلیل الرحمان با این که ایمان راسخ، به معاد انسان ها داشت که روزی خداوند همه را زنده خواهد نمود، مع الوصف از خدا خواست که نحوه زنده کردن مردگان را به او نشان دهد تا ازنزدیک آن را مشاهده نماید. هنگامی که مورد بازخواست خداوند قرار گرفت و خطاب آمد که، مگر ایمان به قدرت من ندارى وی در پاسخ گفت: چرا!
“… وَ لِکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِى…”
آری ایمان راسخ دارم که تو مردگان را زنده می کنى، ولی برای بالابردن ایمان و تکمیل مراتب یقین می خواهم آن را به طور محسوس ببینم.
اتفاقاً عین همین تعلیل در درخواست حواریون نیز منعکس است؛ زیرا آنان پس از درخواست مائده آسمانی رو به مسیح کردند و گفتند:”… نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْهِا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنِا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنِا وَ نَکُونَ عَلَیْهِا مِنَ الشّاهِدینَ؛
ما می خواهیم از آن مائده بخوریم، تا قلوب ما مطمئن گردد و بدانیم که به ما، راست گفته اید و بر وجود چنین معجزه ای شاهد و گواه باشیم.”
حضرت مسیح درخواست آنان را پذیرفت و از خداوند خواست که برای آنها، خوانی از آسمان نازل کند وهمان روز را بر عموم بنی اسرائیل عید و روز سرور قرار دهد و نشانِ ای از خداوند بر صدق رسالت مسیح باشد. خداوند دعای مسیح را پذیرفت، و برای تثبیت ایمان آنها مائده ای از آسمان بر آنها فرود آورد.
این آیات روشنگر مقام و موقعیت حواریون عیسی درنزد قرآن مسلمانان است، که همگی به آن ایمان داریم. حالا ببینیم چهره آنان در کتاب های عهد جدید چگونه است!.
چهره حواریون در عهد جدید.
مؤلف قاموس کتاب مقدس قطعات زیادی را در مورد شخصیت آنان از عهد جدید گردآورده که همگی حاکی از عظمت و جلالت آنهاست، وما آن چه را ایشان در این مورد نقل نموده است در این جا از نظر خوانندگان می گذرانیم:
حواریون شاگردان مخصوص حضرت مسیح هستند که بر جلال او شاهدند و آنها را در نهایت اقتدار برگزیده و با روح خود مملو ساخت و تعالیم و خدمات مخصوص خود را به آنها سپرد. بدیهی است که منصب حواریون مسیح به انقضای حیات خودشان منتهی شده و به نمایندگان آنها داده نمی شد. آنان اشخاص عامی و امّی بودند که از میان مردم منتخب گشته، بعد از دعوت و اعطای دستور العمل کامل،آقای مقدس والهی خود را متابعت همی نمودند وهمواره از مشاهده اعمال و افعال او از روح مقدس او شرمسار گشته، متدرجاً حقایق وتعالیم انجیل را درک می نمودند و پس از قیام خود، آنها را به تمام دنیا مأمور فرمود که اهل جهان را موعظه و اندرز نمایند و ایشان را بر اظهار معجزات و خوارق و غیره قدرت بخشید.
بدیهی است که حواریون در اقتدار و اظهار معجزات و خوارق عادات و غیره مساوی بودند وهیچ یک را برتری بر دیگری نبود و هرگز ایشان مدعی این معنا نبودند، لکن هیچ یک از ایشان هم چو پولس مقتدر و توانا و کارپرداز نبود.
حواریون به طور تدریج در فهم و ادراک رسالت مسیح ترقی نمودند تا موقع افاضه روح بر تمام ایشان.
در (کتاب اعمال حواریون) وضع انکار لذات و زحمات این دوازده تن، که شباهت به مسیح داشتند، وافعال ایشان،که بر طبق اراده حضرت اقدس الهی بود و محض محبتی که به خداوند ایشان داشتند، به جا می آوردند، به طور تفصیل مذکور است وخودشان را، تماماً با غیرت و محبتی که بر حسب میل و رضای مسیح بود وقف این کار کرده وهمواره ما را تعلیم می دهند..
این بخش ها حاکی از صداقت و نزاهت حواریون است، ولی در برابر آنها بخش هایی در عهد جدید وجود دارد، که درست نقطه مقابل آن همه ثنا و توصیف است و انسان نمی داند کدام یک از اینها را باور کند؛ مثلاً همین انجیل متى، که حواریون را صاحبان کرامت و شفا دهندگان بیماران معرفی می کند در جای دیگر درباره یهودای اسخریوطی می گوید: وی دین خود را به دنیا فروخت و مسیح را درمقابل سی درهم به یهود تسلیم نمود و سرانجام پشیمان شد و خود را خفه نمود و با این کیفیت درگذشت.
اینک عین عبارت انجیل متی را ملاحظه نمائید:
“چون صبح گردید، جمیع رؤسای کهنه و مشایخ آن قوم درباره عیسی مشورت کردند که او را به قتل برسانند. پس او را بسته بیرون کشیدند و به پنطیوس پیلاطس حاکم تسلیم نمودند وچون یهودا سی پاره نقره را به رئیس کهنه و مشایخ رد نمود و گفت: خطا کرده ام؛ زیرا که خون بی گناهی را تسلیم نموده ام. گفتند که، ما را چه کار است خود دانى. پس آن پاره های نقره را درهیکل افکند، برگشت و خود را خفه نمود.”
حواری دزد.
این حواری نه تنها در طول عمر چنین دسته گلی به آب داده و عیسای بی گناه را تسلیم دستگاه دژخیمان یهود نموده است، گویا سابقه و پیشینه درستی نیز نداشته و گاهی دست به دزدی می زده است و انجیل یوحنا درباره وی چنین می نویسد:
شش روز قبل از عید فصح عیسی به بیت “عنیه” به مکان لفا در مروه که از میان مردگان او را برخیزانیده بود، آمد. در آن جا برای او طعام آماده کردند و مرثا خدمت می کرد و لعاذر یکی از هم نشینان بود. مریم رطل عطر سنبل خاص گران قیمتی را گرفته، به پاهای عیسی مالید و پا های او را به موی های خود خشک کرد و خانه به بوی آن عطر پر شد. آن گاه یکی از شاگردانش، یعنی یهودای اسخریوطی پسر شمعون که بعد به او خیانت کرد، گفت: این عطر چرا به سیصد دینار فروخته نشد که به فقیران داده شود، و گفتن او این را نه از آن جا بود که برای فقیران می اندیشید، بلکه از این سبب بود که دزد بود و کیسه می داشت و آن چه را در آن می افتاد می برد
گرفتاری مسیح و خواب شیرین حواریون.
مسیح در شب گرفتاری خود، به آنان دستور داد که بیدار بمانند ولی آنان بر خلاف دستور وی در خواب شیرین فرو رفتند، حتی مسیح مقداری نماز خواند و پیش آنان آمد همه را در خواب دید و به پطرس گفت: نمی توانستید یک ساعت با من بیدار باشید و دعا کنید. بار دیگر رفت مشغول نماز شد و برگشت دوباره همه را در خواب دید، سپس درمرتبه سوم برگشت و به حواریون گفت: حالا بخوابید و استراحت کنید.
