مدیریت و مبانی سازمان

تأثير ديدگاه پست ‏مدرن بر نظريه سازمان و مديريت

نویسنده: محمّدحسن جعفري

چكيده: پست‏ مدرنيسم نه صرفا يك ديدگاه خاص فلسفي، بلكه يك جريان عام اجتماعي و علمي در دهه ‏هاي اخير است كه با مباني معرفت‏ شناختي و فلسفي خاص خود، در حوزه‏ هاي گوناگون علمي و نظريه‏ پردازي تأثيرگذار بوده است. تأثير اين جريان در حوزه نظريات مديريت در حدي است كه برخي محققان در تقسيم خود از نظريات مديريت، يك بخش را به نظريات پست‏ مدرن اختصاص داده ‏اند. اين تحقيق بيشتر با رويكرد نظري و فلسفي انجام شده و هدف آن، شناخت شاخصه‏ هاي اصلي ديدگاه پست ‏مدرن و بررسي تأثير آنها در نظريه مديريت است. نفي عقلانيت، رسميت، و قانون‏ محوري در امور سازماني، استفاده از استعاره ‏هاي متنوع و نرم براي سازمان، تنوع ساختارهاي سازماني، و توجه به گروه‏هاي خاص از جمله ويژگي‏ هاي نظريات پست ‏مدرن مديريت است. همچنين با توجه به همزماني ظهور سازمان‏هاي فراصنعتي با مطرح شدن نظريات پست‏ مدرن، رابطه اين دو نيز به اختصار بررسي شده است. در پايان به طور اختصار تأثير ديدگاه پست‏مدرن بر نظريات اسلامي سازمان و مديريت مورد دقت قرار گرفته است.


كليدواژه‏ ها:

پست‏ مدرنيسم، نظريه مديريت، سازمان فراصنعتي، استعارات سازماني.

مقدّمه

بر خلاف رشته‏ هايي مانند روان‏شناسي و جامعه‏شناسي كه حتي در لفظ اين رشته‏ها جنبه شناختي و نظري لحاظ شده، «مديريت» حتي وقتي به عنوان يك رشته علمي مطرح مي‏شود، بيشتر جنبه عملي دارد و شنونده را به ياد يك كار خاص و يك عمل خارجي مي‏اندازد تا يك رشته علمي. اين مسئله ناشي از نگاه اوليه به مديريت است كه بر اساس آن مديريت عبارت است از: يك رشته روش‏ها و فنون كه مدير را در اداره يك سازمان توانمند مي‏سازد. اين موضوع، كه مديريت جنبه عملي دارد، قابل انكار نيست؛ اما آنچه نبايد از آن غفلت كرد اين است كه اين كار عملي مبتني بر مباني نظري خاصي است كه تفاوت در آنها منجر به تفاوت در عمل مي ‏شود.
يكي از نويسندگان در اين‏باره چنين مي‏نويسد: هزاران و بلكه صدها هزار از مديران عالي اجرايي، كه در دوره‏هاي تجاري شركت مي‏كنند، هرچند نظريات واقعي معمولاً به صورت كاملاً مستقيم به آنها ارائه نمي‏شود، اما چنين مطالبي را مي‏آموزند. حتي كساني كه هرگز در مدارس تجاري حضور پيدا نكرده‏اند، آموخته‏اند كه بر اساس اين روش‏ها فكر كنند؛ زيرا اين نظريات در فضا وجود دارد؛ برخي كنش‏ها و رفتار مديران را مشروعيت مي‏بخشد و از موارد ديگر سلب مشروعيت مي‏كند و به طور كلي نظم ذهني و هنجاري را كه بر اساس آن تصميمات روزانه اتخاذ مي‏شود شكل مي‏دهد.2
بنابراين، همان‏گونه كه در رشته مديريت بايد به آن روش‏ها و فنون عملي توجه داشت، لازم است مباني نظري و علمي آنها نيز مدّنظر قرار گيرند، چراكه عدم توجه به مباني نظري در اين رشته، سبب انحراف در عمل مي‏شود و پيامدهايي به دنبال دارد كه بدون توجه به مباني نظري، قابل تحليل نيست. اين نكته كه مديريت نياز به مباحث نظري دارد و در رشته مديريت نبايد از مباحث نظري غفلت كرد، تنها نتيجه يك استنتاج منطقي نيست، بلكه استقراي عملي و بررسي خارجي مباحث مطرح در اين رشته نيز حكايت از اين واقعيت دارد كه حجم قابل توجهي از مباحث مطرح در اين رشته، مباحث نظري و فلسفي مربوط به نظريات مديريت است. اين مسئله چنان آشكار است كه برخي از آن به جنگل نظريات3 تعبير كرده‏اند كه علاوه بر كثرتمباحث نظري، بر تنوّع آنها نيز دلالت دارد.
نكته قابل توجه ديگر اينكه مباحث نظري مطرح در مديريت، مجموعه‏اي جدا از ديگر مباحث فلسفي نيستند كه در جزيره‏اي مستقل مباحث خود را پيگيري كنند، بلكه كاملاً تحت تأثير مباحث مطرح در ساير حوزه‏هاي فلسفي هستند؛4 همان‏گونه كه مي‏توانند بر آن مباحث نيزتأثيرگذار باشند. بنابراين، براي درك عميق‏تر اين نظريات، لازم است حداقل آشنايي اجمالي با اصول و مباني فلسفي حاكم بر اين نظريات وجود داشته باشد تا بتوان با تكيه بر آن اصول و مباني و تفاوت‏ها و شباهت‏هاي ميان آنها، نظريات مديريت را بررسي و فهم نمود.
با توجه به مطالب مزبور، كه ضرورت بررسي مباني فلسفي و جريان‏هاي فكري حاكم بر نظريات مديريت را آشكار مي‏كند و با عنايت به اين نكته كه ديدگاه پست‏مدرنيسم يكي از جريان‏هاي قوي در تفكرات فلسفي و اجتماعي از حدود دهه هفتاد است،5 در اينتحقيق به بررسي تأثيرات اين جريان بر نظريات مديريت پرداخته مي‏شود. براي اين كار، ابتدا ويژگي‏هاي اصلي و مؤلّفه‏هاي مهم ديدگاه پست‏مدرنيسم بررسي مي‏شود و در ادامه، با نگاه اجمالي به نظريات مطرح در دوران حاكميت تفكر پست‏مدرن، تأثيرات آن ويژگي‏ها و مؤلّفه‏ها، در آن نظريات پي‏جويي خواهد شد.

تعريف «پست‏ مدرنيسم»

بايد اذعان كرد كه نمي‏توان «پست ‏مدرنيسم» را دقيقا تعريف كرد و تمام ويژگي‏هاي آن را برشمرد. به تعبير يكي از انديشمندان، حتي نبايد به دنبال معناي لفظ «پست‏مدرنيسم» بود؛ چراكه بيشتر صاحب‏نظران پيرو اين انديشه به معنا قايل نيستند و وجه غالب تفكر پست‏مدرنيسم اثبات بي‏معنايي يا طرح صرف‏نظر كردن از معناست.6 بنابراين، نمي‏توان دقيقا گفت كه پست مدرنيسم چيست و چه شاخصه‏هايي دارد؛ اما به خوبي مي‏توان ادعا كرد كه حقيقتي به نام «پست‏مدرنيسم» وجود دارد. واقعيت اين است كه پست‏مدرنيسم نه تنها در مباحث هنري و روشن‏فكري رخنه كرده، بلكه بر تمام جوانب زندگي، سياست، اقتصاد، اديان، اخلاقيات، ارتباطات‏ورسانه‏هاي‏همگاني‏وحتي‏ساختار احساس و روابط انسان‏ها با يكديگر نيز تأثير گذاشته است.7
علاوه بر دشواري يا عدم امكان تعريف پست‏مدرنيسم، نگاه‏ها و تفسيرهاي موجود نسبت به اين پديده نيز بسيار متفاوتند. برخي آن را آخرين فرار از ميراث ملال‏آور الهيّات، متافيزيك، اقتدارگرايي، استعمار، نژادپرستي، و سلطه اروپاي نوين مي‏دانند؛ اما براي ديگران نماينده تلاشي است كه از سوي روشن‏فكران چپگرا براي نابودي تمدن غربي انجام مي‏شود. در نظر دسته سوم، برچسبي است براي جمع كودني از نويسندگان مبهم‏نويس كه درباره هيچ سخن مي‏گويند.8
اصولاً برخي پست‏مدرنيسم را داراي يك هويّت واحد نمي‏دانند، بلكه آن را صرفا يك مفهوم اعتباري مي‏دانند كه امور پراكنده را، كه هويّت اثباتي واحدي ندارند، در زير چتر خود جمع كرده است. جامسون «پست‏مدرنيسم» را به عنوان سياستي توصيف مي‏كند كه بر اساس آن، طرف‏داران محيط زيست، سياهان، بوميان آمريكا، قبايل جنگل‏هاي باران‏خيز، همجنس‏بازان، اجتماعات قهوه‏خانه‏اي، و ساير گروه‏هاي مخالف به دنبال وحدت بخشيدن ديدگاه‏هايشان هستند.9 براساس اين نگاه، در مواجهه با پديده پست‏مدرنيسم نبايد به دنبال يك جنبه اثباتي وحدت‏بخش براي مجموعه‏اي از تفكرات و ديدگاه‏ها بود، بلكه تنها چيزي كه به مفهوم پست‏مدرنيسم وحدت مي‏بخشد و آن را به عنوان يك مفهوم واحد معرفي مي‏كند، جنبه نفي و اعتراض آن است و جداي از اين نفي، هيچ جهت واحدي در اين مفهوم وجود ندارد.
نكته ديگري كه درخصوص بحث پست‏مدرنيسم و تعريف آن وجود دارد، اين است كه ماهيت اين پديده دايم در حال تغيير است و يك محتواي ثابت و ايستا نمي‏توان برايش در نظر گرفت. به تعبير برخي، تغيير پست‏مدرنيسم چنان با سرعت انجام مي‏شود كه با اطمينان مي‏توان گفت: آنچه در ابتدا پست‏مدرنيسم خوانده مي‏شد با آنچه امروزه از پست‏مدرنيسم به ذهن مي‏آيد تفاوت دارد.10
نكته ‏اي كه در اينجا مي‏توان به طور اختصار بدان اشاره كرد، اين است كه در نگاه كلي به پديده پست‏مدرنيسم و رابطه آن با مدرنيسم، دو ديدگاه كلي وجود دارد. برخي آن را در درون مدرنيسم تعريف كرده و آن را متضاد با مدرنيسم نمي‏دانند، بلكه آن را به عنوان يك تحوّل دروني مدرنيسم براي حفظ و بقاي خود معرفي مي‏كنند. براي مثال، هابرماس به عنوان يك منتقد مدرنيته و طرفدار ديدگاه پست‏مدرن مي‏گويد: به نظر من به جاي توقف مدرنيته و طرح و برنامه آن كه تلاشي بي‏حاصل است، ما بايد از اشتباهات برنامه‏هايي پرخرج كه تلاش كرده‏اند مدرنيته رانفي‏كنند، درس بگيريم.11
در مقابل اين ديدگاه، نظر كساني قرار دارد كه پست‏مدرنيسم را مرحله پس از مدرنيسم و نفي آن مي‏دانند؛ يعني همان‏گونه كه «مدرنيسم» به عنوان يك مرحله تاريخي با ويژگي‏ها و شاخص‏هاي معيّن، مرحله قبل از خود را كنار زد و خود جانشين آن شد، پست‏مدرنيسم نيز مدرنيسم را از ميدان بيرون كرد و خود را جايگزين آن نمود. از نگاه اين افراد، پست‏مدرنيسم نه تكميل و تصحيح مدرنيسم، بلكه طرد و رد آن است. به تعبير ديگر، با ظهور پست‏مدرنيسم، حاكميت مدرنيسم بر تمدن بشري پايان يافته و مرگ آن فرارسيده است. چارلز جنكس نويسنده‏اي در زمينه معماري، كه برخي او را اولين كسي مي‏دانند كه واژه «پست‏مدرن» را در معناي «جدايي از مدرن» به كار برد، در اين‏باره مي‏نويسد: «خوشبختانه ما مي‏توانيم لحظه دقيق مرگ معماري مدرن را مشخص كنيم. … معماري مدرن در «سنت لوئيس ميسوري» در پانزدهم ژوئيه 1972 در ساعت 32:3 بعداز ظهر (يا در حدود اين ساعت) مرد و اين هنگامي بود كه طرح مفتضح «پروئيت ـ آيگو» يا بهتر بگوييم: بسياري از بلوك‏هاي زمخت آن به وسيله ديناميت تير خلاص را دريافت كردند.»12

شاخصه ‏ها و اصول ديدگاه پست‏ مدرن

با توجه به نكات مزبور، نبايد به دنبال تعريف روشن و دقيق و مورد اتفاق از «پست‏ مدرنيسم» بود، اما چنان هم نيست كه نتوان هيچ شاخصه و اصل معيّني براي تفكر پست مدرنيسم ارائه كرد. يكي از نويسندگان در مقدّمه كتابي كه به جمع ‏آوري نوشته‏ هاي كوتاهي از نمايندگان اصلي تفكر پست‏ مدرنيسم اختصاص دارد، درباره شاخصه‏ هاي اصلي اين تفكر مي‏نويسد: پست‏ مدرنيسم نوعا موارد ذيل را مورد انتقاد قرار مي‏ دهد: وجود13 ياارائه14 (در برابر بازنمايي15 يا برساختن16)،مبدأ17 (در مقابل پديده‏ ها18)، وحدت19 (در مقابل تكثّر20)، و فراگيري21 هنجارها (در مقابل حلولدروني22). همچنين نوعا تحليلي از پديده‏ ها براساس غيريت تركيب‏ كننده23 ارائه مي‏ كند.24
در نقل قول مزبور، پنج شاخصه براي تفكر پست مدرنيسم ارائه شده كه چهار شاخصه، مفاهيم سلبي و يك شاخصه اثباتي است:

شاخصه اول به معرفت‏ شناسي مربوط مي‏شود و به طور خلاصه، به معناي انكار ارتباط مستقيم و جداي از متن با واقع است. در اين ‏باره، گاهي گفته مي‏ شود: چيزي خارج از متن وجود ندارد كه البته اين به معناي انكار جهان واقع نيست، بلكه مراد اين است كه ما با مصداق‏هاي واقعي فقط از طريق متن‏ها، بازنمايي‏ها و واسطه‏ ها مواجه مي‏شويم.
شاخصه دوم، يعني انكار مبدأ، به اين معناست كه پست‏مدرنيسم نمي‏خواهد پديده‏ها را به واقع و اصل خود بازگرداند، بلكه در سطح خودش تحليل مي‏كند؛ مثلاً، در تحليل يك متن مكتوب، اگر به دنبال مقصود مؤلف باشيم، در واقع به دنبال مبدأ بوده‏ايم؛ اما در تفكر پست‏مدرنيسم در تحليل يك متن نمي‏توان با ارجاع به قصد نويسنده به تحليل درست دست يافت، بلكه بايد عوامل متعددي از جمله قصد نويسنده مدّنظر قرار گيرند.
شاخصه سوم، يعني انكار وحدت، به اين نظر پست‏مدرن‏ها اشاره دارد كه آنچه معمولاً واحد شمرده مي‏شود، يك كثرت است. اين مسئله به نوع نگاه آنها به جهان برمي‏گردد كه هرچيز در ارتباط با اشياي ديگرساخته ‏مي‏شود. به همين دليل، هيچ چيز واحد و منفرد نيست و همه چيز متعدّدومتكثّر است.
شاخصه چهارم، يكي از ويژگي‏هاي مهم پست‏مدرنيسم است كه با نكات مزبور كاملاً در ارتباط است. مراد از «انكار فراگيري هنجارها» اين است كه هنجارها محصول فرايندها و دروني عواملي هستند كه بر آنها حكومت مي‏كنند. بنابراين، مطلق و فراگير نيستند؛ مثلاً، عدالت محصول روابط اجتماعي و فرايندهايي است كه عدالت مي‏خواهد درباره آنها قضاوت كند. البته اين بدان معنا نيست كه پست‏مدرن‏ها ايده‏هاي هنجاري خود را مطرح نمي‏كنند، بلكه آنان به صورت انتقادي در همه ادعاهاي هنجاري، از جمله ادعاهاي هنجاري خودشان شك مي‏كنند.
شاخصه آخر، يعني «غيريت تركيب‏كننده»، كه يك ويژگي اثباتي است و نتيجه شاخصه‏هاي سلبي مذكور است، يك استراتژي تحليلي در تحليل هر موجوديت فرهنگي است. بر اساس اين، براي تحليل هر پديده، كه داراي وحدتي ظاهري است، بايد به روندي از طردها و تقابل‏ها متوسّل شد. اين طردها و غيريت‏ها هستند كه موجوديت يك پديده را مي‏سازند. از اين‏رو، براي رسيدن به يك مفهوم، بايد غيريت آن با ساير مفاهيم مدّنظر قرار گيرد. اين مطلب را به صورت استعاره اين‏گونه بيان كرده‏اند كه حاشيه‏ ها هستند كه متن را مي‏سازند.25
    يكي ديگرازنويسندگان‏ براي پست‏مدرنيسم شش اصل ذكر كرده است كه به طور خلاصه عبارتند از:
1. بي ‏اعتباري فراروايت؛ به اين معنا كه برخلاف مدرنيسم، كه به دنبال تحليل‏هاي كلان و جهان‏شمول بود، پست‏مدرنيسم به دنبال تحليل‏هاي جزئي و موشكافانه و موردي است.
2. انكار واقعيت؛ واقعيت نهايي وجود ندارد و انسان در وراي اشيا همان را مي‏ بيند كه مي‏خواهد.
3. مواجهه انسان با يك وانمودگر؛ انسان در زندگي خود، با يك جهان تصنّعي مواجه است كه بر اساس الگوها و بازنمايي‏ها بنا شده است.
4. بي‏ معنايي؛ زبان و الفاظ فقط پيوند باريكي با زندگي دارند و حتي معنا هم معنايي ندارد.
5. شك‏ انديشي؛ هيچ نظريه و هيچ مطلق‏انديشي ارزش و اعتبار ندارد.
6. كثرت‏ گرايي؛ بر چندگانگي فرهنگ‏ها، قوميت‏ها، نژادها و حقيقت‏ها و حتي فرد تأكيد مي‏شود و لازم است همه اين موارد به نحوي همسان و همانند بازنمايي شوند.26
همان‏گونه كه از شاخصه‏ها و اصول مزبور آشكار است، اين ويژگي‏ها مختص يك رشته خاص يا يك مجموعه رشته‏هاي مشخص از علوم نيستند، بلكه يك نوع نگاه خاص يا انواعي از ديدگاه‏هاست كه تأثيراتشان در علوم گوناگون قابل مشاهده است. به تعبير ديگر، نه يك رويكرد جديد به علم خاص، بلكه انواعي از روش‏هاي تحقيق جديد و يا حتي مجموعه‏اي از تحولات فكري و يا اجتماعي است كه علوم گوناگون را تحت تأثير قرار مي‏دهد و بايد شاهد نتايج آنها در نظريات و عمل رشته‏هاي متعدد بود.
يكي از نويسندگان در تأييد چنين ديدگاهي مي‏نويسد: هرچند مجموعه واحدي از ديدگاه پست‏مدرن‏ها وجود ندارد، اما تحوّلات پست‏مدرنيستي راه‏هايي براي تفكر ايجاد كرده است. پست‏ مدرنيست‏ها ديدگاه‏هاي متفاوتي دارند و بسياري از آنها اين عنوان (پست‏ مدرنيسم) را نيز انكار مي‏كنند. هيچ برنامه اثباتي، هيچ نظام مرتبي از مفاهيم، و هيچ وعده‏اي از مزاياي آينده پيشنهاد نمي‏شود. خود اين عنوان نيز مقدّس نيست. سال آينده ‏شايد پست‏ مدرنيسم‏ چيزديگري‏ خوانده ‏شود.27
نويسنده ديگري در خصوص تحوّل اجتماعي پست‏مدرنيسم مي‏نويسد: پست‏مدرنيسم صرفا واژه ديگري براي توصيف سبك خاصي نيست، به مفهوم دوره‏اي است كه كاركرد آن ارتباط دادن ظهور ويژگي‏هاي صوري در فرهنگ با ظهور نوع جديد زندگي اجتماعي و نظم اقتصادي است.28

بررسي تأثير ديدگاه پست ‏مدرنيسم در نظريه مديريت

هرچند مديريت علم جواني است، اما در اين‏باره نظريات متعددي مطرح شده است. اين نظريات بيشتر تحت تأثير ديدگاه غالب فكري شكل گرفته‏اند و با تفكرات عام فلسفي مغرب زمين هماهنگي دارند. در دوران اخير، پس از گذشت مدت زماني از مطرح شدن اين نظريات، برخي افراد، كه با پراكندگي اين نظريات مواجه شده‏اند، به اين نتيجه رسيده‏اند كه براي فهم بهتر اين نظريات، لازم است آنها را دسته ‏بندي كنند. در اين خصوص، تلاش‏هايي انجام شده و بر اساس برخي مباني دسته‏بندي‏هايي ارائه شده است. يكي از دسته‏بندي‏هاي معروف، تقسيمي است كه از طرف خانم هچ ارائه شده و در آن، بر اساس يك سير تاريخي، نظريات در چهار دسته طبقه ‏بندي شده‏اند كه دسته‏ چهارم به ديدگاه پست‏ مدرنيسم اختصاص دارد.29
از نگاه ايشان، ممكن نيست يك نظريه خاص يا يك مجموعه از نظريات را به عنوان نمونه و مثال براي پست‏مدرنيسم مطرح كرد و اين به دليل همان شاخصه «كثرت‏گرايي» در ديدگاه پست‏مدرنيسم است. البته بايد توجه داشت كه اين كثرت‏گرايي به معناي نفي كلي معيارها نيست،بلكه ‏پست‏ مدرنيسم‏ مباحث‏ مربوط‏ب ه‏ درست و نادرست را به عنوان ساختار اجتماعي، كه بايد به عنوان ‏عمل ‏و بازتاب شخصي‏ بازتعريف ‏شوند مي‏ بيند.30
يكي از راه‏هاي نفوذ تفكر پست‏مدرنيسم در مديريت، تأثير در نظريه «سازمان» است. هرچند در دوران مدرن، نظريات متعددي درباره سازمان مطرح شده بود، اما اين نظريات داراي اشتراكاتي از جهت ديدگاه كلي بودند. ديدگاه پست‏مدرن اين مشتركات را نفي كرده و البته ـ همان‏گونه كه اشاره شد و با اصول حاكم بر پست‏مدرنيسم نيز سازگار است ـ جايگزين واحدي براي آنها ارائه نمي‏دهد.
     يكي از نويسندگان اخير در اين‏باره چنين مي‏نويسد: پست ‏مدرنيسم از نگاه نظريه سازماني، واكنشي است به رهيافت سنّتي به نظريه سازمان كه بيشتر بر عقلانيت، رسميت، اتكا به قانون، و سلسله مراتب تأكيد دارد. پست‏مدرنيسم اين اصول را رد مي‏كند و يا دست‏كم، آنها را نمي‏پذيرد. به طور خلاصه، در زمينه نظريه «سازمان»، پست‏مدرنيسمْ ناقص، خودبين، و تا حدّي گنگ است. اما اين جنبه‏هاي منفي با يك ويژگي مثبت مهم جبران شده‏اند: پست‏مدرنيسم نظريه «سازمان»، اداره عمومي و ديگر رشته‏هاي علمي اجتماعي و هنري را تشويق مي‏كند تا درباره مفروضات و مفاهيم بنيادي بازانديشي كنند تا خلّاق بوده و براي تغيير باز باشند و در ذهن، ديدگاه گسترده‏تر و بينش بلندتري ايجاد كنند؛ همان‏گونه كه مديران عمومي خوب چنين مي‏كنند.31
يكي از ويژگي‏ هاي برجسته نظريات «مديريت» و «سازمان» پست‏مدرن، استفاده نكردن از استعاره واحد براي تبيين سازمان است. براي معرفي نظريات قبل از پست‏مدرنيسم، معمولاً مي ‏توان از يك استعاره واحد براي تبيين نظريات استفاده كرد؛مثلاً، استعاره «ماشين» براي نظريات‏ كلاسيك‏ يا استعاره«ارگانيسم»براي‏ نظريات‏مدرن.32
اما براي نظريات پست مدرن هرچند برخي در ابتدا استعاره تصوير تكّه‏كاري را، از اين نظر كه نمايانگر تعدّد و كثرت و ابهام و تضاد و تركيب است، مناسب ديده‏اند،33 اما در ادامه، خود به عدم امكان مطرح كردنيك استعاره واحد براي نظريات پست‏مدرن تصريح كرده و گفته‏اند: پست‏مدرن‏ها هرگز نمي‏توانند با يك استعاره واحد موافقت كنند، اين تا حدّ زيادي شبيه پذيرش يك فراروايت ديگر است. در عوض، كثرتي از استعاره‏ها مطرح شده و احتمالاً مطرح شدن آنها استمرار داشته باشد. در ميان جذّاب‏ترين استعاره‏هايي كه تاكنون مطرح شده، سازمان به عنوان متن، حكايت، و خطابه قرار دارد… تلاش كن تا سازماني را كه تو در آن مشاركت داري، به عنوان مثالي براي‏ش كل‏هنري‏ مورد علاقه‏ ات تصور كني؛ مثلاً، يك كنسرت راك، يك نقاشي، … .34
در خصوص تنوّع استعاره در تحليل پست‏مدرن از سازمان، تذكر اين نكته لازم است كه هرچند پست‏مدرن‏ها به استعاره واحدي از سازمان اكتفا نمي‏كنند، اما استعاره‏هايي كه به كار مي‏برند به جاي داشتن جنبه عيني و ملموس، عموما جنبه زباني و هنري و جهت‏گيري نرم دارد. ليوتارد «گفت‏وگو» را به عنوان استعاره ريشه‏اي پست‏مدرن براي مطالعات سازماني معرفي مي‏كند.35
همان‏گونه كه هچ در استفاده از استعاره «فرهنگ» براي سازمان، آن را به سگي تشبيه مي‏كند كه به دنبال دم خود مي‏دود،36 مي‏توان گفت كه استعاره‏هاي استفاده شده توسط پست‏ مدرن‏ ها، چندان روشن تر و ملموس ‏تر از خود سازمان به عنوان پديده مورد مطالعه نيست. به تعبير ديگر، گاهي استفاده از چنين استعاره‏هايي بيش از آنكه موجب رفع ابهام و روشن‏تر شدن موضوع شود، بر ابهام و گنگي آن مي‏افزايد كه احتمالاً اين بر اساس همان اصل «بي‏معنايي» در ديدگاه پست‏مدرنيسم است.
نكته ديگري كه در نظريات پست‏مدرن سازمان و مديريت وجود دارد، مسئله تنوّع ساختار سازماني و مطرح شدن ساختارهاي جديد و متفاوت با ساختارهاي قبلي است. هرچند در دوران قبل از پست مدرنيسم نيز ساختارهاي متفاوتي پيشنهاد مي‏شدند، اما تفاوت آنها عمدتا جنبه كمّي داشت و ماهيتا تفاوتي نداشتند. براي مثال، ساختار سلسله مراتبي با تفاوت‏هايي در نحوه چينش و اندازه حيطه نظارت در نظريات قبلي مطرح بود، اما ساختارهاي شبكه‏اي و گروهي، ساختارهايي هستند كه اخيرا مورد توجه قرار گرفته‏اند.37 اين ساختارها ازحيث ماهيت با ساختار سلسله مراتبي متفاوتند و علاوه بر آن، ساختاري مشخص هم نيستند. در سازمان‏هاي شبكه‏اي تا حدّي ارتباطات افقي و عمودي با هم تركيب مي‏شوند و «مشاركت» جايگزين «وابستگي» مي‏شود. در شرايط تغييرات سريع است كه سازمان‏هاي شبكه‏اي ايجاد مي‏شوند.38
يكي ديگر از شاخصه‏ هاي نظريات پست‏مدرن در مديريت، پرداختن به گروه‏هاي خاص، به ويژه افرادي است كه كمتر مورد توجه بوده‏اند. يكي از اين گروه‏ها زنان هستند كه در ديدگاه پست‏مدرن مورد توجه قرار گرفته‏اند. ديدگاه‏هاي فمينيستي در حوزه‏هاي گوناگون از سه دهه قبل مطرح بوده‏اند، اما تأثير آنها در ادبيات مديريت به بعد از دهه نود مربوط مي‏شود.39 به نظرمي‏رسد علت توجه نظريات جديد به حركات فمينيستي و رسوخ ديدگاه‏هاي فمينيستي در نظريات جديد مديريت، اين باشد كه در نظريات قبلي، توجهي به گروه‏هاي خاص از جمله زنان نمي‏شد و يكي از انتقاداتي كه نسبت به نظريات قبلي مي‏شد اين بود كه ديدگاه‏هاي غالب مردانه را بر سازمان حاكم مي‏كند. به تعبير ديگر، در نظريات مدرن، به همه افراد سازمان با نظر واحد نگاه مي‏شد و تمايزي ميان آنها از منظرهاي گوناگون ايجاد نمي‏شد و حالت يكساني بر سازمان حكم‏فرما بود. با توجه به اينكه اين حالت يكسان از منظر فمينيست‏ها همان ارزش‏هاي مردانه بود، آنان معتقد بودند: سازمان‏ها، هم در انتخاب معيارها و هم در تطبيق آنها، مردانه عمل مي‏كنند.40 بنابراين، با ظهور نظريات پست‏مدرن، كهيكي از ويژگي‏هاي مهم آنها انكار فراروايت و نفي كلي‏نگري و توجه جزئي بود، فضاي مناسبي براي حضور نظريات فمينيستي در نظريه‏هاي مديريت فراهم آمد.

نظريات پست‏ مدرن و سازمان‏هاي فراصنعتي41

كمي بيش از سه دهه از مطرح شدن مفهوم جامعه فراصنعتي مي‏گذرد. دانيل بل در سال 1973 در كتابي به نام به سوي جامعه فراصنعتي وضعيت جامعه جديد را با عنوان جامعه فراصنعتي نام نهاد.42 خصوصيات اصلياين تحوّل، حركت از وضعيت محوريت توليد كالا، به وضعيت محوريت توليد دانش و استفاده از اطلاعات است. خصوصيات جامعه فراصنعتي با آنچه تافلر آن را به عنوان موج سوم ناميده هماهنگ است.43 با مطرح شدن بحث از جامعه فراصنعتي در سطح جامعه، بحث از سازمان‏هاي فراصنعتي نيز در سطح سازمان‏ها مطرح شد. هيچ در اين‏باره چنين مي‏نويسد: بحث از سازمان فراصنعتي نوعا مشتمل بر مقايسه اشكال كار و سازمان كه در مرحله دوم (صنعتي شدن) مرسوم بود، با چيزهايي است كه به عنوان نتايج تغييرات اخير در عصر اطلاعات به شمار مي‏رود.44 خلاصه اين مقايسه در جدول (1)بيان شده است.
به نظر مي‏رسد كه مطرح شدن بحث سازمان‏هاي فراصنعتي هم از جهت تاريخي و هم از جهت مفهومي با مطرح شدن بحث پست‏مدرنيسم، هماهنگي داشته باشد. البته اين هماهنگي را نمي‏توان تصادفي و اتفاقي دانست و طبعا تفكرات پست‏مدرنيسم بر پيدايش سازمان‏هاي فراصنعتي تأثير داشته و از آن تأثر پذيرفته است، اما نكته‏اي كه توجه به آن در اينجا لازم است اين است كه نمي‏توان همه تأثرات نظريات مديريت از ديدگاه پست‏مدرن را به مباني فلسفي پست‏مدرنيسم نسبت داد، بلكه بخشي از اين تأثرات ناشي از ظهور سازمان‏هاي فراصنعتي است كه البته ممكن است ظهور اين سازمان‏ها متأثر از رواج تفكرات و مباني فلسفي پست‏مدرن باشد. به تعبير ديگر هرچند از جهت منطقي تفكرات و مباني فلسفي پست‏مدرنيسم بر نظريات مديريت تقدم رتبي دارد، اما تأثيرات آن برنظريات مديريت صرفا ناشي از يك رابطه مستقيم علمي نيست، بلكه تفكرات پست‏مدرن علاوه بر تغيير مباني فلسفي نظريات مديريت و تأثيرات ذهني بر آنها، از طريق ايجاد تغيير عيني در الگوهاي سازماني نيز بر نظريات مديريت تأثيرگذار بوده است. اين نكته با توجه به اين مبنا روشن مي‏شود كه نظريات مديريت نه صرفا برخاسته از مباني فلسفي و نه منحصرا برگرفته از واقعيات عيني سازماني هستند، بلكه با هر دوي آنها مرتبط بوده و بر اساس واقعيات سازماني و مبتني بر تفكرات فلسفي و با لحاظ نسبتي ميان اين دو ساخته و توليد مي‏شوند.

بررسي تأثير ديدگاه پست‏مدرن بر نظريه اسلامي سازمان و مديريت

هرچند تاكنون در بحث مديريت اسلامي مطالب و مباحث گوناگوني در سطح مختلف مطرح شده است،46 اما تا حدي كه نويسنده اطلاع دارد مطلبي تحت عنوان «نظريه اسلامي سازمان و مديريت» كه مورد اتفاق محققان در حوزه مديريت اسلامي باشد وجود ندارد. البته اينكه چنين نظريه‏اي تاكنون مطرح نشده به معناي عدم امكان طرح آن نيست، بلكه اعتقاد نويسنده بر اين است كه مي‏توان و ضرورت دارد كه نظريه اسلامي سازمان و مديريت را مطرح نمود و حتي مي‏توان گفت كه در اين خصوص مي‏توان نظريات متعددي را طرح كرد. اينكه اين نظريات چگونه ساخته مي‏شوند و روش توليد آنها چيست، بحث مفصل و پردامنه‏اي است كه پرداختن به آن نه موضوع اصلي اين مقاله است و نه اساسا مي‏توان آن را در حد يك يا چند مقاله بررسي كرد. آنچه در اينجا مي‏توان به صورت مختصر به آن اشاره كرد اين است كه آيا ديدگاه پست‏مدرن مي‏تواند در توليد و طرح نظريه اسلامي سازمان‏ومديريت‏دخالت‏داشته باشد؟
 البته ممكن است كساني بر اساس تفكر سيستمي و اين مبنا كه هر پديده‏اي در اين عالم مي‏تواند بر پديده‏هاي ديگر تأثيرگذار باشد، ادعا كنند كه مطرح‏شدن ديدگاه پست‏مدرن مي‏تواند در طرح نظريه يا نظريات اسلامي سازمان و مديريت تأثيرگذار باشد، اما بايد توجه داشت كه آنچه در اين بحث مورد سؤال است، تأثير منطقي و روشمند طرح ديدگاه پست‏مدرن در مغرب زمين بر نظريه‏پردازي در حوزه مديريت اسلامي است.
براي پاسخ به اين سؤال بايد به اين نكته توجه كرد كه جايگاه و خاستگاه جريانات مدرنيسم و پست‏مدرنيسم و امثال آن، تمدن غربي است و نمي‏توان در تمدن اسلامي براي آنها جايگاه منطقي و روشمند درنظر گرفت. دليل اين مدعا اين است كه عقلانيتي كه در تمدن اسلامي حاكميت دارد از اساس با عقلانيت تمدن غربي متفاوت است. در عقلانيت غربي كه با محوريت انسان‏مداري شكل گرفته است، هدف بهره‏وري بهتر و بيشتر از منابع دنيوي و مادي است و نگاه اين‏جهاني حاكم است، اما در عقلانيت اسلامي كه محوريت آن خدامداري است، هدف اساسي عبوديت و بندگي خداوند است. در تمدن اسلامي، هدفْ رشد و تعالي بندگي خدا در سطوح فردي، اجتماعي و جهاني است و بر اين اساس، نمي‏توان به دنبال جريانات مدرن و پست‏مدرن و امثال آن بود، بلكه اين تمدن جريانات فكري و اجتماعي خاص خود را مي‏طلبد كه هرچند ممكن است در حد كامل موجود نباشد، اما مي‏توان با حركت به سمت آن و پيگيري و پي‏جويي آن با تلاش جمعي و همدلي و همفكري و همكاري اجتماعي، اين جريانات را متناسب با هدف ايجاد كرد و به هدف دست يافت. به دنبال تحقق اين جريانات فكري و اجتماعي در مسير دست‏يابي به هدف اسلامي، مي‏توان انتظار داشت كه نظريات مديريت مطرح در اين جريانات و متناسب با آنها نيز توليد شود.47
بنابراين، طرح ديدگاه پست‏مدرن در تمدن غربي نمي‏تواند به صورت منطقي و روشمند در نظريات اسلامي سازمان و مديريت تأثير داشته باشد. البته بايد توجه داشت كه ديدگاه پست‏مدرن مي‏تواند با مباني تفكر اسلامي از جهت نفي برخي مباني ديدگاه مدرن يكسان باشد، اما اين نكته به معناي همخواني ديدگاه اسلامي با مباني ديدگاه پست‏مدرن نيست؛ چراكه ديدگاه پست‏مدرن با نفي مباني مدرنيسم يا چيزي را اثبات نمي‏كند، كه در اين صورت نمي‏توان گفت با مباني ديدگاه اسلامي همخوان است و يا اگر چيزي را اثبات مي‏كند، آن چيز سازگار با مباني اسلامي نيست. بنابراين، نمي‏توان انتظار داشت كه طرح ديدگاه پست‏مدرن‏بتواند در ايجاد نظريات اسلامي سازمان و مديريت تأثير مثبتي داشته باشد.

نتيجه‏ گيري

در يك جمع‏ بندي مي‏توان اجمال يافته‏هاي اين مقاله را چنين بيان كرد:
1. هرچند ارائه تعريف مشخص از پست‏مدرنيسم، با مباني اين تفكر سازگار نيست، اما مي‏توان براي پست‏مدرنيسم شاخصه‏ها و اصولي را بيان نمود. از جلمه شاخصه‏ هاي پست‏مدرنيسم عبارتند از: انكار وجود يا ارائه، انكار مبدأ يا ارجاع پديده‏ها به واقع و اصل خود، انكار وحدت، انكار فراگيري هنجارها و شاخص اثباتي غيريت تركيب‏كننده.
2. پست‏ مدرنيسم داراي شش اصل زير مي‏باشد: انكار واقعيت، مواجهه انسان با يك وانمودگرا، بي‏معنايي، شك‏انديشي و كثرت‏گرايي.
3. ديدگاه پست‏مدرن در نظريه سازمان، اشتراك كلي نظريه‏هاي ديگر را نفي مي‏كند، ولي جايگزين واحدي براي آن ارائه نمي‏دهد.
4. نظريات مديريت و سازمان پست‏مدرن، بر خلاف نظريات ديگر به جاي يك استعاره واحد، استعاره‏هاي متعددي از سازمان ارائه مي‏دهند كه اين استعاره‏ها عموما از جنس نرم مي‏باشد.
5. در نظريات سازمان و مديريت پست‏مدرن، مسئله تنوع ساختار سازماني و مطرح شدن ساختارهاي جديد به چشم مي‏خورد.
6. يكي از تأثيرات ديدگاه پست‏مدرن در نظريات سازمان، توجه اين نظريات به گروه‏هاي خاص است.
7. ظهور سازمان‏هاي فراصنعتي هم از نظر تاريخي و هم از نظر مفهومي، با مطرح شدن تفكر پست‏مدرن هماهنگي داشته است.
8. جايگاه ديدگاه پست‏مدرن تمدن غربي است كه از جهت مباني و اهداف با تمدن اسلامي يكسان نمي‏باشد. بنابراين، نمي‏توان انتظار داشت طرح ديدگاه پست‏مدرن در غرب بتواند تأثيري در نظريات اسلامي سازمان و مديريت داشته باشد. علاوه بر اينكه از جهت مباني نيز اين ديدگاه با مباني اسلامي همخواني ندارد.

پى نوشت ها

    1 دانش ‏آموخته حوزه علميه و دانشجوى دكتراى مديريت مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى ره. دريافت: 23/8/87ـ پذيرش: 15/1/88.

    2. Sumantra Ghoshal, Bad Management Theories Are Destroying Good Management Practices, p. 75.
3. Harold Koontz & Heinz Welihrich, Management a Global Perspective, p. 16.
4. Sumantra Ghoshal, Bad Management Theories Are Destroying Good Management Practices, p. 83.
5. Marta Calas & Linda Smircich, Past postmodernism; Reflections and Tenative directions, p. 649.

    6ـ رضا داورى، سيرى اجمالى در انديشه پست مدرن، ص 9.
7ـ على‏اصغر قره‏باغى، تبارشناسى پست‏مدرنيسم، ص 15.

    8. Lawrence Cahoone, from Modernism to posstmodernism, p. 1.

    9. Briarcliff Manor, Stories of the Strorytelliny Organization: A Postmodern Analysis of Disney as “Tamara-Lond”, P. 1004.

    10ـ على‏اصغر قره‏باغى، تبارشناسى پست مدرنيسم، ص 16.

    11. J. Habermas, Modernity versus postmodernity, p. 11.

    12ـ لارنس كهون، متن‏هايى برگزيده از مدرنيسم تا پست‏مدرنيسم، ص 491.

    13. Presence.
14. Presentation.
15. Representation.
16. Construction.
17. Origin.
18. Phenomena.
19. Unity.
20. Plurality.
21. Transcendence.
22. Immanence.
23. Constitutive otherness.
24. Lawrence Cahoone, from Modernism to posstmodernism, p. 14.

    25ـ لارنس كهون، متن‏هايى برگزيده از مدرنيسم تا پست‏مدرنيسم، ص 16.
26ـ على‏اصغر قره‏باغى، تبارشناسى پست مدرنيسم، ص 21ـ24.

    27. Kenneth Nichols, Decoding Postmodernism for Busy Public Managers: Many Public managers Intuitively Operate in Postmodrn Ways, Adapting to Circumstances Rather Than Relying on Orthodox Theories of Organization, Management and Culture, p. 61.
28. Kristian Kreiner, The Postmodern Epoch of Organization Theory, p. 37.
29. Mary Jo Hatch, Organization Theory Modern, Symbolic, and Postmodern Perspectives, p. 5.
30. Ibid, p. 43.
31. Kenneth Nichols, Decoding Postmodernism for Busy Public Managers: Many Public managers Intuitively Operate in Postmodrn Ways, Adapting to Circumstances Rather Than Relying on Orthodox Theories of Organization, Management and Culture, p. 64.
32. Mary Jo Hatch, Organization Theory Modern, Symbolic, and Postmodern Perspectives, p. 52 Gareth Morgan, Images of Organization, p. 11 & 833.
33. Mary Jo Hatch, Organization Theory Modern, Symbolic, and Postmodern Perspectives, p. 54.
34. Ibid, p. 55.
35. J. Lyotard, The postmodern condition: A Report on knowledge, p. 9.
36. Mary Jo Hatch, Organization Theory Modern, Symbolic, and Postmodern Perspectives, p. 54.
37. W. Richard Scott, Organizations Rational; Natural and Open Systems, p. 13.

    38ـ عسكر نوربخش آقبلاغ، «پست مدرنيسم و سازمان‏هاى فراصنعتى»، مصباح، ش 51، ص 143.

    39. Marta Calas & Linda Smircich, Past postmodernism; Reflections and Tenative directions, p. 659.
40. W. Richard Scott, Organizations Rational; Natural and Open Systems, p. 5.
41. Post-industial Organizations.
42. Daneiel Beel, The Coming of Post-industrial Society.

    43ـ آلوين تافلر، موج سوم، ص 15.

    44. Mary Jo Hatch, Organization Theory: Modern, Symbolic, and Postmodern Perspectives, p. 24.
45. Ibid, pp. 25-26.

    46ـ براى نمونه مى‏توان به منابع ذيل اشاره كرد: 1. محمدتقى مصباح، پيش‏نيازهاى مديريت اسلامى، تحقيق و نگارش غلامرضا متقى‏فر، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1376؛ 2. على‏اكبر افجه‏اى، مديريت اسلامى، تهران، جهاد دانشگاهى، 1373؛ 3. رضا تقوى دامغانى، نگرشى بر مديريت اسلامى، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، 1368؛ 4. محمدعلى انصارى و ديگران، مبانى مديريت اسلامى و الگوهاى آن، مشهد، محقق 1378؛ 5. ولى‏اللّه تقى‏پورفر، اصول مديريت اسلامى و الگوهاى آن، تهران، مركز آموزش مديريت دولتى، 1376؛ 6. احمد عبدالعظيم محمد، اصول الفكر الادارى فى الاسلام: نظرية الادارة بالقيم، قاهره، مكتبة وهبة، 1414ق؛ 7. محمّد عبداللّه البرعى و محمود عبدالحميد مرسى، الادارة فى الاسلام، جده، المعهد الاسلامى للبحوث و التدريب، البنك الاسلامى للتنمية، 1416ق؛ 8. مجموعة من العلما و المفكرون مركز تعليم و الادارة الحكومية، نظرة فى الادارة فى الاسلام: بحوث المؤتمر الدولى الرابع للادارة الاسلامية، بيروت، دارالحق، 1414ق؛

    9. Abbas J. Ali, Islamic perspectives on managment and Organization, Northampton, MA, Edward Elgar, 2005.

    47ـ لازم به ذكر است كه اين ديدگاه مبتنى بر نگاه اجتماعى و فرايندى به مسئله توليد علم و نظريات است كه بر اساس آن توليد علم، نه صرفا يك كار فردى و ذهنى، بلكه نتيجه يك فرايند فكرى و اجتماعى و متأثر از عوامل گوناگون است كه تفصيل اين مطلب نيازمند مقاله ديگرى است.

 منابع
ـ تافلر، الوين، موج سوم، ترجمه شهيندخت خوارزمى، تهران، مترجم، 1371.
ـ داورى، رضا، سيرى اجمالى در انديشه پست‏مدرن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378.
ـ قره‏باغى، على‏اصغر، تبارشناسى پست‏مدرنيسم، تهران، دفتر پژوهش‏هاى فرهنگى، 1380.
ـ كهون، لارنس، متن‏هايى برگزيده از مدرنيسم تا پست‏مدرنيسم، ترجمه و ويرايش عبدالكريم رشيديان، تهران، نى، 1381.
ـ نوربخش آقبلاغ، عسكر، «پست‏ مدرنيسم و سازمان‏هاى فراصنعتى»، مصباح، ش 51، خرداد و تير 1383، 127ـ148.

        – Bell, Daniel, The Coming of Post-industrial Society, New York, Basic Books, 1973.
– Cahoone, Lawrence, From Modernism to posstmodernism, Oxford, Blackwell, 1995.
– Calas, Marta & Smircich, Linda, Past postmodernism; Reflections and Tenative Directions, The Academy of Management Review, (Oct 1999), v. 24, N. 4, pp. 649-671.
– Cunnigham, Robert & Weschler, Louis, Theory and the Public Administration Student/practitioner, Public Administration Review, 2002, v. 62.
– Ghoshal, Sumantra, Bad Management Theories Are Destroying Good Management Practices, Academy of Management Learning & Education, (March 2005), v. 4, N 1, pp. 75-91.
– Habermas, J., Modernity Versus Postmodernity, New German Critique (Winter 1981), pp. 3-14.
– Hatch, Mary Jo, Organization Theory Modern, Symbolic, and Postmodern Perspectives, New York, Oxford University, 1997.
– Koontz, Harold & Heinz Welihrich, Management a Global Perspective, Tehran, Termeh, 2006.
– Kreiner, Kristian, The Postmodern Epoch of Organization Theory, International Studies of Management & Organization (1992), v. 22.
– Lyotard, J., The postmodern condition: A Report on Knowledge; G. Bennington & B. Massouri, trans., University of Minnesota Press 1984.
– Manor, Briarcliff, Stories of the Strorytellihy orginization: A Postmodern enalysis of Disney as “Tamara-Lond”, Academy of Monagement Joarnal (Aug 1995), v. 38, pp. 887-1036.
– Morgan Gareth, Images of Organization, New Delhi, Sage Publication, 2006.
– Nichols, Kenneth, Decoding Postmodernism for Busy Public Managers: Many Public managers Intuitively Operate in Postmodrn Ways, Adapting to Circumstances Rather Than Relying on Orthodox Theories of Organization, Management and Culture, The Public Manager (2007), v. 36.
– Scott, W. Richard, Organizations Rational; Natural and Open Systems, New Jersey, Prentice Hall, 2003.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *