کشکول

بچه ی بیماری دارم که نیاز به داروهای خاص دارد. باور کنید از نان سر سفره ام زده ام تا بتوانم درد او را درمان کنم. از شهرستان آمده ام. نه پولی، نه غذایی نه محل مناسبی برای سکونت. یک هفته است در راهروهای بیمارستان می خوابم تا شاید یک بار دیگر خنده ی کودک بینوایم را ببینم. به چهره اش که نگاه می کنی ظاهر آراسته ای دارد؛ هم خودش هم فرزند کوچکی که در آغوش دارد. هر چند خیلی نوپوش نیست. ولی مرتب و تمیز است.


ساک بزرگی هم با کلی اسناد آزمایش های بیمارستانی به همراه دارد. همین طور که صحبت می کند قطرات اشک به سرعت از گونه هایش سرازیر می شود. و ادامه می دهد: من گدا نیستم ولی ناچارم. اگر مردم به من کمک نکنند فرزندم، امیدم و زندگی ام را از دست می دهم. دست های پینه بسته اش را نشان می دهد و می گوید: سال هاست هر کار سختی که بگویید انجام دادم تا دستم پیش کسی دراز نشود ولی امروز بیماری این بچه مرا مجبور کرده است تا سرم را پیش این و آن خم کنم. اگر برای شما امکان دارد مرا یاری کنید. صحنه هایی که دیدنش دل هر انسانی را به رحم می آورد. از او می پرسی دقیقاً چه می خواهی؟ می گوید همین که سی چهل تومان به من بدهید بتوانم به شهر خودم برگردم کافیست. دعاگویتان خواهم بود. و مرا از آوراگی نجات خواهید داد. سی تومان را که می گیرد سراسیمه در جیبش می گذارد. خدا به شما عزت دهد. خیر ببینید. انشالله از بلا دور باشید. و به سرعت دور می شود. در ذهن فکر می کنی مردم چه مشکلات بزرگی دارند. بنده ی خدا با این همه گرفتاری چیز بیشتری هم مطالبه نکرد فقط پول کمی خواست که خودش را به شهرش برساند. می روی سراغ کار خودت. یکی دو ساعت که گذشت در مسیر بازگشت چند صد متر جلوتر باز هم بنده ی خدا را می بینی. با کمال تعجب در کنار فرد دیگری ایستاده و ماجرا تعریف می کند. از دور که نگاه می کنی بعد از چند دقیقه او هم دست به جیب می شود و به زعم خودش با کمک کوچکی مشکل مسلمانی را رفع کند. او را دنبال می کنی. چند صد متر جلوتر باز می رود سراغ یکی دیگر. نه انگار اشتباه شده است. ایشان محتاج نیست. کاسب است. کاسبی که در بازاریابی بسیار مهارت دارد. البته هنر پیشه هم هست. تا اراده کند مثل ابر بهاری گریه می کند. و چنان فیلم بازی می کند که تحسین هر کارگردانی را برمی انگیزد. با یک حساب سرانگشتی اگر در یک روز از ده پانزده نفر همین طوری پول بگیرد روزانه چند صد هزار تومان درآمد دارد. بدین ترتیب روزانه معادل یک استاد دانشگاه یا یک مهندس متخصص پول به جیب می زند. و مردمان و رهگذران بی خبر از همه جا روز به روز به زندگی اش رونق بیشتری می بخشند.

