دكتر علي رضائيان استاد ممتاز رشته مديريت دانشكده مديريت دانشگاه شهيد بهشتي است. او كه به عنوان چهره ماندگار مديريت در سال 1385 نيز انتخاب شده، از سرشناسترين اساتيد اين رشته در ايران است.دكتر رضائيان دوازده كتاب و سي و نه مقاله تأليف كرده كه بسياري از آنها به عنوان منابع درسي در رشته مديريت تدريس ميشود. بسياري دكتر رضائيان را با همين كتابها ميشناسند كه به عنوان درس عمومي در بسياري از رشتهها و به عنوان دروس اختصاصي رشته مديريت تدريس ميود. اين استاد برجسته، اكنون علاوه بر تدريس در چند دانشگاه، رئيس دانشكده مديريت دانشگاه امام صادق(ع) نيز ميباشد.
به نظر شما علوم انساني چه اهميتي نسبت به ديگر شاخههاي علم دارد که پرداختن به آن ضرورت خاص داشته باشد؟
علومانساني و اجتماعي، چون علوم اجتماعي هم جزء علوم انساني شمرده ميشود، شالودة علوم است. علومانساني هم شالودهاي است که ساير علوم اگر بر اين مبنا – يعني ملاحظاتي که يافتههاي علومانساني دارد- فعاليتهايشان را انجام ندهند، به نتايج خوبي نميرسند.
البته زندگي مبتني بر دستاوردهاي تكنولوژيكي، نتايج خوبي را هم براي بشر به همراه داشته است. درحاليکه اگر بسترسازيهاي لازم انجام ميشد، اين امکان وجود داشت که پيشرفتهايي که در ساير علوم حاصل شده، در راستاي سعادت انسان قرار گيرد. عدم توجه به يافتههاي اين دسته از علوم و در راستاي هم قرار نگرفتنِ آنها، باعث شده است كه اين آثار منفي در زمينه انساني به وجود آيد.
آيا اصطلاح «علومانساني در جهت صلاح» همان علوم انسانيِ اسلامي است؟
علوم انساني که ميگوييم، اسلامي در آن مستتر است؛ منتها اينکه قيد ميشود، بهخاطر تأکيد است. اگر هدف همه تلاشهاي بشر در حوزههاي مختلف علوم مشخص نشود و جهتِ آن در جهتِ رفاه و رستگاري بشر قرار نگيرد، اين علوم جهتهايي پيدا ميکنند که همه مخرب هستند، مثل آن چيزي که الآن در غرب مشاهده ميشود.
علوم انساني اسلامي هم ميتواند هدف را مشخص كند و هم چگونگي رسيدن به هدف را. اساسا برتري انسان نسبت به ساير موجودات اين است که هم در تعيين هدف و هم در راه رسيدن به هدف مختار است. بنابراين اگر هدف اين علوم و شيوة رسيدن به هدف را مشخص نکنيم، آن نکات منفي به دنبالش ميآيد.
وضعيت فعلي علوم انساني در کشور ما چگونه است؟
درمورد علومانساني در ايران بايد گفت که اگر علوماسلامي را در نظر بگيريم، قبل از انقلاب با بعد از انقلاب، تفاوتهاي بنيادي پيدا کرده است. اگر بخواهيم يک روند تاريخي را در نظر بگيريم، بههرحال ارزشها حاکم است.
اما بايد توجه کرد که چون يافتههاي علوم تجربي ملموس است، استقبال از آن علوم بيشتر است و سرمايهگذاريها بيشتر در آنجا انجام ميشود. چون نتايج علومانساني در بلندمدت مشخص ميشود، آن توجهي که لازم بوده به آن نشده است. اگر روند سرمايهگذاريهايي که صورت گرفته و توجهاتي که در ساير ابعاد به اين علوم شده را ببينيم، متوجه ميشويم که علوم انساني يک مقدار در حاشيه قرار گرفته است و بهايي که بايد به اين علوم داده ميشده، داده نشده چون نتايجش ملموس نبوده است. مثلاً شما بخواهيد سرمايهگذاري در آموزش و پرورش کنيد، اين يک سرمايهگذاري بلندمدت است و کوتاه مدت نيست. ولي آنجايي که اثربخشي سرمايهگذاريها در کوتاهمدت است، تمايل عموم بيشتر به سمت آنهاست.
چگونه ميتوان اين وضعيت را تغيير داد؟
اين امر بايد در انتخابهاي راهبردي در هنگام تصميمگيريهاي استراتژيک انجام شود. يعني آنهايي که تصميمگيرنده هستند، بايد به نتايج تصميماتشان توجه داشته باشند که يک انتخاب استراتژيک که انجام ميدهند، چه نتايجي را در آينده براي اجتماع ميتواند داشته باشد. يعني انتخابها و تصميمگيريهاي ما، آن جهتگيريهاي کلي را ميتواند تعيين کند.
با توجه به مطالبي که فرموديد، وضعيت رشته تخصصي شما و ميزان توجه به آن چگونه است؟
علم مديريت نسبت به ساير علوم در دنيا، علمي جديد است و در ايران هم بهتبع دنيا به همين صورت است. اين علم قبل از انقلاب اصلاً جايگاهي نداشت و کسي که بقالي را اداره ميکرد، وزارتخانه را هم اداره ميکرد. اکنون که چند سالي از انقلاب گذشته است، مسئولين متوجه شدهاند که اين کار نيازمند دانش است.
به همين جهت، کمکم توجه به رشته مديريت بيشتر ميشود. ولي چيزي که اهميت دارد، اين است که بعضيها ممکن است سوءاستفاده کنند و بهرهبرداري مخفي انجام دهند. ولي به نظر من، رشته مديريت بهتدريج دارد جايگاه خود را پيدا ميکند. يعني با تخصصيتر شدن و توجه ويژه به اين احساس که نياز به اين مهارت و دانش وجود دارد، و مهارت هم بايد تخصصي باشد. يک نفر با دانش عمومي نميتواند همه کارها را انجام دهد؛ در کل، روند در جهتِ بهبود است.
آيا آنچه اکنون در دانشگاهها تدريس ميشود، اين قابليت را دارد که پاسخگوي نيازهاي جامعه باشد؟
بله آن چيزي که الآن تدريس ميشود، برابر با يافتههاي روز دنياست و خيلي از لحاظ روشها و دانش فاصله وجود ندارد. عمده ضعف موجود، در روش تحقيقهاست. يعني متدولوژيهاي مختلفي براي هرکدام از تخصصهاي رشته مديريت وجود دارد و ما در روشهاي تحقيق، يکسري ضعف داريم. ما اگر در علوم انساني در متدولوژي سرمايهگذاري کنيم، باعث ميشود اهميت و جايگاه و يافتههايش دقيقتر شود و براي مردم هم ملموستر باشد.
همانطورکه مستحضريد، جشنواره بينالمللي فارابي براي بررسي آثار علومانساني و اسلامي ايجاد شده است. اين جشنواره چه اهميتي دارد و چه کارکردي ميتواند داشته باشد؟
اهميت جشنواره به اين دليل است که وقتي از کسي که بهصورت روشمند دستاوردي را ارائه ميكند تقدير ميكنيم، به علم و عالم اهميت دادهايم و هرچقدر از علم و عالم تقدير کنيم، به رشد علم بها دادهايم. اين باعث ميشود افرادي که در اين حوزه تلاش ميکنند، بفهمند که جهتگيريشان چه بايد باشد. در واقع ما بهطور ملموس، به افراد پيام ميدهيم که جهتگيريشان را چطور انتخاب کنند. وقتي ما براي يک کار علمي خيلي ارزش قائل نميشويم، آن افراد اين پيام را ميگيرند.
اين اثراتي که فرموديد در بلندمدت بود. آيا جشنواره در کوتاهمدت هم تأثيري دارد؟
طبيعي است؛ وقتي افراد ميبينند به چه نوع کارهايي از نظر کيفيت بها داده ميشود، کارهاي خود را اصلاح ميکنند. وقتي هم جهت مورد پذيرش را ميبينند، سعي ميکنند در آن جهت حرکت کنند. البته اين بستگي به ارزيابيها دارد. هر چقدر ارزيابيها دقيقتر و کيفي تر باشد، باعث ميشود جهتگيري بهتر انجام شده و انگيزه بيشتر شود.
* به نقل از جشنواره بین المللی فارابی ویژه تحقیقات علوم انسانی و اسلامی