نه تنها در شب گرفتاری عیسی به خواب رفتند، بلکه در لحظه گرفتاری وى، او را رها نمودند و فرار کردند.
اکنون ما کدام از این دو ترسیم را بپذیریم؛
ترسیمی که آنان را در آستانه پیامبران قرار داده و صاحبان کرامت و خارق عادت معرفی می کند، یا ترسیم دیگری که حاکی از جبن و زبونی و ضعف ایمان آنان است تا آن جا که کارهایی انجام می دهند که هرگز یک مؤمن عادى، حاضر نیست آنها را انجام دهد؛ مثلاً پیشوای خود را در برابر سی درهم به دژخیمان یهود می فروشند و در موقع گرفتاری مسیح به خواب اندرند و یا پا به فرار می گذارند، گویا عیسایی نبوده و مسیحی نیامده است.
پیشواى مسیحیان از مسیح، تبرى مى جوید.
پطرس، رئیس حواریون و خلیفه عیسى، دراین که مانند دیگران در شب گرفتاری خوابید و پس از گرفتاری پا به فرار گذارد جای گفتگو نیست. ولی سپس اندک شهامتی ازخود نشان داد و دورادور از عقب سر وی به منزل رئیس کهنه رفت و داخل گشت و نزد ملازمان برای ملاحظه انجام کار نشست، تا آن جا که پطرس در ایوان، در بیرون نشسته بود و کنیزکی نزد وی آمد و گفت: تو نیز با عیسای جلیلی بودی و او در حضور همه انکار نمود و گفت: نمی دانم که چه می گویىسپس کنیزک دیگری او را دید و به اوگفت: این مرد هم با عیسای ناصری بوده است. پطرس سوگند خورد که آن مرد را نمی شناسم و پس از مدت کمى، کسانی که ایستاده بودند پیش پطرس آمدند و گفتند: تو هم از آنها می باشى؛ زیرا لهجه تو، مرتو را آشکار می سازد. در این موقع شروع به لعن و قسم خوردن نمود که هرگز مسیح را نمی شناسم. در این موقع خروسی بانگ زد، آن گاه پطرس سخن عیسی را که به وی گفته بود که، سه مرتبه مرا پیش از بانگ خروس انکار خواهی کرد، به یاد آورد و بیرون شتافت و زار زار گریست.
پطرس، شیطان است.
هنگامی که عیسی از سرنوشت خود به شاگردانش خبر می داد، پطرس او را گرفت و در آغاز ملامت نمود و گفت: خداوندا، از تو دور باد، این بر تو واقع نخواهد گشت! مسیح در جواب وی گفت: شیطان، دور شو، که موجب صدمه من هستى؛ زیرا اندیشه تو از الهیات نیست، بلکه از افسانیات است.
اینها نمونه هایی از داوری های ضد ونقیض عهد جدید است که در این جا منعکس ساختیم، با این وصف چگونه می تواند این نوشته، راهنمای ملل جهان و چراغی فرا راه مردم آن باشد.
در این جا عظمت قرآن و اصالت و عدم تحریف آن برای اهل تحقیق روشن می شود که حواریون را تأیید می کند و احادیث اسلامی نیز درباره حواریون یک نواخت است؛ همگی عظمت وجان بازی آنان را بیان می کنند. علامه مجلسى، محدث معروف شیعه، روایات مربوط به آنان را در بحارالانوار گرد آورده است
1. مفسران ولغت نویسان برای (حوارى) معانی متعددی ذکر کرده اند. ابن فارس در المقاییس می نویسد: اصول و ریشه معانی (حور) سه چیز است:
الف) لون و رنگ.
از این جهت لفظ (حور) در شدت سفیدی و سیاهی چشم استعمال می شود.
ب) رجوع و بازگشت.
مانند (ظَنّ أن لَنْ یحور؛ او اندیشید که دیگر باز نخواهد گشت).
ج) گردش و مدار .
اگر به دوست صمیمی انسان حواری می گویند، شاید از نظر پاکی و صفای قلب آنهاست که نقطه سیاهی در روان او نیست.
طبرسی در مجمع البیان (ج1، ص447) می گوید: علت این که به دوستان مسیح (حوارى) می گویند این است که، آنان شغل رخت شویی داشتند و لباس های مردم را سفید می کردند.
2. انجیل متى، باب 10، به اهتمام بیبل سوسیتی کرت سیم، چاپ لندن 1837؛ قاموس کتاب مقدس، ص414، ماده (رسول).
3. همان، باب 10، جمله 1 از همان چاپ، درباره این دوازده نفرچنین می نویسد: (پس دوازده شاگرد خود را طلب فرموده ایشان را برارواح پلید قدرت داد تا آن که ایشان را اخراج نمایند و این که از هرمرضی و رنجی شفا بخشند…).
4. آل عمران (3) آیه 52.
5. مائده (5) آیه 111.
6. بقره (2) آیه 260.
7. مائده (5) آیه 113.
8. ر . ک: مائده (5) آیه 114 و 115.
9. قاموس کتاب مقدس، ص414 و415. و این بخش ها را از انجیل های متى، لوقا، یوحنا و سایر کتب عهد جدید، مانند (کتاب اعمال رسولان)، و (کتاب اول قرنتیان) و (کتاب اول تسالونیکیان)، با ذکر خصوصیات کتاب و فصل و شماره جمله ها نقل کرده است و چون این کتاب مورد اعتماد کلیساهای جهان است دیگر لزوم ندارد مدرک هر یک از این بخش ها را از کتاب های یادشده تعیین کنیم.
10. انجیل متى، باب 27، جمله 1 – 5.
11. انجیل یوحنا، باب 12، جمله 1 – 6.
12. انجیل متى، باب 27، جمله 36 – 46 (با تلخیص).
13. همان، جمله 57 (با تلخیص).
14. همان، باب 26، جمله 58 – 75.
15. همان، باب 16، جمله های 23 – 27.
16. برای آگاهی بیشتر ر.ک: بحارالانوار، ج 14، ص 272
آياارتباطي بين عدد دوازده در حواريون حضرت عيسي(ع)وائمه اطهار وجود دارد:
حضرت عيسي 12حواري داشتند و در تاريخ اين رقم مكرر استفاده ميشود؛در اسلام هم دوازده امام پاك داريم چرا تعداد اين ها هم دوازده نفر است؟اين مساله با چه چيزي ارتباط دارد؟توضيح آن چيست ؟
پاسخ:
خداوند متعال در قرآن مجيد درباره قوم بني اسرائيل فرموده است :” و ما از آنان (بني اسرائيل)دوازده نفر مراقب انتخاب نموديم؛و آنان را به دوازده عشيره كه هر يك امتي بودند تقسيم كرديم و به موسي وقتي قومش از او آب خواستند وحي كرديم كه با بر آن تخته بزن و پس از آن دوازده چشمه جوشيد.”
و همچنين خداوند درباره تعداد ماهها فرموده است :”در حقيقت شماره ماه ها و تعداد روزي كه خدا آسمان ها و زمين را خلق كرده است دوازده ماه است .
در روايات نيز تعداد ياران حضرت مسيح دوازده نفر ذكر شده است .ملاحظه اين مقدارها نشان ميدهد كه روي عدد دوازده عنايتي بوده است اما حكمت و فلسفه اين عدد بر ما مخفي است .
آيا حواريون حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ همانگونه هستند كه در رساله «اع
________________________________________
چيزي كه مسلّم است اينست كه مسلمانان و مسيحيان هم در اينكه حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ داراي حواريون بوده است و هم در اينكه تعداد آنها دوازده نفر بوده اتفاق دارند. و حواريون كه از مادة «حَوَر» به معناي سفيدي خالص گرفته شده است معمولاً بر خواص اصحاب و ياران انبياء اطلاق ميشود. و آن طوري كه از امام رضا ـ عليه السلام ـ نقل شده است در وجه تسميه حواريون ميفرمايد: در نزد مردم (شايد مسيحيان مراد باشد) حواريون به خاطر اين حواريون ناميده شدهاند كه آنان لباسهاشان را با شستن از كثافات پاك نموده و سفيد ميكردهاند. و امّا در نزد ما علّت نامگذاري حواريون اينست كه:
آنان داراي نفوس پاك و خالص بوده و ديگران را هم با وعظ و تذكر از پليدي گناه پاك و خالص ميگرداندهاند.
اما اتّفاق مسلمانان و مسيحيان در عدد حواريون نيز از متون طرفين به دست ميآيد. در روايتي از امام رضا ـ عليه السلام ـ وقتي جاثليق از آن حضرت تعداد حواريون را ميپرسد نقل شده است كه حواريون دوازده نفر بودند و افضل آنان «ألوقا» است.
و در كتب مختلف عهد جديد نيز از دوازده نفر حواري يا رسول و يا شاگرد حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ نام برده شده حتي در بعضي از اين كتابها به اسمهاي آنان نيز تصريح شده است
مثلاً «لوقا» در اعمال رسولان اسامي آنان را چنين ذكر ميكند:
پطرس، يوحنا، يعقوب، واندرياس، فيليپس، توما، برتولما، متي، يعقوب، شمعون، يهودا، و يكي از شاگردان هم خودش بوده است، كه مجموعاً دوازده نفر ميشوند.[4] البته اين حواريون را كه لوقا اسم برده است در زمان بعد از غيبت حضرت مسيح ميباشند.
در بين مسلمين و مسيحيان بنابر آنچه كه كتابهاي مقدس هر كدام اقتضاء دارد يك سلسله اختلافاتي نسبت به حواريون مشاهده ميشود، پس لاجرم بايد از هر دو منظر اين مسئله مورد بررسي قرار بگيرد.
1. اعتقاد جامعه مسيحيت نسبت به حواريون:
مسيحيان معمولاً حواريون را «شاگردان» مينامند و به حواريون كه شاگردان مسيح ـ عليه السلام ـ بودهاند و به همه مبلغين مسيحيت در قرن اول ميلادي عنوان رسول ميدهند. و بالاترين رسول در نزد مسيحيان بنابر آنچه از اناجيل نقل شده است شمعون بن يونا است كه حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ به او لقب صخره يا پُطرس داده است، آنجا كه گفته است «من بر روي اين صخره كليساي خود را بنا ميكنم»[5] و مراد از كليسا در اينجا جامعه مسيحيت است ولو اينكه كليسا بر محل عبادت آنان نيز اطلاق ميشود.[6] ولي در عين حال انجيل يوحنا در رابطه با يكي از رسولان كه اسم آن را اصلاً ذكر نكرده است، ميگويد حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ او را بيشتر از ساير رسولان (حواريون) دوست داشته است و او غير از پطرس است.
نظر و اعتقاد مسيحيت نسبت به حواريون از اضطراب و ضد و نقيضهاي متعددي برخوردار است. همين (پٌطرس) كه در رأس حواريون قرار دارد، بنابر آنچه كه انجيل نقل ميكند در يك روز (روزي كه حضرت مسيح دستگير شد) به بار حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ را انكار ميكند و ميگويد كه من از شاگردان او نيستم و او را نميشناسم و پيشگويي حضرت مسيح را هم در اين رابطه نقل كردهاند. از يك طرف لوقا در اعمال رسولان نه تنها رسولان و حواريون را بلكه همه شاگردان را با ايمان و پر از روحالقدس معرفي ميكندو از طرف ديگر سخناني را از حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ نسبت به آنان بيان كرده است كه با اين مطالب منافات دارند مثلاً حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ خطاب به شاگردانش ميگويد: اگر شما به اندازة دانة خردلي ايمان ميداشتيد ميتوانستيد به اين درخت توت بگوئيد «از ريشه در بيا و در دريا كاشته شو» از شما اطاعت ميكرد. همينطور در بين سخنان رسولان نيز تناقضات روشن ديده ميشود. مثلاً يعقوب در نامهاي كه منسوب به اوست ميگويد: اي برادران چه فائده دارد اگر كسي بگويد من ايمان دارم ولي عمل او اين را اثبات نكند آيا ايمانش ميتواند او را نجات بخشد؟
اين سخنان يعقوب، ايمان بدون عمل را مايه نجات انسان نميداند در حالي كه «پولس» در نامههاي خودش اصرار بر اين دارد كه ايمان بدون عمل با اتحاد در مسيح موجب سعادت و نجات انسان ميگردد و براي عمل به شريعت هيچ ارزشي قائل نيست او ميگويد: هيچ انساني در نظر خدا با انجام احكام شريعت نيك شمرده نميشود و كار شريعت اينست كه انسان گناه را بشناسد. خدا بدون در نظر گرفتن شريعت و فقط از راه ايمان به عيسي ـ عليه السلام ـ همه ايمان داران را نيك ميشمارد.
بنابراين حواريون و شاگرداني كه در عهد جديد تعريف شدهاند:
اولاً نميتوانند شايستگي ياري حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ و نيز صلاحيت بيان و تبليغ از براي دين آن حضرت را داشته باشند.
و ثانياً رسالهها و آثار منسوب به آنها نيز نميتوانند از ارزش آسماني و الهي برخوردار بوده و ماية اعتقادات ناب و مورد تأييد خداوند و پيامبرش حضرت مسيح قرار بگيرند.
2.حواريون ازديدگاه قرآن و اسلام:
در قرآن كه كتاب مسلمانان و كلام خداوند است، مقام حواريون خيلي بالاتر از مبلّغ و رسول و امثال اينها ميباشد. اين قدر مسلّم است كه در قرآن كريم، حواريون بر اصحاب خاص حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ كه دوازده نفر بودهاند اطلاق شده است. و بر مبناي قرآني غير از آنان هيچ كس از امت حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ نميتواند اين عنوان را داشته باشد. بلكه بالاتر از آن، بنابر آنچه در الميزان به ظاهر آيه شريفهء
«و به يادآور زماني را كه به حواريون وحي كرديم كه به من و به فرستادهام ايمان آورند، گفتند ايمان آوردهايم و شاهد باش كه ما تسليميم.»
استناد شده، كه حواريون حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ هر كدام نبي بودهاند. علّامه ميگويد: اين ايماني كه در آيه شريفه از حواريون خواسته شده است ايمان بعد از ايمان ميباشد به دليل اينكه هم در همين آيه و هم در سورة آلعمران، حواريون، بر اين ايمان و اسلامشان حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ را شاهد گرفتند. وقتي كه حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ از بنياسرائيل احساس كفر ميكند و يقين پيدا ميكند كه دعوت او در آنان تأثيري نميگذارد، ميفرمايد:
«كيانند ياران من در حركت به سوي خدا؟ حواريون گفتند ما ياران دين خدا هستيم و به خداوند ايمان آورديم و تو گواه باش كه ما تسليم شدگانيم.»
و مراد از اسلام و تسليم در اينجا اطاعت مطلق از حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ و تبعيت او ميباشد و لذا بعد از آن ميگويند «اي پروردگار ما، ما به آنچه نازل كردي ايمان آورديم و از پيامبر پيروي كرديم پس ما را در زمرة گواهان بنويس.» علّامه طباطبايي براي هر كدام از ايمان و اسلام مراتب سهگانهاي را ذكر كرده و اين ايمان و اسلام حواريون كه در آيه شريفه ذكر شده است از آخرين مرتبه آنها است كه عبارت از تسليم مطلق نسبت به هر چيزي است كه خداوند از آنان بخواهد و غير از مؤمنين خالص كسي قادر بر آن نميباشد.
در اعتقاد مسلمين بنابر آنچه كه دين اسلام اقتضاء ميكند، حواريون حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ معيار حق در امت آن حضرت شمرده ميشوند. در اين رابطه روايتي از پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ توسط امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده است كه آن حضرت فرمود:
(اي علي تو در امت من مثل عيسي بن مريم هستي، قوم عيسي بر سه فرقه تقسيم شدند فرقهاي مؤمنيني بودند كه حواريون حضرت عيسي باشند و فرقهاي او را دشمن داشته كه يهود باشد و فرقه سوم در او غلو كردند و از ايمان خارج شدند. و امت من هم زود است كه در رابطه با تو سه فرقه شوند… و شيعيان تو و دوستان شيعيان تو در بهشتاند و دشمنان تو و غاليان در تو در آتشاند.)
در دين اسلام حواريون به عنوان اوصياء و جانشينان حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ مطرح هستند. در اين رابطه در ذيل روايت مفصلي كه درباره حوادث مختلف از حضرت آدم ـ عليه السلام ـ تا خاتم ـ صلي الله عليه و آله ـ مطالبي بيان شده از ابيجعفر ـ عليه السلام ـ چنين نقل شده است:
«… بعد از حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ دوازده نفر حواري بودند كه به عنوان اوصياء حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ ايمانشان را حفظ كرده و انجام وظيفه نمودند.»
پس بنابر معيارهاي اسلامي اين حواريوني كه در مسيحيت تعريف شدهاند حواريون واقعي حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ نميباشند و يا ممكن است كه در تعريف آنان تحريف صورت گرفته باشد و نيز اناجيل و نامههاي كه توسط رسولان نوشته شدهاند هيچ ربطي به حواريون واقعي حضرت مسيح ندارند بلكه كساني آنها را نوشته كه خودشان را از حواري، شاگردان و مبلغين حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ معرّفي كردهاند.
حواریون عیسی دوستان و شاگردان خاصّ حضرتش بودند که به وی از صمیم دل ایمان آورده بودند و آیین او را پس از غیبت مسیح در جهان انتشار دادند و آنها دوازده نفرند و اسامی ایشان به قرار زیر است:
1 . شمعون پطرس
2 . اندریاس برادروى
3 . یعقوب
4 . یوحنا برادروى
5 . فیلسیبوس
6 . برتونما
7 . لوقا
8 . متی که گاه به او لاوی نیز می گویند
9 . شمعون غیور
10 . لیبوس که گاهی به او یهودا گفته می شود
11 . یعقوب صغیر النیوس
12 . یهودای اسخریوطى.
قرآن و انجیل با کمال صراحت درباره حواریون حضرت مسیح داوری نموده اند:
قضاوت قرآن در حقّ آنها کاملاً یک نواخت است و همه را به خاطر داشتن روح فداکاری و جان بازی در راه آیین مسیح می ستاید، حتی در آیه مورد بحث برای تحریک مسلمانان به فداکاری در راه اسلام و این که در جرگه یاران خدا در آیند، جریان حواریون رانقل می کند و می گوید، آنان صریحاً به ندای یاری طلبانه مسیح چنین پاسخ گفتند: (نحن انصار اللّه؛ ما یاران خدا هستیم). پس شما هم ای مسلمانان به سان آنها یاران خدا باشید و بدانید بر دشمن پیروز خواهید شد هم چنان که آنها پیروز شدند.
ولی قضاوت انجیل درباره آنها کاملاً متناقض است:
گاهی آنها را در پرتو قرب معنوی که با مسیح داشتند صاحب کرامات و خوارق عادات معرفی می کند در صورتی که در برخی از اناجیل، چهره ای از آنها ترسیم می شود که نه تنها با آن مقام بلند و مرتبت رفیع آنان سازگار نیست، بلکه آنان را افراد فاسق ولاابالی معرفی می نماید.
یکی از دلایل اعجاز قرآن این است که پیرامون صدها موضوع سخن گفته و درباره آنها بحث نموده است، ولی هیچ گاه در قضاوت و داوری خود دچار تناقض و اختلاف نشده است، چنین مصونیتی از یک فرد امّی درس نخوانده، نشانه ارتباط وی با جهان وحی است، که از هر نوع خطا مصون می باشد و گواه بر این است که این کتاب محصول و تراوش فکر وی نیست؛ زیرا عادتاً محال است که یک فرد، آن هم مدتی طولانی در مورد موضوعات گوناگون بحث و بررسی کند و در این مدت هرگز دچار اختلاف و تناقض گویی و یا لااقل شک وتردید نگردد.
هر یک از این موضوعات که قرآن درباره آن به طور مکرر بحث نموده نمونه زنده و گواه روشن براین مطلب است. یکی از آن نمونه ها موضوع (حواریون) مسیح است که در این آیه و آیات دیگر مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است.اکنون ما تمام آیه هایی را که درباره آنان وارد شده در این جا گرد می آوریم، سپس خود شما داوری نمایید که آیا همه این آیات، جز یک هدف، که آن طهارت و پاکی و خلوص و ایمان راسخ آنان است، چیز دیگری را تعقیب می کند و بعداً داوری های متناقص انجیل را در حقّ آنان در این جا منعکس می سازیم، تا روشن شود کدام یک شایستگی کتاب آسمانی بودن را دارد.
قرآن حواریون عیسی را چنین معرفی می کند:
1 . آنان یاران خدا بودند.
هنگامی که مسیح، بنی اسرائیل را به آیین خود دعوت نمود و معجزات خود را برای آنها شمرد و اعلام کرد که من تصدیق کننده تورات و در عین حال حلال کننده برخی از حرام ها می باشم، در این هنگام احساس کرد اکثریت بنی اسرائیل در فکر کفر و انکار و اعراض از رسالت وی می باشند، لذا برای این که یاران خود را از دیگران تمیز دهد ندای خود را بلند کرد و گفت:”… مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللّهِ قَالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ امَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنّا مُسْلِمُونَ؛
وقتی که حضرت عیسی از آنان احساس کفر و انکار نبوت نمود گفت: یاران من برای راهنمایی مردم به سوی خدا کیست! حواریون گفتند: ما یاران خداییم. به او ایمان داریم و گواه باش که ما در برابر او تسلیم هستیم.”
در آیه مورد بحث هم، همین مطلب را از آنان نقل می کند. لطفاً به خود آیه و ترجمه آن در آغاز بحث مراجعه کنید.
2 . به حواریون الهام می شود.
یکی از معانی وحی در قرآن، همان الهام به قلب است. به طور مسلم الهام الهی شرایط و قیودی دارد و از آن کسانی است که روح و روان آنها، از لوث معاصی پاک شود و شایستگی خاص برای چنین موهبت پیدا نمایند.
اگر به مادر موسی الهام می شود (نوزاد خود را شیرده و در صورت ترس از مأموران فرعون او را به دریا افکن واز سرانجام کار نترس؛ زیرا ما او را به سوی تو باز خواهیم گردانید و از پیامبران مرسل قرار خواهیم داد) برای این است که مادر موسی به چنین کرامتی شایسته بوده است.
حواریون عیسی به تصریح قرآن دارای چنین شایستگی بودند و خداوند به آنان الهام نمود که به او و پیامبرش ایمان آورند آنان نیز به وی ایمان آوردند و حضرت مسیح را گواه گرفتند که در برابر دستورهای خداوند تسلیمند. چنان که می فرماید:
“وَإِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ أَنْ امِنُوا بِی وَبِرَسُولِی قالُوا امَنّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ؛
هنگامی که به حواریون الهام کردم که به من و پیامبر من ایمان آورید همگی گفتند: ایمان آوردیم و گواه باش که ما تسلیم هستیم.”
3 . برای حواریون از آسمان مائده نازل می شود.
با این که حواریون حضرت مسیح، به وی عقیده راسخ داشتند، برای کسب اطمینان بیشتر و بالابردن مراتب یقین و ایمان خود، از او درخواست نمودند که از خدا بخواهد برای آنها خوانی از غذا از آسمان فرود آورد. این معجزه خواهی نه به آن معنا ست که در نبوت مسیح شک و تردید داشتند، بلکه – همان طور که گفته شد – این درخواست برای کسب یقین بیشتر و تحصیل بالاترین مراتب ایمان بود؛ زیرا انسان هر چه هم به مطلبی مؤمن باشد باز مایل می شود که آن را از نزدیک لمس و مشاهده نماید.
ابراهیم خلیل الرحمان با این که ایمان راسخ، به معاد انسان ها داشت که روزی خداوند همه را زنده خواهد نمود، مع الوصف از خدا خواست که نحوه زنده کردن مردگان را به او نشان دهد تا ازنزدیک آن را مشاهده نماید. هنگامی که مورد بازخواست خداوند قرار گرفت و خطاب آمد که، مگر ایمان به قدرت من ندارى وی در پاسخ گفت: چرا!
“… وَ لِکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِى…”
آری ایمان راسخ دارم که تو مردگان را زنده می کنى، ولی برای بالابردن ایمان و تکمیل مراتب یقین می خواهم آن را به طور محسوس ببینم.
اتفاقاً عین همین تعلیل در درخواست حواریون نیز منعکس است؛ زیرا آنان پس از درخواست مائده آسمانی رو به مسیح کردند و گفتند:”… نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْهِا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنِا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنِا وَ نَکُونَ عَلَیْهِا مِنَ الشّاهِدینَ؛
ما می خواهیم از آن مائده بخوریم، تا قلوب ما مطمئن گردد و بدانیم که به ما، راست گفته اید و بر وجود چنین معجزه ای شاهد و گواه باشیم.”
حضرت مسیح درخواست آنان را پذیرفت و از خداوند خواست که برای آنها، خوانی از آسمان نازل کند وهمان روز را بر عموم بنی اسرائیل عید و روز سرور قرار دهد و نشانِ ای از خداوند بر صدق رسالت مسیح باشد. خداوند دعای مسیح را پذیرفت، و برای تثبیت ایمان آنها مائده ای از آسمان بر آنها فرود آورد.
این آیات روشنگر مقام و موقعیت حواریون عیسی درنزد قرآن مسلمانان است، که همگی به آن ایمان داریم. حالا ببینیم چهره آنان در کتاب های عهد جدید چگونه است!.
چهره حواریون در عهد جدید.
مؤلف قاموس کتاب مقدس قطعات زیادی را در مورد شخصیت آنان از عهد جدید گردآورده که همگی حاکی از عظمت و جلالت آنهاست، وما آن چه را ایشان در این مورد نقل نموده است در این جا از نظر خوانندگان می گذرانیم:
حواریون شاگردان مخصوص حضرت مسیح هستند که بر جلال او شاهدند و آنها را در نهایت اقتدار برگزیده و با روح خود مملو ساخت و تعالیم و خدمات مخصوص خود را به آنها سپرد. بدیهی است که منصب حواریون مسیح به انقضای حیات خودشان منتهی شده و به نمایندگان آنها داده نمی شد. آنان اشخاص عامی و امّی بودند که از میان مردم منتخب گشته، بعد از دعوت و اعطای دستور العمل کامل،آقای مقدس والهی خود را متابعت همی نمودند وهمواره از مشاهده اعمال و افعال او از روح مقدس او شرمسار گشته، متدرجاً حقایق وتعالیم انجیل را درک می نمودند و پس از قیام خود، آنها را به تمام دنیا مأمور فرمود که اهل جهان را موعظه و اندرز نمایند و ایشان را بر اظهار معجزات و خوارق و غیره قدرت بخشید.
بدیهی است که حواریون در اقتدار و اظهار معجزات و خوارق عادات و غیره مساوی بودند وهیچ یک را برتری بر دیگری نبود و هرگز ایشان مدعی این معنا نبودند، لکن هیچ یک از ایشان هم چو پولس مقتدر و توانا و کارپرداز نبود.
حواریون به طور تدریج در فهم و ادراک رسالت مسیح ترقی نمودند تا موقع افاضه روح بر تمام ایشان.
در (کتاب اعمال حواریون) وضع انکار لذات و زحمات این دوازده تن، که شباهت به مسیح داشتند، وافعال ایشان،که بر طبق اراده حضرت اقدس الهی بود و محض محبتی که به خداوند ایشان داشتند، به جا می آوردند، به طور تفصیل مذکور است وخودشان را، تماماً با غیرت و محبتی که بر حسب میل و رضای مسیح بود وقف این کار کرده وهمواره ما را تعلیم می دهند..
این بخش ها حاکی از صداقت و نزاهت حواریون است، ولی در برابر آنها بخش هایی در عهد جدید وجود دارد، که درست نقطه مقابل آن همه ثنا و توصیف است و انسان نمی داند کدام یک از اینها را باور کند؛ مثلاً همین انجیل متى، که حواریون را صاحبان کرامت و شفا دهندگان بیماران معرفی می کند در جای دیگر درباره یهودای اسخریوطی می گوید: وی دین خود را به دنیا فروخت و مسیح را درمقابل سی درهم به یهود تسلیم نمود و سرانجام پشیمان شد و خود را خفه نمود و با این کیفیت درگذشت.
اینک عین عبارت انجیل متی را ملاحظه نمائید:
“چون صبح گردید، جمیع رؤسای کهنه و مشایخ آن قوم درباره عیسی مشورت کردند که او را به قتل برسانند. پس او را بسته بیرون کشیدند و به پنطیوس پیلاطس حاکم تسلیم نمودند وچون یهودا سی پاره نقره را به رئیس کهنه و مشایخ رد نمود و گفت: خطا کرده ام؛ زیرا که خون بی گناهی را تسلیم نموده ام. گفتند که، ما را چه کار است خود دانى. پس آن پاره های نقره را درهیکل افکند، برگشت و خود را خفه نمود.”
حواری دزد.
این حواری نه تنها در طول عمر چنین دسته گلی به آب داده و عیسای بی گناه را تسلیم دستگاه دژخیمان یهود نموده است، گویا سابقه و پیشینه درستی نیز نداشته و گاهی دست به دزدی می زده است و انجیل یوحنا درباره وی چنین می نویسد:
شش روز قبل از عید فصح عیسی به بیت “عنیه” به مکان لفا در مروه که از میان مردگان او را برخیزانیده بود، آمد. در آن جا برای او طعام آماده کردند و مرثا خدمت می کرد و لعاذر یکی از هم نشینان بود. مریم رطل عطر سنبل خاص گران قیمتی را گرفته، به پاهای عیسی مالید و پا های او را به موی های خود خشک کرد و خانه به بوی آن عطر پر شد. آن گاه یکی از شاگردانش، یعنی یهودای اسخریوطی پسر شمعون که بعد به او خیانت کرد، گفت: این عطر چرا به سیصد دینار فروخته نشد که به فقیران داده شود، و گفتن او این را نه از آن جا بود که برای فقیران می اندیشید، بلکه از این سبب بود که دزد بود و کیسه می داشت و آن چه را در آن می افتاد می برد
گرفتاری مسیح و خواب شیرین حواریون.
مسیح در شب گرفتاری خود، به آنان دستور داد که بیدار بمانند ولی آنان بر خلاف دستور وی در خواب شیرین فرو رفتند، حتی مسیح مقداری نماز خواند و پیش آنان آمد همه را در خواب دید و به پطرس گفت: نمی توانستید یک ساعت با من بیدار باشید و دعا کنید. بار دیگر رفت مشغول نماز شد و برگشت دوباره همه را در خواب دید، سپس درمرتبه سوم برگشت و به حواریون گفت: حالا بخوابید و استراحت کنید.
نه تنها در شب گرفتاری عیسی به خواب رفتند، بلکه در لحظه گرفتاری وى، او را رها نمودند و فرار کردند.
اکنون ما کدام از این دو ترسیم را بپذیریم؛
ترسیمی که آنان را در آستانه پیامبران قرار داده و صاحبان کرامت و خارق عادت معرفی می کند، یا ترسیم دیگری که حاکی از جبن و زبونی و ضعف ایمان آنان است تا آن جا که کارهایی انجام می دهند که هرگز یک مؤمن عادى، حاضر نیست آنها را انجام دهد؛ مثلاً پیشوای خود را در برابر سی درهم به دژخیمان یهود می فروشند و در موقع گرفتاری مسیح به خواب اندرند و یا پا به فرار می گذارند، گویا عیسایی نبوده و مسیحی نیامده است.
پیشواى مسیحیان از مسیح، تبرى مى جوید.
پطرس، رئیس حواریون و خلیفه عیسى، دراین که مانند دیگران در شب گرفتاری خوابید و پس از گرفتاری پا به فرار گذارد جای گفتگو نیست. ولی سپس اندک شهامتی ازخود نشان داد و دورادور از عقب سر وی به منزل رئیس کهنه رفت و داخل گشت و نزد ملازمان برای ملاحظه انجام کار نشست، تا آن جا که پطرس در ایوان، در بیرون نشسته بود و کنیزکی نزد وی آمد و گفت: تو نیز با عیسای جلیلی بودی و او در حضور همه انکار نمود و گفت: نمی دانم که چه می گویىسپس کنیزک دیگری او را دید و به اوگفت: این مرد هم با عیسای ناصری بوده است. پطرس سوگند خورد که آن مرد را نمی شناسم و پس از مدت کمى، کسانی که ایستاده بودند پیش پطرس آمدند و گفتند: تو هم از آنها می باشى؛ زیرا لهجه تو، مرتو را آشکار می سازد. در این موقع شروع به لعن و قسم خوردن نمود که هرگز مسیح را نمی شناسم. در این موقع خروسی بانگ زد، آن گاه پطرس سخن عیسی را که به وی گفته بود که، سه مرتبه مرا پیش از بانگ خروس انکار خواهی کرد، به یاد آورد و بیرون شتافت و زار زار گریست.
پطرس، شیطان است.
هنگامی که عیسی از سرنوشت خود به شاگردانش خبر می داد، پطرس او را گرفت و در آغاز ملامت نمود و گفت: خداوندا، از تو دور باد، این بر تو واقع نخواهد گشت! مسیح در جواب وی گفت: شیطان، دور شو، که موجب صدمه من هستى؛ زیرا اندیشه تو از الهیات نیست، بلکه از افسانیات است.
اینها نمونه هایی از داوری های ضد ونقیض عهد جدید است که در این جا منعکس ساختیم، با این وصف چگونه می تواند این نوشته، راهنمای ملل جهان و چراغی فرا راه مردم آن باشد.
در این جا عظمت قرآن و اصالت و عدم تحریف آن برای اهل تحقیق روشن می شود که حواریون را تأیید می کند و احادیث اسلامی نیز درباره حواریون یک نواخت است؛ همگی عظمت وجان بازی آنان را بیان می کنند. علامه مجلسى، محدث معروف شیعه، روایات مربوط به آنان را در بحارالانوار گرد آورده است
1. مفسران ولغت نویسان برای (حوارى) معانی متعددی ذکر کرده اند. ابن فارس در المقاییس می نویسد: اصول و ریشه معانی (حور) سه چیز است:
الف) لون و رنگ.
از این جهت لفظ (حور) در شدت سفیدی و سیاهی چشم استعمال می شود.
ب) رجوع و بازگشت.
مانند (ظَنّ أن لَنْ یحور؛ او اندیشید که دیگر باز نخواهد گشت).
ج) گردش و مدار .
اگر به دوست صمیمی انسان حواری می گویند، شاید از نظر پاکی و صفای قلب آنهاست که نقطه سیاهی در روان او نیست.
طبرسی در مجمع البیان (ج1، ص447) می گوید: علت این که به دوستان مسیح (حوارى) می گویند این است که، آنان شغل رخت شویی داشتند و لباس های مردم را سفید می کردند.
2. انجیل متى، باب 10، به اهتمام بیبل سوسیتی کرت سیم، چاپ لندن 1837؛ قاموس کتاب مقدس، ص414، ماده (رسول).
3. همان، باب 10، جمله 1 از همان چاپ، درباره این دوازده نفرچنین می نویسد: (پس دوازده شاگرد خود را طلب فرموده ایشان را برارواح پلید قدرت داد تا آن که ایشان را اخراج نمایند و این که از هرمرضی و رنجی شفا بخشند…).
4. آل عمران (3) آیه 52.
5. مائده (5) آیه 111.
6. بقره (2) آیه 260.
7. مائده (5) آیه 113.
8. ر . ک: مائده (5) آیه 114 و 115.
9. قاموس کتاب مقدس، ص414 و415. و این بخش ها را از انجیل های متى، لوقا، یوحنا و سایر کتب عهد جدید، مانند (کتاب اعمال رسولان)، و (کتاب اول قرنتیان) و (کتاب اول تسالونیکیان)، با ذکر خصوصیات کتاب و فصل و شماره جمله ها نقل کرده است و چون این کتاب مورد اعتماد کلیساهای جهان است دیگر لزوم ندارد مدرک هر یک از این بخش ها را از کتاب های یادشده تعیین کنیم.
10. انجیل متى، باب 27، جمله 1 – 5.
11. انجیل یوحنا، باب 12، جمله 1 – 6.
12. انجیل متى، باب 27، جمله 36 – 46 (با تلخیص).
13. همان، جمله 57 (با تلخیص).
14. همان، باب 26، جمله 58 – 75.
15. همان، باب 16، جمله های 23 – 27.
16. برای آگاهی بیشتر ر.ک: بحارالانوار، ج 14، ص 272
آياارتباطي بين عدد دوازده در حواريون حضرت عيسي(ع)وائمه اطهار وجود دارد:
حضرت عيسي 12حواري داشتند و در تاريخ اين رقم مكرر استفاده ميشود؛در اسلام هم دوازده امام پاك داريم چرا تعداد اين ها هم دوازده نفر است؟اين مساله با چه چيزي ارتباط دارد؟توضيح آن چيست ؟
پاسخ:
خداوند متعال در قرآن مجيد درباره قوم بني اسرائيل فرموده است :” و ما از آنان (بني اسرائيل)دوازده نفر مراقب انتخاب نموديم؛و آنان را به دوازده عشيره كه هر يك امتي بودند تقسيم كرديم و به موسي وقتي قومش از او آب خواستند وحي كرديم كه با بر آن تخته بزن و پس از آن دوازده چشمه جوشيد.”
و همچنين خداوند درباره تعداد ماهها فرموده است :”در حقيقت شماره ماه ها و تعداد روزي كه خدا آسمان ها و زمين را خلق كرده است دوازده ماه است .
در روايات نيز تعداد ياران حضرت مسيح دوازده نفر ذكر شده است .ملاحظه اين مقدارها نشان ميدهد كه روي عدد دوازده عنايتي بوده است اما حكمت و فلسفه اين عدد بر ما مخفي است .
آيا حواريون حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ همانگونه هستند كه در رساله «اع
________________________________________
چيزي كه مسلّم است اينست كه مسلمانان و مسيحيان هم در اينكه حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ داراي حواريون بوده است و هم در اينكه تعداد آنها دوازده نفر بوده اتفاق دارند. و حواريون كه از مادة «حَوَر» به معناي سفيدي خالص گرفته شده است معمولاً بر خواص اصحاب و ياران انبياء اطلاق ميشود. و آن طوري كه از امام رضا ـ عليه السلام ـ نقل شده است در وجه تسميه حواريون ميفرمايد: در نزد مردم (شايد مسيحيان مراد باشد) حواريون به خاطر اين حواريون ناميده شدهاند كه آنان لباسهاشان را با شستن از كثافات پاك نموده و سفيد ميكردهاند. و امّا در نزد ما علّت نامگذاري حواريون اينست كه:
آنان داراي نفوس پاك و خالص بوده و ديگران را هم با وعظ و تذكر از پليدي گناه پاك و خالص ميگرداندهاند.
اما اتّفاق مسلمانان و مسيحيان در عدد حواريون نيز از متون طرفين به دست ميآيد. در روايتي از امام رضا ـ عليه السلام ـ وقتي جاثليق از آن حضرت تعداد حواريون را ميپرسد نقل شده است كه حواريون دوازده نفر بودند و افضل آنان «ألوقا» است.
و در كتب مختلف عهد جديد نيز از دوازده نفر حواري يا رسول و يا شاگرد حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ نام برده شده حتي در بعضي از اين كتابها به اسمهاي آنان نيز تصريح شده است
مثلاً «لوقا» در اعمال رسولان اسامي آنان را چنين ذكر ميكند:
پطرس، يوحنا، يعقوب، واندرياس، فيليپس، توما، برتولما، متي، يعقوب، شمعون، يهودا، و يكي از شاگردان هم خودش بوده است، كه مجموعاً دوازده نفر ميشوند.[4] البته اين حواريون را كه لوقا اسم برده است در زمان بعد از غيبت حضرت مسيح ميباشند.
در بين مسلمين و مسيحيان بنابر آنچه كه كتابهاي مقدس هر كدام اقتضاء دارد يك سلسله اختلافاتي نسبت به حواريون مشاهده ميشود، پس لاجرم بايد از هر دو منظر اين مسئله مورد بررسي قرار بگيرد.
1. اعتقاد جامعه مسيحيت نسبت به حواريون:
مسيحيان معمولاً حواريون را «شاگردان» مينامند و به حواريون كه شاگردان مسيح ـ عليه السلام ـ بودهاند و به همه مبلغين مسيحيت در قرن اول ميلادي عنوان رسول ميدهند. و بالاترين رسول در نزد مسيحيان بنابر آنچه از اناجيل نقل شده است شمعون بن يونا است كه حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ به او لقب صخره يا پُطرس داده است، آنجا كه گفته است «من بر روي اين صخره كليساي خود را بنا ميكنم»[5] و مراد از كليسا در اينجا جامعه مسيحيت است ولو اينكه كليسا بر محل عبادت آنان نيز اطلاق ميشود.[6] ولي در عين حال انجيل يوحنا در رابطه با يكي از رسولان كه اسم آن را اصلاً ذكر نكرده است، ميگويد حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ او را بيشتر از ساير رسولان (حواريون) دوست داشته است و او غير از پطرس است.
نظر و اعتقاد مسيحيت نسبت به حواريون از اضطراب و ضد و نقيضهاي متعددي برخوردار است. همين (پٌطرس) كه در رأس حواريون قرار دارد، بنابر آنچه كه انجيل نقل ميكند در يك روز (روزي كه حضرت مسيح دستگير شد) به بار حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ را انكار ميكند و ميگويد كه من از شاگردان او نيستم و او را نميشناسم و پيشگويي حضرت مسيح را هم در اين رابطه نقل كردهاند. از يك طرف لوقا در اعمال رسولان نه تنها رسولان و حواريون را بلكه همه شاگردان را با ايمان و پر از روحالقدس معرفي ميكندو از طرف ديگر سخناني را از حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ نسبت به آنان بيان كرده است كه با اين مطالب منافات دارند مثلاً حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ خطاب به شاگردانش ميگويد: اگر شما به اندازة دانة خردلي ايمان ميداشتيد ميتوانستيد به اين درخت توت بگوئيد «از ريشه در بيا و در دريا كاشته شو» از شما اطاعت ميكرد. همينطور در بين سخنان رسولان نيز تناقضات روشن ديده ميشود. مثلاً يعقوب در نامهاي كه منسوب به اوست ميگويد: اي برادران چه فائده دارد اگر كسي بگويد من ايمان دارم ولي عمل او اين را اثبات نكند آيا ايمانش ميتواند او را نجات بخشد؟
اين سخنان يعقوب، ايمان بدون عمل را مايه نجات انسان نميداند در حالي كه «پولس» در نامههاي خودش اصرار بر اين دارد كه ايمان بدون عمل با اتحاد در مسيح موجب سعادت و نجات انسان ميگردد و براي عمل به شريعت هيچ ارزشي قائل نيست او ميگويد: هيچ انساني در نظر خدا با انجام احكام شريعت نيك شمرده نميشود و كار شريعت اينست كه انسان گناه را بشناسد. خدا بدون در نظر گرفتن شريعت و فقط از راه ايمان به عيسي ـ عليه السلام ـ همه ايمان داران را نيك ميشمارد.
بنابراين حواريون و شاگرداني كه در عهد جديد تعريف شدهاند:
اولاً نميتوانند شايستگي ياري حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ و نيز صلاحيت بيان و تبليغ از براي دين آن حضرت را داشته باشند.
و ثانياً رسالهها و آثار منسوب به آنها نيز نميتوانند از ارزش آسماني و الهي برخوردار بوده و ماية اعتقادات ناب و مورد تأييد خداوند و پيامبرش حضرت مسيح قرار بگيرند.
2.حواريون ازديدگاه قرآن و اسلام:
در قرآن كه كتاب مسلمانان و كلام خداوند است، مقام حواريون خيلي بالاتر از مبلّغ و رسول و امثال اينها ميباشد. اين قدر مسلّم است كه در قرآن كريم، حواريون بر اصحاب خاص حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ كه دوازده نفر بودهاند اطلاق شده است. و بر مبناي قرآني غير از آنان هيچ كس از امت حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ نميتواند اين عنوان را داشته باشد. بلكه بالاتر از آن، بنابر آنچه در الميزان به ظاهر آيه شريفهء
«و به يادآور زماني را كه به حواريون وحي كرديم كه به من و به فرستادهام ايمان آورند، گفتند ايمان آوردهايم و شاهد باش كه ما تسليميم.»
استناد شده، كه حواريون حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ هر كدام نبي بودهاند. علّامه ميگويد: اين ايماني كه در آيه شريفه از حواريون خواسته شده است ايمان بعد از ايمان ميباشد به دليل اينكه هم در همين آيه و هم در سورة آلعمران، حواريون، بر اين ايمان و اسلامشان حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ را شاهد گرفتند. وقتي كه حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ از بنياسرائيل احساس كفر ميكند و يقين پيدا ميكند كه دعوت او در آنان تأثيري نميگذارد، ميفرمايد:
«كيانند ياران من در حركت به سوي خدا؟ حواريون گفتند ما ياران دين خدا هستيم و به خداوند ايمان آورديم و تو گواه باش كه ما تسليم شدگانيم.»
و مراد از اسلام و تسليم در اينجا اطاعت مطلق از حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ و تبعيت او ميباشد و لذا بعد از آن ميگويند «اي پروردگار ما، ما به آنچه نازل كردي ايمان آورديم و از پيامبر پيروي كرديم پس ما را در زمرة گواهان بنويس.» علّامه طباطبايي براي هر كدام از ايمان و اسلام مراتب سهگانهاي را ذكر كرده و اين ايمان و اسلام حواريون كه در آيه شريفه ذكر شده است از آخرين مرتبه آنها است كه عبارت از تسليم مطلق نسبت به هر چيزي است كه خداوند از آنان بخواهد و غير از مؤمنين خالص كسي قادر بر آن نميباشد.
در اعتقاد مسلمين بنابر آنچه كه دين اسلام اقتضاء ميكند، حواريون حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ معيار حق در امت آن حضرت شمرده ميشوند. در اين رابطه روايتي از پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ توسط امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده است كه آن حضرت فرمود:
(اي علي تو در امت من مثل عيسي بن مريم هستي، قوم عيسي بر سه فرقه تقسيم شدند فرقهاي مؤمنيني بودند كه حواريون حضرت عيسي باشند و فرقهاي او را دشمن داشته كه يهود باشد و فرقه سوم در او غلو كردند و از ايمان خارج شدند. و امت من هم زود است كه در رابطه با تو سه فرقه شوند… و شيعيان تو و دوستان شيعيان تو در بهشتاند و دشمنان تو و غاليان در تو در آتشاند.)
در دين اسلام حواريون به عنوان اوصياء و جانشينان حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ مطرح هستند. در اين رابطه در ذيل روايت مفصلي كه درباره حوادث مختلف از حضرت آدم ـ عليه السلام ـ تا خاتم ـ صلي الله عليه و آله ـ مطالبي بيان شده از ابيجعفر ـ عليه السلام ـ چنين نقل شده است:
«… بعد از حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ دوازده نفر حواري بودند كه به عنوان اوصياء حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ ايمانشان را حفظ كرده و انجام وظيفه نمودند.»
پس بنابر معيارهاي اسلامي اين حواريوني كه در مسيحيت تعريف شدهاند حواريون واقعي حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ نميباشند و يا ممكن است كه در تعريف آنان تحريف صورت گرفته باشد و نيز اناجيل و نامههاي كه توسط رسولان نوشته شدهاند هيچ ربطي به حواريون واقعي حضرت مسيح ندارند بلكه كساني آنها را نوشته كه خودشان را از حواري، شاگردان و مبلغين حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ معرّفي كردهاند.