بی گمان بسیاری از شما تا به حال صحنه های مشابه آن چه در صدر این نوشتار عرض کردم را با چشم خود دیده اید. حالا که دست متکدیان برای مردم رو شده است آن ها به شیوه های جدیدی متوسل شده اند. گدایان مدرن با سیستم گدایی پیشرفته. متکدیان پرشماری که شاید دیگر لباس مندرس نپوشند، نقص عضو نداشته باشند، کثیف و نامرتب نبوده و از ادبیات فصیح برخوردار باشند، اسناد مثبته پزشکی به همراه داشته و مانند یک فرد تحصیل کرده برخورد می کنند. بعضی از آن ها سناریوها و داستان های مختلفی دارند تا در مواجهه با افراد سطوح مختلف به کار گیرند تا بتوانند از رحم و مروت مردم و شاید سادگی آن ها استفاده نموده و در این بازار راکد صنف شان از رونق نیفتد. درراه مانده، بیچاره، بیمار، دزد زده یا ورشکست شده، یتیم و بی سرپرست و مواردی دیگر از این دست مشهورترین داستان هایی است که بسیاری از متکدیان دستاویز خالی کردن جیب رهگذران قرار می دهند. و در این میان بنده و شما هم بی خبر از همه جا فقط برای رضای خدا به او کمک می کنیم. تا بدین صورت دغل بازانی که انگل جامعه اند و روزی خود را از جیب مردم برمی دارند روز به روز غنی تر و فربه تر و نیازمندان عفیف و واقعی که مستحق صدقات و اعانه مردم هستند روز به روز در مشکلات فراوان زندگی شان بیشتر غوطه ور شوند. این اتفاق در بسیاری از نقاط کشور خصوصاً کلان شهرها هر روز در حال وقوع است. در قواعد شرعی ما همان طور که در نظر گرفتن مشکلات دیگران بسیار توصیه شده (تا جایی که اگر شب هنگام با شکم سیر بخوابی و همسایه ات گرسنه باشد مسلمان نیستی) و بر همین اساس بر یافتن محرومین و یاری رساندن به آن ها به شکرانه ی نعماتی که خداوند متعال به ما ارزانی داشته بسیار تأکید گردیده است از آن طرف گدایی کردن و چشم داشتن به حاصل دسترنج دیگران حرام بوده و رعایت شأن و منزلت انسان ها بسیار مورد توجه واقع شده است. نیازمندان واقعی آبرودارند، با سیلی صورت خود را سرخ نگه می دارند ولی حیثیت و اعتبار خود را به حراج نمی گذارند. آن هایی که در کوچه و بازار کشکول به دست برای مردم داستان سرایی کرده و فیلم بازی می کنند در واقع نیازمند نیستند. بسیاری از آن ها زندگی مرفهی به همین شکل برای خود درست کرده اند در دلشان به سادگی مردم می خندند. تکدی گری و کشکول گدایی در دست گرفتن در شأن مسلمان و جامعه ی اسلامی نیست. نیازمندان و محرومان گدا نیستند. بلکه افرادی هستند که امروز در مضیفه هایی گرفتار شده اند که جریان زندگی آن ها را با مشکلاتی روبرو نموده است. همه ی ما وظیفه داریم سراغ گرفتارها، محرومان، نیازمندان و دردمندان واقعی رفته و آن ها را یاری کنیم. خیلی لازم نیست راه دوری بروید. کافیست قدری به اطراف خود نگاه کنید. تازه دامادی که در همسایگی شماست ولی بیکار است، فرزند برادر و یا خواهر شما که بیماری خاصی دارد، قوم یا خویشی که در این رکود بازار ورشکست شده و آبرویش در معرض خطر است. اگر هر یک از ما به جای کمک به گدا صفتانی که در خیابان ها پرسه می زنند به نیازمندان واقعی اطراف خود نگاه کنیم و آن ها را با حفظ کرامتشان و با رازداری و بدون ریا کمک کنیم بی شک در جامعه محرومی نخواهد ماند. نکند سرخود را پایین انداخته و به تاخت در زندگی بتازیم و خبر از مشکلات اقوام، خویشان، دوستان و همسایگانمان نداشته باشیم که این غفلت از آن مواردی است که روزی دامن ما را می گیرد و حتماً خداوند متعال به خاطر آن ما را بازخواست خواهد کرد.

 

منبع: روزنامه رسالت مورخ دوشنبه 29 آذر 1395 شماره8828

http://www.resalat-news.com/Fa/?code=246731

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *